از اینرو جز نوشتن تاریخ آن جنبش که با رنج فراوانی توأم بود ، گفتارهایی جداگانه نیز در «پیمان» در زمینهی تاریخ مشروطه مینوشت. سپس هنگامی که به نشر روزنامهی پرچم آغاز کرد در یک بخش از روزنامه پیکرهی سرشناسان مشروطه را میآورد و شرح کوتاهی از کارها و کوششهای آنان مینوشت. بدینسان خوانندگان را به آن جنبش دلگرم و دلبسته میگردانید و هم قهرمانان مشروطه و از آنسو دشمنان آن را میشناسانید. از سوی دیگر یارانش را به نوشتن نوشتارها و دفترهایی در این زمینه وامیداشت.
خشنودانه هواداریهای او و باهَماد آزادگان و دیگر آزادیخواهان از دمکراسی و همچنین شکست «متحدین» در جنگ جهانی دوم ، از پسندیدگی دیکتاتوری بسیار کاست.
با آنکه از فرمان مشروطه 119 سال میگذرد ، ولی هنوز بیشتری از ایرانیان از معنی راست آن ناآگاهند. اگر شما از درسخواندگان بپرسید مشروطه به چه معنیست ، بیشترشان جز این به شما نتوانند گفت که مشروطه یا دمکراسی آنست که انتخابات و قانون اساسی باشد. مجلس نمایندگان در کار باشد و تصمیمات کشور بدست آنان گرفته شود و حداکثر این را خواهند گفت که در دمکراسی سه نیروی اجرایی ، قانونگزاری و داوری از هم جدا و مستقلند.
چون ما معنی راست مشروطه را بدانیم آنگاه خواهیم دانست چرا خواسته نمیشود به این روز پروا شود. چرا از بردن نامش نیز میگریزند.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
«... استبداد از هر باره بیمعنی و مشروطه از هر باره سودمند و ستوده است. معنی ندارد كه یك تن به ملیونها مردم فرمان راند. معنی ندارد كه یك تن نیك و بد ملیونها مردم را بهتر از خودشان داند ، باور نكردنی است كه بنیادی كه یك تن میگزارد پایدار مانَد و بزودی از میان نرود.
از اینهاست كه ما هوادار مشروطهایم. بلكه ما یك رشته كوششهایی دربارهی پیشرفت مشروطه میكنیم كه ارجدارتر از كوششهای خود مشروطهخواهان است. مشروطه در ایران ناانجام ماند. ما میكوشیم آن را به انجام رسانیم». (دفتر مردادماه 1324)
او دربارهی موانع مشروطه بسیار جستجو کرد. خود آن تاریخ نشان میدهد که عوامل ناانجام ماندن مشروطه چه چیزها بوده. برای آنکه به دردها چارهی مستقیم نشان دهد ، به دخالت بیگانگان چندان نمیپردازد :
«... چون جنبش پا گرفت ناگزیر همسایگان متوجه آن گردیدند که یکی بطرفداری از آن برخاست و دیگری بدشمنی کوشید. این در همهی کشورها هست که چون یک تکانی پیش آمد همسایگان هر یکی بمقتضای نفع و سیاست خود در آن دخالت میکنند.
در ایران نیز بیش از این اندازه نبود و راستی آنست که جنبش مشروطه در ایران ریشهی عمیقی دوانید و دلها را بتکان آورد و در اندکزمانی تغییرات مهمی در کشور پدید آورد. ولی چه باید کرد که یک رشته موانعی در پیش بود که بآن برخورْد و از زور و قوهاش بسیار کاست و بالاخره آن را سست گردانیده زمینه برای دیکتاتوری پدید آورد.
مانع نخست ، ناآشنایی مردم بمعنی مشروطه و مهیا نبودن برای چنان زندگانی بود. ... ایرانیان در نتیجهی آنکه سالیان دراز باستبداد بسر برده بودند و مشروطهی آن روزی که رواج گرفت کسانی نبودند که با گفتن و نوشتن معنی درست آن را بمردم بفهمانند و برای چنان زندگانی آمادهشان گردانند ، از اینرو جنبش با آن تندی که پیش رفته بود درمیان تودهی انبوه ریشه ندوانید.
مانع دوم ، ملایان بودند. زیرا ملایان در ایران بیتاج و تخت پادشاهی میکردند : یک مجتهد چه در خود ایران و چه در نجف و کربلا در واقع دستگاه پادشاهی داشت. زیرا هرچه میگفت مردم میپذیرفتند و مالیات برایش (بنام خمس و زکات) میبردند و در برابر این فرمانبرداری و مالیاتپردازی کاری هم از آنان نمیخواستند و در واقع پادشاهان بیهیچ زحمت و مسئولیتی بودند و اینان چون دیدند مشروطه دستگاه آنان را بهم میزند ناچار بدشمنی و کارشکنی برخاستند. ...
مانع سوم ، درباریان و متنفذان شهرستانها بودند که همگی دست بهم داده بکارشکنی پرداختند. پیداست که در این حال دست بیگانهای نیز درمیان و در دشمنی با مشروطه باینان یاوری مینمود». (دفاع کسروی در دیوان کیفر)
خشنودانه هواداریهای او و باهَماد آزادگان و دیگر آزادیخواهان از دمکراسی و همچنین شکست «متحدین» در جنگ جهانی دوم ، از پسندیدگی دیکتاتوری بسیار کاست.
با آنکه از فرمان مشروطه 119 سال میگذرد ، ولی هنوز بیشتری از ایرانیان از معنی راست آن ناآگاهند. اگر شما از درسخواندگان بپرسید مشروطه به چه معنیست ، بیشترشان جز این به شما نتوانند گفت که مشروطه یا دمکراسی آنست که انتخابات و قانون اساسی باشد. مجلس نمایندگان در کار باشد و تصمیمات کشور بدست آنان گرفته شود و حداکثر این را خواهند گفت که در دمکراسی سه نیروی اجرایی ، قانونگزاری و داوری از هم جدا و مستقلند.
چون ما معنی راست مشروطه را بدانیم آنگاه خواهیم دانست چرا خواسته نمیشود به این روز پروا شود. چرا از بردن نامش نیز میگریزند.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
آیا نوشتار بالا را راست و آگاه کننده یافتید؟
Anonymous Poll
81%
آری
10%
نه
10%
نه ، علتش را برایتان می نویسم.
🔹 پانوشت این پست : اینجا
[1] : با آنکه در دههی 1930 راز رفتن به درون آتش پیدا شد و دانسته گردید که چیزی جز قانونهای فیزیک در آن کارگر نمی باشد ولی سپس از دههی 1980 گرایشی به کسبوکارهای سودآوری زیر عنوانهایی مانند اعتماد به نفس فراهم آمد که راه رفتن روی آتش بخشی از این کسب و کارها بودند؛ بسیاری از این کسبوکارها هنوز هم وجود دارند. (یکی از شناختهترینهایش در ایران کلاسهای آنتونی رابینز است)
در نشانی زیر
https://sites.pitt.edu/~dwilley/Fire/FireTxt/fire.html
کوششهایی که برای شناخت راز راه رفتن در آتش انجام شده آمده است. یک بخش از آن بدین مضمون میباشد :
در دهه ۱۹۳۰، شورای تحقیقات روانی دانشگاه لندن دو بار مراسم عبور از آتش را بهمنظور مطالعه علمی این پدیدهها برگزار کرد. در سال ۱۹۳۵، یک هندی به نام کوده باکس و دو دانشمند بریتانیایی از روی یک حفره آتش به طول ۱۲ فوت عبور کردند که عمدتاً شامل زغالچوب بلوط با دمای حدود ۸۰۰ درجه فارنهایت بود. سپس در آوریل ۱۹۳۷، مراسم دیگری با مشارکت یک مرد مسلمان به نام احمد حسین، یک انگلیسی به نام رجنالد آدکاک و چندین نفر دیگر برگزار شد. نه کوده باکس، نه حسین و نه آدکاک دچار سوختگی شدند و بقیه نیز در بدترین حالت دچار تاولهای جزئی شدند. در پی این رویدادها، شورای تحقیقات گزارهایی منتشر کرد که بیان میکرد نه ایمان مذهبی و نه قدرتهای فراطبیعی نقشی در انجام این کار نداشته است و در نهایت نتیجهگیری کرد که راز عبور از آتش در هدایت گرمایی پایین چوبهای در حال سوختن و زمان کوتاه تماس بین زغالهای داغ و پاها نهفته است.
[1] : با آنکه در دههی 1930 راز رفتن به درون آتش پیدا شد و دانسته گردید که چیزی جز قانونهای فیزیک در آن کارگر نمی باشد ولی سپس از دههی 1980 گرایشی به کسبوکارهای سودآوری زیر عنوانهایی مانند اعتماد به نفس فراهم آمد که راه رفتن روی آتش بخشی از این کسب و کارها بودند؛ بسیاری از این کسبوکارها هنوز هم وجود دارند. (یکی از شناختهترینهایش در ایران کلاسهای آنتونی رابینز است)
در نشانی زیر
https://sites.pitt.edu/~dwilley/Fire/FireTxt/fire.html
کوششهایی که برای شناخت راز راه رفتن در آتش انجام شده آمده است. یک بخش از آن بدین مضمون میباشد :
در دهه ۱۹۳۰، شورای تحقیقات روانی دانشگاه لندن دو بار مراسم عبور از آتش را بهمنظور مطالعه علمی این پدیدهها برگزار کرد. در سال ۱۹۳۵، یک هندی به نام کوده باکس و دو دانشمند بریتانیایی از روی یک حفره آتش به طول ۱۲ فوت عبور کردند که عمدتاً شامل زغالچوب بلوط با دمای حدود ۸۰۰ درجه فارنهایت بود. سپس در آوریل ۱۹۳۷، مراسم دیگری با مشارکت یک مرد مسلمان به نام احمد حسین، یک انگلیسی به نام رجنالد آدکاک و چندین نفر دیگر برگزار شد. نه کوده باکس، نه حسین و نه آدکاک دچار سوختگی شدند و بقیه نیز در بدترین حالت دچار تاولهای جزئی شدند. در پی این رویدادها، شورای تحقیقات گزارهایی منتشر کرد که بیان میکرد نه ایمان مذهبی و نه قدرتهای فراطبیعی نقشی در انجام این کار نداشته است و در نهایت نتیجهگیری کرد که راز عبور از آتش در هدایت گرمایی پایین چوبهای در حال سوختن و زمان کوتاه تماس بین زغالهای داغ و پاها نهفته است.
sites.pitt.edu
Firewalking Myth vs Physics
David's view on firewalking
✴️ ساختار و ساختارساز ✴️
🖌 نویساد تلگرام
🔸 بخش دو از نه
علیرضا : منظورتان را نمیفهمم. مگر گله کردن و ایراد گرفتن غیرطبیعی است؟! آیا انتظار دارید مردم همین کار را هم نکنند؟!.
محمود : گفتم «مضمون غالب» گفتگوهاشان گله و ناله است. کاش ده یک گله کردن و نالیدن بفکر چاره بودیم. مشکل اینجاست که ما آن اندازه که به اینها میپردازیم به چارهی گرفتاریها فکر نمیکنیم. گله کردن و ایراد گرفتن تا یک حدش طبیعی است و باعث آگاهی مردم است. ولی از حدش که گذشت دیگر نه آگاهی بلکه «سرگرمی» میشود. یک «عادت زیانمند» میشود. یک ایرادی چون بارها گفته شود ، از اهمیت موضوع کم میکند و آن را عادی جلوه میدهد و از طرف دیگر ایرادگیر تصور خواهد کرد که ایراد گرفتن و تأسف خوردن چارهی دردهاست. از بس همه به همدیگر پُستهای گله و ایراد از حکومت میفرستند ، من به این نتیجه رسیدهام که سکوت کنم بهترست.
علیرضا : سکوت چه فایدهای دارد؟!. باید گفت تا شاید گوش شنوایی پیدا شود. حکومت که کاری نمیکند ، ما هم ایراد نگیریم و اعتراض نکنیم ، پس کارها چطور درست شود؟! مگر نه اینکه اصل کار دست حکومت است؟!. در جایی که به وظایف خود عمل نمیکند ، ما هر فکری بکنیم بیفایده است و وضع همین خواهد بود. باید حکومتی سر کار بیاید که مردمی باشد. کاردان و دلسوز و پاک باشد. دستش کج نباشد. آگاه باشد. لایق باشد. بفکر ایران باشد. با همسایگان راه رود. میانشان اختلاف و دودستگی نباشد. همهی تخصصها را داشته باشد ...
🔹بدین ترتیب علیرضا یک رشته از خوبیهای دولتِ دلخواه را بزبان آورد. در اینجا قاسم یکی دیگر از مسافران که در ردیف جلویی نشسته بود ، برگشته چنین گفت :
قاسم : ببخشید! من هم میتوانم به صحبتتان وارد شوم؟ حرفهاتان را میشنیدم. اگر اجازه بدهید من هم در اینجا حرفی دارم.
علیرضا و محمود : بله ، بفرمایید.
قاسم : این آقا (با اشاره به علیرضا) از حکومت ایدهآل گفتند. به نظر من قانون به همان اندازهی حکومت مهم ، بلکه مهمتر است ـ قانونهایی که البته اجرا هم بشود. اصلاً قانون اکثراً خوبست. گرفتاری آنست که اجرایش نمیکنند. یک ایرانی بافهم و روشنفکری بوده که کتابی در آخرهای قاجاریان نوشته بود که بر سر همان کتابش خیلی زندانی و شکنجه کشید. در کتابش نوشته بود دوای درد ایران قانون است. کشور قانون میخواهد و همه ، شاه و گدا ، باید در برابر آن یکسان باشند. خواستم بگویم درست است که امروز ما اصل کار را حکومت میبینیم ولی بدون قانونهای خوب کاری پیش نمیرود. شما ببینید اگر واقعاً شاه و گدا در برابر قانون یکی باشند و تا این اندازه عدالت برقرار شود کسی به کسی نمیتواند ظلم کند. حکومت هم قانون را سد آرزوهای نامشروعش خواهد دید و نخواهد توانست به مردم ظلم کند.
علیرضا : بله ، این هم نکتهی درستی بود. کشور باید قانونمند باشد. آن وزیر بلژیکی یا کجایی بود؟ ، نمیدانم. شنیدید که از تلفن وزارتخانه استفادهی شخصی کرده بود ، به همین جهت برکنارش کردند؟. در آن کشورها همه چیز حساب کتاب دارد. مانند اینجا نیست که بیحساب کتاب باشد.
محمود : شما مستشارالدوله را میگویید که در کتابش بنام «یک کلمه» این را نوشته بود. آره به گناه نوشتن و چاپ آن کتاب در زمان ناصرالدینشاه زندان بسیار کشید. در زندان چشمش آب آورد و در نتیجهی سختیها و شکنجهها درگذشت. آره ، این درست است. کشور را قانونی که اجرا بشود حفظ میکند و نظم میدهد.
اگر قانونهای خوب باشد و حکومتی هم با چنان خوبیهایی که شما شرح دادید (اشاره به علیرضا) سر کار بیاید ، برای ایران یک سفیدبختی خواهد بود. البته اگر تنها قانون و حکومت خوب باشند و مردم نباشند باز هم کارها لنگ خواهد ماند. مردم نباید قانونشکنی کنند ، باید پا بپای چنان حکومتی قدم بردارند. بسر کار آوردن و نگاه داشتن حکومت و قانونهای خوب نشان شایستگی یک مردمی است. اگر مردم شایستگی لازم را نداشته باشند ، حکومت هرچه باقدرت و کاردان و خوب باشد ، باز نمیتواند مردم را بزور به همراهی وادار کند ، نمیتواند ایشان را بدوش خود کشد.
از آرزو دردی درمان نمیشود ، چه رسد به آنکه مردمی بخواهند صاحب قانونِ خوب و حکومت به آن خوبی که شما میگویی بشوند. یک مردمی برای دارا بودن حکومت و قانونهای خوب باید شایسته باشند.
علیرضا : خب آقا ، مگر مردم ما شایسته نیستند؟!. فکرش را بکنید در این 47 سال چه چیزها که تحمل نکردند. هشت سال دورهی جنگ همه جور سختی را کشیدند. بعد از جنگ هم به مالشان حمله شد. هر دولتی سر کار آمد یک جورهایی دست تو جیب مردم کرد. سه بار ، هر بار دو سوم دارایی مردم از کفشان رفت. یکی در زمان احمدینژاد ، دیگری در زمان روحانی و سومی زمان رئیسی. با اینهمه این کشور را دوست دارند و حاضرند برایش جان بدهند. .. این بلاها را کی سر مردم آورد؟! ایا جنگ را مردم راه انداختند؟! آیا تورم را مردم باعث شدند؟!
———————————-
🖌 نویساد تلگرام
🔸 بخش دو از نه
علیرضا : منظورتان را نمیفهمم. مگر گله کردن و ایراد گرفتن غیرطبیعی است؟! آیا انتظار دارید مردم همین کار را هم نکنند؟!.
محمود : گفتم «مضمون غالب» گفتگوهاشان گله و ناله است. کاش ده یک گله کردن و نالیدن بفکر چاره بودیم. مشکل اینجاست که ما آن اندازه که به اینها میپردازیم به چارهی گرفتاریها فکر نمیکنیم. گله کردن و ایراد گرفتن تا یک حدش طبیعی است و باعث آگاهی مردم است. ولی از حدش که گذشت دیگر نه آگاهی بلکه «سرگرمی» میشود. یک «عادت زیانمند» میشود. یک ایرادی چون بارها گفته شود ، از اهمیت موضوع کم میکند و آن را عادی جلوه میدهد و از طرف دیگر ایرادگیر تصور خواهد کرد که ایراد گرفتن و تأسف خوردن چارهی دردهاست. از بس همه به همدیگر پُستهای گله و ایراد از حکومت میفرستند ، من به این نتیجه رسیدهام که سکوت کنم بهترست.
علیرضا : سکوت چه فایدهای دارد؟!. باید گفت تا شاید گوش شنوایی پیدا شود. حکومت که کاری نمیکند ، ما هم ایراد نگیریم و اعتراض نکنیم ، پس کارها چطور درست شود؟! مگر نه اینکه اصل کار دست حکومت است؟!. در جایی که به وظایف خود عمل نمیکند ، ما هر فکری بکنیم بیفایده است و وضع همین خواهد بود. باید حکومتی سر کار بیاید که مردمی باشد. کاردان و دلسوز و پاک باشد. دستش کج نباشد. آگاه باشد. لایق باشد. بفکر ایران باشد. با همسایگان راه رود. میانشان اختلاف و دودستگی نباشد. همهی تخصصها را داشته باشد ...
🔹بدین ترتیب علیرضا یک رشته از خوبیهای دولتِ دلخواه را بزبان آورد. در اینجا قاسم یکی دیگر از مسافران که در ردیف جلویی نشسته بود ، برگشته چنین گفت :
قاسم : ببخشید! من هم میتوانم به صحبتتان وارد شوم؟ حرفهاتان را میشنیدم. اگر اجازه بدهید من هم در اینجا حرفی دارم.
علیرضا و محمود : بله ، بفرمایید.
قاسم : این آقا (با اشاره به علیرضا) از حکومت ایدهآل گفتند. به نظر من قانون به همان اندازهی حکومت مهم ، بلکه مهمتر است ـ قانونهایی که البته اجرا هم بشود. اصلاً قانون اکثراً خوبست. گرفتاری آنست که اجرایش نمیکنند. یک ایرانی بافهم و روشنفکری بوده که کتابی در آخرهای قاجاریان نوشته بود که بر سر همان کتابش خیلی زندانی و شکنجه کشید. در کتابش نوشته بود دوای درد ایران قانون است. کشور قانون میخواهد و همه ، شاه و گدا ، باید در برابر آن یکسان باشند. خواستم بگویم درست است که امروز ما اصل کار را حکومت میبینیم ولی بدون قانونهای خوب کاری پیش نمیرود. شما ببینید اگر واقعاً شاه و گدا در برابر قانون یکی باشند و تا این اندازه عدالت برقرار شود کسی به کسی نمیتواند ظلم کند. حکومت هم قانون را سد آرزوهای نامشروعش خواهد دید و نخواهد توانست به مردم ظلم کند.
علیرضا : بله ، این هم نکتهی درستی بود. کشور باید قانونمند باشد. آن وزیر بلژیکی یا کجایی بود؟ ، نمیدانم. شنیدید که از تلفن وزارتخانه استفادهی شخصی کرده بود ، به همین جهت برکنارش کردند؟. در آن کشورها همه چیز حساب کتاب دارد. مانند اینجا نیست که بیحساب کتاب باشد.
محمود : شما مستشارالدوله را میگویید که در کتابش بنام «یک کلمه» این را نوشته بود. آره به گناه نوشتن و چاپ آن کتاب در زمان ناصرالدینشاه زندان بسیار کشید. در زندان چشمش آب آورد و در نتیجهی سختیها و شکنجهها درگذشت. آره ، این درست است. کشور را قانونی که اجرا بشود حفظ میکند و نظم میدهد.
اگر قانونهای خوب باشد و حکومتی هم با چنان خوبیهایی که شما شرح دادید (اشاره به علیرضا) سر کار بیاید ، برای ایران یک سفیدبختی خواهد بود. البته اگر تنها قانون و حکومت خوب باشند و مردم نباشند باز هم کارها لنگ خواهد ماند. مردم نباید قانونشکنی کنند ، باید پا بپای چنان حکومتی قدم بردارند. بسر کار آوردن و نگاه داشتن حکومت و قانونهای خوب نشان شایستگی یک مردمی است. اگر مردم شایستگی لازم را نداشته باشند ، حکومت هرچه باقدرت و کاردان و خوب باشد ، باز نمیتواند مردم را بزور به همراهی وادار کند ، نمیتواند ایشان را بدوش خود کشد.
از آرزو دردی درمان نمیشود ، چه رسد به آنکه مردمی بخواهند صاحب قانونِ خوب و حکومت به آن خوبی که شما میگویی بشوند. یک مردمی برای دارا بودن حکومت و قانونهای خوب باید شایسته باشند.
علیرضا : خب آقا ، مگر مردم ما شایسته نیستند؟!. فکرش را بکنید در این 47 سال چه چیزها که تحمل نکردند. هشت سال دورهی جنگ همه جور سختی را کشیدند. بعد از جنگ هم به مالشان حمله شد. هر دولتی سر کار آمد یک جورهایی دست تو جیب مردم کرد. سه بار ، هر بار دو سوم دارایی مردم از کفشان رفت. یکی در زمان احمدینژاد ، دیگری در زمان روحانی و سومی زمان رئیسی. با اینهمه این کشور را دوست دارند و حاضرند برایش جان بدهند. .. این بلاها را کی سر مردم آورد؟! ایا جنگ را مردم راه انداختند؟! آیا تورم را مردم باعث شدند؟!
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست چهارم : زیان بدآموزیهای حافظ از همه بیشتر بوده (هشت از دوازده)
صوفیان مدعی بودند که با آنکه یکمشت تهیدست و گرسنهاند ، تاج بپادشاهان میبخشند. مدعی بودهاند که هر که را خواهند بپادشاهی میتوانند رسانید و هر که را خواهند از پادشاهی توانند انداخت. [1] خراباتیان همان را نیز بریشخند بخود بسته گفتهاند : این گدایان لات که بر گرد میخانهاند و هر کدام اگر چند شاهی از گدایی بدست آوردند داده باده میخورند ، هر یکی جایگاه بلندی در دستگاه خدا میدارند و تاج بپادشاهان بخشند :
با گدایانِ در میکده ای سالک راه
بادب باش گر از سِرّ خدا آگاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحبجاهی
چون مردان بیکار و بیدرد میبودند ، روزهای خود را با این ریشخندها بسر میبردند. گاهی نیز بازی درمیآوردند : بدینسان که یکی از آنان صوفی میشد که چون سالها در خانقاه بسر برده و سودی ندیده پشیمان گردیده و باین اندیشه افتاده که بخرابات بیاید و بخراباتیان پیوندد ، و بدر خرابات آمده آن را میزند و خراباتیان در باز نکرده یا میگویند : خرقهی تو ناپاکست ، برو بشوی و بیا :
شست و شویی کن و آنگه بخرابات خرام
که نگردد ز تو این دِیرِ مغان آلوده
از اینگونه بسیار است و سخن ما در آن میباشد که یکی از زمینههایی که بدست حافظ افتاده این بوده ، این کشاکش خراباتیان با صوفیان و مانندهسازیهای آنان بوده. شاعر میدان یافته که صد مضمون در آن زمینه ببافد و در غزلهای خود بگنجاند ، چنانکه ما برخی از شعرهایش را آوردیم.
کسانی که اینها را نمیدانند شعرهای حافظ را نمیفهمند و گاهی بگزارشهای [2] بسیار دوری میپردازند. مثلاً «پیر مغان» یا «پیر مِیفروش» که شاعر بارها میگوید ، چند سال پیش که ما معنی آن را پرسیدیم ، «ادبای عالیمقام» در روزنامهها بپاسخ پرداختند. یکی گفت : «مقصود امیرالمؤمنین است» ، دیگری نوشت : «مقصود شاهشجاع بوده» ، سومی پاسخ داد : «مقصود شیخ و مرشد است» ، در حالی که همه غلطست و چنانکه گفتیم خواست شاعر جز همان پیرهگبر یا پیرهجهود مِیفروش نبوده. زیرا خودش عذر آورده میگوید :
گر مرشد ما پیر مغان شد چه تفاوت
در هیچ سَری نیست که سِرّی ز خدا نیست
اگر خواستش «امیرالمؤمنین» یا «مرشد طریقت» بودی به عذر آوردن چه نیاز افتادی؟!..
چنانکه گفتم این مانندهسازی خراباتیان در برابر صوفیان ، نخست جز عنوان ریشخند نداشته (و نتوانستی داشت) ولی سپس رُویهی راستی و استواری بخود گرفته و دستگاهی گردیده. این حافظست که میبینید چهها گفته و چه گزافهها سروده. دیگران که سپس آمدهاند پیروی ازو کرده پافشاریها نمودهاند. خرابات یا میکده جایگاهی برای «سیر و سلوک و طی مقامات» بوده ، همچون خانقاه و مسجد و کعبه ، بلکه والاتر از آنها. از پندارهای خود یک میکدهی بسیار پاک و پاکیزهای پدید آوردهاند که بیا و ببین. نمیدانم این شعر از کیست :
سفر کعبه کنم تا بخرابات رسم
زانکه عارف بحقیقت رسد از راه مجاز
عصمت بخارایی داستان میخانه رفتن خود را سروده میگوید :
چون سررشتهی ناموس بشد از دستم
خواستم تا که بپرسم سخنی گفت خموش
این نه کعبه است که بیپا و سر آیی بطواف
وین نه مسجد که درو بیخبر آیی بخروش
این خرابات مغانست و درو مستانند
از دم صبح ازل تا بقیامت خاموش
نمیدانم چنان خراباتی و چنین مستانی را در کجا توان یافت؟..
هاتف اسپهانی در ترجیع بندهایی که در زمینهی «وحدت وجود» سروده ، میکده را هم در شمار کلیسا و آتشکده گرفته و آنجا را هم پرستشگاهی شناخته. شنیدنیست ستایشهایی که از میکده میکند :
محفلی نغز دیدم و روشن
پیر آن بزم پیر بادهفروش
چاکران ایستاده صف در صف
بادهخواران نشسته دوش بدوش
پیر در صدر و مِیکشان گِردش
پارهای مست و پارهای مدهوش
سینه بیکینه و درون صافی
دل پر از گفتگو و لب خاموش
همه را از عنایت ازلی
چشم حقبین و گوش راستنیوش
سخن آن باین هنیئاً لک
پاسخ این بآن که بادت نوش
گوش بر چنگ و چشم بر ساغر
آرزوی دو کون در آغوش
👇
🖌 احمد کسروی
📝 نشست چهارم : زیان بدآموزیهای حافظ از همه بیشتر بوده (هشت از دوازده)
صوفیان مدعی بودند که با آنکه یکمشت تهیدست و گرسنهاند ، تاج بپادشاهان میبخشند. مدعی بودهاند که هر که را خواهند بپادشاهی میتوانند رسانید و هر که را خواهند از پادشاهی توانند انداخت. [1] خراباتیان همان را نیز بریشخند بخود بسته گفتهاند : این گدایان لات که بر گرد میخانهاند و هر کدام اگر چند شاهی از گدایی بدست آوردند داده باده میخورند ، هر یکی جایگاه بلندی در دستگاه خدا میدارند و تاج بپادشاهان بخشند :
با گدایانِ در میکده ای سالک راه
بادب باش گر از سِرّ خدا آگاهی
بر در میکده رندان قلندر باشند
که ستانند و دهند افسر شاهنشاهی
خشت زیر سر و بر تارک هفت اختر پای
دست قدرت نگر و منصب صاحبجاهی
چون مردان بیکار و بیدرد میبودند ، روزهای خود را با این ریشخندها بسر میبردند. گاهی نیز بازی درمیآوردند : بدینسان که یکی از آنان صوفی میشد که چون سالها در خانقاه بسر برده و سودی ندیده پشیمان گردیده و باین اندیشه افتاده که بخرابات بیاید و بخراباتیان پیوندد ، و بدر خرابات آمده آن را میزند و خراباتیان در باز نکرده یا میگویند : خرقهی تو ناپاکست ، برو بشوی و بیا :
شست و شویی کن و آنگه بخرابات خرام
که نگردد ز تو این دِیرِ مغان آلوده
از اینگونه بسیار است و سخن ما در آن میباشد که یکی از زمینههایی که بدست حافظ افتاده این بوده ، این کشاکش خراباتیان با صوفیان و مانندهسازیهای آنان بوده. شاعر میدان یافته که صد مضمون در آن زمینه ببافد و در غزلهای خود بگنجاند ، چنانکه ما برخی از شعرهایش را آوردیم.
کسانی که اینها را نمیدانند شعرهای حافظ را نمیفهمند و گاهی بگزارشهای [2] بسیار دوری میپردازند. مثلاً «پیر مغان» یا «پیر مِیفروش» که شاعر بارها میگوید ، چند سال پیش که ما معنی آن را پرسیدیم ، «ادبای عالیمقام» در روزنامهها بپاسخ پرداختند. یکی گفت : «مقصود امیرالمؤمنین است» ، دیگری نوشت : «مقصود شاهشجاع بوده» ، سومی پاسخ داد : «مقصود شیخ و مرشد است» ، در حالی که همه غلطست و چنانکه گفتیم خواست شاعر جز همان پیرهگبر یا پیرهجهود مِیفروش نبوده. زیرا خودش عذر آورده میگوید :
گر مرشد ما پیر مغان شد چه تفاوت
در هیچ سَری نیست که سِرّی ز خدا نیست
اگر خواستش «امیرالمؤمنین» یا «مرشد طریقت» بودی به عذر آوردن چه نیاز افتادی؟!..
چنانکه گفتم این مانندهسازی خراباتیان در برابر صوفیان ، نخست جز عنوان ریشخند نداشته (و نتوانستی داشت) ولی سپس رُویهی راستی و استواری بخود گرفته و دستگاهی گردیده. این حافظست که میبینید چهها گفته و چه گزافهها سروده. دیگران که سپس آمدهاند پیروی ازو کرده پافشاریها نمودهاند. خرابات یا میکده جایگاهی برای «سیر و سلوک و طی مقامات» بوده ، همچون خانقاه و مسجد و کعبه ، بلکه والاتر از آنها. از پندارهای خود یک میکدهی بسیار پاک و پاکیزهای پدید آوردهاند که بیا و ببین. نمیدانم این شعر از کیست :
سفر کعبه کنم تا بخرابات رسم
زانکه عارف بحقیقت رسد از راه مجاز
عصمت بخارایی داستان میخانه رفتن خود را سروده میگوید :
چون سررشتهی ناموس بشد از دستم
خواستم تا که بپرسم سخنی گفت خموش
این نه کعبه است که بیپا و سر آیی بطواف
وین نه مسجد که درو بیخبر آیی بخروش
این خرابات مغانست و درو مستانند
از دم صبح ازل تا بقیامت خاموش
نمیدانم چنان خراباتی و چنین مستانی را در کجا توان یافت؟..
هاتف اسپهانی در ترجیع بندهایی که در زمینهی «وحدت وجود» سروده ، میکده را هم در شمار کلیسا و آتشکده گرفته و آنجا را هم پرستشگاهی شناخته. شنیدنیست ستایشهایی که از میکده میکند :
محفلی نغز دیدم و روشن
پیر آن بزم پیر بادهفروش
چاکران ایستاده صف در صف
بادهخواران نشسته دوش بدوش
پیر در صدر و مِیکشان گِردش
پارهای مست و پارهای مدهوش
سینه بیکینه و درون صافی
دل پر از گفتگو و لب خاموش
همه را از عنایت ازلی
چشم حقبین و گوش راستنیوش
سخن آن باین هنیئاً لک
پاسخ این بآن که بادت نوش
گوش بر چنگ و چشم بر ساغر
آرزوی دو کون در آغوش
👇
آیا شما چنان بزم مستانی سراغ میدارید؟.. آیا چنین میکدهای دیدهاید؟!.گمان نمیکنم میخانههایی که در زمانهای پیش میبوده امروز هم باشد. همانا زندگانی نوین آنها را از میان برده. اگر بودی من دلم میخواست یک روز برخاستیمی و برای تماشا و آزمایش بآنجا رفتیمی. بیگمان اگر رفتیمی جز آن ندیدیمی که خانهایست ناپاکیزه و بدبو ، یک «بارون میناسی» چاق و گنده ، یا «ملا حزقیلی» بدرو و چرکآلود ، بادهفروش است. گروهی هم از لات و لوت بادهخواران میباشند. آن یکی لحاف خانه را فروخته ، این یکی پول از جعبهی مادرش دزدیده ، آن یکی بیش از اندازه خورده و افتاده ، این یکی تازه مست شده چرندگویی آغاز کرده. در یکسو قمار میبازند ، در یکسو دو تن مست باهم به پیکار برخاستهاند ، سخن آن باین دشنامهای خواهر و مادر و پاسخ این بآن «شکمت پاره میکنم ها». بیگمان بهتر از این ندیدیمی. لیکن چه توان گفت بشاعری که آن پندارها را بافته است.
🔹 پانوشت :
1ـ گذشته از کتاب «صوفیگری» نویسنده در جاهای دیگری نیز به این لاف صوفیان اشاره کرده است.
2ـ گزارش = تأویل (بیرون بردن سخن از معنی راست خود).
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🔹 پانوشت :
1ـ گذشته از کتاب «صوفیگری» نویسنده در جاهای دیگری نیز به این لاف صوفیان اشاره کرده است.
2ـ گزارش = تأویل (بیرون بردن سخن از معنی راست خود).
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
91%
آری
9%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 ما در سیاست نیز از دیگران پیشتریم ـ3ـ (یک از یک)
دربارهی آلودگی توده باید گفت بسیاری از مردم آن را نمیدانند و کمی در این توده سراغ نمیدارند. بسیاری نیز همان اندازه میدانند که توده آلوده است ولی از چگونگی آن آگاه نمیباشند که اگر بپرسیم آلودگیها چیست و چه چیزها مایهی گرفتاری این مردم شده پاسخ درستی نخواهیم شنید. بسیاری نیز آلودگی آن را میشمارند که در دیگرانست و آنچه را که در خودشانست بحساب نمیگزارند.
از زمانی که آمد و رفت میانهی ایران و اروپا پیدا شده و کسانی از سنجش حال این توده با تودههای اروپایی به پسماندن ایرانیان پی بردهاند ، همیشه غیرتمندانی بودهاند که خواستهاند بکوشند و این توده را پیش برند و بپای تودههای اروپایی رسانند. میرزا تقیخان امیرکبیر و حاجی میرزا حسینخان سپهسالار و میرزا علیخان امینالدوله و میرزا ملکمخان و دیگران از درباریان و شیخ هادی نجمآبادی و سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبائی و آخوند خراسانی و حاجی میرزا حسین تهرانی و حاجی شیخ عبدالله مازندرانی و ثقةالاسلام تبریزی و دیگران از علما ، کسانی بودهاند که پسماندن تودهی ایرانی را دریافته ، و هر یکی در زمان خود و به نوبت خود کوششهایی در آن باره بکار بردهاند. سپس نیز میرزا کوچکخان در جنگل و شیخ محمد خیابانی در تبریز و کلنل محمدتقیخان در خراسان به جانفشانیهایی برخاسته و هر یکی تا آخرین توانایی خود در راه این کشور کوشیدهاند.
چیزی که هست اینها هیچ کدام از آلودگی توده و از بیماری آن ، چنانکه میبایست آگاه نمیبودند. اینست راه چاره را نیز ندانستهاند و از کوششهاشان نتیجهای بدست نیامده است.
در آغاز کار هر کسی سرچشمهی بدبختی ایران ، نبودن قانون در کشور و خودسر بودن شاهان قاجاری و درباریانِ آن را میپنداشتند. اینست میکوشیدند که در ایران قانونی باشد ، و بر سر این کار کوششها میکردند و جان خود را به بیم میانداختند. در ایران اندیشهی مشروطه و قانون از زمان ناصرالدینشاه آغاز کرد و همانا نخست کسی که در این راه گامهایی برداشت حاجیمیرزا حسینخان سپهسالار بود. سپس هر کدام از امینالدوله و ملکمخان و دیگران کوششهایی کردند و سرانجام بهبهانی و طباطبایی دست بهم داده جنبش درمیان توده در تهران پدید آوردند و شد آنچه در تاریخ مشروطه هرچه گشادهتر نوشته شده.
اینان ـ این نیکمردان ـ که میکوشیدند و جان خود را به بیم میانداختند و از بدخواهان نکوهش و زشتگویی میشنیدند هیچ شکی نمیداشتند که چون در ایران یک قانون اساسی باشد و پارلمانی برپا گردد که جلو خودسری دربار گرفته شود تودهی ایران رو بشاهراه پیشرفت آورده گام بگام پیش خواهد رفت و در اندکزمانی از آن بدبختی و درماندگی بیرون آمده پس از زمانی بپای دولتهای اروپایی خواهد رسید.
اینست چون دربار ناتوان مظفرالدینشاه در برابر جنبش مشروطهخواهی ایستادگی بسیار ننمود و شادروانان بهبهانی و طباطبایی بآسانی توانستند فرمان مشروطه را از شاه بگیرند ، با همین فیروزی دردهای ایران را چاره یافته پنداشتند و شادیهای بیاندازه نمودند. نیکخواهانی در ایران که سالها غم خورده و آه کشیده و چنین روزی را برای کشور آرزو کرده بودند خشنود و سپاسگزار گردیدند.
سپس که رو آوردن مردم را بسوی مشروطه دیدند و آن جوش و خروش را که در هر گوشهای از کشور برخاسته بود (و نودوپنج درصد آن دروغ و سرسری میبود) تماشا کردند بخشنودی و شادمانی افزودند و دربارهی آیندهی ایران بخود مژدهها دادند. در همان روزها بارها در مجلس و در انجمنها و دیگر جاها از آمادگی تودهی ایرانی برای پیشرفت گفتگو میکردند و آفرینها میخواندند. بارها این جمله را بزبانها میآوردند : «این طفل یکشبه ره صد ساله میرود». ولی سال نخست مشروطه به پایان نرسید که همان پیشگامان مشروطهخواهی پی بفریب خوردن خود بردند و ما پس از سیوهشت سال میبینیم که مشروطه در این کشور پا نگرفته که نه تنها انبوه توده دلبستهی آن نمیباشند هنوز یک تن از هزار تن معنی مشروطه را نمیدانند. میبینیم که پس از سیوهشت سال هنوز بدخواهان مشروطه از میان نرفتهاند و هنوز کینه از دلها بیرون نشده است.
آنان سرچشمهی بدبختیهای ایران را نبودن قانون و خودسر بودن دربار میشناختند و ما اکنون میدانیم که تنها آن نبوده و سرچشمههای بزرگتر دیگری برای بدبختیهای این توده هست. بیش از همه درد درونیست. میبینیم در این توده آلودگیهایی هست که مشروطه را که چارهی دردها پنداشته میشد همچنان آلوده گردانیده و آن را از اثر انداخته.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸 ما در سیاست نیز از دیگران پیشتریم ـ3ـ (یک از یک)
دربارهی آلودگی توده باید گفت بسیاری از مردم آن را نمیدانند و کمی در این توده سراغ نمیدارند. بسیاری نیز همان اندازه میدانند که توده آلوده است ولی از چگونگی آن آگاه نمیباشند که اگر بپرسیم آلودگیها چیست و چه چیزها مایهی گرفتاری این مردم شده پاسخ درستی نخواهیم شنید. بسیاری نیز آلودگی آن را میشمارند که در دیگرانست و آنچه را که در خودشانست بحساب نمیگزارند.
از زمانی که آمد و رفت میانهی ایران و اروپا پیدا شده و کسانی از سنجش حال این توده با تودههای اروپایی به پسماندن ایرانیان پی بردهاند ، همیشه غیرتمندانی بودهاند که خواستهاند بکوشند و این توده را پیش برند و بپای تودههای اروپایی رسانند. میرزا تقیخان امیرکبیر و حاجی میرزا حسینخان سپهسالار و میرزا علیخان امینالدوله و میرزا ملکمخان و دیگران از درباریان و شیخ هادی نجمآبادی و سید عبدالله بهبهانی و سید محمد طباطبائی و آخوند خراسانی و حاجی میرزا حسین تهرانی و حاجی شیخ عبدالله مازندرانی و ثقةالاسلام تبریزی و دیگران از علما ، کسانی بودهاند که پسماندن تودهی ایرانی را دریافته ، و هر یکی در زمان خود و به نوبت خود کوششهایی در آن باره بکار بردهاند. سپس نیز میرزا کوچکخان در جنگل و شیخ محمد خیابانی در تبریز و کلنل محمدتقیخان در خراسان به جانفشانیهایی برخاسته و هر یکی تا آخرین توانایی خود در راه این کشور کوشیدهاند.
چیزی که هست اینها هیچ کدام از آلودگی توده و از بیماری آن ، چنانکه میبایست آگاه نمیبودند. اینست راه چاره را نیز ندانستهاند و از کوششهاشان نتیجهای بدست نیامده است.
در آغاز کار هر کسی سرچشمهی بدبختی ایران ، نبودن قانون در کشور و خودسر بودن شاهان قاجاری و درباریانِ آن را میپنداشتند. اینست میکوشیدند که در ایران قانونی باشد ، و بر سر این کار کوششها میکردند و جان خود را به بیم میانداختند. در ایران اندیشهی مشروطه و قانون از زمان ناصرالدینشاه آغاز کرد و همانا نخست کسی که در این راه گامهایی برداشت حاجیمیرزا حسینخان سپهسالار بود. سپس هر کدام از امینالدوله و ملکمخان و دیگران کوششهایی کردند و سرانجام بهبهانی و طباطبایی دست بهم داده جنبش درمیان توده در تهران پدید آوردند و شد آنچه در تاریخ مشروطه هرچه گشادهتر نوشته شده.
اینان ـ این نیکمردان ـ که میکوشیدند و جان خود را به بیم میانداختند و از بدخواهان نکوهش و زشتگویی میشنیدند هیچ شکی نمیداشتند که چون در ایران یک قانون اساسی باشد و پارلمانی برپا گردد که جلو خودسری دربار گرفته شود تودهی ایران رو بشاهراه پیشرفت آورده گام بگام پیش خواهد رفت و در اندکزمانی از آن بدبختی و درماندگی بیرون آمده پس از زمانی بپای دولتهای اروپایی خواهد رسید.
اینست چون دربار ناتوان مظفرالدینشاه در برابر جنبش مشروطهخواهی ایستادگی بسیار ننمود و شادروانان بهبهانی و طباطبایی بآسانی توانستند فرمان مشروطه را از شاه بگیرند ، با همین فیروزی دردهای ایران را چاره یافته پنداشتند و شادیهای بیاندازه نمودند. نیکخواهانی در ایران که سالها غم خورده و آه کشیده و چنین روزی را برای کشور آرزو کرده بودند خشنود و سپاسگزار گردیدند.
سپس که رو آوردن مردم را بسوی مشروطه دیدند و آن جوش و خروش را که در هر گوشهای از کشور برخاسته بود (و نودوپنج درصد آن دروغ و سرسری میبود) تماشا کردند بخشنودی و شادمانی افزودند و دربارهی آیندهی ایران بخود مژدهها دادند. در همان روزها بارها در مجلس و در انجمنها و دیگر جاها از آمادگی تودهی ایرانی برای پیشرفت گفتگو میکردند و آفرینها میخواندند. بارها این جمله را بزبانها میآوردند : «این طفل یکشبه ره صد ساله میرود». ولی سال نخست مشروطه به پایان نرسید که همان پیشگامان مشروطهخواهی پی بفریب خوردن خود بردند و ما پس از سیوهشت سال میبینیم که مشروطه در این کشور پا نگرفته که نه تنها انبوه توده دلبستهی آن نمیباشند هنوز یک تن از هزار تن معنی مشروطه را نمیدانند. میبینیم که پس از سیوهشت سال هنوز بدخواهان مشروطه از میان نرفتهاند و هنوز کینه از دلها بیرون نشده است.
آنان سرچشمهی بدبختیهای ایران را نبودن قانون و خودسر بودن دربار میشناختند و ما اکنون میدانیم که تنها آن نبوده و سرچشمههای بزرگتر دیگری برای بدبختیهای این توده هست. بیش از همه درد درونیست. میبینیم در این توده آلودگیهایی هست که مشروطه را که چارهی دردها پنداشته میشد همچنان آلوده گردانیده و آن را از اثر انداخته.
👇
یک دستهی دیگری نیز مایهی بدبختیهای ایران بیسوادی توده را میپنداشتند و یگانه چارهی آن را افزودن بشمارهی دبستانها و بیشتر گردانیدن باسوادان میشماردند. پس از چهار سال و پنج سال از آغاز مشروطه که در سراسر کشور آشفتگیها پدید آمده و از مشروطه به جای سود زیان پدیدار گردیده بود ، انبوهی از نیکخواهان اندیشهی خود را دیگر گردانیده چنین میگفتند : «مشروطه باین مردم زود بود. باید نخست اینان را باسواد گردانید که پی بحقوق خود برند و براه پیشرفت افتند» میگفتند : «ما باید کفش و کلاه خود را هم بفروشیم و دبستانها و دبیرستانها برپا گردانیم». ما اکنون نیک میبینیم که در اینجا نیز فریب خورده بودند و مایهی بدبختیهای ایران تنها بیسوادی نبوده و چارهاش نیز تنها دبستان برپا گردانیدن نبایستی بود. این تودهی آلوده ، فرهنگ و دبستان را نیز آلوده گردانیده است.
پرچم هفتگی ـ شمارهی پنجم ـ 26 فروردین ماه 1323
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
پرچم هفتگی ـ شمارهی پنجم ـ 26 فروردین ماه 1323
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
87%
آری
7%
نه
7%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.