✴️ ساختار و ساختارساز ✴️
🖌 نویساد تلگرام
🔸 بخش چهار از نه
علیرضا : خب ، حکومت رضاشاه و محمدرضاشاه را بگذاریم کنار ، دیگر حکومتها پاک و مردمی نبودهاند. لیاقت نداشته و بفکر ایران نبودهاند. طبیعیست که مردم چنین حکومتهایی را نخواهند. مردم خوب میفهمند که هر حکومتی آیا بفکر ایشان هست یا مثل قاجاریان بفکر خوشگذرانیاند.
قاسم : مردم از همان حرمسراهاشان میفهمیدند. یا آن پولهای فراوانی که خرج اروپا رفتن میکردند در حالی که مردم فقیر و ندار بودند و زندگی سخت میگذشت.
محمود : شما رضاشاه و محمدرضاشاه را استثناء کردید و گفتید که حکومتهای آنها پاک و مردمی بودند. من میپرسم : آیا همانها را هم خواستند و نگاه داشتند؟! این یقین است که مردم همینکه زمانِ برافتادن آن دو شاه رسید همانها را هم عامل خارجی بحساب آوردند و ناپاک و فاسد دانستند و نگاهشان نداشتند. نمیگویم قدرتهای خارجی و شرایط سیاسی و اقتصادی جهان در رویدادها بیتأثیر بوده است. چنین حرفی را نباید زد. ولی تاریخ جلو ماست و میبینیم که پس از رفتن رضاشاه مردم بیکبار از او برگشتند و همان کسانی که تا دیروز چاپلوسیش را میکردند ، همینکه او رفت شروع کردند به بدگویی و ساختن دهها دروغ دربارهی او. همان کار را با پسرش هم کردند. چون سال 57 آزادیهایی فراهم آمد ، دیگر برای شاه و دربارش آبرو باقی نگذاردند.
کار را بجایی رسانیدند که بیشتر مردم فکر میکردند ، همینکه او برود هر که بجایش بیاید بهتر از او خواهد بود. اینبود فریب یک آخوند هفتادوهفت ساله را خوردند و به حاکمیت او رضایت دادند.
شما میگویید مردم خوب میفهمیدند کدام حکومت خوب و خدمتگزارست و کدام درپی سودهای خود. ولی تاریخ و واقعیات روزانه چیز دیگری را با قطعیت نشان میدهد : مردم ما دارای باور محکمی نبوده و بیشترشان دنبالهرواند. مردم در این صدوپنجاه سال اگر از حکومتی راضی بودند ، از روی فهم و آگاهی درستی نبود! همچنان در نارضایتیهاشان!. این نباید به ما بربخورد. ما هم از همین مردمیم. حقیقت را باید گفت.
ما همیشه چاره را در تغییر «دیگری» (حکومت) دیدهایم و کمتر به مسئولیتهای «خودمان» پرداختهایم. شما این را بحساب نیاورید که امروز میگویند : «رضاشاه روحت شاد». باید سالهای 1320 تا سالها بعد از آن را میدیدید تا میفهمیدید دربارهی او چهها میگفتند. نه فکر کنید که آن جوّ را مردم راه انداخته بودند و عیب را از ایشان بدانیم. نه! یک عده از بیشرمترین کسان راه انداخته بودند که سودشان در این بود که او را بد جلوه دهند. ولی مردمِ دنبالهرو که هیچ آگاهی و دانشی نداشتند گوش به دهان آنان داشتند و هرچه آنان میگفتند اینان نیز طوطیوار تکرار میکردند. این بود عیب مردم که عیب کوچکی هم نیست.
از حوادث پس از شهریور 1320 یکی اینکه کسانی درپی آن بودند که رضاشاه را بجرم خیانت به کشور محاکمه کنند ـ رضاشاهی که انگلیسها از کشور بیرونش برده بودند. ولی امروز آیا براستی فهمیدهاند که او چه خدماتی به این کشور کرده که «رضاشاه روحت شاد» میگویند؟! آیا پس از سی سال که ستمهای این حکومت را کشیدند تازه فهمیدند که پهلویها خوب بودند؟! یا اینکه کسانی اینها را به دهانها انداختند و مردم «نه از راه دوستی با علی بلکه از راه دشمنی با معاویه» ، شاید هم از راه دنبالهروی بزبان میآورند؟!.
حوادث سال 57 نزدیکتر است و ما آنها را بهتر میدانیم. همان سال 56 و 57 مردمی که میگفتند : «ما شاه نمیخواهیم» ، آیا این را طوطیوار میگفتند یا براستی آگاه بودند و از روی آگاهی میگفتند و باور داشتند؟! اگر باور داشتند چرا به یک حکومتی که از همان روزهای اول مانند شاه خودکامانه رفتار میکرد هوادار درآمدند و کمک به ماندنش کردند؟! همین امروز چرا هرچه از شاه میگویند خوبی است و هیچکس بیاد نمیآوَرَد که او پس از سال 32 در کارها دخالت میکرد و «فرمانهای ملوکانه» میداد؟!
با چنین شرحی ، اگر این مردم بگویند ما هوادار دمکراسی هستیم ، آیا شما باور میکنید که چیزی را فهمیده بزبان میآورند؟!. اگر شما دلیلهایی برایشان بیاورید که برای ما دمکراسی زود است و باید حکومتی مثل رضاشاه بر سر کار بیاید ، آیا حرفشان را عوض کرده از دیکتاتوری هواداری نخواهند کرد؟!
قاسم : شما میخواهید بگویید تقصیر این بدبختیها و گرفتاریها از مردم بوده و عیب را در حکومت نمیدانید! پس شما بگویید اشکال را کجا میدانید؟
علیرضا : ولی این نکته هم قابل تأمل است که پرسیدید چرا هر حکومتی که بر سر کار آمد آنچه مردم آرزو میکردند نشد؟! آن آسیب شناسیای که گفتید آیا انجام شده و اگر شده نتیجهاش چه بوده؟
———————————-
🖌 نویساد تلگرام
🔸 بخش چهار از نه
علیرضا : خب ، حکومت رضاشاه و محمدرضاشاه را بگذاریم کنار ، دیگر حکومتها پاک و مردمی نبودهاند. لیاقت نداشته و بفکر ایران نبودهاند. طبیعیست که مردم چنین حکومتهایی را نخواهند. مردم خوب میفهمند که هر حکومتی آیا بفکر ایشان هست یا مثل قاجاریان بفکر خوشگذرانیاند.
قاسم : مردم از همان حرمسراهاشان میفهمیدند. یا آن پولهای فراوانی که خرج اروپا رفتن میکردند در حالی که مردم فقیر و ندار بودند و زندگی سخت میگذشت.
محمود : شما رضاشاه و محمدرضاشاه را استثناء کردید و گفتید که حکومتهای آنها پاک و مردمی بودند. من میپرسم : آیا همانها را هم خواستند و نگاه داشتند؟! این یقین است که مردم همینکه زمانِ برافتادن آن دو شاه رسید همانها را هم عامل خارجی بحساب آوردند و ناپاک و فاسد دانستند و نگاهشان نداشتند. نمیگویم قدرتهای خارجی و شرایط سیاسی و اقتصادی جهان در رویدادها بیتأثیر بوده است. چنین حرفی را نباید زد. ولی تاریخ جلو ماست و میبینیم که پس از رفتن رضاشاه مردم بیکبار از او برگشتند و همان کسانی که تا دیروز چاپلوسیش را میکردند ، همینکه او رفت شروع کردند به بدگویی و ساختن دهها دروغ دربارهی او. همان کار را با پسرش هم کردند. چون سال 57 آزادیهایی فراهم آمد ، دیگر برای شاه و دربارش آبرو باقی نگذاردند.
کار را بجایی رسانیدند که بیشتر مردم فکر میکردند ، همینکه او برود هر که بجایش بیاید بهتر از او خواهد بود. اینبود فریب یک آخوند هفتادوهفت ساله را خوردند و به حاکمیت او رضایت دادند.
شما میگویید مردم خوب میفهمیدند کدام حکومت خوب و خدمتگزارست و کدام درپی سودهای خود. ولی تاریخ و واقعیات روزانه چیز دیگری را با قطعیت نشان میدهد : مردم ما دارای باور محکمی نبوده و بیشترشان دنبالهرواند. مردم در این صدوپنجاه سال اگر از حکومتی راضی بودند ، از روی فهم و آگاهی درستی نبود! همچنان در نارضایتیهاشان!. این نباید به ما بربخورد. ما هم از همین مردمیم. حقیقت را باید گفت.
ما همیشه چاره را در تغییر «دیگری» (حکومت) دیدهایم و کمتر به مسئولیتهای «خودمان» پرداختهایم. شما این را بحساب نیاورید که امروز میگویند : «رضاشاه روحت شاد». باید سالهای 1320 تا سالها بعد از آن را میدیدید تا میفهمیدید دربارهی او چهها میگفتند. نه فکر کنید که آن جوّ را مردم راه انداخته بودند و عیب را از ایشان بدانیم. نه! یک عده از بیشرمترین کسان راه انداخته بودند که سودشان در این بود که او را بد جلوه دهند. ولی مردمِ دنبالهرو که هیچ آگاهی و دانشی نداشتند گوش به دهان آنان داشتند و هرچه آنان میگفتند اینان نیز طوطیوار تکرار میکردند. این بود عیب مردم که عیب کوچکی هم نیست.
از حوادث پس از شهریور 1320 یکی اینکه کسانی درپی آن بودند که رضاشاه را بجرم خیانت به کشور محاکمه کنند ـ رضاشاهی که انگلیسها از کشور بیرونش برده بودند. ولی امروز آیا براستی فهمیدهاند که او چه خدماتی به این کشور کرده که «رضاشاه روحت شاد» میگویند؟! آیا پس از سی سال که ستمهای این حکومت را کشیدند تازه فهمیدند که پهلویها خوب بودند؟! یا اینکه کسانی اینها را به دهانها انداختند و مردم «نه از راه دوستی با علی بلکه از راه دشمنی با معاویه» ، شاید هم از راه دنبالهروی بزبان میآورند؟!.
حوادث سال 57 نزدیکتر است و ما آنها را بهتر میدانیم. همان سال 56 و 57 مردمی که میگفتند : «ما شاه نمیخواهیم» ، آیا این را طوطیوار میگفتند یا براستی آگاه بودند و از روی آگاهی میگفتند و باور داشتند؟! اگر باور داشتند چرا به یک حکومتی که از همان روزهای اول مانند شاه خودکامانه رفتار میکرد هوادار درآمدند و کمک به ماندنش کردند؟! همین امروز چرا هرچه از شاه میگویند خوبی است و هیچکس بیاد نمیآوَرَد که او پس از سال 32 در کارها دخالت میکرد و «فرمانهای ملوکانه» میداد؟!
با چنین شرحی ، اگر این مردم بگویند ما هوادار دمکراسی هستیم ، آیا شما باور میکنید که چیزی را فهمیده بزبان میآورند؟!. اگر شما دلیلهایی برایشان بیاورید که برای ما دمکراسی زود است و باید حکومتی مثل رضاشاه بر سر کار بیاید ، آیا حرفشان را عوض کرده از دیکتاتوری هواداری نخواهند کرد؟!
قاسم : شما میخواهید بگویید تقصیر این بدبختیها و گرفتاریها از مردم بوده و عیب را در حکومت نمیدانید! پس شما بگویید اشکال را کجا میدانید؟
علیرضا : ولی این نکته هم قابل تأمل است که پرسیدید چرا هر حکومتی که بر سر کار آمد آنچه مردم آرزو میکردند نشد؟! آن آسیب شناسیای که گفتید آیا انجام شده و اگر شده نتیجهاش چه بوده؟
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
93%
آری
7%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست چهارم : زیان بدآموزیهای حافظ از همه بیشتر بوده (ده از دوازده)
چنانکه گفتم ستایش از خرابات و باده و مستی و نکوهش از خانقاه و مسجد و صوفی و شیخ خود داستانی گردیده که بیش از دیگران خود صوفیان آن را دنبال کردهاند. تا بآنجا رسیده که کسانی درماندهاند ، و برای آنکه معنایی باین کار شگفت و هوسبازانهی صوفیان دهند دربارهی واژههای «خرابات» و «مِی» و «شاهد» و «ساغر» و مانند اینها بگزارش پرداخته به هر کدام معنای دیگری دادهاند.
در «گلشن راز» که یکی با شعر پرسشهایی کرده بوده و شیخ محمود شبستری با شعر پاسخهایی داده ، یکی از پرسشها در همین زمینه است :
شراب و شمع و شاهد را چه معنیست؟
خراباتی شدن آخر چه دعویست؟
شبستری بپاسخ درازی میپردازد که بسیار بیمعنیست :
شراب و شمع و شاهد عین معنیست
که در هر صورتی او را تجلیست
شراب و شمع و ذوق و نور عرفان
ببین شاهد که از کس نیست پنهان
شراب بیخودی درکش زمانی
مگر از دست خود یابی امانی
دربارهی خرابات میگوید :
خراباتی شدن از خود رهاییست
خودی کفر است اگر خود پارساییست
خرابات آشیان مرغ جانست
خرابات آستان لامکانست
خراباتی خراب اندر خرابست
که در صحرای او عالم سرابست
با این بافندگیهای پوچ خود میخواهد بگوید : خرابات آخرین درجهایست که صوفی بآن تواند رسید. باده هم بیخودی اوست.
دوباره میگویم : اینها بسیار بیمعنیست. این گزارش در همه جا راست نخواهد آمد. در همان شعرهای حافظ شما دیدید که از میکده و باده و مانند اینها جز معنیهای راست آنها را نمیخواهد. داستان همانست که گفتم. نخست سرکوفتهای شوخیآمیزی بصوفیان میبوده و سپس به یک راه پیچاپیچی افتاده و بدانسان که روشن گردانیدیم باین نتیجه رسیده. کسانی میگویند : «خود حافظ صوفی میبوده» و این را دلیل میآورند که خواست او از خرابات و باده همان معناهاست که شبستری بازنموده. ولی این نیز غلط است زیرا حافظ صوفی نیست و خراباتیست. آنگاه چنانکه گفتیم از شعرهای خود او پیداست که خواستش از خرابات و میکده و مِی و شاهد چیست؟!..
اندیشههای صوفیانه که گاهی در شعرهای حافظ دیده میشود از آنرو بوده که در یاوهگوییهای خود گاهی نیز خواسته از اندیشههای صوفیان سود جوید ، وگرنه کمترین پابستگی بآنها نداشته. من نشان دادم که در یک غزل در آغاز آن ستایش از میکده میکند و آشکار بخود میگوید :
مباش بیمِی و مطرب که زیر چرخ کبود
کز این ترانه غم از دل بدر توانی کرد
و در انجام آن گرایش بصوفیگری و ریاضت نشان داده باز بخود میگوید :
ولی تو طالب معشوق و جام مِی خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد
یکی از شعرهای شناخته شدهی حافظ که آن را نشان صوفیگریش میشمارند اینست که مطلع غزلست :
حجاب چهرهی جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
در حالی که در همان غزل پس از دو سه بیت بیکباره برگشته خراباتی شده میگوید :
عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
بسخن بیش از این دامنه ندهیم. این یکی از کارهای حافظ بوده که باینجا رسیده. آنچه گفتم که صوفیگری با خراباتیگری درهم آمیخته و یکی گردیده و رند و شیخ همرنگ شدهاند ، همین را میگفتم. برای روشنی بسیاری از شعرهای حافظ و دیگران اینها را میبایست بگویم. کسانی که اینها را ندانند بسیار چیزها را نخواهند دانست.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 نشست چهارم : زیان بدآموزیهای حافظ از همه بیشتر بوده (ده از دوازده)
چنانکه گفتم ستایش از خرابات و باده و مستی و نکوهش از خانقاه و مسجد و صوفی و شیخ خود داستانی گردیده که بیش از دیگران خود صوفیان آن را دنبال کردهاند. تا بآنجا رسیده که کسانی درماندهاند ، و برای آنکه معنایی باین کار شگفت و هوسبازانهی صوفیان دهند دربارهی واژههای «خرابات» و «مِی» و «شاهد» و «ساغر» و مانند اینها بگزارش پرداخته به هر کدام معنای دیگری دادهاند.
در «گلشن راز» که یکی با شعر پرسشهایی کرده بوده و شیخ محمود شبستری با شعر پاسخهایی داده ، یکی از پرسشها در همین زمینه است :
شراب و شمع و شاهد را چه معنیست؟
خراباتی شدن آخر چه دعویست؟
شبستری بپاسخ درازی میپردازد که بسیار بیمعنیست :
شراب و شمع و شاهد عین معنیست
که در هر صورتی او را تجلیست
شراب و شمع و ذوق و نور عرفان
ببین شاهد که از کس نیست پنهان
شراب بیخودی درکش زمانی
مگر از دست خود یابی امانی
دربارهی خرابات میگوید :
خراباتی شدن از خود رهاییست
خودی کفر است اگر خود پارساییست
خرابات آشیان مرغ جانست
خرابات آستان لامکانست
خراباتی خراب اندر خرابست
که در صحرای او عالم سرابست
با این بافندگیهای پوچ خود میخواهد بگوید : خرابات آخرین درجهایست که صوفی بآن تواند رسید. باده هم بیخودی اوست.
دوباره میگویم : اینها بسیار بیمعنیست. این گزارش در همه جا راست نخواهد آمد. در همان شعرهای حافظ شما دیدید که از میکده و باده و مانند اینها جز معنیهای راست آنها را نمیخواهد. داستان همانست که گفتم. نخست سرکوفتهای شوخیآمیزی بصوفیان میبوده و سپس به یک راه پیچاپیچی افتاده و بدانسان که روشن گردانیدیم باین نتیجه رسیده. کسانی میگویند : «خود حافظ صوفی میبوده» و این را دلیل میآورند که خواست او از خرابات و باده همان معناهاست که شبستری بازنموده. ولی این نیز غلط است زیرا حافظ صوفی نیست و خراباتیست. آنگاه چنانکه گفتیم از شعرهای خود او پیداست که خواستش از خرابات و میکده و مِی و شاهد چیست؟!..
اندیشههای صوفیانه که گاهی در شعرهای حافظ دیده میشود از آنرو بوده که در یاوهگوییهای خود گاهی نیز خواسته از اندیشههای صوفیان سود جوید ، وگرنه کمترین پابستگی بآنها نداشته. من نشان دادم که در یک غزل در آغاز آن ستایش از میکده میکند و آشکار بخود میگوید :
مباش بیمِی و مطرب که زیر چرخ کبود
کز این ترانه غم از دل بدر توانی کرد
و در انجام آن گرایش بصوفیگری و ریاضت نشان داده باز بخود میگوید :
ولی تو طالب معشوق و جام مِی خواهی
طمع مدار که کار دگر توانی کرد
یکی از شعرهای شناخته شدهی حافظ که آن را نشان صوفیگریش میشمارند اینست که مطلع غزلست :
حجاب چهرهی جان میشود غبار تنم
خوشا دمی که از آن چهره پرده برفکنم
در حالی که در همان غزل پس از دو سه بیت بیکباره برگشته خراباتی شده میگوید :
عیان نشد که چرا آمدم کجا بودم
دریغ و درد که غافل ز کار خویشتنم
بسخن بیش از این دامنه ندهیم. این یکی از کارهای حافظ بوده که باینجا رسیده. آنچه گفتم که صوفیگری با خراباتیگری درهم آمیخته و یکی گردیده و رند و شیخ همرنگ شدهاند ، همین را میگفتم. برای روشنی بسیاری از شعرهای حافظ و دیگران اینها را میبایست بگویم. کسانی که اینها را ندانند بسیار چیزها را نخواهند دانست.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
91%
آری
9%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 یگانه شاهراه خواهد بود (یک از یک)
یکی از خوانندگان پرچم باداره آمده چنین میگوید :
شما مینویسید در ایران چهارده کیش هست. این راه شما پانزدهم خواهد بود.
میگویم : خواستت چیست؟!. از این گفته چه میخواهی؟!.. آیا میخواهی که ما با چهارده کیش نکوشیم؟!. آیا میخواهی با آنها ننبردیم؟!. آیا میخواهی دست روی دست گزارده باین پراکندگیها و گمراهیها تماشا کنیم؟!..
آنگاه این ایراد را به بسیار کسان و به بسیار چیزها توان گرفت. باسلام و به بنیادگزار آن توان گرفت ، بمشروطه و مشروطهخواهان توان گرفت. پیغمبر اسلام میخواست عرب را از پراکندگی بازرهاند. باو نیز توانستندی گفت : این هم پراکندگی دیگری خواهد شد.
پس از همهی اینها : شما نفهمیدهاید. این چهارده کیش که هستند و در برابر همدیگر میایستند همه در یک پایگاهند و همه دارای یک ارج میباشند. چون همه بیپاست هیچ یکی نمیتواند آن دیگرها را از میان برد. ولی راه ما که سراپا راستیست و بنیاد استواری بهر خود میدارد نشدنیست که بآنها فیروز نیاید ، نشدنیست که همه را برنیندازد.
همین اکنون شما میبینید که ما به یکایک آنها ایرادها گرفتهایم و پیاپی پرسشها کردهایم و تاکنون پاسخی نتوانستهاند و همگی درماندهاند. این از درماندگیست که از راه وحشیگری میآیند ، از درماندگیست که دست بدامن دولت زده چشم میدارند که دولت جلوگیری از نوشتههای ما کند. از درماندگیست که گاهی اسلام و گاهی قرآن را بهانه میسازند.
ببینید شما تا چه اندازه پرتید که جدایی میانهی سخنانی که سراپا آمیغست و با دلیلهایی بسیار استوار ـ دلیلهایی همسنگ دانشها ـ توأم میباشد با گفتههایی که پایهاش جز پندار نیست یکی میشمارید.
شما هنوز ندانستهاید که در آدمی نیرویی بنام «راستیپژوهی» هست که از گهریترین [=اصلیترین] نیروهای اوست. ندانستهاید که هَنایِش آمیغها[=تأثیر حقایق] در دلهای پاک همچون هنایش الکتریسیته در چیزهاست.
شما بدانید : این راه ما پانزدهم نخواهد بود. بلکه هر چهارده کیش را از میان برده یگانه شاهراه خواهد بود. آری یک دسته از آنان که نیروهای مغزیشان از کار افتاده در جلو ما ایستاده از دشمنی دست نخواهند برداشت . ولی خدا میانهی ما و آنان داوری خواهد کرد.
پرچم هفتگی ـ شمارهی ششم ـ 2 اردیبهشت ماه 1323
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 یگانه شاهراه خواهد بود (یک از یک)
یکی از خوانندگان پرچم باداره آمده چنین میگوید :
شما مینویسید در ایران چهارده کیش هست. این راه شما پانزدهم خواهد بود.
میگویم : خواستت چیست؟!. از این گفته چه میخواهی؟!.. آیا میخواهی که ما با چهارده کیش نکوشیم؟!. آیا میخواهی با آنها ننبردیم؟!. آیا میخواهی دست روی دست گزارده باین پراکندگیها و گمراهیها تماشا کنیم؟!..
آنگاه این ایراد را به بسیار کسان و به بسیار چیزها توان گرفت. باسلام و به بنیادگزار آن توان گرفت ، بمشروطه و مشروطهخواهان توان گرفت. پیغمبر اسلام میخواست عرب را از پراکندگی بازرهاند. باو نیز توانستندی گفت : این هم پراکندگی دیگری خواهد شد.
پس از همهی اینها : شما نفهمیدهاید. این چهارده کیش که هستند و در برابر همدیگر میایستند همه در یک پایگاهند و همه دارای یک ارج میباشند. چون همه بیپاست هیچ یکی نمیتواند آن دیگرها را از میان برد. ولی راه ما که سراپا راستیست و بنیاد استواری بهر خود میدارد نشدنیست که بآنها فیروز نیاید ، نشدنیست که همه را برنیندازد.
همین اکنون شما میبینید که ما به یکایک آنها ایرادها گرفتهایم و پیاپی پرسشها کردهایم و تاکنون پاسخی نتوانستهاند و همگی درماندهاند. این از درماندگیست که از راه وحشیگری میآیند ، از درماندگیست که دست بدامن دولت زده چشم میدارند که دولت جلوگیری از نوشتههای ما کند. از درماندگیست که گاهی اسلام و گاهی قرآن را بهانه میسازند.
ببینید شما تا چه اندازه پرتید که جدایی میانهی سخنانی که سراپا آمیغست و با دلیلهایی بسیار استوار ـ دلیلهایی همسنگ دانشها ـ توأم میباشد با گفتههایی که پایهاش جز پندار نیست یکی میشمارید.
شما هنوز ندانستهاید که در آدمی نیرویی بنام «راستیپژوهی» هست که از گهریترین [=اصلیترین] نیروهای اوست. ندانستهاید که هَنایِش آمیغها[=تأثیر حقایق] در دلهای پاک همچون هنایش الکتریسیته در چیزهاست.
شما بدانید : این راه ما پانزدهم نخواهد بود. بلکه هر چهارده کیش را از میان برده یگانه شاهراه خواهد بود. آری یک دسته از آنان که نیروهای مغزیشان از کار افتاده در جلو ما ایستاده از دشمنی دست نخواهند برداشت . ولی خدا میانهی ما و آنان داوری خواهد کرد.
پرچم هفتگی ـ شمارهی ششم ـ 2 اردیبهشت ماه 1323
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
0%
نه
8%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
🔶 روزبه مشروطه
🖌 نویساد تلگرام
🔸 بخش چهار از پنج
موانع دمکراسی در ایران
👇
🖌 نویساد تلگرام
🔸 بخش چهار از پنج
موانع دمکراسی در ایران
«نخستین مانعِ جنبش مشروطه. مانع نخست ناآشنایی مردم بمعنی مشروطه و مهیا نبودن برای چنان زندگانی بود.
اجرای مشروطه در یک کشوری تنها با آن نیست که پادشاه مستبدی را برانند و یک مجلسی برپا کنند و یک قانون اساسی تدوین نمایند. بلکه یک شرط اساسی آنست که مردم خود را برای زندگانی با اصول مشروطه آماده گردانند.
زیستن در زیر بیرق مشروطه مشروط بآنست که هر فردی از افراد کشور خود را مسئول کارها بداند و در هر گامی که برمیدارد و هر اقدامی که میکند سود کشور را منظور دارد [1] و اگر روزی نیاز افتاد برای جانفشانی و فداکاری حاضر باشد.
ایرانیان در نتیجهی آنکه سالیان دراز با استبداد بسر برده بودند و مشروطه آن روزی که رواج گرفت کسانی نبودند که با گفتن و نوشتن معنی درست آن را بمردم بفهمانند و برای چنان زندگانی آمادهشان گردانند ، از اینرو جنبش با آن تندی که پیش رفته بود درمیان تودهی انبوه ریشه ندوانید». (دفاع در دیوان کیفر ، ص 45 ، 1321)
«اینکه مشروطه در ایران به نتیجهی نیکی نرسید همین دلیلست که در این کشور آلودگیهایی هست ، و باید جست آن آلودگیها را پیدا کرد و بچاره پرداخت.
آلودگیهای ایران چیست؟.. آلودگیهای ایران همان بدآموزیها و کیشهای پراکندهی گوناگونست که شرح دادهایم. مشروطه را نیز همینها بینتیجه گزاردند». (پرچم نیمهماهه ص335 ، تیر 1322)
«در ایران سنگ بزرگ دیگری در راه پیشرفت مشروطه[=دمکراسی] هست ، و آن کیشهای گوناگون و صوفیگری و خراباتیگری و مانند اینهاست.
میباید آشکاره گفت : مشروطه که بکشور دلبستگی داشتن و در راه آن جانفشانی کردنست ، با صوفیگری که بنیادش خوار داشتن جهان و بگوشهای خزیدن [و] مفت خوردن است نتواند ساخت.
با خراباتیگری که پایهاش دم غنیمت دانستن و مست بودن و بگذشته و آینده پروا ننمودنست نتواند ساخت.
با شیعیگری که آغاز و انجامش دل بمردگان بستن و رشتهی کارها را در دست آنان دانستن و چشم براه امام ناپیدا دوختنست نتواند ساخت». («سیزدهم مرداد1323» ، ص 5)
«اینکه مشروطه در ایران به نتیجهی نیکی نرسیده و رُویهی[شکل] بسیار ناستودهای بخود گرفته ، انگیزههای [علت] بسیاری میدارد ، و یکی از انگیزههای بزرگ آن (بلکه بزرگترین انگیزهی آن) همین ناسازگاری با کیش شیعی و برخورد با دستورهای آن میباشد». (دولت بما پاسخ دهد ، ص17 ، 1323)
«همان یادگارهای زمان مغول که شما هواداری از آنها مینمایید از هر باره با اندیشهی دمکراسی مخالفست. زیرا از یکسو بنای همهی آنها بشاهپرستی و زیردستی و زبونیست. همان گلستان سعدی ، همان بوستانش برای دورهی دمکراسی زهر است ، همان خمسهی نظامی با اندیشهی مشروطه مخالفست ، همان پندها و اندرزها که آنان سرودهاند برای این دوره بسیار زیانآور است :
پادشاهان از برای مصلحت صد خون کنند ، صلاح مملکت خویش خسروان دانند ، رخنهگرِ ملک سرافکنده به ، پادشه سایهی خدا باشد ،
هر عیب که سلطان بپسندد هنر است.
پیش خرد شاهی و پیغمبری چون دو نگینند به یک انگشتری
اینها سخنان نیک آن زمانست ولی برای این زمان سراپا زیان میباشد و بودن اینها ناگزیر است که جلو پیشرفت اندیشهی دمکراسی را بگیرد. از یکسو هم مبنای مشروطه بآنست که مردم کشور را خانهی خود بدانند و در راه آبادی آن از هیچ کوششی بازنایستند و برای نگهداریش از سر و جان بگذرند. در حالی که سراپای گفتههای آن شاعران بر اینست که کوشش سودی ندارد : «بودنیها بوده است».
بخت و دولت بکاردانی نیست جز بتأیید آسمانی نیست
خون خوری گر طلب روزیِ ننهاده کنی
جهان و هرچه درو هست هیچ در هیچست.
اگر روزی بدانش درفزودی ز نادان تنگ روزیتر ندیدی
خوش باش ندانی ز کجا آمدهای می خور که ندانی بکجا خواهی رفت
فلک بمردم نادان دهد زمام مراد
صبر و ظفر هر دو دوستان قدیمند
اینها و صد مانند اینها که فلسفهی بیغیرتی و تنبلی است دیوانهای شاعران را پر کرده است و شما میبینید که پیاپی آنها را بچاپ رسانیده بدست جوانان میدهند و بدینسان اندیشهی کوشش و میهنپرستی را در دلهای آنان سست میگردانند». (پرچم روزانه 15/9/1321)
«كنون ما اگر «وحدت ملی» یا «یگانگی توده» میخواهیم باید با همهی اینها نبرد كنیم و همهی اینها را از میان برداریم. گذشته از اینها باید اندیشه و آرمان یكی باشد. مردم را بهمدیگر جز اندیشه و آرمان نبندد. صد تن یا هزار تن كه در یكجا گرد آمدهاند شما اگر بخواهید آنان را یكی گردانید با زنجیر یا طناب كه بهم نخواهید بست ، و باید همهی ایشان را دارای یك اندیشه و یك آرمان (مقصد) گردانید. وگرنه از هم جدا و پراكندهاند ، اگرچه در یكجا باشند و اگرچه با زبان دعوای یگانگی[=اتحاد] كنند». (پرچم روزانه 11/12/1320)
👇
🔹 پانوشت :
1ـ یکی از راهنماییهای ارجدار کسروی پندیست در همین زمینه : «هر کاری که میکنید سود توده را بدیده گیرید».
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
1ـ یکی از راهنماییهای ارجدار کسروی پندیست در همین زمینه : «هر کاری که میکنید سود توده را بدیده گیرید».
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
88%
آری
13%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.