✴️ نامهی یکی از خوانندگان
بمناسبت روزبه مشروطه و نگارهای که همراه آن فرستاده
به نام پاک آفریدگار
درود بر همه آزادی خواهان ایران
من اغلب درباره تاریخ ایران فکر میکنم و با خود میگویم چه چیز باعث شد این کشور به این حال و روز بیفتد چه چیز بیشتر از همه در شکل دادن این کشور دخیل بوده آیا دین اسلام، حمله اعراب باعث بدبختی ایران بوده این چرخش تاریخی که در ایران میبینیم از کی آغاز شده از کی بوده که این سرزمین به این حال و روز افتاده اصلاً چرا ما در بین ملل خوشبخت عالم جایی نداریم چرا همیشه از زندگی ناله میکنیم اما نمیدانیم چگونه حال خود را تغییر دهیم برای من هم این پرسشها شکل گرفته بود تا وقتی که با کسروی آشنا شدم و این روشنفکر روشنگر را شناختم
من فهمیدم حمله اعراب و دین اسلام باعث بدبختی ما نبودند هرچند اسلام امروز دیگر مانند گذشته پاک نیست آن چیزی که امروز حال ما را ساخته بیشتر از همه جنبش مشروطیت و علل ناانجام ماندن آن است یعنی در سال ۱۲۸۵ ایرانیان به فکر آزادی حکومت قانون و اصلاحات اجتماعی و فرهنگی بودند میخواستند یکی از ملل پیشتاز جهان باشند اما نشد آیا ایرانیان شایستگی نداشتند؟ یا نیروهای مغزیشان از سایر ملل کمتر بود آخر دلیلش چه بود؟ چرا ایرانیان موفق نشدند؟ امروز پس از ۱۱۷سال از امضا شدن فرمان مشروطیت ما ایرانیان همچنان به دنبال آزادی هستیم همچنان میخواهیم یکی از ملل پیشرو جهان باشیم خوب آیا راهش این نیست که اول بفهمیم چرا در گذشته شکست خوردیم ؟
کسروی از ۱۶ سالگی با مشروطه و فکر آزادی آشنا شد و تا پایان عمر فرزند انقلاب مشروطه باقی ماند و از آن پاسداری کرد قهرمانان واقعی آن را شناساند و دشمنان آن را سرزنش کرد حتی زمانی که در اروپا دیکتاتوریها روی کار می آمدند مانند هیتلر،موسیلینی و.... و به او میگفتند که مشروطه قدیمی شده است و شیوه حکومت همان چیزی است که هیتلر و امثال آن میگویند کسروی در پاسخ میگفت شیوه حکومت و مشروطه بازیچه بچگان نیست که قدیمی شود یا از روی هوس از آن سیر شویم مشروطه بهترین شکل حکومت و آخرین نتیجه اندیشه آدمی است.
کسروی در مطالعاتی که در تاریخ ایران و مشروطه کرده بود به این نتیجه رسید که علت ناانجام ماندن انقلاب مشروطه بیشتر از همه به خاطر ناآگاهی و اندیشه مردم ایران است او میگفت مشروطه بیشتر از برپا کردن مجلس و قانون اساسی و دولت است مشروطه یعنی شایستگی توده برای سررشته داری اوضاع کشور تا توده مردم شایسته نباشند یک نفر پیدا میشود که به آنها فرمان براند کسروی میدانست مهمترین علت نادانی در ایران کیشهای پراکنده آن است پس با همه آنها به نبرد پرداخت و زیانهای آنها به زندگانی را شمرد از همه آنها مهمتر دستگاه ملایان و کیش شیعی بود کیشی که از بنیاد به آزادی، حکومت قانون و مشروطه مخالف است پس کسروی زیان و خطر آن را هشدار داد افسوس که فریاد هشدارهای او را کمتر کسی شنید.
کسروی همیشه به دنبال آزادی، گسترش تفکر و اندیشه در ایران بود میخواست اندیشههایمان یکی کنیم تا آزادیمان را حفظ و به دست آوریم .او در کتاب سوزان از یارانش میخواست که کتابهای زیانمند خود را بسوزانند که این کار کاملاً آزادانه بود اما کسانی که با کسروی و یارانش بدرفتاری کردند همیشه هم قانون را زیر پا گذاشتند هم به آزادی دهن کجی کردند فقط برای آنکه برای ملایان که دشمن آزادی هستند دم تکان دهند یا بدخواهی خود را به این کشور انجام دهند.
کسروی همیشه میگفت پیروان کیشها از کیش خود بیخبر هستند پس بگذارید آنها کیش خود را بشناسند و در انجمنی سران هر کیش دلیلهای خردمندانه برای کیش خود یاد کنند تا بعد مردم از روی آن دلیلها داوری کنند اما خب بدخواهان با انگ توهین به دین و اسلام خواستند او را خاموش کنند و اما غافل از اینکه پیشرفت جهان و آزادی خاموشی بردار نیست حتی اگر چند گاهی جلوی آن را بگیرند
امروز که ما میدانیم این کیشها و دستگاه ملایان سراپا زیان است کاری را که باید انجام میدادیم تا به آزادی برسیم امروز باید انجام بدهیم و این کیش سرپا زیان را براندازیم و به جای آن خرد ، حکومت قانون و آزادی را جایگزین کنیم.
بمناسبت روزبه مشروطه و نگارهای که همراه آن فرستاده
به نام پاک آفریدگار
درود بر همه آزادی خواهان ایران
من اغلب درباره تاریخ ایران فکر میکنم و با خود میگویم چه چیز باعث شد این کشور به این حال و روز بیفتد چه چیز بیشتر از همه در شکل دادن این کشور دخیل بوده آیا دین اسلام، حمله اعراب باعث بدبختی ایران بوده این چرخش تاریخی که در ایران میبینیم از کی آغاز شده از کی بوده که این سرزمین به این حال و روز افتاده اصلاً چرا ما در بین ملل خوشبخت عالم جایی نداریم چرا همیشه از زندگی ناله میکنیم اما نمیدانیم چگونه حال خود را تغییر دهیم برای من هم این پرسشها شکل گرفته بود تا وقتی که با کسروی آشنا شدم و این روشنفکر روشنگر را شناختم
من فهمیدم حمله اعراب و دین اسلام باعث بدبختی ما نبودند هرچند اسلام امروز دیگر مانند گذشته پاک نیست آن چیزی که امروز حال ما را ساخته بیشتر از همه جنبش مشروطیت و علل ناانجام ماندن آن است یعنی در سال ۱۲۸۵ ایرانیان به فکر آزادی حکومت قانون و اصلاحات اجتماعی و فرهنگی بودند میخواستند یکی از ملل پیشتاز جهان باشند اما نشد آیا ایرانیان شایستگی نداشتند؟ یا نیروهای مغزیشان از سایر ملل کمتر بود آخر دلیلش چه بود؟ چرا ایرانیان موفق نشدند؟ امروز پس از ۱۱۷سال از امضا شدن فرمان مشروطیت ما ایرانیان همچنان به دنبال آزادی هستیم همچنان میخواهیم یکی از ملل پیشرو جهان باشیم خوب آیا راهش این نیست که اول بفهمیم چرا در گذشته شکست خوردیم ؟
کسروی از ۱۶ سالگی با مشروطه و فکر آزادی آشنا شد و تا پایان عمر فرزند انقلاب مشروطه باقی ماند و از آن پاسداری کرد قهرمانان واقعی آن را شناساند و دشمنان آن را سرزنش کرد حتی زمانی که در اروپا دیکتاتوریها روی کار می آمدند مانند هیتلر،موسیلینی و.... و به او میگفتند که مشروطه قدیمی شده است و شیوه حکومت همان چیزی است که هیتلر و امثال آن میگویند کسروی در پاسخ میگفت شیوه حکومت و مشروطه بازیچه بچگان نیست که قدیمی شود یا از روی هوس از آن سیر شویم مشروطه بهترین شکل حکومت و آخرین نتیجه اندیشه آدمی است.
کسروی در مطالعاتی که در تاریخ ایران و مشروطه کرده بود به این نتیجه رسید که علت ناانجام ماندن انقلاب مشروطه بیشتر از همه به خاطر ناآگاهی و اندیشه مردم ایران است او میگفت مشروطه بیشتر از برپا کردن مجلس و قانون اساسی و دولت است مشروطه یعنی شایستگی توده برای سررشته داری اوضاع کشور تا توده مردم شایسته نباشند یک نفر پیدا میشود که به آنها فرمان براند کسروی میدانست مهمترین علت نادانی در ایران کیشهای پراکنده آن است پس با همه آنها به نبرد پرداخت و زیانهای آنها به زندگانی را شمرد از همه آنها مهمتر دستگاه ملایان و کیش شیعی بود کیشی که از بنیاد به آزادی، حکومت قانون و مشروطه مخالف است پس کسروی زیان و خطر آن را هشدار داد افسوس که فریاد هشدارهای او را کمتر کسی شنید.
کسروی همیشه به دنبال آزادی، گسترش تفکر و اندیشه در ایران بود میخواست اندیشههایمان یکی کنیم تا آزادیمان را حفظ و به دست آوریم .او در کتاب سوزان از یارانش میخواست که کتابهای زیانمند خود را بسوزانند که این کار کاملاً آزادانه بود اما کسانی که با کسروی و یارانش بدرفتاری کردند همیشه هم قانون را زیر پا گذاشتند هم به آزادی دهن کجی کردند فقط برای آنکه برای ملایان که دشمن آزادی هستند دم تکان دهند یا بدخواهی خود را به این کشور انجام دهند.
کسروی همیشه میگفت پیروان کیشها از کیش خود بیخبر هستند پس بگذارید آنها کیش خود را بشناسند و در انجمنی سران هر کیش دلیلهای خردمندانه برای کیش خود یاد کنند تا بعد مردم از روی آن دلیلها داوری کنند اما خب بدخواهان با انگ توهین به دین و اسلام خواستند او را خاموش کنند و اما غافل از اینکه پیشرفت جهان و آزادی خاموشی بردار نیست حتی اگر چند گاهی جلوی آن را بگیرند
امروز که ما میدانیم این کیشها و دستگاه ملایان سراپا زیان است کاری را که باید انجام میدادیم تا به آزادی برسیم امروز باید انجام بدهیم و این کیش سرپا زیان را براندازیم و به جای آن خرد ، حکومت قانون و آزادی را جایگزین کنیم.
✴️ ساختار و ساختارساز ✴️
🖌 نویساد تلگرام
🔸 بخش پنج از نه
محمود : ببینید در زمان قاجاریان که مردم سختی فراوان میکشیدند ، دلسوزان کشور گمان داشتند که اگر یک شاه یا صدراعظم خوبی بر سر کار بیاید کارها درست خواهد شد. بعد که کسانی مانند امیرکبیر و قائممقام جان خود را در راه خدمت به کشور از دست دادند ، کسانی از بزرگان کشور که اروپا و قانونمندی آن کشورها را دیده بودند گفتند باید قانون باشد ـ قانونی که جلو ستمگری را بگیرد. مثلاً شاه نتواند بدلخواه و از روی هوس یا ترس یک صدراعظم بافهم و فداکارش را بکشد. خودتان مثال از مستشارالدوله زدید که همچون میرزا ملکمخان و حاجیمیرزا حسینخان سپهسالار و امینالدوله خواهان برقراری قانون بودند. ملکمخان در لندن بود و از آنجا روزنامهای بنام قانون منتشر کرده به ایران میفرستاد که بزرگانِ مردم پنهانی میخواندند و بیدار میشدند. پس از آن هم مشروطهخواهان با گرفتن فرمان مشروطه راه را برای یک قانون اساسی پیشرفتهی اروپایی باز کردند و هم شکل کشورداری یا حکومت را پس از چند هزار سال چنان تغییر دادند که شاه در آن حکومت وظیفهی چندانی نداشت. تصمیمهای کشوری میبایست بدست نمایندگان مردم در مجلس تصویب و به اجرا گذارده شود. با اینهمه کمتر از بیست سال بعد که حکومت بدست رضاشاه افتاد ، او مشروطه را بهم زد و مجلس را بازیچهی دست خود کرد و یک نظام دیکتاتوری برپا نمود. با اینهمه مردم تا نیمههای پادشاهیش از آن وضع راضی بودند.
امروز با این اتفاقهایی که افتاده ، دیگر نمیتوانیم اِشکال را تنها در حکومت ببینیم. این قضاوت دیگر نادرست است. ریشهی گرفتاریها را نادیده گرفتن است.
یک نتیجهی قطعی اینست که دیکتاتوری در این جامعه ریشه دارد و کوششهایی که پیشینیان ما کردهاند ، ریشهی دیکتاتوری را نتوانسته خشک کند. این کشور هزاران سال با دیکتاتوری اداره شده و مردم با آن شیوه بار آمدهاند. اساساً اگر ملاحظه را کنار بگذاریم ، بیشتر ایرانیان دارای روحیهی دیکتاتوریاند. منتها چون کارهای بزرگ در دستشان نیست آن روحیه چندان بروز نمیکند. شما اگر برفتار مردم با زیردستان و زمینخوردگان خوب توجه کنید این را میفهمید. میان دیکتاتورمآبانه رفتار کردن تا دمکرات بودن فاصله بسیار است. میتوانیم اینطور بگوییم : در این کشور دمکراسی موانع بسیاری دارد و بدتر آن که به آنها بیاعتنایی فراوان شده. در نتیجه هر تحولی در کشور شده به دمکراسی نینجامیده.
نتیجهی دیگر آنست که بهبود و پیشرفت در هر زمینه را از حکومت انتظار داشتن قبلاً چندان درست نبود ، امروز نادرستتر است. زیرا در گذشته حکومت عبارت بود از یک شاه و یک دسته صدراعظم و وزیر و حاکم و تعدادی زیردستان ایشان و دستههایی از فراشان و لشکری از قزاقان. کارها همه بدست آنها انجام میشد. مردم در کشورداری هیچ دخالتی نداشتند. ولی امروز زندگی مردم در شهرها و روستاها مانند گذشته ساده نیست. بسیار پیچیدهتر است و حکومتها نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان برای آنکه کشور را خوب راه برند نیازمند سازمانهایی از مردم هستند : مجلس ، رسانهها ، سازمانهای مردم نهاد ، اتحادیهها ، احزاب ، آموزشگاهها ، سازمانهای مستقل (مثال : دادگاهها و تشکلهای دانشگاهی) ، کسان برجسته و پیش افتاده در کشور و مانند اینها. اینها امروز کارها و وظایفی را بگردن دارند که پیش از مشروطه هیچ انجام نمیشد یا حکومتها بطور ناقص انجام میدادند ـ کارهایی که اگر آزادانه و فعالانه انجام شود به بهبود زندگی و پیشرفت جامعه کمک بسیار میکند. امروز مشارکت مردم در راه بردن جامعه تأثیر بسیار دارد و مانند زمانهای گذشته نیست که کار کشور تنها متکی به پادشاه یا اطرافیانش باشد. اینها سنگرهایی از مردم است که حکومتهای خودکامه رفتهرفته از دست مردم درآوردهاند.
این البته برای مردمی که روزنهی امیدی نمیبینند خبر خوبیست. زیرا خواهند دانست که اگر از راهش درآیند میتوانند سنگرهایی را که از دست دادهاند یکایک بدست آورند و کفهی قدرت را بسود جبههی مردم سنگین کنند.
قاسم : من رد نمیکنم که ما در ایران دمکراسی نداریم. ولی حکومت ، حکومت درستی باشد ، مانند یک آموزگار دلسوز و باسواد که شاگردانش هرچند ضعیفپایه یا بیعلاقه به درس باشند ، آنها را به درس و یادگیری علاقهمند میکند ، حکومتِ درست میتواند قانونهای خوب بگذارد و همچنین مردم را به دمکراسی پایبند کند. مشکلات آنها را رفع کند و بودجهی کشور را بجای پروژههایی که سودی برای مردم ندارد ، برای فرهنگ و رفاهشان بکار اندازد.
👇
🖌 نویساد تلگرام
🔸 بخش پنج از نه
محمود : ببینید در زمان قاجاریان که مردم سختی فراوان میکشیدند ، دلسوزان کشور گمان داشتند که اگر یک شاه یا صدراعظم خوبی بر سر کار بیاید کارها درست خواهد شد. بعد که کسانی مانند امیرکبیر و قائممقام جان خود را در راه خدمت به کشور از دست دادند ، کسانی از بزرگان کشور که اروپا و قانونمندی آن کشورها را دیده بودند گفتند باید قانون باشد ـ قانونی که جلو ستمگری را بگیرد. مثلاً شاه نتواند بدلخواه و از روی هوس یا ترس یک صدراعظم بافهم و فداکارش را بکشد. خودتان مثال از مستشارالدوله زدید که همچون میرزا ملکمخان و حاجیمیرزا حسینخان سپهسالار و امینالدوله خواهان برقراری قانون بودند. ملکمخان در لندن بود و از آنجا روزنامهای بنام قانون منتشر کرده به ایران میفرستاد که بزرگانِ مردم پنهانی میخواندند و بیدار میشدند. پس از آن هم مشروطهخواهان با گرفتن فرمان مشروطه راه را برای یک قانون اساسی پیشرفتهی اروپایی باز کردند و هم شکل کشورداری یا حکومت را پس از چند هزار سال چنان تغییر دادند که شاه در آن حکومت وظیفهی چندانی نداشت. تصمیمهای کشوری میبایست بدست نمایندگان مردم در مجلس تصویب و به اجرا گذارده شود. با اینهمه کمتر از بیست سال بعد که حکومت بدست رضاشاه افتاد ، او مشروطه را بهم زد و مجلس را بازیچهی دست خود کرد و یک نظام دیکتاتوری برپا نمود. با اینهمه مردم تا نیمههای پادشاهیش از آن وضع راضی بودند.
امروز با این اتفاقهایی که افتاده ، دیگر نمیتوانیم اِشکال را تنها در حکومت ببینیم. این قضاوت دیگر نادرست است. ریشهی گرفتاریها را نادیده گرفتن است.
یک نتیجهی قطعی اینست که دیکتاتوری در این جامعه ریشه دارد و کوششهایی که پیشینیان ما کردهاند ، ریشهی دیکتاتوری را نتوانسته خشک کند. این کشور هزاران سال با دیکتاتوری اداره شده و مردم با آن شیوه بار آمدهاند. اساساً اگر ملاحظه را کنار بگذاریم ، بیشتر ایرانیان دارای روحیهی دیکتاتوریاند. منتها چون کارهای بزرگ در دستشان نیست آن روحیه چندان بروز نمیکند. شما اگر برفتار مردم با زیردستان و زمینخوردگان خوب توجه کنید این را میفهمید. میان دیکتاتورمآبانه رفتار کردن تا دمکرات بودن فاصله بسیار است. میتوانیم اینطور بگوییم : در این کشور دمکراسی موانع بسیاری دارد و بدتر آن که به آنها بیاعتنایی فراوان شده. در نتیجه هر تحولی در کشور شده به دمکراسی نینجامیده.
نتیجهی دیگر آنست که بهبود و پیشرفت در هر زمینه را از حکومت انتظار داشتن قبلاً چندان درست نبود ، امروز نادرستتر است. زیرا در گذشته حکومت عبارت بود از یک شاه و یک دسته صدراعظم و وزیر و حاکم و تعدادی زیردستان ایشان و دستههایی از فراشان و لشکری از قزاقان. کارها همه بدست آنها انجام میشد. مردم در کشورداری هیچ دخالتی نداشتند. ولی امروز زندگی مردم در شهرها و روستاها مانند گذشته ساده نیست. بسیار پیچیدهتر است و حکومتها نه تنها در ایران بلکه در سراسر جهان برای آنکه کشور را خوب راه برند نیازمند سازمانهایی از مردم هستند : مجلس ، رسانهها ، سازمانهای مردم نهاد ، اتحادیهها ، احزاب ، آموزشگاهها ، سازمانهای مستقل (مثال : دادگاهها و تشکلهای دانشگاهی) ، کسان برجسته و پیش افتاده در کشور و مانند اینها. اینها امروز کارها و وظایفی را بگردن دارند که پیش از مشروطه هیچ انجام نمیشد یا حکومتها بطور ناقص انجام میدادند ـ کارهایی که اگر آزادانه و فعالانه انجام شود به بهبود زندگی و پیشرفت جامعه کمک بسیار میکند. امروز مشارکت مردم در راه بردن جامعه تأثیر بسیار دارد و مانند زمانهای گذشته نیست که کار کشور تنها متکی به پادشاه یا اطرافیانش باشد. اینها سنگرهایی از مردم است که حکومتهای خودکامه رفتهرفته از دست مردم درآوردهاند.
این البته برای مردمی که روزنهی امیدی نمیبینند خبر خوبیست. زیرا خواهند دانست که اگر از راهش درآیند میتوانند سنگرهایی را که از دست دادهاند یکایک بدست آورند و کفهی قدرت را بسود جبههی مردم سنگین کنند.
قاسم : من رد نمیکنم که ما در ایران دمکراسی نداریم. ولی حکومت ، حکومت درستی باشد ، مانند یک آموزگار دلسوز و باسواد که شاگردانش هرچند ضعیفپایه یا بیعلاقه به درس باشند ، آنها را به درس و یادگیری علاقهمند میکند ، حکومتِ درست میتواند قانونهای خوب بگذارد و همچنین مردم را به دمکراسی پایبند کند. مشکلات آنها را رفع کند و بودجهی کشور را بجای پروژههایی که سودی برای مردم ندارد ، برای فرهنگ و رفاهشان بکار اندازد.
👇
علیرضا : درست گفتید. حکومت مربی مردمست. از قدیم گفتهاند : الناس علی دین ملوکهم. یعنی مردم رفتارشان مانند پادشاهانشان است. منظور اینست که مردم از بزرگانشان تبعیت میکنند. اخلاق آنها را میگیرند. اگر آنها فاسد باشند مردم هم دستشان به فساد میرود. اگر پاک باشند و قانونشکنی نکنند ، مردم هم حلال و حرام میفهمند و قانونها را رعایت میکنند.
محمود : تأثیر حکومت بر اخلاق و رفتار مردم جای انکار ندارد. ولی شما از این چه نتیجهای میخواهید؟! آن را بگویید.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
محمود : تأثیر حکومت بر اخلاق و رفتار مردم جای انکار ندارد. ولی شما از این چه نتیجهای میخواهید؟! آن را بگویید.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
8%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست چهارم : زیان بدآموزیهای حافظ از همه بیشتر بوده (یازده از دوازده)
اکنون بگفتگوی خود بازمیگردم. چنانکه گفتم حافظ بزرگترین و شومترین بدآموز درمیان شاعران بوده. برای بدآموزیهای او باید فهرست درازی پدید آورد و من اینک بکوتاهی آنها را یاد خواهم کرد :
1) همچون خیام ستایشهای گزافهآمیز بسیار از باده و بادهخواری کرده. میتوان گفت که شاعر در این باره کار را بدیوانگی رسانیده. ایرانیان باینگونه شعرها خو گرفتهاند و بدی آنها را نمیدانند. اگر کسی از بیرون فارسی یاد گیرد و این ستایشها را دربارهی باده بخواند سخت در شگفت شده راهی نخواهد داشت جز آنکه بگوید شاعر بهنگام سرودن شعرها دیوانه میبوده. ببینید چه گزافههایی میسراید :
بیا ساقی آن آب آتش خواص
بمن ده که تا یابم از غم خلاص
فریدون صفت کاویانی علم
برافرازم از پشتی جام جم
بیا ساقی این نکته بشنو ز مِی
که یک جرعه مِی به ز دیهیم کی
بده کز جهان خیمه بیرون زنم
سراپرده بالای گردون زنم
2) بشیوهی خراباتیان جهان را هیچ و پوچ پنداشته و نکوهشهای بسیار کرده. در این باره نیز پافشاری بسیار نشان داده است :
حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست /
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچست
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق /
مجو درستی عهد از زمان سستنهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است /
3) همچون صوفیان مردمان را به بیکاری و پستی بلکه بگدایی و بیآبروگری نیز برمیانگیزد :
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است /
خوشبخت رند و مست که دنیا و آخرت
بر باد داد و هیچ غم از بیش و کم نداشت /
غلام همت رندان بیسر و پایم
که هر دو کون نیرزد به پیششان یک کاه /
چو خواهد شدن عالم از ما تهی
گدایی بسی به ز شاهنشهی
بسیار شنیدنیست که این مرد آشکاره از گدایی و رهنشینی و دریوزهگردی ستایش میکند :
بخواری منگر ای منعم فقیران و ضعیفان را
که صدر مسند عزت گدای رهنشین دارد
این گدایان چرکآلود رهنشین که شما هر روز در بیخ دیوارها میبینید که با چه خواری و پستی نشستهاند و چشم بدست رهگذران دوختهاند لسانالغیب میگوید : صدر مسند عزت را آنان دارند.
در شعر دیگر گام بالاتر گزارده میگوید :
برو گدای در هر گدای شو حافظ
تو این مراد نیابی مگر به شیئی لله
در زمانهای پیش که عربها در ایران چیره بوده و عربی رواج بسیار میداشته گدایان نیز با عربی گدایی میکردهاند و بدم در آمده میگفتهاند : «شیئی لله» (چیزی برای خدا). این جمله تا زمان حافظ (بلکه پس از آن نیز) بازمیمانده. اینست آن را بکار برده و قافیه گردانیده و با صد پستی میگوید : باید گدای در گدایان بود تا مرادی یافت.
ما از شعرهای خیام و حافظ میفهمیم که بسیاری از لات و لوتهای خراباتی ، چون پولی نمییافتهاند که بدهند و باده خورند بدر میکده بگدایی میرفتهاند و خیام و حافظ آن را بد ندانسته بنیکی ستودهاند. حافظ میگوید :
گدایی در میخانه طرفهی اکسیریست
گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد
4) همچون خیام ، جبریگری را پیاپی پیش میکشد. کمتر غزلی ازوست که یاد جبریگری نکرده باشد. در این باره چندان پافشاری نشان میدهد که تو گویی بایای خود میدانسته که این بدآموزی را رواج دهد و دلها را از آن پر گرداند :
بر عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل
تو چه دانی قلم صنع بنامت چه نوشت /
رضا بداده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادند /
گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مکن بغیر که اینها خدا کند
یک بدی حافظ که نمونه بیشرمیست آنست که همان جبریگری را بهانهی کارهای زشت خود میگرفته :
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را /
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 نشست چهارم : زیان بدآموزیهای حافظ از همه بیشتر بوده (یازده از دوازده)
اکنون بگفتگوی خود بازمیگردم. چنانکه گفتم حافظ بزرگترین و شومترین بدآموز درمیان شاعران بوده. برای بدآموزیهای او باید فهرست درازی پدید آورد و من اینک بکوتاهی آنها را یاد خواهم کرد :
1) همچون خیام ستایشهای گزافهآمیز بسیار از باده و بادهخواری کرده. میتوان گفت که شاعر در این باره کار را بدیوانگی رسانیده. ایرانیان باینگونه شعرها خو گرفتهاند و بدی آنها را نمیدانند. اگر کسی از بیرون فارسی یاد گیرد و این ستایشها را دربارهی باده بخواند سخت در شگفت شده راهی نخواهد داشت جز آنکه بگوید شاعر بهنگام سرودن شعرها دیوانه میبوده. ببینید چه گزافههایی میسراید :
بیا ساقی آن آب آتش خواص
بمن ده که تا یابم از غم خلاص
فریدون صفت کاویانی علم
برافرازم از پشتی جام جم
بیا ساقی این نکته بشنو ز مِی
که یک جرعه مِی به ز دیهیم کی
بده کز جهان خیمه بیرون زنم
سراپرده بالای گردون زنم
2) بشیوهی خراباتیان جهان را هیچ و پوچ پنداشته و نکوهشهای بسیار کرده. در این باره نیز پافشاری بسیار نشان داده است :
حاصل کارگه کون و مکان اینهمه نیست
باده پیش آر که اسباب جهان اینهمه نیست /
جهان و کار جهان جمله هیچ در هیچست
هزار بار من این نکته کردهام تحقیق /
مجو درستی عهد از زمان سستنهاد
که این عجوزه عروس هزار داماد است /
3) همچون صوفیان مردمان را به بیکاری و پستی بلکه بگدایی و بیآبروگری نیز برمیانگیزد :
غلام همت آنم که زیر چرخ کبود
ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است /
خوشبخت رند و مست که دنیا و آخرت
بر باد داد و هیچ غم از بیش و کم نداشت /
غلام همت رندان بیسر و پایم
که هر دو کون نیرزد به پیششان یک کاه /
چو خواهد شدن عالم از ما تهی
گدایی بسی به ز شاهنشهی
بسیار شنیدنیست که این مرد آشکاره از گدایی و رهنشینی و دریوزهگردی ستایش میکند :
بخواری منگر ای منعم فقیران و ضعیفان را
که صدر مسند عزت گدای رهنشین دارد
این گدایان چرکآلود رهنشین که شما هر روز در بیخ دیوارها میبینید که با چه خواری و پستی نشستهاند و چشم بدست رهگذران دوختهاند لسانالغیب میگوید : صدر مسند عزت را آنان دارند.
در شعر دیگر گام بالاتر گزارده میگوید :
برو گدای در هر گدای شو حافظ
تو این مراد نیابی مگر به شیئی لله
در زمانهای پیش که عربها در ایران چیره بوده و عربی رواج بسیار میداشته گدایان نیز با عربی گدایی میکردهاند و بدم در آمده میگفتهاند : «شیئی لله» (چیزی برای خدا). این جمله تا زمان حافظ (بلکه پس از آن نیز) بازمیمانده. اینست آن را بکار برده و قافیه گردانیده و با صد پستی میگوید : باید گدای در گدایان بود تا مرادی یافت.
ما از شعرهای خیام و حافظ میفهمیم که بسیاری از لات و لوتهای خراباتی ، چون پولی نمییافتهاند که بدهند و باده خورند بدر میکده بگدایی میرفتهاند و خیام و حافظ آن را بد ندانسته بنیکی ستودهاند. حافظ میگوید :
گدایی در میخانه طرفهی اکسیریست
گر این عمل بکنی خاک زر توانی کرد
4) همچون خیام ، جبریگری را پیاپی پیش میکشد. کمتر غزلی ازوست که یاد جبریگری نکرده باشد. در این باره چندان پافشاری نشان میدهد که تو گویی بایای خود میدانسته که این بدآموزی را رواج دهد و دلها را از آن پر گرداند :
بر عمل تکیه مکن خواجه که در روز ازل
تو چه دانی قلم صنع بنامت چه نوشت /
رضا بداده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادند /
گر رنج پیشت آید و گر راحت ای حکیم
نسبت مکن بغیر که اینها خدا کند
یک بدی حافظ که نمونه بیشرمیست آنست که همان جبریگری را بهانهی کارهای زشت خود میگرفته :
در کوی نیکنامی ما را گذر ندادند
گر تو نمیپسندی تغییر ده قضا را /
آیین تقوا ما نیز دانیم
لیکن چه چاره با بخت گمراه
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
75%
آری
25%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
🔸 باید به نادرستیها پرده نکشید (یک از یک)
یکی از آشنایان مینویسد :
اینکه در شمارهی پنجم سخن از رشوه گرفتن و دزدی کردن کارمندان دولت رانده نوشتهاید : «میدانیم که یکی از وزیران دادگستری در چهار سال دورهی وزارت خود 740000 ریال حقالحکمیه از متداعیین دادگستری گرفته بود ... میدانیم که همان وزیر آبرومند و نیکنام اکنون دارایی هنگفتی میدارد در جای خود ، که یک طلبهی لاتی که رازدار او میبود اکنون یکی از توانگران بشمار است و خانهها ساخته و چند سال پیش به مکه رفته و حاجی گردیده».
واضح است که مقصود شما از آن وزیر آقای صدرالاشراف است. ولی چرا نامش را صریح ننوشتهاید؟. سخن شما بسیار اساسیست. میگویید صدرالاشراف بیست یا سی سال پیش دارایی نداشته است و هیچوقت به تجارت یا بکسب دیگری نپرداخته. همیشه در عدلیه بوده. پس آن ثروت هنگفت را از کجا آورده؟!. یا باید گفت کیمیاگری بلد بوده طلا ساخته و یا از راه خیانت و نادرستی ثروت اندوخته؟.. آقای صدر امروز یکی از ملیونرهای ایرانست. میگویند چند پارچه دیه[dih] خریده. کارخانه با سرمایهی گزاف تأسیس کرده. مردم حق دارند از آقای صدر توضیح خواهند که این دارایی و سرمایه را از کجا بدست آورده. شما بنام آشکار بنویسید بگزارید مردم مطلع باشند و بدانند. آقای صدر هم اگر جواب موجهی دارد خواهد داد و دفع بدگمانی از خود خواهد کرد.
آن موضوع حقالحکمیه در نوبت خود قابل تعقیب است. یک وزیر حق ندارد در پشت میز وزارت بکسب پردازد. این سوءاستفاده از مقام محسوبست. آقای صدر به بعضی قضات که مورد توجهش بودند سپرده بود که در دعاوی مهم به متداعیین پیشنهاد حکمیت کنند و جناب آقای وزیر را بحکمیت معرفی نمایند و بدیهیست که در چنین پیشنهادی چه مدعی چه مدعیٌعلیه مجبور بودند که تسلیم نظر دادگاه شوند و یا محکومیت خود را یقین بدانند. وگرنه برای چه بدیگری حکمیت ندادهاند.
به عقیدهی من این پردهدریها که گاهی از فلان وزیر یا فلان سرلشکر در روزنامهها میکنند چیز مفیدیست. در حکم امروز تنها چیزی که رادع حرص و طمع این قبیل اشخاص تواند بود همینهاست. ما که برای این امور بازرسی نداریم ، دادگاه نداریم. اقلاً در روزنامهها نوشته شود و بزبانها بیفتد. نهایت اگر طرف مرد پاکدامنیست جواب خواهد داد و خود را در انظار عامه تبرئه خواهد گردانید و اگر آلوده است اقلاً صد یک کیفر ، که مستحق است دربارهاش مجری خواهد گردید.
آن طلبهی لات را که میگویید چون رازدار آقای صدر بوده ثروتمند شده و به مکه رفته است به عقیده من صریحاً اسم ببرید که شناخته شود منتها او هم به نوبت خود حق دفاع دارد.
آقای صدر را میگویند قضایای دیگر بسیار دارد. در زمان وزارتش در مازندران و گیلان مظالمی با دستور او اجرا شده است. به عقیدهی من پیشنهاد کنید هر کسی که مطلع است با دلیل و برهان قضایا را بنویسد.
آقای صدر معروفست که در باغشاه یکی از قضاتی بوده است که چون با حکم امیربهادر و لیاخوف آزادیخواهان را دستگیر کرده به باغشاه میبردهاند این قضات محاکمه کرده به جرم مشروطهخواهی و قانونطلبی محکومشان میکردهاند. همین قضیه خودش قابل تعقیب است. این یک ننگ تاریخیست که چنین کسی را بیاورند وزیر دادگستری گردانند. ننگ بزرگیست که بمجلس شورا راه دهند. تاکنون بایستی این موضوع را دنبال کرده به نتیجه رسانند.
من شنیدهام آقای صدر امیدوار بوده که در این کابینه نیز وزیر خواهد بود و با همان امید به این در و آن در میرفته. ولی آقای سید محمدصادق [طباطبایی] رئیس مجلس جلوگیری کرده و ملامت نموده که با آن پیشینهی ننگین او را بوزارت میآورند و بمجلس راه میدهند. اگر این خبر صدقست باید گفت آقای طباطبایی هنوز هم مجاهد راه آزادیست و هنوز هم با معاندان مشروطه در نبرد میباشد. [1]
پرچم : ما دوست میداشتیم از آقای محسن صدر چیزی در روزنامهمان ننویسیم. ولی در این چند روزه کسانی از آشنایان باداره آمده بنام آنکه از آقای صدر آزار و زیان دیدهاند خواستار شدهاند که از چاپ گفتارهایی که دربارهی او میرسد خودداری ننماییم. میگویند : در این کشور که دادگاهی یا دیوانی برای رسیدگی بدادخواهی کارمندان از فلان وزیر ستمکار و زیردستآزار نیست تنها پناهگاه ستونهای روزنامههاست که اگرهم نتیجهی دیگری بدست نیاید باری مایهی دلسردی[دلگرمی!] ستمدیدگانست و اگر این در نیز بروی ایشان بسته باشد باید بیکبار نومید باشند. بخواهش آن آشنایان این نوشته را پذیرفته بچاپ رسانیدیم و هرچه از اینگونه برسد بچاپ خواهیم رسانید.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸 باید به نادرستیها پرده نکشید (یک از یک)
یکی از آشنایان مینویسد :
اینکه در شمارهی پنجم سخن از رشوه گرفتن و دزدی کردن کارمندان دولت رانده نوشتهاید : «میدانیم که یکی از وزیران دادگستری در چهار سال دورهی وزارت خود 740000 ریال حقالحکمیه از متداعیین دادگستری گرفته بود ... میدانیم که همان وزیر آبرومند و نیکنام اکنون دارایی هنگفتی میدارد در جای خود ، که یک طلبهی لاتی که رازدار او میبود اکنون یکی از توانگران بشمار است و خانهها ساخته و چند سال پیش به مکه رفته و حاجی گردیده».
واضح است که مقصود شما از آن وزیر آقای صدرالاشراف است. ولی چرا نامش را صریح ننوشتهاید؟. سخن شما بسیار اساسیست. میگویید صدرالاشراف بیست یا سی سال پیش دارایی نداشته است و هیچوقت به تجارت یا بکسب دیگری نپرداخته. همیشه در عدلیه بوده. پس آن ثروت هنگفت را از کجا آورده؟!. یا باید گفت کیمیاگری بلد بوده طلا ساخته و یا از راه خیانت و نادرستی ثروت اندوخته؟.. آقای صدر امروز یکی از ملیونرهای ایرانست. میگویند چند پارچه دیه[dih] خریده. کارخانه با سرمایهی گزاف تأسیس کرده. مردم حق دارند از آقای صدر توضیح خواهند که این دارایی و سرمایه را از کجا بدست آورده. شما بنام آشکار بنویسید بگزارید مردم مطلع باشند و بدانند. آقای صدر هم اگر جواب موجهی دارد خواهد داد و دفع بدگمانی از خود خواهد کرد.
آن موضوع حقالحکمیه در نوبت خود قابل تعقیب است. یک وزیر حق ندارد در پشت میز وزارت بکسب پردازد. این سوءاستفاده از مقام محسوبست. آقای صدر به بعضی قضات که مورد توجهش بودند سپرده بود که در دعاوی مهم به متداعیین پیشنهاد حکمیت کنند و جناب آقای وزیر را بحکمیت معرفی نمایند و بدیهیست که در چنین پیشنهادی چه مدعی چه مدعیٌعلیه مجبور بودند که تسلیم نظر دادگاه شوند و یا محکومیت خود را یقین بدانند. وگرنه برای چه بدیگری حکمیت ندادهاند.
به عقیدهی من این پردهدریها که گاهی از فلان وزیر یا فلان سرلشکر در روزنامهها میکنند چیز مفیدیست. در حکم امروز تنها چیزی که رادع حرص و طمع این قبیل اشخاص تواند بود همینهاست. ما که برای این امور بازرسی نداریم ، دادگاه نداریم. اقلاً در روزنامهها نوشته شود و بزبانها بیفتد. نهایت اگر طرف مرد پاکدامنیست جواب خواهد داد و خود را در انظار عامه تبرئه خواهد گردانید و اگر آلوده است اقلاً صد یک کیفر ، که مستحق است دربارهاش مجری خواهد گردید.
آن طلبهی لات را که میگویید چون رازدار آقای صدر بوده ثروتمند شده و به مکه رفته است به عقیده من صریحاً اسم ببرید که شناخته شود منتها او هم به نوبت خود حق دفاع دارد.
آقای صدر را میگویند قضایای دیگر بسیار دارد. در زمان وزارتش در مازندران و گیلان مظالمی با دستور او اجرا شده است. به عقیدهی من پیشنهاد کنید هر کسی که مطلع است با دلیل و برهان قضایا را بنویسد.
آقای صدر معروفست که در باغشاه یکی از قضاتی بوده است که چون با حکم امیربهادر و لیاخوف آزادیخواهان را دستگیر کرده به باغشاه میبردهاند این قضات محاکمه کرده به جرم مشروطهخواهی و قانونطلبی محکومشان میکردهاند. همین قضیه خودش قابل تعقیب است. این یک ننگ تاریخیست که چنین کسی را بیاورند وزیر دادگستری گردانند. ننگ بزرگیست که بمجلس شورا راه دهند. تاکنون بایستی این موضوع را دنبال کرده به نتیجه رسانند.
من شنیدهام آقای صدر امیدوار بوده که در این کابینه نیز وزیر خواهد بود و با همان امید به این در و آن در میرفته. ولی آقای سید محمدصادق [طباطبایی] رئیس مجلس جلوگیری کرده و ملامت نموده که با آن پیشینهی ننگین او را بوزارت میآورند و بمجلس راه میدهند. اگر این خبر صدقست باید گفت آقای طباطبایی هنوز هم مجاهد راه آزادیست و هنوز هم با معاندان مشروطه در نبرد میباشد. [1]
پرچم : ما دوست میداشتیم از آقای محسن صدر چیزی در روزنامهمان ننویسیم. ولی در این چند روزه کسانی از آشنایان باداره آمده بنام آنکه از آقای صدر آزار و زیان دیدهاند خواستار شدهاند که از چاپ گفتارهایی که دربارهی او میرسد خودداری ننماییم. میگویند : در این کشور که دادگاهی یا دیوانی برای رسیدگی بدادخواهی کارمندان از فلان وزیر ستمکار و زیردستآزار نیست تنها پناهگاه ستونهای روزنامههاست که اگرهم نتیجهی دیگری بدست نیاید باری مایهی دلسردی[دلگرمی!] ستمدیدگانست و اگر این در نیز بروی ایشان بسته باشد باید بیکبار نومید باشند. بخواهش آن آشنایان این نوشته را پذیرفته بچاپ رسانیدیم و هرچه از اینگونه برسد بچاپ خواهیم رسانید.
👇
🔹 پانوشت :
1ـ باید دانست سید صادق طباطبایی فرزند شادروان سید محمد طباطبایی ـ یکی از دو پیشوای بزرگ مشروطه ـ هرچه نیکی و آزادگی نموده ، در جریان پرونده سازی برای کسروی که به کشته شدن او در کاخ دادگستری انجامید با همین محسن صدر همراهی کرده. چه او نیز دستور جلوگیری از نشر کتابهای کسروی را داد و از دادسرا و نخستوزیر (محسن صدر) میخواهد که جلو کوششهای پاکدینان را بگیرد. بدینسان او را باید از جمله سانسورچیان و دشمنان آزادی نوشتار دانست که ننگ جاویدان برای خود فراهم نمود. از آنسو محسن صدر با چنین پیشینهی رسوایی که چندی هم وزیر دادگستری در کابینهی علی سهیلی شده بود در سال 1324 به نخست وزیری رسید. نمایندگان مجلسی را بدیده آورید که چنان مرد رسوایی را نامزد نخستوزیری کردند و از رهگذر نخستوزیری او کشاکشهای اقلیت و اکثریت در مجلس چهاردهم برپا شد و به داستان رد کردن اعتبارنامهی پیشهوری و آشوبهای پس از آن انجامید.
پرچم هفتگی ـ شمارهی ششم ـ 2 اردیبهشت ماه 1323
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
1ـ باید دانست سید صادق طباطبایی فرزند شادروان سید محمد طباطبایی ـ یکی از دو پیشوای بزرگ مشروطه ـ هرچه نیکی و آزادگی نموده ، در جریان پرونده سازی برای کسروی که به کشته شدن او در کاخ دادگستری انجامید با همین محسن صدر همراهی کرده. چه او نیز دستور جلوگیری از نشر کتابهای کسروی را داد و از دادسرا و نخستوزیر (محسن صدر) میخواهد که جلو کوششهای پاکدینان را بگیرد. بدینسان او را باید از جمله سانسورچیان و دشمنان آزادی نوشتار دانست که ننگ جاویدان برای خود فراهم نمود. از آنسو محسن صدر با چنین پیشینهی رسوایی که چندی هم وزیر دادگستری در کابینهی علی سهیلی شده بود در سال 1324 به نخست وزیری رسید. نمایندگان مجلسی را بدیده آورید که چنان مرد رسوایی را نامزد نخستوزیری کردند و از رهگذر نخستوزیری او کشاکشهای اقلیت و اکثریت در مجلس چهاردهم برپا شد و به داستان رد کردن اعتبارنامهی پیشهوری و آشوبهای پس از آن انجامید.
پرچم هفتگی ـ شمارهی ششم ـ 2 اردیبهشت ماه 1323
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
8%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
🔶 روزبه مشروطه
🖌 نویساد تلگرام
🔸 بخش پنج از پنج
برای پیشرفت یک حقیقت باید با هرچه با آن ناسازگارست نبرد کرد
کسروی شرط پیشرفت یک حقیقت (مثلاً معنی دمکراسی) را آن میداند که با هرچه با آن ناسازگارست نبرد کنند. او از آلودگیها و گمراهیهایی که مانع دمکراسی و زندگانی سرفرازانه است چشم نمیپوشد. از کنار آنها نمیگذرد. بیش از دیگران به آنها توجه دارد زیرا این نکتهی بیارجی نیست. در این زمینه اندیشه و کوشش او منحصر بفرد است. ما کس دیگری را نمیشناسیم که بفرض به آلودگیها و گمراهیهای مردم توجه کرده باشد و آنها را زیانمند و ویرانگر بداند (مثلاً مارکس که دین را افیون ملتها میشمارد) ، مبارزه با آنها را از ضروریات بداند و در دستور کار خود قرار دهد و چنان نبرد سهمگینی را علیه آنها آغاز کرده باشد.
هستند کسانی که چنین نبردی را «افراط» شمارده به کسروی ایراد گرفتهاند. چون شما بدآموزیهای زهرآلود و غیرتکُشی که در کتابها و دیگر نوشتهها هست به آنها نشان دهید و از زیان آنها به مردم بگویید ، خواهند گفت : «آنها همه حرف است و حرف باد هواست (تأثیری ندارد)». به این ترتیب میخواهند وانمایند که از آنها زیانی نخواهد بود و نباید آنها را جدی گرفت.
اینان هیچ توجه نمیکنند که بدآموزیها گرچه «سخن» است ، بالاخره یک رشته «اندیشه»اند. همچنانکه حقایق نیز یک رشته اندیشه است. این دو رشته که با هم ناسازگار است هر دو در یک مغز اثر همدیگر را خنثا میسازند. مثلاً یک رشته از حقایق زندگی مردم را به کوشیدن و توجه به میهن برمیانگیزد و از آنسو ، یک رشته از بدآموزیها از کوشش و دوراندیشی انتقاد کرده باعث سستی عزمها و ارادهها میگردد. باید دانست اندیشههای متضاد مغز را آشفته میسازد. آن موسیقی است که اگر کسی روزانه بیست سی قطعه هم بشنود زیانی به او نرسد. اندیشه چنین نیست ، چند اندیشهی ضد هم میتواند خرد را بیکاره گرداند. اینست نبرد با بدآموزیها راه را برای آشنایی با حقایق زندگی هموار میکند و به جهت جلوگیری از هدر رفتن نیروهای مغزیِ مردم (سرمایهی انسانی) بسیار لازمست.
باید دانست کسروی کسی نبود که به کاری برخیزد که دلیل کافی برایش نباشد. در زیر دلیلهای او را خواهیم دید. خوانندگان از درازی سخن رنجیده نشوند. سخن باریک است و نیازمند دقت و اندیشه میباشد.
👇
🖌 نویساد تلگرام
🔸 بخش پنج از پنج
برای پیشرفت یک حقیقت باید با هرچه با آن ناسازگارست نبرد کرد
کسروی شرط پیشرفت یک حقیقت (مثلاً معنی دمکراسی) را آن میداند که با هرچه با آن ناسازگارست نبرد کنند. او از آلودگیها و گمراهیهایی که مانع دمکراسی و زندگانی سرفرازانه است چشم نمیپوشد. از کنار آنها نمیگذرد. بیش از دیگران به آنها توجه دارد زیرا این نکتهی بیارجی نیست. در این زمینه اندیشه و کوشش او منحصر بفرد است. ما کس دیگری را نمیشناسیم که بفرض به آلودگیها و گمراهیهای مردم توجه کرده باشد و آنها را زیانمند و ویرانگر بداند (مثلاً مارکس که دین را افیون ملتها میشمارد) ، مبارزه با آنها را از ضروریات بداند و در دستور کار خود قرار دهد و چنان نبرد سهمگینی را علیه آنها آغاز کرده باشد.
هستند کسانی که چنین نبردی را «افراط» شمارده به کسروی ایراد گرفتهاند. چون شما بدآموزیهای زهرآلود و غیرتکُشی که در کتابها و دیگر نوشتهها هست به آنها نشان دهید و از زیان آنها به مردم بگویید ، خواهند گفت : «آنها همه حرف است و حرف باد هواست (تأثیری ندارد)». به این ترتیب میخواهند وانمایند که از آنها زیانی نخواهد بود و نباید آنها را جدی گرفت.
اینان هیچ توجه نمیکنند که بدآموزیها گرچه «سخن» است ، بالاخره یک رشته «اندیشه»اند. همچنانکه حقایق نیز یک رشته اندیشه است. این دو رشته که با هم ناسازگار است هر دو در یک مغز اثر همدیگر را خنثا میسازند. مثلاً یک رشته از حقایق زندگی مردم را به کوشیدن و توجه به میهن برمیانگیزد و از آنسو ، یک رشته از بدآموزیها از کوشش و دوراندیشی انتقاد کرده باعث سستی عزمها و ارادهها میگردد. باید دانست اندیشههای متضاد مغز را آشفته میسازد. آن موسیقی است که اگر کسی روزانه بیست سی قطعه هم بشنود زیانی به او نرسد. اندیشه چنین نیست ، چند اندیشهی ضد هم میتواند خرد را بیکاره گرداند. اینست نبرد با بدآموزیها راه را برای آشنایی با حقایق زندگی هموار میکند و به جهت جلوگیری از هدر رفتن نیروهای مغزیِ مردم (سرمایهی انسانی) بسیار لازمست.
باید دانست کسروی کسی نبود که به کاری برخیزد که دلیل کافی برایش نباشد. در زیر دلیلهای او را خواهیم دید. خوانندگان از درازی سخن رنجیده نشوند. سخن باریک است و نیازمند دقت و اندیشه میباشد.
«... میخواهیم رابطهای که میانهي آن اندیشههای پراکنده با بدبختیها و درماندگیهای ایرانیان است روشن گردانیم.
این بدبختیها و درماندگیها چه ربطی باندیشههای پراکنده دارد؟!.. مگر اندیشه هم میتواند یک تودهي بزرگی را بدینسان درمانده گرداند؟!. برای دانستن اینها باید چند چیز را بدیده گرفت :
1) «سرچشمهي کارهای آدمی مغز اوست». شما را به هر کاری مغزتان وامیدارد. مرکز اراده مغز است.
2) «مغز تابع اندیشههاییست که در آن جا گیرد». مثلاً فلان پیرهزن بزیارت سقّاخانه میرود و نذر بآنجا میبرد ، ولی شما بآن ریشخند میکنید و اگر بدستتان افتاد آن سقاخانه را ویران خواهید کرد ـ این تفاوت از آنجاست که در مغز او اندیشههای دیگر است و در مغز شما اندیشههای دیگر. اگر بآن زن هم حقایق را یاد داده بگوییم این سقاخانهها هیچکارهي جهان است. اینها نه تنها به بیماران شفا نتواند داد ، بلکه سالانه صدها کسان را مبتلای بیماری میگرداند ـ وقتی که اینها را باو یاد دهیم ، خواهید دید دیگر او نیز بزیارت سقاخانه نمیرود و بلکه باید گفت نمیتواند رفت. دیگر ارادهای که او را بتکان آورده بسوی سقاخانه روانه گرداند نیست.
3) «اندیشههای ضد هم مغز را از کار اندازد». چون دانستیم مغز تابع اندیشههایی است که در آن جا گیرد باید بآسانی بپذیریم که اندیشههای ضد هم مغز را از کار میاندازد. زیرا این اندیشهها هر یکی آن را بکار دیگری وادارد و آن درمیانه درماند. درست بدان میماند که به یک ترنی دو لوکومتیو ببندند که یکی از جلو باین سو کشد و دیگری از پشت بآن سو. و پیداست که ترن درمیان آن دو بیکاره خواهد ماند.
شما اگر در سر یک سهراهی بایستید و یک کسی بآنجا رسیده بپرسد : «راه فلان اداره کدامست؟.» و شما خود یک راهی نشان دهید و رفیقتان راه دیگری را ، خواهید دید که آن شخص درمانْد و نتوانست بهيچ یکی از آن دو راه روانه گردد. از این آزمایش صدها نمونه توان پیدا کرد.
اگر شما این سه مقدمه را نیک اندیشید و باهم بسنجید رابطهای را که درمیان اندیشههای ضد هم و پریشان با درماندگیهای ایران است بآسانی خواهید دریافت. این اندیشهها مغزها را از کار انداخته و ارادهها را سست گردانیده ، اینست یک تودهي بزرگی را درمانده و بیچاره گردانیده. این چیزیست که خودتان بآسانی توانید دریافت. با این حال ما باز هم دلیلهایی یاد میکنیم :
👇
امروز ... در همهي کشورها مردمان بآيندهي خود توجه دارند و از هيچ کوششی بازنمیایستند. در همه جای جهان صدا افتاده که باید بکوشیم و کشور خود را نگه داریم و آزادی خود را از دست ندهیم. اینها جملههایی است که در کشورها تکرار میشود. در ایران هم این سخنان هر روز گفته میشود و با اینحال شما اگر دقت کنید تأثیری از آنها درمیان نیست و ایرانیان با صد بیپروایی روز میگذرانند. اگر این گفتنها در ایرانیان تأثیر داشت بایستی در گام نخست به همدستی و یگانگی[=اتحاد] کوشند ، (زیرا گام نخست همهي کوششها آنست) ، و شما میبينید که آنچه در ایران نیست یگانگی و همدستیست ، بلکه میبينید که بجای همدستی به دستهبندیهای کودکانه میکوشند و هر چند تنی در یک جا نشسته یک حزبی پدید میآورند. دیگر چه دلیلی بالاتر از این که آن سخنان را در این مردم تأثیری نیست و هیچگاه تکانی در دلهاشان پدید نمیآورد.
آیا این از چیست؟.. چرا این مردم باین حال افتادهاند؟.. چرا اندیشهي خود و فرزندان خود نمیکنند؟..
ما پاسخ این پرسشها را میدانیم. بیچاره ایرانیان به یک درد بسیار خطرناکی مبتلا گردیدهاند. مثلاً در برابر همان سخنانی که دربارهي کشور و نگهداری آن گفته میشود و در مغزها چند رشته تعلیمات که همگی بضد آنهاست خوابیده و من برخی از آنها را فهرستوار در اینجا میشمارم :
1) جبریگری و اعتقاد به قضا و قدر که بدترین مخدرهاست. این عقیده در کتابها هست ، در شعرها هست ، در رُمانها هست ، و در سراسر مغزها خوابیده است :
بخت و دولت بكارداني نيست
جز بتقدیر آسماني نيست
رضا بداده بده وز جبين گره بگشاي
كه بر من و تو در اختيار نگشادند
2) عقیده به دفع بلا به وسیلهي نذر و طلسم و حِرز و دعا. هر زمان که یک خطری رو میآورد ، بسیاری از مردم بجای آنکه همدست باشند و بچارهي آن کوشند هر یکی به يک وسیلهي نامشروع دیگری میپردازد. این نذر میکند اگر خودش و خاندانش سالم جَست یک گوسفندی بکشد. آن بسر دعانویس رفته یک دعای دفع بلا میگیرد. آن دیگری امید به دعا و توسل میبندد. چون این امیدها در دلها خوابیده اینست پروای خطر ندارند و درپی کوشش نمیباشند. [1]
3) خراباتیگری و باورهای رندانه دلها را پر گردانیده :
مِي خور كه نداني ز كجا آمدهاي
خوش باش نداني بكجا خواهي رفت
چون كار نه بر مراد ما خواهد رفت
انديشه و جهد ما كجا خواهد رفت
روزي كه گذشتست ازو ياد مكن
فردا كه نيامدست فرياد مكن
بر نامده و گذشته بنياد مكن
حالي خوش باش و عمر بر باد مكن
این گفتههای زهرآلود که با تار و دنبک خوانده میشود ، تا ته دلها تأثیر کرده بدترین زیان را میرساند.
4) عقیدههای باطل کیشی : «انسان باید در فکر آخرت باشد اینجهان پایدار نیست و به هر نحوی که باشد میگذرد» ، «اَلدُّنیا سِجْنُ الْمُؤْمِنِ وَ جَنَّةُ الْکافِرِ» [2] ...
5) تعلیمات صوفیگری : «انسان باید در فکر تهذیب نفس باشد و بکارهای دنیایی نپردازد» ، «جهاد اکبر مجادله با نفس است. باید کوشید نفس را کشت ، از آدمکشی چه نتیجه تواند بود؟!.».
6) بدآموزیهای مادیگری : «آدم باید زیرک باشد و پول دربیاورد و زندگانی را با خوشی بسر دهد. من بروم و کشته شوم که دیگران استراحت خواهند کرد؟!. از استراحت آنها بمن چه نتیجه خواهد بود؟!.». این نیز سخنیست که از اروپا رسیده و در این سی سال آخر در سراسر ایران انتشار یافته و دلها را پر گردانیده.
7) فریبکاریهای سوسیالیستی : «میهنپرستی یعنی چه؟! تمام دنیا یک میهنست و همهي انسانها هممیهن میباشند». این هم از سخنانیست که در سالهای آخر بآنها افزوده شده و دستاویزی بدست یک دسته داده است.
ببینید : در برابر یک سخنی هفت رشته سخنان متناقض که همه بضد آن میباشد رواج دارد و گوشها و دلها را پر گردانیده است. آیا اینها تأثیری نبایست داشته باشد؟!.. آیا نبایستی مغزها را از کار اندازد و ارادهها را بکشد؟!.. شما چگونه میخواهید که آن سخنانی که ما دربارهي کشور و نگهداری آن میگوییم تأثیر کند ولی اینها که با زبانهای مؤثر گفته شده و از سالها درمیان توده رواج داشته تأثیر نکند؟!». (پرچم روزانه 12/2/1321)
دربارهی «موانع دمکراسی در ایران» ما دفتری به همین نام بیرون دادهایم و اینجا به آن موضوع نمیپردازیم.
👇
🔹 پانوشتها :
1ـ خوانندگان بیاد میدارند کارهایی که بهنگام شیوع بیماری کوید 19 از مردم سر میزد. یک دسته میکوشیدند با دعا و «انرژی مثبت» دادن به همدیگر با آن بیماری نبرد کنند. دستهی دیگری بدنبال نسخههایی همچون روغن بنفشه و بخورِ جوش شیرین بودند. یک دسته آن بیماری را «دروغ بزرگ قرن» میشمردند و افسانهها میبافتند که فلان کشورها یا کارخانههاشان درپی سودهای گزاف چنان شایعههایی را منتشر میکنند ... اینها را بیادها میاندازیم تا فراموش نشود که با همهی پیشرفتهایی که مردمان در اندوختن آگاهی ، در سایهی اختراعات جدید ، یافتهاند هنوز اینگونه عقاید خرافی بجای خود هست. پندارها و گمراهیها نیز همگام با اختراعات پیشرفت کرده مردمان را از راه برده بدبخت میگرداند.
2ـ اینجهان زندان دیندار (مؤمن) و بهشت بیدین (کافر) است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
1ـ خوانندگان بیاد میدارند کارهایی که بهنگام شیوع بیماری کوید 19 از مردم سر میزد. یک دسته میکوشیدند با دعا و «انرژی مثبت» دادن به همدیگر با آن بیماری نبرد کنند. دستهی دیگری بدنبال نسخههایی همچون روغن بنفشه و بخورِ جوش شیرین بودند. یک دسته آن بیماری را «دروغ بزرگ قرن» میشمردند و افسانهها میبافتند که فلان کشورها یا کارخانههاشان درپی سودهای گزاف چنان شایعههایی را منتشر میکنند ... اینها را بیادها میاندازیم تا فراموش نشود که با همهی پیشرفتهایی که مردمان در اندوختن آگاهی ، در سایهی اختراعات جدید ، یافتهاند هنوز اینگونه عقاید خرافی بجای خود هست. پندارها و گمراهیها نیز همگام با اختراعات پیشرفت کرده مردمان را از راه برده بدبخت میگرداند.
2ـ اینجهان زندان دیندار (مؤمن) و بهشت بیدین (کافر) است.
———————————-
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🍃
🌸🍃
🍃🌸🍃
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
95%
آری
5%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.