پاکدینی ـ احمد کسروی
7.73K subscribers
8.58K photos
478 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست پنجم : واژه‌ای که بسیار شوم درآمده (هشت از هشت)


در پایان نشست برای آنکه دانسته شود گفته‌های درهم شاعران ، بویژه گفته‌های آنان در زمینه‌ی عشق ، چه نتیجه‌ای در مغزهای جوانان پدید می‌آورد و چگونه آنها را آشفته می‌گرداند داستانی یاد می‌کنم :

چندی پیش در یکی از روزنامه‌های تهران ، جوانی گفتار درازی نوشته در این زمینه که او را دوستیست در اروپا و آمریکا و شمال آفریقا زیسته و آن دوستش نامه‌ای فرستاده که در آمریکا و اروپا ایران را جز بنام خیام نمی‌شناسند. با آن حال شنیده است که در ایران گروهی دشمنی با خیام می‌کنند و «کتاب مستطابش» را می‌سوزانند ، و افسوسها خورده و ببدگوییهای بیفرهنگانه از من پرداخته و آرزو کرده که ایکاش من عاشق شده بودم. خواسته بگوید : دشمنیها که من با خیام می‌کنم در نتیجه‌ی آنست که عاشق نشده‌ام وگرنه آن دشمنیها را نکردمی.

شما باین گفته نیک نگرید : نخست ببینید که در برابر دلیلهای استوار ما به چه سخنان لوسی می‌پردازند. دوم ببینید سخنش تا چه اندازه پوچست. ببینید مغز گوینده‌اش تا چه اندازه آشفته بوده. شما عشق را به هر معنایی بگیرید این سخن بی‌معنیست. ما می‌گوییم خیام که گفته است : بودنیها بوده ، غلطست. چنان چیزی نبوده و نیست. آنگاه چنان باوری زیانمند است. اکنون چنین انگارید که من عاشق شدم ـ عاشق زنی خوشرو گردیدم ، یا همچون صوفیان لاف از عشق خدایی زدم ـ چه هَنایشی [=اثری] درمیان خواهد بود؟ آیا آن گفته‌ی خیام دیگر خواهد شد؟!.. یا از غلط بودن بیرون خواهد آمد؟. یا زیانش از میان خواهد رفت؟.. آیا کدام یکی از اینها خواهد بود؟..

در ایران اینگونه پوچگوییها فراوانست و شما خو گرفته‌اید. وگرنه درماندیدی که این چه سخنیست که گفته شده و هرآینه گوینده‌اش را دیوانه‌ی آشفته‌مغز شناختیدی. آخر عاشق بودن و نبودن من چه بهمبستگی ببدآموزیهای خیام تواند داشت؟!. آیا این نویسنده عشق را به چه معنی شناخته که چنین سخنی گفته؟!.

آیا نه آنست که چنانکه حافظ و دیگران مغزهاشان آشفته می‌بود و یک واژه‌ی عشق را بی‌آنکه معنای روشنی از آن در دل دارند می‌گرفتند و آسمان و ریسمان بهم می‌بافتند ، این شاگردان حافظ و خیام نیز به همان حال افتاده‌اند و یک واژه‌ی عشق شنیده و گرفته‌اند بی‌آنکه معنای روشنی از آن بفهمند.

ببینید تا چه اندازه اینان تباه گردیده‌اند که مردک بگفته‌ی خودش پنج سال در آمریکا و اروپا و شمال آفریقا زیسته و غلط بودن آموزاکهای خیام را نفهمیده. آنهمه آبادی و پیشرفت اروپا و آمریکا را که نتیجه‌ی کوششهاست دیده و بیپا بودن جبریگری را ندانسته. مردک ، مغز آشفته‌ی خود را برداشته و گرد جهان گردیده و از آنهمه دیدنیها و شنیدنیها سودی بحال او نبوده. بسیاری از جوانان همین حال را می‌دارند و این نتیجه‌ی آن نقشه‌ایست که راهبران بدخواه وزارت فرهنگ برای بیکاره گردانیدن فهم و خرد جوانان داشته‌اند.

نتیجه‌ی سخنهای این نشست چند چیز است :

1) «عشق» یکی از واژه‌هاییست که هزارها زیان از آن برخاسته است. یکی از واژه‌هاییست که شومش گردانیده‌اند.

2) این واژه از گفته‌های پلوتینوس برداشته شده. پلوتینوس چون می‌گفته : «روان آدمی از جایگاه والایی آمده» خواستش از عشق این می‌بوده که کسی آن جایگاه نخست خود را بیاد آورد و درپی نیکوکاری باشد و همیشه خدا را بدید[ه] گیرد و خواستهای او را بکار بندد.

3) صوفیان آن را از پلوتینوس گرفته و از معنایش بیرون برده هوسمندانه و بیخردانه با خدا به عشقبازی پرداخته‌اند. غزلها سروده‌اند ، دف و نای نواخته‌اند ، پای کوفته‌اند ، دست افشانده‌اند. برخی نیز بجای آن کار به بچه‌بازی برخاسته‌اند.

4) شاعران آن واژه را از صوفیان گرفته و بار دیگری از معنایش بیرون برده عشق پا در هوایی (عشق بی‌معشوق) پدید آورده‌اند و درمیان یاوه‌گوییهای خود بکار برده‌اند.

5) در هایهوی اخیر برای گیج گردانیدن جوانان از این واژه نیز سودجویی شده. اینست ما می‌بایست در این باره نیز سخنانی رانیم.


———————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست ششم : پس چرا کسانی از شاعران هواداری می‌نمایند؟ (یک از هفت)


در این نشست می‌خواهم بپرسشی که همیشه بمیان می‌آید پاسخ دهم. هنگامی که ما از بدیهای شاعران سخن می‌رانیم کسانی که نمی‌خواهند بپذیرند چنین پاسخ می‌دهند : «پس آنها که تعریف از شعر کرده‌اند نفهمیده‌اند؟!.»

پیداست که این پرسش یا ایراد ، عامیانه است. در برابر دلیل بچنین سخنی نباید پرداخت. جای شگفت نیست که چیزی را گروهی فهمیده باشند. با اینحال من آن را بی‌پاسخ نمی‌گزارم. ببینیم آن ستایندگان کیها بوده‌اند و از هر کدام جداگانه سخن رانیم :

یک دسته خود شاعران بوده‌اند که ستایشهای بسیار از خود و از کار خود کرده‌اند :

در شعر سه تن پیمبرانند
قولیست که جملگی برآنند

هرچند که لا نبی بعدی
فردوسی و انوری و سعدی /

پیش و پسی بست صف کبریا
پس شعرا آمد و پیش انبیا

ما اگر بخواهیم از راه روانشناسی درآمده انگیزه‌ی کار این شاعران را بجوییم باید بدیده گیریم که این شاعران از یکسو پیروی از هوس خود کرده‌اند. زیرا با سخن بازی کردن و قافیه جفت گردانیدن خود بازیچه‌ایست ـ بازیچه‌ایست که بسیار کسان آن را دوست دارند و لذت برند. بویژه که چیزهای دیگری از ستایش پادشاهان ، نشان دادن دانسته‌های خود ، پروردن مضمون ، دشنام دادن باین و آن درمیان باشد. از یکسو هم فریب واژه‌ی «ادب» را خورده‌اند. یک واژه‌ی «ادب» با یک معنی غلط پیدا شده و شناخته گردیده و دایره برای خود باز گردانیده بود که با آنکه توده‌ی انبوه ارجی بآن نمی‌گزاردند یک دسته هواداری از آن می‌نمودند. چون درمیان عرب می‌بوده در ایران نیز بایستی بود. شیوایی قرآن دستاویزی در دست اینان شده بود که سخنبازی را چیز ارجداری وانمایند.

سپس نیز شعر در ایران ، از یکسو در دربارهای پادشاهان و از یکسو در میخانه‌ها جا برای خود باز کرده و بروییدن و بالیدن پرداخت. سپس نیز بدآموزان بزرگی همچون خراباتیان و صوفیان ، شعر را افزاری برای کار خود گرفتند. اینها رویهم‌رفته شُوَند رواج شعر در ایران گردیده و هزارها کسان را بشاعری واداشته است.

چنانکه گفتیم نافهمی بزرگ شاعران آن بوده که شعر را خود خواستی شمارده‌اند. خودِ آن را کالایی شناخته پنداشته‌اند که هرچه بیشتر بهتر. اینکه «سخن چه شعر باشد و چه نثر ، باید بَهر هوده‌ای[نتیجه] باشد ، سخنِ بیهوده دور از خرد است» چیزیست که آنان نمی‌دانسته‌اند.

آنان تنها این می‌شناختند که شعر وزنش و قافیه‌اش درست باشد و آراستگیهایی را از تشبیه و جناس و ترجیع و ردالعجز الی‌الصدر و مانند اینها دربر دارد و مضمونهایی در آن گنجانیده گردد. تنها اینها را می‌شناختند و اینبوده که برای آنها فنهایی بنام عروض ، قوافی ، معانی ، بیان ، بدیع ؛ پدید آورده‌اند. چهاردیواری‌ بدینسان برای کار خود ساخته بودند و اندیشه‌هاشان از آن بیرون نمی‌رفت.

در حالی که در بیرون آن چهاردیوار جهان بزرگ دیگری هست. در بیرون آن چهاردیوار زندگانی توده‌ای هست که بسیار ارجدار است و باید نیکی یا بدی هر چیزی در ترازوی سود و زیان آن سنجیده شود. در بیرون آن چهاردیوار خرد هست که داور نیک و بد می‌باشد و در هر کاری باید پیروی از داوری آن کرد.

شاعران از اینها ناآگاه و در درون آن چهاردیوار کوس «ملک‌الملوکی» زده‌اند. سخنان بیهوده‌ای را بهم بافته و بیرون ریخته و بخود بالیده‌اند :

من نمی‌دانم که این جنس سخن را نام چیست
نه نبوت می‌توانم خواندنش نه ساحری /

شکرشکن شوند همه‌ طوطیان هند
زین قند پارسی که به بنگاله می‌رود /

عراق و شام گرفتی بشعر خود حافظ
بیا که نوبت بغداد و وقت تبریز است

به هر حال ستایشهایی که شاعران از خود کرده‌اند درخور ارجی نیست.


———————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
(از نوشتار بالا)
.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست ششم : پس چرا کسانی از شاعران هواداری می‌نمایند؟ (دو از هفت)


یک دسته‌ی دیگر از ستایندگان شاعران ، تذکره‌نویسان می‌باشند. آنان از خود شاعران بوده‌اند. من نمی‌‌شناسم کسی را که تذکره نوشته و خود شاعر نبوده. هرچه هست اینان نیز بآن نافهمی دچار بوده خودِ شعر را خواستی می‌شناخته‌اند ، سخن‌سرایی را هنری می‌شمارده‌اند اگرچه بیهوده و بیاوه باشد. اینست شاعران را با چنین لقبهایی ستوده‌اند : «استاد سخن ، شهریار اقلیم سخن ، سخن‌سنج بزرگ ، سرآمد گویندگان ، پیشرو سخنوران ...» اینها از گذشتگان بوده‌اند. در زمان ما نیز ستایندگانِ شاعران بچند دسته‌اند که می‌باید هر کدام را جداگانه یاد کنم :

یک دسته شرقشناسان اروپایند که در ستایش شعر کتابها می‌نویسند و دیوانهای شاعران را بچاپ می‌رسانند و می‌توان گفت زیان آنها بیش از دیگران بوده است.

درباره‌ی شرقشناسان بگفتگوی بسیاری نیاز هست و من در اینجا فرصت کم می‌دارم. پیداست که شرقشناسی نتیجه‌ی چشم دوختن دولتهای اروپایی بکشورهای شرقی بوده. چون خواسته‌اند شرقیان را زیردست گردانند ، خواسته‌اند کردار و رفتارشان از روی بینش باشد و نیاز دیده‌اند که کیشها و زبانهای توده‌های شرقی را بشناسند ، از تاریخهای ایشان آگاه باشند ، خویها و خیمهاشان بدانند. شرقشناسی از اینجا پدید آمده و خود دستگاهی گردیده که هم سودها و هم زیانها (برای شرقیان) از آن برخاسته. زیرا از یکسو از جستجوهایی که درباره‌ی زبان و تاریخ و مانند اینها کرده‌اند دانستنیهای بسیار ارجداری را بدست آورده‌اند که شرقیان از آنها بهره می‌جویند. از یکسو بسیاری از آنان از آگاهی و دانش خود سود جسته بفریفتن شرقیان و گمراه گردانیدن آنان کوشیده‌اند.

بسیاری از آنان رختهای خود را دیگر گردانیده و خود را بدروغ مسلمان نشان داده خواسته‌اند از هر راهی که توانند کار خود را پیش برند. مثلاً لیارد [1] با رخت لری ماهها درمیان بختیاریان زیسته ، ویمبری [2] با رخت ملایی سفر بخارا و خیوه کرده. براون با رخت ایرانی یک سال در ایران زیسته ، گوستاو لوبون با رخت عربی درمیان عربها زیسته.

من نمی‌توانم از دلهای شرقشناسان آگهی دهم و بگویم فلان نیکخواه و بهمان بدخواه می‌بوده ، و بهتر می‌دانم که از کارهای آنان سخن رانم. در دلهای آنان هرچه می‌بوده باشد. برخی از آنان بما سودمند افتاده و برخی زیانمند.

مثلاً مارکوارت [3] و نولدکه [4] از شرقشناسان بسیار دانشمند می‌بودند ، من از کتابها و نوشته‌های آنان جز سود نمی‌شناسم. در تاریخ و زبانشناسی نادانسته‌های بسیاری را دانسته گردانیده‌اند.

ولی گوستاو لوبون ، کتابی که بنام «تمدن اسلامی» نوشته هرآینه زیانمند بوده. این مرد ستایشهای پرگزافه از عرب می‌نویسد و در همان حال از ترکها که فرمانروایان جهان عرب می‌بودند نکوهش دریغ نمی‌دارد. پیداست که خواستش جز پدید آوردن دشمنی درمیان عرب و ترک نمی‌بوده. از باردهی خاک سوریا [5] ، از کوشندگی مردم آنجا ، ستایش بسیار کرده می‌گوید : اگر اینجا در دست یک حکومت دادگر باشد بسیار آباد خواهد شد. خواستش از حکومت دادگر ، حکومت فرانسه است که از صد سال باز چشم به سوریا دوخته بود و در پایان جنگ جهانگیر گذشته بآرزوی خود رسید و ما دیدیم که چه دادگری از خود نشان داد.

از شرقشناسان انگلیس سخن می‌رانم : یکی از آنان سِر جون مالکم [6] بوده که در زمان فتحعلی‌شاه با دستیار خود میجر کینیر [7] به ایران آمده و چند سال در ایران مانده‌اند و یک رشته کارهای سیاسی انجام داده‌اند. من از این کارهای سیاسی ایشان آگاهی نیکی نمی‌دارم و در آن باره سخن نمی‌رانم. ولی از کتابی که مالکم در تاریخ و کتابی که کینیر در جغرافی نوشته جز خشنودی و خرسندی نتوان نمود.

یکی دیگر از شرقشناسان انگلیس سِر هنری رالینسن [8] بوده که یک کار بسیار سودمند تاریخی را برای ما انجام داده ، و آن اینکه نوشته‌ی بیستون را که برای ایران سند تاریخی و زبانی ارجداریست برای نخست بار ترجمه کرده و در دسترس ما گزارده. در راه خواندن الفبای میخی پیش از آن رنجها کشیده شده و پیشرفتها رخ داده بود. از اینسو هنوز هم چیزهای دانسته نشده در آن نوشته بسیار است که سپس دانسته خواهد شد. با همه‌ی اینها کار سِر هنری رالینسن در زمینه‌ی خود بیمانند و ارجدار بوده. ولی از آنسو ما می‌بینیم کسانی از همشهریان او ـ از مستر آربری و دکتر [مارگارت] اسمیث و دیگران ـ کوشش بسیار بکار می‌برند که بصوفیگری رنگ و روغن زنند و آن را یک چیز پایه‌دار و ارجمند نشان دهند که هرآینه بسیار زیانمند است.

👇
🔹 پانوشتها :

1ـ Austen Henry Layardمأمور سیاسی انگلیس. او در جوانی سفرش را به آسیا در 1839 آغاز و در 1842 با رسیدن به استانبول بپایان برد. سپس توأم با مأموریتهای سیاسی به کشفهای باستانشناسی بابلی در «میان‌رودان» (عراق کنونی) پرداخت. نامش با کشف کتابخانه‌ی آشور بانیپال پرآوازه گردید. بخش بزرگتر افزارهای باستانی و عتیقه‌های آشوری موزه‌ی بریتانیا را او به انگلستان فرستاده است.

2ـ Ármin Vámbéry زباندان ، جهانگرد مجاری و جاسوس انگلستان می‌باشد (پیشتر هم گمان جاسوسی او می‌رفت ولی سندی که آن را استوار گرداند نبود. به نوشته‌ی ویکی پدیا در سال 2005 آرشیو ملی انگلستان در ساری ـ جنوب شرقی لندن ـ اسناد استخدام ویمبری را بعنوان یک مأمور و جاسوس وزارت خارجه‌ی انگلستان برای جلوگیری از نفوذ روسیه در آسیای میانه به آشکار آورد). او از استانبول که در آنجا رخت دیگر گردانیده نام ساختگی رشید افندی بر خود گزاشت راهی ایران گردید (1861م). پس از ایران شهرهای آسیای میانه را یکایک گردید و سرانجام در 1864 به اروپا بازگشت و سفرنامه‌ی خود را بچاپ رسانید. کمابیش 25 سال پس از این براون هم همان راه زمینی‌ای را که او بسوی شهرهای ایران پیموده بود برگزید.

3ـ Josef Markwart تاریخدان و شرقشناس آلمانی.

4ـ Theodor Nöldeke شرقشناس آلمانی.

5ـ خواست از سوریا ، همان سرزمین کهن شام است که امروز کشورهای سوریه ، اردن ، لبنان و فلسطین از دل آن بیرون آمده. انگلیس و فرانسه پیمان «سایکس ـ پیکو» باهم بسته و آن سرزمین را هنوز جنگ جهانی یکم پایان نیافته میان خود بخشیده بودند. (همانند پیمان پترزبورگ 1907 که انگلیس و روس ایران را میان خود بخشیده بودند).

6ـ Sir John Malcolm افسر اسکاتلندی کمپانی هند شرقی ، تاریخدان و مأمور سیاسی انگلستان.

7ـ Sir John Macdonald Kinneir

8ـ Sir Henry Rawlinson ،‌ تلفظ درست این نام همانست که نوشته‌ایم. نویسنده نیز در زیر پیکره‌ی او «رالینسن» نوشته. گویا چون نام او در ایران با تلفظ و نویسش «راولینسون» رواج یافته بوده ، در متن بدینسان که شناخته‌تر بوده نوشته است.

———————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
30ـ ویمبری
31ـ آستِن هنری لیارد
32ـ سِر جون مالکُم
33ـ رالینسن
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»

🖌 احمد کسروی

📝 نشست ششم : پس چرا کسانی از شاعران هواداری می‌نمایند؟ (سه از هفت)


از شرقشناسان اروپا یکی که بیشتر از دیگران ، در زمینه‌ی ایران ، بویژه در زمینه‌ی شاعران ، کار کرده پرفسور ادوارد براون بوده. اینست می‌خواهم درباره‌ی او کمی بیشتر سخن رانم.

نخست چیزی که من از کتابهای براون خواندم تاریخ مشروطه‌ی او بود. خشنود گردیدم که کسی در لندن نشسته و به پیشامدهای کشور ما آن اندازه دلبستگی نشان داده و بدانسان رنج برده و تاریخ آن را نوشته. همچنان کتابچه‌های او درباره‌ی التماتوم روس و کشاکش ایرانیان با آن دولت مرا بسیار سَهانید [1] . بویژه که دیدم از نکوهش دولت انگلیس نیز بازنمی‌ایستد و پاسخدهی[=مسئولیت] آن دولت را در آن پیشامدها برخ انگلیسیان می‌کشد. کتابچه‌ی او بنام «فرمانروایی هراس در تبریز» مرا بسیار تکان داد. همچنان کتابهای او درباره‌ی جنبش بابیگری و پیشامدهای آن جنبش بمن خوش افتاد.

اینبود «تاریخ هجده‌ساله» را که می‌نوشتم در دیباچه‌ی بخش یکم از براون نامی برده باو سپاس گزاردم. لیکن روزی هم یکی از جلدهای «تاریخ ادبیات ایران» او را دیدم و بمن شگفت افتاد که همچون براون مردی در همچون لندن جایی نشسته بجستجو از شعرهای شاعران و از تاریخچه‌ی زندگانی آنان پرداخته.

در آن زمان من درباره‌ی شاعران اندیشه‌ی امروزی را نمی‌داشتم ، تنها آن می‌دانستم که شاعران مفتخوار و بیهوده‌گو بوده‌اند. اینبود درباره‌ی براون نیز بیش از این نیندیشیدم که هوسمندی نموده و بکار بیهوده‌ای پرداخته.

لیکن سپس که در راه کوششهای خود گامهایی پیش رفتم و زیان شعرهای ایران را نیک دانسته و خواستی را که از ادبیات درمیان می‌بوده دریافتم درباره‌ی براون نیز بدگمان گردیدم. بویژه که دانستم او را با فروغی و همدستان او همبستگی نزدیک بوده و میرزا محمدخان قزوینی را بیاری براون از تهران فرستاده‌اند.

سپس دیدم پرفسور براون بهمدستی شاگردش کتاب تذکرة‌الاولیاء شیخ عطار را بچاپ رسانیده که دیگر جایی برای خوشگمانی نماند و داستان برای من روشن گردید.

تذکرة‌الاولیاء کتابیست درباره‌ی صوفیان و پر است از داستانهای دروغ و رسوا. این کتاب را براون با پول «اوقاف گیب[2]» بچاپ رسانیده. نخست بدانیم «اوقاف گیب» به چه معنیست؟!. چرا یک انگلیسی پولی از خود بیرون ریزد که کتابهای شرقی را بچاپ رسانند؟!. اگر خواستش نیکوکاری می‌بوده چرا نگفته از آن پول بیمارستان بسازند ، یا در راه رواج دانشها درمیان شرقیان بکار برند؟!. دوم آیا پرفسور براون زیان صوفیگری را (بویژه بشرقیان) نمی‌دانسته؟!. آیا چنین گمانی توان برد؟!.

به هر حال بیگمان گردیدم که این شرقشناس که خود را دوست ایران نشان داده جز بدبختی ایرانیان را نمی‌خواسته و خود با فروغی و تقیزاده و دیگر بدخواهان ایران همدست می‌بوده.


🔹 پانوشتها :

1ـ سهیدن (همچون جهیدن) = احساساتی شدن. سهانیدن = برانگیختن احساسات.

2ـ E.J.W Gibb Memorial Trust


———————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
34ـ ادوراد براون