آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
94%
آری
6%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
از گفتارهای پیمان
🔸 گفت و شنید [ 1ـ آدمیگری را آموزگار کیست؟! ]
(هفت از هفت)
👈 متن را از اینجا بخوانید.
💐 💐 💐
🖌 احمد کسروی
از گفتارهای پیمان
🔸 گفت و شنید [ 1ـ آدمیگری را آموزگار کیست؟! ]
(هفت از هفت)
👈 متن را از اینجا بخوانید.
💐 💐 💐
Telegraph
دفتر «گفت و شنید» (گفتارها) ، 1ـ گفت و شنید : آدمیگری را آموزگار کیست؟! ، تکهی هفت از هفت
احمد کسروی [پنجم] ، در پایان ایرادهای خود گفتید : امروز دین بمن چه تواند یاد داد؟! این پرسش از آنجا است که شما از یکسو بدانشها ارجی بیرون از اندازه مینهید و چنان میدانید همه چیز از آنها برآید ، و از یکسو دین را جز از آنچه کشیشان مینمایند نمیدانید ، و…
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
93%
آری
7%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست ششم : پس چرا کسانی از شاعران هواداری مینمایند؟ (چهار از هفت)
در اینجا داستانی هست میباید بگویم : روزی یکی از آشنایان با من گفتگو میکرد و میگفت : «من نوشتههای براون و دیگران را خواندهام ، آنها هیچ جا بما نمیگویند شما شاعر باشید ، صوفی شوید. کتابهاییست مینویسند یا بچاپ میرسانند. ما چه ایرادی بآنها داریم؟!.» گفتم : نمیدانم نام روچیلد را شنیدهاید؟ روچیلد خاندانیست جهود و ملیونر ، بُنگاهشان در آلمانست. ولی در پاریس و لندن و استانبول و دیگر جاها شاخهها میدارند. شنیدهام یک بازرگان جهود در استانبول تهیدست و بیارج میبوده ، بازرگانان خوارش میداشتهاند و با او خرید و فروش نمیکردهاند. روزی این بازرگان بنزد روچیلد آنجا رفته و از حال خود گله کرده. روچیلد دست برده که چکی بنام او نویسد. گفته من از شما پول نمیخواهم. شما میتوانید کمکی بهتر از آن بمن کنید. گفته : چه کار کنم؟ گفته : من روزها در گمرک هستم ، بازرگانان دیگر نیز آنجا میباشند. شما هنگامی که بگمرگ میآیید و من و دیگران میایستیم و سلام میدهیم شما سلام مرا با مهربانی بگیرید و آنگاه ایستاده دست دهید و حالپرسی کنید. سه بار که این رفتار را کنید کار من راه افتاده است. روچیلد میپذیرد و همان رفتار را میکند و این شُوَند آن میشود که بازرگانان رو بآن بازرگان جهود میآورند و آرزومند دوستی او میشوند و با خواهش و دلخواه خرید و فروش با او میکنند و چند سال نمیگذرد که او نیز ملیونر میگردد.
براون و دیگران همین سیاست را بکار بردهاند. آنان نیک دانستهاند که ایرانیان امروزی در چه حالند و روانهاشان تا چه اندازه ناتوانست. نیک دانستهاند که همانکه آوازی از اروپا برخیزد هزارها کسان را بتکان تواند آورد. ما میبینیم که همان کار شرقشناسان چه نتیجههایی داده است.
مردک میآید و با من به چَخِش [1] میپردازد که گوتهی آلمانی از حافظ ستایش کرده است. میگویم : ترا با گوته چه کار است؟!. مگر خودت فهم و خرد نمیداری؟! مگر کتاب حافظ در دست تو نیست؟!. چرا آن نمیکنی که باز کنی و بخوانی و ببینی چیست؟!. چرا آن نمیکنی که بیندیشی و ببینی آیا ایرادهای ما بآن شاعر راستست یا نه؟!. میگوید : «پس چرا گوته آن ستایش را کرده است؟!.» میگویم : من چه میدانم؟!.. گوته هم مانندهی دیگران ، نافهمیده سخنی گفته. آنگاه گوته هم یاوهبافی همچون حافظ میبوده.
مردمی با این ناتوانی خردها ، راه دست انداختن و فریفتنشان همانست که در هر زمینهای چند کتابی یا گفتاری در اروپا بچاپ رسد. براون و دیگران این را نیک فهمیدهاند.
این گفتگویی بود که با آن آشنا داشتم. میباید بگویم : این یک سیاست کهنی در اروپا میبوده که شرقیان را بفریبند و در آلودگیهاشان پایدار و پافشار گردانند. این سیاست را همهی دولتها دنبال کردهاند. آلمانها که هنوز دستی در شرق نمیداشتند به پیروی از دیگران و بامید آنکه در آینده دستی خواهند داشت آن سیاست را دنبال میکردند. در جشن فردوسی [2] آلمانها کتابی آوردند که مایهی شگفت من گردید. یک تن شرقشناس فهرست حرفی بشاهنامهی فردوسی نوشته. (مثلاً حرف «از» چند بار در سراسر شاهنامه آمده و در کجاها آمده). میگفتند : «بیست سال رنج برده تا آن را بپایان رسانیده». چنین کار بیهوده و بیخردانه را چرا کرده؟. یک آلمانی بایستی یا دیوانه و سبکسر باشد که چنان کاری کند و یا خواستش فریفتن ایرانیان و بچنان کارهای بیهوده برانگیختن ایشان باشد. دولت آلمان چنان کتابی را بما ارمغان فرستاده بود. شنیدنیتر آنست که همان روز دیدم کسانی با من گفتگو میکردند و چنین میگفتند : «این اروپاییها آدمهای غریبیند ، پشتکار عجیبی دارند. ببین چه کار کرده. بیست سال بر سر یک کتاب زحمت کشیده ، بیجهت نیست که آنها همیشه جلوند و ما عقبیم». دیدم درزمان[=بیدرنگ] تخم سیاست در دلها روییدن گرفته.
دولت تزاری روس که از هر باره از دولتهای دیگر اروپا پستر میبود او نیز این سیاست را دربارهی شرق دنبال میکرد. در کشور روس نیز شرقشناسانی میبودند که جز درپی این کارهای فریبآمیز نمیبودند. در آنجا هم شرقشناسانی میبودند که خود را «عاشق نظامی» نشان میدادند و یا سه ماه رنج میبردند و به یک قصیدهی خاقانی «شرح» مینوشتند.
شنیدنیتر از آنها اینست که دولت روس کنونی [3] که درفشدار آزادیست و از آن سیاستهای کهن اروپایی بیزاری نشان میدهد ، هنوز این سیاست کهن فریبآمیز را نشُسته و از میان نبرده. ما گاهی کارهایی نیز از آن دولت میبینیم. مثلاً میبینیم در آن کشور بنام نظامی جشن گرفته میشود.
👇
🖌 احمد کسروی
📝 نشست ششم : پس چرا کسانی از شاعران هواداری مینمایند؟ (چهار از هفت)
در اینجا داستانی هست میباید بگویم : روزی یکی از آشنایان با من گفتگو میکرد و میگفت : «من نوشتههای براون و دیگران را خواندهام ، آنها هیچ جا بما نمیگویند شما شاعر باشید ، صوفی شوید. کتابهاییست مینویسند یا بچاپ میرسانند. ما چه ایرادی بآنها داریم؟!.» گفتم : نمیدانم نام روچیلد را شنیدهاید؟ روچیلد خاندانیست جهود و ملیونر ، بُنگاهشان در آلمانست. ولی در پاریس و لندن و استانبول و دیگر جاها شاخهها میدارند. شنیدهام یک بازرگان جهود در استانبول تهیدست و بیارج میبوده ، بازرگانان خوارش میداشتهاند و با او خرید و فروش نمیکردهاند. روزی این بازرگان بنزد روچیلد آنجا رفته و از حال خود گله کرده. روچیلد دست برده که چکی بنام او نویسد. گفته من از شما پول نمیخواهم. شما میتوانید کمکی بهتر از آن بمن کنید. گفته : چه کار کنم؟ گفته : من روزها در گمرک هستم ، بازرگانان دیگر نیز آنجا میباشند. شما هنگامی که بگمرگ میآیید و من و دیگران میایستیم و سلام میدهیم شما سلام مرا با مهربانی بگیرید و آنگاه ایستاده دست دهید و حالپرسی کنید. سه بار که این رفتار را کنید کار من راه افتاده است. روچیلد میپذیرد و همان رفتار را میکند و این شُوَند آن میشود که بازرگانان رو بآن بازرگان جهود میآورند و آرزومند دوستی او میشوند و با خواهش و دلخواه خرید و فروش با او میکنند و چند سال نمیگذرد که او نیز ملیونر میگردد.
براون و دیگران همین سیاست را بکار بردهاند. آنان نیک دانستهاند که ایرانیان امروزی در چه حالند و روانهاشان تا چه اندازه ناتوانست. نیک دانستهاند که همانکه آوازی از اروپا برخیزد هزارها کسان را بتکان تواند آورد. ما میبینیم که همان کار شرقشناسان چه نتیجههایی داده است.
مردک میآید و با من به چَخِش [1] میپردازد که گوتهی آلمانی از حافظ ستایش کرده است. میگویم : ترا با گوته چه کار است؟!. مگر خودت فهم و خرد نمیداری؟! مگر کتاب حافظ در دست تو نیست؟!. چرا آن نمیکنی که باز کنی و بخوانی و ببینی چیست؟!. چرا آن نمیکنی که بیندیشی و ببینی آیا ایرادهای ما بآن شاعر راستست یا نه؟!. میگوید : «پس چرا گوته آن ستایش را کرده است؟!.» میگویم : من چه میدانم؟!.. گوته هم مانندهی دیگران ، نافهمیده سخنی گفته. آنگاه گوته هم یاوهبافی همچون حافظ میبوده.
مردمی با این ناتوانی خردها ، راه دست انداختن و فریفتنشان همانست که در هر زمینهای چند کتابی یا گفتاری در اروپا بچاپ رسد. براون و دیگران این را نیک فهمیدهاند.
این گفتگویی بود که با آن آشنا داشتم. میباید بگویم : این یک سیاست کهنی در اروپا میبوده که شرقیان را بفریبند و در آلودگیهاشان پایدار و پافشار گردانند. این سیاست را همهی دولتها دنبال کردهاند. آلمانها که هنوز دستی در شرق نمیداشتند به پیروی از دیگران و بامید آنکه در آینده دستی خواهند داشت آن سیاست را دنبال میکردند. در جشن فردوسی [2] آلمانها کتابی آوردند که مایهی شگفت من گردید. یک تن شرقشناس فهرست حرفی بشاهنامهی فردوسی نوشته. (مثلاً حرف «از» چند بار در سراسر شاهنامه آمده و در کجاها آمده). میگفتند : «بیست سال رنج برده تا آن را بپایان رسانیده». چنین کار بیهوده و بیخردانه را چرا کرده؟. یک آلمانی بایستی یا دیوانه و سبکسر باشد که چنان کاری کند و یا خواستش فریفتن ایرانیان و بچنان کارهای بیهوده برانگیختن ایشان باشد. دولت آلمان چنان کتابی را بما ارمغان فرستاده بود. شنیدنیتر آنست که همان روز دیدم کسانی با من گفتگو میکردند و چنین میگفتند : «این اروپاییها آدمهای غریبیند ، پشتکار عجیبی دارند. ببین چه کار کرده. بیست سال بر سر یک کتاب زحمت کشیده ، بیجهت نیست که آنها همیشه جلوند و ما عقبیم». دیدم درزمان[=بیدرنگ] تخم سیاست در دلها روییدن گرفته.
دولت تزاری روس که از هر باره از دولتهای دیگر اروپا پستر میبود او نیز این سیاست را دربارهی شرق دنبال میکرد. در کشور روس نیز شرقشناسانی میبودند که جز درپی این کارهای فریبآمیز نمیبودند. در آنجا هم شرقشناسانی میبودند که خود را «عاشق نظامی» نشان میدادند و یا سه ماه رنج میبردند و به یک قصیدهی خاقانی «شرح» مینوشتند.
شنیدنیتر از آنها اینست که دولت روس کنونی [3] که درفشدار آزادیست و از آن سیاستهای کهن اروپایی بیزاری نشان میدهد ، هنوز این سیاست کهن فریبآمیز را نشُسته و از میان نبرده. ما گاهی کارهایی نیز از آن دولت میبینیم. مثلاً میبینیم در آن کشور بنام نظامی جشن گرفته میشود.
👇
آیا نظامی چه کرده؟!. چه نیکی را برای جهانیان انجام داده؟!. کسی که خود را در برابر فرماندار ارزنجان سگ ، بلکه کمتر از سگ گردانیده [4] ، کسی که یک عمر با مفتخواری و یاوهگویی بسر برده ، در دیدهی مردم سوسیالیست چه ارجی تواند داشت؟! چه جا میدارد که دولت شوروی بنام او جشن گیرد؟!. اگر خواست دولت شوروی دلجویی از ایرانیان و دوستی نشان دادن با این توده است بهتر است مردان ارجمند و آزاده را که در تاریخ این کشور کم نیستند برگزینند.
مرا شگفت افتاده که در اهواز از مسیو باتمانوف [5] شنیدم که کمونیستها از تولستوی با آنهمه آوازه و نامی که در جهان پیدا کرده خرسند نیستند و چون گفتههای او با آموزاکهای کمونیستی سازگار نبوده ارجش نمیگزارند. در همان حال میبینیم شرقشناسان کشور شوروی به نظامی با آن بدیهایش ارج میگزارند و دولت شوروی بنام او جشن برپا میگرداند. اینها سخنانیست که میخواستم در پیرامون شرقشناسان بگویم.
🔹 پانوشتها :
1ـ چخیدن (همچون جهیدن) = مجادله کردن ؛ چخش = مجادله.
2ـ خواست جشن هزارهی فردوسی است که در سال 1313 گرفتند.
3ـ خواست دولت شوروی سوسیالیستی است که در زمان نوشته شدن این کتاب (آغاز سال 1945) با دولت جهانگیری مانند آلمان نازی جنگیده خود را پشتیبان آزادیخواهان جهان وامینمود و هنوز رسواییهایی ازو همچون در آذربایجان (حکومت پیشهوری) و کردستان در ایران و مجارستان و چکسلواکی در اروپا بآشکار نیفتاده آزمندیهایش پدیدار نبود.
4ـ نشست دوم همین کتاب دیده شود.
5ـ کنسول روس در اهواز. بنگرید به کتاب «ده سال در عدلیه».
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
مرا شگفت افتاده که در اهواز از مسیو باتمانوف [5] شنیدم که کمونیستها از تولستوی با آنهمه آوازه و نامی که در جهان پیدا کرده خرسند نیستند و چون گفتههای او با آموزاکهای کمونیستی سازگار نبوده ارجش نمیگزارند. در همان حال میبینیم شرقشناسان کشور شوروی به نظامی با آن بدیهایش ارج میگزارند و دولت شوروی بنام او جشن برپا میگرداند. اینها سخنانیست که میخواستم در پیرامون شرقشناسان بگویم.
🔹 پانوشتها :
1ـ چخیدن (همچون جهیدن) = مجادله کردن ؛ چخش = مجادله.
2ـ خواست جشن هزارهی فردوسی است که در سال 1313 گرفتند.
3ـ خواست دولت شوروی سوسیالیستی است که در زمان نوشته شدن این کتاب (آغاز سال 1945) با دولت جهانگیری مانند آلمان نازی جنگیده خود را پشتیبان آزادیخواهان جهان وامینمود و هنوز رسواییهایی ازو همچون در آذربایجان (حکومت پیشهوری) و کردستان در ایران و مجارستان و چکسلواکی در اروپا بآشکار نیفتاده آزمندیهایش پدیدار نبود.
4ـ نشست دوم همین کتاب دیده شود.
5ـ کنسول روس در اهواز. بنگرید به کتاب «ده سال در عدلیه».
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
93%
آری
7%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
از گفتارهای پیمان
🔸 داستانی که پِیَش را خواهیم گرفت ـ2ـ (یک از دو)
دربارهی رشوهگیری یکی از چیزهایی که باید گفته شود خو گرفتن مردم به رشوه دادنست. این تودهی بدبخت که در توی پستیها دست و پا میزند آسانترین راه برای پیشرفت کارِ خود ، دادن رشوه را میشناسند. بارها دیده میشود کسی که در عدلیه دعوایی دارد و میخواهد وکیل برای خود بگیرد از جمله چنین میگوید : «هرچه هم مخارجی بود مضایقه نکنید من میدهم». یا اگر یکی را گرفتاری در یک اداره پیش آمده و میخواهد یکی را میانجی برانگیزد میگوید : «هرچه هم مخارج باشد من حاضرم».
چند سال پیش که شهربانی عمامهها را برمیداشت روضهخوان بیدانشی از تبریز به تهران آمده بود که بعنوان «محدثی» اجازهی عمامه بگیرد و مرا به پیش آقای دیبا دستیار نخستوزیر بمیانجیگری میفرستاد و از جمله میگفت : «اگر پولی هم مایه باید گزاشت عیب ندارد میگزاریم!». سخت در شگفت شدم که مرا به چه کاری میفرستد و چه راهی یاد میدهد.
برخی در این باره چندان پافشارند که وام خود را ندهند و رشوه دهند ، و اگر کسی را دیدند که رشوه نمیگیرد راهها برای رسانیدن پول باو اندیشند و نیرنگها بکار برند. در این باره داستان شیرینی هست که میباید بنویسم.
بیست و چند سال پیش در تبریز بازرگانی یکصدوهشتادهزار تومان کلاه مردم را برداشت و هرچه بدست آورد فرش خریده بآمریکا فرستاد که پسرش در آنجا تجارتخانهای برپا گردانید و خود در تبریز بدعوای ورشکستگی برخاست. بستانکاران برآشفتند و بکارهایی برخاستند. ولی هرچه کوشیدند و دویدند دستشان بجایی نرسید و آن بازرگان زیرک بدستیاری رشوه دادن و نیرنگ بازیدن کار خود را پیش بُرد. این مرد برای رشوه دادن راههایی میاندیشید و از جمله چون مستشاران دیوان کشور رشوه نگرفتندی این بخانههای ایشان رفته بنام خریداری فرش کهنه سودهای گزاف بایشان رسانیدی. مثلاً فرشی را که دههزار ریال ارزش داشتی به صدهزار ریال خریدی. داستان پایین را میرزا رضای نایینی دادستان دیوان کشور با نویسنده گفته است :
روزی نشسته بودم رئیس کابینه آمد که بازرگانی از تبریز آمده فرشهای خانگی میخرد بهتر است بیاید و فرشهای شما را ببیند. گفتم : فردا که آدینه است بیاید. فردا دیدم در زدند و مرد بلندبالایی درآمد و اتاقها را یکایک گردیده فرشها را دید. ولی من دیدم بسیار پرتست. فرشی را که من یک سال پیش ذرعی دویستوپنجاه ریال خریده بودم این هزار ریال بها میگزارد. پیش خودم گفتم : مغزش پریشانست. ولی چون نامش را پرسیدم و گفت به یادم افتاد که همان بازرگان تبریزیست که بنام ورشکستگی کلاه مردم را برداشته و پروندهاش از چندی پیش بدیوان کشور آمده و دانستم که خواست او از خریدن فرش رشوه رسانیدن بمنست. میگفت : پاسخ دادم که من فرشهایم را نخواهم فروخت و [او را] بازگردانیدم. ولی سپس شنیدم بخانهی کسان دیگری از مستشاران دیوان کشور رفته و از آنان باین دستاویز فرش خریده است.
این یک نمونه از پافشاری کسان در دادن رشوه بکارکنان دولت میباشد. از همینجا دانسته خواهد شد که چگونه آقای محسن صدر و مانندگان آن از یکسو برشوهگیری و دزدی شناخته نشدهاند و از یکسو ما میبینیم با دست تهی بزندگانی درآمده و همیشه در ادارهی دولتی بودهاند که بکار دیگری نپرداختهاند و با اینحال هر یکی اکنون دارای پول گزاف میباشد. اینان همچون دیگران دلهدزدی نکردهاند و رشوه از مردم نخواستهاند. ولی از اینگونه راههای سرپوشیده بهرهمندیها کردهاند.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
از گفتارهای پیمان
🔸 داستانی که پِیَش را خواهیم گرفت ـ2ـ (یک از دو)
دربارهی رشوهگیری یکی از چیزهایی که باید گفته شود خو گرفتن مردم به رشوه دادنست. این تودهی بدبخت که در توی پستیها دست و پا میزند آسانترین راه برای پیشرفت کارِ خود ، دادن رشوه را میشناسند. بارها دیده میشود کسی که در عدلیه دعوایی دارد و میخواهد وکیل برای خود بگیرد از جمله چنین میگوید : «هرچه هم مخارجی بود مضایقه نکنید من میدهم». یا اگر یکی را گرفتاری در یک اداره پیش آمده و میخواهد یکی را میانجی برانگیزد میگوید : «هرچه هم مخارج باشد من حاضرم».
چند سال پیش که شهربانی عمامهها را برمیداشت روضهخوان بیدانشی از تبریز به تهران آمده بود که بعنوان «محدثی» اجازهی عمامه بگیرد و مرا به پیش آقای دیبا دستیار نخستوزیر بمیانجیگری میفرستاد و از جمله میگفت : «اگر پولی هم مایه باید گزاشت عیب ندارد میگزاریم!». سخت در شگفت شدم که مرا به چه کاری میفرستد و چه راهی یاد میدهد.
برخی در این باره چندان پافشارند که وام خود را ندهند و رشوه دهند ، و اگر کسی را دیدند که رشوه نمیگیرد راهها برای رسانیدن پول باو اندیشند و نیرنگها بکار برند. در این باره داستان شیرینی هست که میباید بنویسم.
بیست و چند سال پیش در تبریز بازرگانی یکصدوهشتادهزار تومان کلاه مردم را برداشت و هرچه بدست آورد فرش خریده بآمریکا فرستاد که پسرش در آنجا تجارتخانهای برپا گردانید و خود در تبریز بدعوای ورشکستگی برخاست. بستانکاران برآشفتند و بکارهایی برخاستند. ولی هرچه کوشیدند و دویدند دستشان بجایی نرسید و آن بازرگان زیرک بدستیاری رشوه دادن و نیرنگ بازیدن کار خود را پیش بُرد. این مرد برای رشوه دادن راههایی میاندیشید و از جمله چون مستشاران دیوان کشور رشوه نگرفتندی این بخانههای ایشان رفته بنام خریداری فرش کهنه سودهای گزاف بایشان رسانیدی. مثلاً فرشی را که دههزار ریال ارزش داشتی به صدهزار ریال خریدی. داستان پایین را میرزا رضای نایینی دادستان دیوان کشور با نویسنده گفته است :
روزی نشسته بودم رئیس کابینه آمد که بازرگانی از تبریز آمده فرشهای خانگی میخرد بهتر است بیاید و فرشهای شما را ببیند. گفتم : فردا که آدینه است بیاید. فردا دیدم در زدند و مرد بلندبالایی درآمد و اتاقها را یکایک گردیده فرشها را دید. ولی من دیدم بسیار پرتست. فرشی را که من یک سال پیش ذرعی دویستوپنجاه ریال خریده بودم این هزار ریال بها میگزارد. پیش خودم گفتم : مغزش پریشانست. ولی چون نامش را پرسیدم و گفت به یادم افتاد که همان بازرگان تبریزیست که بنام ورشکستگی کلاه مردم را برداشته و پروندهاش از چندی پیش بدیوان کشور آمده و دانستم که خواست او از خریدن فرش رشوه رسانیدن بمنست. میگفت : پاسخ دادم که من فرشهایم را نخواهم فروخت و [او را] بازگردانیدم. ولی سپس شنیدم بخانهی کسان دیگری از مستشاران دیوان کشور رفته و از آنان باین دستاویز فرش خریده است.
این یک نمونه از پافشاری کسان در دادن رشوه بکارکنان دولت میباشد. از همینجا دانسته خواهد شد که چگونه آقای محسن صدر و مانندگان آن از یکسو برشوهگیری و دزدی شناخته نشدهاند و از یکسو ما میبینیم با دست تهی بزندگانی درآمده و همیشه در ادارهی دولتی بودهاند که بکار دیگری نپرداختهاند و با اینحال هر یکی اکنون دارای پول گزاف میباشد. اینان همچون دیگران دلهدزدی نکردهاند و رشوه از مردم نخواستهاند. ولی از اینگونه راههای سرپوشیده بهرهمندیها کردهاند.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
96%
آری
4%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست ششم : پس چرا کسانی از شاعران هواداری مینمایند؟ (پنج از هفت)
دستهی دیگری از آنان که از شاعران هواداری مینمایند فروغی و حکمت و دکتر قاسم غنی و پرفسور صدیق و پیروان ایشانند. اینان را ما نیک میشناسیم و بسخن دیگری دربارهی ایشان نیاز نیست. اینان کارشان تنها هواداری از شاعران نبوده ، ما خیانتهای بدتر دیگر از آنان سراغ میداریم. اینان تاسشان از پشت بام افتاده و جرنگش را همه شنیدهاند.
من در یکی از نشستها گفتگوی خود را با فروغی یاد کردم و چون با حکمت نیز گفتگویی داشتهام از آن نیز داستانی برایتان یاد میکنم [1] :
هنگامی که سال دوم پیمان را مینوشتیم گفتاری در آن چاپ کردیم که یکی نوشته : من پیشترها شعرهای حافظ را میخواندم و لذت میبردم. ولی از زمانی که نوشتههای شما را دربارهی شاعران خواندهام دیگر لذتی از شعرهای حافظ نمیبرم. بلکه میبینم بیشتر شعرهایش بیکبار بیمعنیست ، و آنگاه غزلی را از شاعر گرفته بکاوش گزارده بود.
این گفتار را چون بچاپ رسانیدیم در همان روزها مرا کاری در وزارت فرهنگ بود. چون بنزد حکمت که وزیر میبود رفتم همانکه نشستم بگله پرداخت که شما از حافظ بد نوشتهاید. گفتم : نوشته از دیگری بوده ، و چون گفتههایش راست میبود بچاپ رسانیدیم. او بحافظ دشنام نداده که مایهی رنجش شما یا دیگری باشد. او میگوید : من از بیشتر شعرهای حافظ معنایی نمیفهمم ...
با یک شتابی گفت : «نمیفهمد برود تحصیل سواد کند تا بفهمد ...» گفتم : او بیسواد نیست. به هر حال جنابعالی که خودتان باسواد هستید بفرمایید آنهمه ستایشهای گزافهآمیز از باده که حافظ کرده ، آنهمه پافشاری که دربارهی بیهوده بودن کوشش و تلاش نشان داده ، چه معنی داشته؟!.. آن بیشرمی که در بچهبازی از خود مینماید ز چه رو بوده؟!.. از این شعر چه معنای بخردانهای توان درآورد :
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
اینها را که گفتم از آن تندی که مینمود کاست. ولی چون پاسخی نمیداشت چنین گفت : «عقیدهی من اینست که اینان اشخاص فوقالعادهای بودند و ما قادر بفهم سخنهای ایشان نیستیم».
گفتم : پاسخ بسیار پرتیست. نخست باید دانست که سخن برای فهمیدن است. سخن هرچه والاتر باشد درخور فهم است. آن چرندگوییست که نتوان فهمید و معنای درستی از آن درآورد. برانگیختگان که به ارجدارترین سخنان پرداختهاند و خودشان والاترین جایگاه را میداشتند گفتههاشان درخور فهمست. هر کس آنها را میفهمد.
دوم در جایی که شما بفهمیدن سخنان حافظ و مانندگان او توانا نیستید و آنها را نفهمیدهاید از کجا دانستهاید که مردان بزرگِ والاجایگاهی بودهاند؟!. از کجا که کسان بسیار پستی نبودهاند؟!.
در آن روزها قانون استادان دانشگاه از مجلس گذشته بود که من نیز بایستی استاد باشم. آقای حکمت چون از پاسخ درماند چنین گفت : «به هر حال ما شما را باستادی با این شرط خواهیم پذیرفت که این سخنانتان پس بگیرید ...» گفتم : در آن حال من از استادی چشم پوشیدم.
این هم نشانهای از حال و رفتار حکمت. مردی که از هوشیاری و تیزفهمی بشیطان پاپوش دوزد ، چون از پاسخ درمانده در برابر من به یک سخن عامیانهی پستی برخاسته ـ سخنی که اگر از یک لر کوهگردی سر زدی خندهآور بودی چه رسد به یک مرد درسخوانده و اروپادیده.
این حکمت که از همنژادان فروغیست [2] ، در آن دستگاه بدخواهی پایهاش کمتر از فروغی نیست. این مرد هنگامی که از اروپا آمد و وزیر فرهنگ شد بهایهوی ادبیات نیروی بسیار داد و آن را چند برابر گردانید :
این مرد همانست که در دانشسرا درس صوفیگری نهاده. همانست که چندی پیش همراه پورداوود و رشید یاسمی بعنوان «هیئت فرهنگی ایران» بهند رفتند و بازگشتند. سه تن مرد پولهای گزاف از دولت گرفتند و رفتند و در اینجا و آنجا شعرهایی خواندند. شعرهایی بارمغان بردند و شعرهایی بارمغان آوردند. بجهانیان نشان دادند که فرهنگ ایران و هند جز شعر نیست و نباید بود.
🔹 پانوشتها :
1ـ دربارهی دکتر غنی نیز دفتر «فرهنگ است یا نیرنگ؟» دیده شود.
2ـ نیایان فروغی و حکمت از جهودانی بودند که مسلمانی پذیرفته بودند. هنگامی که این کتاب نوشته شده فروغی درگذشته بود ولی حکمت پس از این چند بار بوزارت و سفارت و جایگاههای بلند دولتی دیگری رسید و تا سال 1359 میزیست.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 نشست ششم : پس چرا کسانی از شاعران هواداری مینمایند؟ (پنج از هفت)
دستهی دیگری از آنان که از شاعران هواداری مینمایند فروغی و حکمت و دکتر قاسم غنی و پرفسور صدیق و پیروان ایشانند. اینان را ما نیک میشناسیم و بسخن دیگری دربارهی ایشان نیاز نیست. اینان کارشان تنها هواداری از شاعران نبوده ، ما خیانتهای بدتر دیگر از آنان سراغ میداریم. اینان تاسشان از پشت بام افتاده و جرنگش را همه شنیدهاند.
من در یکی از نشستها گفتگوی خود را با فروغی یاد کردم و چون با حکمت نیز گفتگویی داشتهام از آن نیز داستانی برایتان یاد میکنم [1] :
هنگامی که سال دوم پیمان را مینوشتیم گفتاری در آن چاپ کردیم که یکی نوشته : من پیشترها شعرهای حافظ را میخواندم و لذت میبردم. ولی از زمانی که نوشتههای شما را دربارهی شاعران خواندهام دیگر لذتی از شعرهای حافظ نمیبرم. بلکه میبینم بیشتر شعرهایش بیکبار بیمعنیست ، و آنگاه غزلی را از شاعر گرفته بکاوش گزارده بود.
این گفتار را چون بچاپ رسانیدیم در همان روزها مرا کاری در وزارت فرهنگ بود. چون بنزد حکمت که وزیر میبود رفتم همانکه نشستم بگله پرداخت که شما از حافظ بد نوشتهاید. گفتم : نوشته از دیگری بوده ، و چون گفتههایش راست میبود بچاپ رسانیدیم. او بحافظ دشنام نداده که مایهی رنجش شما یا دیگری باشد. او میگوید : من از بیشتر شعرهای حافظ معنایی نمیفهمم ...
با یک شتابی گفت : «نمیفهمد برود تحصیل سواد کند تا بفهمد ...» گفتم : او بیسواد نیست. به هر حال جنابعالی که خودتان باسواد هستید بفرمایید آنهمه ستایشهای گزافهآمیز از باده که حافظ کرده ، آنهمه پافشاری که دربارهی بیهوده بودن کوشش و تلاش نشان داده ، چه معنی داشته؟!.. آن بیشرمی که در بچهبازی از خود مینماید ز چه رو بوده؟!.. از این شعر چه معنای بخردانهای توان درآورد :
دوش دیدم که ملایک در میخانه زدند
گِل آدم بسرشتند و به پیمانه زدند
اینها را که گفتم از آن تندی که مینمود کاست. ولی چون پاسخی نمیداشت چنین گفت : «عقیدهی من اینست که اینان اشخاص فوقالعادهای بودند و ما قادر بفهم سخنهای ایشان نیستیم».
گفتم : پاسخ بسیار پرتیست. نخست باید دانست که سخن برای فهمیدن است. سخن هرچه والاتر باشد درخور فهم است. آن چرندگوییست که نتوان فهمید و معنای درستی از آن درآورد. برانگیختگان که به ارجدارترین سخنان پرداختهاند و خودشان والاترین جایگاه را میداشتند گفتههاشان درخور فهمست. هر کس آنها را میفهمد.
دوم در جایی که شما بفهمیدن سخنان حافظ و مانندگان او توانا نیستید و آنها را نفهمیدهاید از کجا دانستهاید که مردان بزرگِ والاجایگاهی بودهاند؟!. از کجا که کسان بسیار پستی نبودهاند؟!.
در آن روزها قانون استادان دانشگاه از مجلس گذشته بود که من نیز بایستی استاد باشم. آقای حکمت چون از پاسخ درماند چنین گفت : «به هر حال ما شما را باستادی با این شرط خواهیم پذیرفت که این سخنانتان پس بگیرید ...» گفتم : در آن حال من از استادی چشم پوشیدم.
این هم نشانهای از حال و رفتار حکمت. مردی که از هوشیاری و تیزفهمی بشیطان پاپوش دوزد ، چون از پاسخ درمانده در برابر من به یک سخن عامیانهی پستی برخاسته ـ سخنی که اگر از یک لر کوهگردی سر زدی خندهآور بودی چه رسد به یک مرد درسخوانده و اروپادیده.
این حکمت که از همنژادان فروغیست [2] ، در آن دستگاه بدخواهی پایهاش کمتر از فروغی نیست. این مرد هنگامی که از اروپا آمد و وزیر فرهنگ شد بهایهوی ادبیات نیروی بسیار داد و آن را چند برابر گردانید :
این مرد همانست که در دانشسرا درس صوفیگری نهاده. همانست که چندی پیش همراه پورداوود و رشید یاسمی بعنوان «هیئت فرهنگی ایران» بهند رفتند و بازگشتند. سه تن مرد پولهای گزاف از دولت گرفتند و رفتند و در اینجا و آنجا شعرهایی خواندند. شعرهایی بارمغان بردند و شعرهایی بارمغان آوردند. بجهانیان نشان دادند که فرهنگ ایران و هند جز شعر نیست و نباید بود.
🔹 پانوشتها :
1ـ دربارهی دکتر غنی نیز دفتر «فرهنگ است یا نیرنگ؟» دیده شود.
2ـ نیایان فروغی و حکمت از جهودانی بودند که مسلمانی پذیرفته بودند. هنگامی که این کتاب نوشته شده فروغی درگذشته بود ولی حکمت پس از این چند بار بوزارت و سفارت و جایگاههای بلند دولتی دیگری رسید و تا سال 1359 میزیست.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
90%
آری
10%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 دنبالهی دفتر «حقایق زندگی»
🖌 احمد کسروی
از گفتارهای پیمان
🔸 داستانی که پِیَش را خواهیم گرفت ـ2ـ (دو از دو)
در کشوری که برای زندگانی راهی نیست و هر کسی تنها آن میخواهد که دلخواه خود را پیش برد چه شگفت است که چنین نادانیهایی پیش آید؟ بدبختان برای آنکه کار خود را راه اندازند پروای هیچی ننموده از تباه گردانیدن کارکنان دولت که باید پاکدست و پاکدل باشند باک نمیدارند ، و همان کسان هنگامی که از یک اداره بدی ببینند زبان به گله و ناله گشاده داد میکشند : «ای بابا ، پس این مملکت کی اصلاح خواهد شد؟!. چرا دولت باین خائنین مجازات نمیدهد؟!». بدبختان همچون کودکان هیچ نمیدانند نیکی از کجا باشد و چگونه باشد. جلو بدی از چه راه توان گرفت. همچون جانوران خود را به چاله میاندازند و آنگاه به ناله میپردازند.
همه شنیدهاید که سال گذشته چند هزار تن از ایرانیان بیداشتن گذرنامه بعنوان زیارت آهنگ خاک عراق کردند و بیشتر ایشان در مرز بمرزداران رشوه داده و یا بقاچاقچیان پول داده قاچاقی از مرز گذشتند که در خاک عراق دستگیر و گرفتار گردیدند ، و اکنون شما اگر با یکی از ایشان راست آیید و بگفتگو پردازید خواهید دید از کاری که کرده کمترین شرمی نمینماید. بلکه با پیشانی باز داستان سفر را بزبان میآورد و این را مایهی سرفرازی میشمارد که پشت پا بقانون زده است و با رشوه دادن از مرز گذشته خواست خود را پیش برده است.
با همان کس اگر سخن را برگردانید و گفتگو از آبادی کشورهای دیگر و از خوشی و آسودگی مردمان آنجا بمیان آورید خواهید دید دلسوزانه بگفتار پرداخت و از ناشایستگی دولت ایران گله و ناله آغاز کرد ، و بیآنکه کار خود را بیاد آورد و یا میانهی آن با درماندگی دولت اندکبهمبستگی پندارد درد دل درازی سرود.
از سخن خود دور نیفتیم. بیگفتگوست که یک نیمی از رواج رشوه در کارمندان ادارهها نتیجهی نادانی و نافهمی توده است ، و ما چنانکه از رشوه گیران بد میگوییم باید از رشوهدهان نیز بد گوییم. چنانکه آنان را پست میشماریم باید اینان را هم پست شماریم.
اینان گاهی بهانه آورده میگویند : ناچار شده بودم. ولی این بهانه را نباید پذیرفت. زیرا چنانکه گفتیم بیشتر ایشان خودشان خواهشمند رشوه دادنند. چون خودشان مردان دغلکاریند و کارهای خود را از راه دغلکاری پیش میبرند رشوه دادن برای ایشان یکی از افزارهای پیشرفتست. آنگاه اگر کارمندی رشوهای خواهد هر کسی تواند نپذیرد و رشوهای ندهد و برای جلوگیری از زیان بکوششهای دیگری پردازد. اگر کارمندی بنام آنکه رشوه خواست و ندادند کار کسی را تباه گردانید میتوان او را از راه قانون دنبال کرد. گذشته از اینکه رشوهخواران چون دزدند از کسی که راست و استوارش شناختند بیم دارند و کمتر رخ دهد که کسی از رشوه ندادن زیان برد.
آمدیم که زیانی برد ، آیا آن زیان بدتر از زیان رشوه دادن خواهد بود؟!. آیا زیان دیدن یک کسی بزرگتر از زیان دیدن یک توده میباشد؟!. این سخنان از کسانیست که از توده و کشور بیگانهاند ، و از بدبختیهایی که از آشفتگی کارهای یک توده پدید میآید ناآگاه میباشند. از کسانیست که تنها خود را میخواهند و خوشیهای خود را ، و از بس نادانند این نمیفهمند که خوشی یک تن یا یک خاندان بیخوشی توده نتواند بود. دوباره میگویم : این بهانه را نباید پذیرفت. دوباره میگویم : رشوهدهان را نیز باید پست شمرد.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
از گفتارهای پیمان
🔸 داستانی که پِیَش را خواهیم گرفت ـ2ـ (دو از دو)
در کشوری که برای زندگانی راهی نیست و هر کسی تنها آن میخواهد که دلخواه خود را پیش برد چه شگفت است که چنین نادانیهایی پیش آید؟ بدبختان برای آنکه کار خود را راه اندازند پروای هیچی ننموده از تباه گردانیدن کارکنان دولت که باید پاکدست و پاکدل باشند باک نمیدارند ، و همان کسان هنگامی که از یک اداره بدی ببینند زبان به گله و ناله گشاده داد میکشند : «ای بابا ، پس این مملکت کی اصلاح خواهد شد؟!. چرا دولت باین خائنین مجازات نمیدهد؟!». بدبختان همچون کودکان هیچ نمیدانند نیکی از کجا باشد و چگونه باشد. جلو بدی از چه راه توان گرفت. همچون جانوران خود را به چاله میاندازند و آنگاه به ناله میپردازند.
همه شنیدهاید که سال گذشته چند هزار تن از ایرانیان بیداشتن گذرنامه بعنوان زیارت آهنگ خاک عراق کردند و بیشتر ایشان در مرز بمرزداران رشوه داده و یا بقاچاقچیان پول داده قاچاقی از مرز گذشتند که در خاک عراق دستگیر و گرفتار گردیدند ، و اکنون شما اگر با یکی از ایشان راست آیید و بگفتگو پردازید خواهید دید از کاری که کرده کمترین شرمی نمینماید. بلکه با پیشانی باز داستان سفر را بزبان میآورد و این را مایهی سرفرازی میشمارد که پشت پا بقانون زده است و با رشوه دادن از مرز گذشته خواست خود را پیش برده است.
با همان کس اگر سخن را برگردانید و گفتگو از آبادی کشورهای دیگر و از خوشی و آسودگی مردمان آنجا بمیان آورید خواهید دید دلسوزانه بگفتار پرداخت و از ناشایستگی دولت ایران گله و ناله آغاز کرد ، و بیآنکه کار خود را بیاد آورد و یا میانهی آن با درماندگی دولت اندکبهمبستگی پندارد درد دل درازی سرود.
از سخن خود دور نیفتیم. بیگفتگوست که یک نیمی از رواج رشوه در کارمندان ادارهها نتیجهی نادانی و نافهمی توده است ، و ما چنانکه از رشوه گیران بد میگوییم باید از رشوهدهان نیز بد گوییم. چنانکه آنان را پست میشماریم باید اینان را هم پست شماریم.
اینان گاهی بهانه آورده میگویند : ناچار شده بودم. ولی این بهانه را نباید پذیرفت. زیرا چنانکه گفتیم بیشتر ایشان خودشان خواهشمند رشوه دادنند. چون خودشان مردان دغلکاریند و کارهای خود را از راه دغلکاری پیش میبرند رشوه دادن برای ایشان یکی از افزارهای پیشرفتست. آنگاه اگر کارمندی رشوهای خواهد هر کسی تواند نپذیرد و رشوهای ندهد و برای جلوگیری از زیان بکوششهای دیگری پردازد. اگر کارمندی بنام آنکه رشوه خواست و ندادند کار کسی را تباه گردانید میتوان او را از راه قانون دنبال کرد. گذشته از اینکه رشوهخواران چون دزدند از کسی که راست و استوارش شناختند بیم دارند و کمتر رخ دهد که کسی از رشوه ندادن زیان برد.
آمدیم که زیانی برد ، آیا آن زیان بدتر از زیان رشوه دادن خواهد بود؟!. آیا زیان دیدن یک کسی بزرگتر از زیان دیدن یک توده میباشد؟!. این سخنان از کسانیست که از توده و کشور بیگانهاند ، و از بدبختیهایی که از آشفتگی کارهای یک توده پدید میآید ناآگاه میباشند. از کسانیست که تنها خود را میخواهند و خوشیهای خود را ، و از بس نادانند این نمیفهمند که خوشی یک تن یا یک خاندان بیخوشی توده نتواند بود. دوباره میگویم : این بهانه را نباید پذیرفت. دوباره میگویم : رشوهدهان را نیز باید پست شمرد.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
4%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست ششم : پس چرا کسانی از شاعران هواداری مینمایند؟ (شش از هفت)
آمدیم به پیروان این دسته : آنان کسانیند که از این راه سود میبرند و نان میخورند. آن یکی شاعر است و به همان نام جا برای خود در وزارت فرهنگ باز کرده. این یکی دیپلمهی ادبیاتست و بنام دبیری ماهانه میبرد. استادان دانشگاه که ماهانههای گزاف میبرند ، بسیاری از ایشان سرمایهشان جز دانستن تاریخچهی شاعران و ازبر داشتن شعرهایی از ایشان نیست. با همین سرمایهی دغل خود را در هر بزمی و انجمنی جا میدهند.
یکی از آنها که چون چند بار بما زباندرازی کرده نامش را میبرم دکتر رعدیست. این از گوشهی تبریز برخاسته و چون شعر ـ شعرهای یاوه ـ نیک میگفته در وزارت فرهنگ کاری دادهاند. سپس با پول آن وزارت باروپا رفته و با یک نام دکتری بازگشته و اکنون جایگاهی در آن وزارتخانه میدارد و پولهای گزاف میگیرد. در حالی که یگانه هنرش قافیهبافیست. چنین کسی چه شگفت که از شاعران هواداری کند و برای خشنودی فروغیها و حکمتها و دکتر غنیها ، هر زمان که جایش افتاد ، با همهی ترسایی ، سخنانی نیشدار بیفرهنگانه بگوید یا بنویسد؟!.
یک دستهی دیگر از هواداران شاعران آنهایند که فریب خوردهاند. فریب نوشتههای تذکرهها را خوردهاند ، فریب کتابهای شرقشناسان را خوردهاند ، فریب هایهوی بدخواهان را خوردهاند. بهترین دلیل این آنست که چون ما آواز بلند کردیم و بدیهای شاعران را نوشتیم اینان بخود آمدند و از خوشگمانی که بشاعران میداشتند بازگشتند. بلکه بسیاری که خود شاعر میبودند شعرهای خود را آتش زدند. امروز بسیاری از یاران ما کسانیند که خود شعر میگفتهاند. دیگران که این دلیری را نداشتند آنان هم از شعر گفتن بسیار کاستند. شما ببینید در این چند سال چه اندازه از شعر کاسته. ببینید چگونه انجمنهای ادبی برچیده شده. چگونه روزنامهها و مهنامههای ادبی از میان رفته.
آری در این دو سال دولتهای بدخواه باز کوشیدهاند و (میکوشند) که آن بازار گرم را برای شعر بازگردانند و بنامهای گوناگون انجمنهایی برپا گردانیدهاند (و میگردانند). رادیوی ایران نیز افزار نیکی برای این کار است. ولی اینها مانندهی آنست که میخواهند مردهای را از گور برانگیزند. شما آشکاره میبینید خود وزارت فرهنگ ناچار شده چند سنگر بازپس نشیند. ناچار شده «تاریخالشعرا» را از برنامه بردارد. شعرهای پست و زننده را از کتابهای درسی بیرون کند. ناچار شده از باب پنجم گلستان بکاهد. ناچار شده رویهکارانه[=ظاهرسازانه] باین کارها برخیزد.
یک چیز شیرین آنست که بسیاری از آنان که بحافظ و سعدی و دیگران دلبستگی میداشتند و شعرهای آنان را با لذت میخواندند چنانکه خودشان میگویند اکنون که آن شعرها را میخوانند دیگر لذتی نمیبرند. بیشتر آنها را بیمعنی مییابند ، و در شگفتند که چگونه در آن زمان این شعرها را بامعنی میشمردند.
ما خود در این باره آزمایشها کردیم. بارها رخ داد که کسی بنزد ما آمد و با تندی بگله پرداخت که بسعدی و حافظ بد گفتهایم و ما چون شعرهایی را از آنها یا از دیگران بجلوش گزارده گفتیم : «آخر اینها چه معنی میدارد؟!.» درمانْد و همچون کسی که در خواب میبود بیدار شد و از حال خود در شگفت ماند.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 نشست ششم : پس چرا کسانی از شاعران هواداری مینمایند؟ (شش از هفت)
آمدیم به پیروان این دسته : آنان کسانیند که از این راه سود میبرند و نان میخورند. آن یکی شاعر است و به همان نام جا برای خود در وزارت فرهنگ باز کرده. این یکی دیپلمهی ادبیاتست و بنام دبیری ماهانه میبرد. استادان دانشگاه که ماهانههای گزاف میبرند ، بسیاری از ایشان سرمایهشان جز دانستن تاریخچهی شاعران و ازبر داشتن شعرهایی از ایشان نیست. با همین سرمایهی دغل خود را در هر بزمی و انجمنی جا میدهند.
یکی از آنها که چون چند بار بما زباندرازی کرده نامش را میبرم دکتر رعدیست. این از گوشهی تبریز برخاسته و چون شعر ـ شعرهای یاوه ـ نیک میگفته در وزارت فرهنگ کاری دادهاند. سپس با پول آن وزارت باروپا رفته و با یک نام دکتری بازگشته و اکنون جایگاهی در آن وزارتخانه میدارد و پولهای گزاف میگیرد. در حالی که یگانه هنرش قافیهبافیست. چنین کسی چه شگفت که از شاعران هواداری کند و برای خشنودی فروغیها و حکمتها و دکتر غنیها ، هر زمان که جایش افتاد ، با همهی ترسایی ، سخنانی نیشدار بیفرهنگانه بگوید یا بنویسد؟!.
یک دستهی دیگر از هواداران شاعران آنهایند که فریب خوردهاند. فریب نوشتههای تذکرهها را خوردهاند ، فریب کتابهای شرقشناسان را خوردهاند ، فریب هایهوی بدخواهان را خوردهاند. بهترین دلیل این آنست که چون ما آواز بلند کردیم و بدیهای شاعران را نوشتیم اینان بخود آمدند و از خوشگمانی که بشاعران میداشتند بازگشتند. بلکه بسیاری که خود شاعر میبودند شعرهای خود را آتش زدند. امروز بسیاری از یاران ما کسانیند که خود شعر میگفتهاند. دیگران که این دلیری را نداشتند آنان هم از شعر گفتن بسیار کاستند. شما ببینید در این چند سال چه اندازه از شعر کاسته. ببینید چگونه انجمنهای ادبی برچیده شده. چگونه روزنامهها و مهنامههای ادبی از میان رفته.
آری در این دو سال دولتهای بدخواه باز کوشیدهاند و (میکوشند) که آن بازار گرم را برای شعر بازگردانند و بنامهای گوناگون انجمنهایی برپا گردانیدهاند (و میگردانند). رادیوی ایران نیز افزار نیکی برای این کار است. ولی اینها مانندهی آنست که میخواهند مردهای را از گور برانگیزند. شما آشکاره میبینید خود وزارت فرهنگ ناچار شده چند سنگر بازپس نشیند. ناچار شده «تاریخالشعرا» را از برنامه بردارد. شعرهای پست و زننده را از کتابهای درسی بیرون کند. ناچار شده از باب پنجم گلستان بکاهد. ناچار شده رویهکارانه[=ظاهرسازانه] باین کارها برخیزد.
یک چیز شیرین آنست که بسیاری از آنان که بحافظ و سعدی و دیگران دلبستگی میداشتند و شعرهای آنان را با لذت میخواندند چنانکه خودشان میگویند اکنون که آن شعرها را میخوانند دیگر لذتی نمیبرند. بیشتر آنها را بیمعنی مییابند ، و در شگفتند که چگونه در آن زمان این شعرها را بامعنی میشمردند.
ما خود در این باره آزمایشها کردیم. بارها رخ داد که کسی بنزد ما آمد و با تندی بگله پرداخت که بسعدی و حافظ بد گفتهایم و ما چون شعرهایی را از آنها یا از دیگران بجلوش گزارده گفتیم : «آخر اینها چه معنی میدارد؟!.» درمانْد و همچون کسی که در خواب میبود بیدار شد و از حال خود در شگفت ماند.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
89%
آری
6%
نه
6%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.