پاکدینی ـ احمد کسروی
7.73K subscribers
8.58K photos
478 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»

🖌 احمد کسروی

بنام پاکْ‌آفرنده‌ی جهان

چون کتاب «سرنوشت» [1] بچاپ رسید و انتشار یافت ، کسانی که آن را خوانده‌اند می‌گویند : «عیبش اینست که مختصر است. مطالب با کوتاهی بیان گردیده و اثرش کم خواهد بود». می‌پرسند : «بالاخره امروز چاره چیست؟.. در برابر این پیشامد چه باید کرد؟..»

می‌گویم : دردها همان اندازه که شرح داده شده کافیست. اما درباره‌ی درمان می‌توان سخنان گشاده‌تری راند ، و من چون وعده داده بودم در آن باره کتاب دیگری نویسم ، اینک بوعده‌ی خود وفا می‌کنم.

می‌پرسید : «امروز چاره چیست؟..». آنچه من می‌دانم امروز باید بچند چیزی اهمیت داد و کارهایی را بانجام رسانید تا کشور از نابودی ایمن باشد و ما فرصت پیدا کرده بتوانیم بدردهای خود چاره کنیم. آن چند چیز اینهاست که می‌خواهم یکایک بگفتگو گزارم :

📝 1ـ باید لجاجت را از میان برداشت : (یک از پنج)

در گام نخست باید لجاجت را بکنار گزاشت. باید چه حزب توده با اراده‌ی ملی ، چه اقلیت مجلس با اکثریت آن ، چه روزنامه‌های دست چپ با روزنامه‌های دست راست ، لجاجت را بکنار گزارند و بیش از این باهم نستیزند. لجاجت و ستیزه فهم و خرد را ناتوان می‌گرداند ، احساسات را از کار می‌اندازد.

با لجاجت شما نخواهید توانست سود و زیان کشور را تشخیص دهید ، لجاجت پرده بروی بینش شما فروخواهد آویخت. بر فرض هم که تشخیص دهید ، لجاجت نخواهد گزاشت فهمیده‌ی خود را بمرحله‌ی عمل آورید. شما الان هر یکی می‌خواهید طرف را بزمین زنید و هرچه بادا باد ، و این بسیار خطاست.

روزی به یکی از سران حزب توده گفتم : فلان مرد که کهنه‌پرست و مفتخوار است و با اندیشه‌های شما موافق نیست و نمی‌تواند بود ، چرا همراهش گردانیده‌اید؟!.. گفت : «مقصود این بود در برابر سید ضیاء مقاومت کند». دیدم راست می‌گوید. چون کار بلجاجت کشیده تنها آن می‌خواهند که طرف را بزمین زنند. اصل مقصد در کنار مانده و این خود مقصدی گردیده. همین رفتار را آقای سید ضیاء در برابر آنها می‌کند. او هم برای آنکه فیروز گردد ، از مصالح کشور و توده چشم پوشیده بارتجاع پشتیبانی می‌نماید. همین لجاجت است که می‌گویم باید از میان برود.

نمی‌گویم اینها باهم آشتی کنند. نمی‌خواهم باختلافات خود ماست‌مالانه پرده کشند. چنین کاری نشدنیست و نتیجه هم نخواهد داد. بلکه می‌خواهم در همان اختلافات و گفتگو که دارند با منطق پیش آیند. مقصودشان تنها پیش بردن گفته‌های خودشان نباشد. مصالح کشور را بیشتر بدیده گیرند. حرفهاشان را با دلیل توأم گردانند تا مردم بخوانند و از روی فهم و اندیشه قضاوت کنند.

«سید فلسطینی» ، «مستر ضیاء» ، «حزب قلابی» ، «توده‌چی» ، «تجزیه‌چی» و امثال اینها جز دشنام نیست ، جز میوه‌ی لجاجت نیست. همه می‌دانیم که آقاسید ضیاء ایرانیست. پدر و خانواده‌اش را هم می‌شناسیم. حزب توده هم حزب مرتب حسابیست.

جای افسوسست که در این کشور از بس روزنامه‌ها باهم کشاکش کرده‌اند ، یک دسته الفاظ بیکبار معانی خود را از دست داده. این کلمه‌ها نیز از آنهاست.

در این چهار سال دوره‌ی آزادی و دمکراسی می‌شد از سیاست و اجتماع گفتارها راند و اندیشه‌های مردم را روشن گردانید. افسوس که لجاجت و دشمنی جلو گرفته ، افسوس که بهْ نشده و بدتر گردیده.

آقایان ، شما که در این چند سال بکارهای سیاسی و اجتماعی وارد شده‌اید ، گفتارها و کردارهای شما در سرگذشت این کشور مؤثر بوده. نامهای شما در تاریخ جا باز کرده. فرزندان آینده درباره‌ی شما قضاوت خواهند کرد.

چنانکه ما امروز نشسته از میرزا تقیخان امیرکبیر و میرزا علی‌اصغرخان اتابک و حاجی‌میرزا آقاسی و محمدشاه و ناصرالدین‌شاه و امین‌الدوله و دیگران سخن می‌رانیم ، یک روز هم مردم نشسته از دکتر مصدق و دکتر کشاورز و دکتر رادمنش و سید ضیاءالدین و آقایان اسکندری و فداکار سخن خواهند راند و در کارهاتان بقضاوت خواهند پرداخت ، و اگر خدا نکرده ایران سرنوشت سیاهی پیدا کرد ، شما را باعث و پاسخده[=مسئول] آن سرنوشت خواهند شناخت.

آقایان عزیز ، در کار توده وارد شده‌اید آن هم می‌خواهید لجاجت بخرج دهید. آیا شما خواهید توانست با چنین حالی این توده را بشاهراه خوشبختی رسانید؟!..

شاید شما اهمیت کار خود را نمی‌فهمید. اگر جنگی پیش آید و این کشور میدان کارزار گردد هیچ اندیشیده‌اید که چه بدبختیها پدیدار تواند گردید؟!.. در این کشور که ایلاتش گوش‌بزنگ آشوبند که فرصت یافته سر راهها را گیرند و آمد و شد کاروانها را ببرند و حاجیهای انباردارش [2] در جستجوی بهانه‌اند که خواربار را بانبار زنند و مردم را از گرسنگی بکشند ، هیچ اندیشیده‌اید اگر جنگی پیش آید و نظمها بهم خورد چه فاجعه‌ها رخ تواند داد؟!..


🔹 پانوشتها :

1ـ منظور از «سرنوشت» کتاب «سرنوشت ایران چه خواهد بود؟» به قلم کسرویست. ـ و

2ـ انباردار = محتکر. ـ و


———————————
📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
2ـ سید ضیاءالدین طباطبایی
3ـ دکتر محمد مصدق
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
91%
آری
5%
نه
5%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!

🖌 کوشاد تلگرام

🔸 بخش دوازدهم


«چه بهانه‌هایی می‌آورند؟..

گاهی هم کسانی این را (این را که مردمان گردن براهنمایی خرد نگزارند) بهانه می‌آورند. ...
اینان چون سخن از خرد و داوریهای آن بشنوند و از این گفتگو که ما می‌گوییم باید زندگانی براهنمایی خرد و از روی یک آئین خردمندانه باشد آگاه گردند ، چون این سخنان را بسود خود نمی‌یابند ، ناچار بهانه آورده خواهد گفت : «این نشود ، این پیش نرود ، مردمان گردن براهنمایی خرد نگزارند».

... روزی به یکی گفتم : تو را چه کار با دیگرانست؟!. آیا خودت می‌پذیری؟!. آیا خودت می‌خواهی گردن براهنمایی خرد بگزاری؟!. گفتم : شما کسان بسیار شگفتید. تو اگر از اینجا بیرون می‌روی یکی جلوت را بگیرد و چند سیلی به رویت بزند فریادت بلند خواهد شد : «ای داد! بیایید این مرا می‌زند!» پیاپی خواهی پرسید : «چرا مرا زدی؟! چه کاری با تو داشتم؟!» و اگر بدانی انگیزه‌ای درمیان نبوده و او تنها از راه دلخواه و هوسبازی ، یا از روی مستی آن سیلی‌ها را زده ، در همه جا نشسته داستان را بازخواهی گفت ، و از ناامنی کشور خواهی نالید. من از تو می‌پرسم : اگر در جهان نیک و بدی هست و یک نیرویی برای شناختن نیک و بد درمیان می‌باشد ، پس تو چرا گردن نمی‌گزاری؟!. چرا هر زمان که سخنش بمیان می‌آید بهانه می‌آوری؟! اگر نیک و بدی نیست و یک چنان نیرویی درمیان نمی‌باشد پس آن دادخواهی و فریادت بهر چه بوده؟!. اگر راه زندگی اینست که هر کسی هرچه خواست کند و دربند سود و زیان دیگران نباشد ، پس تو چه ایرادی بآن سیلی‌زن خواهی داشت؟!. چرا تو خودت را آزاد می‌دانی که دربند راهنمایی خرد نباشی و پروای سود و زیان دیگران نکنی ، ولی آن سیلی‌زن خود را آزاد نداند؟! ...

آنچه نارسایی فهمهای این کسان را می‌رساند همینست که آنچه را خود می‌کنند ، می‌خواهند دیگران نکنند. می‌خواهند خود ایشان آزاد باشند و پروای سود و زیان دیگران نکرده هرچه از روی هوس یا خشم یا کینه یا رشک خواستند بکنند ، ولی دیگران نکنند. و این نمی‌اندیشند که آن دیگران نیز همین حال را دارند ، آنها نیز همین را می‌خواهند. این یکی از جاهاییست که ناتوانی نیروهای مغزی آن کسان نیک روشن می‌گردد.

...

باین کسان باید گفت : شما اگر می‌خواهید در جهان نیکی باشد ، راه آن جز این نیست که هر کسی به نوبت خود نیک باشد. هر کسی به نوبت خود خرد را به آز و هوس و خشم و کینه فرمانروا گردانیده ، در هر کاری پیروی از راهنماییهای او کند. کسانی که می‌خواهند خرد را کنار گزارند و بهانه‌ها آورند و با اینحال چشم نیکی از جهان می‌دارند ، آرزوی خام می‌پرورند.

این سخن را با زبان دیگری هم توان گفت : آدمیان اگر می‌خواهند باهم در یک جا زیند ، از همدستی با یکدیگر سود برند ، چاره ندارند جز آنکه جلو خودخواهیها و هوسها و آزها را گیرند و پیروی از راهنماییهای خرد کنند. این خرد است که خواهد توانست زندگانی باهمی آنان را با آسایش و خرسندی توأم گرداند. اگر خرد را راهنما نخواهند گردانید ، در آنحال چه بهتر که همچون پلنگان و گرگان بکوهها و بیابانها پراکنده شوند و جدا از هم زندگی بسر برند. یا آن را پذیرند یا این را. اینکه در یک جا زیند ولی پیروی از خرد ننموده رشته را بدست آزها و خشمها و کینه‌ها دهند ، نتیجه‌اش جز این نتواند بود که امروز هست. امروز بیگمان بهره‌ی آدمیان از آسایش و خرسندی از بیشتر جانوران کمتر می‌باشد.

...

یکی از آنان به نزد من آمده و بسخن پرداخته چنین می‌گوید : «شما می‌گویید باید با عقل زندگانی کرد در حالی که نمی‌شود ، زندگانی با عقل بسیار خشکست. ما اگر بخواهیم با عقل زندگی کنیم دیگر نباید موسیقی نوازیم ، نباید به گردش رویم ...»

گفتم پس شما معنی خرد را ندانسته‌اید ، وگرنه زیستن با خرد خوشترین زندگانیهاست. اینکه می‌گویی : «دیگر نباید موسیقی نوازیم ، نباید به گردش رویم». بی‌معنیست. خرد جلوگیر موسیقی نواختن و به گردش رفتن نیست. از دیده‌ی خرد باید از همه‌ی خوشیهای زندگانی بهره جست. باید موسیقی نواخت ، ‌بگردش رفت ، بزمهای شادی آراست ، رختهای نیک پوشید ، خوراکهای بامزه خورد ، از میوه‌ها لذت برد. این خوشیها بهر ماست. اگر بهره نجوییم پس که بهره خواهد جست؟!. خرد می‌گوید : باید کاری کرد که این خوشیها همگانی باشد. باید آن روستاییان بدبخت نیز از اینها بهره جویند. خاندانهای بینوا نیز بهره جویند.

از آنسوی باید بهره‌مندی از خوشیها چنان باشد که زیانی برنخیزد. همان موسیقی را باید باندازه نواخت و هنگامی نواخت که مردم در خواب نباشند. در گردش باید پا بکشتزارها نگزاشت و بجاهایی که آزاد نیست نرفت. هرچه هست خرد از اینها جلوگیر نمی‌باشد. اگر مردمان خرد را بشناسند و پیروی از راهنماییهای او کنند ، روزی بیش از دو ساعت بکار و کوشش نیاز نیست و بازمانده را توانند همه با گردش و موسیقی و خوشی بسر برند.


👇
گفت : «شما می‌گویید هیچ کس شعر نگوید ، ادبیات نباشد ...». گفتم می‌دانستم که سخن شما بیش از همه درباره‌ی شعر است. می‌دانستم که شما بآسانی نمی‌توانید از یاوه‌بافیهای شاعرانه که نامش را «ادبیات» نهاده‌اید دست بردارید. این اندازه‌ی کوتاه‌اندیشی شماست ، همه چیز را بیکبار کنار گزارده‌اید ، از همه‌ی سرفرازیها چشم پوشیده‌اید ، و تنها به قافیه جفت کردن خرسند می‌باشید.

ما درباره‌ی شعر سخن بسیار رانده ، جای تاریکی نگزارده‌ایم. ما شعر را بد نمی‌شماریم. بیهوده‌گویی را بد می‌شماریم. اینگونه شعرگویی که شما می‌دارید یک هوس بسیار بیخردانه‌ایست و از خوشیهای زندگانی نیست ، و اگر آن نباشد زندگانی خشک نخواهد بود». (در پیرامون خرد ، کوتاهشده‌ی بخشهای آخر کتاب)



——————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
95%
آری
0%
نه
5%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»

🖌 احمد کسروی

📝 1ـ باید لجاجت را از میان برداشت : (دو از پنج)


شما را نمی‌دانم ، من هر زمان در روزنامه‌ها حال بدبختیهای آلمان را می‌خوانم ، ایران و بیم جنگ آینده بیادم می‌افتد و مرا بسیار ناآسوده می‌گرداند. آلمانیها آن مردم میهن‌پرست که صد علاقه بهمدیگر داشتند و صد نظم و ارتباط درمیانشان حکمروا بود ، در نتیجه‌ی جنگ چنان نظمها از هم گسیخته و علاقه‌ها از میان رفته که چنانکه می‌نویسند هزارها زنها و دخترها ناچارند یا تن بفحشا دهند و لقمه‌نانی بدست آورند و یا از گرسنگی بمیرند.

تنها آلمان نیست. در سراسر اروپا گرسنگی گریبانگیر توده‌ها شده. انگلستان آن کشوری که از جنگ فیروز درآمده و همه‌ی نظمهایش پایدار است ، بروید و ببینید از خواربار چه سختیها می‌کشند. شش سال دوره‌ی جنگ را زیر بمباران زیسته و با صد سختی بسر برده‌اند و اکنون که چند ماه است جنگ نیست ، هنوز در آنجا خواربار بحال عادی برنگشته.

اینها همه آینده‌ی ایرانیان را بیاد من می‌اندازد. جای خشنودیست که کنفرانس مسکو با خوشی پایان پذیرفت و بیم جنگ کمی دورتر گردید. می‌توان گفت دولتهای بزرگ نتایج بسیار وخیم جنگ را در نظر دارند که تا می‌توانند بحل اختلافات می‌کوشند.

امروز در سراسر جهان از جنگ می‌ترسند و یکی از نقطه‌هایی که می‌تواند جرقه‌ی آتش از آنجا جهد و بانبار باروت افتد ایرانست. همه می‌دانند ایران از جاهاییست که سیاست دو دولت همچشم [1] در آن بهم رسیده. در این کشور اگر غائله برپا گردد بآسانی تواند آتش جنگ را درمیان آن دو دولت فروزان گرداند. آتش جنگ را فروزان گرداند و خود نیز در آن میان سوخته نابود گردد.

در کشوری با چنین حالی آنچه هیچ جا ندارد ستیزه و لجاجت است. امروز ایرانیان باید بسیار هوشیار باشند و دوراندیشانه چنان رفتار کنند که اختلاف دیگری درمیان دولتهای همچشم پدید نیاورند. اگر چنین کنند دلیل رشد سیاسی ایشان خواهد گردید. اگر چنین کنند همه بایشان احترام خواهند گزاشت.

می‌دانم خواهند گفت : «اینها منفی بافیست. ما که نمی‌توانیم دست بروی دست گزاشته از ترس جنگ بصلاح کشور خود نکوشیم».

می‌گویم : من نگفتم دست بروی دست گزارید. من نگفتم بصلاح کشور خود نکوشید. من گفتم ستیزه و لجاجت را کنار گزارید. در این چند ساله در نتیجه‌ی لجاجت ، آنچه بدیده گرفته نشده صلاح ایرانست. در نتیجه‌ی لجاجت کار بجایی رسیده که همانکه کسی می‌خواهد سخن راند و شنونده چون می‌بیند موافق میلش نیست ، فوری می‌گوید : «پس شما هم طرفدار انگلیس هستید؟... پس شما هم دست راست هستید؟..».


🔹 پانوشت :

1ـ هم‌چشم = رقیب. خواست از دو دولتِ هم‌چشم ، شوروی و انگلیس است. ـ و


———————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
4ـ دکتر فریدون کشاورز
5ـ دکتر رضا رادمنش
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
87%
آری
13%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!

🖌 کوشاد تلگرام

🔸 بخش سیزدهم


ارج گزاردن به دانشها

گذشته از شناخت جهان و زندگی و زیستن به آئین خرد ، یکی دیگر از نتیجه‌های دین که در فهرست آمد ، ارج گزاردن به دانشها بود. این نکته‌ی کم‌ارجی نیست. بسیاری را گمان بر اینست که آگاهیهای دانشی برای زندگانی بس است و دین و هرچه به این نام گفته شود بیجا و بیهوده می‌باشد. این گمان از آنجا برخاسته که از نام دین ، تنها دینهای کهن را که امروز جز گمراهی و سراپا خرافه نیست می‌شناسند و از آنسو معنی راست دین و سودهای آن ناشناخته مانده. می‌پندارند دانشها با دینها نبرد کرده و آن نبرد بسود دانشها بپایان رسیده.

از آنسوی پیروان کیشها که خود را دیندار می‌پندارند چون ناسازگاریهایی میان کیش خود و دانشها یافته‌اند ، گمان دارند اگر هوای دانشها را دارند باید از کیش خود دست کشند. بسیاری از آنها درمیانه مانده و سرگردانند. تو گویی با هواداری از دانشها احساس گناه می‌کنند. چنین احساسی به زیان دانشها بسر می‌آید. زیرا دل چنان کسانی به دانشها گرم نمی‌گردد.

چنین حالی افسوس‌آورست. دینهای کهن در آغاز با دانشهای زمان خود که هنوز پیشرفت چندانی نکرده بود ناسازگار نبوده‌ و از اینرو مردمان در گذشته سخت پایبند آنها بودند. اما یک دین که تازه بنیاد یافت ، «کم‌کم آلودگیها در آن پدید آید و مردان بدنهادی بنام پیشوایی برخیزند و آن را با بدآموزیها آلوده گردانند و از آنسوی گمراهیهای نوی در جهان پدید آید ، گمراهیهایی که آن دین پاسخده نمی‌باشد». این آیین جهان است که سرچشمه‌ی پاک هر دینی پس از قرنها دچار آلودگیها شده آن نیروی آغازی خود را از دست دهد و مردمان را دیگر به نیکوکاری نتواند برانگیزد. همچنین با گمراهیهای تازه نمی‌تواند نبردد و آنها را براندازد. نیز چون شیوه‌ی زندگی دیگر می‌گردد ، آن دینها دیگر پاسخگوی نیازهای زمانه نیستند. اینست خوار می‌نمایند. مَثَل دین و گذشت زمان مَثَل رختی است که بتن کودک دوزند و سپس که بزرگ شد دیگر بر تنَش تنگ باشد.

در سیصد چهارصد سال گذشته هرچه پیشرفت در دانشها پدید آمده این خواری دینها بیشتر شده. گذشته از اینها گمراهیهای روزگارِ هر دینی چیزهای دیگری بوده و رفته رفته بیشتر و بیشتر گردیده. مثلاً اسلام (و همچنین دینهای پیش از او) جز با گمراهیِ بت‌پرستی روبرو نبوده و به کندن ریشه‌ی آن کوشیده. لیکن امروز ما در همین کشور خود با گمراهیهای فراوانی از شیعیگری ، باطنیگری ، صوفیگری ، فلسفه‌ی یونان ، خراباتیگری ، جبریگری ، کیشهای جدا گردیده از شیعیگری (نمونه : شیخیگری و بهائیگری) و سرانجام با اژدهاگمراهیِ مادیگری روبروییم که اسلام و دینهای پیش از آن به هیچ یک از اینها چاره‌ای نمی‌شناسند.

پس بیجهت نیست که مردمان از دینها روگردان شده‌اند. زیرا آنها نه تنها به برانداختن گمراهیهای تازه توانا نیستند ، خود نیز چیز ارجداری ندارند به مردمان ‌دهند. بلکه در بسیار جاها جلو پیشرفت تند دانشها یا آئینهای سودمند زندگانی (مثلاً دمکراسی) را نیز می‌گیرند.

این دانستنی است که دین و دانش میدان کوششهاشان جداست. دانش دریافتهایی است که از راه جستجو و آزمایش بدست آید. بسیار چیزهاست که نمی‌توان آزمود یا با جستجو به آن رسید. زمینه‌ی گفتگوی دین بیش از همه پی بردن به قصد از آفرینش ، راه زندگی آدمی و زمینه‌ی دانش پی بردن به قانونهای طبیعت است.

«گذشته از دانشها و آنچه از آنها توان آموخت «دانستنیهایی» هست ، «دانستنی»هایی که راه زندگی آموزد و مردمان را بآسایش و خرسندی رساند ، «دانستنی‌هایی» که بالاتر از همه‌ی اندیشه‌هاست ، و خود این دانستنی‌هاست که دین می‌نامیم.

این معنی نه آنست که کسی نپذیرد و یا ارج نگزارد. چیزی که هست این معنی با هیچ یک از دینهایی که بوده است راست نیاید. هیچ یک از آنها باین معنی نیست. از اینرو بوده که ولتر و دیگران بآنها ارج نگزارده و جایی درمیان کارهای زندگی برای آنها باز نکرده‌اند. ولتر و آنگونه دانشمندان اروپایی که پیشروان تکان اندیشه‌ها در اروپا می‌باشند مردان بافهم و نیک‌اندیشی بوده‌اند و با دین مسیحی یا با کشیشان کینه درمیانه نداشته‌اند ، و اینکه بدشمنی برخاسته‌اند از آنست که راستی درمیانه ندیده‌اند. چنانکه بارها گفته‌ایم : اینان کسانیند که براستیها نرسیده‌اند ولی با کجیها بسیار جنگیده‌اند ، و همیشه باید ارج این کارشان را شناخت.


👇
آن دینها هر یکی نخست بمعنی درستی که می‌گوییم پیدا شده. هر کدام نخست راه زندگی بوده و مردمان را از پراکندگی و گمراهی رهانیده. هر یکی در زمان خود بلندترین اندیشه‌ها را یاد داده و زمان درازی مردمان را راه برده. لیکن کم‌کم از یکسو چیزهایی از بیرون بآن آمیخته شده و گوهرش دیگر گردیده و از یکسو زمان پیش رفته و نتیجه آن شده که دین با زندگانی نساخته و درمیانه دوری پیدا شده ، و در این هنگام بوده که پیروان معنای دیگری به دین داده و چنین گفته‌اند : «دین برای نیکی اینجهان نیست و برای نیکی آنجهانست. برای آنست که در آنجهان نیک باشیم و ببهشت رویم». بدینسان دین برای بهشت‌جویی شده. این تاریخچه‌ایست که همه‌ی آنها از دین زردشت و دین موسا و مسیحیگری و اسلام پیدا کرده‌اند. این سرگذشتیست که بر سر همه گذشته.

وگرنه چه ولتر و چه دیگری نخواهند گفت زندگی راه نمی‌خواهد». (ما چه می‌خواهیم؟ ، ص 79)

«ولتر که بنامتر از نیتچه و دیگران می‌باشد با آن جنگهایی که با دین کرده این می‌دانسته که در پشت سر آن زورگوییهای کشیشان و این پرده‌دریهای اینان ، یک رشته راستیهایی هست. این می‌دانسته که باید جهان را دینی باشد و اینست همیشه آرزومند یک «دین طبیعی» می‌بوده. همیشه آرزومند می‌بوده ولی بآن نمی‌رسیده و با افسوس روز می‌گزارده.

در شورش [1] فرانسه که تخمهای افشانده‌ی ولتر و منتسکیو و دیگران روییدن گرفته خشم مردم بکلیسا و کشیش بیش از اندازه شد. یک دسته دین مسیح را برانداخته و خود دینی بنام «دین راست» پدید آوردند. سپس روبسپیر آن را برانداخته خود دین دیگری بنیاد نهاد. ولی هیچ یکی از اینها راه براستیها نداشت و هر یکی پس از اندکی خوار گردیده از میان رفت.

اینست می‌گوییم آنان با دروغها جنگیدند ولی براستیها نرسیدند. لیکن ما براستیها رسیده‌ایم و آنها را روشن گردانیده‌ایم. آن دین طبیعی که ولتر در آرزویش می‌بوده ، و آن دین راست که شورشیان فرانسه جستجو می‌کرده‌اند ، آن راه رستگاری که هر پاکدلِ بخردی باید در طلبش باشد همینست که ما می‌نماییم». (پیمان 705298 ، آبان 1320)



🔹 پانوشت :

1ـ شورش فارسی «انقلاب» است. (بکار بردن آن در معنی «آشوب» درست نیست.)


——————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»

🖌 احمد کسروی

📝 1ـ باید لجاجت را از میان برداشت : (سه از پنج)


بی‌آنکه مطالبی روشن شود در پیرامونش دسته‌بندی می‌کنند و باهم بکشاکش می‌پردازند. در این چند روزه جوانی بنزد من آمده می‌گوید : «پس شما دست راست هستید؟!..». می‌گویم : «دست راست چیست؟!.. ما چه کار کردیم که دست راست شدیم؟!..». سرش را تکان می‌دهد و می‌گوید : «خوب دیگر!». می‌گویم : نه آقا ، خواهش می‌کنم توضیح دهید. توضیح دهید که دست راست چیست؟!.. آدم چه کار کند دست راست می‌شود؟!.. از پاسخ درمی‌ماند و خاموش می‌نشیند و پس از چند دقیقه برخاسته می‌رود. نود درصد از این قبیلند که بی‌آنکه چیزی فهمیده باشند باهم لجاجت می‌کنند.

ببینید مسائل بسیار مهم سیاسی که ماندن و رفتن استقلال کشور بسته بآنهاست ، چه رنگی بخود گرفته و در چه محیطهایی بجریان افتاده.

آقایان شوخی نیست. در پارلمان شما ، هر چند روز یک بار نزاع حیدری و نعمتی [1] برمی‌خیزد و نمایندگان زشتترین دشنامها را بیکدیگر پرتاب می‌کنند. آیا چنین پارلمانی خواهد توانست صلاح کشور را تشخیص دهد؟!.. خواهد توانست جلو بدبختیهای آینده را بگیرد؟!..

در این چند ساله شما می‌توانستید هر طرفی نظر خود را درباره‌ی ایران و آینده‌ی آن بگوید و بنویسد و توده‌ی مردم را با حقایق سیاست آشنا گرداند ، و هر کدام که صالحتر است از پشتیبانی توده بهره‌مند گردیده پیش افتد و رشته‌ی کارهای کشور را بدست گیرد. می‌توانستید کار را باین لجاجت نرسانید.

گذشته از هر چیزی ، شما می‌بایست موقعیت کشور را در نظر داشته کار را بدخالت بیگانگان که به هر حال زیانمند است نرسانید.

اکنون جای خشنودیست که در انجمن مسکو درباره‌ی ایران تصمیمی گرفته نشده و اگر نظرهایی بوده بآشکار نیفتاده. ما می‌توانیم از این فرصت استفاده کنیم و اختلافات خود را خودمان بپایان رسانیم. آری ما می‌توانیم از فرصت استفاده کنیم.

دوباره خواهش می‌کنم لجاجت را کنار گزارید و لحن روزنامه‌ها را عوض کنید. من اختلافات شما را در اینجا بگفتگو می‌گزارم که دانسته شود و مردم توانند قضاوت کنند.

اختلاف عمده‌ی شما بر سر سیاست است که یکطرفه باشد یا دوطرفه. اینها عبارتهاییست که در روزنامه‌های شما تکرار می‌شود. ولی این عبارتها را باید کنار گزاشت. اینها خودش وهن‌آور است. اینها معنایش آنست که ایران خودش هیچی نیست.

سیاست ایران باید نه یکطرفه باشد و نه دوطرفه. ایرانیان باید ایران را کشور خود بدانند و بآن علاقه‌مند باشند و بآبادیش کوشند و در راه نگهداریش از جانفشانی بازنایستند. این مردم می‌توانند خودشان خود را راه برند.

آمدیم بدولتهای شوروی و انگلیس. جای گفتگو نیست که ما باید با آنها یکسان رفتار کنیم. این باید اساس سیاست ایران باشد. گذشته از آنکه حق و عدالت و آزادگی مقتضیِ اینست ، موقعیت خاص کشور نیز آن را اقتضا می‌کند.

ایرانیان اگر می‌خواهند درمیان دو دولت ، توده‌ی مستقلی محسوب شوند ، باید استقلال از خود نشان دهند ، باید بهیچ سو نگرایند. اگر این ترتیب را ملحوظ ننموده به یکی از دو سو گرایند ، به هر سویی که گراییدند جزو آنسو محسوب خواهند شد. آنگاه سوی دیگر را بخشم آورده ، واخواهند داشت که بدشمنی برخاسته او هم کوششهایی بکار برد.


🔹 پانوشت :

1ـ در گذشته علاوه بر پیکارهایی که میان کیشداران و تیره‌های مختلف رخ می‌داده پیکار دیگری نیز بوده که «در هر شهری مردم بدو دسته بوده‌اند : یکی حیدری و دیگری نعمتی ، و هر دسته‌ای با آن دیگری همیشه در هر کاری همچشمی و دشمنی می‌نموده‌اند و با اندک‌بهانه بکشاکش برمی‌خاسته‌اند و زد و خورد می‌کرده‌اند. از زمان صفویان این درمیان می‌بوده تا کم‌کم از سختی افتاده و در بیشتر شهرها از میان رفته ...» (کسروی ، تاریخ مشروطه‌ی ایران). در اینجا اشاره به هر گونه دسته‌بندی کینه‌جویانه است. ـ و


———————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!

🖌 کوشاد تلگرام

🔸 بخش چهاردهم


باید دین با دانش درست آید


بوارونه‌ی پنداشته‌ی کیشداران با همه‌ی ارجی که دین داراست ، هر جا دستور یا اندیشه‌ای از آن با دانشها نساخت ، باید نتیجه‌ای را که از دانشها بدست می‌آید استوار گرفته از دین کاست :

«دین با دانش زمینه‌اش جدا و راهش جداست ، و باهم کمتر پیوستگی دارد. دانش از کارخانه گفتگو دارد و دین در جستجوی پدیدآورنده‌ی کارخانه است. در آنجا نیز که پیوستگی[=ارتباط] درمیانست باید دین با دانش درست آید و هرگاه نیاید باید از دین کاست. چیزی که هست هر گفته‌ای دانش نیست و جز آنچه از راه جستجو و آزمایش بدست آید این ارج را ندارد». (راه رستگاری ، ص 29)

«دین که می‌خواهد معنی جهان و زندگی را بشناساند و مردمان را با راستیها آشنا گرداند ناگزیر باید با دانشها بکنار آید و از آنها سود جوید ، ناگزیر باید با آنها سازگار باشد». (ما چه می‌خواهیم؟ ، ص84)

«دین برای شناسیدن معنی جهان و زندگانی ، و گزاردن آئینی برای زیست جهانیان ، و به نیکی رسانیدن و بالا بردن آدمیان و این چیزها می‌باشد ، و خود روشنست که باید جز باین زمینه‌ها نپردازد. باید جز از این را بدانشها بازگزارده ولی از بیراهیهای آنها جلو گیرد.

چنانکه گفتیم راه دانشها جستجو و آزمایش است و دین برای چیزهایی می‌باشد که از آن راه بدست نیاید و جز با یک نیروی والاتری (یک نیروی خدایی) دانسته نشود. این مرزی میانه‌ی دین و دانشهاست. هر یکی زمینه‌اش دیگر و راه بدست آمدنش دیگر است. ولی دین و دانش پشتیبان همند. هر دو یک خواست را دنبال می‌کنند و همیشه همدوشند. دین از دانشها والاتر است و همیشه از آنها بهره جوید و از نتیجه‌های آنها برخوردار گردد ولی در همان حال باید عنوان راهنمایی بآنها دارد و از لغزشها و بیراهیها که در پیرامون آنها پیش آید جلو گیرد ، و راه بهره‌مندی از آنها را بمردم نشان دهد». (ما چه می‌خواهیم؟ ، ص89)


از چهارصد سال پیش که دانشها رو به پیشرفتِ تندی گزارْد ، دیده‌ها بازتر شد و دلیلهایی که دینها برای شناخت جهان آورده بودند ، دیگر درخور پذیرش نبود.

«دینهای گذشته در زمانهای سادگی دلها برخاسته‌اند و بسخنان ساده‌ای بس کرده‌اند. آن دلیلها که آنروز بوده امروز بس نبودی. اینها کمی[=نقص] آنها نیست و گناهی بآنها نتوان گرفت. اگر گناهی هست از آن ناآگاهانیست که معنی «پیشرفت جهان» را نمی‌دانند و آن گفته‌ها را برای امروز هم بس می‌شمارند». (ما چه می‌خواهیم؟ ، ص 205)



پیشرفت دانشها و عقب‌نشینی دینها در چهار سده‌ی گذشته این معنی را در اندیشه‌ها رویانید که دین (از هر گونه‌اش) یادگار دوره‌ی نادانی آدمیان بوده و با پیشرفت دانشها روزگارش بسر آمده. راستی هم این بود که دانشمندان چون یافته‌های تازه‌ی دانشی را ناسازگار با دینهای گذشته می‌دیدند و از آنسو ، کشیشان و دیگر پیشوایانِ کیشها را پافشار در آن نادانیها و سنگ راه دانشها و آگاه شدن مردمان می‌یافتند ناگزیر بدشمنی با دین کشیده شدند.

سپس هم این اندیشه رواج گرفت که برای زندگانی همان دانشها بس است و به دین نیازی نیست. امروز صدها بلکه هزارها تن از دانشمندان غرب به هر زمینه‌ای از اقتصاد و بازرگانی و روانشناسی و سیاست و فلسفه و قانون و قانونگزاری و کشورداری درآمده و هیچ یک را فروگزار نکرده‌اند. پس چگونه توان گفت که آنها راه زندگی را ندانند و باید از دین یاد گیرند؟!

این برای شرقیان که در نود درصد زمینه‌ها شیفته و خودباخته‌ی غربند باورکردنی نیست که غرب با چنان کوششهایی که در این زمینه‌ها کرده ، نیازمند دین یا اندیشه‌هایی از شرق باشد. می‌توان گفت یکی از بزرگترین سنگهای راه رستگاری شرق همین خودباختگی و شیفتگی در برابر پیشرفتهاییست که در زمینه‌ی علوم اجتماعی در غرب بدست آمده. با هزاران کتاب که در این زمینه‌ها نوشته و صدها دانشگاه که شبانه‌روز به این زمینه‌ها می‌کوشند ، براستی ، برای شرقیان و هم غربیان شگفت‌آورست که شنیده شود یک دانشمندی شرقی به گرفتاریهای بزرگ جهان راه چاره نموده است.


——————————

📣 خوانندگان همچنین می‌توانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.

📊 نیز در پایین یک دیدگاه‌پرسی هم آمده که می‌توانید در آن شرکت کنید.

🌸