آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
8%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»
🖌 احمد کسروی
📝 1ـ باید لجاجت را از میان برداشت : (چهار از پنج)
در ایران هستند کسان بسیاری که هوادار سیاست انگلیسند. باینمعنی دوست میدارند که ایرانیان پشتیبانی انگلیس را بخود جلب کنند و از روی نظریهی سیاستمداران آن کشور زندگی بسر برند.
این سیاست در ایران از زمان دولت تزاری پیدا شده. چون دولت تزاری به ایران سوءنظر داشت و سیاست جهانگیرانه دنبال میکرد و ایرانیان در برابر آن ناتوان میبودند ، بهتر میدانستند که به پشتیبانی انگلیس تکیه کنند. از همان زمان این سیاست آغاز شده و تا بامروز کشیده.
در حالی که امروز زمان عوض شده و مقتضیات دیگر گردیده. امروز دولت تزاری نمانده و جای آن را یک دولت آزادیخواهی گرفته. دولت شوروی را از هیچ نظر نتوان با دولت تزاری یکسان گرفت.
از سوی دیگر سیاست همیشه یک رنگ ندارد. امروز اگر نیک نگریم سود انگلیس هم در آنست که در کشور ما یک سیاست ایرانخواهانهی بیطرفی پیش گرفته شود. من گمان نمیکنم مردان سیاسی انگلیس این ندانند که با حال کنونی ، اگر در ایران باز سیاستِ پیش دنبال شود ، این کشور روی آرامش نخواهد دید و قضایایی مانندهی پیشامد کنونی آذربایجان بسیار رخ خواهد داد. در آن صورت آیا دولت انگلیس چشم خواهد پوشید؟!.. آیا اینها رشتهی روابط آن دولت را با شوروی از هم نخواهد گسیخت؟!..
این سیاست که سالها در ایران روان بوده آنچه قضیه را بدتر گردانیده اینست که وزرایی که هوادار آن بوده و بآن هواداری شناخته شدهاند ، با پیشرفت توده و اقدامات اصلاحی نیز مخالفت کردهاند. روشنتر گویم : طرفداری از ارتجاع نشان دادهاند. بویژه در این چهار سال اخیر که رفتارشان آشکار و خود بسیار زننده بوده.
از اینرو رنجش مردم بیشتر گردیده و نفرت سختی در دلها تولید شده و همین موضوعست که کسانی سیاست یکطرفه مینامند و در برابر آن هواداری از «سیاست دوطرفه» مینمایند.
ولی اینها همه خامست. این کوتاهاندیشیست که ما بخواهیم چارهی روس را با انگلیس و چارهی انگلیس را با روس کنیم. اگر مقصود نگهداری کشور است ، راهی بهتر از اینها توان اندیشید.
خواهید گفت : «چه راهی؟..». میگویم : امروز با این جنبشهای سوسیالیستی و آوازهای آزادیخواهی و انجمنهای بینالمللی ، هر تودهای میتواند استقلال خود را از راههای مشروع تأمین کند. چه شده که شما خود را بدامن این و آن اندازید؟!..
نه ای ایرانیان ، راه بروی شما باز است : بکوشید و خود را از آلودگیها بیرون آورده با تودههای جهان همسر[=هممرتبه] گردید ، و یک سیاست بیطرفانه پیش گرفته احترام همهی دولتها ـ از جمله روس و انگلیس ـ را بخود جلب کنید. من میخواهم در اینجا صراحت لهجه را بیشتر گردانم و بسیاستمداران دولت انگلیس یک یادآوری کنم :
دولت انگلیس از ما چه میخواهد؟.. آیا میتوان تصور کرد که انگلیسها بخاک ما نیاز دارند و میخواهند ما را از اینجا بیرون کنند و خودشان بنشینند؟..
پیداست که چنین تصوری نتوان کرد. انگلیسها نظری که در این کشور دارند بیش از این نیست که چون امتیاز نفت جنوب را گرفتهاند و بآن نیازمندند میخواهند نگاه دارند. از سوی دیگر اگر روزی جنگی میانهی ایشان با دولتهای دیگر رخ داد ، از این راه حملهای بآنها نشود. اینها مصالح عمدهایست که انگلیسها در کشور ما برای خود قایل شدهاند.
اکنون نکته در آنست که انگلیسها برای نگهداری این مصالح خود ، نیاز سخت باحساسات نیکخواهانهی ایرانیان دارند. گمان نمیکنم مردان سیاسی انگلیس اهمیت احساسات مردم را در این زمینه درنیافته باشند. باز گمان نمیکنم ندانند که ایرانیها رنجش سختی از ایشان پیدا کردهاند و احساساتشان بضد آنهاست ، و علت این ، بیگمان رفتار مرتجعانه و بدخواهانهی وزرایی بوده که خود را هوادار سیاست انگلیس نشان دادهاند. پس چگونه است که مردان هوشیار انگلیس نمیخواهند جبران گذشته کنند؟!.. نمیخواهند پا پیش گزارند و سیاست گذشته را تغییر دهند؟!.. اساساً جای پرسشست که در حالی که در انگلستان کابینهی آزادیخواه کارگر بروی کار آمده ، آیا نبایستی تجدید نظری هم در سیاست خود در ایران کنند؟!.. آیا سیاست خام و کهنهی محافظهکار گذشته را برای همیشه قابل اعتماد و اجرا میشمارند؟!..
در ایران امروز جنبش عمیقی پیدا شده در این زمینه که ایرانیان نواقص خود را رفع کنند و بکوشند و با تودههای دیگر همگام گردند و با دولتهای انگلیس و شوروی نیکخواهانه و بیطرفانه راه روند. اگر از من بشنوند ، از دولت انگلیس شایسته جز آن نیست که سیاست خود را تغییر داده باین جنبش پشتیبانی کند. شایسته جز آن نیست که با تودهی ایران از راه دلجویی درآید.
👇
🖌 احمد کسروی
📝 1ـ باید لجاجت را از میان برداشت : (چهار از پنج)
در ایران هستند کسان بسیاری که هوادار سیاست انگلیسند. باینمعنی دوست میدارند که ایرانیان پشتیبانی انگلیس را بخود جلب کنند و از روی نظریهی سیاستمداران آن کشور زندگی بسر برند.
این سیاست در ایران از زمان دولت تزاری پیدا شده. چون دولت تزاری به ایران سوءنظر داشت و سیاست جهانگیرانه دنبال میکرد و ایرانیان در برابر آن ناتوان میبودند ، بهتر میدانستند که به پشتیبانی انگلیس تکیه کنند. از همان زمان این سیاست آغاز شده و تا بامروز کشیده.
در حالی که امروز زمان عوض شده و مقتضیات دیگر گردیده. امروز دولت تزاری نمانده و جای آن را یک دولت آزادیخواهی گرفته. دولت شوروی را از هیچ نظر نتوان با دولت تزاری یکسان گرفت.
از سوی دیگر سیاست همیشه یک رنگ ندارد. امروز اگر نیک نگریم سود انگلیس هم در آنست که در کشور ما یک سیاست ایرانخواهانهی بیطرفی پیش گرفته شود. من گمان نمیکنم مردان سیاسی انگلیس این ندانند که با حال کنونی ، اگر در ایران باز سیاستِ پیش دنبال شود ، این کشور روی آرامش نخواهد دید و قضایایی مانندهی پیشامد کنونی آذربایجان بسیار رخ خواهد داد. در آن صورت آیا دولت انگلیس چشم خواهد پوشید؟!.. آیا اینها رشتهی روابط آن دولت را با شوروی از هم نخواهد گسیخت؟!..
این سیاست که سالها در ایران روان بوده آنچه قضیه را بدتر گردانیده اینست که وزرایی که هوادار آن بوده و بآن هواداری شناخته شدهاند ، با پیشرفت توده و اقدامات اصلاحی نیز مخالفت کردهاند. روشنتر گویم : طرفداری از ارتجاع نشان دادهاند. بویژه در این چهار سال اخیر که رفتارشان آشکار و خود بسیار زننده بوده.
از اینرو رنجش مردم بیشتر گردیده و نفرت سختی در دلها تولید شده و همین موضوعست که کسانی سیاست یکطرفه مینامند و در برابر آن هواداری از «سیاست دوطرفه» مینمایند.
ولی اینها همه خامست. این کوتاهاندیشیست که ما بخواهیم چارهی روس را با انگلیس و چارهی انگلیس را با روس کنیم. اگر مقصود نگهداری کشور است ، راهی بهتر از اینها توان اندیشید.
خواهید گفت : «چه راهی؟..». میگویم : امروز با این جنبشهای سوسیالیستی و آوازهای آزادیخواهی و انجمنهای بینالمللی ، هر تودهای میتواند استقلال خود را از راههای مشروع تأمین کند. چه شده که شما خود را بدامن این و آن اندازید؟!..
نه ای ایرانیان ، راه بروی شما باز است : بکوشید و خود را از آلودگیها بیرون آورده با تودههای جهان همسر[=هممرتبه] گردید ، و یک سیاست بیطرفانه پیش گرفته احترام همهی دولتها ـ از جمله روس و انگلیس ـ را بخود جلب کنید. من میخواهم در اینجا صراحت لهجه را بیشتر گردانم و بسیاستمداران دولت انگلیس یک یادآوری کنم :
دولت انگلیس از ما چه میخواهد؟.. آیا میتوان تصور کرد که انگلیسها بخاک ما نیاز دارند و میخواهند ما را از اینجا بیرون کنند و خودشان بنشینند؟..
پیداست که چنین تصوری نتوان کرد. انگلیسها نظری که در این کشور دارند بیش از این نیست که چون امتیاز نفت جنوب را گرفتهاند و بآن نیازمندند میخواهند نگاه دارند. از سوی دیگر اگر روزی جنگی میانهی ایشان با دولتهای دیگر رخ داد ، از این راه حملهای بآنها نشود. اینها مصالح عمدهایست که انگلیسها در کشور ما برای خود قایل شدهاند.
اکنون نکته در آنست که انگلیسها برای نگهداری این مصالح خود ، نیاز سخت باحساسات نیکخواهانهی ایرانیان دارند. گمان نمیکنم مردان سیاسی انگلیس اهمیت احساسات مردم را در این زمینه درنیافته باشند. باز گمان نمیکنم ندانند که ایرانیها رنجش سختی از ایشان پیدا کردهاند و احساساتشان بضد آنهاست ، و علت این ، بیگمان رفتار مرتجعانه و بدخواهانهی وزرایی بوده که خود را هوادار سیاست انگلیس نشان دادهاند. پس چگونه است که مردان هوشیار انگلیس نمیخواهند جبران گذشته کنند؟!.. نمیخواهند پا پیش گزارند و سیاست گذشته را تغییر دهند؟!.. اساساً جای پرسشست که در حالی که در انگلستان کابینهی آزادیخواه کارگر بروی کار آمده ، آیا نبایستی تجدید نظری هم در سیاست خود در ایران کنند؟!.. آیا سیاست خام و کهنهی محافظهکار گذشته را برای همیشه قابل اعتماد و اجرا میشمارند؟!..
در ایران امروز جنبش عمیقی پیدا شده در این زمینه که ایرانیان نواقص خود را رفع کنند و بکوشند و با تودههای دیگر همگام گردند و با دولتهای انگلیس و شوروی نیکخواهانه و بیطرفانه راه روند. اگر از من بشنوند ، از دولت انگلیس شایسته جز آن نیست که سیاست خود را تغییر داده باین جنبش پشتیبانی کند. شایسته جز آن نیست که با تودهی ایران از راه دلجویی درآید.
👇
همین توقع را ما از دولت شوروی داریم. همه میدانیم دولت شوروی بیرقدار آزادیست. باز همه میدانیم که دولت شوروی طمعی بخاک ما ندارد. امروز پرده از روی کارها برداشته شده و همه میدانیم که دولت شوروی از رفتاری که وزرای ایران داشتهاند رنجیده است. آنگاه آن دولت پروای آینده میکند و میخواهد ایران کانون توطئهای بضد او نباشد. اینها هم مصالح آن دولت در کشور ماست.
بیگفتگوست هنگامی که در ایران گروهی پدید آیند که به هر دو دولت با یک دیده نگرند و نسبت به هر دو نیکخواه و دوست باشند و سرفرازی خود را در حفظ بیطرفی شناسند ، مصالح دولت شوروی تأمین خواهد شد. گاهی دیدهام در روزنامهها گفتگو از حریم امنیت شوروی میکنند. باید حریم امنیت شوروی بیطرفی ما باشد. حریم امنیت شوروی احساسات نیکخواهانهی ایرانیان باشد.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
بیگفتگوست هنگامی که در ایران گروهی پدید آیند که به هر دو دولت با یک دیده نگرند و نسبت به هر دو نیکخواه و دوست باشند و سرفرازی خود را در حفظ بیطرفی شناسند ، مصالح دولت شوروی تأمین خواهد شد. گاهی دیدهام در روزنامهها گفتگو از حریم امنیت شوروی میکنند. باید حریم امنیت شوروی بیطرفی ما باشد. حریم امنیت شوروی احساسات نیکخواهانهی ایرانیان باشد.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
87%
آری
13%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!
🖌 کوشاد تلگرام
🔸 بخش پانزدهم
آیا در پس دانشها حقایق ارجدار دیگری هم هست؟
امروز کسان بسیاری چنین میپندارند که در این دورهی پیشرفتهای تندِ دانشها جایی برای آموزاکهای (تعلیمات) دینی بازنمانده. در این زمینه کسروی سخنان بسیاری با دلیل رانده که ما در اینجا تنها میتوانیم کوتاهشدهای از آن را بیاوریم تا خوانندگان اندک آشنایی با گرفتاریهای غربیان و علتهای آن پیدا کنند. خوانندگان این رشته گفتارهای ما را تنها دیباچهای برای آشنایی با معنی دین و همبستگی آن با دانش و «تمدن» و نیز معمای «پیشرفت دانش / سختی زندگانی» بدانند و برای آگاهیهای بیشتر کتابهای او را در این زمینهها بخوانند.
باید گفت کسانی که دانشها را برای زندگانی بس میدانند ، به همهی گوشه و کنار زندگانی نیندیشیدهاند. برای مثال ایشان غافلند که آدمی از نهاد خود گمراهیپذیر است و کار دانشها چنان نیست که بتواند از گمراهیها جلو گیرد. این نه نشاندهندهی ناسودمندی دانشها بلکه نشاندهندهی آنست که زمینهی دانشها چیز دیگریست. مَثَل آن هنرمند چیرهدستی است که نگارهها یا تندیسهای قشنگ بیمانندی سازد ولی اختلاف میان دو همسایه یا خویش خود را نتواند بمیانجیگری رفع کند. یا مَثَل افزارهاست که هر کدام در زمینهی خود بسیار کارآمدند ولی در جای دیگر کارآمد نیستند. مثلاً یک پیچگوشتی در فروبردن یا بیرون آوردن پیچ یک افزار توانمندی است که کمتر جانشینی برای آن هست. لیکن همین افزار در فروبردن یا بیرون آوردن یک میخ ، سخت ناتوانست.
کم نیستند کسانی که از دانشها توشهها اندوختهاند ولی راه از رستگاران جدا ساخته در زندگی به گمراهی افتادهاند. پس باید آئینی باشد که مردمان را از گمراهیها نگاه دارد. باید راهی باشد که عامی و دانشمند را در خود گرد آورد و از کشاکش و بدبختیهایی که از پراکندگی پدید آید جلو گیرد.
فراوانند کسانی که به جایگاههای بلند دانش نیز رسیدهاند ولی دیده میشود با پیشوایان کیشها از جمله ملایان در یک راه و یک جبههاند. زیرا چنانکه یاد شد ، کار دین و زمینهاش جدا و کار دانش و زمینهاش جداست.
👇
🖌 کوشاد تلگرام
🔸 بخش پانزدهم
آیا در پس دانشها حقایق ارجدار دیگری هم هست؟
امروز کسان بسیاری چنین میپندارند که در این دورهی پیشرفتهای تندِ دانشها جایی برای آموزاکهای (تعلیمات) دینی بازنمانده. در این زمینه کسروی سخنان بسیاری با دلیل رانده که ما در اینجا تنها میتوانیم کوتاهشدهای از آن را بیاوریم تا خوانندگان اندک آشنایی با گرفتاریهای غربیان و علتهای آن پیدا کنند. خوانندگان این رشته گفتارهای ما را تنها دیباچهای برای آشنایی با معنی دین و همبستگی آن با دانش و «تمدن» و نیز معمای «پیشرفت دانش / سختی زندگانی» بدانند و برای آگاهیهای بیشتر کتابهای او را در این زمینهها بخوانند.
«این پیشرفتی که در سیصد سال آخر ، جهان را بوده در هزارها سال نبوده. امروز آدمیان صدها افزارهای سودمند میدارند که پیشینیان نداشتهاند و صدها آگاهی درمیانست که آنان را نبوده با اینهمه در بهرهوری از آسایش و خرسندی از آنان کمتر میباشند.
این را بارها گفتهایم که اختراعهای بسیار شگفتی که اروپاییان کردهاند هر یکی بخودی مایهی آسانی کارهاست و رویهمرفته رنج آدمی را ده بر یک (بلکه بیشتر) کمتر مینماید. آن راهی را که پیشینیان دهروزه میپیمودهاند ما امروز در یک روز بلکه گاهی در یک ساعت میپیماییم. آن آگاهیای را که با دست پیک بیستروزه میرسانیدهاند ما امروز در یک دقیقه میرسانیم. آن بافتنی یا کاشتنی یا رِشتنی که آنان با دست دهروزه انجام میدادهاند ما امروز یکروزه انجام میدهیم. از اینرو بایستی رنج ما امروزه دهیک رنج گذشتگان باشد. نیز با دانش و آگاهیای که آدمیان راست امروز بایستی دشمنی و زیانکاری درمیانه بسیار اندک گردد. ولی آیا چنین است؟! آیا امروز رنج مردم کمتر و دشمنی و زیانکاری اندکتر میباشد؟!. همه میدانند که پاسخ وارونه میباید داد. در این روزگارِ ماشین مردم سختیها میبینند که در روزگار سنگی ندیده بودند. ...
در اینجاست که باید دانست دانش همه چیز را درنیابد. آنان که این را نمیپذیرند بگویند آیا دانشمندان اروپا در این باره چه نوشتهاند و این چیستان[=معما] را چگونه باز کردهاند؟! آنچه ما میدانیم همه درمانده و همه نکوهش از تمدن میکردهاند.
اگر فراموش نشده این سخنان بشرق نیز رسیده و کسانی در اینجا هم بنکوهش از تمدن برخاسته بودند. اینان بیآنکه معنی تمدن را بدانند در آغاز جنبش مشروطه هر چیز تازهای را که از اروپا گرفته میشد از تمدن خوانده و ستایش سروده و بخود و بدیگران نوید داده بودند که ما چون اینها را میگیریم همه نیک خواهیم بود و کشور رو به پیشرفت خواهد نهاد. سپس که دیده بودند آن نویدها درست درنیامد و از آنسو دیده بودند اروپاییان از تمدن گله مینمایند این زمان زبان بنکوهش باز کرده بودند که هر بدی یا سختی که میدیدند چنین میگفتند : «چه باید کرد؟! اینها همه نتیجهی تمدن است». بارها رخ میداد که یکی چون بگفتاری میپرداخت ستایش از تمدن و نکوهش از آن را بهم میآمیخت بیآنکه وارونهگویی خود را دریابد.
...
ولی اینها همه گمراهیست. تمدن یا پیشرفت زندگانی بد نیست و افزارهای نوین اروپایی نیز بجای خود سودمند است. ولی برای زندگی آیین بخردانهای میباید و این از نبودن آنست که این سختیها پیش آمده. ما این زمینه را در جای خود بسیار گشادتر نوشتهایم و در اینجا بکوتاهی از آن خواهیم گذشت». (دین و دانش ، ص 8)
باید گفت کسانی که دانشها را برای زندگانی بس میدانند ، به همهی گوشه و کنار زندگانی نیندیشیدهاند. برای مثال ایشان غافلند که آدمی از نهاد خود گمراهیپذیر است و کار دانشها چنان نیست که بتواند از گمراهیها جلو گیرد. این نه نشاندهندهی ناسودمندی دانشها بلکه نشاندهندهی آنست که زمینهی دانشها چیز دیگریست. مَثَل آن هنرمند چیرهدستی است که نگارهها یا تندیسهای قشنگ بیمانندی سازد ولی اختلاف میان دو همسایه یا خویش خود را نتواند بمیانجیگری رفع کند. یا مَثَل افزارهاست که هر کدام در زمینهی خود بسیار کارآمدند ولی در جای دیگر کارآمد نیستند. مثلاً یک پیچگوشتی در فروبردن یا بیرون آوردن پیچ یک افزار توانمندی است که کمتر جانشینی برای آن هست. لیکن همین افزار در فروبردن یا بیرون آوردن یک میخ ، سخت ناتوانست.
کم نیستند کسانی که از دانشها توشهها اندوختهاند ولی راه از رستگاران جدا ساخته در زندگی به گمراهی افتادهاند. پس باید آئینی باشد که مردمان را از گمراهیها نگاه دارد. باید راهی باشد که عامی و دانشمند را در خود گرد آورد و از کشاکش و بدبختیهایی که از پراکندگی پدید آید جلو گیرد.
فراوانند کسانی که به جایگاههای بلند دانش نیز رسیدهاند ولی دیده میشود با پیشوایان کیشها از جمله ملایان در یک راه و یک جبههاند. زیرا چنانکه یاد شد ، کار دین و زمینهاش جدا و کار دانش و زمینهاش جداست.
👇
از اینجا میتوان دریافت چرا دانشها نمیتوانند گمراهیهای کیشی را براندازند ـ چنانکه در این روزگار دانشها نیز دیده میشود که دانشگاهها و آزمایشگاهها با کلیساها و مسجدها بلکه بتخانهها در سراسر جهان دوشادوش یکدیگر میایستند. اگر کسانی پاسخی به این نیافتهاند ، کافیست در آموزاکهای دانشها باریکاندیشی کنند.
مثلاً در ریاضیات و شیمی و فیزیک و بیولوژی و دیگر دانشها چه چیزهایی یافت شده که مردمان را از پندارها : احضار روح و ارتباط مردگان با زندگان ، فال گرفتن و براست داشتن پیشگوییهای پیشگوها و جادوی جادوگران و باور به قسمت و بد یُمن و خوش یمن و سعد و نحس و جن و مانند اینها بازدارد؟!
فلان پزشک سالها درس خوانده ولی همچنان باور به چشم زخم دارد. دیگری که او هم پزشک است از پیروان کیشی است که در سبکمغزیِ بنیادگزارش این بس که دعوای خدایی داشته. آن دیگری را میبینید که دکتر در شیمی است ولی به پیشگو و فالگیر باور دارد. اساساً مگر همهی دانشمندان از کیشهای سراسر آلوده و خرافهشان دست کشیدهاند؟! یک مثال شناخته شده پرفسور عبدالسلام برندهی جایزهی نوبل فیزیک است. آیا میشناسید کیشی را که او پیروش بوده؟!
پس اینکه کسانی گمان دارند دانشها آدمیان را بس است ، جز خاماندیشی نیست.
از نتیجههای دین یکی هم اینست که باید مشوق دینداران در یاد گرفتن دانشها ، پیشرفت در آنها ، بکارگیری نتیجههای سودمند آنها در زندگی و دوری گزیدن از «شبه دانشها» باشد.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
مثلاً در ریاضیات و شیمی و فیزیک و بیولوژی و دیگر دانشها چه چیزهایی یافت شده که مردمان را از پندارها : احضار روح و ارتباط مردگان با زندگان ، فال گرفتن و براست داشتن پیشگوییهای پیشگوها و جادوی جادوگران و باور به قسمت و بد یُمن و خوش یمن و سعد و نحس و جن و مانند اینها بازدارد؟!
فلان پزشک سالها درس خوانده ولی همچنان باور به چشم زخم دارد. دیگری که او هم پزشک است از پیروان کیشی است که در سبکمغزیِ بنیادگزارش این بس که دعوای خدایی داشته. آن دیگری را میبینید که دکتر در شیمی است ولی به پیشگو و فالگیر باور دارد. اساساً مگر همهی دانشمندان از کیشهای سراسر آلوده و خرافهشان دست کشیدهاند؟! یک مثال شناخته شده پرفسور عبدالسلام برندهی جایزهی نوبل فیزیک است. آیا میشناسید کیشی را که او پیروش بوده؟!
پس اینکه کسانی گمان دارند دانشها آدمیان را بس است ، جز خاماندیشی نیست.
از نتیجههای دین یکی هم اینست که باید مشوق دینداران در یاد گرفتن دانشها ، پیشرفت در آنها ، بکارگیری نتیجههای سودمند آنها در زندگی و دوری گزیدن از «شبه دانشها» باشد.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
94%
آری
6%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»
🖌 احمد کسروی
📝 1ـ باید لجاجت را از میان برداشت : (پنج از پنج)
از سخن خود نتیجه گیریم : چنانکه گفتیم سیاست ایران باید نه یکطرفه باشد و نه دوطرفه. سیاست ایران باید یکباره بیطرفانه باشد. دوباره میگویم : این عبارتها وهنآور است. اگر این عبارتها در روزنامههای انگلیس یا شوروی نوشته شده بود بایستی بما بربخورد و بخود حق اعتراض دهیم. چه رسد باین که در روزنامههای خودمان نوشته شود.
شما چرا نمیخواهید یک تودهی بیطرف باشید؟!.. چرا نمیخواهید مانند دیگر تودهها با همسایگان نیکخواهانه و بیطرفانه رفتار کنید؟!..
دیدم در روزنامهای نوشته است : «باید یک دولت ائتلافی تشکیل شود». مقصودش آنست که چند تن از هواداران سیاست انگلیس با چند تن از طرفداران سیاست شوروی دست بهم دهند و کابینهای پدید آورند. ولی آیا این دولت ائتلافی مانندهی مجلس ائتلافی نخواهد بود؟!.. آیا کاخ گلستان مانندهی بهارستان میدان کشاکش نخواهد گردید؟!.. آیا با این لجاجت درمیان دو دسته ، هیئت دولت خواهد توانست برای کشور کاری انجام دهد؟!..
اگر مقصود چارهجویی باین دردهاست ، امروز در ایران نیاز بسیار سخت به پدید آمدن جمعیت ایرانخواه بیطرفی هست و من از آن در همین کتاب سخن خواهم راند. دولت نیز باید از کسان بیطرف ایرانخواه تشکیل یابد. چنین دولتیست که خواهد توانست امروز کاری بانجام رساند.
یک اختلاف دیگر درمیان دو دستهی دست راست و دست چپ ، موضوع ارتجاع است. در روزنامهها همیشه دیده میشود این سو آن سو را «مرتجع» میخواند.
ولی این نزاع لفظیست. اگر حقیقت را بخواهیم این واژه از بس گفته شده و بزبان عوام افتاده ، معنای خود را از دست داده و یک واژهی توهینآمیز گردیده (جزو دشنامها شده). ولی من با معنای لغوی آن کار دارم. مرتجع کسیست که هوادار عقاید و عادات کهن باشد و بکوشد که مردم را بآن عقاید و عادات بازگرداند و یا در روی آنها پافشارشان سازد.
این کسان در زمانهای نهضت در همهی کشورها بودهاند. عقیدهشان چنین بوده و یا صلاح حزب و دستهی خود را در آن دیدهاند. در ایران هم آقاسید ضیاء از آنهاست. کتابچهی «شعائر ملی» بما حق میدهد که او را هوادار ارتجاع شناسیم. اگر کسی آقاسید ضیاء را «مرتجع» (باین معنی) بخواند و باو از این راه ایراد گیرد ، کار بسیار بجایی کرده. [1]
چیزی که هست چنانکه در کتاب «سرنوشت» نیز نوشته شده ، در این کشاکشها ، مخالفت یا مبارزه با ارتجاع دخالت نداشته. اگر آقاسید ضیاء هوادار ارتجاع است ، حزب توده نیز در آن باره بیطرف میباشد. من نمیدانم برای چه این الفاظ پیاپی بمیان میآید؟!.. برای چه مردم را گیج گردانیده کلمههایی را که معنایی از آنها نمیفهمند بزبانهاشان میاندازند؟!..
شنیدنیست که مسافری میگفته در یکی از شهرهای شمال میتینگ میدادند. آوازها بلند بود : «یره باتسون سید ضیاء ، نابود اولسون مرتجع!..». [2] من از یکی پرسیدم : «مرتجع چیست؟..». گفت : «برادر سید ضیاست. نمیدانید مگر؟..». اینست نمونهای از ارتباط الفاظ با معانی!. اینست اندازهی تاریکی فهمها و اندیشهها.
مقصودم نکوهش نیست. میخواهم بگویم نزاعتان لفظیست. اگر از من بشنوید ، باید بجای این نزاعها دست بهم داده و حقیقتاً با ارتجاع به نبرد سختی پردازیم. آنچه بتوده سودمند تواند بود این نبرد است.
در زمانی که همهی تودهها پیش میروند چه شده ما باز پس گردیم؟!.. چه شده دوباره ایلات را در آن زندگانی که یادگار قرنهای پیش از تاریخست آزاد گزاریم؟!.. چه شده که زنها دوباره بچادر و چاقچور بازگردند؟!.. چه شده دستگاه قمهزنی و سینهزنی دوباره رونق گیرد؟!.. چه شده که بساط انکیزیسیون [3] برپا گردد؟!.. مگر خدا این کشور را برای بدبختی و بدنامی آفریده؟!..
ما نه تنها باید با ارتجاع نبرد کنیم ، با پیشرفتهایی که در جهانست و تودههای اروپا و آمریکا از آن بهره مییابند ، باید ما نیز همگام باشیم و بهره یابیم. باید از تکانهای سوسیالیستی که در همه جا از شرق و غرب پدیدار است ، ما نیز برخوردار باشیم.
این نبرد با ارتجاع و کوشش به پیشرفت ، گذشته از نتایج دیگر ، در سیاست نیز مؤثر است و به بقای استقلال ایران کمک مهم تواند داشت.
👇
🖌 احمد کسروی
📝 1ـ باید لجاجت را از میان برداشت : (پنج از پنج)
از سخن خود نتیجه گیریم : چنانکه گفتیم سیاست ایران باید نه یکطرفه باشد و نه دوطرفه. سیاست ایران باید یکباره بیطرفانه باشد. دوباره میگویم : این عبارتها وهنآور است. اگر این عبارتها در روزنامههای انگلیس یا شوروی نوشته شده بود بایستی بما بربخورد و بخود حق اعتراض دهیم. چه رسد باین که در روزنامههای خودمان نوشته شود.
شما چرا نمیخواهید یک تودهی بیطرف باشید؟!.. چرا نمیخواهید مانند دیگر تودهها با همسایگان نیکخواهانه و بیطرفانه رفتار کنید؟!..
دیدم در روزنامهای نوشته است : «باید یک دولت ائتلافی تشکیل شود». مقصودش آنست که چند تن از هواداران سیاست انگلیس با چند تن از طرفداران سیاست شوروی دست بهم دهند و کابینهای پدید آورند. ولی آیا این دولت ائتلافی مانندهی مجلس ائتلافی نخواهد بود؟!.. آیا کاخ گلستان مانندهی بهارستان میدان کشاکش نخواهد گردید؟!.. آیا با این لجاجت درمیان دو دسته ، هیئت دولت خواهد توانست برای کشور کاری انجام دهد؟!..
اگر مقصود چارهجویی باین دردهاست ، امروز در ایران نیاز بسیار سخت به پدید آمدن جمعیت ایرانخواه بیطرفی هست و من از آن در همین کتاب سخن خواهم راند. دولت نیز باید از کسان بیطرف ایرانخواه تشکیل یابد. چنین دولتیست که خواهد توانست امروز کاری بانجام رساند.
یک اختلاف دیگر درمیان دو دستهی دست راست و دست چپ ، موضوع ارتجاع است. در روزنامهها همیشه دیده میشود این سو آن سو را «مرتجع» میخواند.
ولی این نزاع لفظیست. اگر حقیقت را بخواهیم این واژه از بس گفته شده و بزبان عوام افتاده ، معنای خود را از دست داده و یک واژهی توهینآمیز گردیده (جزو دشنامها شده). ولی من با معنای لغوی آن کار دارم. مرتجع کسیست که هوادار عقاید و عادات کهن باشد و بکوشد که مردم را بآن عقاید و عادات بازگرداند و یا در روی آنها پافشارشان سازد.
این کسان در زمانهای نهضت در همهی کشورها بودهاند. عقیدهشان چنین بوده و یا صلاح حزب و دستهی خود را در آن دیدهاند. در ایران هم آقاسید ضیاء از آنهاست. کتابچهی «شعائر ملی» بما حق میدهد که او را هوادار ارتجاع شناسیم. اگر کسی آقاسید ضیاء را «مرتجع» (باین معنی) بخواند و باو از این راه ایراد گیرد ، کار بسیار بجایی کرده. [1]
چیزی که هست چنانکه در کتاب «سرنوشت» نیز نوشته شده ، در این کشاکشها ، مخالفت یا مبارزه با ارتجاع دخالت نداشته. اگر آقاسید ضیاء هوادار ارتجاع است ، حزب توده نیز در آن باره بیطرف میباشد. من نمیدانم برای چه این الفاظ پیاپی بمیان میآید؟!.. برای چه مردم را گیج گردانیده کلمههایی را که معنایی از آنها نمیفهمند بزبانهاشان میاندازند؟!..
شنیدنیست که مسافری میگفته در یکی از شهرهای شمال میتینگ میدادند. آوازها بلند بود : «یره باتسون سید ضیاء ، نابود اولسون مرتجع!..». [2] من از یکی پرسیدم : «مرتجع چیست؟..». گفت : «برادر سید ضیاست. نمیدانید مگر؟..». اینست نمونهای از ارتباط الفاظ با معانی!. اینست اندازهی تاریکی فهمها و اندیشهها.
مقصودم نکوهش نیست. میخواهم بگویم نزاعتان لفظیست. اگر از من بشنوید ، باید بجای این نزاعها دست بهم داده و حقیقتاً با ارتجاع به نبرد سختی پردازیم. آنچه بتوده سودمند تواند بود این نبرد است.
در زمانی که همهی تودهها پیش میروند چه شده ما باز پس گردیم؟!.. چه شده دوباره ایلات را در آن زندگانی که یادگار قرنهای پیش از تاریخست آزاد گزاریم؟!.. چه شده که زنها دوباره بچادر و چاقچور بازگردند؟!.. چه شده دستگاه قمهزنی و سینهزنی دوباره رونق گیرد؟!.. چه شده که بساط انکیزیسیون [3] برپا گردد؟!.. مگر خدا این کشور را برای بدبختی و بدنامی آفریده؟!..
ما نه تنها باید با ارتجاع نبرد کنیم ، با پیشرفتهایی که در جهانست و تودههای اروپا و آمریکا از آن بهره مییابند ، باید ما نیز همگام باشیم و بهره یابیم. باید از تکانهای سوسیالیستی که در همه جا از شرق و غرب پدیدار است ، ما نیز برخوردار باشیم.
این نبرد با ارتجاع و کوشش به پیشرفت ، گذشته از نتایج دیگر ، در سیاست نیز مؤثر است و به بقای استقلال ایران کمک مهم تواند داشت.
👇
امروز که اندیشههایی درمیانست که همهی تودهها از بزرگ و کوچک و از شرقی و غربی دست بهم دهند و در راه بردن جهان همکاری نمایند و در نتیجهی این اندیشههاست که انجمنهای بینالمللی یکی پس از دیگری تشکیل مییابد ، بدیهیست که در این انجمنها ارزش هر تودهای باندازهی بهرهمندی او از پیشرفتهاست. شما با این ایلهای کوچنشین بیابانی ، با این زنهای چادر و چاقچوری ، با این روستاهای ویران ، با این کمی دانشها ، هیچگاه با تودههای آراسته و پیراسته همارزش نخواهید بود. بترسید از آنکه روزی گفتگوهایی بمیان آید و عکسهای قمهزنی را بجلوتان گزارند ، داستان کشته شدن ایمبری کنسول آمریکا[1303] یا فاجعهی بهائیکشی پارسالی شاهرود [4] یا مانندهای آن را که بسیار است برختان کشند.
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :
1ـ در کتاب «سرنوشت» فهرستی از نوشتههای مرتجعانهی سید ضیاء آورده شده است.
2ـ معنی : برافتد سید ضیاء ، نابود شود مرتجع!.
3ـ دستگاه انکیزیسیون (inquisition) همانست که کشیشان در برابر آزادیخواهان و دانشمندان برپا کرده بودند و هر کسی که ناهمآوازی با تعلیمات کلیسا از خود نشان میداد به محاکمه میکشانیدند.
با برافتادن رضاشاه ، ارتجاع (ملایان و دولتهای پشتیبان آنها) مانندهی چنان دستگاهی را در ایران برپا داشت. پروندهسازی برای کتابهای کسروی که به کشته شدنش در کاخ دادگستری انجامید یکی از میوههای زهرآلود آن دستگاه در ایران است.
4ـ نگاه کنید بکتابچهی «حقایق گفتنی».
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :
1ـ در کتاب «سرنوشت» فهرستی از نوشتههای مرتجعانهی سید ضیاء آورده شده است.
2ـ معنی : برافتد سید ضیاء ، نابود شود مرتجع!.
3ـ دستگاه انکیزیسیون (inquisition) همانست که کشیشان در برابر آزادیخواهان و دانشمندان برپا کرده بودند و هر کسی که ناهمآوازی با تعلیمات کلیسا از خود نشان میداد به محاکمه میکشانیدند.
با برافتادن رضاشاه ، ارتجاع (ملایان و دولتهای پشتیبان آنها) مانندهی چنان دستگاهی را در ایران برپا داشت. پروندهسازی برای کتابهای کسروی که به کشته شدنش در کاخ دادگستری انجامید یکی از میوههای زهرآلود آن دستگاه در ایران است.
4ـ نگاه کنید بکتابچهی «حقایق گفتنی».
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
79%
آری
21%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!
🖌 کوشاد تلگرام
🔸 بخش شانزدهم
راه آدمیگری چگونه هموار گردد؟
سومین نتیجهای که از دین یاد کردیم «پرورانیدن روان و هموار گردانیدن راه زندگانی آدمیانه» بود. باید به این هم بپردازیم و شرح بیشتری بدهیم. راستی آنست که آدمی از دو گوهر یا سرشت پدید آمده : جان و روان. این سرشتها هر یک در آدمی رفتارهایی را باعث میشوند. جانْ رفتارهای خودخواهانه (خود را خواستن و حفظ کردن) را برمیانگیزد. رفتارهایی که او زنده بماند ، خوش باشد و رنج نکشد ، «بالای چشمت ابروست» نشنود ، کسی را بهتر از خود نبیند. ... اینها نیز خصلتهای سرشت جانی است : آز (حرص) ، خودخواهی ، خشم ، کینه ، بدخواهی ، رشک ، برتریجویی ، ستمگری ، خودسری ، خودنمایی و مانندهای اینها. این همان سرشت یا گوهریست که جانوران نیز با آن سرشته شدهاند. پس ما با آنان در این سرشت مشترکیم. ولی روانْ گوهری بضد جان و تنها در آدمی است و جانوران از آن بیبهرهاند. خصلتهای روانی اینهاست : دلسوزی ، نیکخواهی ، فداکاری ، دادگری ، راستیپژوهی ، آبادیدوستی و مانندهای اینها.
زندگانی آدمیان نیز دو گونه تواند بود. زندگانی از روی جان و زندگانی از روی روان. هر کدام ویژگیهای خود را دارد. اگر زندگانی یک مردمی تنها از روی جان باشد رفتارهاشان همه خودخواهانه بوده و پروای یکدیگر نخواهند کرد. حتا قانونها را تا بتوانند زیر پا خواهند گزارد. اگر زندگانی از روی روان باشد همه دلسوز یکدیگر بوده فداکاریها خواهند کرد. از رشک و خشم و کینه خواهند پرهیزید. به آبادی و پاکیزگی اهمیت داده در راه آنها خواهند کوشید.
👇
🖌 کوشاد تلگرام
🔸 بخش شانزدهم
راه آدمیگری چگونه هموار گردد؟
سومین نتیجهای که از دین یاد کردیم «پرورانیدن روان و هموار گردانیدن راه زندگانی آدمیانه» بود. باید به این هم بپردازیم و شرح بیشتری بدهیم. راستی آنست که آدمی از دو گوهر یا سرشت پدید آمده : جان و روان. این سرشتها هر یک در آدمی رفتارهایی را باعث میشوند. جانْ رفتارهای خودخواهانه (خود را خواستن و حفظ کردن) را برمیانگیزد. رفتارهایی که او زنده بماند ، خوش باشد و رنج نکشد ، «بالای چشمت ابروست» نشنود ، کسی را بهتر از خود نبیند. ... اینها نیز خصلتهای سرشت جانی است : آز (حرص) ، خودخواهی ، خشم ، کینه ، بدخواهی ، رشک ، برتریجویی ، ستمگری ، خودسری ، خودنمایی و مانندهای اینها. این همان سرشت یا گوهریست که جانوران نیز با آن سرشته شدهاند. پس ما با آنان در این سرشت مشترکیم. ولی روانْ گوهری بضد جان و تنها در آدمی است و جانوران از آن بیبهرهاند. خصلتهای روانی اینهاست : دلسوزی ، نیکخواهی ، فداکاری ، دادگری ، راستیپژوهی ، آبادیدوستی و مانندهای اینها.
زندگانی آدمیان نیز دو گونه تواند بود. زندگانی از روی جان و زندگانی از روی روان. هر کدام ویژگیهای خود را دارد. اگر زندگانی یک مردمی تنها از روی جان باشد رفتارهاشان همه خودخواهانه بوده و پروای یکدیگر نخواهند کرد. حتا قانونها را تا بتوانند زیر پا خواهند گزارد. اگر زندگانی از روی روان باشد همه دلسوز یکدیگر بوده فداکاریها خواهند کرد. از رشک و خشم و کینه خواهند پرهیزید. به آبادی و پاکیزگی اهمیت داده در راه آنها خواهند کوشید.
«آدمی از سرشت خود دارای دو گوهر است. گوهر تن و جان و گوهر روان. (جان در نزد ما جز از روان است).
از گوهر تن و جان آدمی مانندهی جانوران است و همهی خیمهای ناستودهی آن را از خودخواهی و خشم و رشک و کینه و ستمگری و هوسها و مانند اینها داراست. ولی از سرشت روان جدا از دیگران میباشد و خود خیمهای ستودهی نیکخواهی و غمخواری با دیگران و دادگری و راستیپژوهی و آبادیدوستی را داراست. فهم و خرد و اندیشه و شرم از بستگان این گوهر روانی میباشند.
آدمیکه دارای این دو گوهرست در زندگانی میتواند به هر کدام که خواست پیروی کند. میتواند یک زندگی جانورانه پیش گیرد و سرچشمهی کارهایش خودخواهی و آز و کینه و مانند اینها باشد. همچون جانوری تنها خود را خواهد و همه چیز را برای خود خواهد ، و پیداست که در آن حال زندگانی براه نبرد و کشاکش خواهد افتاد و رنجها بسیار و بهره از آسایش بسیار کم خواهد بود. همچنان میتواند به زندگانی آدمیانه گراید و سرچشمهی خواهشها و کارهای خود را نیکخواهی و غمخواری با دیگران و دادگری گرداند و در آن حال نیازی به نبرد و کشاکش نمانده بنیاد زندگانی همدستی و همدردی خواهد بود.
زندگانی امروزی درهمست. باین معنی که هر دو سرشت دخالت دارد. زندگانی امروزی نیمی جانورانه و نیمی آدمیانه است و اگر رویهمرفته را سنجیم جنبهی جانوری آن بیشترست.
برای روشنی سخن مَثَلی یاد میکنم : ما امروز از یکسو در شهرها دادگاهها بنیاد گزارده داورها برگماردهایم که اگر کسی در خیابانی به ناتوانی چیرگی نشان داد و مشتی بسرش نواخت ، او را میکِشند و میبرند و در دادگاه کیفرش میدهند. اگر دو تن دعوایی باهم داشتند بجای آنکه به پیکار برخیزند بدادگاه میروند و با گفتگو دعوای خود را بپایان میرسانند. از سوی دیگر بیشتر دولتها هر یکی بر آنست که بتودههای ناتوان چیرگی نماید ، و اگر دعوایی درمیان دو دولت بود میخواهند آن را با زورورزی بپایان رسانند و بجنگ و کشتار میپردازند.
این دو کار به ضد همست : آن دادگاه برپا گردانیدن و دادگری نمودن از روی گوهر روانست و نتیجهی راهنماییهای خرد میباشد. ولی این چیرگی جستنِ دولتها و بجنگ برخاستنِ آنها جز از روی سرشت جانوری نمیباشد و یکسره با روان و خرد ناسازگارست.
تنها این مثل نیست. در زندگانی فردی نیز هر یکی از ما گرفتار کشاکش این دو گوهرست. شما خشمتان گرفته بکسی سیلی میزنید و پس از کمی پشیمان گردیده شرمند میشوید و ناآسوده هستید. این دو کار از یک سرچشمه نبوده و نتوانستی بود. خشم که شما را به سیلی زدن واداشته یکی از خیمهای تن و جانی شماست. آن نیرویی که شما را به پشیمانی و شرمندگی واداشته روان شماست. از اینگونه صد مثل یاد توان کرد.
👇
پایهی کوششهای ما بر آنست که در سراسر جهان در آدمیان سرشت روانی نیرومند باشد و در کارهای زندگانی مؤثر افتد که نه تنها قانونهای جهان از روی خرد بوده به قصد آبادی جهان و آسایش جهانیان گزارده شود ، هر فردی از آدمیان به خودخواهی و آز و رشک و کینهی خود چیره درآمده زیستش از روی نیکخواهی و غمخواری با دیگران و دادگری و آبادیدوستی باشد. هر فردی در کارها و کوششهایش نه تنها دربند آسایش و خوشی خود ، دربند آسایش و خوشی همگی مردمان باشد». (انکیزیسیون در ایران ، ص 5)
آنچه در زمینهی دوگانگی سرشت آدمی گفتیم ، فلسفهی مادی نمیشناسد و به آن باور ندارد. ولی برای آن دلیلها هست و پاکدینی نشان میدهد که آن فلسفه دچار لغزش است.
اکنون باید دانست که خواست از دین بویژه پاکدینی که این زمینه را دنبال میکند آنست که زندگانی از روی خواستهای روان باشد. روان و جان مانند دو کفهی ترازوست که چون یکی بالا رفت دیگری پایین میآید. پس چارهی زندگانی جانورانه که از چیرگی گوهر جان بر گوهر روان برمیخیزد ، کوشیدن به نیرومندی روان است. راه نیرومندی روان را پاکدینی در آن نشان میدهد که حقایق زندگی روشن گردد و همگان آنها را بدانند و اعتنا کنند.
این جنبهی تربیتی دین است که بسیار ارجمند میباشد. با چنین کاریست که دین میتواند خصلتهای ناستودهی جانی را زیردست گیرد و خصلتهای روانی را بپرورد. از سوی دیگر این جنبه امیدگاه آدمیانست. با چنین کوششی میتوان امیدمند بود که دادگاههایی نیز برای تعدی دولتها پدید آید و آنها را از زورورزی بازداشته به مرزشناسی وادارد.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»
🖌 احمد کسروی
📝 2ـ باید در زمینهی انتخابات به یک رشته کوششها و راهنماییها برخاست : (یک از سه)
یکی از موضوعهایی که امروز مایهی گرفتاری شده و در این غائله دخالت داشته ، ماده واحدهایست که مجلس شورا در زمینهی «تحریم انتخابات در بودن آرتشهای بیگانه» وضع کرده.
چنانکه در کتاب «سرنوشت» هم نوشته شده باساس قضیه ایراد نیست. زیرا اولاً نمایندگان خواستهاند علاقهی خود را به تهی شدن ایران از آرتشهای بیگانه نشان دهند و اینگونه احساسات درخور تمجید است. ثانیاً در دورهی چهاردهم دیده شد که آرتشهای انگلیس و شوروی هر دو در انتخابات دخالت کردند و کسانی را که خودشان علاقه داشتند بنمایندگی رسانیدند (بگفتهی روزنامهها از صندوق نماینده درآوردند).
وضع رسوای مجلس چهاردهم نیک حاکیست که اگر انتخابات دورهی آینده با بودن بیگانگان در این کشور انجام گیرد ، با دخالتهای بیشتری که آنها خواهند کرد ، در مجلس پانزدهم کشاکش و دوتیرگی بسیار بدتر و رسوایی چند برابر بیشتر خواهد بود.
با این ملاحظات ، وضع آن یک ماده بسیار بجا بوده ، و جای خشنودیست که متفقین همهشان بر سر پیمان ایستادهاند و پیاپی نوید میدهند که تا آن هنگام آرتشهای خود را از ایران بیرون خواهند برد. ولی با همهی اینها جای گفتگوست که اگر موعد رسید و پیشامدی پیش آمد و آرتشهای متفقین (یا برخی از آنها) چند ماه دیگر در ایران ماندند ، آیا با نبودن مجلس ، حال کشور چه خواهد بود؟!.. آیا آشفتگیهای بیشتر از این بمیان نخواهد آمد؟!.. آیا آن دولتی که در نبودن مجلس کشور را راه خواهد برد کدامست؟!..
این کار اشکال دیگری هم پیدا کرده ، و آن اینکه نمایشی بزیان دولت شوروی پنداشته شده. از سوی دیگر در این هنگام که دولت نیاز بسیاری بشرکت دادن مردم در مصالح کشور دارد ، این جلوگیری از انتخابات بنومیدی آنها خواهد افزود. بویژه در استانها و شهرستانها که زیانهای آشکار خواهد داشت.
باید در آن باره دوباره اندیشیده شود و مجلس باید در آن ماده واحده تجدید نظر کند. یک راه اینست که آن ماده لغو شود و انتخابات آزاد گردد ، و بجای آن در مجلس آینده در اعتبارنامهها دقت بیشتر بکار رود و تصمیمی درمیان باشد که هر کسی که در انتخاب او بیگانگان (نه تنها آرتشهای آنها) دخالت داشتهاند ، بنمایندگی پذیرفته نگردد. بگمان من این راه بهتر است و اشکالش کمتر خواهد بود.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 2ـ باید در زمینهی انتخابات به یک رشته کوششها و راهنماییها برخاست : (یک از سه)
یکی از موضوعهایی که امروز مایهی گرفتاری شده و در این غائله دخالت داشته ، ماده واحدهایست که مجلس شورا در زمینهی «تحریم انتخابات در بودن آرتشهای بیگانه» وضع کرده.
چنانکه در کتاب «سرنوشت» هم نوشته شده باساس قضیه ایراد نیست. زیرا اولاً نمایندگان خواستهاند علاقهی خود را به تهی شدن ایران از آرتشهای بیگانه نشان دهند و اینگونه احساسات درخور تمجید است. ثانیاً در دورهی چهاردهم دیده شد که آرتشهای انگلیس و شوروی هر دو در انتخابات دخالت کردند و کسانی را که خودشان علاقه داشتند بنمایندگی رسانیدند (بگفتهی روزنامهها از صندوق نماینده درآوردند).
وضع رسوای مجلس چهاردهم نیک حاکیست که اگر انتخابات دورهی آینده با بودن بیگانگان در این کشور انجام گیرد ، با دخالتهای بیشتری که آنها خواهند کرد ، در مجلس پانزدهم کشاکش و دوتیرگی بسیار بدتر و رسوایی چند برابر بیشتر خواهد بود.
با این ملاحظات ، وضع آن یک ماده بسیار بجا بوده ، و جای خشنودیست که متفقین همهشان بر سر پیمان ایستادهاند و پیاپی نوید میدهند که تا آن هنگام آرتشهای خود را از ایران بیرون خواهند برد. ولی با همهی اینها جای گفتگوست که اگر موعد رسید و پیشامدی پیش آمد و آرتشهای متفقین (یا برخی از آنها) چند ماه دیگر در ایران ماندند ، آیا با نبودن مجلس ، حال کشور چه خواهد بود؟!.. آیا آشفتگیهای بیشتر از این بمیان نخواهد آمد؟!.. آیا آن دولتی که در نبودن مجلس کشور را راه خواهد برد کدامست؟!..
این کار اشکال دیگری هم پیدا کرده ، و آن اینکه نمایشی بزیان دولت شوروی پنداشته شده. از سوی دیگر در این هنگام که دولت نیاز بسیاری بشرکت دادن مردم در مصالح کشور دارد ، این جلوگیری از انتخابات بنومیدی آنها خواهد افزود. بویژه در استانها و شهرستانها که زیانهای آشکار خواهد داشت.
باید در آن باره دوباره اندیشیده شود و مجلس باید در آن ماده واحده تجدید نظر کند. یک راه اینست که آن ماده لغو شود و انتخابات آزاد گردد ، و بجای آن در مجلس آینده در اعتبارنامهها دقت بیشتر بکار رود و تصمیمی درمیان باشد که هر کسی که در انتخاب او بیگانگان (نه تنها آرتشهای آنها) دخالت داشتهاند ، بنمایندگی پذیرفته نگردد. بگمان من این راه بهتر است و اشکالش کمتر خواهد بود.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!
🖌 کوشاد تلگرام
🔸 بخش هفدهم
چارهی تفرقه و دستهبندیها
چهارمین نتیجهای از دین که باید از آن سخن راند به یک شاهراه درآوردن مردمان و جلوگیری از پراکندگیها (تفرقه) است.
امروز بیشتر مردم زیان پراکندگیها را نمیدانند. در گذشته این زیان نمایانتر بوده و کار به دستهبندیها و کینهها بلکه به خونریزیها میان مردمان میانجامیده. کمند کسانی که آسیبهای کینهی سنی و شیعی را از تاریخ نیک بدانند. تنها در یک دورهی دویستساله در روزگار صفویان که به کشتهشدن صدهزاران مردان در جنگهای ایران با عثمانیها و ازبکها و به بردگی رفتن صدهزاران زنان و دختران ایرانی و بفروش رفتن آنها در بازارهای استانبول و صوفیا و بلگراد انجامید یکی از دهها آسیب پراکندگی در کیشها و باورهاست.
تنها ایران را بدیده گیریم ، در این کشور سیزده چهارده کیش و گمراهی بلکه بیشتر هست. از جمله شیعی ، سنی ، شیخی ، بهائی ، علیاللهی ، اسماعیلی ، زردشتی ، مسیحی ، یهودی ، صوفی ، خراباتی ، مادی. اینها همیشه از یکدیگر بیزار و باهم دشمن بوده و کمتر میتوانستهاند با هم دوست باشند و در کارها همدستی کنند.
سپس که قانون مدنی روان گردید آن نیز تنها جلو تعدی و وحشیگریها را تا اندازهای گرفته ولی از کینهها و دستهبندیها و بیزاری پیروان کیشها از هم نمیتوانسته جلو گیرد.
ولی دین درپی آنست که این پراکندگیها را تا جایی که میتوان از میان بردارد تا مردمان یکدیگر را برادر بدانند و باهم برادرانه رفتار کنند. این پراکندگیهای اندیشهای زیانهای بزرگی دارد :
دین چنانکه در گذشته توانست پراکندگی را از میان مردم بردارد (برای مثال اسلام کشاکشها و جنگهای قبیلهای را از میان عرب برداشت و از آنها یک تودهی یگانه (متحد) و نیرومند پدید آورد که به نیم جهان آنروزی فرمانروایی میکرد) ، اکنون نیز این تواند که چون این کیشهای بیپا را براندازد ، همه را به یک شاهراه دینِ پاک یا پاکدینی رهنمون گردد.
خواهند پرسید : «هزار سال بیشترست که به اینها چاره نشده و همگی همچنان هستند و سختجانی میکنند. دین چگونه اینها را برانداختن تواند؟!».
میگوییم : اینکه هزار سالست اینها همچون انگل بجان این کشور افتاده دلیل آن نیست که همیشه باشند. اگر کارها از راهش پیش رود به اینها چاره توان کرد.
«چارهی اینها آنست که چون همه بعنوان دینست ، معنی راست دین روشن گردد و این چیزهای غلط از میان رود. یگانهراهِ چاره اینست و میبایست در ایران جنبشی در همین زمینه پدید آید». (در راه سیاست ، همان)
چنانکه گفته شد ، تفرقه یا پراکندگی از هر گونهی آن ، برای یک توده بیمناک و ریشهی دشمنیها و یکدیگر را بیگانه گرفتن است. مردمی که در یک کشور میزیند تا توان باید خود را از دوگانگیها بپیرایند. ببینید تنها ایران نیست. بسیاری از کشورها امروز هم دچار این بدبختیاند. در هندوستان دهها کیش و گمراهی هست که پیروان آن همیشه با یکدیگر در کشاکشند. به میانمار بنگرید : علت آشوبهای آنجا از چیست؟ به آشوبهای تایلند در دهههای 1960 ، 1970 و 2000 بنگرید. در مالزی و اندونزی هم گرفتاری کشاکش تیرهها و کیشها بوده و هست. بنگلادش و پاکستان نیز از این کشاکشها و خونریزیها بیبهره نبودهاند. در آفریقا نیز کشاکشها و خونریزیهای تیرهای و کیشی فراوان رخ داده که حادثهی تلخ رواندا همیشه در یادها خواهد ماند. همینست داستان بوسنی در اروپای آرام و کمکشاکش که آن هم در تاریخ خونریزیهای تیرهای و کیشی جایگاه ویژهای دارد. گفته میشود خاورمیانه بیش از یک چهاریک زد و خوردها و جنگهای تیرهای در جهان را داراست.
اکنون سخن در آنست که ریشهی این کشاکشها نخست در نبودن یک راه بخردانه است و دوم دویی و دوگانگی در کیش و تیره. این دوگانگیها همیشه آتش زیر خاکسترند و دولتهای آزمند جهان نیز از برافروختن چنان آتشهایی سود میبرند.
👇
🖌 کوشاد تلگرام
🔸 بخش هفدهم
چارهی تفرقه و دستهبندیها
چهارمین نتیجهای از دین که باید از آن سخن راند به یک شاهراه درآوردن مردمان و جلوگیری از پراکندگیها (تفرقه) است.
«ما دینْ راه زندگی را میگفتیم. بارها نوشتهایم چنانکه کاروانیان در یک بیابان نیازمند شاهراهند و اگر نباشد گم گردند و هر کاروانی رو بسوی دیگری آورند ، همچنان آدمیان در زندگانی به یک دینی نیازمندند که همه از آن پیروی کنند و از هم پراکنده نگردند». (ما چه میخواهیم؟ ، ص 78)
امروز بیشتر مردم زیان پراکندگیها را نمیدانند. در گذشته این زیان نمایانتر بوده و کار به دستهبندیها و کینهها بلکه به خونریزیها میان مردمان میانجامیده. کمند کسانی که آسیبهای کینهی سنی و شیعی را از تاریخ نیک بدانند. تنها در یک دورهی دویستساله در روزگار صفویان که به کشتهشدن صدهزاران مردان در جنگهای ایران با عثمانیها و ازبکها و به بردگی رفتن صدهزاران زنان و دختران ایرانی و بفروش رفتن آنها در بازارهای استانبول و صوفیا و بلگراد انجامید یکی از دهها آسیب پراکندگی در کیشها و باورهاست.
تنها ایران را بدیده گیریم ، در این کشور سیزده چهارده کیش و گمراهی بلکه بیشتر هست. از جمله شیعی ، سنی ، شیخی ، بهائی ، علیاللهی ، اسماعیلی ، زردشتی ، مسیحی ، یهودی ، صوفی ، خراباتی ، مادی. اینها همیشه از یکدیگر بیزار و باهم دشمن بوده و کمتر میتوانستهاند با هم دوست باشند و در کارها همدستی کنند.
سپس که قانون مدنی روان گردید آن نیز تنها جلو تعدی و وحشیگریها را تا اندازهای گرفته ولی از کینهها و دستهبندیها و بیزاری پیروان کیشها از هم نمیتوانسته جلو گیرد.
ولی دین درپی آنست که این پراکندگیها را تا جایی که میتوان از میان بردارد تا مردمان یکدیگر را برادر بدانند و باهم برادرانه رفتار کنند. این پراکندگیهای اندیشهای زیانهای بزرگی دارد :
«1) مردم را از هم پراکنده هر گروهی را براه دیگری میاندازد.
2) مغزها را تیره گردانیده جلو هر گونه پیشرفت را میگیرد.
3) چند رشته که بهم درآمیزد نیروهای مغزی را بیکاره میگرداند.
اگر کسی بخواهد زیانهای اینها را نیک شمارد باید کتابهای جداگانه پردازد.
اینها در کشورهای اروپا نبوده. گاهی شنیدهام میگویند : «کیشها در اروپا نیز بوده است». ولی این راست نیست.
در کجای اروپا در یک کشور چهارده کیش بوده؟!.. در کجا بدآموزیهای زهرآلود صوفیگری و خراباتیگری رواج داشته؟!.. در اروپا تنها کیش مسیحی میبوده و در آن نیز بدآموزیهای زیانمند بسیار کمست». (در راه سیاست ، ص 86)
دین چنانکه در گذشته توانست پراکندگی را از میان مردم بردارد (برای مثال اسلام کشاکشها و جنگهای قبیلهای را از میان عرب برداشت و از آنها یک تودهی یگانه (متحد) و نیرومند پدید آورد که به نیم جهان آنروزی فرمانروایی میکرد) ، اکنون نیز این تواند که چون این کیشهای بیپا را براندازد ، همه را به یک شاهراه دینِ پاک یا پاکدینی رهنمون گردد.
خواهند پرسید : «هزار سال بیشترست که به اینها چاره نشده و همگی همچنان هستند و سختجانی میکنند. دین چگونه اینها را برانداختن تواند؟!».
میگوییم : اینکه هزار سالست اینها همچون انگل بجان این کشور افتاده دلیل آن نیست که همیشه باشند. اگر کارها از راهش پیش رود به اینها چاره توان کرد.
«چارهی اینها آنست که چون همه بعنوان دینست ، معنی راست دین روشن گردد و این چیزهای غلط از میان رود. یگانهراهِ چاره اینست و میبایست در ایران جنبشی در همین زمینه پدید آید». (در راه سیاست ، همان)
چنانکه گفته شد ، تفرقه یا پراکندگی از هر گونهی آن ، برای یک توده بیمناک و ریشهی دشمنیها و یکدیگر را بیگانه گرفتن است. مردمی که در یک کشور میزیند تا توان باید خود را از دوگانگیها بپیرایند. ببینید تنها ایران نیست. بسیاری از کشورها امروز هم دچار این بدبختیاند. در هندوستان دهها کیش و گمراهی هست که پیروان آن همیشه با یکدیگر در کشاکشند. به میانمار بنگرید : علت آشوبهای آنجا از چیست؟ به آشوبهای تایلند در دهههای 1960 ، 1970 و 2000 بنگرید. در مالزی و اندونزی هم گرفتاری کشاکش تیرهها و کیشها بوده و هست. بنگلادش و پاکستان نیز از این کشاکشها و خونریزیها بیبهره نبودهاند. در آفریقا نیز کشاکشها و خونریزیهای تیرهای و کیشی فراوان رخ داده که حادثهی تلخ رواندا همیشه در یادها خواهد ماند. همینست داستان بوسنی در اروپای آرام و کمکشاکش که آن هم در تاریخ خونریزیهای تیرهای و کیشی جایگاه ویژهای دارد. گفته میشود خاورمیانه بیش از یک چهاریک زد و خوردها و جنگهای تیرهای در جهان را داراست.
اکنون سخن در آنست که ریشهی این کشاکشها نخست در نبودن یک راه بخردانه است و دوم دویی و دوگانگی در کیش و تیره. این دوگانگیها همیشه آتش زیر خاکسترند و دولتهای آزمند جهان نیز از برافروختن چنان آتشهایی سود میبرند.
👇
دین این توانایی را دارد که مردم یک کشور یا یک سرزمین را زیر یک درفش گرد آورد و از آنها تودهای یگانه و سرفراز پدید آورد.
چون امروز کشاکشهای کیشی کمتر از گذشته خونریزانه است ، کسانی گمان دارند که گذشت زمان و آگاهیهای مردمان آنها را از میان تواند بُرد. در حالی که باید دانست این جداییها و دستهبندیها هنوز هست و بیکبار از میان نرفته و تا به اینها چاره نشود ، بهائی دشمن شیعی و او دشمن بهائی است. صوفی نیز با هر که جز خود ، دشمن است. زردشتی به همان سان ، ارمنی و آسوری به همان سان ، یهودی به همان سان. بیزاریها و کینهها بجای خود بازمیماند و در نهان در کارست ، تنها در ظاهر خود را نشان نمیدهد.
کسانی چارهی اینگونه گرفتاریها را «آگاهی» میدانند. باید از ایشان پرسید : «خواست شما کدام آگاهیهاست؟!». آنچه ما میدانیم بیشتر اینها تاریخ تیرهی خود را به کودکانشان یاد میدهند که سراسر بیزاری از دیگران را میآموزد. پس خواستْ چنین آگاهیهایی نیست و ایشان بگویند کدامها را میگویند. آنچه ما میدانیم آگاهیهایی که از چنین پراکندگیها و در نتیجه خونریزیهایی جلوگیری کند جز آموزاکهای دینی نیست.
در این زمینه نیز چاره جز یک دینی که با خرد و دانش سازگار بوده بتواند این گمراهیها را براندازد نیست. با چنین کیشها و گمراهیهایی که آموزاکهاشان در مغزها خوابیده زندگانی برادرانه جز یک آرزو نیست.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
چون امروز کشاکشهای کیشی کمتر از گذشته خونریزانه است ، کسانی گمان دارند که گذشت زمان و آگاهیهای مردمان آنها را از میان تواند بُرد. در حالی که باید دانست این جداییها و دستهبندیها هنوز هست و بیکبار از میان نرفته و تا به اینها چاره نشود ، بهائی دشمن شیعی و او دشمن بهائی است. صوفی نیز با هر که جز خود ، دشمن است. زردشتی به همان سان ، ارمنی و آسوری به همان سان ، یهودی به همان سان. بیزاریها و کینهها بجای خود بازمیماند و در نهان در کارست ، تنها در ظاهر خود را نشان نمیدهد.
کسانی چارهی اینگونه گرفتاریها را «آگاهی» میدانند. باید از ایشان پرسید : «خواست شما کدام آگاهیهاست؟!». آنچه ما میدانیم بیشتر اینها تاریخ تیرهی خود را به کودکانشان یاد میدهند که سراسر بیزاری از دیگران را میآموزد. پس خواستْ چنین آگاهیهایی نیست و ایشان بگویند کدامها را میگویند. آنچه ما میدانیم آگاهیهایی که از چنین پراکندگیها و در نتیجه خونریزیهایی جلوگیری کند جز آموزاکهای دینی نیست.
در این زمینه نیز چاره جز یک دینی که با خرد و دانش سازگار بوده بتواند این گمراهیها را براندازد نیست. با چنین کیشها و گمراهیهایی که آموزاکهاشان در مغزها خوابیده زندگانی برادرانه جز یک آرزو نیست.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
86%
آری
7%
نه
7%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.