آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
8%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 بدخواهان چه میگویند؟. (گفتاری از مهنامهی پیمان)
🖌 احمد کسروی
🔸 هفت از ده
کسانی رفتار دیگری مینمایند ، و آن اینکه در کتابها میگردند و یک سخنی یا خبری که اندک مانستگی بگفتههای ما دارد پیدا میکنند و آنرا برای ما مینویسند ، و میخواهند چنین وانمایند که ما آنچه مینویسیم از اخبار برمیداریم ، و این را یک کوششی در راه کیش خود میپندارند. چند کس را میشناسیم که این کار را میکنند.
این رفتار ایشان بیاد میآورد آن را که در چهل سال و پنجاه سال پیش که تلفن و دیگر افزارهای اروپایی در ایران تازه رواج مییافته کسانی میگفتهاند : «همهی اینها را از ما برداشتهاند». میگفتهاند از کتاب شیخ بهایی یا از کتاب اسرار قاسمی بدست آوردهاند ، و گاهی اندیشیده و برای برخی از آن افزارها مانندهای پیدا میکردهاند. تلفن را میگفتهاند از بازی بچهها که باین سر و آن سرِ نخ درازی قوطی کاغذی یا چوبی بند کنند و دو بچه آنها را بگوش و دهان گرفته از دور با یکدیگر سخن گویند ، برداشتهاند و کلمهی «تلفن» را دیگر شده از کلمهی «طفلان» شمرده و گواه گفتهی خود میگرفتهاند.
برای راهآهن جملهای در کتابها پیدا کرده و یا از خود ساخته بودهاند : «آهن چون کوفته شود دور نزدیک گردد». (1) میگفتهاند راهآهن را از این برداشتهاند. از نادانی تلفن را تنها سیم و گوشی ، و راهآهن را تنها آهنهای گسترده شده میپنداشتهاند.
ما میگوییم : باید از گمان و پندار بیکبار دوری گزید ، و این را پایهای از دین گردانیده و دلیلهای بسیار برایش یاد میکنیم ، و برای آنکه هیچ تاریکی نماند و هیچ کس خرده نگیرد معنی خرد و اندیشه و دریافت را ، بهتر از آنچه در روانشناسیست روشن میسازیم ، و جدایی[ای] را که میان آنها با پندار و گمانست بازمینماییم ، و در نتیجهی همین ، بیراهی افلاطون و ارسطو و بوعلی سینا و ملاصدرا و پیروان ایشان را نشان میدهیم ، و از اینسوی خود نیز از گفتگو در پیرامون آغاز آفرش ، و داستان سرنوشت و صد چیز دیگری که راه بسوی آنها باز نیست جلو میگیریم. دربارهی خدا میگوییم : باید تنها به هستی و یگانگی و توانایی و دانایی که از سنجیدن و اندیشیدن اینجهان بدست میآید بس کرد و بجز از اینها نپرداخت ـ در برابر اینها آنان به رخ ما میکشند یک گفتهی کوچکی را : «در گوهر خدا نیندیشید» (2) ، گفتهای که دانسته نیست از کیست و در کجا گفته شده.
اینان نمیدانند که یک کتاب و یا یک رشته سخنان هنگامی نیکست که سراسر آنها نیک باشد ، وگرنه شما اگر هر کتاب بیارجی را باز کنید در آن نیز چند سخن مغزداری خواهید یافت ، اگر یک تن عامی بیدانش را بسخن وادارید ازو نیز چند جملهی استواری خواهید شنید. بلکه از دیوانگان آشفتهمغز هم گاهی جملههای مغزداری سر زند.
نمیدانند که یک سخن بیدلیلی که از اندیشهی کسی میگذرد و آن را بزبان میراند درخور هیچ ارجی نیست. یک سخن هنگامی ارج پیدا کند که با دلیل همراه باشد و گوینده بروی آن ایستد و به پیشرفتش کوشد ، و چون این خود یک زمینهی ارجداریست و تاکنون در پیرامون آن سخن رانده نشده و انبوه مردم آگاهی در پیرامون آن نمیدارند در اینجا سخنی دربارهی آن میرانیم :
در عربی بسخنانی که از اندیشه گذرد «خاطره» گویند و ما نیز توانیم «دلگذر» نامیم. آدمی را دلگذر فراوان باشد و این از سبکمغزی کسیست که هرچه از دلش گذشت بزبانش راند و سخنان آخشیجِ[=ضد] هم بیرون ریزد ، و از آن سبکمغزتر کسیست که اگر چنین افتد و یک گفتهی ناسنجیده و نااندیشیدهای ازو مغزدار درآید و با نتیجهی گفتههای یک دانشمندی سازگار باشد بخود بالد و چنین گوید : «من این را از پیش گفته بودم».
کسی که نااندیشیده هرچه خواست میگوید و سخنان پراکنده و ناسازگار هم بیرون میریزد ، اگر افتاد و یک سخن او مغزدار درآمد نشان بزرگی او نخواهد بود. مرد بزرگ آنست که سخنش از روی اندیشه باشد و جملههای پراکنده و آخشیج هم بزبان نراند ، و آنچه میگوید برویش ایستد.
شاعران ایران که از هرگونه سخن سرودهاند و گاهی نیز گفتههای پرمغزی از ایشان سرزده این دلیل بخردی آنان نمیباشد. سخن نااندیشیده ازآنِ گویندهاش نیست. یک شاعری که آدمیان را اندامهای یک تن خوانده و چنین گفته : چون یکی را دردی بوده باید دیگران نیز اندوهناک گردند ، این سخن مغزدار است ولی شما چون میبینید همان شاعر در زمانی بوده که شهرهای ایران کشتار دیده و خاندانها همه در سوگواری میبودهاند ، و او کوچکترین «تأثری» از خود ننموده ، و همه سخن از مستی و شادی زده ، میباید دانید که آن گفته از روی فهم و اندیشه نبوده و دلش از آن آگاهی نمیداشته است. کسانی که ارج باین شاعران میگزارند و برخی گفتههای ایشان را که مغزدار است برخ ما میکشند از این نکته ناآگاهند.
🔹 پانوشتها :
1ـ «اذا دق الحدید قرب البعید».
2ـ «لاتفکروا فی ذات الله».
——————————
🖌 احمد کسروی
🔸 هفت از ده
کسانی رفتار دیگری مینمایند ، و آن اینکه در کتابها میگردند و یک سخنی یا خبری که اندک مانستگی بگفتههای ما دارد پیدا میکنند و آنرا برای ما مینویسند ، و میخواهند چنین وانمایند که ما آنچه مینویسیم از اخبار برمیداریم ، و این را یک کوششی در راه کیش خود میپندارند. چند کس را میشناسیم که این کار را میکنند.
این رفتار ایشان بیاد میآورد آن را که در چهل سال و پنجاه سال پیش که تلفن و دیگر افزارهای اروپایی در ایران تازه رواج مییافته کسانی میگفتهاند : «همهی اینها را از ما برداشتهاند». میگفتهاند از کتاب شیخ بهایی یا از کتاب اسرار قاسمی بدست آوردهاند ، و گاهی اندیشیده و برای برخی از آن افزارها مانندهای پیدا میکردهاند. تلفن را میگفتهاند از بازی بچهها که باین سر و آن سرِ نخ درازی قوطی کاغذی یا چوبی بند کنند و دو بچه آنها را بگوش و دهان گرفته از دور با یکدیگر سخن گویند ، برداشتهاند و کلمهی «تلفن» را دیگر شده از کلمهی «طفلان» شمرده و گواه گفتهی خود میگرفتهاند.
برای راهآهن جملهای در کتابها پیدا کرده و یا از خود ساخته بودهاند : «آهن چون کوفته شود دور نزدیک گردد». (1) میگفتهاند راهآهن را از این برداشتهاند. از نادانی تلفن را تنها سیم و گوشی ، و راهآهن را تنها آهنهای گسترده شده میپنداشتهاند.
ما میگوییم : باید از گمان و پندار بیکبار دوری گزید ، و این را پایهای از دین گردانیده و دلیلهای بسیار برایش یاد میکنیم ، و برای آنکه هیچ تاریکی نماند و هیچ کس خرده نگیرد معنی خرد و اندیشه و دریافت را ، بهتر از آنچه در روانشناسیست روشن میسازیم ، و جدایی[ای] را که میان آنها با پندار و گمانست بازمینماییم ، و در نتیجهی همین ، بیراهی افلاطون و ارسطو و بوعلی سینا و ملاصدرا و پیروان ایشان را نشان میدهیم ، و از اینسوی خود نیز از گفتگو در پیرامون آغاز آفرش ، و داستان سرنوشت و صد چیز دیگری که راه بسوی آنها باز نیست جلو میگیریم. دربارهی خدا میگوییم : باید تنها به هستی و یگانگی و توانایی و دانایی که از سنجیدن و اندیشیدن اینجهان بدست میآید بس کرد و بجز از اینها نپرداخت ـ در برابر اینها آنان به رخ ما میکشند یک گفتهی کوچکی را : «در گوهر خدا نیندیشید» (2) ، گفتهای که دانسته نیست از کیست و در کجا گفته شده.
اینان نمیدانند که یک کتاب و یا یک رشته سخنان هنگامی نیکست که سراسر آنها نیک باشد ، وگرنه شما اگر هر کتاب بیارجی را باز کنید در آن نیز چند سخن مغزداری خواهید یافت ، اگر یک تن عامی بیدانش را بسخن وادارید ازو نیز چند جملهی استواری خواهید شنید. بلکه از دیوانگان آشفتهمغز هم گاهی جملههای مغزداری سر زند.
نمیدانند که یک سخن بیدلیلی که از اندیشهی کسی میگذرد و آن را بزبان میراند درخور هیچ ارجی نیست. یک سخن هنگامی ارج پیدا کند که با دلیل همراه باشد و گوینده بروی آن ایستد و به پیشرفتش کوشد ، و چون این خود یک زمینهی ارجداریست و تاکنون در پیرامون آن سخن رانده نشده و انبوه مردم آگاهی در پیرامون آن نمیدارند در اینجا سخنی دربارهی آن میرانیم :
در عربی بسخنانی که از اندیشه گذرد «خاطره» گویند و ما نیز توانیم «دلگذر» نامیم. آدمی را دلگذر فراوان باشد و این از سبکمغزی کسیست که هرچه از دلش گذشت بزبانش راند و سخنان آخشیجِ[=ضد] هم بیرون ریزد ، و از آن سبکمغزتر کسیست که اگر چنین افتد و یک گفتهی ناسنجیده و نااندیشیدهای ازو مغزدار درآید و با نتیجهی گفتههای یک دانشمندی سازگار باشد بخود بالد و چنین گوید : «من این را از پیش گفته بودم».
کسی که نااندیشیده هرچه خواست میگوید و سخنان پراکنده و ناسازگار هم بیرون میریزد ، اگر افتاد و یک سخن او مغزدار درآمد نشان بزرگی او نخواهد بود. مرد بزرگ آنست که سخنش از روی اندیشه باشد و جملههای پراکنده و آخشیج هم بزبان نراند ، و آنچه میگوید برویش ایستد.
شاعران ایران که از هرگونه سخن سرودهاند و گاهی نیز گفتههای پرمغزی از ایشان سرزده این دلیل بخردی آنان نمیباشد. سخن نااندیشیده ازآنِ گویندهاش نیست. یک شاعری که آدمیان را اندامهای یک تن خوانده و چنین گفته : چون یکی را دردی بوده باید دیگران نیز اندوهناک گردند ، این سخن مغزدار است ولی شما چون میبینید همان شاعر در زمانی بوده که شهرهای ایران کشتار دیده و خاندانها همه در سوگواری میبودهاند ، و او کوچکترین «تأثری» از خود ننموده ، و همه سخن از مستی و شادی زده ، میباید دانید که آن گفته از روی فهم و اندیشه نبوده و دلش از آن آگاهی نمیداشته است. کسانی که ارج باین شاعران میگزارند و برخی گفتههای ایشان را که مغزدار است برخ ما میکشند از این نکته ناآگاهند.
🔹 پانوشتها :
1ـ «اذا دق الحدید قرب البعید».
2ـ «لاتفکروا فی ذات الله».
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»
🖌 احمد کسروی
📝 6ـ باید یک جمعیت ایرانخواه پدید آید : (هفت از یازده)
3) بمشروطه و دمکراسی قیمت گزاردن و دلبستگی نشان دادن. در ایران چهل سالست رژیم مشروطه برپا گردیده. ولی چنانکه چند بار تکرار کردیم تاکنون انبوه مردم معنی آن را ندانستهاند و طبیعیست که قدرش هم نمیشناسند. در حقیقت پس از چهل سال هنوز مشروطه در ایران اجرا نشده.
مشروطه تنها بودن قانونها و مجلس شورا نیست. مشروطه به یک معنی عالیتر دیگریست. مشروطه معنایش آنست که یک توده میخواهد خودش کارهای خود را اداره کند. میخواهد کسی باو فرمان نراند.
برای آنکه سخن روشن باشد باید دانست ما در زندگانی دو رشته کارها داریم : یکی کارهای خصوصی ، دیگری کارهای عمومی. مثلاً ما باید خانه داشته باشیم ، خواربار تهیه کنیم ، رخت خریم ، کفش خریم ، اگر ناخوش شدیم بنزد پزشک رویم. اینها کارهاییست که هر خانوادهای خودش برای خودش انجام میدهد. ولی بدیهیست که زندگانی تنها با اینها نمیچرخد. به یک رشته کارهای دیگری هم نیاز هست. ما در این شهر که هستیم باید آن را پاکیزه داریم ، باید دزدان را مانع شویم ، از شیوع بیماریها جلو گیریم ، عدلیهای باشد که اگر دو کس دعوا داشتند بآنجا رجوع کنند ، راهها امنیت میخواهد تا کاروانها بیایند و بروند ، باید با کشورهای همسایه رابطه داشته باشیم و پیمانها بندیم. باین رشته کارها نیز نیاز هست و اینهاست که ما کارهای عمومی یا کارهای کشوری مینامیم.
در زمانهای گذشته این کارها به یک تن سپرده میشد و او پادشاه بود که با میل و ارادهی خود کشور را اداره میکرد ، بمردم نیز فرمان میراند. مردم او را «سایهی خدا» میشناختند و فرمان میبردند و تکلیفی هم نداشتند. باینمعنی مردم در آن روز نه اراده و اختیاری در کارهای کشور داشتند و نه مسئول بودند. مسئول تنها پادشاه بود.
این ترتیب هزارها سال در جریان بوده تا خردمندانی برخاسته و چنین گفتهاند : چرا یک تن بدیگران فرمان راند؟!.. چرا مردم خودشان کارهای کشور را اداره نکنند؟!.. اینها را گفته با دلیل ثابت کردهاند که یک پادشاه هر قدر هوشیار و خردمند باشد نخواهد توانست مصالح کشور را چنانکه شایسته است تشخیص دهد ، نخواهد توانست کارها را از راهش بانجام رساند.
در نتیجهی این مشروطه پیدا شده. باینمعنی این حرفها در مردم تأثیر کرده که در همه جا بشورش برخاسته و دستگاه استبدادی پادشاهان را برانداخته خودشان رشتهی کارهای کشور را بدست گرفتهاند.
پس در مشروطه افراد خودشان کارهای کشور را اداره میکنند. هر فردی از ایشان مسئولیتی بگردن دارد ، هر فردی باید بکشور و کارهای آن علاقهمند باشد و هر زمان که نیاز افتاد از فداکاری با جان و مال بازنایستد. این وظیفهی اوست ، این باو واجب است.
ولی در ایران کمکسی مشروطه را باین معنی فهمیده. کمکسی خود را در برابر کشور و توده مسئول میداند. اگر حقیقت را بخواهیم کسانی که در ایران پیشگام شدند و مشروطه را روان گردانیدند ، آنها نیز مشروطه را باین معنی نمیدانستند. اینست نخواستهاند بمردم نیز بفهمانند.
به هر حال در ایران امروز یکی از کارهای بسیار مهم اینست که کتابچهها نوشته شود و سخنرانیها در رادیو بعمل آید و بمردم معنی مشروطه فهمانیده شود. مشروطه والاترین شکل حکومت است. امروز بیشتری از تودههای پیشرفته و بزرگ جهان ـ از کشورهای متحدهی آمریکا و انگلستان و فرانسه و دیگران ـ با مشروطه [1] اداره میشوند. اینها باید بمردم فهمانیده شود.
فهمیدن مردم معنی مشروطه را و علاقهمندی آنها بکشور و کارهای کشوری تأثیر محسوس خواهد داشت و بسیاری از دشواریهای امروزی را آسان خواهد گردانید.
گاهی کسانی میگویند : «این توده شایستهی مشروطه نیست». میگویم : باید کوشید و آنها را شایسته گردانید ، نه اینکه از مشروطه چشم پوشید.
گاهی هم میگویند : «مشروطه کهنه شده». میگویم : مشروطه کفش و کلاه نیست که کهنه شود. تا یک چیز والاتر از مشروطه پیدا نشده مشروطه کهنه نخواهد شد.
🔹 پانوشت :
1ـ مشروطه جز بمعنی دمکراسی نیست ، چنانکه در همین کتاب ده بار بیشتر این معنی بکار رفته است. امروز کسانی مشروطه را شیوهی کشورداریای همچون انگلستان میپندارند که در آن پادشاه با سمت تشریفاتی هست ولی کارها در دست پارلمان میباشد. این غلطفهمی جز از راه تبلیغ رژیم پادشاهی پدید نیامده.
چنانکه در صفحهی 36 و همین صفحه بروشنی بازنموده شده در مشروطه مردم نیازی به پادشاه ندارند. به این نتیجه رسیدهاند که خودشان میتوانند کشور را راه برند.
———————————
🖌 احمد کسروی
📝 6ـ باید یک جمعیت ایرانخواه پدید آید : (هفت از یازده)
3) بمشروطه و دمکراسی قیمت گزاردن و دلبستگی نشان دادن. در ایران چهل سالست رژیم مشروطه برپا گردیده. ولی چنانکه چند بار تکرار کردیم تاکنون انبوه مردم معنی آن را ندانستهاند و طبیعیست که قدرش هم نمیشناسند. در حقیقت پس از چهل سال هنوز مشروطه در ایران اجرا نشده.
مشروطه تنها بودن قانونها و مجلس شورا نیست. مشروطه به یک معنی عالیتر دیگریست. مشروطه معنایش آنست که یک توده میخواهد خودش کارهای خود را اداره کند. میخواهد کسی باو فرمان نراند.
برای آنکه سخن روشن باشد باید دانست ما در زندگانی دو رشته کارها داریم : یکی کارهای خصوصی ، دیگری کارهای عمومی. مثلاً ما باید خانه داشته باشیم ، خواربار تهیه کنیم ، رخت خریم ، کفش خریم ، اگر ناخوش شدیم بنزد پزشک رویم. اینها کارهاییست که هر خانوادهای خودش برای خودش انجام میدهد. ولی بدیهیست که زندگانی تنها با اینها نمیچرخد. به یک رشته کارهای دیگری هم نیاز هست. ما در این شهر که هستیم باید آن را پاکیزه داریم ، باید دزدان را مانع شویم ، از شیوع بیماریها جلو گیریم ، عدلیهای باشد که اگر دو کس دعوا داشتند بآنجا رجوع کنند ، راهها امنیت میخواهد تا کاروانها بیایند و بروند ، باید با کشورهای همسایه رابطه داشته باشیم و پیمانها بندیم. باین رشته کارها نیز نیاز هست و اینهاست که ما کارهای عمومی یا کارهای کشوری مینامیم.
در زمانهای گذشته این کارها به یک تن سپرده میشد و او پادشاه بود که با میل و ارادهی خود کشور را اداره میکرد ، بمردم نیز فرمان میراند. مردم او را «سایهی خدا» میشناختند و فرمان میبردند و تکلیفی هم نداشتند. باینمعنی مردم در آن روز نه اراده و اختیاری در کارهای کشور داشتند و نه مسئول بودند. مسئول تنها پادشاه بود.
این ترتیب هزارها سال در جریان بوده تا خردمندانی برخاسته و چنین گفتهاند : چرا یک تن بدیگران فرمان راند؟!.. چرا مردم خودشان کارهای کشور را اداره نکنند؟!.. اینها را گفته با دلیل ثابت کردهاند که یک پادشاه هر قدر هوشیار و خردمند باشد نخواهد توانست مصالح کشور را چنانکه شایسته است تشخیص دهد ، نخواهد توانست کارها را از راهش بانجام رساند.
در نتیجهی این مشروطه پیدا شده. باینمعنی این حرفها در مردم تأثیر کرده که در همه جا بشورش برخاسته و دستگاه استبدادی پادشاهان را برانداخته خودشان رشتهی کارهای کشور را بدست گرفتهاند.
پس در مشروطه افراد خودشان کارهای کشور را اداره میکنند. هر فردی از ایشان مسئولیتی بگردن دارد ، هر فردی باید بکشور و کارهای آن علاقهمند باشد و هر زمان که نیاز افتاد از فداکاری با جان و مال بازنایستد. این وظیفهی اوست ، این باو واجب است.
ولی در ایران کمکسی مشروطه را باین معنی فهمیده. کمکسی خود را در برابر کشور و توده مسئول میداند. اگر حقیقت را بخواهیم کسانی که در ایران پیشگام شدند و مشروطه را روان گردانیدند ، آنها نیز مشروطه را باین معنی نمیدانستند. اینست نخواستهاند بمردم نیز بفهمانند.
به هر حال در ایران امروز یکی از کارهای بسیار مهم اینست که کتابچهها نوشته شود و سخنرانیها در رادیو بعمل آید و بمردم معنی مشروطه فهمانیده شود. مشروطه والاترین شکل حکومت است. امروز بیشتری از تودههای پیشرفته و بزرگ جهان ـ از کشورهای متحدهی آمریکا و انگلستان و فرانسه و دیگران ـ با مشروطه [1] اداره میشوند. اینها باید بمردم فهمانیده شود.
فهمیدن مردم معنی مشروطه را و علاقهمندی آنها بکشور و کارهای کشوری تأثیر محسوس خواهد داشت و بسیاری از دشواریهای امروزی را آسان خواهد گردانید.
گاهی کسانی میگویند : «این توده شایستهی مشروطه نیست». میگویم : باید کوشید و آنها را شایسته گردانید ، نه اینکه از مشروطه چشم پوشید.
گاهی هم میگویند : «مشروطه کهنه شده». میگویم : مشروطه کفش و کلاه نیست که کهنه شود. تا یک چیز والاتر از مشروطه پیدا نشده مشروطه کهنه نخواهد شد.
🔹 پانوشت :
1ـ مشروطه جز بمعنی دمکراسی نیست ، چنانکه در همین کتاب ده بار بیشتر این معنی بکار رفته است. امروز کسانی مشروطه را شیوهی کشورداریای همچون انگلستان میپندارند که در آن پادشاه با سمت تشریفاتی هست ولی کارها در دست پارلمان میباشد. این غلطفهمی جز از راه تبلیغ رژیم پادشاهی پدید نیامده.
چنانکه در صفحهی 36 و همین صفحه بروشنی بازنموده شده در مشروطه مردم نیازی به پادشاه ندارند. به این نتیجه رسیدهاند که خودشان میتوانند کشور را راه برند.
———————————
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
78%
آری
11%
نه
11%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 بدخواهان چه میگویند؟. (گفتاری از مهنامهی پیمان)
🖌 احمد کسروی
🔸 هشت از ده
این در تاریخ دانشها بسیار روشن است. بسیار کسانی برخاسته و سخنی در یک زمینهی دانشی گفتهاند. ولی چون بیدلیل بوده و گوینده آن را دنبال ننموده این بوده کسی پروا نکرده و از پیش نرفته. ولی پس از سالها و یا قرنها ، دیگری همان سخن را گفته و دلیلها آورده و به پیشرفتش کوشیده.
دربارهی پرواز ، هزاران سال پیش از اختراع بالن و هواپیما کسانی آرزوی پریدن کرده و بسیاری از ایشان بال بخود بسته و به پریدن برخاسته بودهاند آیا میتوان آنان را در شمار «اختراعکنندگان هواپیما» شمرد؟!. فراموش نمیکنم در سی سال پیش یکی از آشنایانم شبی چنین میگفت : «اختراع آیروپلان [1] ریشهاش بشرق میرسد». گفتم : «چه سان؟!.». گفت : «تاریخ اندلس را میخواندم دیدم یکی در آنجا به پریدن میکوشیده ، یک بار هم دو بالی از چوب بخود بسته و چنین میخواسته که از پشت بامی به پشت بام دیگری پرواز کند و از هوا میافتد و نابود میشود. شاعری او را هجو کرده و چنین گفته : «پریدن از مرغان آموختی ولی فراموش کردی دُم نیز بخود بندی و از بیدمی افتادی و مُردی». میگفت : «نکته در گفتهی شاعر است. زیرا در آیروپلانسازی هم دم دارای اهمیت است و آیروپلان بیدم نتواند در هوا ایستاد ...» گفتم : یک سخن نااندیشیده و نافهمیده که بآهنگ هجو و ریشخند از زبان شاعری بیرون آمده درخور هیچ ارجی نتواند بود. از این گذشته ، بال بخود بستن و در هوا پریدن کجا و داستان هواپیما کجا؟!.
در ستارهشناسی عبدالرحمان صوفی در ایران چند صد سال پیش از اروپاییان گفته بوده : «ما نیازی بفلکهای بطلمیوسی نمیداریم و میتوانیم گفت ستارگان در هوا همچون ماهی در آب شنا میکنند». این سخن با آنچه دانشمندان اروپایی دربارهی ستارهها و گردش آنها میگویند نزدیک بهم میباشد. ولی چون گوینده دلیل برایش نیاورده و دنبالش نکرده ، اینست نتیجه نداده و کسی پروای آن نکرده و امروز شما نخواهید توانست عبدالرحمان را از بنیادگزاران ستارهشناسی نوین بشمارید.
آن شاعر که در ایران سروده : «شنیدستم که هر کوکب جهانیست ...» باین یک سخن دلگذر کسی او را از دانشمندان ستارهشناسی نخواهد شمرد ، و بسخنش نیز ارجی گزارده نشده و نبایستی شود.
آن گفتهی «در گوهر خدا نیندیشید» از اینگونه است. یک سخن دلگذریست و درمیان صد جملههای پراکندهی درهم گفته شده بیآنکه دلیلی همراهش باشد ، و بیآنکه گویندهاش دنبال کند و برویش ایستادگی نماید. اینست کسی بآن ارج نگزارده و شما اگر جستجو کنید خودِ اخبار پر از اندیشه در گوهر خدا میباشد. اینان وارونهگویی را عیب کسی نمیشمارند و یک سخنی را که پیدا میکنند این نمیاندیشند که در پهلوی آن وارونهاش نیز هست و بهمین اندازه که یک چیزی پیدا کنند و به رخ ما کشند بس میکنند.
از این گذشته : فلسفهی یونان که آنهمه سخن از گوهر خدا ، و از آغاز آفرش میراند ، و افسانهی شگفت خردهای دهگانه (عقول عشره) را پدید آورده ، از قرن دوم تاریخ هجری درمیان مسلمانان رواج یافته و کسی پاسخ بآن نتوانسته و بیراهی آن را بازننموده. اگر گفتهی «در گوهر خدا نیندیشید» از راه فهم و اندیشه و از روی یک بنیادی بودی گویندهاش بیراهی فلسفهی یونان را هم دریافتی و بآن پاسخ گفتن توانستی.
🔹 پانوشت :
1ـ «هواپیما» ، پیش از آنکه آن نام در فارسی ساخته شود. ـ و
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 هشت از ده
این در تاریخ دانشها بسیار روشن است. بسیار کسانی برخاسته و سخنی در یک زمینهی دانشی گفتهاند. ولی چون بیدلیل بوده و گوینده آن را دنبال ننموده این بوده کسی پروا نکرده و از پیش نرفته. ولی پس از سالها و یا قرنها ، دیگری همان سخن را گفته و دلیلها آورده و به پیشرفتش کوشیده.
دربارهی پرواز ، هزاران سال پیش از اختراع بالن و هواپیما کسانی آرزوی پریدن کرده و بسیاری از ایشان بال بخود بسته و به پریدن برخاسته بودهاند آیا میتوان آنان را در شمار «اختراعکنندگان هواپیما» شمرد؟!. فراموش نمیکنم در سی سال پیش یکی از آشنایانم شبی چنین میگفت : «اختراع آیروپلان [1] ریشهاش بشرق میرسد». گفتم : «چه سان؟!.». گفت : «تاریخ اندلس را میخواندم دیدم یکی در آنجا به پریدن میکوشیده ، یک بار هم دو بالی از چوب بخود بسته و چنین میخواسته که از پشت بامی به پشت بام دیگری پرواز کند و از هوا میافتد و نابود میشود. شاعری او را هجو کرده و چنین گفته : «پریدن از مرغان آموختی ولی فراموش کردی دُم نیز بخود بندی و از بیدمی افتادی و مُردی». میگفت : «نکته در گفتهی شاعر است. زیرا در آیروپلانسازی هم دم دارای اهمیت است و آیروپلان بیدم نتواند در هوا ایستاد ...» گفتم : یک سخن نااندیشیده و نافهمیده که بآهنگ هجو و ریشخند از زبان شاعری بیرون آمده درخور هیچ ارجی نتواند بود. از این گذشته ، بال بخود بستن و در هوا پریدن کجا و داستان هواپیما کجا؟!.
در ستارهشناسی عبدالرحمان صوفی در ایران چند صد سال پیش از اروپاییان گفته بوده : «ما نیازی بفلکهای بطلمیوسی نمیداریم و میتوانیم گفت ستارگان در هوا همچون ماهی در آب شنا میکنند». این سخن با آنچه دانشمندان اروپایی دربارهی ستارهها و گردش آنها میگویند نزدیک بهم میباشد. ولی چون گوینده دلیل برایش نیاورده و دنبالش نکرده ، اینست نتیجه نداده و کسی پروای آن نکرده و امروز شما نخواهید توانست عبدالرحمان را از بنیادگزاران ستارهشناسی نوین بشمارید.
آن شاعر که در ایران سروده : «شنیدستم که هر کوکب جهانیست ...» باین یک سخن دلگذر کسی او را از دانشمندان ستارهشناسی نخواهد شمرد ، و بسخنش نیز ارجی گزارده نشده و نبایستی شود.
آن گفتهی «در گوهر خدا نیندیشید» از اینگونه است. یک سخن دلگذریست و درمیان صد جملههای پراکندهی درهم گفته شده بیآنکه دلیلی همراهش باشد ، و بیآنکه گویندهاش دنبال کند و برویش ایستادگی نماید. اینست کسی بآن ارج نگزارده و شما اگر جستجو کنید خودِ اخبار پر از اندیشه در گوهر خدا میباشد. اینان وارونهگویی را عیب کسی نمیشمارند و یک سخنی را که پیدا میکنند این نمیاندیشند که در پهلوی آن وارونهاش نیز هست و بهمین اندازه که یک چیزی پیدا کنند و به رخ ما کشند بس میکنند.
از این گذشته : فلسفهی یونان که آنهمه سخن از گوهر خدا ، و از آغاز آفرش میراند ، و افسانهی شگفت خردهای دهگانه (عقول عشره) را پدید آورده ، از قرن دوم تاریخ هجری درمیان مسلمانان رواج یافته و کسی پاسخ بآن نتوانسته و بیراهی آن را بازننموده. اگر گفتهی «در گوهر خدا نیندیشید» از راه فهم و اندیشه و از روی یک بنیادی بودی گویندهاش بیراهی فلسفهی یونان را هم دریافتی و بآن پاسخ گفتن توانستی.
🔹 پانوشت :
1ـ «هواپیما» ، پیش از آنکه آن نام در فارسی ساخته شود. ـ و
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»
🖌 احمد کسروی
📝 6ـ باید یک جمعیت ایرانخواه پدید آید : (نه از یازده)
4) بانجمنهای استانی و شهرستانی اهمیت دادن و پشتیبانی نمودن. دربارهی این انجمنها سخن راندیم. چنانکه گفته شد برپا گردانیدن آنها در استانها و شهرستانها تغییراتی در روابط و رفتار آنها با مرکز پدید خواهد آورد که شاید دولت (یا بهتر گویم : کابینههایی که میآیند و میروند) خشنود نباشند و چنین خواهند که موضوع را خوار گیرند و بانجمنها و درخواستهاشان بیپروایی نشان دهند. همچنان استانداران و فرمانداران که باستانها و شهرستانها میروند ، آن را منافی شئونات خود شمارند و از در معارضه درآیند. اینست نیکخواهان باید پشتیبانی از انجمنها نمایند و از تغییرهایی که پیش خواهد آمد و از دخالتهایی که انجمنها در کارها خواهند کرد خشنودی نشان دهند.
باز میگویم : این بسود دولت و کشور است که تأسیساتی هم از خود استانها و شهرستانها درمیان باشد و آنها با نمایندگان دولت همکاری نمایند و بادارات دیدهبان باشند.
دربارهی خودمختاری استانها ، اندیشهی من همانست که در کتاب «سرنوشت» نوشتهام. هیچ نیکخواهی بآن خرسندی نخواهد نمود. اکنون که این سطرها را مینویسم میبینم در روزنامهها سخن از تأسیس «حزب طبرستان» در مازندران میرود. در آنجا نیز کوششهایی هست و میخواهند به پیروی از دمکراتهای آذربایجان برخیزند و در آنجا نیز دولتی برپا گردانند. در آنجا نیز بساط خودمختاری گسترند. من باز میگویم : اینها کارهاییست که پایانش اندیشیده نشده.
اگر از روی اندیشه باشد باید چه در تهران و چه در مازندران و چه در جاهای دیگر بموضوع انجمنهای استانی و شهرستانی اهمیت داده شود و این حق استانها و شهرستانها از روی شایستگی اجرا گردد ، و این منظوری را که درمیانست تأمین کرده در همانحال از گسیختن شیرازهی کشور نیز جلو خواهد گرفت.
5) علاقه باصلاح قانونها و وزارتخانهها. در این کشور بچند رشته اصلاحات نیاز سخت هست. یک رشته از آنها دربارهی قانونها و وزارتخانههاست. ما اینهمه وزارتخانهها داریم و ادارهها برپا ساختهایم و بودجهها میپردازیم و نتیجهاش درماندگی و بیچارگی است.
برای مثل میگویم : وزارتخانهای با ادارههای بسیار بنام دادگستری برپا گردانیدهایم. در تهران کاخی با آن بزرگی ساختهایم. با آنحال اگر حقیقت را بخواهیم در ایران قضاوت نیست. امروز اگر شما دعوایی پیدا کردید ، درخواهید ماند که چه کنید؟..
فرض کنید بازرگانی هستید و شریکتان سرمایهتان را ضبط کرده بشما دخالت نمیدهد. آیا چه کار خواهید کرد؟.. بدیهیست که باید بدادگاه رجوع کنید. نخست باید پول بریزید و وکیل بگیرید و دادخواست دهید ، دوم باید چند سال بروید و بیایید و خون دل بخورید. مسلماً یک دعوا در کمتر از چهار سال بپایان نمیرسد. بلکه گاهی تا هشت سال و ده سال میکشد. پس از آن هم نتوان گفت که نتیجهای بدست بیاید.
آیا این قضاوتست؟!.. آیا این معنی دادگستریست؟!.. بیجهت نمیگویم : در ایران قضاوت نیست. دستگاهی سترگ نمایانست. ولی درونش تهیست ، تویش پوچست.
از آنسو این بدی و پوچی ، بیش از همه ، از قانونها برخاسته. قانونها پیچ در پیچ و نارساست. برای اصلاح باید قانونهای دیگری گزارده شود و یک عدلیهی ساده و حساسی برپا گردد. عدلیهای که کسی اگر امروز نیاز پیدا کرد و دادخواست داد ، تا سر یک ماه نتیجهی قطعی در دستش باشد. از سوی دیگر در همهی قصبهها و دههای بزرگ دادگاه بدوی ، و در همهی شهرستانها دادگاه پژوهش ، و در همهی استانها دادگاه فرجام برپا گردد که نیاز بآمدن به تهران نباشد.
این را مثل آوردم . وزارت فرهنگ نیز چنینست ، وزارت دارایی نیز چنینست. همهی وزارتخانهها و قانونها نیاز باصلاح دارد.
سالهاست در ایران حسرت اصلاحات کشیده شده و نتیجهای در دست نبوده. اکنون اگر جمعیت ایرانخواهی پا بمیان گزارند ، میتوان این طلسم را شکست و رنگ اصلاحات را باین مردم حسرتکش بدبخت نشان داد.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 6ـ باید یک جمعیت ایرانخواه پدید آید : (نه از یازده)
4) بانجمنهای استانی و شهرستانی اهمیت دادن و پشتیبانی نمودن. دربارهی این انجمنها سخن راندیم. چنانکه گفته شد برپا گردانیدن آنها در استانها و شهرستانها تغییراتی در روابط و رفتار آنها با مرکز پدید خواهد آورد که شاید دولت (یا بهتر گویم : کابینههایی که میآیند و میروند) خشنود نباشند و چنین خواهند که موضوع را خوار گیرند و بانجمنها و درخواستهاشان بیپروایی نشان دهند. همچنان استانداران و فرمانداران که باستانها و شهرستانها میروند ، آن را منافی شئونات خود شمارند و از در معارضه درآیند. اینست نیکخواهان باید پشتیبانی از انجمنها نمایند و از تغییرهایی که پیش خواهد آمد و از دخالتهایی که انجمنها در کارها خواهند کرد خشنودی نشان دهند.
باز میگویم : این بسود دولت و کشور است که تأسیساتی هم از خود استانها و شهرستانها درمیان باشد و آنها با نمایندگان دولت همکاری نمایند و بادارات دیدهبان باشند.
دربارهی خودمختاری استانها ، اندیشهی من همانست که در کتاب «سرنوشت» نوشتهام. هیچ نیکخواهی بآن خرسندی نخواهد نمود. اکنون که این سطرها را مینویسم میبینم در روزنامهها سخن از تأسیس «حزب طبرستان» در مازندران میرود. در آنجا نیز کوششهایی هست و میخواهند به پیروی از دمکراتهای آذربایجان برخیزند و در آنجا نیز دولتی برپا گردانند. در آنجا نیز بساط خودمختاری گسترند. من باز میگویم : اینها کارهاییست که پایانش اندیشیده نشده.
اگر از روی اندیشه باشد باید چه در تهران و چه در مازندران و چه در جاهای دیگر بموضوع انجمنهای استانی و شهرستانی اهمیت داده شود و این حق استانها و شهرستانها از روی شایستگی اجرا گردد ، و این منظوری را که درمیانست تأمین کرده در همانحال از گسیختن شیرازهی کشور نیز جلو خواهد گرفت.
5) علاقه باصلاح قانونها و وزارتخانهها. در این کشور بچند رشته اصلاحات نیاز سخت هست. یک رشته از آنها دربارهی قانونها و وزارتخانههاست. ما اینهمه وزارتخانهها داریم و ادارهها برپا ساختهایم و بودجهها میپردازیم و نتیجهاش درماندگی و بیچارگی است.
برای مثل میگویم : وزارتخانهای با ادارههای بسیار بنام دادگستری برپا گردانیدهایم. در تهران کاخی با آن بزرگی ساختهایم. با آنحال اگر حقیقت را بخواهیم در ایران قضاوت نیست. امروز اگر شما دعوایی پیدا کردید ، درخواهید ماند که چه کنید؟..
فرض کنید بازرگانی هستید و شریکتان سرمایهتان را ضبط کرده بشما دخالت نمیدهد. آیا چه کار خواهید کرد؟.. بدیهیست که باید بدادگاه رجوع کنید. نخست باید پول بریزید و وکیل بگیرید و دادخواست دهید ، دوم باید چند سال بروید و بیایید و خون دل بخورید. مسلماً یک دعوا در کمتر از چهار سال بپایان نمیرسد. بلکه گاهی تا هشت سال و ده سال میکشد. پس از آن هم نتوان گفت که نتیجهای بدست بیاید.
آیا این قضاوتست؟!.. آیا این معنی دادگستریست؟!.. بیجهت نمیگویم : در ایران قضاوت نیست. دستگاهی سترگ نمایانست. ولی درونش تهیست ، تویش پوچست.
از آنسو این بدی و پوچی ، بیش از همه ، از قانونها برخاسته. قانونها پیچ در پیچ و نارساست. برای اصلاح باید قانونهای دیگری گزارده شود و یک عدلیهی ساده و حساسی برپا گردد. عدلیهای که کسی اگر امروز نیاز پیدا کرد و دادخواست داد ، تا سر یک ماه نتیجهی قطعی در دستش باشد. از سوی دیگر در همهی قصبهها و دههای بزرگ دادگاه بدوی ، و در همهی شهرستانها دادگاه پژوهش ، و در همهی استانها دادگاه فرجام برپا گردد که نیاز بآمدن به تهران نباشد.
این را مثل آوردم . وزارت فرهنگ نیز چنینست ، وزارت دارایی نیز چنینست. همهی وزارتخانهها و قانونها نیاز باصلاح دارد.
سالهاست در ایران حسرت اصلاحات کشیده شده و نتیجهای در دست نبوده. اکنون اگر جمعیت ایرانخواهی پا بمیان گزارند ، میتوان این طلسم را شکست و رنگ اصلاحات را باین مردم حسرتکش بدبخت نشان داد.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 بدخواهان چه میگویند؟. (گفتاری از مهنامهی پیمان)
🖌 احمد کسروی
🔸 نه از ده
از اینها گذشته ، سخن ما از یک زمینهی بسیار بزرگیست. ما میگوییم هر آنچه که از روی پندار و گمانست بیپاست ، چه اندیشه در گوهر خدا باشد ، و چه گفتگو از آغاز آفرش و چه دیگر زمینهها و این از هر باره جدا از آنست که شما میپندارید.
در اینجا میتوانستیم سخن بسیاری رانیم. میتوانستیم خبرهایی را که خود «اندیشه در گوهر خداست» و سراپا گمان و پندار میباشد بیاوریم. میتوانستیم خبرهای بسیاری را که معنای آنها جز بیدینی و خداناشناسی نیست بنویسیم. ولی چه سود داشتی اگر کردیمی؟!.. اینها در جایی بود که کسانی که گفتگو با ایشانست درپی فهم بودندی و پابندی بدلیل و دانستهی خرد داشتندی. اینان را که ما میشناسیم فهم و خرد و همه چیز را کنار گزاردهاند. اینان تنها دربند کیش خود میباشند و خواستشان نگهداری آنست اگرچه با خرد نسازد ، و اگرچه بجهان زیان دارد. چنانکه گفتیم ما راهمان با اینها جداست. ما درپی بلندی نام آفریدگار و رستگاری جهانیانیم و دین و همه چیز را از بهر اینها میخواهیم. آنان درپی کیش بیپای خود هستند و بهیچ چیز دیگری ارج نمیگزارند.
اینان همیشه از گفتگو فیروز درآیند ، چرا که هیچ چیزی را پابند خود نشمارند ، و در برابر هیچ جلوگیری نایستند. کار اینان داستان کتاب حسین کُرد است. شما چون بشنوید کتابی نوشته شده که حسین کرد نامی به تنهایی شهرها میگشاده و تا کشور روم رفته و زیر دست میگردانیده در شگفت شوید و چنین چیزی را بافسانگی هم نپذیرید. ولی چون کتاب را خوانید بینید نویسنده راه را باز کرده. زیرا حسین را دارای زور و توان هزار تن گردانیده و یک عمود هفتصد منی بدستش داده و یک عمرو عیاری که در یک معلق زدن از اسپهان به تبریز میرفته زیر دست او بکار گمارده ، و با اینهاست که آن شهر گشاییها را میکرده.
اینان نیز راه فیروزی را بروی خود بار کردهاند و شما هرچه گویید پاسخی برایش آماده دارند و در هیچ جا درنمانند. چنین انگارید میخواهید در کشاکش سنی و شیعی سخن رانید و بیهودگی آن را بازنمایید ، شما گویید : علی با ابوبکر و عمر راه رفت ، گوید تقیه میکرد. گویید علی دخترش را به عمر داد ، گوید جنیه را فرستاد ، گویید ابوبکر و عمر در زمان ناتوانی اسلام بآن گرویدند ، گوید پیش کاهنی رفته و ازو پرسیده و دانسته بودند که اسلام پیش رفته و بزرگ خواهد گردید ، گویید پیغمبر دخترهای آنان را گرفت ، گوید تقیه میکرد ، گویید حسنبنعلی با داشتن نیرو ، خود خلافت را بدیگری واگزاشت ، گوید لوحی از آسمان برایش رسیده و در آن چنین دستور داده شده بود. هرچه گویی پاسخ دهد و بروی هیچ چیزی نایستد. از قرآن آیه آوری با گزارش [=تأویل] معنای دلخواهی دهد. تاریخ را یاد کنی گوید دشمنانشان نوشتهاند. هر خبری را بگیری و ایراد کنی بیباکانه گوید از آنان نیست ، به هر رشته از کیش خرده گیری بیدرنگ پاسخ دهد : «این در اصل دین نبوده» یا «این عقیدهی عوام است».
تا دیروز برای شناختن راست و دروغ و استوار و سستِ «احادیث» قاعدهی دیگری میداشتند و علمای رجال آنها را به «صحیح» و «موثق» و «معتبر» و «مسند» و «مرفوع» و مانند اینها بخش کرده بودند. ولی امروز یک قاعدهی دیگری درمیانست و آن اینکه شما به هر خبری که ایراد گرفتید آن را گویند دروغ است و ساختهاند و پروای هیچ چیز نکنند.
من نمیدانم اینان از ما چه میطلبند؟.. از اینکه کتابها را گردیده و یک سخنی را که اندک مانندگی بگفتههای ما دارد پیدا کرده و به رخ ما میکشند چه نتیجه میخواهند؟.. آیا میخواهند بگویند اینها چون در اخبار هست دیگر بکوششی نیاز نیست؟.. آیا چنین سخنی دروغ نیست؟!. آیا نه اینست که با بودن آن اخبار گمراهیهای گوناگون پیدا شده و یک نیم مردم از دین رو گردانیده بودند و آنها هیچ کاری نمیکرد و هیچ سودی نمیداد؟!. شما اگر راستی را بخواهید ، خودِ آن اخبار یک گمراهی بزرگ دیگری بود ، و این سخن بسیار بیخردانه است که یکی بگوید با بودن آنها بکوششی نیاز نیست.
بیگمان این را نمیخواهند. پس چه میخواهند؟.. میتوان گفت که خود نیز نمیدانند چه میخواهند و دیوانهوار بسخنانی زبان باز میکنند ، و باشد که برخی چنین میخواهند که ما که میکوشیم و چارهی گمراهیها و پراکندگیها را میکنیم ، همهی آنها را بنام «اخبار» بپایان رسانیم و چنین گوییم که همهی این سخنان را از اخبار برداشتهایم و «امامان» همهی اینها را میدانستهاند. چنین دروغ بزرگی را از ما چشم میدارند. گاهی یکی دو تن نزد من آمده و نیمی بزبان درخواست و نیمی بزبان ایراد ، این راز درون خود را بیرون ریخته و چنان خواهش بیشرمانهای کردهاند.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸 نه از ده
از اینها گذشته ، سخن ما از یک زمینهی بسیار بزرگیست. ما میگوییم هر آنچه که از روی پندار و گمانست بیپاست ، چه اندیشه در گوهر خدا باشد ، و چه گفتگو از آغاز آفرش و چه دیگر زمینهها و این از هر باره جدا از آنست که شما میپندارید.
در اینجا میتوانستیم سخن بسیاری رانیم. میتوانستیم خبرهایی را که خود «اندیشه در گوهر خداست» و سراپا گمان و پندار میباشد بیاوریم. میتوانستیم خبرهای بسیاری را که معنای آنها جز بیدینی و خداناشناسی نیست بنویسیم. ولی چه سود داشتی اگر کردیمی؟!.. اینها در جایی بود که کسانی که گفتگو با ایشانست درپی فهم بودندی و پابندی بدلیل و دانستهی خرد داشتندی. اینان را که ما میشناسیم فهم و خرد و همه چیز را کنار گزاردهاند. اینان تنها دربند کیش خود میباشند و خواستشان نگهداری آنست اگرچه با خرد نسازد ، و اگرچه بجهان زیان دارد. چنانکه گفتیم ما راهمان با اینها جداست. ما درپی بلندی نام آفریدگار و رستگاری جهانیانیم و دین و همه چیز را از بهر اینها میخواهیم. آنان درپی کیش بیپای خود هستند و بهیچ چیز دیگری ارج نمیگزارند.
اینان همیشه از گفتگو فیروز درآیند ، چرا که هیچ چیزی را پابند خود نشمارند ، و در برابر هیچ جلوگیری نایستند. کار اینان داستان کتاب حسین کُرد است. شما چون بشنوید کتابی نوشته شده که حسین کرد نامی به تنهایی شهرها میگشاده و تا کشور روم رفته و زیر دست میگردانیده در شگفت شوید و چنین چیزی را بافسانگی هم نپذیرید. ولی چون کتاب را خوانید بینید نویسنده راه را باز کرده. زیرا حسین را دارای زور و توان هزار تن گردانیده و یک عمود هفتصد منی بدستش داده و یک عمرو عیاری که در یک معلق زدن از اسپهان به تبریز میرفته زیر دست او بکار گمارده ، و با اینهاست که آن شهر گشاییها را میکرده.
اینان نیز راه فیروزی را بروی خود بار کردهاند و شما هرچه گویید پاسخی برایش آماده دارند و در هیچ جا درنمانند. چنین انگارید میخواهید در کشاکش سنی و شیعی سخن رانید و بیهودگی آن را بازنمایید ، شما گویید : علی با ابوبکر و عمر راه رفت ، گوید تقیه میکرد. گویید علی دخترش را به عمر داد ، گوید جنیه را فرستاد ، گویید ابوبکر و عمر در زمان ناتوانی اسلام بآن گرویدند ، گوید پیش کاهنی رفته و ازو پرسیده و دانسته بودند که اسلام پیش رفته و بزرگ خواهد گردید ، گویید پیغمبر دخترهای آنان را گرفت ، گوید تقیه میکرد ، گویید حسنبنعلی با داشتن نیرو ، خود خلافت را بدیگری واگزاشت ، گوید لوحی از آسمان برایش رسیده و در آن چنین دستور داده شده بود. هرچه گویی پاسخ دهد و بروی هیچ چیزی نایستد. از قرآن آیه آوری با گزارش [=تأویل] معنای دلخواهی دهد. تاریخ را یاد کنی گوید دشمنانشان نوشتهاند. هر خبری را بگیری و ایراد کنی بیباکانه گوید از آنان نیست ، به هر رشته از کیش خرده گیری بیدرنگ پاسخ دهد : «این در اصل دین نبوده» یا «این عقیدهی عوام است».
تا دیروز برای شناختن راست و دروغ و استوار و سستِ «احادیث» قاعدهی دیگری میداشتند و علمای رجال آنها را به «صحیح» و «موثق» و «معتبر» و «مسند» و «مرفوع» و مانند اینها بخش کرده بودند. ولی امروز یک قاعدهی دیگری درمیانست و آن اینکه شما به هر خبری که ایراد گرفتید آن را گویند دروغ است و ساختهاند و پروای هیچ چیز نکنند.
من نمیدانم اینان از ما چه میطلبند؟.. از اینکه کتابها را گردیده و یک سخنی را که اندک مانندگی بگفتههای ما دارد پیدا کرده و به رخ ما میکشند چه نتیجه میخواهند؟.. آیا میخواهند بگویند اینها چون در اخبار هست دیگر بکوششی نیاز نیست؟.. آیا چنین سخنی دروغ نیست؟!. آیا نه اینست که با بودن آن اخبار گمراهیهای گوناگون پیدا شده و یک نیم مردم از دین رو گردانیده بودند و آنها هیچ کاری نمیکرد و هیچ سودی نمیداد؟!. شما اگر راستی را بخواهید ، خودِ آن اخبار یک گمراهی بزرگ دیگری بود ، و این سخن بسیار بیخردانه است که یکی بگوید با بودن آنها بکوششی نیاز نیست.
بیگمان این را نمیخواهند. پس چه میخواهند؟.. میتوان گفت که خود نیز نمیدانند چه میخواهند و دیوانهوار بسخنانی زبان باز میکنند ، و باشد که برخی چنین میخواهند که ما که میکوشیم و چارهی گمراهیها و پراکندگیها را میکنیم ، همهی آنها را بنام «اخبار» بپایان رسانیم و چنین گوییم که همهی این سخنان را از اخبار برداشتهایم و «امامان» همهی اینها را میدانستهاند. چنین دروغ بزرگی را از ما چشم میدارند. گاهی یکی دو تن نزد من آمده و نیمی بزبان درخواست و نیمی بزبان ایراد ، این راز درون خود را بیرون ریخته و چنان خواهش بیشرمانهای کردهاند.
👇
اینست درد نهان بیشتر ایشان ، و در اینجاست که جدایی بتپرست از دیندار روشن میگردد : دیندار درپی نتیجه باشد و بلندی نام آفریدگار را خواهد و آسایش جهانیان و سرفرازی تودهی خود را خواهد ، و بتپرستِ روسیاه از همهی اینها چشم پوشیده جز دربند اندیشهی پست خود نباشد.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
87%
آری
0%
نه
13%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»
🖌 احمد کسروی
📝 6ـ باید یک جمعیت ایرانخواه پدید آید : (ده از یازده)
6) دلسوزی بحال کارگران و رنجکشان و افزودن بحقوق آنها. همه میدانیم که گروه بزرگی از مردم این کشور کار میکنند و رنج میکشند و زندگانی توده را براه میاندازند و در همان حال خودشان و خانوادههاشان بآتش نداری میسوزند و زندگانی را با صد سختی بسر میبرند.
چرخ زندگانی ما را کیها میگردانند؟.. کارگران کارخانهها ، شاگردان دکانها ، هیزمشکنها ، باربرها ، خشتمالها ، ناوهکشها ، ... اینهایند که رنج میکشند و برای ما کار میکنند.
هر یکی از آنها روزی چقدر حقوق میبرند؟.. اگر رویهمرفته را بگیریم گمان نمیکنم بصد ریال برسد.
آیا صد ریال خوراک و پوشاکِ ضروری یک خاندان را کفایت میکند؟.. بدیهیست که نمیکند. بدیهیست که این خاندانها از وسایل زندگانی بیبهرهاند.
باید باینها دل سوزانید. راهش هم اینست که ما ببینیم امروز زندگانی متوسط یک خانواده (یک خانوادهی پنج نفری) ، چه مبلغ خرج دارد و همان را میزان حقوق مزد کارگران و رنجکشان گردانیم.
همین رفتار را با پاسبانها باید کرد ، با سُپورها باید کرد ، با نظامیان باید کرد ، با کارمندان پایینرتبهی ادارات باید کرد.
این چه نامردیست که کارگران رنج کشند و وسایل زندگی برای ما تهیه کنند و خودشان بیبهره باشند؟!.. این چه نامردیست که ما شب با فرزندان خود آسوده بخوابیم و این نیندیشیم که پاسبانهایی که در خیابانها ، در سرما و گرما ، میگردند و در راه پاسداری بما بیداری میکشند آنها نیز فرزندانی دارند ، این نیندیشیم که باید بآنها چندان حقوق داد که باری وسایل ضروری زندگانی خانوادههاشان آماده گردد؟!..
میدانم خواهند گفت : اگر دولت بخواهد بپاسبانها و سپورها و کارمندان پایینرتبهی خود باندازهی نیاز زندگانیشان حقوق پردازند بودجهاش چند برابر خواهد بود. اینست پاسخ داده میگویم : اینهمه کارمندانی که دولت در ادارههای خود گرد آورده ، به بیشتر از یک ثلث آنها نیاز نیست و بازمانده فزونیست ، اگر پای اصلاحات درمیان بود دولت باید ادارهها را کمتر و کوچکتر گرداند (یکی از اصلاحات لازم کاستن از شمارهی کارمندان ادارههاست) و بجای آنها بپاسبانها و سپورها و سربازها که نیاز بسیار بداشتن آنها هست حقوق باندازهی کفایتشان پردازد.
میدانم خواهند گفت : آن کسانی را که دولت از اداره بیرون کند بیکار خواهند ماند و گذشته از آنکه دچار بدبختی خواهند شد ، دردسری برای دولت پدید خواهند آورد. این ایراد بجاست و من پاسخ این را در جای دیگر خواهم داد.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 6ـ باید یک جمعیت ایرانخواه پدید آید : (ده از یازده)
6) دلسوزی بحال کارگران و رنجکشان و افزودن بحقوق آنها. همه میدانیم که گروه بزرگی از مردم این کشور کار میکنند و رنج میکشند و زندگانی توده را براه میاندازند و در همان حال خودشان و خانوادههاشان بآتش نداری میسوزند و زندگانی را با صد سختی بسر میبرند.
چرخ زندگانی ما را کیها میگردانند؟.. کارگران کارخانهها ، شاگردان دکانها ، هیزمشکنها ، باربرها ، خشتمالها ، ناوهکشها ، ... اینهایند که رنج میکشند و برای ما کار میکنند.
هر یکی از آنها روزی چقدر حقوق میبرند؟.. اگر رویهمرفته را بگیریم گمان نمیکنم بصد ریال برسد.
آیا صد ریال خوراک و پوشاکِ ضروری یک خاندان را کفایت میکند؟.. بدیهیست که نمیکند. بدیهیست که این خاندانها از وسایل زندگانی بیبهرهاند.
باید باینها دل سوزانید. راهش هم اینست که ما ببینیم امروز زندگانی متوسط یک خانواده (یک خانوادهی پنج نفری) ، چه مبلغ خرج دارد و همان را میزان حقوق مزد کارگران و رنجکشان گردانیم.
همین رفتار را با پاسبانها باید کرد ، با سُپورها باید کرد ، با نظامیان باید کرد ، با کارمندان پایینرتبهی ادارات باید کرد.
این چه نامردیست که کارگران رنج کشند و وسایل زندگی برای ما تهیه کنند و خودشان بیبهره باشند؟!.. این چه نامردیست که ما شب با فرزندان خود آسوده بخوابیم و این نیندیشیم که پاسبانهایی که در خیابانها ، در سرما و گرما ، میگردند و در راه پاسداری بما بیداری میکشند آنها نیز فرزندانی دارند ، این نیندیشیم که باید بآنها چندان حقوق داد که باری وسایل ضروری زندگانی خانوادههاشان آماده گردد؟!..
میدانم خواهند گفت : اگر دولت بخواهد بپاسبانها و سپورها و کارمندان پایینرتبهی خود باندازهی نیاز زندگانیشان حقوق پردازند بودجهاش چند برابر خواهد بود. اینست پاسخ داده میگویم : اینهمه کارمندانی که دولت در ادارههای خود گرد آورده ، به بیشتر از یک ثلث آنها نیاز نیست و بازمانده فزونیست ، اگر پای اصلاحات درمیان بود دولت باید ادارهها را کمتر و کوچکتر گرداند (یکی از اصلاحات لازم کاستن از شمارهی کارمندان ادارههاست) و بجای آنها بپاسبانها و سپورها و سربازها که نیاز بسیار بداشتن آنها هست حقوق باندازهی کفایتشان پردازد.
میدانم خواهند گفت : آن کسانی را که دولت از اداره بیرون کند بیکار خواهند ماند و گذشته از آنکه دچار بدبختی خواهند شد ، دردسری برای دولت پدید خواهند آورد. این ایراد بجاست و من پاسخ این را در جای دیگر خواهم داد.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸