آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
83%
آری
8%
نه
8%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «معنی دمکراسی»
🔸 پراکندهاندیشی چه اثری تواند داشت؟.. (دو از دو)
🖌 احمد کسروی
کسانی بما مینویسند : بهتر است هر روز در پرچم یک گفتاری دربارهی اوضاع جنگ بنویسید. میگویند : امروز مهمترین موضوع همان جنگست و باید روزنامهها بیش از همه باین پردازند. کسانی هم ایراد گرفته میگویند : آن موضوعها را که پرچم دنبال میکند امروز وقتش نیست.
میگویم : راستست که ما امروز بحوادث جنگ علاقهمندیم و باید از پیشامدها ناآگاه نمانیم و بیپروایی از خود ننماییم. چیزی که هست خبرهای جنگ هر روز در روزنامهها نوشته میشود و ما نیز مینویسیم. از آنسوی هفتهای یک بار از پیشامدهای آن هفته یک خلاصهی روشنی بیرون آورده بشکل تاریخچه زیر عنوان «گزارش هفتگی» بچاپ میرسانیم. نیز دربارهی اینکه ما باید در این هنگام آشفتگی جهان آسوده و بیپروا ننشینیم و باید خود را برای ایستادگی در برابر حوادث آماده گردانیم گفتارهای پیاپی مینویسیم. آنچه ما بایست بکنیم اینهاست. دیگران خود میدانند ما به بیشتر از این نیازی نمیبینیم.
اما اینکه میگویند : «آن موضوعها را که پرچم دنبال میکند امروز وقتش نیست» گفتهی بسیار پوچیست. ما چه امروز و چه در هر هنگام دیگری باید در اندیشهی دردهای کشور و چارهی آن باشیم. مهمترین موضوع برای ما همینست. امروز داستان ما داستان شهریست که در آن وبا یا یک بیماری واگیر دیگری افتاده و انبوه مردم را گرفتار و بستری گردانیده ، و در همان حال آگاهی آمده که دشمنانی بقصد تاراج آن شهر میآیند ... آیا سردستگان و پیشروان این شهر چه باید کنند؟.. آیا نه آنست که باید از یکسو با کوشش بسیار بچارهی بیماران کوشند و کسانی را از آنان که از بستر برمیخیزند توانا گردانند و از سوی دیگر در اندیشهی جلوگیری از دشمن باشند و هر یکی از این بهبودیافتگان را بصف خوانند و دسته دسته سپاه بسیج کنند؟.. آیا جز این راهی بنظر میرسد؟..
کنون اگر کسی در همان شهر زبان بایراد باز کند و چنین گوید : «اکنون وقت پرداختن بچارهی بیماران نیست. باید تنها در اندیشهی جنگ باشیم و هر که را میبینیم تفنگ بدستش داده بجلو دشمن فرستیم» ، این را بگوید و نفهمد که اگر بچارهی بیماران پرداخته نشود بیشتر مردم توانا برای رفتن بجنگ نخواهند بود و آنان که خواهند رفت چون ناتوان و کمنیرویند جنگی نتوانسته شکست خواهند خورد.
ایراد این کسان نیز بما همانگونه است. اینان میگویند : امروز باید تنها سخن از نگهداری کشور و از میهنپرستی و اینگونه موضوعها باشد و گفتگو از شعر و اندیشههای پراکنده و مانند اینها را بوقت دیگری نگه داریم. این را میگویند و نمیفهمند که تا اندیشههای آشفته و مغزفرسا و این بدآموزیهای ارادهکش درمیانست شما از هیچ کوششی نتیجه نخواهید برد.
شما میگویید : «میهنپرستی» و هیچ نمیدانید که چند رشته تعلیمات که همه بضد آنست درمیان مردم رواج دارد. فلان جوان اروپادیده میگوید : «زندگانی مبارزه است و آدم باید زیرک باشد و پول دربیاورد». فلان حاجی مقدس میگوید : «میهنپرستی بتپرستیست. من باید در فکر آخرتم باشم. بمن چه کشور میرود و یا میماند». فلان خراباتی میگوید : «می خور که ندانی ز کجا آمدهای» فلان مرد تیرهدرون هر کجا مینشیند زبان بریشخند باز کرده میگوید : «اولاد سیروس هیچوقت چیزی نبوده».
در برابر یک سخنِ شما چند گونه سخنان ضد آن میگویند و دلها را پر میگردانند. چه شده که سخن شما مؤثر افتد و اینها مؤثر نباشد؟!.. آیا دور از خرد نیست که با این بدآموزیهای فراوان که هر یکی بکشتن احساسات و اراده ، عامل جداگانهایست شما میگویید باید تنها میهنپرستی را عنوان کنیم و تنها در پیرامون آن سخن رانیم؟!..
مگر ندیدید که داستان مشروطه و آن جوش و خروش که در سراسر ایران برخاسته بود در نتیجهی همین موانع ناانجام ماند و از آنهمه رنجها و فداکاریها جز نتیجهی کمی بدست نیامد؟!.. ندیدید که در همان پیشامد شهریور ماه چه رسوایی از افسران و استانداران و دیگران پدید آمد؟!..
چه داستان مشروطه و چه داستان شهریور ماه هر دو بهترین دلیل براستی گفتار ما میباشد. زیرا در هر دو داستان طبقهی عوام و درسناخوانده آزمایش خوبی دادند و با روی سفید و پیشانی باز از کشاکش بیرون آمدند. برعکس طبقهی درسخوانده که بیشترشان جز مایهی روسیاهی و رسوایی نبودند.
👇
🔸 پراکندهاندیشی چه اثری تواند داشت؟.. (دو از دو)
🖌 احمد کسروی
کسانی بما مینویسند : بهتر است هر روز در پرچم یک گفتاری دربارهی اوضاع جنگ بنویسید. میگویند : امروز مهمترین موضوع همان جنگست و باید روزنامهها بیش از همه باین پردازند. کسانی هم ایراد گرفته میگویند : آن موضوعها را که پرچم دنبال میکند امروز وقتش نیست.
میگویم : راستست که ما امروز بحوادث جنگ علاقهمندیم و باید از پیشامدها ناآگاه نمانیم و بیپروایی از خود ننماییم. چیزی که هست خبرهای جنگ هر روز در روزنامهها نوشته میشود و ما نیز مینویسیم. از آنسوی هفتهای یک بار از پیشامدهای آن هفته یک خلاصهی روشنی بیرون آورده بشکل تاریخچه زیر عنوان «گزارش هفتگی» بچاپ میرسانیم. نیز دربارهی اینکه ما باید در این هنگام آشفتگی جهان آسوده و بیپروا ننشینیم و باید خود را برای ایستادگی در برابر حوادث آماده گردانیم گفتارهای پیاپی مینویسیم. آنچه ما بایست بکنیم اینهاست. دیگران خود میدانند ما به بیشتر از این نیازی نمیبینیم.
اما اینکه میگویند : «آن موضوعها را که پرچم دنبال میکند امروز وقتش نیست» گفتهی بسیار پوچیست. ما چه امروز و چه در هر هنگام دیگری باید در اندیشهی دردهای کشور و چارهی آن باشیم. مهمترین موضوع برای ما همینست. امروز داستان ما داستان شهریست که در آن وبا یا یک بیماری واگیر دیگری افتاده و انبوه مردم را گرفتار و بستری گردانیده ، و در همان حال آگاهی آمده که دشمنانی بقصد تاراج آن شهر میآیند ... آیا سردستگان و پیشروان این شهر چه باید کنند؟.. آیا نه آنست که باید از یکسو با کوشش بسیار بچارهی بیماران کوشند و کسانی را از آنان که از بستر برمیخیزند توانا گردانند و از سوی دیگر در اندیشهی جلوگیری از دشمن باشند و هر یکی از این بهبودیافتگان را بصف خوانند و دسته دسته سپاه بسیج کنند؟.. آیا جز این راهی بنظر میرسد؟..
کنون اگر کسی در همان شهر زبان بایراد باز کند و چنین گوید : «اکنون وقت پرداختن بچارهی بیماران نیست. باید تنها در اندیشهی جنگ باشیم و هر که را میبینیم تفنگ بدستش داده بجلو دشمن فرستیم» ، این را بگوید و نفهمد که اگر بچارهی بیماران پرداخته نشود بیشتر مردم توانا برای رفتن بجنگ نخواهند بود و آنان که خواهند رفت چون ناتوان و کمنیرویند جنگی نتوانسته شکست خواهند خورد.
ایراد این کسان نیز بما همانگونه است. اینان میگویند : امروز باید تنها سخن از نگهداری کشور و از میهنپرستی و اینگونه موضوعها باشد و گفتگو از شعر و اندیشههای پراکنده و مانند اینها را بوقت دیگری نگه داریم. این را میگویند و نمیفهمند که تا اندیشههای آشفته و مغزفرسا و این بدآموزیهای ارادهکش درمیانست شما از هیچ کوششی نتیجه نخواهید برد.
شما میگویید : «میهنپرستی» و هیچ نمیدانید که چند رشته تعلیمات که همه بضد آنست درمیان مردم رواج دارد. فلان جوان اروپادیده میگوید : «زندگانی مبارزه است و آدم باید زیرک باشد و پول دربیاورد». فلان حاجی مقدس میگوید : «میهنپرستی بتپرستیست. من باید در فکر آخرتم باشم. بمن چه کشور میرود و یا میماند». فلان خراباتی میگوید : «می خور که ندانی ز کجا آمدهای» فلان مرد تیرهدرون هر کجا مینشیند زبان بریشخند باز کرده میگوید : «اولاد سیروس هیچوقت چیزی نبوده».
در برابر یک سخنِ شما چند گونه سخنان ضد آن میگویند و دلها را پر میگردانند. چه شده که سخن شما مؤثر افتد و اینها مؤثر نباشد؟!.. آیا دور از خرد نیست که با این بدآموزیهای فراوان که هر یکی بکشتن احساسات و اراده ، عامل جداگانهایست شما میگویید باید تنها میهنپرستی را عنوان کنیم و تنها در پیرامون آن سخن رانیم؟!..
مگر ندیدید که داستان مشروطه و آن جوش و خروش که در سراسر ایران برخاسته بود در نتیجهی همین موانع ناانجام ماند و از آنهمه رنجها و فداکاریها جز نتیجهی کمی بدست نیامد؟!.. ندیدید که در همان پیشامد شهریور ماه چه رسوایی از افسران و استانداران و دیگران پدید آمد؟!..
چه داستان مشروطه و چه داستان شهریور ماه هر دو بهترین دلیل براستی گفتار ما میباشد. زیرا در هر دو داستان طبقهی عوام و درسناخوانده آزمایش خوبی دادند و با روی سفید و پیشانی باز از کشاکش بیرون آمدند. برعکس طبقهی درسخوانده که بیشترشان جز مایهی روسیاهی و رسوایی نبودند.
👇
داستان مشروطه بماند ، آن را در تاریخ باید جست. داستان شهریور ماه را بداوری گزارده ببینیم علت چه بود که افراد سپاهی و بسیاری از افسرانِ جزو غیرت و مردانگی شایانی از خود نشان دادند و فداکاریهای سرفرازانه نمودند. ولی افسران بزرگ جز از چند تنی که باید جدا گیریم دیگران مایهی رسوایی و سرافکندگی شدند؟!.. اگر شما با یکایک این افسران و سرلشگران آشنا باشید و از عقیده و باورهاشان بجستجو پردازید خواهید دید مغزهاشان پر از اندیشههای مادّیگریست و هر یکی از آنان زندگی را جز مبارزه نمیداند و بر آنست که هر کسی باید از هر راهی که میتواند پول بدست آوَرَد و درپی خوشیهای خود باشد و پروای دیگران نکند. یا خواهید دید کسانی از آنان با شعرهای رندانهی خراباتی آشنایی دارند و زندگانی را جز یک دم نمیشمارند و برآنند که باید آن یک دم را بخوشی گذرانند. وگرنه چگونه باور کردنیست که یک سرلشگری دستههای زیردست خود را بسر خود رها کند و با چند تن رو بگریز آورد و پس از چند روزی ناگهان در ملایر پیدا شود؟!. چگونه باور کردنیست که یک سرهنگ با داشتن عدهی بسیار ، تفنگ و افزارِ خود را باشرار سپارد و تنها در اندیشهی جان خود باشد که بخاک بیگانه گریزد؟!..
این از چیست که افراد آنگونه و افسران اینگونه درآمدند؟!.. آیا این دلیل نیست که علت درماندگیهای ایران این اندیشههای پراکنده میباشد که بنام فلسفه یا ادبیات یا هر نام دیگری در کتابها و روزنامهها نوشته میشود و کسان باسواد آنها را خوانده بیاد خود میسپارند و بدینسان عزم و ارادهشان از کار میافتد؟!.. آیا دلیل آن نیست که ما تا باین درد چاره نکنیم از هیچ کوششی نتیجه نخواهیم برداشت؟!..
یک چیز شگفتتر اینست که میبینیم کسانی مینشینند و با یک حال آرام و پیشانی باز از جنگ آلمان و انگلیس و ژاپن و آمریکا به گفتگو میپردازند و از آیندهی جهان سخن میرانند و چنین وامینمایند که آیندهی ما نیز بسته به نتیجهی این جنگست. ولی این غفلتی از آن کسان میباشد. این جنگ در سرنوشت ما تأثیر خواهد داشت ولی نه چندان که اینان میپندارند. آنچه در سرنوشت ایران و شرق تأثیر مهم تواند داشت همینست که باین درماندگیها چاره شود. وگرنه ما تا اینیم که هستیم حالمان همین خواهد بود که هست.
مَثَل اینان مثل آن روستاییست که زمینی که شایستهی کشت باشد ندارد و یا اگر زمین دارد تخم ندارد ، و با این حال در آغاز بهار گفتگو از آمدن و نیامدن باران میکند و چنین وامینماید که همچون دیگران سرنوشت او و خاندانش بسته به پیشامد بارانست ، و پیداست که این رفتار او بیخردانه میباشد.
آری روستاییان و برزگران در بهار مینشینند و گفتگو از باران و چگونگی هوا بمیان میآورند و علاقه بآن نشان میدهند. ولی بشرط آنکه کشتزاری آماده گردانیده و تخمی افشانده باشند که زمینه برای استفاده از باران آماده باشد. کسی که زمین ندارد و یا بذر نیفشانده چنین علاقهمندی به باران ازو بیخردانه است. مگر مقصودش این باشد که باران که بیاید دیگران استفاده از آن میکنند و محصول فراوان برمیدارند و یک سهمی هم برای من میفرستند که چنین توقعی بیخردانهتر خواهد بود.
(اردیبهشت ماه 1321)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
این از چیست که افراد آنگونه و افسران اینگونه درآمدند؟!.. آیا این دلیل نیست که علت درماندگیهای ایران این اندیشههای پراکنده میباشد که بنام فلسفه یا ادبیات یا هر نام دیگری در کتابها و روزنامهها نوشته میشود و کسان باسواد آنها را خوانده بیاد خود میسپارند و بدینسان عزم و ارادهشان از کار میافتد؟!.. آیا دلیل آن نیست که ما تا باین درد چاره نکنیم از هیچ کوششی نتیجه نخواهیم برداشت؟!..
یک چیز شگفتتر اینست که میبینیم کسانی مینشینند و با یک حال آرام و پیشانی باز از جنگ آلمان و انگلیس و ژاپن و آمریکا به گفتگو میپردازند و از آیندهی جهان سخن میرانند و چنین وامینمایند که آیندهی ما نیز بسته به نتیجهی این جنگست. ولی این غفلتی از آن کسان میباشد. این جنگ در سرنوشت ما تأثیر خواهد داشت ولی نه چندان که اینان میپندارند. آنچه در سرنوشت ایران و شرق تأثیر مهم تواند داشت همینست که باین درماندگیها چاره شود. وگرنه ما تا اینیم که هستیم حالمان همین خواهد بود که هست.
مَثَل اینان مثل آن روستاییست که زمینی که شایستهی کشت باشد ندارد و یا اگر زمین دارد تخم ندارد ، و با این حال در آغاز بهار گفتگو از آمدن و نیامدن باران میکند و چنین وامینماید که همچون دیگران سرنوشت او و خاندانش بسته به پیشامد بارانست ، و پیداست که این رفتار او بیخردانه میباشد.
آری روستاییان و برزگران در بهار مینشینند و گفتگو از باران و چگونگی هوا بمیان میآورند و علاقه بآن نشان میدهند. ولی بشرط آنکه کشتزاری آماده گردانیده و تخمی افشانده باشند که زمینه برای استفاده از باران آماده باشد. کسی که زمین ندارد و یا بذر نیفشانده چنین علاقهمندی به باران ازو بیخردانه است. مگر مقصودش این باشد که باران که بیاید دیگران استفاده از آن میکنند و محصول فراوان برمیدارند و یک سهمی هم برای من میفرستند که چنین توقعی بیخردانهتر خواهد بود.
(اردیبهشت ماه 1321)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار دوم : بیکاری و مفتخوری و کارهای بیهوده نامشروع است. (یک از چهار)
از آنچه در گفتار گذشته گفتیم معلوم شد که آدمیان باید کوشش به کار ببرند تا زندگی کنند. بدون کوشش زندگی ممکن نیست. از چیزهای بسیار ناعاقلانه آنست که کسی خیال کند که برای آقایی آفریده شده و او نباید کار کند.
روشنست که هر کسی باید به کاری یا کسبی مشغول شود. کسی که بیکار است مفت میخورد. از تولیدات دیگران میخورد بیآنکه عوض بدهد. برای همین ، کار او مانند کار دزدان و راهزنان است.
نیز روشنست که کارهای بیهوده ـ کارهایی که به گردش چرخ زندگانی کمکی نمیکند و نیازی به آنها نیست و مایهی دلخوشی و شیرینکامی نیز نمیباشد ـ شکل دیگری از مفتخوری است.
مثلاً شعرهای هرز که شاعران ایرانی گفتهاند ، یا مدح شاهان و آدمهای بانفوذ کردهاند ، رماننویسی که جوانان از اروپاییان یاد گرفتهاند ، افسانهگویی که درویشان به آن میپردازند ، واعظی که کسان بسیاری به آن مشغولند و جز پندفروشی نیست ، روضهخوانی که روضهخوانان میکنند و مردم را به گریه میاندازند ، تولیت امامزادهها (گنبدداری) و زیارتنامهخوانی که در بسیاری از شهرها رواج دارد ، دعانویسی و فالگیری و جادوگری که در همه جا هست ، کارهای بیحاصل و وسیلههای مفتخوری است.
یکی دیگر از مفتخوریها روزنامهنویسیهای ایرانیان است که باید آن را «سخنفروشی» بنامیم. روزنامه برای دو منظور میتواند باشد : یکی آنکه روزنامهنویس بخواهد هر روز مردم را از اخبار کشور و جهان مطلع بسازد و آنچه را که مردم از وضع ملل و سیاست دولتها نمیدانند شرح دهد. دیگری آنکه دانشمندانی ، خیرخواهانه و دلسوزانه بخواهند در موضوع سیاست یا سلامتی یا بازرگانی یا مانند اینها راهنماییها بکنند و روزنامه را برای این کار نشر کنند.
به این طور روزنامهها در زندگانی نیاز افتاده و باید باشد ، ولی در ایران روزنامهنویسان با اینها کاری ندارند. آنان خودِ روزنامهنویسی را یک مقصودی به حساب میآورند. اینست میخواهند روزنامه نشر کنند و ستونهای آن را از هرچه توانستند پر کنند : شعر چاپ کنند ، رمان بنویسند ، افسانه ببافند ، سخنان بیهوده را که صد بار گفته شده دوباره بگویند ، به دولت حمله کنند ، از روزگار ناله کنند. کاریکاتورهای بیمزه چاپ کنند.
از همینجاست که جوانان بدون داشتن مایهای به روزنامهنویسی مشغول میشوند. زیرا روزنامهنویسی را جز پر کردن ستونها نمیدانند و معلومست که در چنین کاری به مایهای جز داشتن سواد نیاز نیست.
بماند آنکه بسیاری به این اندازه بس نکرده بیهودهکاری و مفتخوری را با مردمآزاری توأم میکنند و به بدگویی و فحش دادن به این و آن مشغول میشوند ، بلکه کلاهبرداری هم میکنند و با زور فحش و بدگویی از این و از آن پول میگیرند (1) .
یکی دیگر از مفتخوریها آنست که تاجران کالاها را دست بدست میکنند. گروهی از آدمهای حریص در بازار جاگیر شدهاند و با یک میز و چرتکه و تلفن و صندوق ، پول فراوان درمیآورند. کارشان چیست؟.. آیا میریسند؟.. میبافند؟.. میدوزند؟.. میسازند؟.. میکارند؟.. هیچ کدام از اینها نیست. کالاهایی را که دیگران تهیه کردهاند و باید به خانوادهها ـ یا بهتر بگوییم : به دست مصرفکنندگان ـ برسد که مصرف کنند و زندگی کنند ، اینان بدست آورده و در انبارها نگه داشتهاند که اولی به قیمت هر کالایی مبلغی اضافه میکند و به دومی میفروشد و این نیز مبلغی دیگر اضافه کرده به سومی میفروشد ، این طوری کالاها را نگه داشتهاند و دست بدست میکنند. آیا این مفتخوری نیست؟!. آیا از این کار چه نفعی به زندگانی مردم میرسد؟. آیا تجارت که باید باشد اینست؟.
این کار آنان درست مانند آنست که در مواقع ناامنی کسانی تفنگ برمیداشتند و سر گردنهها را میگرفتند و کاروانها که خواروبار و دیگر کالاها را از این شهر به آن شهر میبردند راهشان را میبستند و تا پول هنگفتی یا کالاهای بسیاری نمیگرفتند راه را باز نمیکردند ، از کالاهایی که دیگران تهیه کرده بودند و دیگران میبایست مصرف کنند آنان با زور تفنگ منفعتطلبی نامشروع میکردند.
این تاجران همان کار را میکنند و تنها فرقش اینست که آنها سر گردنهها را میگرفتند و اینان در بازارها و پاساژها و حجرهها و دکانها جاگیر شدهاند. آنان تفنگ داشتند و اینان وسائل دیگری دارند.
🔹 پانوشت :
1ـ در دورهی آزادی میان سالهای 1320 تا 1332 یا حتا پس از آن در کار روزنامهنویسی این کار زشت رواج داشته. ـ ویراینده (و)
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار دوم : بیکاری و مفتخوری و کارهای بیهوده نامشروع است. (یک از چهار)
از آنچه در گفتار گذشته گفتیم معلوم شد که آدمیان باید کوشش به کار ببرند تا زندگی کنند. بدون کوشش زندگی ممکن نیست. از چیزهای بسیار ناعاقلانه آنست که کسی خیال کند که برای آقایی آفریده شده و او نباید کار کند.
روشنست که هر کسی باید به کاری یا کسبی مشغول شود. کسی که بیکار است مفت میخورد. از تولیدات دیگران میخورد بیآنکه عوض بدهد. برای همین ، کار او مانند کار دزدان و راهزنان است.
نیز روشنست که کارهای بیهوده ـ کارهایی که به گردش چرخ زندگانی کمکی نمیکند و نیازی به آنها نیست و مایهی دلخوشی و شیرینکامی نیز نمیباشد ـ شکل دیگری از مفتخوری است.
مثلاً شعرهای هرز که شاعران ایرانی گفتهاند ، یا مدح شاهان و آدمهای بانفوذ کردهاند ، رماننویسی که جوانان از اروپاییان یاد گرفتهاند ، افسانهگویی که درویشان به آن میپردازند ، واعظی که کسان بسیاری به آن مشغولند و جز پندفروشی نیست ، روضهخوانی که روضهخوانان میکنند و مردم را به گریه میاندازند ، تولیت امامزادهها (گنبدداری) و زیارتنامهخوانی که در بسیاری از شهرها رواج دارد ، دعانویسی و فالگیری و جادوگری که در همه جا هست ، کارهای بیحاصل و وسیلههای مفتخوری است.
یکی دیگر از مفتخوریها روزنامهنویسیهای ایرانیان است که باید آن را «سخنفروشی» بنامیم. روزنامه برای دو منظور میتواند باشد : یکی آنکه روزنامهنویس بخواهد هر روز مردم را از اخبار کشور و جهان مطلع بسازد و آنچه را که مردم از وضع ملل و سیاست دولتها نمیدانند شرح دهد. دیگری آنکه دانشمندانی ، خیرخواهانه و دلسوزانه بخواهند در موضوع سیاست یا سلامتی یا بازرگانی یا مانند اینها راهنماییها بکنند و روزنامه را برای این کار نشر کنند.
به این طور روزنامهها در زندگانی نیاز افتاده و باید باشد ، ولی در ایران روزنامهنویسان با اینها کاری ندارند. آنان خودِ روزنامهنویسی را یک مقصودی به حساب میآورند. اینست میخواهند روزنامه نشر کنند و ستونهای آن را از هرچه توانستند پر کنند : شعر چاپ کنند ، رمان بنویسند ، افسانه ببافند ، سخنان بیهوده را که صد بار گفته شده دوباره بگویند ، به دولت حمله کنند ، از روزگار ناله کنند. کاریکاتورهای بیمزه چاپ کنند.
از همینجاست که جوانان بدون داشتن مایهای به روزنامهنویسی مشغول میشوند. زیرا روزنامهنویسی را جز پر کردن ستونها نمیدانند و معلومست که در چنین کاری به مایهای جز داشتن سواد نیاز نیست.
بماند آنکه بسیاری به این اندازه بس نکرده بیهودهکاری و مفتخوری را با مردمآزاری توأم میکنند و به بدگویی و فحش دادن به این و آن مشغول میشوند ، بلکه کلاهبرداری هم میکنند و با زور فحش و بدگویی از این و از آن پول میگیرند (1) .
یکی دیگر از مفتخوریها آنست که تاجران کالاها را دست بدست میکنند. گروهی از آدمهای حریص در بازار جاگیر شدهاند و با یک میز و چرتکه و تلفن و صندوق ، پول فراوان درمیآورند. کارشان چیست؟.. آیا میریسند؟.. میبافند؟.. میدوزند؟.. میسازند؟.. میکارند؟.. هیچ کدام از اینها نیست. کالاهایی را که دیگران تهیه کردهاند و باید به خانوادهها ـ یا بهتر بگوییم : به دست مصرفکنندگان ـ برسد که مصرف کنند و زندگی کنند ، اینان بدست آورده و در انبارها نگه داشتهاند که اولی به قیمت هر کالایی مبلغی اضافه میکند و به دومی میفروشد و این نیز مبلغی دیگر اضافه کرده به سومی میفروشد ، این طوری کالاها را نگه داشتهاند و دست بدست میکنند. آیا این مفتخوری نیست؟!. آیا از این کار چه نفعی به زندگانی مردم میرسد؟. آیا تجارت که باید باشد اینست؟.
این کار آنان درست مانند آنست که در مواقع ناامنی کسانی تفنگ برمیداشتند و سر گردنهها را میگرفتند و کاروانها که خواروبار و دیگر کالاها را از این شهر به آن شهر میبردند راهشان را میبستند و تا پول هنگفتی یا کالاهای بسیاری نمیگرفتند راه را باز نمیکردند ، از کالاهایی که دیگران تهیه کرده بودند و دیگران میبایست مصرف کنند آنان با زور تفنگ منفعتطلبی نامشروع میکردند.
این تاجران همان کار را میکنند و تنها فرقش اینست که آنها سر گردنهها را میگرفتند و اینان در بازارها و پاساژها و حجرهها و دکانها جاگیر شدهاند. آنان تفنگ داشتند و اینان وسائل دیگری دارند.
🔹 پانوشت :
1ـ در دورهی آزادی میان سالهای 1320 تا 1332 یا حتا پس از آن در کار روزنامهنویسی این کار زشت رواج داشته. ـ ویراینده (و)
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «معنی دمکراسی»
🔸 یک کار نیک : کاری که باید دیگران پیروی نمایند (یک از دو)
🖌 گردآورنده
یادداشت گردآورنده : شاید برخی خوانندگان ، گفتار پایین را کهنه و زمان آن را گذشته یابند و آوردنش را در اینجا بما ایراد گیرند ولی آنچه ما را به این کار برانگیخته آنست که دهههاست دولتهای ایران «سیاست بیمناکی» پیش گرفتهاند که این نتیجه را داده که مردم ، چه پیران و چه جوانان ، از مهمترین و بایستهترین دانستنیها دربارهی کشور و شیوهی ادارهی آن بیگانه ماندهاند. به ادعای آن سیاست ما آموزش و پرورش داریم ولی راستی آنست که دانستنیهای زندگی آموزش داده نمیشود. به ادعای آن سیاست ما قانون داریم ولی راستیرا قانون اجرا نمیگردد ، قانونشکنی داریم ولی جلوش گرفته نمیشود. ملیونها خرج «همایش» کارشناسان و استخدام آنها میشود ولی کار کارشناسانه انجام نمیگیرد. در قانون اساسی آزادی مطبوعات بدیده گرفته شده ولی تیغ سانسور در وزارت ارشاد بیکار نیست. به ادعای آن سیاست «بهترین دمکراسی جهان» را داریم و هم چند سال پیش یکی از رییسجمهورانمان اعلام میدارد «مجلس در رأس امور نیست» و کسی هم ازو حساب نمیپرسد یا نمیتواند پرسید.
در گفتار پایین نویسنده از اینکه جنبش بس گرانمایهی مشروطه در این کشور رخ داده و اکنون که سیوهفت سال از آن میگذرد هنوز مردم معنی درست مشروطه (یا دمکراسی) را نمیدانند افسوس میخورد و به بیچارگی مردم ، دل پر از اندوه میدارد. اکنون چه باید گفت و چه باید کرد هنگامی که دیده میشود دیپلمهها و حتا «کارشناسان» و «دکتر»های این توده نیز یکصد و اند سال پس از جنبش مشروطه هنوز همان جاییاند که پدران ما نزدیک به هشتاد سال پیش ـ هنگام نوشته شدن این گفتار ـ بودهاند و ایشان نیز هنوز معنی درست مشروطه را نمیدانند؟!.
درد و اندوه ما هنگامی بیشتر میگردد که بیاد میآوریم در این روزگار «تکنولوژی اطلاعات» و با این گسترش دامنهی دمکراسی در جهان ، بجز «فلان آخوندک» و بَهمان «حاجی نافهم» که به مشروطه همچنان ایراد میگیرند ، جوانانمان که بسیار درسخواندهتر از جوانان دههی بیست میباشند ، ایشان نیز در شناختن مشروطه و پی بردن به گرانمایگی آن همچنان بیمایه ماندهاند.
کسانی این را گزافه خواهند شمرد. لیکن چنان نیست. شما نیز اگر امروز با جوانان درسخوانده روبرو شوید و از معنی مشروطه یا دمکراسی پرس و جو کنید خواهید دید بیشتر آنها جز اینکه مشروطه را قانون اساسی و پارلمان داشتن و برپا کردن انتخابات (نهایت : «انتخابات آزاد و بیتقلب») یا دمکراسی را «آزادی داشتن» بازنمایند ، چیز بیشتری یاد نتوانند کرد.
نکتهی دردناک و تکاندهندهی دیگر آنکه اگر پرسش و پاسخ در این زمینه را ادامه دهید خواهید دید جوان درسخوانده و مدرکدار «عصر اطلاعات» ، ناگهان زبان گشاد و چنین گفت : «من هوادار دمکراسیام ، مشروطه که دیگر کهنه شده!».
بدینسان میبینید مشروطه را جز از دمکراسی میداند. و یا آنکه جمهوری را از مشروطه جدا شمرده آن را «تازهتر از مشروطه» میشناساند. یا از آن هم بدتر مشروطه را نیازمند پادشاهی میپندارد و بشما که نامش را میبرید خرده میگیرد : «در این دوره که همهی کشورها جمهوری شدهاند شما هنوز نام از مشروطه میبرید؟!».
اینها گرفتاریهای بسیار مهم جامعهی ماست. این مایهی افسوس بسیار است و باید برای آن چاره اندیشید. زیرا بچشم خود میبینیم با آنکه ادارهی کشور دههها بر پایهی مشروطه بوده و پس از سال 57 هم سخن از جمهوری و قانون اساسی هیچگاه بریده نگردیده و به داشتن «بهترین دمکراسی جهان» بالیده شده ، با اینهمه نه در کتابهای درسی حکومت گذشته و نه در حکومت کنونی به معنی دمکراسی یا مشروطه چندان که باید پرداخته نشده. اساساً به درسی همچون «علوم اجتماعی» بها داده نشده است.
نیک که مینگریم میبینیم اینها چیزهاییست که دانشآموزان باید در سالهای نوجوانی که سیل دانستنیها به مغزشان راه مییابد یاد گیرند که همانها پایهی زندگیشان گردد ، و آن سیاست بیمناکی که ازش یاد کردیم هرگز نخواسته مردم به اینگونه موضوعات هوش گمارند. همیشه کوشیده مردم در ناآگاهی و نادانی بمانند.
👇
🔸 یک کار نیک : کاری که باید دیگران پیروی نمایند (یک از دو)
🖌 گردآورنده
یادداشت گردآورنده : شاید برخی خوانندگان ، گفتار پایین را کهنه و زمان آن را گذشته یابند و آوردنش را در اینجا بما ایراد گیرند ولی آنچه ما را به این کار برانگیخته آنست که دهههاست دولتهای ایران «سیاست بیمناکی» پیش گرفتهاند که این نتیجه را داده که مردم ، چه پیران و چه جوانان ، از مهمترین و بایستهترین دانستنیها دربارهی کشور و شیوهی ادارهی آن بیگانه ماندهاند. به ادعای آن سیاست ما آموزش و پرورش داریم ولی راستی آنست که دانستنیهای زندگی آموزش داده نمیشود. به ادعای آن سیاست ما قانون داریم ولی راستیرا قانون اجرا نمیگردد ، قانونشکنی داریم ولی جلوش گرفته نمیشود. ملیونها خرج «همایش» کارشناسان و استخدام آنها میشود ولی کار کارشناسانه انجام نمیگیرد. در قانون اساسی آزادی مطبوعات بدیده گرفته شده ولی تیغ سانسور در وزارت ارشاد بیکار نیست. به ادعای آن سیاست «بهترین دمکراسی جهان» را داریم و هم چند سال پیش یکی از رییسجمهورانمان اعلام میدارد «مجلس در رأس امور نیست» و کسی هم ازو حساب نمیپرسد یا نمیتواند پرسید.
در گفتار پایین نویسنده از اینکه جنبش بس گرانمایهی مشروطه در این کشور رخ داده و اکنون که سیوهفت سال از آن میگذرد هنوز مردم معنی درست مشروطه (یا دمکراسی) را نمیدانند افسوس میخورد و به بیچارگی مردم ، دل پر از اندوه میدارد. اکنون چه باید گفت و چه باید کرد هنگامی که دیده میشود دیپلمهها و حتا «کارشناسان» و «دکتر»های این توده نیز یکصد و اند سال پس از جنبش مشروطه هنوز همان جاییاند که پدران ما نزدیک به هشتاد سال پیش ـ هنگام نوشته شدن این گفتار ـ بودهاند و ایشان نیز هنوز معنی درست مشروطه را نمیدانند؟!.
درد و اندوه ما هنگامی بیشتر میگردد که بیاد میآوریم در این روزگار «تکنولوژی اطلاعات» و با این گسترش دامنهی دمکراسی در جهان ، بجز «فلان آخوندک» و بَهمان «حاجی نافهم» که به مشروطه همچنان ایراد میگیرند ، جوانانمان که بسیار درسخواندهتر از جوانان دههی بیست میباشند ، ایشان نیز در شناختن مشروطه و پی بردن به گرانمایگی آن همچنان بیمایه ماندهاند.
کسانی این را گزافه خواهند شمرد. لیکن چنان نیست. شما نیز اگر امروز با جوانان درسخوانده روبرو شوید و از معنی مشروطه یا دمکراسی پرس و جو کنید خواهید دید بیشتر آنها جز اینکه مشروطه را قانون اساسی و پارلمان داشتن و برپا کردن انتخابات (نهایت : «انتخابات آزاد و بیتقلب») یا دمکراسی را «آزادی داشتن» بازنمایند ، چیز بیشتری یاد نتوانند کرد.
نکتهی دردناک و تکاندهندهی دیگر آنکه اگر پرسش و پاسخ در این زمینه را ادامه دهید خواهید دید جوان درسخوانده و مدرکدار «عصر اطلاعات» ، ناگهان زبان گشاد و چنین گفت : «من هوادار دمکراسیام ، مشروطه که دیگر کهنه شده!».
بدینسان میبینید مشروطه را جز از دمکراسی میداند. و یا آنکه جمهوری را از مشروطه جدا شمرده آن را «تازهتر از مشروطه» میشناساند. یا از آن هم بدتر مشروطه را نیازمند پادشاهی میپندارد و بشما که نامش را میبرید خرده میگیرد : «در این دوره که همهی کشورها جمهوری شدهاند شما هنوز نام از مشروطه میبرید؟!».
اینها گرفتاریهای بسیار مهم جامعهی ماست. این مایهی افسوس بسیار است و باید برای آن چاره اندیشید. زیرا بچشم خود میبینیم با آنکه ادارهی کشور دههها بر پایهی مشروطه بوده و پس از سال 57 هم سخن از جمهوری و قانون اساسی هیچگاه بریده نگردیده و به داشتن «بهترین دمکراسی جهان» بالیده شده ، با اینهمه نه در کتابهای درسی حکومت گذشته و نه در حکومت کنونی به معنی دمکراسی یا مشروطه چندان که باید پرداخته نشده. اساساً به درسی همچون «علوم اجتماعی» بها داده نشده است.
نیک که مینگریم میبینیم اینها چیزهاییست که دانشآموزان باید در سالهای نوجوانی که سیل دانستنیها به مغزشان راه مییابد یاد گیرند که همانها پایهی زندگیشان گردد ، و آن سیاست بیمناکی که ازش یاد کردیم هرگز نخواسته مردم به اینگونه موضوعات هوش گمارند. همیشه کوشیده مردم در ناآگاهی و نادانی بمانند.
👇
جوانی که چون جلو تلویزیون مینشیند یا باید گزارش و فیلم از بارگاه فلان امامزاده و بتخانهی کیشی یا مسابقات حفظ و قرائت قرآن یا داستانهای ساختگی از فلان امام و حدیثهای گمراهگردان و خرد تباه کن تماشا کند یا داستانهای دروغ پیشوایان صوفیگری (یا به گفتهی فریبکاران رادیو و تلویزیون : «افکار عرفانی») ، افسانههای کهن یوسف و زلیخا یا سلیمان نبی و داستانهای باور نکردنی از موسا و عیسا ، مراسم محرم و دیگر نمایشهای کیشی و دعای کمیل ، ستایش از شاعران و «افکار آسمانی» ایشان بشنود و ببیند و آنگاه که به کانال دیگری میرود تا از مردگان هزار ساله رویَش بموضوعات روز برگردد ، چیزی جز مسابقات شعرخوانی ، فوتبال ، تفسیر و نقد فیلم ، سریالهای بیسر و ته بدآموز و چیزهایی بدرد نخور دیگر نخواهد دید و شنید و هرگاه درپی بدست آوردن آگاهیهایی دربارهی ادارهی کشور و حکومت باشد و یا به «اخبار» گوش کند ، جز حقانیت ولایت فقیه و یک رشته تبلیغات از چنین اندیشهی سراسر گمراهی بخوردش نخواهند داد ، چنین جوانی چه دور که معنی مشروطه را نداند و در نتیجه ارجش هم درنیابد.
خوانندگان میدانند که کسروی در روشن گردانیدن و رواج معنی مشروطه چه کوششها نموده ـ چنانکه در نخستین گفتارهای این دفتر نیز نمونههایی از آن آمد. امروز میبینیم این معنی هنوز در تاریکی است و درمیان دانشجویان و «مدرکداران» نیز درست روشن نیست. نتیجهی چنین حالی آنست که مردم به این دستاورد گرانمایه دل نمیبندند و این خواست همان سیاست بیمناک میباشد. و چون آن را جلو دیدگان میآوریم بخود بایا میشماریم در پیرامون مشروطه و گرانمایگی آن ، گفتارهای بیشتری بیاوریم.
دفتر «امروز چه باید کرد؟!..» که در این گفتار نامش رفته با آنکه نزدیک به هشتاد سال از نوشتنش میگذرد ولی هنوز دربر دارندهی آگاهیهای گرانمایهای برای مردمان امروز میباشد.
دربارهی مشروطه (دمکراسی) ، قانون اساسی ، جمهوری ، پارلمان و انتخابات و نیز باورهایی که در مردم باید دیگر گردد تا شایندهی آنها گردند ، ما امروز به هر گونه گفتار و کتابی نیاز بسیار داریم و باید برواج آنها کوشیم.
اینبود آنچه ما را به آوردن این شرح برانگیخت. اینک آن گفتار اصلی :
[گفتار اصلی فردا آورده میشود]
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
خوانندگان میدانند که کسروی در روشن گردانیدن و رواج معنی مشروطه چه کوششها نموده ـ چنانکه در نخستین گفتارهای این دفتر نیز نمونههایی از آن آمد. امروز میبینیم این معنی هنوز در تاریکی است و درمیان دانشجویان و «مدرکداران» نیز درست روشن نیست. نتیجهی چنین حالی آنست که مردم به این دستاورد گرانمایه دل نمیبندند و این خواست همان سیاست بیمناک میباشد. و چون آن را جلو دیدگان میآوریم بخود بایا میشماریم در پیرامون مشروطه و گرانمایگی آن ، گفتارهای بیشتری بیاوریم.
دفتر «امروز چه باید کرد؟!..» که در این گفتار نامش رفته با آنکه نزدیک به هشتاد سال از نوشتنش میگذرد ولی هنوز دربر دارندهی آگاهیهای گرانمایهای برای مردمان امروز میباشد.
دربارهی مشروطه (دمکراسی) ، قانون اساسی ، جمهوری ، پارلمان و انتخابات و نیز باورهایی که در مردم باید دیگر گردد تا شایندهی آنها گردند ، ما امروز به هر گونه گفتار و کتابی نیاز بسیار داریم و باید برواج آنها کوشیم.
اینبود آنچه ما را به آوردن این شرح برانگیخت. اینک آن گفتار اصلی :
[گفتار اصلی فردا آورده میشود]
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار دوم : بیکاری و مفتخوری و کارهای بیهوده نامشروع است. (دو از چهار)
یکی دیگر از مفتخوریها ملایی است. در هر محله یکی دو تا هستند که دیگران باید نانشان را دهند. اینان چه کار برای مردم میکنند؟!. استخاره و پیشنمازی و دیگر هیچ!.. استخاره که همان فالست و چیزی است بیاساس. پیشنمازی نیز کسب نیست. اگر از نظر اسلام است ، در آن دین هر کسی میتواند پیشنماز بشود. چند نفر که جمع میشدند و میخواستند نماز بخوانند بهتر بوده که یکی را که پاکدامنتر و دیندارتر است پیشنماز کنند و دیگران پشت سر او نماز بخوانند. کی گفته بوده که پیشنماز همیشه باید یک نفر باشد؟!.
بالاتر از اینها مجتهدان هستند که در نجف و قم و دیگر جاها دستگاه بزرگتری چیدهاند و کسانی را دور خود جمع کردهاند که از خمس و سهم امام و پولهای دیگری که از مردم میگیرند با خوشی و آسایش بسیار گذران زندگی میکنند. اینان چه کاری برای مردم انجام میدهند؟!.
خودشان میگویند : پیشوایان دین هستیم و به مردم دین یاد میدهیم. ولی کلاً دروغ است. زیرا آنان چیزی به مردم یاد نمیدهند. چیزهایی را که مردم از مادران و پدرانشان یاد گرفتهاند و خودش سراپا گمراهیست اینان آنها را محکمتر میکنند و از برافتادن گمراهیها جلوگیری میکنند. وانگهی کی گفته که دین یاد دادن ، کسب میتواند باشد؟!.. کی گفته که نان خوردن از راه دین مشروع است؟!.. اگر از نظر اسلام است در آن دین چنین چیزی نبوده. در اسلام «استئکال بدینه» (نان خوردن از راه دین) حرام بوده. یکی از کتابهای آخوندها «اصول کافی» است. در این کتاب بابی در همین موضوع هست و به صراحت از حرام بودن «نان خوردن از راه دین» بحث شده است.
گذشته از همهی اینها ، زکات و خمس در اسلام بجای مالیات بوده که از مردم گرفته میشده تا در حکومت به کار رود و هیچوقت برای مزد «دین یاد دادن» نبوده. (1) اکنون که خلافت اسلامی از بین رفته و مسلمانان مجبور شدهاند حکومتهای ملی خود را از سر بگیرند و دمکراسی (مشروطه) را از فرانسه گرفته بکار اندازند دیگر چه جهتی برای گرفتن خمس و سهم امام باقی مانده؟!..
یک سری دیگر از مفتخوریها در ادارههای دولتی است. کاری را که از دست پنج نفر برمیآید به ده نفر سپردهاند. پنج نفر بلکه بیشتر ، از اینها زیادی و مفتخورند. بلکه باعث گرفتاری برای مردم میباشند. زیرا اینان در اینجا بیکار نمینشینند و برای هر یکی میزی گذاشته و کاری تراشیدهاند و همین باعث آهستگی کارها و دیر پیش رفتن آنهاست. زیرا هر کاری که به اداره میآید و هر نامهای که میرسد باید از یک به یک میزها بگذرد و روی هر یکی حداقل چند ساعت بماند و آنان هر یکی حرف دیگری بگوید و چه بسا که مشکلاتی به وجود بیاورد و این طوری کاری که یک روز طول میکشد تا انجام شود ، تا دو سه روز طول میکشد.
همان طور که در گفتار پیش گفتهایم مردمی که ملتی را تشکیل دادهاند و در یکجا زندگی میکنند ، به حکومت نیاز بسیار دارند ، زیرا یک سری کارهای بزرگ و واجبی هست که متعلق به همه است ولی همه نمیتوانند به آن بپردازند. مانند پاکیزه نگه داشتن شهرها ، ساخت و اصلاح راهها و جلوگیری از دزدان و راهزنان ، و مذاکره و بستن قرارداد با ملل دیگر جهان ، و مانند اینها که کارهاییست متعلق به همهی ملت ، ولی همه نمیتوانند به آن مشغول شوند ، اینست باید کسانی را از خیرخواهان و کاربلدان انتخاب کنند و اختیار اینگونه کارها را بدست آنان بسپارند ، و این کسان که ما به عنوان «حکومت» میخوانیم مجبورند گروهی را از خود مردم بگیرند و تحت نظر خود به این مشاغل منصوب کنند ، مجبورند ادارهها برپا کنند.
اینست سربازی و افسری و پاسبانی و کار نظافت و کارمندی در ادارههای دولتی از کارهای نیک و مهم است. از کارهاییست که باید باشد. بسیار نادانیست که کسانی اینها را نامشروع حساب کنند. (2)
البته کارمندان دولتی و خودِ ادارهها باید به اندازهی نیاز باشند. امروز در ایران ، هم تعداد کارمندان بیش از اندازهی نیاز است و هم ادارههایی که نیازی به آنها نیست ، بسیار است (3) . اینست میگوییم : یک سری از مفتخوریها در ادارههای دولت است.
خلاصه اینکه این کارهایی که شمردیم (و همانطور مانندهای آنها) چون بیهوده است و نتیجهای برای اجتماع در بر نمیدارد مانند بیکاری ، بلکه بدتر است. زیرا بیکاری ضررش تنها مفتخوریست ولی اینها هر کدام ضرری ـ بلکه ضررهایی ـ دیگر به دنبال دارد.
👇
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار دوم : بیکاری و مفتخوری و کارهای بیهوده نامشروع است. (دو از چهار)
یکی دیگر از مفتخوریها ملایی است. در هر محله یکی دو تا هستند که دیگران باید نانشان را دهند. اینان چه کار برای مردم میکنند؟!. استخاره و پیشنمازی و دیگر هیچ!.. استخاره که همان فالست و چیزی است بیاساس. پیشنمازی نیز کسب نیست. اگر از نظر اسلام است ، در آن دین هر کسی میتواند پیشنماز بشود. چند نفر که جمع میشدند و میخواستند نماز بخوانند بهتر بوده که یکی را که پاکدامنتر و دیندارتر است پیشنماز کنند و دیگران پشت سر او نماز بخوانند. کی گفته بوده که پیشنماز همیشه باید یک نفر باشد؟!.
بالاتر از اینها مجتهدان هستند که در نجف و قم و دیگر جاها دستگاه بزرگتری چیدهاند و کسانی را دور خود جمع کردهاند که از خمس و سهم امام و پولهای دیگری که از مردم میگیرند با خوشی و آسایش بسیار گذران زندگی میکنند. اینان چه کاری برای مردم انجام میدهند؟!.
خودشان میگویند : پیشوایان دین هستیم و به مردم دین یاد میدهیم. ولی کلاً دروغ است. زیرا آنان چیزی به مردم یاد نمیدهند. چیزهایی را که مردم از مادران و پدرانشان یاد گرفتهاند و خودش سراپا گمراهیست اینان آنها را محکمتر میکنند و از برافتادن گمراهیها جلوگیری میکنند. وانگهی کی گفته که دین یاد دادن ، کسب میتواند باشد؟!.. کی گفته که نان خوردن از راه دین مشروع است؟!.. اگر از نظر اسلام است در آن دین چنین چیزی نبوده. در اسلام «استئکال بدینه» (نان خوردن از راه دین) حرام بوده. یکی از کتابهای آخوندها «اصول کافی» است. در این کتاب بابی در همین موضوع هست و به صراحت از حرام بودن «نان خوردن از راه دین» بحث شده است.
گذشته از همهی اینها ، زکات و خمس در اسلام بجای مالیات بوده که از مردم گرفته میشده تا در حکومت به کار رود و هیچوقت برای مزد «دین یاد دادن» نبوده. (1) اکنون که خلافت اسلامی از بین رفته و مسلمانان مجبور شدهاند حکومتهای ملی خود را از سر بگیرند و دمکراسی (مشروطه) را از فرانسه گرفته بکار اندازند دیگر چه جهتی برای گرفتن خمس و سهم امام باقی مانده؟!..
یک سری دیگر از مفتخوریها در ادارههای دولتی است. کاری را که از دست پنج نفر برمیآید به ده نفر سپردهاند. پنج نفر بلکه بیشتر ، از اینها زیادی و مفتخورند. بلکه باعث گرفتاری برای مردم میباشند. زیرا اینان در اینجا بیکار نمینشینند و برای هر یکی میزی گذاشته و کاری تراشیدهاند و همین باعث آهستگی کارها و دیر پیش رفتن آنهاست. زیرا هر کاری که به اداره میآید و هر نامهای که میرسد باید از یک به یک میزها بگذرد و روی هر یکی حداقل چند ساعت بماند و آنان هر یکی حرف دیگری بگوید و چه بسا که مشکلاتی به وجود بیاورد و این طوری کاری که یک روز طول میکشد تا انجام شود ، تا دو سه روز طول میکشد.
همان طور که در گفتار پیش گفتهایم مردمی که ملتی را تشکیل دادهاند و در یکجا زندگی میکنند ، به حکومت نیاز بسیار دارند ، زیرا یک سری کارهای بزرگ و واجبی هست که متعلق به همه است ولی همه نمیتوانند به آن بپردازند. مانند پاکیزه نگه داشتن شهرها ، ساخت و اصلاح راهها و جلوگیری از دزدان و راهزنان ، و مذاکره و بستن قرارداد با ملل دیگر جهان ، و مانند اینها که کارهاییست متعلق به همهی ملت ، ولی همه نمیتوانند به آن مشغول شوند ، اینست باید کسانی را از خیرخواهان و کاربلدان انتخاب کنند و اختیار اینگونه کارها را بدست آنان بسپارند ، و این کسان که ما به عنوان «حکومت» میخوانیم مجبورند گروهی را از خود مردم بگیرند و تحت نظر خود به این مشاغل منصوب کنند ، مجبورند ادارهها برپا کنند.
اینست سربازی و افسری و پاسبانی و کار نظافت و کارمندی در ادارههای دولتی از کارهای نیک و مهم است. از کارهاییست که باید باشد. بسیار نادانیست که کسانی اینها را نامشروع حساب کنند. (2)
البته کارمندان دولتی و خودِ ادارهها باید به اندازهی نیاز باشند. امروز در ایران ، هم تعداد کارمندان بیش از اندازهی نیاز است و هم ادارههایی که نیازی به آنها نیست ، بسیار است (3) . اینست میگوییم : یک سری از مفتخوریها در ادارههای دولت است.
خلاصه اینکه این کارهایی که شمردیم (و همانطور مانندهای آنها) چون بیهوده است و نتیجهای برای اجتماع در بر نمیدارد مانند بیکاری ، بلکه بدتر است. زیرا بیکاری ضررش تنها مفتخوریست ولی اینها هر کدام ضرری ـ بلکه ضررهایی ـ دیگر به دنبال دارد.
👇
مثلاً روضهخوانی این ضرر را نیز میرساند که با به گریه انداختن ، احساسات مردم را خاموش و آنان را دلمرده میکند. گذشته از آن مردم را به چیزهای بیاساس از این دست : «هر کسی که گریه کند همهی گناهانش آمرزیده میشود» ، امیدوار میکند. روزنامهنویس مردم را با سخنان پوچی سرگرم کرده از کار و زندگانی میاندازد. رماننویس پسران و دختران را از راه میبرد و گمراه میکند. جادوگر و فالگیر و دعانویس با قانونهای طبیعت جنگ میکنند. اینان مردمان را به چیزهای نشدنی امیدوار کرده از راههایی که برای هر کاری هست برمیگردانند.
چون اینها بیرون از موضوع بحث ماست باین اندازه بس کرده میگذرم.
🔹 پانوشتها :
1ـ دربارهی این موضوع رجوع کنید به کتاب داوری صفحهی 95. ـ و
2ـ ملایان که پس از مشروطه و شروع کار ادارهها بیکار ننشسته از سر دشمنی با مشروطه ، مردم را از کارهای دولتی منع میکردند ، همیشه بگوش مردم این را میخواندند : دولت جائر (ستمگر) است و کار دولتی حرام است و در نتیجه حقوقی که میدهد هم حرامست. زیرا فقط حکومت نایب امام زمان (ملاها) را بحق میدانستند. ـ و
3ـ در حکومت ملاها ادارههای دولتی بیجا که تنها سودش کندی کارها و دست و پا گیری و پیچیدن به پای مردم بوده فراوان برپا شده و شورش را درآورده. طوری که کمر دولت و ملت زیر بار پرداخت حقوق این کارمندان تا شده است. ـ و
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
چون اینها بیرون از موضوع بحث ماست باین اندازه بس کرده میگذرم.
🔹 پانوشتها :
1ـ دربارهی این موضوع رجوع کنید به کتاب داوری صفحهی 95. ـ و
2ـ ملایان که پس از مشروطه و شروع کار ادارهها بیکار ننشسته از سر دشمنی با مشروطه ، مردم را از کارهای دولتی منع میکردند ، همیشه بگوش مردم این را میخواندند : دولت جائر (ستمگر) است و کار دولتی حرام است و در نتیجه حقوقی که میدهد هم حرامست. زیرا فقط حکومت نایب امام زمان (ملاها) را بحق میدانستند. ـ و
3ـ در حکومت ملاها ادارههای دولتی بیجا که تنها سودش کندی کارها و دست و پا گیری و پیچیدن به پای مردم بوده فراوان برپا شده و شورش را درآورده. طوری که کمر دولت و ملت زیر بار پرداخت حقوق این کارمندان تا شده است. ـ و
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «معنی دمکراسی»
🔸 یک کار نیک : کاری که باید دیگران پیروی نمایند (دو از دو)
🖌 احمد کسروی
کسانی که میخواهند اندازهی بدبختی توده را بدانند این بیاد آورند که در این کشور سالها مردان دلسوزی همچون حاجمیرزا حسینخان سپهسالار و میرزا علیخان امینالدوله و میرزا مَلکمخان و دیگران اندوه میخوردند و بآرزوی روان گردانیدن مشروطه در ایران جانهای خود را بخطر میانداختند ، و سپس پیشوایان گرانمایهای همچون بهبهانی و طباطبایی و افجهای و دیگران پیش افتادند و پس از یک سال و نیم نبرد با دربار قاجاری مشروطه را در این کشور برپا گردانیدند و سپس سالهایی درمیان مشروطه و استبداد کشاکش بوده مردان دلیر و جانفشانی در آن راه جنگها کردند و کشتند و کشته شدند و سرانجام مشروطه (یا سررشتهداری توده) در این کشور پایدار گردید. ولی اکنون شما میبینید که پس از سیوهفت سال هنوز از هزار تن یکی معنی درست آن را نمیدانند و جوانان درسخوانده نیز از شناختن آن ناآگاهند و در نتیجهی همین ناآگاهیست که پس از آنهمه رنجها دیده میشود فلان آخوندک بمشروطه بد میگوید ، فلان حاجی نافهم ریشخند میکند ، فلان جوان بیمایه میگوید «مشروطه دیگر کهنه شده» اینست اندازهی بیچارگی این تودهی بدبخت. در اینجاست که باید گفت : این مردم سر کلافه را گم کردهاند. در اینجاست که باید گفت با کلنگ نادانی بنیاد خود میکنند.
مشروطه یا سررشتهداریِ توده که بهترین و والاترین شکل حکومت است و باین کشور رسیده مردم نادان نه معنایش میشناسند و نه ارجش میدانند. اینهمه دبیرستانها و دانشکدهها در هیچیک سخنی از معنی درست مشروطه نمیرود. به بیچارگی این مردم گریه باید کرد.
باری اینها یک نادانی بزرگی از ایرانیان است و اینست از پارسال [1320] که جمعیت آزادگان بکار برخاست یکی از خواستهای خود ، شناسانیدن معنی درست مشروطه و ستودگیهای آن قرار داد ، و اینست در گام نخست یک کتابچهای بنام «امروز چه باید کرد؟..» بچاپ رسانید که معنی درست مشروطه را با دانستنیهای دیگری دربر دارد. این کتابچه نخست در پیمان بچاپ رسید و پراکنده گردید. سپس هزار نسخه با پول آزادگان تهران چاپ یافته بمردم داده شد. سپس برای بار سوم در تبریز بچاپ رسیده که فروخته میشود. هر کس میخواهد یک کار ستودهای کند باید این رساله را بگیرد و بخواند و خود بفهمد و سپس بدیگران دهد و او را نیز بخواندن و فهمیدن وادارد. این کاریست که بسیار کسانی میکنند.
بتازگی نیز نیکمردی از یاران ، از بهشهر پولی فرستاده که صد نسخه از آن رساله بیبها بکسانی داده شود. این کار نیکست که باید دیگران نیز پیروی کنند. از این کتابچه باید صدها نسخه بچاپ رسد و بدست مردم داده شود. امروز خداپرستی اینهاست. امروز کارهایی که خدا را خشنود گرداند اینهاست ، اینهاست که مایهی رهایی این مردم از بدبختی و درماندگی تواند بود.
(آذرماه 1321)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔸 یک کار نیک : کاری که باید دیگران پیروی نمایند (دو از دو)
🖌 احمد کسروی
کسانی که میخواهند اندازهی بدبختی توده را بدانند این بیاد آورند که در این کشور سالها مردان دلسوزی همچون حاجمیرزا حسینخان سپهسالار و میرزا علیخان امینالدوله و میرزا مَلکمخان و دیگران اندوه میخوردند و بآرزوی روان گردانیدن مشروطه در ایران جانهای خود را بخطر میانداختند ، و سپس پیشوایان گرانمایهای همچون بهبهانی و طباطبایی و افجهای و دیگران پیش افتادند و پس از یک سال و نیم نبرد با دربار قاجاری مشروطه را در این کشور برپا گردانیدند و سپس سالهایی درمیان مشروطه و استبداد کشاکش بوده مردان دلیر و جانفشانی در آن راه جنگها کردند و کشتند و کشته شدند و سرانجام مشروطه (یا سررشتهداری توده) در این کشور پایدار گردید. ولی اکنون شما میبینید که پس از سیوهفت سال هنوز از هزار تن یکی معنی درست آن را نمیدانند و جوانان درسخوانده نیز از شناختن آن ناآگاهند و در نتیجهی همین ناآگاهیست که پس از آنهمه رنجها دیده میشود فلان آخوندک بمشروطه بد میگوید ، فلان حاجی نافهم ریشخند میکند ، فلان جوان بیمایه میگوید «مشروطه دیگر کهنه شده» اینست اندازهی بیچارگی این تودهی بدبخت. در اینجاست که باید گفت : این مردم سر کلافه را گم کردهاند. در اینجاست که باید گفت با کلنگ نادانی بنیاد خود میکنند.
مشروطه یا سررشتهداریِ توده که بهترین و والاترین شکل حکومت است و باین کشور رسیده مردم نادان نه معنایش میشناسند و نه ارجش میدانند. اینهمه دبیرستانها و دانشکدهها در هیچیک سخنی از معنی درست مشروطه نمیرود. به بیچارگی این مردم گریه باید کرد.
باری اینها یک نادانی بزرگی از ایرانیان است و اینست از پارسال [1320] که جمعیت آزادگان بکار برخاست یکی از خواستهای خود ، شناسانیدن معنی درست مشروطه و ستودگیهای آن قرار داد ، و اینست در گام نخست یک کتابچهای بنام «امروز چه باید کرد؟..» بچاپ رسانید که معنی درست مشروطه را با دانستنیهای دیگری دربر دارد. این کتابچه نخست در پیمان بچاپ رسید و پراکنده گردید. سپس هزار نسخه با پول آزادگان تهران چاپ یافته بمردم داده شد. سپس برای بار سوم در تبریز بچاپ رسیده که فروخته میشود. هر کس میخواهد یک کار ستودهای کند باید این رساله را بگیرد و بخواند و خود بفهمد و سپس بدیگران دهد و او را نیز بخواندن و فهمیدن وادارد. این کاریست که بسیار کسانی میکنند.
بتازگی نیز نیکمردی از یاران ، از بهشهر پولی فرستاده که صد نسخه از آن رساله بیبها بکسانی داده شود. این کار نیکست که باید دیگران نیز پیروی کنند. از این کتابچه باید صدها نسخه بچاپ رسد و بدست مردم داده شود. امروز خداپرستی اینهاست. امروز کارهایی که خدا را خشنود گرداند اینهاست ، اینهاست که مایهی رهایی این مردم از بدبختی و درماندگی تواند بود.
(آذرماه 1321)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸