آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار دوم : بیکاری و مفتخوری و کارهای بیهوده نامشروع است. (سه از چهار)
تاجران که کالاها را دست بدست میگردانند و سفتهبازی میکنند ، ضرر ایشان به زندگانی خانوادهها روشنتر از آنست که کسی نداند. در این شش سال جنگ (1) ، این گروه در ایران ، میلیونها خانواده را به فشار زندگی انداختند و هزاران افراد را به نابودی رساندند ، و از این راهِ ستمگری و نامردی ، پولها جمع کردند و همان پولها را در راه هوسبازیها و قانونشکنیهای خود ـ از ملا بازی و قاچاقی به کربلا و مکه رفتن و مانند اینها ـ بکار بردند. (2)
از چیزهای عجیب آنکه تاجران خیال میکنند کالاهایی را که خریدهاند و نگه میدارند مال خودشان است و خود را در فروختن و نفروختن و همچنین در فروختن آنها به هر کسی و به هر قمیتی آزاد میدانند ، در حالی که اینطور نیست و آنان مالک آن کالاها نیستند. اینطور نیست که هر کسی هر چیزی را داشت مال اوست. آن کالاها را کسانی تهیه کردهاند و باید مصرفکنندگان مصرف کنند. و اینان در این بین بیشتر از یک واسطه نیستند که از تهیهکنندگان خریدهاند و باید به مصرفکنندگان بفروشند و دربارهی قیمت نیز بیش از اندازهی مشروع ـ بیش از اندازهی مزد واسطهگری خود که باید منصفانه تعیین شود ـ اضافه نمیتوانند بکنند. به هر حال آنچه اصلاً معنی ندارد اینست که ایشان مالک کالاها باشند.
خواهند گفت : خریدهایم. باید گفت : خریدهاید که به خانوادهها بفروشید و جز آن کاری نمیتوانید بکنید.
خواهند گفت : پول دادهایم. باید گفت با پول دادن ، مالک کالاها نمیشوید. آن پول مانند رسیدی است که کالاها را گرفته و سپردهاید و باید آنها را به مقصد خود برسانید و پول خود یا بهتر بگویم : رسید خود را پس بگیرید. به هر حال با دادن پول مالک کالاها نمیشوید.
همچنین باید بدانیم که تعداد این میانجیان (واسطهها) نباید بیش از اندازهی نیاز باشد. در جاهایی که شدنی است بهتر است که تهیهکنندگان کالاها را خودشان به مصرفکنندگان بفروشند (همانطور که کفشدوزها و جوراببافها و مانند اینها در ایران همین کار را میکنند) (3) و در جاهایی که نشدنی است بیش از یک یا دو میانجی نباشد.
دربارهی کارمندان دولتی نیز همینطور است. تعداد آنان نیز نباید بیش از اندازهی نیاز باشد. دربارهی اینها گذشته از آن که بیشتر از اندازهی نیاز مفتخوری به وجود میآورد ، نکتهی دیگری هست و آن اینکه کارمندان اداره چون با دولت ارتباط دارند دارای یک نوع تسلط و فرمانروایی میباشند و تسلط و فرمانروایی هرچه کمتر باشد ، بهتر خواهد بود. آن وقت اینها که در ادارهها هستند اختیار کارهای مردم در دستشان میباشد و این لغزشگاهیست که آنان را به تکبر و مردمآزاری وامیدارد و چنین چیزی هم هرچه کمتر باشد ، بهتر خواهد بود.
یک راه دیگر برای مفتخوری رباخواری است. کسی که پولی بدست آورده یا از پدرش ارث رسیده نزول میدهد و سود آن را میگیرد و خود بیکار نشسته مفت میخورد. باید از آن نیز جلوگیری کرد.
کسانی میگویند : «در زندگانی امروزی از ربا نمیتوان جلوگیری کرد.» اسلام که «ربا» را حرام کرده بسیاری از مردم همین را ایرادی به اسلام به حساب میآورند. بهائیان به مذهب خود مینازند که ربا را حلال کرده ، ولی اینها راست نیست.
باید گفت : زندگانی امروزی غلطست و نمیتوان به آن اهمیت داد. بله در زندگانی امروزی یک تاجر یا یک شرکت که پنج میلیون ریال سرمایه دارد به «اعتبار» آن ، پنج میلیون دیگر از بانک ربا (4) میگیرد و به یک خرید ده میلیون ریالی میپردازد و از سود هنگفتی که میبرد کمی هم به بانک به عنوان سود میپردازد ، ولی این خود غلطست و ما روشن خواهیم کرد که سرمایه باید به اندازه باشد.
گذشته از آن ما میپرسیم : پول چیست که سود بیاورد؟.. اگر شما پولی را در صندوق بگذارید و یک سال بماند آیا چیزی به آن اضافه میشود؟!.. در تجارت کار را استعدادهای آدم انجام میدهد و پول وسیله است ، وسیلهی معاوضه است. بهتر بگوییم : پول برای نگهداری حساب است. پولی که در برابر خرید به فروشنده داده میشود برای آنست که در دست او باشد و معلوم بشود که چه اندازه کوشش کرده و چه اندازه به گردش چرخ زندگانی کمک کرده.
🔹 پانوشتها :
1ـ مقصود جنگ جهانی دوم است که ایران نیز از آن متأثر گردید. ـ و
2ـ در (بعضی) سالهای جنگ به مکه و کربلا رفتن ممنوع بود و گذرنامه نمیدادند. ولی جماعت محتکر و «بازاریهای مقدس» با رشوه دادن و قاچاقی ارز خریدن و از مرز گذشتن ، پولهای حرام را به آخوندهای کربلا و نجف داده و یا در کشورعربستان خرج کرده به هدف خود (پاک شدن از گناه و صاف کردن راه بهشت) میرسیدند. ـ و
3ـ ولی امروز این هم بهم خورده و باز کار فروش در دست میانجیان است. ـ و
4ـ این را امروز «وام» میگویند ، ولی اگر دقت کنیم همان رباست ، زیرا بانک سود میگیرد. ـ و
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار دوم : بیکاری و مفتخوری و کارهای بیهوده نامشروع است. (سه از چهار)
تاجران که کالاها را دست بدست میگردانند و سفتهبازی میکنند ، ضرر ایشان به زندگانی خانوادهها روشنتر از آنست که کسی نداند. در این شش سال جنگ (1) ، این گروه در ایران ، میلیونها خانواده را به فشار زندگی انداختند و هزاران افراد را به نابودی رساندند ، و از این راهِ ستمگری و نامردی ، پولها جمع کردند و همان پولها را در راه هوسبازیها و قانونشکنیهای خود ـ از ملا بازی و قاچاقی به کربلا و مکه رفتن و مانند اینها ـ بکار بردند. (2)
از چیزهای عجیب آنکه تاجران خیال میکنند کالاهایی را که خریدهاند و نگه میدارند مال خودشان است و خود را در فروختن و نفروختن و همچنین در فروختن آنها به هر کسی و به هر قمیتی آزاد میدانند ، در حالی که اینطور نیست و آنان مالک آن کالاها نیستند. اینطور نیست که هر کسی هر چیزی را داشت مال اوست. آن کالاها را کسانی تهیه کردهاند و باید مصرفکنندگان مصرف کنند. و اینان در این بین بیشتر از یک واسطه نیستند که از تهیهکنندگان خریدهاند و باید به مصرفکنندگان بفروشند و دربارهی قیمت نیز بیش از اندازهی مشروع ـ بیش از اندازهی مزد واسطهگری خود که باید منصفانه تعیین شود ـ اضافه نمیتوانند بکنند. به هر حال آنچه اصلاً معنی ندارد اینست که ایشان مالک کالاها باشند.
خواهند گفت : خریدهایم. باید گفت : خریدهاید که به خانوادهها بفروشید و جز آن کاری نمیتوانید بکنید.
خواهند گفت : پول دادهایم. باید گفت با پول دادن ، مالک کالاها نمیشوید. آن پول مانند رسیدی است که کالاها را گرفته و سپردهاید و باید آنها را به مقصد خود برسانید و پول خود یا بهتر بگویم : رسید خود را پس بگیرید. به هر حال با دادن پول مالک کالاها نمیشوید.
همچنین باید بدانیم که تعداد این میانجیان (واسطهها) نباید بیش از اندازهی نیاز باشد. در جاهایی که شدنی است بهتر است که تهیهکنندگان کالاها را خودشان به مصرفکنندگان بفروشند (همانطور که کفشدوزها و جوراببافها و مانند اینها در ایران همین کار را میکنند) (3) و در جاهایی که نشدنی است بیش از یک یا دو میانجی نباشد.
دربارهی کارمندان دولتی نیز همینطور است. تعداد آنان نیز نباید بیش از اندازهی نیاز باشد. دربارهی اینها گذشته از آن که بیشتر از اندازهی نیاز مفتخوری به وجود میآورد ، نکتهی دیگری هست و آن اینکه کارمندان اداره چون با دولت ارتباط دارند دارای یک نوع تسلط و فرمانروایی میباشند و تسلط و فرمانروایی هرچه کمتر باشد ، بهتر خواهد بود. آن وقت اینها که در ادارهها هستند اختیار کارهای مردم در دستشان میباشد و این لغزشگاهیست که آنان را به تکبر و مردمآزاری وامیدارد و چنین چیزی هم هرچه کمتر باشد ، بهتر خواهد بود.
یک راه دیگر برای مفتخوری رباخواری است. کسی که پولی بدست آورده یا از پدرش ارث رسیده نزول میدهد و سود آن را میگیرد و خود بیکار نشسته مفت میخورد. باید از آن نیز جلوگیری کرد.
کسانی میگویند : «در زندگانی امروزی از ربا نمیتوان جلوگیری کرد.» اسلام که «ربا» را حرام کرده بسیاری از مردم همین را ایرادی به اسلام به حساب میآورند. بهائیان به مذهب خود مینازند که ربا را حلال کرده ، ولی اینها راست نیست.
باید گفت : زندگانی امروزی غلطست و نمیتوان به آن اهمیت داد. بله در زندگانی امروزی یک تاجر یا یک شرکت که پنج میلیون ریال سرمایه دارد به «اعتبار» آن ، پنج میلیون دیگر از بانک ربا (4) میگیرد و به یک خرید ده میلیون ریالی میپردازد و از سود هنگفتی که میبرد کمی هم به بانک به عنوان سود میپردازد ، ولی این خود غلطست و ما روشن خواهیم کرد که سرمایه باید به اندازه باشد.
گذشته از آن ما میپرسیم : پول چیست که سود بیاورد؟.. اگر شما پولی را در صندوق بگذارید و یک سال بماند آیا چیزی به آن اضافه میشود؟!.. در تجارت کار را استعدادهای آدم انجام میدهد و پول وسیله است ، وسیلهی معاوضه است. بهتر بگوییم : پول برای نگهداری حساب است. پولی که در برابر خرید به فروشنده داده میشود برای آنست که در دست او باشد و معلوم بشود که چه اندازه کوشش کرده و چه اندازه به گردش چرخ زندگانی کمک کرده.
🔹 پانوشتها :
1ـ مقصود جنگ جهانی دوم است که ایران نیز از آن متأثر گردید. ـ و
2ـ در (بعضی) سالهای جنگ به مکه و کربلا رفتن ممنوع بود و گذرنامه نمیدادند. ولی جماعت محتکر و «بازاریهای مقدس» با رشوه دادن و قاچاقی ارز خریدن و از مرز گذشتن ، پولهای حرام را به آخوندهای کربلا و نجف داده و یا در کشورعربستان خرج کرده به هدف خود (پاک شدن از گناه و صاف کردن راه بهشت) میرسیدند. ـ و
3ـ ولی امروز این هم بهم خورده و باز کار فروش در دست میانجیان است. ـ و
4ـ این را امروز «وام» میگویند ، ولی اگر دقت کنیم همان رباست ، زیرا بانک سود میگیرد. ـ و
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «معنی دمکراسی»
🔸 هواداری از مشروطه و قانون اساسی و ایستادگی در جلو بازگشت استبداد (یک از دو)
🖌 احمد کسروی
مردمی که در یکجا میزیند باید درمیان ایشان یک حکومتی باشد باین معنی یک نیرویی باشد که بکشور ایمنی داده دست دزدان و راهزنان و آدمکشان را کوتاه گرداند ، و کشور را از هجوم یا تاخت و تاراج بیگانگان نگه دارد ، دادگاهها برپا گردانیده بدعاوی فیصله دهد و جلوگیری از ستمگران و آزمندان کند ، از هر راه بآبادی و نیرومندی کشور و توده بکوشد.
چنین نیرویی را «حکومت» یا «سررشتهداری» مینامند ، و این سررشتهداری بچند گونه تواند بود ، یکی آنکه اختیار آن بدست یک تن سپرده شود که بدلخواه و خودکامگی و یا از روی قانون فرمان راند[مثال : نظام تکحزبی ، ایتالیا و آلمان زمان جنگ دوم ، ولایت فقیه] و کشور را راه برد. دیگری اینکه نمایندگانی از سوی توده برگزیده گردند و رشتهی کارها را بدست گرفته در زیر نظر توده آنها را پیش برند.
آن گونه حکومت که یک تن فرمان راند آزموده گردیده که زیانهای بسیاری دارد. زیرا یک تن ـ چه بنام پادشاه و چه بنام خلیفه ـ اگر ستمگر و آزمند باشد بجای راه بردن کشور ، تودهی مردم را زیردست گردانیده بستم و آزار خواهد کوشید و این به کسان و پیرامونیان او سرایت کرده یک دستگاه بزرگ بیدادگری برپا خواهد شد. و اگر پرهیزکار و نیکوخواه باشد این زمان نیز یک تن از عهدهی چنان کار بزرگی برنیامده کوتاهیها پدیدار خواهد گردید.
بویژه که در زمانهای آخر کارهای سررشتهداری بسیار فزونتر گردیده. امروز حکومت گذشته از کارهای دیگر باید یک ادارهی بزرگی بنام فرهنگ دایر گرداند که به فرهیخت[=تربیت] بچگان و جوانان کوشید ، باید مواظبت به تندرستی مردم داشته بیماریها را از کشور دور گرداند. باید سپاه و افزار جنگ آماده سازد ، در سیاست یک راه بخردانه پیش گیرد. اینها و مانند اینها چیزهاییست که در زمانهای پیش نبوده. زمانهای پیش زندگانی سادهتر از این بوده. از اینرو امروز دیگر فرمانروایی یک تن ـ اگرچه پرهیزکار و نیکوخواه باشد و پابندی به یک قانون یا شریعت نماید ـ نیک نیست. امروز را با آغاز اسلام یکسان نتوان گرفت.
از آنسوی فرمانروایی یک تن ، مردم را برده میگرداند و اندیشههاشان پست میسازد. جدایی میانهی برده و آزاد همین بوده که برده اختیارش در دست دیگری[بوده] و خود میبایست فرمانبرداری ازو نماید و دربارهی هیچ چیزی پرسشی نکند و کورکورانه زندگی بسر دهد.
در سررشتهداریِ یک تن نیز مردم هیچ گونه اختیاری دربارهی کارهای کشور (بلکه دربارهی کارهای دیگر نیز) نداشتند و هیچ گونه آگاهی از حال کشور و از سیاست آن نمییافتند و هیچ پرسشی نمیتوانستند کرد. بایستی سر پایین اندازند و کورکورانه فرمان برند و بارها رخ میداد که بکشوری دشمن بیمناکی رو میآورد و پادشاه پروای مردم نکرده و آنان را آگاه نگردانیده خود بچارههایی ـ از سودمند و زیانمند ـ برمیخاست ، و چون نتیجهای بدست نمیآمد خود گریخته مردم را بدست دشمن میداد که بهترین مثل این ، داستان دلگداز مغول و رفتار سلطان محمد خوارزمشاه است.
(آبان 1321)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔸 هواداری از مشروطه و قانون اساسی و ایستادگی در جلو بازگشت استبداد (یک از دو)
🖌 احمد کسروی
مردمی که در یکجا میزیند باید درمیان ایشان یک حکومتی باشد باین معنی یک نیرویی باشد که بکشور ایمنی داده دست دزدان و راهزنان و آدمکشان را کوتاه گرداند ، و کشور را از هجوم یا تاخت و تاراج بیگانگان نگه دارد ، دادگاهها برپا گردانیده بدعاوی فیصله دهد و جلوگیری از ستمگران و آزمندان کند ، از هر راه بآبادی و نیرومندی کشور و توده بکوشد.
چنین نیرویی را «حکومت» یا «سررشتهداری» مینامند ، و این سررشتهداری بچند گونه تواند بود ، یکی آنکه اختیار آن بدست یک تن سپرده شود که بدلخواه و خودکامگی و یا از روی قانون فرمان راند[مثال : نظام تکحزبی ، ایتالیا و آلمان زمان جنگ دوم ، ولایت فقیه] و کشور را راه برد. دیگری اینکه نمایندگانی از سوی توده برگزیده گردند و رشتهی کارها را بدست گرفته در زیر نظر توده آنها را پیش برند.
آن گونه حکومت که یک تن فرمان راند آزموده گردیده که زیانهای بسیاری دارد. زیرا یک تن ـ چه بنام پادشاه و چه بنام خلیفه ـ اگر ستمگر و آزمند باشد بجای راه بردن کشور ، تودهی مردم را زیردست گردانیده بستم و آزار خواهد کوشید و این به کسان و پیرامونیان او سرایت کرده یک دستگاه بزرگ بیدادگری برپا خواهد شد. و اگر پرهیزکار و نیکوخواه باشد این زمان نیز یک تن از عهدهی چنان کار بزرگی برنیامده کوتاهیها پدیدار خواهد گردید.
بویژه که در زمانهای آخر کارهای سررشتهداری بسیار فزونتر گردیده. امروز حکومت گذشته از کارهای دیگر باید یک ادارهی بزرگی بنام فرهنگ دایر گرداند که به فرهیخت[=تربیت] بچگان و جوانان کوشید ، باید مواظبت به تندرستی مردم داشته بیماریها را از کشور دور گرداند. باید سپاه و افزار جنگ آماده سازد ، در سیاست یک راه بخردانه پیش گیرد. اینها و مانند اینها چیزهاییست که در زمانهای پیش نبوده. زمانهای پیش زندگانی سادهتر از این بوده. از اینرو امروز دیگر فرمانروایی یک تن ـ اگرچه پرهیزکار و نیکوخواه باشد و پابندی به یک قانون یا شریعت نماید ـ نیک نیست. امروز را با آغاز اسلام یکسان نتوان گرفت.
از آنسوی فرمانروایی یک تن ، مردم را برده میگرداند و اندیشههاشان پست میسازد. جدایی میانهی برده و آزاد همین بوده که برده اختیارش در دست دیگری[بوده] و خود میبایست فرمانبرداری ازو نماید و دربارهی هیچ چیزی پرسشی نکند و کورکورانه زندگی بسر دهد.
در سررشتهداریِ یک تن نیز مردم هیچ گونه اختیاری دربارهی کارهای کشور (بلکه دربارهی کارهای دیگر نیز) نداشتند و هیچ گونه آگاهی از حال کشور و از سیاست آن نمییافتند و هیچ پرسشی نمیتوانستند کرد. بایستی سر پایین اندازند و کورکورانه فرمان برند و بارها رخ میداد که بکشوری دشمن بیمناکی رو میآورد و پادشاه پروای مردم نکرده و آنان را آگاه نگردانیده خود بچارههایی ـ از سودمند و زیانمند ـ برمیخاست ، و چون نتیجهای بدست نمیآمد خود گریخته مردم را بدست دشمن میداد که بهترین مثل این ، داستان دلگداز مغول و رفتار سلطان محمد خوارزمشاه است.
(آبان 1321)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
88%
آری
12%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار دوم : بیکاری و مفتخوری و کارهای بیهوده نامشروع است. (چهار از چهار)
یک راه دیگر مفتخوری ، اجاره دادن زمین است. کسی فلان زمین را مال خود میداند و آن را به دیگری میسپارد که بکارد و از آنچه بدست میآورد نصفش را (کمتر یا بیشتر) به این بدهد و اینطوری با بیکاری و مفتخوری گذران زندگی میکند. بدتر از آن ، صاحبان دهات میباشند که در شهر ساکن میشوند و دهات دوردستی را مال خودشان بحساب میآورند و به همان بهانه از دسترنج روستانشینان منفعت میبرند و آنان را زیردست خود خیال کرده و به آنها امر و نهی میکنند.
دربارهی این موضوع اول باید مالکیت را تعریف کنیم : باید بدانید که هر کسی نمیتواند مالک هر چیزی باشد. مالکیت علتی میخواهد و باید در این بین ، ارتباطی و منفعتی باشد.
شما آن پارچه را بافتهاید و میخواهید بفروشید ، مال شماست. من این عصا را خریدهام و به دست میگیرم ، مال منست. یک نفر نمیتواند مالک کوه البرز باشد. زیرا یک نفر چه نفعی میتواند از یک کوه بزرگ ببرد؟!.. ولی یک ملت میتواند مالک آن باشد. زیرا میتواند منفعتها از جنگلها و معادن و رودها و چشمههایش ببرد. کسی نمیتواند بگوید کلاغهای آسمان مال منست زیرا چه ارتباطی بین او با کلاغها هست؟. ولی اگر کسی کبوتری را پرورش داده و به آن دانه و آب میدهد و از پرواز و آوازش دلخوش میشود میتواند بگوید : «مال منست».
دربارهی زمین ـ زمینهای قابل کشت ـ نیز همین طور است و هر کسی نمیتواند به دلخواه مالک و صاحباختیار آن باشد. زمین برای کشت کردن و درخت کاشتن و بهرهبرداری کردن است. مالک و صاحباختیار زمین کسی است که آن را میکارد و بهرهبرداری میکند. مالک و صاحباختیار آن کسی است که درخت و گل میکارد و آباد نگه میدارد.
این بسیار غلطست که کسی در شهر خود را صاحباختیار و مالک فلان ده به حساب بیاورد. آیا چه ارتباطی بین این کس با آن ده میباشد؟!.. دهی که در خانههایش دیگران سکونت دارند و زمینهایش را دیگران میکارند ، این چه طوری مالک آنست؟!..
خواهد گفت : خریدهام. باید گفت : آن فروشنده غریبه بوده. گذشته از آن تنها با خریدن نمیتوان مالک زمینی شد. اگر کسی میخواهد مالک و صاحباختیار زمینی باشد باید به کاشتن و آباد کردن مشغول بشود و خود منفعتها از آن بردارد.
به هر حال همان طور که دربارهی پول گفتیم زمین را اجاره دادن و از درآمد آن زندگی را گذراندن مفتخوریست و نامشروع میباشد.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار دوم : بیکاری و مفتخوری و کارهای بیهوده نامشروع است. (چهار از چهار)
یک راه دیگر مفتخوری ، اجاره دادن زمین است. کسی فلان زمین را مال خود میداند و آن را به دیگری میسپارد که بکارد و از آنچه بدست میآورد نصفش را (کمتر یا بیشتر) به این بدهد و اینطوری با بیکاری و مفتخوری گذران زندگی میکند. بدتر از آن ، صاحبان دهات میباشند که در شهر ساکن میشوند و دهات دوردستی را مال خودشان بحساب میآورند و به همان بهانه از دسترنج روستانشینان منفعت میبرند و آنان را زیردست خود خیال کرده و به آنها امر و نهی میکنند.
دربارهی این موضوع اول باید مالکیت را تعریف کنیم : باید بدانید که هر کسی نمیتواند مالک هر چیزی باشد. مالکیت علتی میخواهد و باید در این بین ، ارتباطی و منفعتی باشد.
شما آن پارچه را بافتهاید و میخواهید بفروشید ، مال شماست. من این عصا را خریدهام و به دست میگیرم ، مال منست. یک نفر نمیتواند مالک کوه البرز باشد. زیرا یک نفر چه نفعی میتواند از یک کوه بزرگ ببرد؟!.. ولی یک ملت میتواند مالک آن باشد. زیرا میتواند منفعتها از جنگلها و معادن و رودها و چشمههایش ببرد. کسی نمیتواند بگوید کلاغهای آسمان مال منست زیرا چه ارتباطی بین او با کلاغها هست؟. ولی اگر کسی کبوتری را پرورش داده و به آن دانه و آب میدهد و از پرواز و آوازش دلخوش میشود میتواند بگوید : «مال منست».
دربارهی زمین ـ زمینهای قابل کشت ـ نیز همین طور است و هر کسی نمیتواند به دلخواه مالک و صاحباختیار آن باشد. زمین برای کشت کردن و درخت کاشتن و بهرهبرداری کردن است. مالک و صاحباختیار زمین کسی است که آن را میکارد و بهرهبرداری میکند. مالک و صاحباختیار آن کسی است که درخت و گل میکارد و آباد نگه میدارد.
این بسیار غلطست که کسی در شهر خود را صاحباختیار و مالک فلان ده به حساب بیاورد. آیا چه ارتباطی بین این کس با آن ده میباشد؟!.. دهی که در خانههایش دیگران سکونت دارند و زمینهایش را دیگران میکارند ، این چه طوری مالک آنست؟!..
خواهد گفت : خریدهام. باید گفت : آن فروشنده غریبه بوده. گذشته از آن تنها با خریدن نمیتوان مالک زمینی شد. اگر کسی میخواهد مالک و صاحباختیار زمینی باشد باید به کاشتن و آباد کردن مشغول بشود و خود منفعتها از آن بردارد.
به هر حال همان طور که دربارهی پول گفتیم زمین را اجاره دادن و از درآمد آن زندگی را گذراندن مفتخوریست و نامشروع میباشد.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
94%
آری
6%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «معنی دمکراسی»
🔸 هواداری از مشروطه و قانون اساسی و ایستادگی در جلو بازگشت استبداد (دو از دو)
🖌 احمد کسروی
ولی در سررشتهداری توده ، مردم اختیار را در دست خود دارند و خودشان با آزادی و سرفرازی کشور را راه میبرند. پایهی این سررشتهداری بر آنست که یک مردمی که بیستملیون یا کمتر یا بیشتر در یک سرزمینی زندگی میکنند میدانند که آن سرزمین را خدا بایشان سپرده که در آن زندگی کنند و بوسیلهی کشت و کار ، روزی خود و فرزندانشان را آماده گردانند و تا میتوانند بآبادی آنجا کوشند و آن سرزمین خانهی آنهاست که باید دلبستگی داشته بنگهداریش کوشند.
نیز آن بیستملیون چون سود و زیانشان بهم بسته است همگی خود را از یک خاندان شناسند و هر یک از ایشان دربند آسایش همگی باشند. از آنسوی چون برای راه بردن کشور یک نیرویی بنام حکومت لازم است و آن چنانست که همگی نمیتوانند بآن پرداخت از اینرو باید کسانی را از میان خود برگزیده رشتهی کارها را بدست ایشان بسپارند که آنها خود نمایندگان تودهاند نه فرمانروایان بایشان ، و باید توده نگهبانی بکارهای آنان نماید.
اینست معنی حکومت مشروطه و اینست ما آن را بهترین شیوهی حکومت میشماریم.
این نتیجهی پیشرفت جهانست که چنین حکومتی پیدا شده و در بیشتر کشورها پا گرفته. در ایران هم باید مردم ارج آن را بشناسند و بنگهداریش کوشند کسانی که دهان باز کرده بمشروطه بد میگویند یا ریشخند میکنند این دلیل نادانی ایشانست. این دلیل است که خردهاشان بیکاره گردیده.
گاهی کسانی از جوانان چنین میگویند : «مشروطه کهنه گردیده دیگر در اروپا آن را نمیپسندند» (1) باید گفت : مشروطه کفش و کلاه نیست که کهنه گردد ، حقایق همیشه تازه است. اینان چون شنیدهاند در اروپا برخی حزبها راه دیکتاتوری پیش گرفتهاند بیآنکه بدانند انگیزهاش چه بوده ، و آنگاه آیا نیک است یا بد ، در اینجا هم بهوس افتادهاند که اینان از مشروطه بد گویند و آن را نپسندند. اینست نمونهای از بیمایگی جوانان ایران. آنهمه رنجها برده شده و سررشتهداری توده بنیاد یافته ، هنوز پا نگرفته و بجایی نرسیده این جوانان آن را نمیپسندند و کمی خود میشمارند که بمشروطه سر فروآورند.
گاهی هم کسانی از راه دیگر آمده میگویند : «در این مدت آزموده شده که مشروطه برای این کشور مناسب نیست. باید این کشور را با مشت اداره کرد».
باید گفت : این را که آزموده؟!. هنوز در ایران مشروطه پا نگرفته ، هنوز یکی از هزار تن معنی مشروطه را نمیداند ، چیزی که روان نشده چگونه آزموده گردید؟! آنکه میگوید : «باید با مشت راه برد» بگوید با مشت که؟! این نادانان چون شنیدهاند در اروپا دیکتاتورهایی پیدا شده که کشورهای خود را راه میبرند هر یکی بآرزوی دیکتاتوری افتاده و اینکه میگوید : «باید با مشت اداره کرد» هر یکی مشت خود را میگوید و از بس سبکمغز است میپندارد که با این سخن به دیکتاتوری خواهد رسید.
ببینید با چه نادانیهایی با مشروطه دشمنی مینمایند. اینان درسخواندگان این کشورند.
(آبان 1321)
🔹 پانوشت :
1ـ این اندیشه اندکی پیش از جنگ جهانی دوم و در گرماگرم آن جنگ هواخواهانی داشت زیرا در کشورهایی مانند آلمان ، ایتالیا ، ژاپن ، شوروی و اسپانیا با آنکه بدمکراسی کار نمیبستند ، پیشرفتهایی از آنها دیده میشد. پس برخی نتیجه میگرفتند شیوههایی از سررشتهداری برویهی نازیزم و فاشیزم یا کمونیزم بهتر از دمکراسی است.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔸 هواداری از مشروطه و قانون اساسی و ایستادگی در جلو بازگشت استبداد (دو از دو)
🖌 احمد کسروی
ولی در سررشتهداری توده ، مردم اختیار را در دست خود دارند و خودشان با آزادی و سرفرازی کشور را راه میبرند. پایهی این سررشتهداری بر آنست که یک مردمی که بیستملیون یا کمتر یا بیشتر در یک سرزمینی زندگی میکنند میدانند که آن سرزمین را خدا بایشان سپرده که در آن زندگی کنند و بوسیلهی کشت و کار ، روزی خود و فرزندانشان را آماده گردانند و تا میتوانند بآبادی آنجا کوشند و آن سرزمین خانهی آنهاست که باید دلبستگی داشته بنگهداریش کوشند.
نیز آن بیستملیون چون سود و زیانشان بهم بسته است همگی خود را از یک خاندان شناسند و هر یک از ایشان دربند آسایش همگی باشند. از آنسوی چون برای راه بردن کشور یک نیرویی بنام حکومت لازم است و آن چنانست که همگی نمیتوانند بآن پرداخت از اینرو باید کسانی را از میان خود برگزیده رشتهی کارها را بدست ایشان بسپارند که آنها خود نمایندگان تودهاند نه فرمانروایان بایشان ، و باید توده نگهبانی بکارهای آنان نماید.
اینست معنی حکومت مشروطه و اینست ما آن را بهترین شیوهی حکومت میشماریم.
این نتیجهی پیشرفت جهانست که چنین حکومتی پیدا شده و در بیشتر کشورها پا گرفته. در ایران هم باید مردم ارج آن را بشناسند و بنگهداریش کوشند کسانی که دهان باز کرده بمشروطه بد میگویند یا ریشخند میکنند این دلیل نادانی ایشانست. این دلیل است که خردهاشان بیکاره گردیده.
گاهی کسانی از جوانان چنین میگویند : «مشروطه کهنه گردیده دیگر در اروپا آن را نمیپسندند» (1) باید گفت : مشروطه کفش و کلاه نیست که کهنه گردد ، حقایق همیشه تازه است. اینان چون شنیدهاند در اروپا برخی حزبها راه دیکتاتوری پیش گرفتهاند بیآنکه بدانند انگیزهاش چه بوده ، و آنگاه آیا نیک است یا بد ، در اینجا هم بهوس افتادهاند که اینان از مشروطه بد گویند و آن را نپسندند. اینست نمونهای از بیمایگی جوانان ایران. آنهمه رنجها برده شده و سررشتهداری توده بنیاد یافته ، هنوز پا نگرفته و بجایی نرسیده این جوانان آن را نمیپسندند و کمی خود میشمارند که بمشروطه سر فروآورند.
گاهی هم کسانی از راه دیگر آمده میگویند : «در این مدت آزموده شده که مشروطه برای این کشور مناسب نیست. باید این کشور را با مشت اداره کرد».
باید گفت : این را که آزموده؟!. هنوز در ایران مشروطه پا نگرفته ، هنوز یکی از هزار تن معنی مشروطه را نمیداند ، چیزی که روان نشده چگونه آزموده گردید؟! آنکه میگوید : «باید با مشت راه برد» بگوید با مشت که؟! این نادانان چون شنیدهاند در اروپا دیکتاتورهایی پیدا شده که کشورهای خود را راه میبرند هر یکی بآرزوی دیکتاتوری افتاده و اینکه میگوید : «باید با مشت اداره کرد» هر یکی مشت خود را میگوید و از بس سبکمغز است میپندارد که با این سخن به دیکتاتوری خواهد رسید.
ببینید با چه نادانیهایی با مشروطه دشمنی مینمایند. اینان درسخواندگان این کشورند.
(آبان 1321)
🔹 پانوشت :
1ـ این اندیشه اندکی پیش از جنگ جهانی دوم و در گرماگرم آن جنگ هواخواهانی داشت زیرا در کشورهایی مانند آلمان ، ایتالیا ، ژاپن ، شوروی و اسپانیا با آنکه بدمکراسی کار نمیبستند ، پیشرفتهایی از آنها دیده میشد. پس برخی نتیجه میگرفتند شیوههایی از سررشتهداری برویهی نازیزم و فاشیزم یا کمونیزم بهتر از دمکراسی است.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
8%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار سوم : کار و کسب برای راه افتادن کارهای اجتماع است. (یک از سه)
یک حرف دیگر ما در این موضوع است که کار و کسب برای راه افتادن کارهای اجتماع است. برای روزی بدست آوردن یا ثروت جمع کردن نیست.
خیلی فرق هست بین مردمی که کار و کسب را برای راه افتادن کارهای اجتماع بدانند و هر کسی جز به کارهایی که به آنها نیاز هست و یا به نفع اجتماع است مشغول نشود و در هر کوششی ملاحظهی مردم و منفعت آن را داشته باشد ، با آنکه گروهی کار و کسب را راهی برای روزی بدست آوردن و مال جمع کردن بشناسند و هر کسی جز دنبال نفع خود نباشد و هر کاری یا کسبی که پول از آن درمیآید بگیرد و هیچگاه ملاحظهی اجتماع و کارهای آن را نکند. این دو تا یکی نیست. نتیجههاشان هم یکی نمیتواند باشد.
اکثر ایرانیان اینها را نمیدانند و کار و کسب را جز راهی برای پول جمع کردن نمیشناسند ، کار و گفتههاشان گواه این سخنست. فلان جوان که از دانشکده یا دبیرستان بیرون میآید و به قول خودشان «پا به میدان مبارزهی زندگی» میگذارد ، جز در این فکر نیست که خود را در یک ادارهای جا بدهد و با حقوق ماهانهای که از دولت خواهد گرفت گذران زندگی کند ، و اگر در ادارهها کاری نباشد ، گله و اعتراض کند و بگوید : «پس من چه کار بکنم؟!.. نباید نان بخورم؟!.. نباید زندگی بکنم؟!..». آنچه در مغزهای جوانها جا داده نشده این حقایق است ، آنچه در مغزشان نیست ملاحظه و توجه به کارهای اجتماع است.
فلان مرد چون بیکار است پیش من یا شما میآید و چنین میگوید : «یک کاری کنید دست من هم در یکی از این ادارهها بند شود و یک لقمه نان خورم و به شما دعا کنم.» از کار تنها نان خوردن را فهمیده است.
فلان روضهخوان که در زمان رضاشاه پسرش را به کاری صنعتی گذاشته و در آن کار پیشرفت کرده ، نیمهکاره بیرون میآورد و عمامهای به سرش میبندد و عبایی به دوشش میاندازد ، و چند شعری و سخنی یادش داده به روضهخوانی میفرستد ، و چون کسانی ایراد میگیرند میگوید : «در کار صنعتی پس از آنکه چند سال کار میکرد روزی پنجاه و شصت ریال عایدش میشد. از روضهخوانی الان روزانه همان پنجاه و شصت ریال عایدش میشود ...».
فلان مرد آهنگر کسب خود را رها کرده به قم میرود و در آنجا در مدرسه مشغول طلبگی و مفتخوری میشود ، و چون یکی از اقوامش که به دیدنش رفته ایراد میگیرد ، اینطور میگوید : «مگر مقصود گذران نیست ، من الان گذرانم بهتر از زمان آهنگریست. از وجوهات به من میرسانند.»
اینهاست نمونههایی از گفتهها و رفتارهای این مردم. بیعلت نیست که در این کشور مفتخوری تا این اندازه رواج یافته. بیعلت نیست که کارهای بیهوده یا کاذب به این اندازه فراوان شده. بیعلت نیست که بیشتر زمینهای قابل کشت این کشور خشک و ویرانه افتاده. بیعلت نیست که سرزمینی که از روی حساب میبایست حداقل به دویست و پنجاه میلیون مردم خواربار بدهد به بیست میلیون نمیدهد و برای ما از هند غله وارد میشود. بیعلت نیست که سال میآید و میرود و بسیاری از خانوادهها روی بیشتر میوهها را نمیبینند.
در این ملت نادانیها آن قدر هست که با نوشتن به جایی نمیرسد. این وضع یک ملت است که کشاورز که زحمت میکشد و خواربار تولید میکند ، خوار و بیاهمیت است و باید در روستای خود با سختترین زندگانی ، بدون پزشک و دارو و دبستان و دادگاه به سر ببرد ، و از آنچه کاشته است نصفش را به صاحب روستا بدهد و اگر روزی به شهر آمد بخاطر لباس پاره و کهنهاش به خیابان راهش ندهند ولی از طرف دیگر شاعر یاوهگو و روزنامهنویس سخنفروش دارای قدر و جایگاه باشد و در شهر با خوشی و راحتی زندگی کنند.
بدتر از این را بگویم : آن پاسبانی که شبهای طولانی و سرد زمستان را بیداری میکشد و در خیابانها گشت میزند تا در شهر امنیت باشد و خانوادهها با خاطر آسوده به خواب و آسایش مشغول شوند ، در نزد گروه بزرگی از مردم این کشور «ظلمه» (ستمگر) به حساب میآید و پولی که میگیرد «حرام» است و روز قیامت به جهنم خواهد رفت (1) ولی فلان روضهخوان که کارش جز به گریه انداختن زنان و مردان نیست و بَهمان تاجر که کسبش دست بدست کردن کالاها و پول جمع کردن میباشد ، از «صُلَحا» (نیکوکاران) هستند و پولهایی که میگیرند و بدست میآورند «حلال» است و در آخرت جایشان بهشت برین خواهد بود. اینست نمونهی دیگری از نادانیها.
🔹 پانوشت :
1ـ ملاها تا حکومت را خود بدست نیاورده بودند همیشه دولتها را «جائر» (ظالم) و «غاصب» مینامیدند و به گوش مردم میخواندند که نباید کارمند دولت شد. نباید حقوق دولت را گرفت. حقوق دولت حرام است. مال دولت حرام است. هر که دستش به مال دولت رسید میتواند «قصاص» کند (بجای ظلمی که به او شده بردارد و مال خود کند).ـ ویراینده
———————————
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار سوم : کار و کسب برای راه افتادن کارهای اجتماع است. (یک از سه)
یک حرف دیگر ما در این موضوع است که کار و کسب برای راه افتادن کارهای اجتماع است. برای روزی بدست آوردن یا ثروت جمع کردن نیست.
خیلی فرق هست بین مردمی که کار و کسب را برای راه افتادن کارهای اجتماع بدانند و هر کسی جز به کارهایی که به آنها نیاز هست و یا به نفع اجتماع است مشغول نشود و در هر کوششی ملاحظهی مردم و منفعت آن را داشته باشد ، با آنکه گروهی کار و کسب را راهی برای روزی بدست آوردن و مال جمع کردن بشناسند و هر کسی جز دنبال نفع خود نباشد و هر کاری یا کسبی که پول از آن درمیآید بگیرد و هیچگاه ملاحظهی اجتماع و کارهای آن را نکند. این دو تا یکی نیست. نتیجههاشان هم یکی نمیتواند باشد.
اکثر ایرانیان اینها را نمیدانند و کار و کسب را جز راهی برای پول جمع کردن نمیشناسند ، کار و گفتههاشان گواه این سخنست. فلان جوان که از دانشکده یا دبیرستان بیرون میآید و به قول خودشان «پا به میدان مبارزهی زندگی» میگذارد ، جز در این فکر نیست که خود را در یک ادارهای جا بدهد و با حقوق ماهانهای که از دولت خواهد گرفت گذران زندگی کند ، و اگر در ادارهها کاری نباشد ، گله و اعتراض کند و بگوید : «پس من چه کار بکنم؟!.. نباید نان بخورم؟!.. نباید زندگی بکنم؟!..». آنچه در مغزهای جوانها جا داده نشده این حقایق است ، آنچه در مغزشان نیست ملاحظه و توجه به کارهای اجتماع است.
فلان مرد چون بیکار است پیش من یا شما میآید و چنین میگوید : «یک کاری کنید دست من هم در یکی از این ادارهها بند شود و یک لقمه نان خورم و به شما دعا کنم.» از کار تنها نان خوردن را فهمیده است.
فلان روضهخوان که در زمان رضاشاه پسرش را به کاری صنعتی گذاشته و در آن کار پیشرفت کرده ، نیمهکاره بیرون میآورد و عمامهای به سرش میبندد و عبایی به دوشش میاندازد ، و چند شعری و سخنی یادش داده به روضهخوانی میفرستد ، و چون کسانی ایراد میگیرند میگوید : «در کار صنعتی پس از آنکه چند سال کار میکرد روزی پنجاه و شصت ریال عایدش میشد. از روضهخوانی الان روزانه همان پنجاه و شصت ریال عایدش میشود ...».
فلان مرد آهنگر کسب خود را رها کرده به قم میرود و در آنجا در مدرسه مشغول طلبگی و مفتخوری میشود ، و چون یکی از اقوامش که به دیدنش رفته ایراد میگیرد ، اینطور میگوید : «مگر مقصود گذران نیست ، من الان گذرانم بهتر از زمان آهنگریست. از وجوهات به من میرسانند.»
اینهاست نمونههایی از گفتهها و رفتارهای این مردم. بیعلت نیست که در این کشور مفتخوری تا این اندازه رواج یافته. بیعلت نیست که کارهای بیهوده یا کاذب به این اندازه فراوان شده. بیعلت نیست که بیشتر زمینهای قابل کشت این کشور خشک و ویرانه افتاده. بیعلت نیست که سرزمینی که از روی حساب میبایست حداقل به دویست و پنجاه میلیون مردم خواربار بدهد به بیست میلیون نمیدهد و برای ما از هند غله وارد میشود. بیعلت نیست که سال میآید و میرود و بسیاری از خانوادهها روی بیشتر میوهها را نمیبینند.
در این ملت نادانیها آن قدر هست که با نوشتن به جایی نمیرسد. این وضع یک ملت است که کشاورز که زحمت میکشد و خواربار تولید میکند ، خوار و بیاهمیت است و باید در روستای خود با سختترین زندگانی ، بدون پزشک و دارو و دبستان و دادگاه به سر ببرد ، و از آنچه کاشته است نصفش را به صاحب روستا بدهد و اگر روزی به شهر آمد بخاطر لباس پاره و کهنهاش به خیابان راهش ندهند ولی از طرف دیگر شاعر یاوهگو و روزنامهنویس سخنفروش دارای قدر و جایگاه باشد و در شهر با خوشی و راحتی زندگی کنند.
بدتر از این را بگویم : آن پاسبانی که شبهای طولانی و سرد زمستان را بیداری میکشد و در خیابانها گشت میزند تا در شهر امنیت باشد و خانوادهها با خاطر آسوده به خواب و آسایش مشغول شوند ، در نزد گروه بزرگی از مردم این کشور «ظلمه» (ستمگر) به حساب میآید و پولی که میگیرد «حرام» است و روز قیامت به جهنم خواهد رفت (1) ولی فلان روضهخوان که کارش جز به گریه انداختن زنان و مردان نیست و بَهمان تاجر که کسبش دست بدست کردن کالاها و پول جمع کردن میباشد ، از «صُلَحا» (نیکوکاران) هستند و پولهایی که میگیرند و بدست میآورند «حلال» است و در آخرت جایشان بهشت برین خواهد بود. اینست نمونهی دیگری از نادانیها.
🔹 پانوشت :
1ـ ملاها تا حکومت را خود بدست نیاورده بودند همیشه دولتها را «جائر» (ظالم) و «غاصب» مینامیدند و به گوش مردم میخواندند که نباید کارمند دولت شد. نباید حقوق دولت را گرفت. حقوق دولت حرام است. مال دولت حرام است. هر که دستش به مال دولت رسید میتواند «قصاص» کند (بجای ظلمی که به او شده بردارد و مال خود کند).ـ ویراینده
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «معنی دمکراسی»
🔸 نشر معنی مشروطه درمیان توده و آماده گردانیدن مردم برای آن (یک از سه)
🖌 احمد کسروی
هنگامی که در ایران جنبش مشروطهخواهی برخاست میبایست کسانی بمیان مردم افتند و معنی درست مشروطه را که همان «سررشتهداری توده» است بآنان بفهمانند. زیرا مشروطه نچیزی است که مردمان بخودشان آن را بفهمند و از چگونگیش آگاه گردند. ولی این کار در ایران کرده نشد ، بلکه تنها ببردن نام مشروطه اکتفا رفت و اینست انبوه مردم معنی درست آن را ندانستند و از اندازهی ستودگی آن آگاهی نیافتند. بلکه میتوان گفت که شادروانان طباطبایی و بهبهانی که در این راه از پیشگامان بودند خود معنی درست مشروطه را نمیدانستند و تنها خواست آنان این بود که پادشاه خودسر نباشد و کارهای کشور در یک مجلس بشور آید ، و آنگاه درمیان دربار و توده یک قانونی حکمروا باشد. آنان از مشروطه بیش از این نمیفهمیدند و نمیخواستند. دیگر پیشروان نیز چنین میبودند و اینست چون میخواستند مشروطه را به نیکی ستایند از سودهای «شور» سخن میراندند و آیهی «و امرهم شوری بینهم» بدلیل یاد میکردند. (1) همچنان مجاهدان که آنهمه جانبازی در راه مشروطه نمودند انبوه آنان از معنی درست آن ناآگاه میبودند و آن جانفشانی را در راه «دادگری» (عدالت) و بآرزوی سرفرازی کشور و توده مینمودند وگرنه مشروطه را بمعنی سررشتهداری توده نمیشناختند.
این گناه ایشان نبوده. چنانکه گفتم کسانی میبایست معنی درست این را بفهمانند و چنین کسانی نبودهاند و اگر بودهاند سود خود را در چنین کوشش ندیدهاند. اینست نام مشروطه یکی از کلمههاییست که جز یک معنای مبهمی از آن در دلهای ایرانیان نتوان یافت و خود در نتیجهی همان است که ارجشناسی از آن نمینمایند. بلکه کسانی تا میتوانند از ریشخند و زباندرازی بازنمیایستند. هنوز بسیاری از ملایان و دیگران در دشمنی با مشروطه و زباندرازی بآن پافشاری مینمایند.
این یکی از درماندگیهای ایرانیان شده که هر چیزی را که میدارند و یا از دیگران میگیرند بمعنی درست آن پی نمیبرند و تنها به یک معنی تاریکی از آن بس میکنند. برای مثل تربیت ، تمدن ، اخلاق ، ادبیات ، عقل (2) را یاد میکنم. شما هر یکی از اینها را بگیرید و از مردم دربارهی آن پرسشهایی کنید خواهید دید یک معنی روشنی از آن نمیفهمند. مثلاً اگر پرسید : تربیت چیست ، خواهید دید پاسخ میدهند : تربیت دیگر ، تربیت هم پرسیدن دارد؟!.
اگر نیک بسنجید خواهید دید هر کس دلخواه خود را تربیت مینامد ، مثلاً خواهر بزرگ بکوچکتر مشت میزند و میگوید : باید ترا تربیت کنم ، فلان نویسنده بمردم برتری میفروشد و میگوید باید این توده را تربیت کرد. فلان مرد در اتوبوس از دادن دهشاهی خودداری میکند و میگوید : مقصود پول نیست میخواهم شما را تربیت کنم.
(آبان 1321)
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :
1ـ این معنی کردن غلط مشروطه همچنان امروز هم در «جمهوری اسلامی» به همان صورت دنبال میشود : دمکراسی یعنی شور ، یعنی با مشورت کار کردن ، یعنی مجلس داشتن ، یعنی انتخابات برگزار کردن. صرف نظر از اینکه صلاحیت نامزدهای نمایندگیش را 12 تن بیصلاحیت تشخیص دهند و برخی از مهمترین سمتها را نیز یکی بنام ولی فقیه انتصاب کند.
بیجهت نیست با بودن شورای نگهبان ، ولی فقیه ، نظارت استصوابی در انتخابات ، نبود حزبهای رسمی ، آزاد نبودن جمعیتها و کوششهای حزبی ، خفقان و سانسور ، زیر نظر مقام رهبری بودن رادیو و تلویزیون و چیزهایی از اینگونه ، همچنان پیاپی گفته میشود : ایران «بهترین دمکراسی جهان» را دارد ، و از «مظاهر» آن اینکه تاکنون بیش از بیست انتخابات برگزار کردهایم!
2ـ امروز یکی از آنها «جامعهی مدنی» است و واژههایی از اینگونه بسیارند که همه از آن یک معنی نمیفهمند مانند خردورزی ، سکولاریزم.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔸 نشر معنی مشروطه درمیان توده و آماده گردانیدن مردم برای آن (یک از سه)
🖌 احمد کسروی
هنگامی که در ایران جنبش مشروطهخواهی برخاست میبایست کسانی بمیان مردم افتند و معنی درست مشروطه را که همان «سررشتهداری توده» است بآنان بفهمانند. زیرا مشروطه نچیزی است که مردمان بخودشان آن را بفهمند و از چگونگیش آگاه گردند. ولی این کار در ایران کرده نشد ، بلکه تنها ببردن نام مشروطه اکتفا رفت و اینست انبوه مردم معنی درست آن را ندانستند و از اندازهی ستودگی آن آگاهی نیافتند. بلکه میتوان گفت که شادروانان طباطبایی و بهبهانی که در این راه از پیشگامان بودند خود معنی درست مشروطه را نمیدانستند و تنها خواست آنان این بود که پادشاه خودسر نباشد و کارهای کشور در یک مجلس بشور آید ، و آنگاه درمیان دربار و توده یک قانونی حکمروا باشد. آنان از مشروطه بیش از این نمیفهمیدند و نمیخواستند. دیگر پیشروان نیز چنین میبودند و اینست چون میخواستند مشروطه را به نیکی ستایند از سودهای «شور» سخن میراندند و آیهی «و امرهم شوری بینهم» بدلیل یاد میکردند. (1) همچنان مجاهدان که آنهمه جانبازی در راه مشروطه نمودند انبوه آنان از معنی درست آن ناآگاه میبودند و آن جانفشانی را در راه «دادگری» (عدالت) و بآرزوی سرفرازی کشور و توده مینمودند وگرنه مشروطه را بمعنی سررشتهداری توده نمیشناختند.
این گناه ایشان نبوده. چنانکه گفتم کسانی میبایست معنی درست این را بفهمانند و چنین کسانی نبودهاند و اگر بودهاند سود خود را در چنین کوشش ندیدهاند. اینست نام مشروطه یکی از کلمههاییست که جز یک معنای مبهمی از آن در دلهای ایرانیان نتوان یافت و خود در نتیجهی همان است که ارجشناسی از آن نمینمایند. بلکه کسانی تا میتوانند از ریشخند و زباندرازی بازنمیایستند. هنوز بسیاری از ملایان و دیگران در دشمنی با مشروطه و زباندرازی بآن پافشاری مینمایند.
این یکی از درماندگیهای ایرانیان شده که هر چیزی را که میدارند و یا از دیگران میگیرند بمعنی درست آن پی نمیبرند و تنها به یک معنی تاریکی از آن بس میکنند. برای مثل تربیت ، تمدن ، اخلاق ، ادبیات ، عقل (2) را یاد میکنم. شما هر یکی از اینها را بگیرید و از مردم دربارهی آن پرسشهایی کنید خواهید دید یک معنی روشنی از آن نمیفهمند. مثلاً اگر پرسید : تربیت چیست ، خواهید دید پاسخ میدهند : تربیت دیگر ، تربیت هم پرسیدن دارد؟!.
اگر نیک بسنجید خواهید دید هر کس دلخواه خود را تربیت مینامد ، مثلاً خواهر بزرگ بکوچکتر مشت میزند و میگوید : باید ترا تربیت کنم ، فلان نویسنده بمردم برتری میفروشد و میگوید باید این توده را تربیت کرد. فلان مرد در اتوبوس از دادن دهشاهی خودداری میکند و میگوید : مقصود پول نیست میخواهم شما را تربیت کنم.
(آبان 1321)
🔹 پانوشتها (از ویراینده) :
1ـ این معنی کردن غلط مشروطه همچنان امروز هم در «جمهوری اسلامی» به همان صورت دنبال میشود : دمکراسی یعنی شور ، یعنی با مشورت کار کردن ، یعنی مجلس داشتن ، یعنی انتخابات برگزار کردن. صرف نظر از اینکه صلاحیت نامزدهای نمایندگیش را 12 تن بیصلاحیت تشخیص دهند و برخی از مهمترین سمتها را نیز یکی بنام ولی فقیه انتصاب کند.
بیجهت نیست با بودن شورای نگهبان ، ولی فقیه ، نظارت استصوابی در انتخابات ، نبود حزبهای رسمی ، آزاد نبودن جمعیتها و کوششهای حزبی ، خفقان و سانسور ، زیر نظر مقام رهبری بودن رادیو و تلویزیون و چیزهایی از اینگونه ، همچنان پیاپی گفته میشود : ایران «بهترین دمکراسی جهان» را دارد ، و از «مظاهر» آن اینکه تاکنون بیش از بیست انتخابات برگزار کردهایم!
2ـ امروز یکی از آنها «جامعهی مدنی» است و واژههایی از اینگونه بسیارند که همه از آن یک معنی نمیفهمند مانند خردورزی ، سکولاریزم.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
88%
آری
12%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار سوم : کار و کسب برای راه افتادن کارهای اجتماع است. (دو از سه)
معلوم است که این نادانیها نیز ریشههای دیگری دارد. امروز ایرانیان دو گروهند : یکی آنها که «محافظهکار» (کهنهاندیش) هستند و پیرو مذهب هستند ، دیگری آنها که «متجدد» (نواندیش) هستند و چیزهایی را از اروپا یاد گرفتهاند. آنها که پیرو مذهب هستند از حقایق زندگانی بسیار دورند و زندگی را برای کارهای مذهبی خود که خیال میکنند برای آبادی آخرتشان است میخواهند و اینست در موضوع کار و کسب و فعالیت ، تنها وظیفهای که برای خود میشناسند آنست که پولی بدست بیاورند و روزی خانوادهی خود را تأمین کنند. بیش از این وظیفهای نمیشناسند. کار و کسب در فکر ایشان یقیناً برای پول درآوردن است. در فکر آنها بحث از «تهیه» و «مصرف» و آبادی کشور و موفقیت ملت و مانند اینها اهمیتی ندارد. و گوشهاشان با این طور بحثها آشنا نیست.
آمدیم به متجددان : اینها راست است که چیزهایی در روزنامهها خواندهاند و از آنچه ما در گفتار یکم دربارهی کار و کسب و کوشش برای تهیهی مایحتاج گفتیم کم یا بیش آگاهند ، ولی اینها هم فکرهاشان آلودهی مادیگری است. اینها از تعلیمات اروپایی آنچه که بهتر فهمیدهاند و بیشتر پسندیدهاند آنست که «زندگانی میدان مبارزه است. آدم باید زرنگ باشد و پول دربیاورد.» این بدآموزی آنها را واداشته که از هر چیزی چشمپوشی کنند و ملاحظهی مردم و کشور را نکرده و از هر راهی که بشود به دنبال پول درآوردن و خوشگذرانی کردن باشند.
اینهاست ریشهی نادانیها ، و چون ما از اینها در جاهای دیگر حرف زدهایم ، در اینجا دیگر به آنها نمیپردازیم. آنچه در اینجا باید بگوییم آنست که مردمی با این وضع ، زندگانیشان سر و سامانی نخواهد داشت و از آسایش و خوشبختی بهرهمند نخواهند شد.
این خودش دلیل است که در جایی که یک راه مشخصی برای زندگی وجود نداشت و حقایق نامعلوم بود ، چه گمراهیهایی میتواند پیش بیاید و چه زیانهایی میتواند به وجود بیاید.
ما از ایرانیان چه گله داشته باشیم در جایی که میبینیم اروپاییها و آمریکاییها با آن تکانی که در میان ایشان به وجود آمده و دانشمندان مشهوری در میانشان ظهور کردهاند ، راه زندگانی را نمیشناسند و معنی کار و کسب را نمیدانند؟.
همان طور که گفتیم چه صنعت و چه تجارت برای راه افتادن کارهای اجتماع است. ولی اروپاییان و آمریکاییان خودِ اینها را «هدفی» میدانند. اینست دولتها برای آن میجنگند و خونها میریزند و جوانهای خود را بکشتن میدهند و با یکدیگر حیلهگری میکنند. کشورهایی را با زور میگیرند برای آنکه «مواد خام» برای آنها تولید بکنند. بر کشورهایی مسلط میشوند برای اینکه مشتریهای کالاهای ایشان باشند. بسیار چیزها را فدا میکنند برای آنکه صنعت و تجارت خود را پیش ببرند.
جنبش علوم که در اروپا رخ داده و ما اهمیت بسیاری به آنها میدهیم یکی از نتیجههای آن ساخته شدن ماشینها شده. این ماشینها بجای آنکه کمکی بکار زندگانی کند خود باعث گرفتاریها شده. سرمایهداران ، کارخانههای بزرگ تأسیس کرده ماشینهای بزرگ راه انداختهاند ، که باید پشت سر هم کار کنند و کالاهای هنگفت بیرون ریزند و چون مقید به نیاز داشتن و نداشتن مردم نیستند بناچار کالاها بیش از اندازهی نیاز تولید میشود ، و آن موقع دیده میشود که دانشمندانی پیدا شدهاند و به ماشینداران دستور میدهند که هرچی میبافند و میسازند نامرغوب و بیدوام ببافند و بسازند تا بسیار زودتر غیرقابل استفاده بشود ، و مردمان مجبور باشند که زود به زود ببازار بیایند و از کالاها بخرند و اینطوری ماشینها از کار نایستد و هر روز کار کند.
این داستانیست که ده و چند سال پیش رخ داده. چون ماشینها و کارخانهها در آمریکا و اروپا زیاد بودند و پشت سر هم کار میکردند ، در همه جا بازارها خوابید و کالاها روی هم انباشته شد (1) ، به همین علت کارخانهها از کار خود کم کردند و چه در اروپا و چه در آمریکا به تعداد بیکاران اضافه شد ، این بود کسانی در آمریکا بمیان افتادند و آن راهنمایی را کردند. شگفتانگیزتر آن بود که در روزنامههای آنجا مقالهها نوشته شد و انعکاس آن به روزنامههای مصر و هند افتاد.
یکی از نویسندگان این طور مینوشت : «گذشتگان خیال میکردند آنچه که باعث پیشرفت و موفقیت در تجارت و صنعت میشود صداقت بکار بردن و کالاهای بادوام ساختن است. ولی امروز «علم اقتصاد» عکس آن را یاد میدهد. امروز روشن شده که علت پیشرفت و موفقیت در آنست که کالا نامرغوب و بیدوام ساخته شود که دوام نیاورد و مردمان مجبور باشند زود به زود به بازار بیایند و کالاها را بخرند و ماشینها بیکار نماند و در گردش تجارت و صنعت رکود رخ ندهد».
👇
🖌 احمد کسروی
📝 گفتار سوم : کار و کسب برای راه افتادن کارهای اجتماع است. (دو از سه)
معلوم است که این نادانیها نیز ریشههای دیگری دارد. امروز ایرانیان دو گروهند : یکی آنها که «محافظهکار» (کهنهاندیش) هستند و پیرو مذهب هستند ، دیگری آنها که «متجدد» (نواندیش) هستند و چیزهایی را از اروپا یاد گرفتهاند. آنها که پیرو مذهب هستند از حقایق زندگانی بسیار دورند و زندگی را برای کارهای مذهبی خود که خیال میکنند برای آبادی آخرتشان است میخواهند و اینست در موضوع کار و کسب و فعالیت ، تنها وظیفهای که برای خود میشناسند آنست که پولی بدست بیاورند و روزی خانوادهی خود را تأمین کنند. بیش از این وظیفهای نمیشناسند. کار و کسب در فکر ایشان یقیناً برای پول درآوردن است. در فکر آنها بحث از «تهیه» و «مصرف» و آبادی کشور و موفقیت ملت و مانند اینها اهمیتی ندارد. و گوشهاشان با این طور بحثها آشنا نیست.
آمدیم به متجددان : اینها راست است که چیزهایی در روزنامهها خواندهاند و از آنچه ما در گفتار یکم دربارهی کار و کسب و کوشش برای تهیهی مایحتاج گفتیم کم یا بیش آگاهند ، ولی اینها هم فکرهاشان آلودهی مادیگری است. اینها از تعلیمات اروپایی آنچه که بهتر فهمیدهاند و بیشتر پسندیدهاند آنست که «زندگانی میدان مبارزه است. آدم باید زرنگ باشد و پول دربیاورد.» این بدآموزی آنها را واداشته که از هر چیزی چشمپوشی کنند و ملاحظهی مردم و کشور را نکرده و از هر راهی که بشود به دنبال پول درآوردن و خوشگذرانی کردن باشند.
اینهاست ریشهی نادانیها ، و چون ما از اینها در جاهای دیگر حرف زدهایم ، در اینجا دیگر به آنها نمیپردازیم. آنچه در اینجا باید بگوییم آنست که مردمی با این وضع ، زندگانیشان سر و سامانی نخواهد داشت و از آسایش و خوشبختی بهرهمند نخواهند شد.
این خودش دلیل است که در جایی که یک راه مشخصی برای زندگی وجود نداشت و حقایق نامعلوم بود ، چه گمراهیهایی میتواند پیش بیاید و چه زیانهایی میتواند به وجود بیاید.
ما از ایرانیان چه گله داشته باشیم در جایی که میبینیم اروپاییها و آمریکاییها با آن تکانی که در میان ایشان به وجود آمده و دانشمندان مشهوری در میانشان ظهور کردهاند ، راه زندگانی را نمیشناسند و معنی کار و کسب را نمیدانند؟.
همان طور که گفتیم چه صنعت و چه تجارت برای راه افتادن کارهای اجتماع است. ولی اروپاییان و آمریکاییان خودِ اینها را «هدفی» میدانند. اینست دولتها برای آن میجنگند و خونها میریزند و جوانهای خود را بکشتن میدهند و با یکدیگر حیلهگری میکنند. کشورهایی را با زور میگیرند برای آنکه «مواد خام» برای آنها تولید بکنند. بر کشورهایی مسلط میشوند برای اینکه مشتریهای کالاهای ایشان باشند. بسیار چیزها را فدا میکنند برای آنکه صنعت و تجارت خود را پیش ببرند.
جنبش علوم که در اروپا رخ داده و ما اهمیت بسیاری به آنها میدهیم یکی از نتیجههای آن ساخته شدن ماشینها شده. این ماشینها بجای آنکه کمکی بکار زندگانی کند خود باعث گرفتاریها شده. سرمایهداران ، کارخانههای بزرگ تأسیس کرده ماشینهای بزرگ راه انداختهاند ، که باید پشت سر هم کار کنند و کالاهای هنگفت بیرون ریزند و چون مقید به نیاز داشتن و نداشتن مردم نیستند بناچار کالاها بیش از اندازهی نیاز تولید میشود ، و آن موقع دیده میشود که دانشمندانی پیدا شدهاند و به ماشینداران دستور میدهند که هرچی میبافند و میسازند نامرغوب و بیدوام ببافند و بسازند تا بسیار زودتر غیرقابل استفاده بشود ، و مردمان مجبور باشند که زود به زود ببازار بیایند و از کالاها بخرند و اینطوری ماشینها از کار نایستد و هر روز کار کند.
این داستانیست که ده و چند سال پیش رخ داده. چون ماشینها و کارخانهها در آمریکا و اروپا زیاد بودند و پشت سر هم کار میکردند ، در همه جا بازارها خوابید و کالاها روی هم انباشته شد (1) ، به همین علت کارخانهها از کار خود کم کردند و چه در اروپا و چه در آمریکا به تعداد بیکاران اضافه شد ، این بود کسانی در آمریکا بمیان افتادند و آن راهنمایی را کردند. شگفتانگیزتر آن بود که در روزنامههای آنجا مقالهها نوشته شد و انعکاس آن به روزنامههای مصر و هند افتاد.
یکی از نویسندگان این طور مینوشت : «گذشتگان خیال میکردند آنچه که باعث پیشرفت و موفقیت در تجارت و صنعت میشود صداقت بکار بردن و کالاهای بادوام ساختن است. ولی امروز «علم اقتصاد» عکس آن را یاد میدهد. امروز روشن شده که علت پیشرفت و موفقیت در آنست که کالا نامرغوب و بیدوام ساخته شود که دوام نیاورد و مردمان مجبور باشند زود به زود به بازار بیایند و کالاها را بخرند و ماشینها بیکار نماند و در گردش تجارت و صنعت رکود رخ ندهد».
👇
اینها را مینوشت و این طور دلیل میآورد : «تیغ ژیلت که مستر ژیلت میساخت هر یکی ده بار صورت را میتراشید. ولی به صرفه نبود. حالا تیغهایی که میسازند بیش از یکبار صورت را نمیتراشد».
ببینید دانشمندان و نویسندگان تا چه اندازه از حقایق بیگانه بودهاند. از آنها باید پرسید : آیا مردم برای تجارت هستند یا تجارت برای مردست؟!.. آیا ماشینها برای خدمت به زندگانی مردست یا مردم برای خدمت به گردش ماشینها میباشند؟!..
چرا کارخانهها بیش از اندازهی نیاز باشد تا این مشکل پیش بیاید؟!.. چرا کارخانهها و کار ماشینها باندازهی نیاز مردم نباشد؟!.. آیا اسم «علم» گذاشتن ، حقایق را عوض میکند؟!.. آیا این حرفها که جز برای منفعتجویی سرمایهداران گفته نشده علم میباشد؟!..
گذشته از اینها : اگر پزشکان و خانهسازان هم همین راه را بروند و در درمان بیماران و ساختن خانهها تنها دنبال منفعت خود باشند ـ پزشکان داروهایی دهند که کماثر باشد و بیماران ناچار شده بارها بیایند و پول بپردازند ، و خانهسازان اساس خانهها را بیدوام بسازند که زود خراب شود و نیاز مردم بآنها بیشتر باشد ـ آیا بآنها بد نگوییم و انتقاد نکنیم؟!.. آیا این نشان نمیدهد که در زندگانی بیش از همه یک راه اصولی لازم است که اینطور گمراهیها پیش نیاید؟!..
🔹 پانوشت :
1ـ اشاره به «بحران اقتصادی بزرگ» در اروپا و آمریکاست که از سال 1929 شروع شد و تقریباً ده سال طول کشید تا اینکه جنگ جهانی دوم شروع شد و این جنگ به خوابیدن بحران کمک کرد. همین داستان در سال 2008 هم رخ داد. ولی گناهش به گردن بازار مسکن در آمریکا افتاد. آیا این قابل قبول است که در آمریکا بازار مسکن دچار رکود شود و در اروپا و آمریکا بیکاری بیداد کند؟!. ـ ویراینده
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
ببینید دانشمندان و نویسندگان تا چه اندازه از حقایق بیگانه بودهاند. از آنها باید پرسید : آیا مردم برای تجارت هستند یا تجارت برای مردست؟!.. آیا ماشینها برای خدمت به زندگانی مردست یا مردم برای خدمت به گردش ماشینها میباشند؟!..
چرا کارخانهها بیش از اندازهی نیاز باشد تا این مشکل پیش بیاید؟!.. چرا کارخانهها و کار ماشینها باندازهی نیاز مردم نباشد؟!.. آیا اسم «علم» گذاشتن ، حقایق را عوض میکند؟!.. آیا این حرفها که جز برای منفعتجویی سرمایهداران گفته نشده علم میباشد؟!..
گذشته از اینها : اگر پزشکان و خانهسازان هم همین راه را بروند و در درمان بیماران و ساختن خانهها تنها دنبال منفعت خود باشند ـ پزشکان داروهایی دهند که کماثر باشد و بیماران ناچار شده بارها بیایند و پول بپردازند ، و خانهسازان اساس خانهها را بیدوام بسازند که زود خراب شود و نیاز مردم بآنها بیشتر باشد ـ آیا بآنها بد نگوییم و انتقاد نکنیم؟!.. آیا این نشان نمیدهد که در زندگانی بیش از همه یک راه اصولی لازم است که اینطور گمراهیها پیش نیاید؟!..
🔹 پانوشت :
1ـ اشاره به «بحران اقتصادی بزرگ» در اروپا و آمریکاست که از سال 1929 شروع شد و تقریباً ده سال طول کشید تا اینکه جنگ جهانی دوم شروع شد و این جنگ به خوابیدن بحران کمک کرد. همین داستان در سال 2008 هم رخ داد. ولی گناهش به گردن بازار مسکن در آمریکا افتاد. آیا این قابل قبول است که در آمریکا بازار مسکن دچار رکود شود و در اروپا و آمریکا بیکاری بیداد کند؟!. ـ ویراینده
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
85%
آری
8%
نه
8%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «معنی دمکراسی»
🔸 نشر معنی مشروطه درمیان توده و آماده گردانیدن مردم برای آن (دو از سه)
🖌 احمد کسروی
معنی درست مشروطه آنست که مردم ، کشوری را که در آن میزیند خانهی خود شناخته این بدانند که خوراک و نوشاک و پوشاک و دیگر دربایستهای زندگانیشان از آن بدست میآید ، و اینست ارج آن را بدانند و همگی دلبستهی آن باشند و کوشش بآبادیش کنند و نگهداری آن را بایای[وظیفه] خود شناسند. در کشور مشروطه هر کس باید بداند که این بیستملیون مردم یا بیشتر یا کمتر که در آن سرزمینند با یکدیگر پیمان همدستی دارند و اینست هر یکی باید نه تنها دربند آسایش خود و خاندان خود ، بلکه دربند آسایش همهی توده باشد.
یک مردمی هنگامی که بپادشاه خودکامهی خود میشورند و ازو مشروطه میخواهند معنای این جنبش و شورش آنست که آن مردم بیدار شدهاند و معنی درست سررشتهداری (حکومت) را فهمیدهاند و اینست از یکسو بآن پادشاه میگویند : «تو برو ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد ، خودمان آن را نگاه خواهیم داشت» و از یکسو با یکدیگر پیمانی میبندند که دست بهم دهند و بنگهداری کشور و بآبادی آن کوشند و گذشته از کوششی که هر یکی در راه تهیهی زندگانی برای خاندان خود میکند ، یک کوشش نیز در راه کشور بگردن گیرند و همهی کارهای سررشتهداری را از تهیهی سپاه و برپا کردن ادارات و گزاردن قانون و مانند اینها ، خودشان انجام دهند.
راستیرا بیستملیون مردم پیمان همدستی میبندند که در سود و زیان و سختی و آسودگی و جنگ و آرامش شریک باشند و مثلاً اگر روزی دشمنی از شمال هجوم آورد جنوبیان نگویند «بما چه» بلکه بیاری هممیهنان خود شتافته دشمن را پس زنند ، همچنین اگر دشمنی از جنوب رخ نمود شمالیان بیاری شتابند. اگر یک گوشهی کشور گرفتار آسیبی ـ از زمینلرزه و خشکسالی و مانند آن ـ گردید از دیگر جاها همدردی کنند و دست یاری بسوی آنان یازند.
اینست معنی درست مشروطه و اساس آن دو چیز است : یکی آنکه مردم یک کشوری رشد پیدا کرده و معنی درست سررشتهداری را دانسته و از خودکامگی که در واقع بردگیست بیزار گردیدهاند و اینست میخواهند با آزادی و سرفرازی زیند و خودشان کارهای کشور را راه برند. بدینسان که نمایندگانی از میان خود برگزیده رشتهی قانونگزاری و دیگر چیزها را بدست آنان سپارند. دیگری آنکه همگی با یکدیگر یک پیمانی برای دست بهم دادن و بنگهداری و آبادی کشور کوشیدن میبندند و راستیرا این «پیمان ورجاوند» است که ما بنام «میهنپرستی» میخوانیم و آن را یک چیز گرانمایهای میشماریم.
این است معنی درست مشروطه و سررشتهداری توده و این معنی است که میگوییم باید همگی بدانند و بفهمند و ارجش شناسند. این معنی است که بایستی در دبیرستانها و دانشکدهها درس داده شود ولی افسوس که در سراسر درسهای فرهنگ ایران کمترین پرداختی به این نشده است و همین نمونهایست که ارزش این فرهنگ چیست. (1)
(آبان 1321)
🔹 پانوشت (از ویراینده) :
1ـ آن روز حکومت هر نامی داشت در هر حال پادشاهی بود و دانستن چنین معنیهایی بسود کسانی نبود. ولی دانستنی است امروز که شاهی برافتاده و حکومت ملایان ژست دمکراسی میگیرد در کتابهای علوم اجتماعی دبیرستان که به دمکراسی اشارهای میرود شما جز مجلس داشتن و انتخاب نمایندگان و رئیس جمهور نوشتهی دیگری که معنیهای بنیادی یاد شده در این گفتار را بشاگردان یاد دهد نمییابید.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🔸 نشر معنی مشروطه درمیان توده و آماده گردانیدن مردم برای آن (دو از سه)
🖌 احمد کسروی
معنی درست مشروطه آنست که مردم ، کشوری را که در آن میزیند خانهی خود شناخته این بدانند که خوراک و نوشاک و پوشاک و دیگر دربایستهای زندگانیشان از آن بدست میآید ، و اینست ارج آن را بدانند و همگی دلبستهی آن باشند و کوشش بآبادیش کنند و نگهداری آن را بایای[وظیفه] خود شناسند. در کشور مشروطه هر کس باید بداند که این بیستملیون مردم یا بیشتر یا کمتر که در آن سرزمینند با یکدیگر پیمان همدستی دارند و اینست هر یکی باید نه تنها دربند آسایش خود و خاندان خود ، بلکه دربند آسایش همهی توده باشد.
یک مردمی هنگامی که بپادشاه خودکامهی خود میشورند و ازو مشروطه میخواهند معنای این جنبش و شورش آنست که آن مردم بیدار شدهاند و معنی درست سررشتهداری (حکومت) را فهمیدهاند و اینست از یکسو بآن پادشاه میگویند : «تو برو ما خودمان این کشور را راه خواهیم برد ، خودمان آن را نگاه خواهیم داشت» و از یکسو با یکدیگر پیمانی میبندند که دست بهم دهند و بنگهداری کشور و بآبادی آن کوشند و گذشته از کوششی که هر یکی در راه تهیهی زندگانی برای خاندان خود میکند ، یک کوشش نیز در راه کشور بگردن گیرند و همهی کارهای سررشتهداری را از تهیهی سپاه و برپا کردن ادارات و گزاردن قانون و مانند اینها ، خودشان انجام دهند.
راستیرا بیستملیون مردم پیمان همدستی میبندند که در سود و زیان و سختی و آسودگی و جنگ و آرامش شریک باشند و مثلاً اگر روزی دشمنی از شمال هجوم آورد جنوبیان نگویند «بما چه» بلکه بیاری هممیهنان خود شتافته دشمن را پس زنند ، همچنین اگر دشمنی از جنوب رخ نمود شمالیان بیاری شتابند. اگر یک گوشهی کشور گرفتار آسیبی ـ از زمینلرزه و خشکسالی و مانند آن ـ گردید از دیگر جاها همدردی کنند و دست یاری بسوی آنان یازند.
اینست معنی درست مشروطه و اساس آن دو چیز است : یکی آنکه مردم یک کشوری رشد پیدا کرده و معنی درست سررشتهداری را دانسته و از خودکامگی که در واقع بردگیست بیزار گردیدهاند و اینست میخواهند با آزادی و سرفرازی زیند و خودشان کارهای کشور را راه برند. بدینسان که نمایندگانی از میان خود برگزیده رشتهی قانونگزاری و دیگر چیزها را بدست آنان سپارند. دیگری آنکه همگی با یکدیگر یک پیمانی برای دست بهم دادن و بنگهداری و آبادی کشور کوشیدن میبندند و راستیرا این «پیمان ورجاوند» است که ما بنام «میهنپرستی» میخوانیم و آن را یک چیز گرانمایهای میشماریم.
این است معنی درست مشروطه و سررشتهداری توده و این معنی است که میگوییم باید همگی بدانند و بفهمند و ارجش شناسند. این معنی است که بایستی در دبیرستانها و دانشکدهها درس داده شود ولی افسوس که در سراسر درسهای فرهنگ ایران کمترین پرداختی به این نشده است و همین نمونهایست که ارزش این فرهنگ چیست. (1)
(آبان 1321)
🔹 پانوشت (از ویراینده) :
1ـ آن روز حکومت هر نامی داشت در هر حال پادشاهی بود و دانستن چنین معنیهایی بسود کسانی نبود. ولی دانستنی است امروز که شاهی برافتاده و حکومت ملایان ژست دمکراسی میگیرد در کتابهای علوم اجتماعی دبیرستان که به دمکراسی اشارهای میرود شما جز مجلس داشتن و انتخاب نمایندگان و رئیس جمهور نوشتهی دیگری که معنیهای بنیادی یاد شده در این گفتار را بشاگردان یاد دهد نمییابید.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸