پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.61K photos
485 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
سرپاس رکن‌الدین مختاری
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 گفتار پنجم : منشاء زندگانی زمین و آب و هوا و آفتابست. (سه از سه)


ما در ایران به صنعت نیز نیاز بسیار می‌داریم. در زندگانی امروزی صنعت مرتبه‌ی عالی‌ای دارد. یکی از تحولاتی که باید در این کشور پیش بیاید در این زمینه باید باشد.

چیزی که هست نیازمان به تحولات در زمینه‌ی کشاورزی و بهم زدن وضع فعلی روستاها و شهرها بیشتر و پیشتر است. با وضع فعلی که خواربار به اندازه‌ی نیاز بدست نمی‌آید و بیشتر مردم زندگی را ربودن نان از دست همدیگر می‌دانند ، در صنعت و دیگر کارها پیشرفتی را که باید باشد نمی‌توان انتظار داشت.

بزرگی بیش از اندازه‌ی شهرها خود یکی از بدیهای زندگانی امروزیست و برخی ضررهایی دارد که ما را در اینجا فرصت گفتگو کردن از آنها نیست. از بزرگی شهرها کم کردن و افزودن به بزرگی روستاها خودش قدمی در راه اصلاح زندگانیست و باید پیش از هر کار دیگری انجام گیرد [1]، و کارگاههای صنعتی نیز تا بشود در آن روستاها (یا شهرهای کوچک) پخش باشد.

وانگهی روستاییان در ایران بسیار عقب مانده‌اند. شهریان عقب‌مانده‌اند و آنها از شهریان هم فاصله‌ی بسیار دارند. اینست می‌باید به حال آنها توجه بیشتری داشت و هرچه زودتر به حرکتشان واداشت ، و این حرکت جز از راهی که گفتیم نمیتواند روی دهد.

از زمینه‌ی خود دور نیفتیم : سخنمان از «ثروت» است. ایرانیان معنی ثروت را نیز نمی‌دانند و اینست خود را نادار می‌شمارند و این یکی از علتهای نومیدی ایشانست. بارها دیده می‌شود که چون صحبت کوشش به اصلاح کشور به میان می‌آید ، یکی سر برآورده می‌گوید : «نمی‌شود آقا!.. این کشور فقیر است» ، یا می‌گویند : «ما ملت فقیریم هیچی نداریم». اینها را با یک حال افسردگی می‌گویند که معلومست باور کرده‌اند. از بس روزنامه‌ها این جمله‌ها را نوشته‌اند در دلها جا گرفته.

باز می‌گوییم : ایرانیان از ثروتمندترین ملل جهانند. چنانکه گفتیم ثروت (یا آنچه یک ملت باید داشته باشد) ، در قدم اول زمین و آب و هوا و آفتاب و نیروهای بدنی و مغزی مردم است که این ملت کمتر از دیگران ندارند.

در ایران زمینهای قابل کشت کم نیست و ایرانیان از این باره نباید گله و ناله کنند. بویژه با زمینهای حاصلخیز مازندران و گیلان و گرگان و مُغان و سیستان و دیگر جاها که من کمتر می‌دانم. در این کشور آنهمه معادن زیر خاک می‌خوابد و هنوز ما کوششی برای بیرون آوردن آنها نکرده‌ایم. در این کشور رودهای بزرگی مانند رودهای آمریکا و دیگر جاها نیست. ولی آنچه هست قابل استفاده‌ی بسیار است. گذشته از آبهای فراوانی که در زیر زمین می‌خوابد و قابل بهره‌برداریست. هوای این کشور صافست. آفتاب نه همچون آفریقا و عربستان سوزنده ، و نه مانند کشورهای قطبی بی‌اثر است. اما نیروهای بدنی و مغزی ، گمان نمی‌کنم ایرانیان از این جهت از ملل پیشرفته‌ی اروپایی کمتر باشند.

از هیچ جهت جای گله نیست و این بسیار نابجاست که ایرانیان خود را «فقیر» بشناسند. بله ایرانیان دو چیز را کم می‌دارند که من اینک خلاصه یاد می‌کنم :

1ـ ایرانیان به علوم و صنایع اروپایی نیاز شدیدی ‌دارند که یاد بگیرند و در آباد کردن کشور و برخورداری از این موهبتهای خدایی از آنها استفاده کنند.

2ـ در ایران باید حقایق زندگانی خوب رواج یابد و ایرانیان از گمراهیها و نادانیهایی که به عنوان مذاهب یا ادبیات یا عرفان یا به هر عنوان دیگری گرفتارشان کرده و از زندگانی بازمی‌دارد رها بشوند و از روی فهم و بینش به کارهای زندگانی وارد بشوند.

[1] : خواننده‌ی هوشیار و آگاه از این سخنان خواهد دانست که ایرانیان از رهگذر دور ماندن از اندیشه‌های کسروی به چه زیانها و آسیبهای بزرگی برخورده‌اند.
———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🔸 3ـ همگی از این توده‌اند (یک از یک)

🖌 احمد کسروی


ما می‌گوییم : شما اگر می‌خواهید یک توده‌ی سرفراز و نیکنامی ‌باشید و در جهان به آسایش و آزادی زندگی کنید ، راهش آنست که بکوشید و نیک باشید. می‌گوییم : از گله و ناله و فریاد نتیجه نتواند بود.

این گفته‌های ما بکسانی گران می‌افتد و خوش نمی‌آید. اینان می‌خواهند که همیشه گناه را بگردن دیگران اندازند و با ناله و زاری و بدگویی خشم خود را فرونشانند و دیگر درپی چاره نباشند. می‌خواهند ما نیز در پرچم موافق میل ایشان رفتار کنیم و سخنان تندی نویسیم و باین و آن تعرض کنیم. می‌گویم : چنین کاری آسانست ولی نتیجه نخواهد داشت ـ باید کاری کرد که باین دردها چاره شود.

ببینید امروز همگی از وضع گذشته می‌نالند ولی علت آن را جستجو نمی‌کنند و درپی این نیستند که دیگر آن وضع بازنگردد.

امروز در روزنامه‌ها یک رشته گفتارهایی درباره‌ی زندان و شکنجه‌های آن نوشته می‌شود. کسانی که گرفتار زندان بوده‌اند و آزاد گردیده‌اند آنچه را که دیده و دانسته‌اند می‌نویسند و از مختاری رئیس پیشین شهربانی شکایتهای بسیار می‌کنند.

اینها همه راست است. مختاری نیز بیگفتگو گناهکار است و باید بکیفر خود برسد. ولی من می‌پرسم : مگر مختاری از آفریقا آمده بود؟! مگر از میان همین مردم نبود؟!..

من مختاری را نمی‌شناسم و هیچ گونه آمیزش با او نداشته و یک بار هم او را ندیده‌ام. ولی نیک می‌دانم که او نیز پیش از آنکه بآن مقام برسد همچون دیگران دم از وجدان می‌زده و نیکی از خود نشان می‌داده و از ستم و مردم‌آزاری نفرت می‌نموده. ولی چون بآن مقام رسیده از ضعف نفس خودداری نتوانسته و خوی درندگی آشکار ساخته.

شکایت از بدرفتاری پاسبانان زندان می‌شود. اینها همه راستست. ولی آیا آن پاسبانان از کشور دیگری آورده شده؟!.. آیا از میان همین توده برنخاسته؟!.. آنها همان کسانی هستند که می‌آیند و می‌نشینند و آنها نیز همان سخنانی را که بزبانهاست می‌گویند. آنها نیز دم از نیکی می‌زنند. چیزی که هست چون ضعیف‌نفسند همینکه اختیار بدستشان می‌افتد همچون درنده‌ی خونخواری گردیده آن دُژرفتاریها را می‌کنند.

پس بدانید که توده آلوده است. بدانید که باید بچاره‌ی این توده کوشید. چاره نیز همان است که هر کس نخست بخود پردازد و خود را آراسته گرداند.

داستان محاکمه‌ی 53 تن را در سه سال پیش خوانندگان فراموش نکرده‌اند. من در آن محاکمه که بودم خدا می‌داند آن روز یکی از روزهایی بود که من پیش خود کوچک گردیدم : روز نخست که 48 تن را آورده و در سالن فتحعلی‌شاهی بروی نیمکتها نشانده و در پیرامونهاشان پاسبانان و دیده‌بانان گمارده بودند ، و از یکسو قاضیان و کارکنان دادگاه و از یکسو وکلای مدافع ، برای محاکمه آماده می‌شدند من نگاه می‌کردم دیدم همه‌ی کسانی که در اینجا هستند جز دربند خودنمایی نیستند. به هر یکی می‌نگریستم می‌دیدم گردن راست گرفته ، و سینه پیش آورده و با یک تفاخری ایستاده که تو گویی یک فوج سربازند و شهری را فتح کرده‌اند. یا تو گویی این 53 تن دشمنان قهاری بوده‌اند و اینان با دلیری و زور بازو آنها را دستگیر ساخته‌اند. یک نگاههای خشم‌آلودی بسوی آنها می‌انداختند که بتصور نیاید.

مخصوصاً می‌نگریستم «دادیار» که در دست راست دادگاه بروی یک بلندی می‌نشست یک تن ضباط در پشت سر او می‌ایستاد که پرونده‌ها را یکایک باو بدهد. همان ضباطِ هیچ‌کاره چنان گردن می‌افراشت و سینه جلو می‌داد که تماشا داشت.

دادستان که یا از کمی نطق و بیان و یا بملاحظه‌ی دیگری خود بدادگاه نیامده دستیارش را فرستاده بود ، با اینهمه از خودنمایی بازنمانده پیاپی می‌آمد و می‌رفت و دستورها می‌داد و دخالتها می‌کرد. اگر از یکایک کسان سخن رانم مایه‌ی رنجش خواهد بود.

بالاخره محاکمه آغاز یافت. «ادعانامه» خوانده شد. من نمی‌دانم آن را که تدوین کرده بود که در مقدمه‌اش زور خود را بکار برده و چنین خواسته بود که جرم را هرچه بزرگتر نشان دهد. از جمله عبارت «مقدمین بر علیه استقلال کشور» را بکار برده بود که من همین را ایراد گرفته گفتم :

«اقدام بر علیه استقلال کشور در قانون مادّه‌ی جداگانه دارد که شما در این ادعانامه بآن استناد نکرده‌اید و کیفر آن «اعدام» است که شما نخواسته‌اید. با اینحال چرا این عبارت را گنجانیده‌اید؟!..» از اینگونه ‌ایرادهای بسیاری داشت.

محاکمه چند روز امتداد یافت. پس از بازپرسها و رسیدگیها نوبت دفاع بوکلاء رسید. یکی از آنان که اروپا دیده و در آنجا درس خوانده بود بجای مدافعه از متهم ، بستایش از اروپا پرداخت و ایران و ایرانیان را نکوهش بسیار کرد. دیگری که سفری باروپا کرده دو یا سه ماهی در شهرهای آن گردیده بود او نیز سفر خود را گفت و داستانی از آنجا یاد کرد.

👇
دیگری چون از دسته‌ی دیگر بود بمناسبت روز رمضان یک حدیثی خواند و قدری موعظه کرد. همچنین هر یکی بیش از همه خود را و دانش خود را نشان داد و جز دو سه تنی بدفاع حسابی نپرداخت.

سپس نوبت دفاع بخود متهمان رسید. دفاعهای اینها شنیدنی بود. هر یکی بنوبت خود سخنان مغزداری گفتند و به بیگناهی خود دلیلها یاد کردند. جز از دو یا سه تنی که بگفته‌های بیهوده‌ای پرداختند دیگران رفتار بسیار متینی کردند. یک دسته از شاگردان دانشکده‌ها تنها گناهشان آشنایی پیدا کردن با دکتر اَرانی و گوش دادن بسخنان او بود.

اینان با دلیل بیگناهی خود را به رخ دادگاه کشیدند ، و از سختیهای زندان سخنها راندند ، و از بیتابی و ناآرامی مادران و خواهران خود شرحها سرودند. برخی از اینان چنان دفاع کردند و سخنان مؤثری گفتند که بیشتر شنوندگان را بگریه ‌انداختند.

بیگناهی این دسته چندان روشن ، و این دفاعهاشان چندان مؤثر بود که من یقین داشتم اینها را رها خواهند کرد. می‌دانستم محاکمه ساده نیست ، با اینحال گمان محکومیت به بیشتر از پانزده یا شانزده تن نمی‌دادم. می‌گفتم : برای بازمانده چون هیچ عنوانی نیست تبرئه خواهند کرد. ولی برخلاف این تصور دو روز دیگر چون حکم دادند دیده شد بیش از دو تن را تبرئه نکرده‌اند.

کنون شما ببینید آیا تنها مختاری گناهکار است؟!.. آیا آن قاضیانی که چنین رأیی داده‌اند گناهکار نیستند؟ آیا چه گناهی بدتر از اینکه کسانی بروی میز داوری نشینند ولی گوش بسفارش یا دستور دیگران دارند؟!..

از آنسوی می‌پرسم : آیا این قاضیان از حبشه آمده‌اند؟ آیا نه از میان همین توده برخاسته‌اند؟! آیا نه از ردیف دیگران می‌باشند؟! آیا شما می‌پندارید که اگر دیگران بجای آنان گمارده شوند بهتر خواهند بود؟!.

اگر چنین می‌پندارید اشتباه کرده‌اید. آن قاضیان از همین توده‌اند و تنها آنان نیستند که پا بروی حق می‌گزارند ، اگر دیگران را بجای آنان گماریم همان رفتار خواهند کرد. از هزاران تن یکی پیدا می‌شود که گوش بهوا و هوس ندهد و بخاطر شغل یا بامید ترفیعِ رتبه از راه راستی برنگردد.

بالاخره نتیجه آنست که توده آلوده است. از چنین توده‌ قاضی ، و وکیل ، و سرشهربانی و زندانبان و پاسبان بهتر از این درنیاید. اینست باید به نیکی توده کوشید ، و آن نیز با بدگویی از مختاری و آه و ناله از شکنجه‌های روزهای زندان و مانند اینها بدست نیاید. باید از راهش وارد شد ، و راهش همینست که ما پیش گرفته‌ایم.

نمی‌گویم : باید بدیهای مختاری یا دیگران را ننوشت. می‌گویم : آنها را که می‌نویسید نتیجه ‌این را بگیرید که توده آلوده است و با ما همراهی کنید که بچاره‌ی این آلودگی کوشیم.

(پرچم روزانه شماره‌ی 13)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 گفتار ششم : هر کسی می‌تواند به اندازه‌ی لیاقت و کوشش خود از زندگانی برخوردار شود. (یک از شش)


یکی دیگر از چیزهای گفتنی داستان بهره‌مندی یا برخورداری هر کسی از امکانات جهان و از خوشیهای زندگانیست. این یکی از موضوعاتیست که درباره‌اش بسیار فکر شده و سخنان بسیاری گفته‌اند. ما هم در این زمینه سخنانی داریم.

همانطور که گفتیم آدمها باید دست بهم داده کوشش کنند و کالاهایی تهیه کنند و به کارهایی مشغول شوند ، و آن وقت آنها را با هم معاوضه کنند. حالا سخن در دو چیز است : یکی آنکه اندازه‌ی برخورداری هر کسی از این کالاهای تهیه شده و از نتیجه‌ی کارها چه باشد؟.. به هر کسی چه اندازه سهم داده شود؟.. آیا در یک ملت همه یکسان باشند و به همه سهم یکسان داده شود و یا کمی و زیادی در میانشان باشد؟.. دیگری آنکه سهم دادن از چه راه انجام شود و سهم هر کسی یا هر خانواده‌ای چگونه بدست او برسد؟.. اینها دو داستانست و باید از هر یکی جداگانه سخن گفته شود :

نخست درباره‌ی اندازه‌ی برخورداری. آنچه ما می‌دانیم مساوات کامل در میان آدمها نشدنی است. روشنتر بگویم : مساوات کامل نه شدنیست و نه خوبست که بشود ، زیرا آدمها یکسان آفریده نشده‌اند و پیداست که آفریدگار یا طبیعت یکسانی آنها را نخواسته. چیزیست بسیار آشکار : کسانی در هوش و استعداد و یا در نیروی بدنی به دیگران برتری ‌دارند و معلومست که لیاقتشان بیشتر است و به تهیه‌ی کالاها و راه افتادن چرخ زندگانی و در ضمن به آبادی جهان بیشتر از دیگران می‌توانند کمک کنند.

در ضمن علوم و هنرها که مردم یاد می‌گیرند و در راه زندگانی استفاده می‌کنند یکسان نیست. یکی علم یا هنرش بیشتر است و دیگری کمتر ، یکی علم و هنرش سودمندتر است و دیگری کم‌سودتر.

از اینها گذشته ، اندازه‌ی کوششها هم یکسان نیست. کسی بیشتر دلسوزی به جامعه می‌نماید و بیشتر کوشش می‌کند و دیگری دلسوزی نمی‌نماید و جز کوششِ کمی نمی‌کند.

برای مثال میگویم : یک پزشک که صدها کسان را از مرگ یا از مرگ توأم با زجر نجات میدهد ، با یک خیاط که لباس می‌دوزد برای توده یکسان نیست. همان طور پزشکی که هر زمان نیاز افتاد از استراحت خود گذشته بر سر بیماران می‌رود با پزشکی که جز در ساعتهای خاصی کار نمی‌کند یکسان شمرده نمی‌شود.

پس چون آدمها یکسان نیستند و دانسته‌ها و کوششهاشان هم یکسان نیست ، در برخورداری از امکانات جهان و از خوشیهای زندگانی هم نمی‌شود که یکسان باشند. در این باره راه عادلانه آنست که هم شایستگی خدادادی ، و هم اندازه‌ی کوشش هر کسی در نظر گرفته شود و قانون این باشد که «هر کسی می‌تواند به اندازه‌ی شایستگی خود از داشته‌ها و خوشیهای جهان برخوردار شود» ، روشنتر بگویم : هر کسی هر اندازه که به آبادی جهان و گردش چرخ زندگانی اجتماعی کمک می‌کند به همان اندازه می‌تواند برخوردار باشد. بله راه عادلانه و قانون عادلانه اینست و کاری که باید کرد آنست که این قانون به اجرا درآید.

آمدیم بر سر آنکه این سهم دادن یا سهم بردن از چه راه انجام شود و سهم هر کسی چگونه بدست او برسد؟.. در این باره آنچه ما می‌دانیم خرید و فروش ، یا بازار و تجارت که گفتیم ، خود راهی برای تقسیم شدن کالاها و سهم یافتن هر کسی یا هر خانواده‌ای می‌باشد.

شما خوب فکر کنید که ما اگر بخواهیم یک روز دروازه‌های شهر تهران را ببندیم و هرچه بار از بیرون می‌آید در یک میدانی پایین بیاوریم و هرچه رسیده است ، از روغن و غله و هیزم و زغال و برنج و چیت و پارچه و قند و شکر و میوه‌ها و مانند اینها که شمردنش به درازی خواهد کشید ، در یک جا پهلوی هم بگذاریم و هرچه در شهر ساخته و تهیه شده از کفش و کلاه و رخت و فرش و ظروف مسی و بسیار مانند اینها ، بیرون برده پهلوی هم بگذاریم ، و آن وقت آغاز کنیم آنها را بخانواده‌ها تقسیم کردن و به هر یکی سهمی دادن ـ روشنست که برای چنین کاری هزار نفر بیشتر کارمند نیاز خواهیم داشت و هر اندازه که ملاحظه کنیم و بیشتر بکوشیم باز کار را آنطور که می‌بایست به انجام نخواهیم رسانید. گذشته از آنکه بسیار چیزهاست که تقسیم‌شدنی نیست و یقیناً مشکلات بسیاری به وجود خواهد آمد.

در حالی که الان از راه خرید و فروش ، همان کالاها روزانه خودبخود به خانواده‌ها تقسیم می‌شود بی‌آنکه مشکلی به وجود بیاید. اینست می‌گوییم : خرید و فروش خود راهی برای تقسیم شدن کالاها است.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🔸 4ـ باید نیکان جدا گردند (یک از دو)

🖌 احمد کسروی


برای نیکی یک توده گذشته از آنکه باید نیک و بد دانسته شود و آنگاه هر کسی بخود پردازد ، یک شرط بزرگ دیگر اینست که بنیاد زندگی بروی نیکی باشد که اگر کسی نیکو بود قدرش دانند و پاسش دارند ، و اگر بد بود خوارش گیرند و پستش شمارند. این خود عامل بزرگی در نیکی توده است.

کنون من می‌پرسم : آیا توده‌ی شما این شرط را داراست؟.. اگر بگویید داراست راست نگفته‌اید. ما خود می‌دانیم که در این توده چنان حالی نیست. در این توده نیکان قدری ندارند و از بدان هم تنها کسانی شکایت می‌کنند که از بدی آنها صدمه کشیده‌اند ، وگرنه دیگران معنایی ببدی آنان نمی‌دهند و خوارشان نمی‌دارند.

از مختاری اینهمه شکایت نوشته می‌شود. این شکایت را کیها می‌نویسند؟.. تنها آن کسانی که گرفتار چنگال او بوده‌اند. دیگران پروایی ندارند. اگر فی‌المثل مختاری بازگردد و همچنان سرشهربانی شود از قدرش نخواهند کاست و باین بیدادهایش ترتیب اثر نخواهند کرد. مختاری را برای مثل می‌نویسم. با هر بدی رفتارشان اینست.

از آنسوی اگر فرض کنیم بجای مختاری یک سرشهربانی دادگر و نیکویی بود و شب و روز ، خود را به رنج انداخته بآسایش مردم می‌کوشید آیا از او قدردانی می‌شد؟!..

همان قاضیانی که دیروز یاد کردم و گفتم در محاکمه‌ی پنجاه‌وسه تن چشم رویهم گزارده رأی دادند ، نظایر آنها بسیار است. اساساً امروز قضاوت یک پیشه‌ایست. یک قاضی بیش از همه در اندیشه‌ی نان و زندگانی خود می‌باشد و اینست در رأی دادن تنها ملاحظه‌ی آن می‌کنند که مبادا یک زورمندی را برنجانند و نانشان بریده شود. این چیزیست که پوشیده نتوان داشت.

ولی من می‌پرسم : اگر قاضیانی براستی قضاوت می‌کردند و در دادن رأی تنها حق و عدالت را منظور می‌داشتند ـ چنانکه از همین گونه قاضیان هستند و همیشه بوده‌اند ـ آیا مردم یا توده‌ی انبوه از آنها قدردانی می‌نمودند؟!.. یک جدایی میانه‌ی آنان با دیگران می‌گزاردند؟!.. اگر بگویید جدایی می‌گزاردند راست نگفته‌اید.

من خود این را آزمودم که اگر یک قاضی دلیری از خود نشان دهد و پروای این و آن نکرده تنها درپی حق و عدالت باشد و باین گناه از سر کار برداشته شود ، بیشتر مردم بجای قدردانی ازو بآزارش پردازند. یک دسته ملامتش کنند که چرا تهور نموده؟.. یک دسته بد گویند که خشک و دیوانه است. یک دسته حسد برند و آشکاره خوارش دارند. کسانی که خشنودی از کار او نمایند و بستایش پردازند آنان نیز چنین گویند : «آدم نیکیست. ولی اهل این زمان نیست. در این زمان آن کارها را نمی‌شود کرد».

بویژه اگر چنان قاضی دلیری کمچیز باشد و پس از بیرون افتادن از اداره کار دیگری برای خود پیدا نکند که زبانها برویش تندتر گردد و خواری و موهونی بیشتر باشد.

این حال مردم است. در این کشور جنبشی بنام مشروطه برخاست و نیکمردانی پا به پیش گزاردند و در راه این کشور جان باختند و گزندها دیدند ، مردم نه تنها قدرشان نشناختند ، یک دسته‌ی انبوهی همیشه بدگوی آنان بودند و به هر یکی عیب دیگری بسته آن را دستاویز زباندرازی می‌گرفتند.

هنگامی که من تاریخ مشروطه را نوشتم آشکاره دیدم کسانی بخشم آمده‌اند و از نزدیک و دور چنین می‌گویند : «نبایستی این قدر تعریف کرد» یا بمن رسیده می‌پرسند : «حقیقتاً اینها برای کشور می‌کوشیده‌اند و خودشان اغراضی نداشتند؟.». اگر آن تاریخ را دیگری آغاز کرده بود با همین سخنان از میدانش درمی‌بردند.

همین چند روزه که ما در پرچم عکسهای پیشروان آزادی را بچاپ می‌رسانیم و شرحهای مختصری درباره‌ی هر یکی می‌نویسیم ، این مایه‌ی دلتنگی یک دسته‌ای گردیده و بارها گله و شکایت می‌شنویم.

بهبهانی چند سال کوشیده و خود را بخطر انداخته و برای این کشور مشروطه و قانون درست کرده و سرانجام جان در این راه گزارده. ما از او یادی می‌کنیم و فلان آخوند دغل حسد برده و می‌کوشد مگر دروغهایی به بهبهانی بندد و این کار ما را بیجا وانماید.

نتیجه‌ی این سخنان یک چیز است ، و آن اینکه در این توده رشته از هم گسیخته و برای نیک و بد بنیادی نمانده ، و چون آرمانی یا مقصود مشترکی نیست زندگانی بروی شخصیت [فردیت] رفته. انبوه مردم درپی نیکی نیستند و آن را نمی‌خواهند ، این شکایتها که از بدی مختاری یا از کس دیگری می‌شود برای آنست که شکایت‌کنندگان خود صدمه دیده‌اند. وگرنه مردم درپی دنبال کردن بدان نیستند.

این درد است. اما چاره : باید یک دسته آزادگانی جدا گردند و دست بهم داده نخست خود نیک گردند و سپس بنیکی دیگران کوشند و به نیک و بد تقید نمایند و بی‌پروا نباشند ـ یک راهی را پیش گیرند و یک مقصدی را دنبال کنند. اینست چاره و بس. هم اینست آنچه ما می‌خواهیم و در راهش می‌کوشیم.

👇
اینکه می‌گویم «یک دسته» ، برای آنست که همگی نیکی‌پذیر نمی‌باشند. ما این را آزموده‌ایم و می‌دانیم دسته‌های انبوهی از این توده درخورِ نیک بودن نیستند. از آنسوی بنیکی همگی نیازی هم نمی‌باشد و ما نباید معطل آن باشیم.

(پرچم روزانه شماره‌ی 14)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 گفتار ششم : هر کسی می‌تواند به اندازه‌ی لیاقت و کوشش خود از زندگانی برخوردار شود. (دو از شش)


یکی از مباحثی که در میانه‌ی ما و دانشمندان سوسیالیستی است در این زمینه است که آنها بهتر دانسته‌اند در هر کشوری دولت کارها را بدست گیرد و مردم همه کارگر دولت باشند و برای او کار کنند و هرچه اینها تهیه می‌کنند و می‌سازند ، با دست دولت در میانشان تقسیم شود و به هر کسی سهمی برسد.

ولی ما می‌گوییم : این کار آزادی مردم را بیعلت از دستشان گرفتنست. آزادی مردم را گرفتنست در جایی که به آن نیاز نمی‌باشد. آن وقت این کار ضرر بزرگ دیگری نیز می‌تواند داشته باشد ، زیرا از استعدادها و نیروهای خدادادی مردم می‌تواند کم کند.

گذشته از اینها در آن حال دولت باید دستگاهی بزرگ برای تقسیم کارها و کسبها و گماشتن هر کسی به یک کاری و یا کسبی و نظارت به اندازه‌ی کوشش هر کسی برپا کند و به یک دستگاه بزرگ دیگری برای تقسیم کالا و سهم دادن به مردم نیازمند باشد. در حالی که در آزادی کار به اینها نیاز نیست و چنانکه گفتیم تقسیم کالاها نیز از راه خرید و فروش انجام می‌گیرد.

چیزی که هست و همه میدانیم آنست که الان که در ایران و کشورهای دیگر کار و کسب آزاد است و تقسیم کالا از راه خرید و فروش انجام می‌گیرد ، عدالت در میان نیست. بلکه بیعدالتیهای بسیار آشکار در میانست. در همین تهران که مثال زدیم ما هر روز می‌بینیم فلان زحمتکش و کارگر که ده ساعت بیشتر رنج برده و نیروهای بدنی خود را به کار برده هنگام غروب با یک مَن نان در زیر بغل خود به خانه برمی‌گردد. در همان حال فلان «مدیر کل» که در همه‌ی روز جز به کار کمی مشغول نبوده یا فلان تاجر که بیش از یک داد و ستد انجام نداده آسوده بخانه‌ی خود برمی‌گردد و با زن و فرزندان بر سر سفره‌ی رنگین می‌نشینند. این یک نمونه از هزار جور بیعدالتی‌هایی است که در این جامعه در زمینه‌ی برخورداری از داشته‌های جهان و خوشیهای زندگانی در جریان است و ما آنها را می‌بینیم. در اروپا بیعدالتیهای بالاتر از این هست. رواج ماشین و احداث کارخانه‌ها در آنجا پستی و بلندی را در میان ملتها هرچه بیشتر کرده.

همین بیعدالتیهاست که دانشمندان سوسیالیستی را به تکان آورده و به آن فکر (درباره‌ی دولتی بودن کارها و تقسیم کالاها را بدست دولت دادن) واداشته است. ولی ما می‌گوییم : بهتر است به این بیعدالتیهای زندگانی از راهش چاره کنیم تا نیاز به چنان کارهایی که آزادی مردم را گرفتن و بار دولت را بسیار سنگین کردنست نباشد.

همانطور که گفتیم : در این زمینه راه عادلانه که فهم و خرد بما نشان می‌دهد آنست که در یک جامعه هر کسی به اندازه‌ی لیاقت خدادادی و به اندازه‌ی کوشش خود از داشته‌ها و خوشیهای جهان برخوردار شود و بیشتر از آن نتواند. این یک قانون است که گمان نمی‌رود کسی تصدیق و یا قبول نکند. همانطور که گفتیم تنها کاری که باید کرد آنست که این قانون در میان ملتها به کار بسته شود و در جهان اجرا شود و آنچه ما می‌دانیم این کار به آسانی می‌تواند اجرا شود و مشکلاتی در برابر اجرا شدن این قانون عادلانه در پیش نمی‌باشد.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🔸 4ـ باید نیکان جدا گردند (دو از دو)

🖌 احمد کسروی


[در دنباله‌ی گفتار بالا در گفتار دیگری پس از شرح کوششهای توده‌های درگیر در جنگ دوم جهانی ، چنین نوشته] :

... کنون گفتگو در آنست که ما نیز باید در اندیشه‌ی آینده‌ی خود باشیم. ما نیز باید بکوششهایی برخیزیم. کنون که چنین هنگامه‌ای در جهان پدید آمده و ما هم زیان آن را می‌کشیم باری یک نتیجه‌ای برای خود بدیده گیریم. اینگونه بی‌پروا نشستن و لگام خود را بدست حوادث دادن کار خردمندان نیست.

یک چیز بسیار بدی که من در ایرانیان می‌بینم چشم دوختن بدست این بیگانه و آن بیگانه می‌باشد. دسته‌های انبوهی گرفتار این درد بیدردی شده‌اند ، و بیخردانه از فیروزیهای دیگران برای خود سهمی امید می‌بندند. این بدتر که هر دسته‌ای به یک سوی دیگری گراییده‌اند و چشم بسوی دیگری می‌دارند.

از این بدتر آنست که چون کسی را در این راه نادانی با خود همراه نمی‌بینند با او دشمن می‌شوند و تهمت می‌بندند. در نزد این بیخردان آدمی ‌باید یا طرفدار اینسو باشد و یا طرفدار آنسو. اینست چون کسی را همچون خودشان هوادار فلان بیگانه نمی‌یابند می‌گویند پس هوادار آن سوی دیگر است.

هنگامی‌ این گرفتاری را در زمینه‌ی مذهب داشتیم ، که همینکه ایراد بخرافه‌های شیعیگری می‌گرفتیم می‌گفتند : «پس شما سنی هستید». هنگامی تهمتْ بابیگری بود که هر کسی را که با خود همراه نمی‌یافتند می‌گفتند : «بابیست» اکنون هم تهمت اینگونه چیزهاست.

ما را باین کسان هیچ سخنی نیست و اینان را بحال خود می‌گزاریم. روی سخن ما به آزادگان و خردمندانست. به آنانست که می‌گوییم : هر توده‌ای باید خود بکوشد تا بجایی برسد. به آنانست که می‌گوییم در این جهان پرآشوب هیچ توده‌ای را دل بدیگری نخواهد سوخت. هیچ مردمی بخاطر دیگران از منافع خود چشم نخواهد پوشید.

می‌گوییم : باید بکوشیم و بجایی برسیم ، وگرنه این سالهای سخت نیز خواهد گذشت و این توده همان خواهد بود که هست.

ما نمی‌دانیم پایان جنگ چه خواهد بود. این می‌دانیم که پایان جنگ هرچه باشد و جهان به هر حالی بیفتد برای یک توده‌ی پریشان و آلوده جز خواری و درماندگی سرنوشتی نیست.

یک دسته می‌خواهند تنها باظهار احساسات بس کنند : بنالند و گله کنند ، و چون از این دسته رنجیده‌اند دل بدسته‌ی دیگری بندند ، و هواداری تندی از آنان نمایند. معنی «میهن‌پرستی» همین را شناخته‌اند و این بدتر که می‌خواهند هر روزنامه‌ای نیز پیروی از رفتار آنان کند.

یک دسته‌ی دیگری خود را باین یا بآن [به انگلیس ، به روس ، به آلمان و ...] بسته‌اند و گرایش آشکاری از خود نشان می‌دهند و کوششهایی بکار می‌برند.

اینها همه از درماندگیست ، همه از ضعف نفس است. یک دسته‌ی باخرد این می‌داند که تنها از اظهار احساسات هیچ نتیجه‌ای نتواند بود. چهل سالست این احساسات اظهار می‌شود و این ناله‌ها و گله‌ها درمیانست. آیا تاکنون چه سودی داشته که پس از این داشته باشد؟!.. این می‌دانند که ما باید خود بکوشیم و برای خود بکوشیم. از گرایش بدیگران جز زیان نخواهیم دید.

اگر کسانی براستی علاقه بکشور دارند و آرزومند کوشش در راه آن می‌باشند یک راه بیشتر بروی آنان باز نیست ، و آن اینکه خود دست بهم دهند و آلودگیهای توده را بدیده گیرند و بچاره‌ی آنها کوشند. اینست راه و جز این نیست.

چنانکه گفته‌ایم ما پرچم را برای همین بنیاد نهاده‌ایم. برای همین بنیاد نهاده‌ایم که اکنون که این هنگامه در جهان برخاسته و توده‌ها در راه زندگانی سختترین نبرد را می‌کنند ، در ایران نیز مردان باخرد و غیرتمندی دست بهم دهند و یک راهی را پیش گیرند و بکوششهایی پردازند.

چنانکه در عنوان گفتار شرح داده‌ایم تا جنگ درمیانست ما سالهای سختی را خواهیم گذرانید و چون جنگ بپایان رسد سختیهای دیگری پیش خواهد آمد. اینست باید به آمادگیهایی کوشید و هیچگاه منتظر حوادث ننشست.

(پرچم روزانه شماره‌ی 17)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸