پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.61K photos
485 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
✴️ پاکدینی چه می‌گوید؟

🖌 احمد کسروی

📝 3ـ اینها چاره‌ی گرفتاریهاست.


اینهاست آنچه ما می‌گوییم و می‌خواهیم. اینها سخنان مفت و پا در هوا نیست. اینها بزندگی بستگی دارد و چاره‌ی گرفتاریهاست. برای آنکه مقصودم روشن گردد می‌گویم ، امروز در جهان گرفتاریهایی هست که چاره‌ی آنها جز این گفته‌ها و کوششهای ما نیست. برای مثل یکی را یاد می‌کنم :

همه می‌دانید که از صد سال پیش در سایه‌ی پیشرفت دانشها یک رشته وسایلی برای زندگانی اختراع یافته است : راه‌آهن ، اتومبیل ، هواپیما ، تلفن ،‌ رادیو ،‌ ماشینهای کشاورزی و بافندگی و ساخت و ساز ، کامپیوتر ، موبایل و بسیار مانند اینها که در سراسر جهان بکار می‌رود. این افزارها مایه‌ی آسانی کارهاست. مثلاً ما راهی را که با اسب در بیست روز می‌پیمودیم امروز با اتومبیل در یک روز و با هواپیما در دو سه ساعت می‌پیماییم. خبری را که با پست در چهار و پنج روز می‌رسانیدیم اکنون با تلفن در چند دقیقه و از راه اینترنت در چند ثانیه می‌رسانیم.

این اختراعها هر یکی از راه دیگری مایه‌ی آسانی کارهاست. کسانی که ‌اینها را اختراع کرده‌اند جز اندیشه‌ی نیکی به مردمان نداشته و جز کاستن از رنجهای آنها نخواسته‌اند.

در حالی که در ظاهر نتیجه بوارونه‌ی اینهاست. باین معنی از روزی که ‌این اختراعها پیدا شده و تغییرها در زندگانی پدید آمده بجای کاسته شدن از رنج مردم ، بآن افزوده گردیده. این چیزیست که همه کس حس می‌کند.

در اروپا که کانون این اختراعهاست ، سختی زندگانی و رنج مردم تا بحدی بوده که گروهی از اروپاییان را با تمدن بدشمنی برانگیخته [1] . دسته‌هایی پدید آمده‌اند که تمدن یا پیشرفت زندگانی را مایه‌ی بدبختی مردمان شناخته خواسته‌اند بکوشند و مردمان را بحال زندگانی کهن چند هزار سال پیش بازگردانند.

این خود معمایی شده و کسانی راز آن را نمی‌دانند. ما راز آن را می‌دانیم و با گفته‌ها و خواسته‌های خود راه چاره‌اش را هم نشان می‌دهیم. ما در همین زمینه گذشته از نوشته‌های دیگر ، کتابی ‌جداگانه نوشته‌ایم (بخش یکم آیین). در اینجا هم اگرچه فرصت سخنِ مفصلی نیست بکوتاهی آن را شرح می‌دهم :

در زندگانی امروزی ، ما دو رشته نبرد می‌کنیم : یک رشته با طبیعت ، یک رشته درمیان خودمان با همدیگر. باین معنی ما از یکسو با کاشتن و درویدن و پختن و بافتن و ساختن و مانند اینها می‌کوشیم که نیازمندیهای زندگانی خود را از منابع طبیعی بدست آوریم و از یکسو در میانه‌ی خودمان یک رشته کشاکشها هست که هر یکی از ما می‌خواهد از دیگران پس‌تر نماند و بهره‌ی او از خوشیهای زندگانی کمتر از دیگران نباشد. همین کوشش ، به تنهایی باعث است که میان مردم کشاکشها و رنجهایی پدید آید.

مَثَل ما مَثَل یک دسته مسافر است که باهم می‌زیستند ولی یک بار رنج برده ناهاری می‌پختند و یک بار هم بر سر تقسیم آن باهم گلاویز می‌شدند و رنجهای دیگری می‌بردند.

این حالِ زندگانی غلط امروزیست و باید دانست سرچشمه‌ی سختیها و بدبختیها این کشاکش است که درمیان خودِ مردمانست. نبرد با طبیعت باین سختی نیست و در نتیجه‌ی اختراعها روزبروز آسانتر گردیده.

کنون سخن آنست که در آن جنبشی که دانشها و اختراعهای اروپایی در جهان پدید آورده اگرچه نبرد با طبیعت آسان گردیده کشاکش خود مردمان هم ، بیشتر و هم سخت‌تر گردیده. انگیزه‌ی آن هم دو چیزست :

1) این جنبش اروپایی با رواج مادیگری و بدآموزیهای آن توأم بوده و این بدآموزیها خودخواهی و طمع و دیگر خصلتهای ناپسند آدمی ‌را نیرومندتر گردانیده و پیداست که هرچه طمع و خودخواهی درمیان مردمان بیشتر باشد کشاکش درمیان آنها فزونتر خواهد بود. همان جمله‌ی «زندگانی نبردست» و مانندهای آن که با ‌هایهوی بسیاری در جهان رواج یافته خدا می‌داند که چه تأثیر بسیار بدی در زندگانی مردمان داشته.

2) این افزارها که اختراع شده تنها در نبرد با طبیعت و تهیه‌ی نیازمندیهای زندگانی بکار نرفته ، بیش از همه در نبرد خودمان با یکدیگر بکار می‌رود. مثلاً ماشین پارچه‌بافی تنها در این راه بکار نمی‌رود که ما بدستیاری آن پارچه‌ها بافته در راه نیازمندیهای خود بکار می‌بریم ، در این راه هم بکار می‌رود که سرمایه‌داران هر یکی یک یا چند ماشین راه ‌انداخته روزانه هزارها متر پارچه بیرون می‌ریزند و سودهای گزاف می‌برند و دست و پای بی‌سرمایه‌ها را می‌بندند. در واقع این اختراعها وسایل قدرتمندی در دست طمعکاران و پول‌اندوزان می‌باشند.

می‌باید گفت جنبش اروپا از یکسو با بدآموزیهای خود بآتش طمع و خودخواهی که در باطن آدمیانست باد می‌زند و آنها را سرکش‌تر و نیرومندتر می‌گردند و از یکسو وسایل قدرتمندی بدست طمعکاران و خودخواهان می‌دهد که در نبردی که دارند بحریفان خود غلبه کنند و آنها را بخاک نشانند.

👇
اینست راز آنکه در سایه‌ی اختراعهای اروپایی و تغییرهایی که آنها در زندگانی پدید می‌آورند رنج و سختی بیشتر می‌گردد. آمدیم که چاره چیست و چه باید کرد؟. در این باره هم ما گفتنیهای ارجداری داریم. باید دانست که چاره دو چیز است :

1) جلوگیری بوسیله‌ی قانونها : باید میدان سرمایه و ماشین را تنگ‌تر گردانید. چیزهایی که کارل مارکس و دیگران درباره‌ی سرمایه و کار گفته‌اند دلسوزانه و نیکخواهانه بوده. ما نیز در آن باره سخنانی داریم و می‌توان گفت ما یک سیستم آسانتر و طبیعی‌تر را برگزیده‌ایم. [2]

2) تکان دادن به خردها و فهمها : بدانسان که گفتیم ، باید مردمان حقایق زندگی را دریابند. دریافتن حقایقِ زندگانی اثر بسیار در جلوگیری از طمع و خودخواهی تواند داشت. چنانکه گفتیم اینها از خصلتهای سرشت جانیست و روانها و خردها هرچه نیرومندتر باشد اینها ناتوانتر خواهد گردید. جان و روان مانند دو کفه‌ی ترازوست که چون یکی بالا رفت آن دیگری پایین می‌آید. این خود حقیقتیست که روان و خرد با دانستن حقایق نیرومند و با دوری از حقایق گرفتار و ناتوان می‌گردد. جان نیز چنانکه نیروهای روانی همچون خرد و نیکخواهی و راستی‌پرستی تواناتر ‌گردد سستتر و ناتوانتر می‌گردد.

باید دانست خردها گاهی اسیر هوس و خودخواهی و حسد و خشم و مانند اینها می‌گردند و دیگر آزاد نیستند. این خرد آزادست که مستقلانه داوری می‌کند و نیک را از بد تشخیص می‌دهد. تکان دادن به خردها که گفتیم همان آزاد گردانیدن خردها از بند نیروهای جانی است.


🔹 پانوشتها :

1ـ گروههای پراکنده‌ای هستند که بزندگانی ساده در دل طبیعت رو آورده‌اند. از سوی دیگر ، تیره‌هایی از جمله کویکرها (Quakers) ، منونیت‌ها (Mennonites) ، آمیش‌ها (Amish) و هوتری‌ها (Hutterites) نیز به این گونه از زندگی نامدارند.

2ـ کتاب «کار و پیشه و پول» دیده شود.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 17ـ سرچشمه‌ی درماندگیهای ایران (یک از یک)


در این سه ماه که پرچم را پراکنده می‌کنیم یک نتیجه‌ای بدست آمده و آن اینکه روزنامه‌ی ما یک دسته خوانندگان خاص پیدا کرده ـ یک دسته خوانندگان پیدا کرده که پرچم را نه سرسری و از راه هوس ، بلکه با دقت و از روی فهم می‌خوانند و بمطالب آن علاقه‌مند می‌باشند. این نتیجه مغتنم است و ما امیدمندیم این خوانندگان روزبروز فزونتر گردند و بالاخره یک دسته‌ای که رستگاری و رهایی این کشور با دست آنان خواهد بود پدید آید.

پرچم یک روزنامه‌ای که تنها مقصودش پر کردن ستونها باشد و هرچه بدستش افتاد یا باندیشه‌ی نویسندگانش رسید بچاپ رساند نیست. این روزنامه مقصدی را دنبال می‌کند و راه آن را از پیش در اندیشه گرفته و می‌خواهد گام بگام به پیشرفت پردازد.

ما تاکنون چند گامی را پیش رفته‌ایم و اینک می‌خواهیم در اینجا یک گام برجسته و بزرگی را برداریم که راه را تا مسافت درازی برای ما آسانتر گرداند و ما را بمقصود هرچه نزدیکتر سازد. می‌خواهیم در سه چهار شماره به یک موضوع بزرگتر و مهمتری پردازیم :

همه می‌دانیم که ما در زندگی پس مانده‌ایم. امروز شما با هر کسی از ایرانیان که بهره از فهم و غیرت دارد گفتگو کنید از حال توده و کشور دلتنگ و گله‌مند است. این دلتنگی و گله‌مندی بیجا نیست. ایران یک کشور بزرگی بوده و از دویست سال پیش در نتیجه‌ی حوادث کوچک گردیده. از آنسوی زندگانی در این کشور از هر باره افسوس‌آور می‌باشد و چیزی که خوشدلی‌آور است کمتر پدیدار است.

در زمان استبداد رشته در دست ناصرالدین‌شاه و مظفرالدین‌شاه بود ، و مردم همگی گناه را بگردن دربار انداخته گمان دیگری نمی‌بردند ، و برای چاره به برانداختن استبداد می‌کوشیدند. ولی اکنون سی‌وشش سال می‌گذرد که در ایران مشروطه برپا گردیده و رشته بدست خود توده افتاده ، و در این مدت نتیجه‌ای که مایه‌ی خشنودی باشد بدست نیامده. زیرا همان مشروطه ناانجام مانده و با آنهمه جانفشانیها به نتیجه‌ای که منظور بود نرسیده.

از اینسوی در این سی‌وشش سال هر کشاکش که با دیگران رخ داده ما شکست یافته و سرافکنده بیرون آمده‌ایم. در این مدت چاره‌ای بناتوانی توده ‌اندیشیده نشده.

پس از همه ، امروز به هر سویی که بنگریم و هر رشته از کارهای زندگانی را که بسنجیم جز مایه‌ی سرافکندگی و دلتنگی نیست. اگر بگوییم رشته‌ی کشاورزی و آبادی کشور رو به‌ پیشرفت است نیست. در صنایع گامهای شایسته‌ای برداشته‌ایم برنداشته‌ایم. بدانشها رواج شایانی داده‌ایم نداده‌ایم. عقاید و اخلاق توده بدیگران مزیت دارد ندارد. کوتاه سخن : یک چیزی که مایه‌ی تسلی و دلخوشی باشد نیست.

چرا چنین است؟... چرا با آنهمه کوششها که شده و می‌شود نتیجه بدست نمی‌آید؟.. بیگفتگوست که یک علتی در کار است و باید آن علت را بدانیم و بچاره پردازیم و خود همینست که می‌خواهیم در چند شماره بگفتگو گزاریم. همینست که می‌خواهیم خوانندگان با فهم و اندیشه‌ی خود در این مبحث با ما همراهی نمایند و یک رشته گفتارهایی را که در این زمینه نوشته خواهد شد با دقت بیشتری بخوانند و در پیرامون آنها اندیشه بکار برند و اگر مطلبی از دلشان گذشت بنویسند و بپرسند ، و بالاخره چون علت دانسته گردید درباره‌ی چاره‌جویی با ما همدستی و یاوری دریغ نگویند. امروز این گفتگو بزرگترین بحثی است که ما توانیم داشت. سرنوشت ملیونها و هزارملیونها مردمان با این گفتگو و با نتیجه‌ی آن تغییر تواند یافت. تاریخ ایران با این مبحث سیر خود را دیگر تواند گردانید.

این همه را گیج گردانیده که چرا ایرانیان چنین درمانده‌اند؟! چرا همیشه در حوادث شکست می‌خورند؟!.. چرا نمی‌توانند یک زندگانی خوشی آماده گردانند؟!.. بسیاری از مردم باین بس می‌کنند که بگویند : «این مردم بدند ، اینها آدم نمی‌شوند»، یا بگویند : «این توده دِژِنِرِه [=تباه و بیکاره] شده» که شما اگر بپرسید : «چرا بدند؟. بدیشان چیست؟..» یا بپرسید : «چرا دژنره شده‌اند؟!..» پاسخی نخواهند توانست.

از آنسوی این درماندگی ایرانیان و شرقیان عنوان بدست برخی از نویسندگان اروپایی داده که شرقیان را «شایسته‌ی پیشرفت» نشمارند و اینان را یک جنس پستتری از آدمیان بشناسند و همیشه با دیده‌ی توهین بشرقیان بنگرند. ولی این اندیشه بسیار خامست. شرقیان نه از حیث فهم و خرد و نه از جهت توانایی تنی ، کمتر از غربیان نیستند و این درماندگیها نتیجه‌ی یک رشته آلودگیهاست که باید از آنها پاک گردند.

ما خشنودیم که آن آلودگیها را که مایه‌ی این بدبختیها و درماندگیهاست پیدا کرده و راه چاره‌اش را نیز شناخته‌ایم. خدا را سپاس می‌گزاریم که ما را در این راه فیروز گردانیده.

👇
چنانکه بارها گفته‌ایم این درماندگیهای ایرانیان نتیجه‌ی تصادف یا از راه قضا و قدر نیست. آن ناکسانی که همیشه نام قضا و قدر را می‌برند و حوادث را بآن محول می‌گردانند دشمنان و بدخواهان این توده‌اند. باید بیچون و چرا پذیرفت : «ما خود بدیم که از جهان بدی می‌بینیم» ، قضا و قدر را با ما هیچ کاری نیست. خدا ما را خوار و زبون نمی‌خواهد.

از آنسوی این بدیها و آلودگیها بچند رشته است که هر یکی در سهم خود مایه‌ی درماندگی و بدبختی می‌باشد ولی اساس همه‌ی آنها یک چیز است ، و آن «اندیشه‌های پراکنده» می‌باشد. آری منشاء بدبختی‌های ایرانیان (بلکه بدبختی‌های سراسر شرق) اندیشه‌های پراکنده است. ما بارها در نوشته‌های خود باین اشاره کرده‌ایم. ولی می‌خواهیم در اینجا بتفصیل از این زمینه گفتگو کنیم و آن را چنانکه می‌باشد روشن گردانیم. دوباره می‌گویم : این گفتگو بسیار مهم است و خوانندگان باید این را بااهمیت تلقی نمایند. ما باید در اینجا از سه زمینه سخن رانیم :

1) اندیشه‌های پراکنده چیست و از کجا پیدا شده؟..

2) چه رابطه میان آنها با درماندگیها و بدبختیهای ایرانیانست؟..

3) راه چاره‌ی آنها چیست؟..

از هر یکی از اینها جداگانه سخن خواهیم راند.

(پرچم روزانه شماره‌ی 79)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
ناصرالدین‌شاه
مظفرالدین‌شاه
✴️ پاکدینی چه می‌گوید؟

🖌 احمد کسروی

📝 4ـ یکی از موضوعهای مهم دین است.


خوانندگان شاید ندانند که ‌امروز یکی از گرفتاریهای بزرگ جهان موضوع دین است. در قرنهای گذشته مردانی پیدا شده جنبشهایی پدید آورده‌اند و بنیاد گزارده‌اند که هنوز از میان نرفته و از هر یکی دستگاهی بازمانده : زردشتیگری ، دین یهود ، مسیحیگری ، اسلام که هر یکی دسته‌هایی ـ بیش یا کم ـ پیروان دارد.

در حالی که جنبشهای اروپایی با اینها از چند راه ناسازگارست. زیرا از یکسو دانشها با تعبیرات آنها درباره‌ی آسمان و زمین و خورشید و ماه و ستاره و دیگر چیزها سازش ندارد. مثلاً داستان آفرینش آسمانها و زمینها در شش روز یا داستان آدم و حوا از چیزهاییست که با دانشها سازگار نیست و نمی‌تواند بود.

باآنکه «دین یک بنیاد بس استواری دارد و چنین نیست که همگی آن بیپا باشد» ، آیینهایی که آنها برای زندگانی اجتماعی نهاده‌اند و دستورهایی که می‌دهند با حال امروز جهان راست نمی‌آید. مثلاً موضوع خلافت در اسلام با دمکراسی که ‌امروز در سراسر جهان رواج یافته راست نمی‌آید. دستورهای مالی که آن دین داده با اندیشه‌های سوسیالیستی و جلوگیری از سرمایه سازش پیدا نمی‌کند.

در اروپا هنگامی که دانشها تازه رو برواج می‌نهاد کشیشها بدستاویز دین با آنها بنبرد سختی برخاستند و بدانشمندان گزندها و آزارهای بسیار رسانیدند. بلکه یک رشته خیانت‌ها در تاریخ بیادگار گزاردند. ولی کم‌کم نیروی حقایق فیروز درآمد و دانشها از پیشرفت بازنماند. کشیشها شکست خورده به خاموشی گراییدند. این بار بآن بس کردند که دستگاه شکست‌خورده‌ی خود را نگه دارند.

همان حال در شرق با ملایان اسلامی ‌رخ داده. در اینجا هم ملایان سالیان دراز با دانشها و اندیشه‌های نوین اروپایی به پیکار پرداختند. با مشروطه کار را به جنگ و خونریزی کشانیدند. اینجا هم به نگهداری دستگاه شکست‌خورده‌ی خود پرداختند.

این حال دینها با دانشها و اندیشه‌های نوین است. نکته‌ای که هست آنست که چنانکه دینها نتوانسته‌اند جلو دانشها را گیرند ، دانشها هم نتوانسته‌اند و نمی‌توانند دستگاه‌های کشیشان و ملایان و حاخامان و موبدان را از میان بردارند.

اساساً این آزموده گردیده که دانشها با همه‌ی ناسازگاری آشکار که با آموزاکهای[=تعلیماتِ] دینی دارد آنها را از میان برنمی‌دارد. سست می‌گرداند ولی از ریشه نمی‌کَنَد. در برابرش آموزاکهای دینی نیز دانشها را سست می‌گرداند و اثرهای آنها را کمتر می‌سازد.

نتیجه ‌این می‌شود که کسی که درس می‌خواند مغز او پر از اندیشه‌های سستِ متناقض می‌گردد. در این باره در ایران داستانهای شگفت‌آور بسیار دیده‌ایم. این در این چند روزه رخ داده که جوان درسخوانده‌ای با من سخنی می‌رانَد و می‌گوید : «شما چه دلیل دارید که حکومت فردی که اسلام معین کرده بهتر از دمکراسی نیست؟!. ما عقلهامان به تشخیص مصالح کفایت نمی‌کند» این را می‌گوید و پس از چند دقیقه بازگشته می‌پرسد : «مسئله‌ی روح که مسلماً درست نیست. شما چه دلیل دارید که معاد راستست؟!.» از اینها هزار داستان توان یاد کرد.

مردمان امروز درمیان تناقض زندگی می‌کنند : از یکسو در دانشکده‌ها آن درسهاست و از یکسو در کلیساها این آموزاکهاست. فلان جوان دانشهای طبیعی می‌خواند و رتبه‌ی دکتری پیدا می‌کند و در همان حال کشیش گردیده تورات و انجیل را با آن سخنانش که سراپا به ضد دانشهاست زیر بغل می‌زند و برای موعظه و سخنرانی به ‌اینجا و آنجا می‌رود. فلان پرفسور که کمترین باوری بتورات و انجیل ندارد و عیسا و موسا را نمی‌پذیرد در جای خود که خدا را آنطور که آن کتابها نشان داده‌اند باور نمی‌کند و در همان حال ناچار می‌شود در روزهای یکشنبه یا در عروسیها و سوگواریها به کلیسا رود و آواز به آواز کشیشها انداخته دعا بخواند و چون می‌میرد باید کشیشی با دعای خود او را پاک گرداند و روانه‌ی بهشت سازد. اینست حال جهان.

ما می‌گوییم این گرفتاریست. چرا باید جهانیان دچار چنین حالی باشند؟ چرا باید در هر زمینه‌ای حقایق بمیان نیاید؟

از همه بدتر آنست که بسیاری از دولتها اینها را افزاری برای پیشرفت سیاست خود گرفته‌اند ، و چون در آن باره سخن درازست نمی‌خواهم در اینجا بآن درآییم.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 18ـ چگونه می‌خواهید آب پاشید و آتش را خاموش نبینید؟!.. (یک از یک)


در سال 1304 که از سفر خوزستان برگشته در تهران بیکار بودم روزی بخانه‌ی یکی از دوستان میهمان رفتم. چون باهم نشستیم و بگفتگو درآمدیم دوست ما چنین گفت : دیروز در مجلسی بودیم چند نفر از روزنامه‌نویسان و نویسندگان نیز بودند و سخن از درماندگیهای ایران می‌رفت. بیست سالست این کشور مشروطه شده و در این مدت کوششهای بسیار بکار رفته. ولی نتیجه‌ای بدست نیامده بلکه ما روز بروز عقبتر رفته‌ایم. می‌گفتیم علت این چیست؟.. فلان نویسنده می‌گفت : توده بیسواد است. باید معارف را تعمیم و توده را باسواد گردانید. فلان روزنامه‌نویس باو پاسخ داده گفت : اساس اخلاقست باید اخلاق مردم را اصلاح کرد. دیگری گفت : باید بمردم درس وطن‌پرستی داد. پیشرفت مردمان اروپا از میهن‌پرستیست. باز دیگری گفت : باید کاری کرد که قانونها اجرا شود. مردم چون مدتی در زیر قانون زندگی کردند خود بخود تربیت می‌شوند. بدینسان در یک مجلس چهار عقیده پیدا شد و هر یکی از اینها دلیلها برای عقیده‌ی خود یاد می‌کرد و یک ساعت بیشتر مباحثه می‌رفت.

دوست ما این داستان را می‌گفت و مقصودش آن بود که من بگویم کدام عقیده درستتر است. ولی من چون اندیشه‌ی روشنی نداشتم بخاموشی گراییدم. دوباره پرسید و گفتم موضوع باین آسانی نیست. گفت : من دلم می‌خواهد ما ایرانیها یک نصف دارایی خود را بدهیم و درد این کشور را بدانیم و یک نصف دیگر را بدهیم و چاره‌ی آن را بدست آوریم.

اکنون آن دوست ما مرده است و پس از پانزده سال آنچه داستان را بیاد من انداخته جمله‌های اخیر اوست. آری مردمی که دچار بدبختی گردیده ناتوان و درمانده شده‌اند سزاست که دارایی خود را در راه چاره‌ی آن بکار برند. سزاست که شب و روز آرام نداشته باین کار کوشند.

اینست من بخوانندگان دوباره یادآوری می‌کنم که آن سخنانی را که ما در پرچم در زمینه‌ی درماندگیهای ایرانیان و علت آن نوشتیم از قبیل سخنان دیگر نشمارند و آنها را نیک خوانند و باندیشه سپارند و با فهم و خرد خود قضاوت نمایند. چنین انگارید که یک انجمن بزرگی برپا کرده چنین می‌خواهند که درباره‌ی درماندگیهای این توده و علتهای آن گفتگو شود و شما را نیز بآن انجمن خوانده‌اند و یکی برخاسته چنین می‌گوید : علت درماندگیهای ایرانیان این اندیشه‌های پست و پراکنده‌ایست که از هزار سال پیش ، از زمان سلجوقیان و مغولان پیدا شده و در کتابها و دلها جا گرفته ، و سپس دلیل‌هایی را که ما در شماره‌های پیش یاد کردیم شرح داده و از یکایک شما خواهش می‌کند که آنها را بیندیشید و نظر خود را بگویید.

ما پرچم را برای چند مقصودی بنیاد نهاده‌ایم که یکی از آنها گفتگو در این زمینه‌هاست و اینست دوست می‌داریم خوانندگان هر یکی اندیشه‌ی خود را بنویسند و بفرستند و اگر ایرادی دارند بگویند. ما می‌خواهیم درد بخوبی شناخته گردد و همه آن را بشناسند و سپس از چاره گفتگو کنیم و دست بهم داده آن را پیش بریم. [1]

این نشناختن درد بایرانیان بسیار گران بسر می‌آید. چه امروز هزاران کسانی رنج می‌برند و پول می‌ریزند و کتابهای زمان سلجوقی و مغول را که سراپا زیانست بچاپ رسانیده درمیان مردم نشر می‌کنند ، و چون زیان آنها را نمی‌دانند کار خود را نیک می‌شمارند. هزاران کسان آن کتابها را خریده با لذت می‌خوانند و آسیبی را که از آن بفهم و مغز خود می‌رسانند درنمی‌یابند. روزنامه‌ها پیاپی آن بدآموزیهای کهن را با بدآموزیهای نوینی که از اروپا ارمغان رسیده بهم آمیخته هر روز منتشر می‌گردانند. اینها همه نتیجه‌ی نادانستنست.

چیزیست بسیار روشن : شما اگر چند شب پیاپی با رستمنامه یا شهنامه بسر برید و داستانهای آن را با میل بخوانید ، این در گفتار و کردار شما تأثیر خواهد داشت و شاید در راه رفتن همچون پهلوانان گام خواهید برداشت. کسی اگر سه چهار شب پیاپی بسینما رود و حرکات چارلی چاپلین را تماشا کند بیگمان در رفتارش اثرهایی خواهد داشت و بی‌آنکه خود بفهمد تقلید از چارلی چاپلین خواهد کرد. شما اگر کتاب میز رابل [2] ویکتور هوگو را با میل و عقیده بخوانید بیگمان جایی در دلتان برای ژان والژان باز کرده آرزومند خواهید بود که همچون او بکارهایی پردازید.

👇
چنین فرض کنیم به یک کسی ستمی رفته و او خشمناک شده می‌خواهد انتقام بکشد و با یک چهره‌ی برافروخته‌ای آماده گردیده که بسر ستمگر رود با او زدوخورد نماید ، و شما در همان هنگام باو رسیده و شروع بسخن کرده چنین می‌گویید : «ای بابا این چه خیالیست شما دارید؟!.. این زندگانیِ چند روزه باین چیزها نمی‌ارزد. بعلاوه کارها دست خداست. شما بخدا سپارید او خودش بهتر انتقام می‌کشد ..» این سخنان را بگویید خواهید دید کم‌کم خشمش فرونشست و عزمش سست گردید و با این فلسفه‌ی بیغیرتی بخود تسلی داده و پی کارهای خود رفت. اینها چیزهاییست که از صبح تا شام صدها مانندش رو می‌دهد و شما با دیده می‌بینید.

نمی‌دانم پس چگونه می‌خواهید که مردم آنهمه سخنان رنگارنگی را که درباره‌ی جبریگری با نثر یا نظم گفته شده ، و آنهمه فلسفه‌های بیغیرتی که بافته گردیده ، آنهمه نکوهشهایی که از دنیا سروده شده و همگی در کتابها پر است بخوانند و بشنوند ولی تأثیری درآنها نکند و اراده‌شان را نکشد؟!.. چگونه می‌خواهید که آب بروی آتش بپاشید و آن آتش را خاموش نبینید؟!..

(پرچم روزانه شماره‌ی 92)

🔹 پانوشتها :

1ـ ما در کانال تلگرامی پاکدینی (@pakdini) نیز چنانکه پیشتر گفته‌ایم خواستی جز آنکه حقایق روشن شود و بدینسان راه کوشش این توده باز گردد نداریم. پس خوانندگان با نوشته‌های خود به این آرمان یاری کنند. برای این خواست ، ما دو گونه گفتار می‌پذیریم : یکی گفتارهایی که در هواداری از نوشته‌های کانال باشد یا هرچه به استواری و روشنی آنها کوشد و دیگری ایراد به سخنان ما به شرط آنکه دادگری را رعایت کنند و خواستشان روشنی حقایق باشد.

2ـ امروزه این کتاب بنام «بینوایان» شناخته می‌گردد.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🔹 پایندگی یک توده بیش از همه در سایه‌ی نکوخوییست

🖌 احمد کسروی