پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.59K photos
479 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
نگزاشت سخن من بپایان رسد و گفت : «خود شما نُه سالست می‌کوشید ، چه نتیجه برده‌اید؟!..» گفتم : چه نتیجه‌ای می‌خواستی ببریم؟!.. شما نتیجه را معنی کنید. ما نُه سالست می‌کوشیم و از کوششهای خود هم نتیجه برداشته‌ایم. ما با سوزن کوه می‌کنیم. ما درمیان چهارده کیش و چند مسلک و چند بدآموزی ایستاده می‌گوییم : باید همه‌ی اینها از دلها بیرون رود و حقایق جای آنها را گیرد و تاکنون آن توانسته‌ایم که آواز خود را بگوش ده‌ها هزار و صدها هزار کسان برسانیم و هزارها کسان را با خود همراه گردانیم. آیا این نتیجه نیست؟!.. اینکه چنین کوششی در برابر صدها فشار و کارشکنی و دشمنی پایداری نموده و از میان نرفته خود یک فیروزی بزرگی می‌باشد. شما اگر یک مرد بافهمی هستید و غرضی در دل ندارید ، ببینید دیگران در راه پیشرفت مقاصد خود (مقاصدی که در برابر اندیشه‌های ما بسیار بی‌ارزش است) چه تلاشها بکار می‌برند و چه جانفشانیها می‌نمایند. بیست و سی سال می‌کوشند و ملیونها جوان را بکشتن می‌دهند و باز نومید نمی‌گردند. شما می‌گویید ما چون در نُه سال بهمه‌ی مقاصد خود دست نیافته‌ایم این را دلیل نافیروزی شماریم و با شما هم‌آواز گردیده بگوییم : «این مردم نمی‌شوند!». ولی این یک چشمداشت بسیار بیخردانه‌ایست که از ما می‌کنید. بخصوص که ما نیک می‌دانیم این سخنان از دلهای پاک برنمی‌خیزد و آنچه شما و دیگران را باین گفته و مانندش وامی‌دارد جز رشک پلید و خودخواهی و نادانی نیست. اینها را گفته با تحقیر از پیش خود دورش راندم.

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 6

🖌 کوشاد تلگرام

🔶 جُستار اعتماد ـ 2


صدها تَن در مجلات ، کتابها و سخنرانیها درباره‌ی خورد و خواب و شیوه‌ی زندگی از جمله ورزش پندها می‌دهند ولی آیا به همه‌ی آنها می‌توان اعتماد کرد؟! آیا سراغ ندارید کسانی را که از پیروی به دستورهای این ناآگاهانِ آگاه‌نما به تن و روان خود آسیب زده‌اند؟!

اینها که از اعتماد گفتیم هنوز بخش ناگفته‌ی بس ارجمندی دارد که باید به آن نیز پرداخت. چگونگی آنکه ، اعتماد در یک توده و اجتماع حکم چسب میان مردمان را دارد که آنها را به یکدیگر همبسته و متحد نگاه می‌دارد که این خود از لازمه‌های نیرومندی یک توده است. وارونه‌ی آن نیز بی‌اعتمادی در یک اجتماع است که همچون خوره تار و پود توده را رفته‌رفته خورده می‌پوساند.

امروز که فضای مجازی پر شده از پندهای ناآگاهانه و دستورهای آسیب‌آور ، مردم بستوه آمده نمی‌دانند با این سیل پندها و اخبار و سخنان که راست و ناراست به هم آمیخته چه کنند. اعتمادِ صد درصد به فضای مجازی از روز نخست درست نبود. اکنون بیش از گذشته اعتماد به آن کاسته شده.

در آغاز پدیداری اینترنت ، بسیاری از مردم شادمانیها می‌کردند که در سایه‌ی آن دسترس به آگاهیها بسیار آسانتر از گذشته شده. در حالی که هرچه آشناتر شدیم دانستیم این نه راست است. چنین انگارید که دهها سال پیش یکی که در سمنان می‌نشسته اگر آگاهی‌ای که می‌خواسته از کتابخانه‌دارهای شخصی آنجا نمی‌یافته ناچار بوده برای جستجو به کتابخانه‌ی آستان در مشهد برود یا به تهران به کتابخانه‌های مجلس ، ملی یا دانشگاه تهران سر بزند. ولی امروز همان سمنانی می‌تواند با اینترنت از همان شهر بیشتر کتابخانه‌های نه تنها ایران بلکه جهان را جستجو کند.

در گذشته صد یک مردم کسان آگاهی بودند که چیز می‌نوشتند و چون به حقیقت پایبندی بیشتر داشتند کمتر ناراست را با راست می‌آمیختند. ولی امروز صد بلکه هزار برابر آن گفته‌ها ، نوشته‌ها ، پیکره‌ها (عکس) و فیلمها را می‌توانند از اینترنت بدست آورند که یک علتش آنست که امروز هر کسی با اندک سواد و آگاهی دسترس به اینترنت دارد و می‌تواند از هر جای معتبر یا نامعتبری سخنی یا پند و دستوری را ـ راست یا ناراست ـ برداشته در اینترنت و پیامرسانها بپراکند. روشنتر بگوییم : راستیها در میان خروارها سخن ناراست و بدآموزی مدفون شده است.

پس ما امروز می‌باید در میان انبوه آگاهیها هوش بگماریم و کوششها کرده عمر خویش تباه کنیم تا راست را از ناراستها بازشناسیم. گذشته از آنکه بدآموزیها و غلط‌آموزیها نیز چندین برابر گذشته‌ها شده. این گرفتاری بزرگی است که همه کس از آن نالان است. جای پرسش است ریشه‌ی این گرفتاری در کجاست؟!.. چاره در چیست؟!..

ما گرفتاری را نخست در بی‌پروایی به حقایق می‌دانیم. بسیاری از مردمان میان گمان و حقیقت جز اندک جدایی نمی‌گزارند. برای آزمایش ، شما در انجمنی بپرسید : «آیا مصریان در زندگی پیشترند یا پاکستانیها؟». می‌بینید کسانی هیچ جستجو نکرده ، آگاهی از آن دو توده بدست نیاورده به اظهار نظر و گمان برمی‌خیزند. بدتر آنکه کمتر کسی هم می‌پرسد : «اینها را از کجا می‌گویی؟!». در یک زمینه‌ای ناآگاهانه به سخن درآمدن یکی از رایجترین گرفتاریها در این کشورست.

پس شگفت نیست که سخنان مردم بیش از همه از روی گمان و کمتر از روی جستجو و پژوهش باشد. راستی را در میان ما ایرانیان حقیقت ارج خود را ندارد. اگر ما مردمِ حقیقتجویی بودیم گرفتاریهامان این اندازه نبود. بسیارند کسانی که بی‌آنکه به نتیجه‌ی سخنان خود بیندیشند زبان به گفتن می‌گشایند.

«یک مرد خردمندی که معنی آدمیگری را می‌داند و دربند نیک و بد می‌باشد سخن برای او مایه لازم دارد. باین معنی که تا دلیلی درمیان نباشد و اطمینان پیدا نکند تنها از روی گمان زبان بگفتن نگشاید ...». (پرچم روزانه شماره‌ی 172)


در اینجا چیزهایی بیاد می‌آید که جا دارد از جستار خود چندی کناره گیریم و به آنها بپردازیم. به دو بازگویی زیر بس می‌کنیم :
«... دیدم بدآموزیهای مادّیگری چنان تكانشان داده و گستاخشان گردانیده كه باید فرسنگها از آنان گریخت. ... دیگری كه او نیز استاد است به هر كار زشت و پستی می‌پرداخت. چون با كسانی كشاكشهای حزبی می‌داشت ، روزی دیدم دروغهایی بآنان می‌بست و چنین می‌گفت : «در مبارزه آدم باید از هیچ كاری بازنایستد! اساس زندگانی مبارزه است!»». (در پیرامون روان ، ص 9)


غرق شدن شادروان صمد بهرنگی در رود ارس را می‌دانید. در آن سالها هم یک دسته بودند که کمترین ارجی برای حقیقت نمی‌شناختند و بی‌آنکه به تأثیر دروغ در میان توده‌ پروا کنند گفتند : بهرنگی را ساواک کشت. انبوه مردم هم که نه جستجوگر و بینشور بلکه دهان‌بین و فریبخوار بودند همان را باور کردند. یکی از آن دروغسازان که افسوسمندانه از برجستگان توده بشمار می‌آمد و خود رمان هم می‌نوشت ، چنین گفته بود :

👇
«اما در باب صمد در این تردیدی نیست که غرق شده ، اما چون همه دلمان می‌خواهد که قصه بسازیم ، خب ، ساختیم دیگر»!


این خود مهارتی است که بتوان راست را از ناراست بازشناخت. عواملی در این مهارت دخالت دارد که از مهمترین آنها بینش و آگاهیهای عمومی است. کسانی زودتر فریب می‌خورند که آگاهیهاشان کمتر باشد.

امروز به این مهارت «بینش رسانه‌ای» می‌گویند. ما چون نمی‌خواهیم از سخن خود دور افتیم در اینجا به آن نمی‌پردازیم. همین اندازه بگوییم که این پرسشها به بازشناختن راستی از ناراستی بما یاری می‌کند :

1ـ کی این را گفته؟ (بدست آوردن اندازه‌ی دانش گوینده در آن زمینه و خوشنامی او)
2ـ‏ چه مدرکی نشان داده؟
‏3ـ خواستش از انتشار این سخنان چه بوده؟

———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 32ـ خود نمی‌کوشند و بکوشش دیگران نیز رشک می‌برند (دو از دو)


کسانی از آنان از مجادله لذت می‌برند و پافشاری دارند که بر سر هر گفتگویی بحث و جدل پیش آورند. تاکنون بارها گفته‌ایم ، خدا بآدمی خرد داده تا هر سخنی که شنید بداوری آن سپارد و اگر براست یافت بیدرنگ بپذیرد ، بارها گفته‌ایم : این پراکندگی اندیشه‌ها که شما گرفتارش هستید چاره‌ای جز این ندارد که حقایقی بیرون آید و این پندارهای پراکنده از میان رود و شما اگر رستگاری می‌خواهید باید از پذیرفتن حقایق سر بازنزنید ، بارها گفته‌ایم مجادله و پیکار هیچ نتیجه‌ای ندارد و جز نشان نادانی یک کسی نتواند بود ـ با این حال گروهی بجای آنکه سخنان ما را نیک بیندیشند و داوری کنند و اگر پرسشی پیدا کردند بنویسند و اگر ایرادی یافتند بپرسند تنها درپی آنند که یکی را از یاران ما بدست آورند و بمجادله و هیاهو پردازند و بلکه گفتگو را بزباندرازیها و عیب‌جوییهای شخصی بکشانند.

یکی از یاران می‌گوید : بمجلسی رفتم دیدم گفتگو از نوشته‌های شماست و بدگوییهایی می‌کنند. این یکی خاموش نگردیده آن دیگری بسخن می‌پردازد. من خود را ناآشنا نموده گفتم مطلب بر سر چیست؟.. این بدگویی به چه عنوانست؟.. گفتند او می‌گوید : شاعر نباشد ، صوفی نباشد ، فلسفه نباشد ، مذهب نباشد. گفتم : بهمین عبارتها نوشته است؟!.. یکی از ایشان که زباندارتر بود گفت : بهمین عبارتها ننوشته مطالب مفصلی نوشته که نتیجه‌اش این عبارتها می‌شود. گفتم خواهش می‌کنم یکی از نوشته‌های او را بمن نشان دهید. نخست گوش نمی‌دادند ولی چون ایستادگی نمودم رفتند و یک جلد کتاب «راه رستگاری» آوردند. من آن را گرفتم و قدری ورق زدم و گفتم : راست می‌گویید. این با صوفیگری و فلسفه و شعرای خراباتی و بسیار چیزهای دیگر مخالف است. ولی من می‌بینم برای هر مطلبی دلیلها می‌آورد پس بهتر است از این دلیلها گفتگو کنید که آیا راست است یا نه؟.. این را گفته آغاز کردم گفتار پانزدهم را که درباره‌ی صوفیگری است خواندن ، و چون چند جمله‌ای می‌خواندم می‌گفتم خوب باین چه باید گفت؟!.. اینکه دلیل می‌آورد؟.. بدینسان یک صفحه بیشتر را خواندم و بسیاری از حاضران نرم گردیدند و بخاموشی گراییدند. ولی یک تن بهیاهو برخاسته چنین گفت : این دلیلها برای خود او خوبست ما مجبور نیستیم که دلیلهای او را بپذیریم. گفتم عجب سخنی می‌شنوم. چطور مجبور نیستید دلیلها را بپذیرید؟!. مگر دلیل هندوانه یا خربزه‌ی دکان بقالست که شما مختار باشید بخرید یا نخرید؟!.. آن مردمی که خود را در پذیرفتن و نپذیرفتن دلیل آزاد شمارند و در برابر حقایق بهیاهوی پردازند سرنوشتشان همین باشد که درمیان بیست‌ملیون ، ده تن با یک اندیشه و باور پیدا نشود و در سختترین روزی نیز همدستی نتوانند ، و اینست همیشه در برابر حوادث شکست خورند و لگدمال دیگران گردند. دیدم با این سخن نیز رام نشد و این بار عنوانهای دیگری پیش آورد و اینبود رشته‌ی سخن را بریدیم و از مجلس برخاستم.

این نمونه‌ای از نادانیهای ایشانست. ببینید برای خودخواهی و کینه‌ورزی تا چه ‌اندازه از فهم و خرد دور می‌افتند : «ما مجبور نیستیم دلیلهای او را بپذیریم» بیهوده نیست که یک توده بدینسان خوار و بی‌ارج گردیده. بیهوده نیست که همچون حشرات لگدمال و نابود می‌گردد. این سزای آن پستیها و نادانیهاییست که ما یک نمونه‌اش را شرح می‌دهیم.

من بارها یادآوری کرده‌ام و بار دیگر یادآوری می‌کنم که با اینگونه کسان بگفتگو نباید پرداخت. همینکه کسی را دیدیم درپی فهمیدن حقایق نیست و گوش بدلیل نمی‌دهد باید بیکبار ازو چشم پوشید و رشته‌ی گفتگو را برید. یکی از چیزهایی که در آیین ما نارواست چَخِش (مجادله) می‌باشد که باید سخت پرهیز داشت بخصوص با نادانانی که ببدگوییها و عیبجویی‌های شخصی می‌پردازند. این نادانان پستتر از آنند که ما با ایشان سخنی رانیم. آری ما باید بنشر حقایق کوشیم و این را یک وظیفه‌ی خدایی شناسیم. ولی این وظیفه در جاییست که کسی را شایسته‌ی حقایق یابیم ، و اینگونه کسان کم نیستند. اگر تیره‌درونان دلیل‌ناپذیر فراوانند پاکدرونان راستی‌پژوه نیز کم نمی‌باشند. اینست باید از آن تیره‌درونان درگذریم و باین راستی‌پژوهان پردازیم.

(پرچم روزانه شماره‌های 191 و 192)

——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 7

🖌 کوشاد تلگرام

🔶 جُستار اعتماد ـ 3


اگر شما در زمینه‌ای آگاهیهای فراوان اندوخته باشید و ببینید کسی بی‌آنکه دانشی در آن باره دارد به سخنان غلطی برخاسته و شنوندگان را گیج و گمراه می‌گرداند ، آیا به تصحیح سخنانش برنمی‌خیزید؟! اگر ببینید کسی داستانی را که شما خود نیک می‌دانید ، برای دیگران بازمی‌گوید و در آن نکته‌هایی را نهان داشته یا به گزافه‌ آلوده یا سخنان «دست اندر کارانِ» داستان را دیگر می‌گرداند ، آیا رفتار او را بد نمی‌دانید؟!.. آیا به اعتراض برنمی‌خیزید؟!.

بیگمان رفتار کاربران در کاهش آگاهیهای غلط مؤثر است. افسوسمندانه بیشتر مردم از کنار آگاهیهای غلط چشم‌پوشانه می‌گذرند. حال آنکه اگر آگاهان وظیفه‌ی خود بدانند که تا جایی که می‌توانند در برابر ناآگاهان ایستادگی کنند ، همین کوشش به کاستن از آن ناراستها یاوری خواهد کرد.

هرچه یک مردمی به سودهایِ اعتماد بیشتر پی برند ، کمتر به کاری خواهند پرداخت که نتیجه‌اش کاستن از اعتماد مردم باشد. اعتماد چنانکه گفته شد گوهر بس گرانبهایی است. از زبان یک سرمایه‌دار بنام جهان گفته شده : «من آماده‌ام همه‌ی سرمایه‌ی خود را بدهم ولی اعتماد همگان ازآنِ من باشد».

در قانونهای کشورهای پیشگام جهان نشانه‌های بسیاری از کوشش به حفظ یا بهبود اعتماد می‌توان دید. مثلاً مراحل انتخابات و قانونگزاری در مجلس نمایندگان را در این کشورها تا توانسته‌اند روشن (شفاف) گردانیده‌اند تا مردم به سیستم سیاسی بی‌اعتماد نباشند. خواست اصلی سازمان FATF گزاردن استانداردهایی برای جلوگیری از پولشویی است که یکی از نتیجه‌های آن افزودن به اعتماد همگانیست. همچنان در برخی کشورها رسیدگیهای قضایی را آشکار (شفاف) گردانیده‌اند ، که خواست اصلی آن حفظ اعتماد همگانیست.

سودهای اعتماد و زیانهای بی‌اعتمادی بسیارند. ما درپی آن نیستیم که در اینجا به یکایک آنها بپردازیم. خواننده‌ی جویا خود می‌تواند از منابع معتبر یاد بگیرد.

باید دانست اعتماد مردم به همدیگر از رفتار و خویهای ستوده برخیزد ، از ناستودگی برنخیزد. برای مثال ، یکی از آنها رازداری است. به افرادی که رازدار نباشند کسی اعتماد نمی‌کند. گذشته از رازداری و امانتداری که عامل اعتماد در بسیاری مؤسسات و دستگاهها مانند بانکها و پیامرسانهاست ، یکی دیگر از ستودگیها وفاداری به حقیقت است. مثلاً شفافیت در رسیدگیهای قضایی و مراحل انتخابات که اعتماد مردم را به انتخابات سالم و دادگری در دستگاه قضایی برمی‌انگیزد ، از وفاداری به راستیها سرچشمه می‌گیرد. از اینروست که هرچه از راستیها دور شویم از اعتماد کاسته‌ایم. روشنتر بگوییم اعتماد همبستگی نزدیکی با رفتار حقیقتجویانه دارد.

آدمی در سرشت خود دوستار حقیقت است و راستی را به دروغ ترجیح می‌دهد. این خیم ستوده در آدمی نامهایی همچون راستی‌پرستی ، حقیقت‌جویی و آمیغ‌پژوهی دارد.

در بازنمودن پیشامدها و داستانها نیز این خیم آدمی نمودار است. می‌خواهد راست آنها را بداند. آن بچگانند که از دروغ و گزافه‌ها دلخوش می‌شوند : علاءالدین چراغی جادویی خرید که چون دست به آن مالید غولی از چراغ بیرون آمد تا آرزوهای او را برآورد. او با آن آرزوها به مال و داراک فراوان رسید ، بر روی قالی پرنده بسفرهایی پرداخت و توانست دل شاهزاده‌ای زیبا را بدست آورد. رستم که راه می‌رفته زمین می‌لرزیده ، بر پشت هر اسبی نشسته او را تاب وزن رستم نبوده تا سرانجام رَخش را یافته که توانسته به او سواری دهد. تیر آرش یک روز و نیم در راه بوده تا سرانجام در دوردستها به درختی نشسته. اگر چنین خویی در بزرگترها دیده شود ، ایشان را کسان رشد نایافته شماریم.

یک آدمی‌ای که روان درستی دارد همیشه درپی آنست که راستِ داستانها را جسته بدست آورد و از شاخ و برگ دادن به آنها پرهیزد. تاریخنویسان همین کوشش را دارند. ایشان همیشه بدنبال راستی داستانها و پیشامدهایند. اعتمادی که به تاریخ داریم نیز از همین راهست. پس کسانی که به داستانهای تاریخی پرداخته در آنها دست برده‌اند کسان ارجمندی نیستند. از اعتمادِ مردم سود جسته‌اند.

در هر کاری باید به داوری خرد گردن نهاد. اینکه کسانی به داستانهای تاریخی پرداخته آنها را با پنداربافیهای خود درآمیخته‌اند چنانکه راست از دروغ نتوان بازشناخت خرد از این کار بیزار است. گو آنکه در اروپا و کشورهای بنام جهان چنین گمراهی‌ای رواج دارد.

اینکه در اروپا و دیگر کشورها رماننویس و رمانخوان فراوان هست و به سینمای فیلمهای پنداری نیز سخت دلبسته‌اند ، از ناستودگیهاست. ما نباید خرد خود را ببازیم و چون ایشان در دانش و تکنولوژی پیشرفت کرده‌اند ، هر رفتار آنان را ستوده بشماریم.

در این باره ما در روزهای آینده جداگانه سخنانی خواهیم آورد تا زمینه هرچه روشنتر گردد.

———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 33ـ سازمان پرورش افکار لازم است (یک از یک)


گردآورنده : این نوشته در پاسخ بخواننده‌ای است که راه درمان خویهای بد مردم را پدید آوردن «سازمان پرورش افکار [1] » می‌نمود و آن را پیش می‌نهاد و همچنین دو تن دیگر که به خرابی وضع ادارات ایراد گرفته چاره نشان می‌دادند.


پرچم : آقای عمادی بدانند که ما با این کوششهای خود به «پرورش اندیشه‌ها» پرداخته‌ایم و بسازمان دیگری نیاز نیست. هر چیزی سرمایه لازم دارد. پرورش اندیشه‌ها بسته به آنست که یک دسته‌ای با اندیشه‌های راست و سودمند باشند و دست بهم داده ‌اندیشه‌های دیگران را نیز راست گردانند. شما اگر می‌خواهید یک سپاه مرتب و آراسته‌ای پدید آورید باید یک دسته افسرانی را که خود دانش و سرمایه دارند وادارید که هر کدام گروهی را از جوانان تربیت کنند و در فنون جنگی آموخته گردانند وگرنه راه دیگری نخواهید داشت. چنین انگارید که شما افسرانی ندارید ولی پافشاری می‌کنید که باید سپاهی ترتیب داده شود آیا چه نتیجه‌ای از این پیدا می‌شود جز از آنکه هر کس با یک ترتیب من‌درآورده‌ای گروهی را ورزیده گرداند و یک سپاهی پدید آید که جز بدرد مسخره و خنده نخورد. شما می‌گویید : «پرورش افکار» و هیچ نمی‌اندیشید که پرورندگان که‌ها باشند؟.. شگفتتر آنست که این داستان یک بار آزموده گردیده. در چند سال پیش یک دستگاهی بهمین نام پدید آوردند و خرجهای گزافی را بگردن گرفتند ولی چون سرمایه‌ای درمیان نبود نتیجه آن شد که بیست و سی تن بمیان افتادند و بمردم نطقهایی کردند : یکی از شاه‌پرستی سخن راند و در کشورِ مشروطه شاه را یگانه امیدگاه مردم نشان داد ، دیگری از پرورش ذوق (که ما هیچ نمی‌دانیم ذوق چیست؟) گفتگو کرد ، سومی از مقامات سعدی و حافظ سخن راند ، چهارمی ستایشهای گزافه‌آمیز از تیمور لنگ سروده او را «دارای اخلاق پیغمبری» نامید ، پنجمی از رادیو [2] گفتگو کرد ، ششمی از حجامت سخن راند و مردم را خندانید ... این شد نتیجه‌ی پرورش اندیشه‌ها و جز این نبایستی بود. چنانکه امروز هم اگر بخواهند از همان راه بیایند همان نتیجه را خواهند گرفت و جز پریشان‌گوییهای خنک سودی در دست نخواهد بود.

راه درست پرورش اندیشه‌ها همینست که ما حقایق مهمی را نشر می‌کنیم و این باعث است که صدها و هزارها مردان و جوانان باور و اندیشه یکی گردانند و سپس هر یکی در نوبت خود آموزگار توده باشند و همه را دارای یک اندیشه گردانند. آقای عمادی و دیگران نیز باید این راه را تقویت کنند و از این راه بکنار نروند.

آن گفتارهایی که آقایان حکمی‌زاده و محیط [3] درباره‌ی خرابی ادارات و راه چاره‌ی آنها نوشتند ما بنام همراهی بچاپ رسانیدیم وگرنه دوباره می‌گوییم تا کارها از ریشه درست نگردد تنها یک بخشی از آن درست نخواهد گردید. امروز با حال کنونی ، ادارات اصلاح‌پذیر نیست. یک توده‌ی اینچنانی اداراتش بهتر از آن نتواند بود.

آقایان محیط و حکمی‌زاده ایراد گرفته‌اند که بسیاری از کارکنان ادارات پول دولت را حرام و دزدیدن آن را بخود حلال می‌شمارند. این یک ایراد بزرگیست. از یک توده‌ی اینچنانی چشم رستگاری نتوان داشت ولی باید فراموش نساخت که این در اساس کیش آنهاست و این ایرادها که شما می‌گیرید اگر نتیجه دهد جز این نخواهد بود که از کیش [دست] بردارد و این زمان هم گرفتار مادّیگری گردیده باز دزدی را زشت نخواهد شمرد و اگر چاره بخواهیم راه آنست که معنی درست دین روشن گردد و این کیشها که خود گمراهیست از میان رود و این همانست که در جزو کوششهای ماست.

آقای عمادی هوادار جدی فرهنگ هستند. میگویند باید فرهنگ را تعمیم داد ولی هیچ اندیشیده‌اند که کدام فرهنگ؟.. اگر مقصودشان فرهنگ کنونیست نتیجه‌ی آن همانست که خودشان در همین گفتار شرح داده‌اند. اگر فرهنگ دیگری را می‌گویند آن که وجود ندارد و باید بکوشیم بوجود آوریم.

اینها را می‌نویسم و مقصودم آنست که آقایان شتاب در کار کنند و اندیشه‌های خود را بچیزهای جزیی صرف نکنند. راه نیکی همینست که ما پیش گرفته‌ایم و باید همه‌ی نیرو و توان خود را در این راه بکار بریم. ما اگر از همین یاران خود چند هزار تن آموزگار پدید آوریم خواهیم توانست همه‌ی اندیشه‌ها را اصلاح کنیم و این زمینه‌ی دیگر اصلاحات را فراهم خواهد گردانید. الحق باید در این راه کوشیم.

(پرچم روزانه شماره‌ی 192)

🔹 پانوشتها :

1ـ «سازمان پرورش افکار» اداره‌ای در زمان رضاشاه بود که مردم را به خواستها و تصمیمهای دولت آشنا می‌کرد و می‌کوشید با برگزاری سخنرانیها و جشنهایی ایشان را با دولت همراه و هم‌اندیشه گرداند.

2ـ همانا خواست «اهمیت رادیو» بوده. در آن هنگام هنوز ایران رادیو نداشت.

3ـ حکمی‌زاده همانست که کتاب «اسرار هزارساله» را نوشته. محیط نیز جوان روشن‌اندیشی بوده که در دادگاه «مقصران شهربانی» یکی از وکیلان او را گمارده بودند.


——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 8

🖌 کوشاد تلگرام

🔶 سومین جُستار : رُمان ـ 1


نخست بار که کسی از ایرانیان (بلکه از جهانیان) رماننویسی و رمانخوانی را گمراهی دانسته به آن ایرادهای استواری گرفت احمد کسروی بود. شرح آن را از خود او بشنویم :

«در سال 1312 که ما بچاپ مهنامه‌ی پیمان آغاز کردیم ، در ایران «اروپادوستی و پیروی از اروپاییان در هر کاری و هر چیزی» که ما آن را «اروپاییگری» نامیدیم ، بسیار بالا گرفته بلکه باندازه‌ی دیوانگی رسیده بود. ایرانیان هرچه از اروپاییان می‌دیدند و یا می‌شنیدند آن را نیک شمارده پیروی می‌نمودند و پیشرفت یا بهتری را جز همان پیروی نمی‌دانستند.

یکی از چیزهایی که از اروپا بایران رسیده و رواج بی‌اندازه گرفته بود رمانخوانی و رماننویسی می‌بود (که اندازه‌ی رواج آن و چگونگی دلبستگی مردم بآن در گفتارهای این کتاب نشان داده شده) ، و ما چون برآن بودیم که در راهی که می‌خواستیم آغاز کنیم ، در گامهای نخستِ آن با اروپاییگری بجنگیم و براندازیم ، از اینرو گفتار نخست شماره‌ی نخست مهنامه را زیر نام «رمان» نوشتیم و دنباله‌ی آن را در شماره‌ی دوم آوردیم (همان گفتاری که در این کتاب آورده شده).
این گفتار هیاهویی درمیانه‌ی رماننویسان و رمانفروشان و رمانخوانان پدید آورد. زیرا رمان بخشی از «ادبیات» اروپا شمرده می‌شد ، و مردم نادان این سرزمین چنین می‌پنداشتند که با گرفتن آن از اروپاییان گامهایی در راه «شهریگری» (یا تمدن) برداشته‌اند. می‌پنداشتند که با رماننویسی به «تهذیب اخلاق جامعه» خواهند کوشید و «بدردهای اجتماع» خود چاره خواهند کرد. اینبود از آن گفتار که در نکوهش رمان بود سخت رنجیدند ، و از اینکه من به آناتول فرانس فرانسه‌ای که او را یک نویسنده‌ی دانشمند بزرگی می‌پنداشتند تاخته بودم افسرده گردیدند ، و یک زنی بنام «فاطمه خانم سیاح» که سالها در اروپا بسر داده بود ، با آه و افسوس بسیار گفتارهایی در روزنامه‌ی ایران نوشت. این حال آن روز می‌بود. ...». (یادداشت چاپ دوم کتاب «در پیرامون رمان» در 1322)


دکتر فاطمه‌ی سیاح که در دانشگاه مسکو در رشته‌ی ادبیات درس خوانده و پایاننامه‌ی دکتریش درباره‌ی آناتول فرانس بود ، در نوشتاری بنام «کیفیت رمان» در دو شماره‌ی بهمن‌ماه همان سالِ روزنامه‌ی ایران به نوشته‌های پیمان پاسخ داده و به آنها ایراد گرفت. کسروی نیز در نوشته‌ای در پیمان به آن بانو پاسخی بازداد.

کتاب در پیرامون رمان گذشته از آن نوشته و این گفتگو دارای نوشتارهای دیگری هم هست. چون سخن ما از رمانهای تاریخی آغاز شده بود ، خواستیم نخست ایرادهایی را که بخود رمان وارد است به کوتاهی شرح دهیم و سپس به رمانهای تاریخی بپردازیم. اینست به همین اندازه بس کرده و از خوانندگان خواهانیم که از خواندن خودِ کتاب غفلت نکنند.

ایرانیان (و نیز شرقیان) که عادات و اندیشه‌های اروپایی را ـ سودمند و زیانمند ـ همه را یکجا گرفته با گمراهیهای خود درآمیخته‌اند ، از راه درست زندگی بسیار دور افتاده‌اند. کسروی با آگاهیها و دانش فراوان و نگاه تیزبین و پژوهشهای پرارج در تاریخ و احوال توده‌‌ی ایرانی به این نتیجه‌ی ارجدار رسید که درماندگی و عقب‌ماندگی توده‌های شرقی سرچشمه‌اش در اندیشه‌های پست و باورهای پراکنده‌ و زیانمند ایشانست که با زندگی سازگار نیست.

او نیک می‌دانست که این اندیشه‌های پراکنده و بدآموز باید اصلاح شود و تا آنها در مغزها هست ، این توده نمی‌تواند به شاهراه پیشرفت بیفتد.

نکوهش (انتقاد) از اندیشه‌هایی که دهه‌ها (و در زمینه‌ی کیشها قرنها) در مغز مردمان جای گرفته بود ، در هر گامی با هیاهو و مخالفتهای سخت روبرو می‌گردید. ولی راه دیگری جز نبرد با آن گمراهیها نبود. مثلاً در همین زمینه‌ی رمان ، چون ایرانیان (نیز شرقیان) چشم باز کرده و اروپا را با آن شکوه و توان دیده بودند ، خود را باخته و هر رفتار ایشان را نیکو دانسته و خواهان پیروی از هر کار اروپاییان می‌شدند. برجستگانی از توده نیز به این خودباختگی دامن می‌زدند. ایشان با گفتن اینکه رمان شاخه‌ای از ادبیات است و رماننویسانی همچون الکساندر دوما و بالزاک و آناتول فرانس از بزرگان و «دانشمندان» اروپا بشمارند ، روی آتش خودباختگی مردم نفت می‌ریختند.

👇
پس چه شگفت که نکوهشِ او از رماننویسی و رمانخوانی به ایستادگی و دشمنیهای سخت برخورَد. افسوسمندانه در ایران بسیارند کسانی که چون نامهای سرشناسانی را می‌شنوند در دلِ خود برای آنان جایگاه والایی جدا می‌گردانند بی‌آنکه بدانند که بوده‌اند ، چه کرده‌اند و چه سودی از کارهای ایشان مردمان را بوده. همینها چون می‌شنیدند کسروی به آناتول فرانس ، دوما و بالزاک تاخته ، همین برایشان بس بود که دشمنی او را در دل بپرورند. زیرا به گمان آنها کسروی کسانی را پندارباف و دروغ‌پرداز می‌نامد که بزرگان کشورهای اروپایی‌اند. از اینها بود که رگ تعصب کسان بسیاری جنبیدن می‌گرفت و نزدیک نمی‌آمدند تا دلیلهای او را بشنوند.

ما می‌گوییم اینکه آنها را در اروپا سرشناس یا دانشمندشان می‌شمارند هیچ یک دلیل نیکی کار آنها نیست. به چنین سخنانی در دادگاهی که خرد قاضی آنست پروا نمی‌شود. در آن دادگاه اگر سراسر جهان دوما یا آناتول فرانس را بزرگ بدانند باز دلیلهای کسروی بجای خود هست و حقیقت هم دیگر نمی‌شود.

نوشته‌های کسروی پر است از نکته‌های تازه و کمیاب. همین تازگی و ناآشنایی سخنان کسروی کسانی را که معیارشان برای بازشناختن نیک از بد ، جز این نیست که آنچه پیشتر می‌دانسته‌اند نیک ، و آنچه ناآشناست بد است ، از جا بدر می‌بُرد. ولی هرچه هست داوریهای خرد ـ آنچه ما به آن نیاز بسیار داریم ـ معیار دیگری دارد. در این داوریها آنچه بیش از همه ارج دارد سود توده و جهانیان است.

در کتاب «در پیرامون رمان» نیز در گفتگو و داوریها همین سود مردم بدیده گرفته شده. به باور ما این کتاب از نوشته‌های برجسته‌ی کسروی بشمار است.

«چون بارها دیده شده کسانی که کتابهای ما را می‌خوانند چون با سخنانی ناشنیده روبرو می‌گردند ، در بار یکم دل‌آزرده می‌شوند و بآسانی آنها را نمی‌توانند پذیرفت ، و از آنجا که هر گفته‌ای دلیل استواری همراه می‌دارد ناپذیرفتن نیز نمی‌توانند ، و اینست دودل می‌مانند. این کسان باید به یک بار خواندن بس نکرده کتاب را دو بار و سه بار بخوانند که بیگمان آنچه را که در بار یکم پذیرفتن نتوانسته‌اند ، در بار دوم و سوم خواهند توانست.

به هر حال ما هیچ سخنی را بی‌دلیل نگفته‌ایم و این نمی‌خواهیم که کسی نافهمیده و باور نکرده سخنی را از ما بپذیرد.

ما چنانکه خواهش کرده‌ایم دوست می‌داریم هر خواننده‌ای راستی‌را داور باشد. هیچ سخنی را از ما بی‌دلیل نپذیرد و از هیچ سخنی که بادلیلست چشم نپوشد». (پیشگفتار کتاب داوری ، 1323)


🔹🔹🔹

پیشتر به دو جستار حقیقت و زندگی از روی حقایق ، و اعتماد پرداختیم. از فردا به جستار رمان و ماهیت آن خواهیم پرداخت و بدینسان به نتیجه‌ی گفتگو نزدیک خواهیم شد.

———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🖌 احمد کسروی

🔸 34ـ ایرانیان بکوشش بیشتر نیاز دارند تا بخودستایی (یک از سه)


اگر خوانندگان فراموش نکرده‌اند ما در شماره‌ی 178 و 179 پرچم گفتار درازی را زیر عنوان «تاریخ مختصر نیروی دریایی ایران» که بخامه‌ی یکی از افسران ایرانی بود بامضای س. ب. بچاپ رسانیدیم. آن گفتار تاریخچه‌ی نیروی دریایی ایران را دربر داشت و از این جهت سودمند بود و ما نیز از چاپش خودداری ننمودیم. ولی برداشت آن گفتار و لحن نویسندگی آن با حقیقت و همچنین با راه پرچم سازشی نداشت اینبود وعده دادیم که سپس در آن پیرامون بگفتگو پردازیم و اینک آن وعده‌ی خود را بکار می‌بندیم و مخصوصاً می‌خواهیم نویسنده‌ی آن گفتار که یک افسر بافهم و دانشسیست این نوشته‌های ما را بخواند.

آقای س. ب. در دیباچه‌ی گفتار خود چنین می‌نویسد : در زوایای تاریخ اغلب ملل دیده شده است که ملتی بعلت انحطاط اخلاقی و باشتباهات تاریخی زعمای آن ملت بپرتگاه نیستی افتاده و مدتها دستخوش هوا و هوس ملل وحشی دیگر واقع شده است. ولی ملل زنده‌ی عالم نه فقط در مقابل اینگونه شداید از میان نرفته‌اند بلکه با نیروی صبر و دانش و فرهنگ آنقدر کوشیده‌اند تا وقتی که تمدن خود را بملل فاتح تحمیل و بدین طریق از رنج و زحمت اسارت و بدبختی خود را رهایی بخشند.

یکی از آن مللی که دیوارهای تمدن باستانیش همیشه پایدار و چراغ تابناک فرهنگش سالهای سال فروزان بوده و خواهد بود ملت ایرانست. این ملت کهنسال آسیایی بارها محل تاخت و تاز بیگانه قرار گرفته است ولی هیچگاه ملت فاتح نتوانسته‌اند تیشه بریشه‌ی تمدن این ملت باستانی زده و آن را از پای درآورد. چه جوانان و خردمندان این کشور همینکه احساس زوال را نموده‌اند فوراً گرد هم آمده و بر بالای کاخ ویران کشور که پایه‌اش همیشه محکم و بر قلوب افراد ملت استوار بوده کاخ نوینی و محکم و زیبایی ساخته‌اند که چشم مردان روزگار را خیره ساخته است و باین علت است که چنین ملتی هیچگاه مضمحل نشده و از بین نرفته و نخواهد رفت.

تا اینجاست گفته‌های آقای س. ب. متأسفانه باید گفت خود را و دیگران را فریب دادن است. این اندیشه از چندی پیش در دلهای بسیاری از ایرانیان پیدا شده که شکستهایی را که ایران در قرنهای گذشته در برابر بیگانگان خورده است تأویل کرده چنین می‌گویند : اگرچه ایران در هر یکی از آنها شکست خورده و استقلال خود را از دست داده ولی چندی نگذشته که تمدن خود را بآن مردم فاتح تحمیل کرده و آنها را در خود بتحلیل برده و بدینسان استقلال خود را نگه داشته است. مثلاً درحادثه‌ی مغول ایرانیان ناگزیر شدند گردن بیوغ آن مردم وحشی بگزارند ولی پس از چندی همان مغولان را تابع تمدن ایران گردانیده و در واقع از خود ساختند که پادشاهان اخیر آنها دیگر یادی از مغولستان نمی‌کردند و خود را ایرانی می‌شناختند و مذهب و عادات ایرانی را پذیرفته بودند. اینست می‌گویند : ایران با این خاصیتی که دارد از میان نرفته و پس از این هم نخواهد رفت.

ولی دوباره می‌گویم این خود را فریفتنست. باین اندیشه ایرادهای بسیاری وارد است که من یکایک شرح خواهم داد. نخست می‌خواهم از «تمدن ایران» که اینهمه بآن می‌نازند و پشتگرمی نشان می‌دهند گفتگو کنم :

تمدن چیست؟.. تمدن یا بزبان فارسی «شهریگری» پیشرفت آدمیان در شیوه‌ی زندگانیست. آدمی یک روز در غارها و جنگلها می‌زیسته که نه رختی می‌پوشیده ، و نه کاچالی (اثاث البیت) داشته ، و نه صنعتی می‌شناخته. از بام تا شام روز می‌گزارده و تنها کارش آن می‌بوده که از میوه‌های جنگل بچیند و بخورد و شکم خود را سیر گرداند و بآسایش و خوشی پردازد. ولی کم‌کم آغاز کرده که کاچال و افزارهایی از سنگ یا از استخوان بسازد و خانه‌ای برای خود بنیاد گزارد و پوشاکی از برگ درختان یا از پوست جانوران آماده گرداند ، سپس دست بآهن و مس و دیگر فلزات یافته و افزارهای فلزی برای خود ساخته ، کشاورزی آغاز کرده ، صنعت یاد گرفته ، چهارپایانی را برای کمک خود خانگی گردانیده و بدینسان روز بروز در پیشرفت بوده تا بآنجا رسیده که بمعنی حکومت پی برده و حکومت و قانون بنیاد نهاده و از این راه منتقل بشهرنشینی گردیده است. این پیشرفت پی هم که آدمیان از آغاز زندگی داشته‌اند و هنوز دارند شهریگری یا تمدن نامیده می‌شود.

معنی درست تمدن این است و باید دانست که این نه چیزی است که ایرانی و ناایرانی داشته باشد. من نمی‌دانم اینهایی که می‌گویند : «تمدن ایرانی» چه معنایی می‌خواهند؟!. از سوی دیگر تمدن یا پیشرفت آدمیان ـ چنانکه گفتیم ـ از صدها هزار سال پیش آغاز یافته است و خود چیزی که مایه‌ی بخود بالیدن باشد نیست. برای بخود بالیدن باید چیزهای دیگری پیدا کرد.

👇