آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 2
🖌 کوشاد تلگرام
🔶 چند پرسش و پاسخهای آنها ـ 2
کوشاد تلگرام : دیروز از «حقایق» سخن بمیان آوردیم که باید نخست برای همه روشن گردد تا بتوان دربارهی گفتگویی که در انجمن کتاب سودمند پیش آمد سخن گفت و داوری کرد. از یک نوشتار روزنامهی پرچم آغاز کردیم و اینک بخش دوم آن.
دوم میپرسید : بر فرض آنکه حقایقی هست راه درک آنها چیست؟.. میگویم راه درک حقایق خرد است. خدا گوهری بنام «خرد» بآدمیان داده که بدستیاری آن راستیها (یا بگفتهی شما حقایق) را دریابند. میدانم شما دربارهی خرد نیز سخنانی خواهید داشت. گوشهای شما پر است از سخنانی که در نکوهش خرد و در بیهوده بودن آن سروده شده است. در ایران از قدیم دستههای بسیاری خرد و داوری آن را نمیپذیرفتهاند. صوفیان بآن ارزش نداده میگفتهاند : «با خرد و اندیشه بجایی نتوان رسید. باید با ریاضت و مکاشفه حق را دریافت. پای استدلالیان چوبین بود». خراباتیان شعرهاشان پر است از توهین بخرد و ریشخند بآن : «این شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست». باطنیان و شیعیان هر یکی بعلت دیگری «خرد» را برای رسیدن برستگاری کافی نمیدانستهاند. گذشته از همهی اینها ، فلسفهی مادّی و دانشهای طبیعی امروزی نیز به «خرد» ارزشی قایل نیست و خرد را باین معنی که ما میگوییم نمیپذیرد. در نظر آنها همهی فهم و اندیشه و دریافتهای آدمی ناشی از ساختمان مغزی اوست. و این است هر کسی مطالب را بطور دیگری دریافت میکند. زیرا ساختمان مغزی هر کس بطور دیگر است. ولی همهی اینها اشتباه است و ما چون در این راه خود به خرد ارزش بسیار میگزاریم اینست تاکنون گفتارهای بسیار دربارهی آن نوشته و باین لغزشهای صوفیان و خراباتیان و دیگران ، و همچنین بلغزشهای فلسفهی مادّی پاسخهای مغزدار دادهایم. [1] به هر حال این بیگفتگوست که باید حقایق را بدستیاری خرد درک کرد. چیزی که هست کسان بسیاری خردهاشان ناتوانست که اگرهم حقایق را درک کنند آن را نمیتوانند پذیرفت.
مثلاً ما دربارهی شعر سخنانی نوشتیم و معنای حقیقی آن را روشن گردانیدیم. آن سخنان را هر کس بشنود و بفهمد درک خواهد کرد که حقیقت است. چیزی که هست کسانی خردهاشان تواناست که آن را پذیرفته بکار خواهند بست و کسانی خردهاشان ناتوان است و نخواهند پذیرفت. چنانکه ما این را آزمودیم. بسیاری را دیدیم که شاعر بودند و غزلها و قصیدهها داشتند ولی پس از خواندن آن سخنان بنام پیروی از حقیقت ، از شعرهای خود درگذشته و از آنگونه شعرسرایی چشم پوشیدند. لیکن از اینسو کسانی بدستاویز همان سخنان به بدزبانیها پرداختند و پستی و بیفرهنگی بسیار نمودند. چرا چنین بود؟.. ، زیرا آن دسته خردهاشان نیرومند است و رشتهی اختیارشان در دست آن میباشد. ولی این دسته خردهاشان درمانده و بیکاره است و اختیارشان جز در دست هوس و رشک و خودنمایی نمیباشد.
دلیل این مطلب که همین کسان نیز حقیقت را دربارهی شعر دریافتهاند (نهایت نمیتوانند پذیرفت) آنست که شما اگر با یکی از آنان بگفتگو پرداخته بپرسید : «بنوشتههای پرچم دربارهی شعر چه ایرادی دارید؟.. کدام جملهاش را درست نمیشمارید؟..» خواهید دید پاسخی ندارند و با اینحال گردن گزاردن نمیتوانند.
یکی از خوانندگان پرچم داستانی نقل میکند که چون یک مثل خوبی برای این موضوعست در اینجا میآورم. میگوید : بمجلسی رسیدم دیدم نام شما درمیانست و گله و بدگویی میکنند. پرسیدم : موضوع چیست؟.. گفتند : به خیام توهین کرده است. گفتم من مقالهی او را دربارهی خیام خواندهام فلسفهی خیام را چنین تشریح کرده : «این جهان یک دستگاه بیهوده و پوچیست و اینست ما باید پروای گذشته و آینده نکنیم و این دم را که در آنیم غنیمت شمارده خوش باشیم» او میگوید خلاصهی فلسفهی خیام این دو مطلب است و اینها هر دو غلطست. زیرا جهان یک دستگاه بیهوده و پوچی نیست بلکه در آن نظم و حکمتی مشهود است. از طرف دیگر بر فرض آنکه جهان بیهوده و پوچ باشد باز ما نمیتوانیم نسبت بگذشته و آینده بیپروا باشیم. نمیتوانیم در اندیشهی زندگی نبوده تنها یک دمی را با خوشی گذرانیم. خلاصهی مقالات او دربارهی خیام اینست. شما باین سخنان چه ایرادی دارید؟!. کدام جملهاش را نمیپسندید؟! بگویید من هم با شما همراهی کنم. مخصوصاً خواهشمندم ایرادهاتان را بگویید تا من باو برسانم. زیرا هر چند روز یک بار بادارهی پرچم رفته او را میبینم. دیدم در برابر این گفتهها بخاموشی گراییدند و سر پایین انداختند ، و چون دیدند من چشمم را بروی ایشان دوختهام و پاسخ میخواهم یکی سر برآورده با یک لحن آرامی چنین گفت : این مطلب راست هم باشد باو چه؟!. او چه کاره است؟! گفتم : این سخن بسیار بیهوده است زیرا بگفتهی شعرای خودتان :
اگر بینی که نابینا و چاهست
اگر خاموش بنشینی گناهست
👇
🖌 کوشاد تلگرام
🔶 چند پرسش و پاسخهای آنها ـ 2
کوشاد تلگرام : دیروز از «حقایق» سخن بمیان آوردیم که باید نخست برای همه روشن گردد تا بتوان دربارهی گفتگویی که در انجمن کتاب سودمند پیش آمد سخن گفت و داوری کرد. از یک نوشتار روزنامهی پرچم آغاز کردیم و اینک بخش دوم آن.
دوم میپرسید : بر فرض آنکه حقایقی هست راه درک آنها چیست؟.. میگویم راه درک حقایق خرد است. خدا گوهری بنام «خرد» بآدمیان داده که بدستیاری آن راستیها (یا بگفتهی شما حقایق) را دریابند. میدانم شما دربارهی خرد نیز سخنانی خواهید داشت. گوشهای شما پر است از سخنانی که در نکوهش خرد و در بیهوده بودن آن سروده شده است. در ایران از قدیم دستههای بسیاری خرد و داوری آن را نمیپذیرفتهاند. صوفیان بآن ارزش نداده میگفتهاند : «با خرد و اندیشه بجایی نتوان رسید. باید با ریاضت و مکاشفه حق را دریافت. پای استدلالیان چوبین بود». خراباتیان شعرهاشان پر است از توهین بخرد و ریشخند بآن : «این شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست». باطنیان و شیعیان هر یکی بعلت دیگری «خرد» را برای رسیدن برستگاری کافی نمیدانستهاند. گذشته از همهی اینها ، فلسفهی مادّی و دانشهای طبیعی امروزی نیز به «خرد» ارزشی قایل نیست و خرد را باین معنی که ما میگوییم نمیپذیرد. در نظر آنها همهی فهم و اندیشه و دریافتهای آدمی ناشی از ساختمان مغزی اوست. و این است هر کسی مطالب را بطور دیگری دریافت میکند. زیرا ساختمان مغزی هر کس بطور دیگر است. ولی همهی اینها اشتباه است و ما چون در این راه خود به خرد ارزش بسیار میگزاریم اینست تاکنون گفتارهای بسیار دربارهی آن نوشته و باین لغزشهای صوفیان و خراباتیان و دیگران ، و همچنین بلغزشهای فلسفهی مادّی پاسخهای مغزدار دادهایم. [1] به هر حال این بیگفتگوست که باید حقایق را بدستیاری خرد درک کرد. چیزی که هست کسان بسیاری خردهاشان ناتوانست که اگرهم حقایق را درک کنند آن را نمیتوانند پذیرفت.
مثلاً ما دربارهی شعر سخنانی نوشتیم و معنای حقیقی آن را روشن گردانیدیم. آن سخنان را هر کس بشنود و بفهمد درک خواهد کرد که حقیقت است. چیزی که هست کسانی خردهاشان تواناست که آن را پذیرفته بکار خواهند بست و کسانی خردهاشان ناتوان است و نخواهند پذیرفت. چنانکه ما این را آزمودیم. بسیاری را دیدیم که شاعر بودند و غزلها و قصیدهها داشتند ولی پس از خواندن آن سخنان بنام پیروی از حقیقت ، از شعرهای خود درگذشته و از آنگونه شعرسرایی چشم پوشیدند. لیکن از اینسو کسانی بدستاویز همان سخنان به بدزبانیها پرداختند و پستی و بیفرهنگی بسیار نمودند. چرا چنین بود؟.. ، زیرا آن دسته خردهاشان نیرومند است و رشتهی اختیارشان در دست آن میباشد. ولی این دسته خردهاشان درمانده و بیکاره است و اختیارشان جز در دست هوس و رشک و خودنمایی نمیباشد.
دلیل این مطلب که همین کسان نیز حقیقت را دربارهی شعر دریافتهاند (نهایت نمیتوانند پذیرفت) آنست که شما اگر با یکی از آنان بگفتگو پرداخته بپرسید : «بنوشتههای پرچم دربارهی شعر چه ایرادی دارید؟.. کدام جملهاش را درست نمیشمارید؟..» خواهید دید پاسخی ندارند و با اینحال گردن گزاردن نمیتوانند.
یکی از خوانندگان پرچم داستانی نقل میکند که چون یک مثل خوبی برای این موضوعست در اینجا میآورم. میگوید : بمجلسی رسیدم دیدم نام شما درمیانست و گله و بدگویی میکنند. پرسیدم : موضوع چیست؟.. گفتند : به خیام توهین کرده است. گفتم من مقالهی او را دربارهی خیام خواندهام فلسفهی خیام را چنین تشریح کرده : «این جهان یک دستگاه بیهوده و پوچیست و اینست ما باید پروای گذشته و آینده نکنیم و این دم را که در آنیم غنیمت شمارده خوش باشیم» او میگوید خلاصهی فلسفهی خیام این دو مطلب است و اینها هر دو غلطست. زیرا جهان یک دستگاه بیهوده و پوچی نیست بلکه در آن نظم و حکمتی مشهود است. از طرف دیگر بر فرض آنکه جهان بیهوده و پوچ باشد باز ما نمیتوانیم نسبت بگذشته و آینده بیپروا باشیم. نمیتوانیم در اندیشهی زندگی نبوده تنها یک دمی را با خوشی گذرانیم. خلاصهی مقالات او دربارهی خیام اینست. شما باین سخنان چه ایرادی دارید؟!. کدام جملهاش را نمیپسندید؟! بگویید من هم با شما همراهی کنم. مخصوصاً خواهشمندم ایرادهاتان را بگویید تا من باو برسانم. زیرا هر چند روز یک بار بادارهی پرچم رفته او را میبینم. دیدم در برابر این گفتهها بخاموشی گراییدند و سر پایین انداختند ، و چون دیدند من چشمم را بروی ایشان دوختهام و پاسخ میخواهم یکی سر برآورده با یک لحن آرامی چنین گفت : این مطلب راست هم باشد باو چه؟!. او چه کاره است؟! گفتم : این سخن بسیار بیهوده است زیرا بگفتهی شعرای خودتان :
اگر بینی که نابینا و چاهست
اگر خاموش بنشینی گناهست
👇
این مطلب را کسی نمیدانست و یا جسارت گفتنش نمیکرد. در حالی که سراپا حقایقست. پس اگر کسی جلو افتاده میخواهد مردم را از اشتباه بیرون آورد آیا این گناه اوست؟!.. دیگر پیشوایان چگونه بودهاند؟!.. دیگری سر برآورده گفت : چه شده که دیگران نمیفهمند و تنها او میفهمد؟! گفتم این سخن هم پرتست. اگر بنا باین باشد باید هیچ یکی از کشفهای علمی را نپذیرفت. باید بهیچ یکی از پیشوایان نگرایید. سومی گفت : مگر ما ازو کمتریم که تبعیت از فکر او کنیم؟!. من دیگر پاسخی ندادم. زیرا دیدم اینها چندان در نادانی فرورفتهاند که نمیدانند که پذیرفتن حقایق در واقع پیروی کردن به خرد و فهم خویشتنست. نمیدانند که گوش ندادن بحقایق دلیل سبکمغزی و نافهمی آدم است ، دیگر در آن مجلس ننشسته برخاستم و بیرون آمدم.
این داستان نیک نشان میدهد که همان معاندان نیز حقایق را درک میکنند و اینست در برابر گفتههای ما هیچ ایرادی یا پاسخی پیدا نمیکنند. ولی چون خردهاشان ناتوانست و رشتهی اختیارشان در چنگ هوس و کینه و تعصب و خودخواهی و رشک و مانند اینهاست نمیتوانند بحقایق گردن گزارند و برخی از بس خشمناک میگردند که زبان به بیفرهنگی نیز باز مینمایند.
🔹 پانوشت :
[1] : این گفتارهای پراکنده را خود نویسنده سپس در دفتری بنام «در پیرامون خرد» گرد آورده است.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
این داستان نیک نشان میدهد که همان معاندان نیز حقایق را درک میکنند و اینست در برابر گفتههای ما هیچ ایرادی یا پاسخی پیدا نمیکنند. ولی چون خردهاشان ناتوانست و رشتهی اختیارشان در چنگ هوس و کینه و تعصب و خودخواهی و رشک و مانند اینهاست نمیتوانند بحقایق گردن گزارند و برخی از بس خشمناک میگردند که زبان به بیفرهنگی نیز باز مینمایند.
🔹 پانوشت :
[1] : این گفتارهای پراکنده را خود نویسنده سپس در دفتری بنام «در پیرامون خرد» گرد آورده است.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
0%
نه
8%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 30ـ خواهران گرامی (یک از یک)
نوشتهی یک بانو
در این هنگام که خامهی توانای نویسندهی پرچم و پیمان با بیهودهگویی شاعران نبرد میکند بر ما بانوان نیز لازم است که اظهار قدردانی نماییم برای اینکه اولاً مردهای ما را از پیروی خراباتیان که نامردیهای دیگری دربر دارد بازمیدارد و آنان را بشاهراه زندگی و مردانگی رهبری میکند. دوم آنکه شعرا با کمال بیپروایی و بدون اینکه از روی خواهر و مادر خود شرم کنند عنوانهای قبیح دیگری دربارهی زنان نمودهاند.
مثلاً یکی از آنان میگوید : «زن و اژدها هر دو در خاک به» و گویندهی بیخرد این اندازه ندانسته که اگر زن نبود او هم وجود خارجی پیدا نمیکرد که نان مفت بخورد و چنین یاوهای بگوید و دیگری از آنان میگوید :
مرد دانا نکند خود بجهان میل سه کار
تا تن و جانش ز آفات سلامت باشد
و یکی از آن کارها را نگرفتن زن دانسته که میگوید :
زن نگیرد اگرش دختر قیصر بدهند
و این گفتار بیهوده تا چندی پیش که آقای کسروی معنی شعر و شاعری را باز نکرده بودند یک ابتکار ادبی شمرده میشد و کسی پیدا نشدی که بگوید اگر همهی مردان پیروی از این بیهودهگوها کنند و زن نگیرند جز نابودی آدمیزاد چه خواهد بود و دیگری از آنان بیشرمی را بجایی رسانیده که خواهر و مادر خود را مانند سالنامه دانسته و بشوهر آنان سفارش میکند که :
زنی نو کن ای خواجه هر نوبهار
که تقویم پارینه ناید بکار
ببینید بیشرمی را بکجا رسانیدهاند که زنان را مانند تقویم بجامعه معرفی میکنند و از اینگونه اشعار که اهانت بعالم زنان است در کتب بیشتری از این یاوهگویان دیده میشود و من عقیده دارم که باید یک صف بسیار بزرگی از بانوان برای پشتیبانی در گفتارهای راهنمای جهانیان یعنی آقای کسروی تشکیل دهیم.
لار ـ احترام
پرچم : ما خشنودیم بانو احترام باین شرح مبادرت ورزیدهاند. ما چنانکه بارها نوشتهایم برآنیم که باید بانوان در پی بردن بحقایق زندگانی و کوشش به برانداختن بدیها و ناپاکیهای جهان با ما همراهی نمایند و هر مردی از ما باید بکوشد تا زنانِ خاندان خود را باین همراهی بکشاند و خشنودیم که آقای آگاه باین کار برخاستهاند. چند تن از بانوان دانشمند درمیان خوانندگان پیمان و پرچم هستند ولی بانو احترام نخستین بانوییست که بنوشتن مبادرت مینماید. راستی آنست که در نبرد با شاعرانِ تردامن بانوان باید بیش از مردان بکوشند زیرا آن ناپاکیها که شاعران برواجش کوشیدهاند بیش از همه بیاحترامی ببانوان میباشد و من امیدمندم نوشتههایی از دیگر بانوان نیز برسد.
در کشوری که باب پنجم گلستان هست و در دبستانها درس خوانده میشود بانوان نباید آرام بنشینند.
(پرچم روزانه شمارهی 187)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 30ـ خواهران گرامی (یک از یک)
نوشتهی یک بانو
در این هنگام که خامهی توانای نویسندهی پرچم و پیمان با بیهودهگویی شاعران نبرد میکند بر ما بانوان نیز لازم است که اظهار قدردانی نماییم برای اینکه اولاً مردهای ما را از پیروی خراباتیان که نامردیهای دیگری دربر دارد بازمیدارد و آنان را بشاهراه زندگی و مردانگی رهبری میکند. دوم آنکه شعرا با کمال بیپروایی و بدون اینکه از روی خواهر و مادر خود شرم کنند عنوانهای قبیح دیگری دربارهی زنان نمودهاند.
مثلاً یکی از آنان میگوید : «زن و اژدها هر دو در خاک به» و گویندهی بیخرد این اندازه ندانسته که اگر زن نبود او هم وجود خارجی پیدا نمیکرد که نان مفت بخورد و چنین یاوهای بگوید و دیگری از آنان میگوید :
مرد دانا نکند خود بجهان میل سه کار
تا تن و جانش ز آفات سلامت باشد
و یکی از آن کارها را نگرفتن زن دانسته که میگوید :
زن نگیرد اگرش دختر قیصر بدهند
و این گفتار بیهوده تا چندی پیش که آقای کسروی معنی شعر و شاعری را باز نکرده بودند یک ابتکار ادبی شمرده میشد و کسی پیدا نشدی که بگوید اگر همهی مردان پیروی از این بیهودهگوها کنند و زن نگیرند جز نابودی آدمیزاد چه خواهد بود و دیگری از آنان بیشرمی را بجایی رسانیده که خواهر و مادر خود را مانند سالنامه دانسته و بشوهر آنان سفارش میکند که :
زنی نو کن ای خواجه هر نوبهار
که تقویم پارینه ناید بکار
ببینید بیشرمی را بکجا رسانیدهاند که زنان را مانند تقویم بجامعه معرفی میکنند و از اینگونه اشعار که اهانت بعالم زنان است در کتب بیشتری از این یاوهگویان دیده میشود و من عقیده دارم که باید یک صف بسیار بزرگی از بانوان برای پشتیبانی در گفتارهای راهنمای جهانیان یعنی آقای کسروی تشکیل دهیم.
لار ـ احترام
پرچم : ما خشنودیم بانو احترام باین شرح مبادرت ورزیدهاند. ما چنانکه بارها نوشتهایم برآنیم که باید بانوان در پی بردن بحقایق زندگانی و کوشش به برانداختن بدیها و ناپاکیهای جهان با ما همراهی نمایند و هر مردی از ما باید بکوشد تا زنانِ خاندان خود را باین همراهی بکشاند و خشنودیم که آقای آگاه باین کار برخاستهاند. چند تن از بانوان دانشمند درمیان خوانندگان پیمان و پرچم هستند ولی بانو احترام نخستین بانوییست که بنوشتن مبادرت مینماید. راستی آنست که در نبرد با شاعرانِ تردامن بانوان باید بیش از مردان بکوشند زیرا آن ناپاکیها که شاعران برواجش کوشیدهاند بیش از همه بیاحترامی ببانوان میباشد و من امیدمندم نوشتههایی از دیگر بانوان نیز برسد.
در کشوری که باب پنجم گلستان هست و در دبستانها درس خوانده میشود بانوان نباید آرام بنشینند.
(پرچم روزانه شمارهی 187)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
94%
آری
6%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 3
🖌 کوشاد تلگرام
🔶 چند پرسش و پاسخهای آنها ـ 3
سوم میپرسید : «آیا میتوان از روی حقایق زندگی کرد؟..» من نمیدانم شما چه چیزها را «حقایق» میپندارید که این پرسش را میکنید. اگر با حقایق زندگی نمیتوان کرد پس برای چه از دزدی و راهزنی جلوگیری میکنید؟. برای چه کلاهبرداری را بد میدانید؟! برای چه با بیماریها مبارزه میکنید؟!.. برای چه بکشت و کار میپردازید؟!.. برای چه وزارت جنگ برپا کردهاید و سپاه تهیه میکنید؟!. برای چه شهربانی و شهرداری بنیاد نهادهاید؟!.. برای چه دبیرستان و دانشکده باز کردهاید؟!.. نه ، دور نمیروم ، برای چه نان میخورید؟!. برای چه آب مینوشید؟!. برای چه میخوابید؟!.. برای چه رخت میپوشید؟!.. همچنین صد پرسش دیگری که میتوان پرسید.
زیرا اینها هر یکی از پیروی به یک حقیقتی پدید آمده. از دزدی و راهزنی جلوگیری میکنید برای آنکه «دزدی و راهزنی آرامش و نظم توده را بهم میزند» ، و همین خود یک حقیقتی است ، با بیماریها مبارزه میکنید برای آنکه «بیماریها آدمی را رنجور و ناآسوده میگرداند» و همین نیز حقیقت دیگری میباشد ، بکشت و کار میپردازید برای آنکه «بکشت و کار نیازمندید تا روزی خود را بدست آورید» ، و این یک حقیقتی بشمار است. همچنین در آن موضوعهای دیگر که همگی در نتیجهی پیروی از حقایق پدید آمده است.
شما از همهی اینها چشم پوشیده میگویید : «آیا میتوان از روی حقایق زندگی کرد؟» اگر کسی مطلب را وارونه گردانیده میپرسید : «آیا میتوان جز با حقایق زندگی کرد؟..» شگفتی سخنش کمتر بود.
هرچه هست باید مطلب را شرح دهیم. این زمینه یکی از لغزشگاههای ایرانیانست و همیشه این جمله را بر زبان دارند : «مگر میشود با حقایق زندگی کرد؟». باید دانست حقایق به دو رشته است : یک رشته حقایق آشکار که همه کس میداند (از قبیل حقایقی که در بالا یاد کردیم) و یک رشته حقایق نهان که هر کس نمیداند (از قبیل حقایقی که درمیانهی ما و دیگران مورد بحث است و تاکنون در پرچم بسیاری از آنها را شرح دادهایم).
پیداست که گفتگو در زمینهی این یک رشتهی دوم میباشد. دربارهی اینهاست که بسیاری از مردم بهانهها میآورند و شما نیز آن پرسش را میکنید. باید دانست که مردمان در زندگانی مخیرند که باین حقایق پیروی نمایند و یا آنها را کنار نهاده بهوس یا به پندار یا از روی نادانی رفتار دیگری پیش گیرند. چیزی که هست در نتیجه تفاوت بسیاری خواهند داشت. مردمی که بحقایق پیروی نمایند یک زندگی سرفرازانه و نیکی خواهند داشت و از آسایش و خرسندی بهرهی بیشتر خواهند یافت. ولی مردمی که بهوس یا پندار گراییده از حقایق دور افتند ناگزیر زندگی پستی پیدا کرده از آسایش بهرهی بسیار کمی خواهند دید.
مثلاً یکی از آن حقایق اینست : «یک مردمی که در یک کشور میزیند باید دارای یک راه و یک آرمان باشند تا بتوانند دست بهم دهند و نیرو پدید آورند و آزادی خود را نگه دارند و بدستیاری همدیگر بسختیهای زندگانی فیروز درآیند» این یک حقیقت بسیار گرانمایهایست. کنون اگر مردمی این را دریابند و یک راهنمایی (یا راهنمایانی) از میان ایشان برخیزد و همگی را به یک راه و به یک آرمان خوانَد ناگزیر درمیان ایشان یگانگی و همدستی پدید آید و یک تودهی نیرومندی باشند که آزادی خود را نگه دارند و با سرفرازی زندگی بسر برند (همچون بسیاری از تودههای اروپایی که بیش یا کم از این حقیقت آگاهند و پیروی بآن نمودهاند) ، و اگر مردمی از آن ناآگاه باشند و یا بیپروایی نمایند و بهوس و پندار هر کسی اندیشههای دیگری در مغز خود بپروراند و هر دستهای آرزو و آرمان دیگری را دنبال کنند ناگزیر پراکنده و پریشان باشند و هیچگاه با یکدیگر یگانه و همدست نتوانند بود و یک نیرویی در برابر بیگانگان پدید نتوانند آورد و اینست همیشه لگدمال و زیردست باشند و از آسایش و خرسندی کمتر بهره بینند ، (همچون ایرانیان که از آن حقیقت دور بودهاند و همیشه جز بهوسبازی و پندارپرستی نکوشیدهاند و امروز بسزای نادانیهای خود گرفتار و لگدمال میباشند).
به همین یک مثل بس میکنم و شما ببینید آیا میتوان با حقایق زندگی کرد یا نه؟!.. ببینید آیا پیروی از حقایق بهتر است یا پیروی از هوسها و پندارها و نادانیها؟!. آیا کدام یکی برای این توده سزاوارتر است؟!..
(پرچم روزانه شمارههای 167 ، 168 و 169)
کوشاد تلگرام : در روزهای آینده ، در گفتگوی خود دربارهی زیان رمان و پایبندی به حقیقت از نوشتار بالا بهره خواهیم جست.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 کوشاد تلگرام
🔶 چند پرسش و پاسخهای آنها ـ 3
سوم میپرسید : «آیا میتوان از روی حقایق زندگی کرد؟..» من نمیدانم شما چه چیزها را «حقایق» میپندارید که این پرسش را میکنید. اگر با حقایق زندگی نمیتوان کرد پس برای چه از دزدی و راهزنی جلوگیری میکنید؟. برای چه کلاهبرداری را بد میدانید؟! برای چه با بیماریها مبارزه میکنید؟!.. برای چه بکشت و کار میپردازید؟!.. برای چه وزارت جنگ برپا کردهاید و سپاه تهیه میکنید؟!. برای چه شهربانی و شهرداری بنیاد نهادهاید؟!.. برای چه دبیرستان و دانشکده باز کردهاید؟!.. نه ، دور نمیروم ، برای چه نان میخورید؟!. برای چه آب مینوشید؟!. برای چه میخوابید؟!.. برای چه رخت میپوشید؟!.. همچنین صد پرسش دیگری که میتوان پرسید.
زیرا اینها هر یکی از پیروی به یک حقیقتی پدید آمده. از دزدی و راهزنی جلوگیری میکنید برای آنکه «دزدی و راهزنی آرامش و نظم توده را بهم میزند» ، و همین خود یک حقیقتی است ، با بیماریها مبارزه میکنید برای آنکه «بیماریها آدمی را رنجور و ناآسوده میگرداند» و همین نیز حقیقت دیگری میباشد ، بکشت و کار میپردازید برای آنکه «بکشت و کار نیازمندید تا روزی خود را بدست آورید» ، و این یک حقیقتی بشمار است. همچنین در آن موضوعهای دیگر که همگی در نتیجهی پیروی از حقایق پدید آمده است.
شما از همهی اینها چشم پوشیده میگویید : «آیا میتوان از روی حقایق زندگی کرد؟» اگر کسی مطلب را وارونه گردانیده میپرسید : «آیا میتوان جز با حقایق زندگی کرد؟..» شگفتی سخنش کمتر بود.
هرچه هست باید مطلب را شرح دهیم. این زمینه یکی از لغزشگاههای ایرانیانست و همیشه این جمله را بر زبان دارند : «مگر میشود با حقایق زندگی کرد؟». باید دانست حقایق به دو رشته است : یک رشته حقایق آشکار که همه کس میداند (از قبیل حقایقی که در بالا یاد کردیم) و یک رشته حقایق نهان که هر کس نمیداند (از قبیل حقایقی که درمیانهی ما و دیگران مورد بحث است و تاکنون در پرچم بسیاری از آنها را شرح دادهایم).
پیداست که گفتگو در زمینهی این یک رشتهی دوم میباشد. دربارهی اینهاست که بسیاری از مردم بهانهها میآورند و شما نیز آن پرسش را میکنید. باید دانست که مردمان در زندگانی مخیرند که باین حقایق پیروی نمایند و یا آنها را کنار نهاده بهوس یا به پندار یا از روی نادانی رفتار دیگری پیش گیرند. چیزی که هست در نتیجه تفاوت بسیاری خواهند داشت. مردمی که بحقایق پیروی نمایند یک زندگی سرفرازانه و نیکی خواهند داشت و از آسایش و خرسندی بهرهی بیشتر خواهند یافت. ولی مردمی که بهوس یا پندار گراییده از حقایق دور افتند ناگزیر زندگی پستی پیدا کرده از آسایش بهرهی بسیار کمی خواهند دید.
مثلاً یکی از آن حقایق اینست : «یک مردمی که در یک کشور میزیند باید دارای یک راه و یک آرمان باشند تا بتوانند دست بهم دهند و نیرو پدید آورند و آزادی خود را نگه دارند و بدستیاری همدیگر بسختیهای زندگانی فیروز درآیند» این یک حقیقت بسیار گرانمایهایست. کنون اگر مردمی این را دریابند و یک راهنمایی (یا راهنمایانی) از میان ایشان برخیزد و همگی را به یک راه و به یک آرمان خوانَد ناگزیر درمیان ایشان یگانگی و همدستی پدید آید و یک تودهی نیرومندی باشند که آزادی خود را نگه دارند و با سرفرازی زندگی بسر برند (همچون بسیاری از تودههای اروپایی که بیش یا کم از این حقیقت آگاهند و پیروی بآن نمودهاند) ، و اگر مردمی از آن ناآگاه باشند و یا بیپروایی نمایند و بهوس و پندار هر کسی اندیشههای دیگری در مغز خود بپروراند و هر دستهای آرزو و آرمان دیگری را دنبال کنند ناگزیر پراکنده و پریشان باشند و هیچگاه با یکدیگر یگانه و همدست نتوانند بود و یک نیرویی در برابر بیگانگان پدید نتوانند آورد و اینست همیشه لگدمال و زیردست باشند و از آسایش و خرسندی کمتر بهره بینند ، (همچون ایرانیان که از آن حقیقت دور بودهاند و همیشه جز بهوسبازی و پندارپرستی نکوشیدهاند و امروز بسزای نادانیهای خود گرفتار و لگدمال میباشند).
به همین یک مثل بس میکنم و شما ببینید آیا میتوان با حقایق زندگی کرد یا نه؟!.. ببینید آیا پیروی از حقایق بهتر است یا پیروی از هوسها و پندارها و نادانیها؟!. آیا کدام یکی برای این توده سزاوارتر است؟!..
(پرچم روزانه شمارههای 167 ، 168 و 169)
کوشاد تلگرام : در روزهای آینده ، در گفتگوی خود دربارهی زیان رمان و پایبندی به حقیقت از نوشتار بالا بهره خواهیم جست.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
89%
آری
11%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🔸 31ـ یکی از گمراهیها صوفیگریست (یک از دو)
یکی از گمراهیها و گرفتاریها که در ایران از دیرگاهی رواج یافته صوفیگری است. این کیش باندازهای بایران صدمه رسانیده که حد و حصری ندارد و میتوان گفت یکی از علتهای استیلای مغول بایران همین صوفیگری بوده است. آقای کسروی در کتاب «راه رستگاری» که تقریباً خلاصه و فشارهی پیمان در موضوع دین میباشد در گفتار 15 بطور مشروح مبداء و علت پیدایش و جهت پیشرفت و همچنین زیان صوفیگری را بیان نموده و با دلایل دانشمندانه و بخردانه آن را رد کردهاند دیگر در این زمینه جای هیچ گونه گفتگویی باقی نمانده و بنوشتن و گفتن دوباره نیاز نیست ولی چیزی که مرا بنوشتن این گفتار واداشته همانا ایراد بعضی از بیانصافان و مغرضین است که میگویند چون پیمانیان از عرفان (صوفیگری) بیاطلاع میباشند بهمین مناسبت بگفتههای آقای کسروی گوش داده و پیروی از پیمان نمودهاند.
این سخن را جز بغرض و ناآگاهی آنان نتوان بچیز دیگری حمل نمود زیرا هر کسی که با سبک پیمان و بطور کلی با نوشتههای آقای کسروی آشناست میداند که او در هر موضوعی که خواسته سخن گوید یا به هر کیش که ایراد گرفته اول به نحو مجمل و مختصر آن را خلاصه کرده و پس از آن بوده که پاسخ دادهاند. بطوری که چند روز قبل در موضوع جان و روان در پرچم ملاحظه گردید نخست آراء و انظار پیشوایان مادّیگری را بیان کرده و آنوقت مبادرت بجواب نموده بودند این برای اینست که برای کسی جای شبهه و تردیدی باقی نماند و گفتههای پیمان را حمل بر گزافهگویی نکنند. بعلاوه پیمانیان همهشان اهل این کشور هستند و از جای دیگر باینجا نیامدهاند. بقول خودتان در سرزمین عرفان و فلسفه و شعر و شاعری بزرگ شده و نشو و نما یافته و در مدارس این کشور تحصیل کرده و از برنامهی وزارت فرهنگ که قسمت مهم آن بعرفان و فلسفه و شعر و ادبیات تخصیص یافته استفاده نمودهاند.
و از طرفی با صوفیان که در هر شهری ریشه دوانیده و مجلس و محفلی دارند حشر و نشری کرده کم و بیش بمعتقدات و آداب و رسوم آنها پی بردهاند. نگارنده یکی از آنها بودهام که با فِرق مختلفهی صوفیان آشنایی داشته و از نزدیک وضعیت آنها را دیده و اینک مختصری از مشهودات خود را جهت آگاهی خوانندگان درج میکنم.
صوفیان چندین فرقه هستند که مهمترین آنها بقرار زیر است : شاهنعمتاللهی ـ ذهبی ـ بکتاشی ـ نقشبندیه ـ خاکساری. اینها اگرچه در ریشه یکی بوده فعلاً یکی نیستند و هر کدام راهی و پیشوایی جداگانه دارند ، و دائماً با یکدیگر در مجادله بوده و نسبتهایی بهمدیگر میدهند حتا از افتراء و توهین نیز مضایقه ندارند.
هیچ کدام آنها دارای هدف نبوده و آمال ویژهای ندارند و بدستاویز شریعت و طریقت و حقیقت و مکاشفات و مشاهدات عمر خود را با بطالت و کسالت بسر میدهند. قطب شیرازی مرام صوفیگری را در یک بیت شعر گنجانیده :
صمت و جوع و سحر و عزلت ذکری بدوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
بنابراین اکثر شبها در مقابر شیوخ و خانقاهها جمع شده و تا صبح بیدار میمانند و اوقات خود را با خواندن مثنوی و حافظ و سعدی و گریه و ناله میگذرانند و اغلب آنها معتاد بتریاک و حشیش و چرس و بنگ هستند و استعمال آن را وسیلهی نفْسکشی و وصول بحقیقت و پیوستن بخدا میدانند. این بود مختصری از عملیات و مرام صوفیان که من مشاهده کردهام.
از اینها بگذریم و بکتابهایشان نظر افکنیم. بقول آقایان «معارف عرفان» از قبیل اسرارالتوحید ، تذکراةالعرفان ، بستانالسیاحه را مطالعه کنیم جز یکمشت قصص و حکایات عجیب و غریب خِرَدناپذیر که مرشدان برای هنرنمایی و نکتهسنجی ، خود آنها را بافته و مقصودی غیر از ترسانیدن مریدان و تهی کردن کیسههایشان نداشتهاند بچیز دیگری برنخواهیم خورد. این را هم پوشیده نگزارم صوفیان از باطنیگری و جبریگری و خراباتیگری هم بهرهبرداری کردهاند مولوی میگوید :
هر لحظه بشکل آن بت عیار برآمد
بر دیده عیان شد
هر دم بلباس دیگر آن یار برآمد
دل برد و نهان شد
این عقیدهی باطنیانست که خدا هر زمان در صورت دیگری در این جهان ظهور کرده.
محمود شبستری که از شیوخ برجستهی صوفیان میباشد در کتاب خود موسوم بگلشن راز راجع بجبریگری میگوید :
هر آن کس را که مذهب غیر جبر است
نبی فرموده کو مانند گبر است
نبودی تو که فعلت آفریدند
تو را از بهر کاری برگزیدند
همو در کتاب خود دربارهی خال و جمال و زلف و کمال یار اشعاری سروده که حاکی از خراباتیگری است.
👇
🔸 31ـ یکی از گمراهیها صوفیگریست (یک از دو)
یکی از گمراهیها و گرفتاریها که در ایران از دیرگاهی رواج یافته صوفیگری است. این کیش باندازهای بایران صدمه رسانیده که حد و حصری ندارد و میتوان گفت یکی از علتهای استیلای مغول بایران همین صوفیگری بوده است. آقای کسروی در کتاب «راه رستگاری» که تقریباً خلاصه و فشارهی پیمان در موضوع دین میباشد در گفتار 15 بطور مشروح مبداء و علت پیدایش و جهت پیشرفت و همچنین زیان صوفیگری را بیان نموده و با دلایل دانشمندانه و بخردانه آن را رد کردهاند دیگر در این زمینه جای هیچ گونه گفتگویی باقی نمانده و بنوشتن و گفتن دوباره نیاز نیست ولی چیزی که مرا بنوشتن این گفتار واداشته همانا ایراد بعضی از بیانصافان و مغرضین است که میگویند چون پیمانیان از عرفان (صوفیگری) بیاطلاع میباشند بهمین مناسبت بگفتههای آقای کسروی گوش داده و پیروی از پیمان نمودهاند.
این سخن را جز بغرض و ناآگاهی آنان نتوان بچیز دیگری حمل نمود زیرا هر کسی که با سبک پیمان و بطور کلی با نوشتههای آقای کسروی آشناست میداند که او در هر موضوعی که خواسته سخن گوید یا به هر کیش که ایراد گرفته اول به نحو مجمل و مختصر آن را خلاصه کرده و پس از آن بوده که پاسخ دادهاند. بطوری که چند روز قبل در موضوع جان و روان در پرچم ملاحظه گردید نخست آراء و انظار پیشوایان مادّیگری را بیان کرده و آنوقت مبادرت بجواب نموده بودند این برای اینست که برای کسی جای شبهه و تردیدی باقی نماند و گفتههای پیمان را حمل بر گزافهگویی نکنند. بعلاوه پیمانیان همهشان اهل این کشور هستند و از جای دیگر باینجا نیامدهاند. بقول خودتان در سرزمین عرفان و فلسفه و شعر و شاعری بزرگ شده و نشو و نما یافته و در مدارس این کشور تحصیل کرده و از برنامهی وزارت فرهنگ که قسمت مهم آن بعرفان و فلسفه و شعر و ادبیات تخصیص یافته استفاده نمودهاند.
و از طرفی با صوفیان که در هر شهری ریشه دوانیده و مجلس و محفلی دارند حشر و نشری کرده کم و بیش بمعتقدات و آداب و رسوم آنها پی بردهاند. نگارنده یکی از آنها بودهام که با فِرق مختلفهی صوفیان آشنایی داشته و از نزدیک وضعیت آنها را دیده و اینک مختصری از مشهودات خود را جهت آگاهی خوانندگان درج میکنم.
صوفیان چندین فرقه هستند که مهمترین آنها بقرار زیر است : شاهنعمتاللهی ـ ذهبی ـ بکتاشی ـ نقشبندیه ـ خاکساری. اینها اگرچه در ریشه یکی بوده فعلاً یکی نیستند و هر کدام راهی و پیشوایی جداگانه دارند ، و دائماً با یکدیگر در مجادله بوده و نسبتهایی بهمدیگر میدهند حتا از افتراء و توهین نیز مضایقه ندارند.
هیچ کدام آنها دارای هدف نبوده و آمال ویژهای ندارند و بدستاویز شریعت و طریقت و حقیقت و مکاشفات و مشاهدات عمر خود را با بطالت و کسالت بسر میدهند. قطب شیرازی مرام صوفیگری را در یک بیت شعر گنجانیده :
صمت و جوع و سحر و عزلت ذکری بدوام
ناتمامان جهان را کند این پنج تمام
بنابراین اکثر شبها در مقابر شیوخ و خانقاهها جمع شده و تا صبح بیدار میمانند و اوقات خود را با خواندن مثنوی و حافظ و سعدی و گریه و ناله میگذرانند و اغلب آنها معتاد بتریاک و حشیش و چرس و بنگ هستند و استعمال آن را وسیلهی نفْسکشی و وصول بحقیقت و پیوستن بخدا میدانند. این بود مختصری از عملیات و مرام صوفیان که من مشاهده کردهام.
از اینها بگذریم و بکتابهایشان نظر افکنیم. بقول آقایان «معارف عرفان» از قبیل اسرارالتوحید ، تذکراةالعرفان ، بستانالسیاحه را مطالعه کنیم جز یکمشت قصص و حکایات عجیب و غریب خِرَدناپذیر که مرشدان برای هنرنمایی و نکتهسنجی ، خود آنها را بافته و مقصودی غیر از ترسانیدن مریدان و تهی کردن کیسههایشان نداشتهاند بچیز دیگری برنخواهیم خورد. این را هم پوشیده نگزارم صوفیان از باطنیگری و جبریگری و خراباتیگری هم بهرهبرداری کردهاند مولوی میگوید :
هر لحظه بشکل آن بت عیار برآمد
بر دیده عیان شد
هر دم بلباس دیگر آن یار برآمد
دل برد و نهان شد
این عقیدهی باطنیانست که خدا هر زمان در صورت دیگری در این جهان ظهور کرده.
محمود شبستری که از شیوخ برجستهی صوفیان میباشد در کتاب خود موسوم بگلشن راز راجع بجبریگری میگوید :
هر آن کس را که مذهب غیر جبر است
نبی فرموده کو مانند گبر است
نبودی تو که فعلت آفریدند
تو را از بهر کاری برگزیدند
همو در کتاب خود دربارهی خال و جمال و زلف و کمال یار اشعاری سروده که حاکی از خراباتیگری است.
👇
با این وصف نمیدانم این بیانصافان از روی چه مأخذ و مدرکی پیمانیان را بعدم اطلاع و استحضار از عرفان متهم میکنند در صورتی که پیمانیان نه تنها از صوفیگری بلکه از تمام کیشها بهتر از دیگران آگاهی دارند و معایب و زیان آن را تشخیص داده و بیهوده بودن آنها را درک کرده و بدینجهت دست از آنها کشیده و براه خردپذیر پیمان گرویدهاند.
در پایان از آقای کسروی خواهش دارم چون صوفیان برای نگهداری و توسعهی دستگاه خود اخیراً کتابهایی بچاپ رسانیدهاند مبنی بر اینکه صوفیان در زمان صفویه رشیدانه بجنگ برخاسته و از کشور دفاع کرده و در قلع و قمع دشمنان میهن فداکاری نمودهاند چون من از چنین چیزی آگاهی ندارم شما پاسخ آن را داده و از دغکاری این قبیل مردمان که میخواهند نان را بنرخ روز بخورند جلوگیری نمایید.
محمدباقر رحیمی
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
در پایان از آقای کسروی خواهش دارم چون صوفیان برای نگهداری و توسعهی دستگاه خود اخیراً کتابهایی بچاپ رسانیدهاند مبنی بر اینکه صوفیان در زمان صفویه رشیدانه بجنگ برخاسته و از کشور دفاع کرده و در قلع و قمع دشمنان میهن فداکاری نمودهاند چون من از چنین چیزی آگاهی ندارم شما پاسخ آن را داده و از دغکاری این قبیل مردمان که میخواهند نان را بنرخ روز بخورند جلوگیری نمایید.
محمدباقر رحیمی
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
94%
آری
0%
نه
6%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 4
🖌 کوشاد تلگرام
🔶 نتیجههایی که تا اینجا توان گرفت
از نوشتاری که در سه روز گذشته آوردیم ، این دانستیم که در جهان براستی حقایقی هست ـ به همانسان که خورشید هست آنها هم هستند و پنداری (خیالی) نیستند. اگر در جهان حقایقی نبود ، دلیل استواری هم برای آنها پیدا نمیشد. در حالی که دلیلهای استواری برای آنها هست و چون خردها آنها را شنوند داوری کرده براستیِ آنها گواهی دهند.
همچنین دریافتیم که افزار شناخت حقایق ، خرد است.
مثلاً در نوشتار بالا در برابر یک رشته اندیشههای کج و ناراست (تأثیر ستارگان ، بخت و شگون ، نذر و سرنوشت ، دعا و جادو و افسون بر زندگی) که در مغزها خوابیده ، این حقیقت که «هر کس جز نتیجهی کوشش خود را نمیبرد و نتواند برد» بمیان آمد و دلیل به راستی آن از پیشامدها آورده شد. نتیجه آنکه با داوری خرد این دانسته میشود که ستارگان و بخت و شگون و مانندهای آن تأثیری بر زندگیها ندارند و آنچه مؤثر است کوششهای خود ماست. همین خود یک حقیقتی از حقایق زندگیست.
یک مردمی که در آرزوی پیشرفت و بهتریند ، باید اینگونه حقایق را بنیاد زندگی خود گیرند و از هرچه جز آنست دوری کنند. جدایی نیک از بد نیز از شناخت حقایق بدست میآید. از روی حقایق است که پیروی به آنها را نیک و ایستادگی در برابر آن را بد میشماریم.
این نیز روشن گردید که خردها همه حقایق را یکسان درمییابند ولی همه در برابر آنها رفتار یکسانی ندارند : یک دسته همانکه حقایق را میشنوند همچون تشنهای که درپی آب باشد خشنود میگردند زیرا اینان خردهاشان نیرومند و رفتارشان زیر فرمان اوست. در سوی دیگر ، یک دسته نیز خردهاشان ناتوانست که رشتهی رفتار و گفتارشان در دست رشک و کینه و هوس و خودنمایی است و اینست با آنکه ناگزیر در دل حقایق را میپذیرند ولی به پیروی از رشک و کینه و هوس و اینگونه ناستودگیها آن را به آشکار نمیآورند.
امروز بیشتر کارهای ما از کشت و کار ، مبارزه با بیماریها ، حکومت برپا گردانیدن ، شهربانی و شهرداری تشکیل دادن ، به مدرسه و دانشگاه رفتن ، رخت پوشیدن ، بلکه خوردن و خوابیدن هر کدام از روی حقایقی است. همچنین بد دانستن کلاهبرداری ، دزدی و راهزنی ، نیک دانستن راستگویی و مهربانی و مانند آنها ، سرچشمهی هر کدام از یک حقیقتی بوده است.
اگر مردمی زندگی بر پایهی حقایق نکنند و هر دستهای از ایشان اندیشه و آرمان دیگری را در مغزهای خود بپرورند ، ناچار پراکنده و پریشان بوده میانشان چنددستگی افتاده با یکدیگر همدست نتوانند بود و زود باشد که زیردست و لگدمال و گرفتار بدبختیها گردند. ولی اگر همه از روی حقایق زندگی کنند میانشان یگانگی (اتحاد) و همدستی پدید خواهد آمد و تودهی نیرومندی خواهند بود. نیرومندی واقعی همینست و از این راهست که میتوانند آزادی خود را نگاه داشته با سرفرازی زندگی بسر برند. پس یک توده را راهی جز این نیست که همه دارای یک راه و آرمان باشند.
اینها نتیجههای نوشتاری بود که در سه بخش آوردیم. میخواهیم از اینها در گفتگویی که از یک کلیپ برخاست بهره جوییم و به یک داوری درستی برسیم. به این کار در روزهای آینده خواهیم پرداخت.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 کوشاد تلگرام
🔶 نتیجههایی که تا اینجا توان گرفت
از نوشتاری که در سه روز گذشته آوردیم ، این دانستیم که در جهان براستی حقایقی هست ـ به همانسان که خورشید هست آنها هم هستند و پنداری (خیالی) نیستند. اگر در جهان حقایقی نبود ، دلیل استواری هم برای آنها پیدا نمیشد. در حالی که دلیلهای استواری برای آنها هست و چون خردها آنها را شنوند داوری کرده براستیِ آنها گواهی دهند.
همچنین دریافتیم که افزار شناخت حقایق ، خرد است.
مثلاً در نوشتار بالا در برابر یک رشته اندیشههای کج و ناراست (تأثیر ستارگان ، بخت و شگون ، نذر و سرنوشت ، دعا و جادو و افسون بر زندگی) که در مغزها خوابیده ، این حقیقت که «هر کس جز نتیجهی کوشش خود را نمیبرد و نتواند برد» بمیان آمد و دلیل به راستی آن از پیشامدها آورده شد. نتیجه آنکه با داوری خرد این دانسته میشود که ستارگان و بخت و شگون و مانندهای آن تأثیری بر زندگیها ندارند و آنچه مؤثر است کوششهای خود ماست. همین خود یک حقیقتی از حقایق زندگیست.
یک مردمی که در آرزوی پیشرفت و بهتریند ، باید اینگونه حقایق را بنیاد زندگی خود گیرند و از هرچه جز آنست دوری کنند. جدایی نیک از بد نیز از شناخت حقایق بدست میآید. از روی حقایق است که پیروی به آنها را نیک و ایستادگی در برابر آن را بد میشماریم.
این نیز روشن گردید که خردها همه حقایق را یکسان درمییابند ولی همه در برابر آنها رفتار یکسانی ندارند : یک دسته همانکه حقایق را میشنوند همچون تشنهای که درپی آب باشد خشنود میگردند زیرا اینان خردهاشان نیرومند و رفتارشان زیر فرمان اوست. در سوی دیگر ، یک دسته نیز خردهاشان ناتوانست که رشتهی رفتار و گفتارشان در دست رشک و کینه و هوس و خودنمایی است و اینست با آنکه ناگزیر در دل حقایق را میپذیرند ولی به پیروی از رشک و کینه و هوس و اینگونه ناستودگیها آن را به آشکار نمیآورند.
امروز بیشتر کارهای ما از کشت و کار ، مبارزه با بیماریها ، حکومت برپا گردانیدن ، شهربانی و شهرداری تشکیل دادن ، به مدرسه و دانشگاه رفتن ، رخت پوشیدن ، بلکه خوردن و خوابیدن هر کدام از روی حقایقی است. همچنین بد دانستن کلاهبرداری ، دزدی و راهزنی ، نیک دانستن راستگویی و مهربانی و مانند آنها ، سرچشمهی هر کدام از یک حقیقتی بوده است.
اگر مردمی زندگی بر پایهی حقایق نکنند و هر دستهای از ایشان اندیشه و آرمان دیگری را در مغزهای خود بپرورند ، ناچار پراکنده و پریشان بوده میانشان چنددستگی افتاده با یکدیگر همدست نتوانند بود و زود باشد که زیردست و لگدمال و گرفتار بدبختیها گردند. ولی اگر همه از روی حقایق زندگی کنند میانشان یگانگی (اتحاد) و همدستی پدید خواهد آمد و تودهی نیرومندی خواهند بود. نیرومندی واقعی همینست و از این راهست که میتوانند آزادی خود را نگاه داشته با سرفرازی زندگی بسر برند. پس یک توده را راهی جز این نیست که همه دارای یک راه و آرمان باشند.
اینها نتیجههای نوشتاری بود که در سه بخش آوردیم. میخواهیم از اینها در گفتگویی که از یک کلیپ برخاست بهره جوییم و به یک داوری درستی برسیم. به این کار در روزهای آینده خواهیم پرداخت.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
92%
آری
8%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 31ـ یکی از گمراهیها صوفیگریست (دو از دو)
پرچم : دربارهی صوفیگری به یک رشته گفتارهایی خواهیم برخاست. اما پرسشی که آقای رحیمی دربارهی جنگجویی صوفیان در زمان صفویان نمودهاند باید دانست که شیخصفی اردبیلی از خردمندان صوفیه بوده و اینست اصلاحاتی در سلسلهی خود پدید آورده.
صوفیان پی کاری رفتن را بد دانسته مفتخواری و بیکاری را شرط تصوف میشماردند و گدایی یک گونه ریاضتی در نزد ایشان بوده شیخصفی آن را برداشت و پیروان او بیشترشان از پیشهوران و برزگران بودند. صوفیان زن نمیگرفتند و آن را بد میشماردند. این پیروانش را بزن گرفتن واداشت. باید گفت صوفیان این شیخ ، جداییهایی با صوفیان دیگر داشتند. سپس در زمان جانشینان او که بر شمارهی پیروان بسیار افزوده چند ایل بزرگ از ایلهای ترک خود را بآن خاندان بستند اینها از صوفیگری تنها نامش را داشتند وگرنه ریاضت نمیکشیدند ، ذکر خفی یا جلی نمیگفتند ، به چله نمینشستند ، از باورهای صوفیگری از وحدت وجود و مانند آن بکلی ناآگاه بودند. راستیرا باید گفت اینها بستگان خاندان صفوی بودند نه صوفی ، آن جنگها که میگویند در زمان پادشاهان صفوی در راه ایران کرده شده این ایلهای ترک کردهاند نه صوفیان.
ما از باورها و حال صوفیان نیک آگاهیم و میدانیم که یک صوفی آن همتی که بکوشد و نانی برای شکم خود پیدا کند ندارد چه رسد بجنگ و جانبازی. از سوی دیگر ما میدانیم که صوفیان باین جهان با دیدهی تحقیر مینگرند. در نظر آنها این جهان درخور سر فروآوردن نیست چه رسد بآنکه در راهش از جان درگذرند.
صوفیان در زمان مغول بفراوانی بودند و شما یکی را پیدا نخواهید کرد که بجنگ یا کوشش پرداخته باشد. یکی از مشایخ معروف آن زمان ابوبکر رازی بوده که بگفتهی خودش چون آمدن مغولان را شنیده شبانه با چند تن درویش گریخته و زنان و فرزندان خود را بدشمن بازگزارده که میگوید خبر رسید که همه را از تیغ گذرانیدهاند.
اما کسانی که میگویند ما معنی صوفیگری را نمیدانیم بهتر است ایشان معنی آن را بما بفهمانند ما آنچه میدانستیم نوشتهایم. آنان اگر جز اینها میدانند بنویسند. ما بسیار میخواهیم که پیروان صوفیگری و دیگر دستهبندیها بگفتههای ما پاسخ دهند و با دلیل ایرادهای ما را رد کنند. ما خود این را میخواهیم و چشم براهیم.
(پرچم روزانه شمارهی 188)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 31ـ یکی از گمراهیها صوفیگریست (دو از دو)
پرچم : دربارهی صوفیگری به یک رشته گفتارهایی خواهیم برخاست. اما پرسشی که آقای رحیمی دربارهی جنگجویی صوفیان در زمان صفویان نمودهاند باید دانست که شیخصفی اردبیلی از خردمندان صوفیه بوده و اینست اصلاحاتی در سلسلهی خود پدید آورده.
صوفیان پی کاری رفتن را بد دانسته مفتخواری و بیکاری را شرط تصوف میشماردند و گدایی یک گونه ریاضتی در نزد ایشان بوده شیخصفی آن را برداشت و پیروان او بیشترشان از پیشهوران و برزگران بودند. صوفیان زن نمیگرفتند و آن را بد میشماردند. این پیروانش را بزن گرفتن واداشت. باید گفت صوفیان این شیخ ، جداییهایی با صوفیان دیگر داشتند. سپس در زمان جانشینان او که بر شمارهی پیروان بسیار افزوده چند ایل بزرگ از ایلهای ترک خود را بآن خاندان بستند اینها از صوفیگری تنها نامش را داشتند وگرنه ریاضت نمیکشیدند ، ذکر خفی یا جلی نمیگفتند ، به چله نمینشستند ، از باورهای صوفیگری از وحدت وجود و مانند آن بکلی ناآگاه بودند. راستیرا باید گفت اینها بستگان خاندان صفوی بودند نه صوفی ، آن جنگها که میگویند در زمان پادشاهان صفوی در راه ایران کرده شده این ایلهای ترک کردهاند نه صوفیان.
ما از باورها و حال صوفیان نیک آگاهیم و میدانیم که یک صوفی آن همتی که بکوشد و نانی برای شکم خود پیدا کند ندارد چه رسد بجنگ و جانبازی. از سوی دیگر ما میدانیم که صوفیان باین جهان با دیدهی تحقیر مینگرند. در نظر آنها این جهان درخور سر فروآوردن نیست چه رسد بآنکه در راهش از جان درگذرند.
صوفیان در زمان مغول بفراوانی بودند و شما یکی را پیدا نخواهید کرد که بجنگ یا کوشش پرداخته باشد. یکی از مشایخ معروف آن زمان ابوبکر رازی بوده که بگفتهی خودش چون آمدن مغولان را شنیده شبانه با چند تن درویش گریخته و زنان و فرزندان خود را بدشمن بازگزارده که میگوید خبر رسید که همه را از تیغ گذرانیدهاند.
اما کسانی که میگویند ما معنی صوفیگری را نمیدانیم بهتر است ایشان معنی آن را بما بفهمانند ما آنچه میدانستیم نوشتهایم. آنان اگر جز اینها میدانند بنویسند. ما بسیار میخواهیم که پیروان صوفیگری و دیگر دستهبندیها بگفتههای ما پاسخ دهند و با دلیل ایرادهای ما را رد کنند. ما خود این را میخواهیم و چشم براهیم.
(پرچم روزانه شمارهی 188)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 5
🖌 کوشاد تلگرام
🔶 جُستار اعتماد ـ 1
تا اینجا سخن از حقایق رانده شد. جُستار دیگری که به آن باید پرداخت جستار اعتماد است. در این باره میتوان به اندازهی یک کتاب چیز نوشت. (1)
از این آغاز کنیم که اعتماد چیست؟! چگونه بدست میآید؟! در چه زمینههایی نمایان میشود؟! به کی و چی اعتماد پیدا میکنیم؟!..
هستند کسانی که به جستار «اعتماد» پروای (توجه) لازم نکردهاند در حالی که جستار ارجداریست. اعتماد در بسیاری از زمینههای زندگی پدیدار میگردد و بنیاد همبستگیهای زندگانی است. برای مثال مردم به این اعتماد دارند که اسکناسی که میگیرند یا رقمی که در کارت بانکیشان مینشیند معتبر است و با آن میتوانند از کالا و خدمات دیگران برخوردار شوند. در داد و ستدها ، فروشنده اعتماد دارد که خریدار کالا را گرفته نخواهد گریخت ، خریدار هم که پول یا کارت بانکیش را به فروشنده میدهد اعتماد دارد که او بیش از بهای کالا از آن نخواهد برداشت.
در یک زناشویی سالم ، زن و شوهرها در کارها و گفتگوها به یکدیگر اعتماد دارند. شاگرد به آموزگار این اعتماد را دارد که آموزشهایش راست است. ما به کتابهای درسیِ دانشی همچون ریاضی و فیزیک و شیمی اعتماد داریم که ناراست به ما نمیآموزند. گذشته از آنکه آموزشهای آنها در عمل راستیآزمایی شده ، هر گاه خود ما به یکی از آنها اعتماد نداشته به آزمایش برخیزیم راستیِ آنها را خواهیم دید.
اعتمادِ بجا گوهریست که دوستیهای ماندگار ، شراکتها و زناشوییها بر پایهی آن بنیاد یافته و مییابد. همبستگیهای نزدیک میان همسایگان ، همشهریان و دیگر مردمان بر پایهی آن بنیاد مییابد. مردمی که آسودهدلانه در رستورانها غذا میخورند اعتمادشان به بازرسان بهداشت محیط است. رانندگانی که با خودروی خود به راههای ناآشنای بیرون شهر درمیآیند جز در سایهی اعتماد به راهداری و تابلوها و امن بودن راهها از راهزنان نیست. از اینگونه مثالها بسیار توان شمارد.
اگر این همبستگیها و آسودهدلیها را به ساختمانی ماننده دانیم ، اعتماد شالودهی آن ساختمانست. اگر اعتماد نباشد این همبستگیها و آسودهدلیها استوار نخواهد ماند. مثلاً اگر در یک خانواده اعتماد میان اعضای آن نباشد ، خانه جز یک سقفی نیست که زیر آن زندگی بسر میبرند.
باید دانست که ارزش هر چیزی هنگامی بهتر دانسته میگردد که از دسترس دور باشد. مثلاً همه شنیدهایم تندرستی چیز ارزشمندیست. ولی چون بیمار شویم و از تندرستی دور افتیم ، آن زمانست که ارج آن را نیک فهمیم. اعتماد نیز تا هست چندان بچشم نمیآید و ارجش دانسته نمیشود ولی چون نباشد یا کم باشد ، آنگاهست که گرانمایگیش نیک فهمیده میگردد. پس چه نیک گفتهاند که اعتماد همچون هواست که تا هست بودنش را درنمییابیم و چون نبود و نفس کشیدن به سختی افتاد ارج آن را درمییابیم.
فراهم آمدن اعتماد به زمانی دراز و کوششهای بسیار نیازمندست. ولی از دست رفتنش آسان و در زمانی کوتاه انجام میگیرد.
اعتماد همچنین در ارزیابی متنها ، گفتهها و اخبار ، خود را نمایان میسازد. به کدام نوشته ، سخن و خبر باید اعتماد کرد ، به کدامیک نباید؟
یکی از جاهایی که جستار اعتماد نمایان میگردد آنجاست که ما خود ، آگاهی یکسرهای (مستقیم) نداریم. در چنین جاهایی چه میکنیم؟!..
بیماران نه به افراد عادی بلکه به پزشکان اعتماد میکنند. مدیران به مشاورانشان اعتماد میکنند. کسانی که آگاهی به یک دانشی ندارند به آگاهان آن دانش اعتماد میکنند.
به آنها بعنوان منبع یا مرجع ، اعتماد یافتهایم و از آنها سخنشنوی داریم. از پزشک درباره درمان بیماریمان سخنشنوی داریم. به کتابهای دانشی اعتماد میکنیم زیرا نه تنها چیزی بضد آنها نشنیدهایم ، بوارونه بیش از همه تأیید شنیدهایم. به سازمانهای مرجع و معتبر دولتی همچون بهداشت ، راه ، هواشناسی ، آتشنشانی و مانندهای آن اعتماد میکنیم.
اعتماد را بیشتر «نسبی» دانسته و بکار میبریم. مثلاً میگوییم : «به پاسخهای فلان مشاور (یا کتاب یا خبرگزاری) تنها 60 درصد اعتماد دارم». نتیجه آنکه نه اعتماد صد درصد به سخنی یا نوشتهای درست است و نه بیاعتمادی صرف.
اعتماد را گذشته از درصد باید «موقتی» هم بدیده گرفت. چون شیوهی زندگی پیاپی دیگر میگردد ، آدمیان هم همیشه به یک سان نیستند ، اعتماد به آنها نیز نمیتواند همیشگی باشد. اگر نیک بیندیشیم ، کلاهبرداری یکسره بر اعتمادِ نابجا بنیاد مییابد. یک کلاهبردار نخست میکوشد اعتماد کسانی را بخود بکشد. کلاهبرداری زمانی آغاز میشود که به ادعاهای کلاهبردار اعتماد بیجا کنند.
👇
🖌 کوشاد تلگرام
🔶 جُستار اعتماد ـ 1
تا اینجا سخن از حقایق رانده شد. جُستار دیگری که به آن باید پرداخت جستار اعتماد است. در این باره میتوان به اندازهی یک کتاب چیز نوشت. (1)
از این آغاز کنیم که اعتماد چیست؟! چگونه بدست میآید؟! در چه زمینههایی نمایان میشود؟! به کی و چی اعتماد پیدا میکنیم؟!..
هستند کسانی که به جستار «اعتماد» پروای (توجه) لازم نکردهاند در حالی که جستار ارجداریست. اعتماد در بسیاری از زمینههای زندگی پدیدار میگردد و بنیاد همبستگیهای زندگانی است. برای مثال مردم به این اعتماد دارند که اسکناسی که میگیرند یا رقمی که در کارت بانکیشان مینشیند معتبر است و با آن میتوانند از کالا و خدمات دیگران برخوردار شوند. در داد و ستدها ، فروشنده اعتماد دارد که خریدار کالا را گرفته نخواهد گریخت ، خریدار هم که پول یا کارت بانکیش را به فروشنده میدهد اعتماد دارد که او بیش از بهای کالا از آن نخواهد برداشت.
در یک زناشویی سالم ، زن و شوهرها در کارها و گفتگوها به یکدیگر اعتماد دارند. شاگرد به آموزگار این اعتماد را دارد که آموزشهایش راست است. ما به کتابهای درسیِ دانشی همچون ریاضی و فیزیک و شیمی اعتماد داریم که ناراست به ما نمیآموزند. گذشته از آنکه آموزشهای آنها در عمل راستیآزمایی شده ، هر گاه خود ما به یکی از آنها اعتماد نداشته به آزمایش برخیزیم راستیِ آنها را خواهیم دید.
اعتمادِ بجا گوهریست که دوستیهای ماندگار ، شراکتها و زناشوییها بر پایهی آن بنیاد یافته و مییابد. همبستگیهای نزدیک میان همسایگان ، همشهریان و دیگر مردمان بر پایهی آن بنیاد مییابد. مردمی که آسودهدلانه در رستورانها غذا میخورند اعتمادشان به بازرسان بهداشت محیط است. رانندگانی که با خودروی خود به راههای ناآشنای بیرون شهر درمیآیند جز در سایهی اعتماد به راهداری و تابلوها و امن بودن راهها از راهزنان نیست. از اینگونه مثالها بسیار توان شمارد.
اگر این همبستگیها و آسودهدلیها را به ساختمانی ماننده دانیم ، اعتماد شالودهی آن ساختمانست. اگر اعتماد نباشد این همبستگیها و آسودهدلیها استوار نخواهد ماند. مثلاً اگر در یک خانواده اعتماد میان اعضای آن نباشد ، خانه جز یک سقفی نیست که زیر آن زندگی بسر میبرند.
باید دانست که ارزش هر چیزی هنگامی بهتر دانسته میگردد که از دسترس دور باشد. مثلاً همه شنیدهایم تندرستی چیز ارزشمندیست. ولی چون بیمار شویم و از تندرستی دور افتیم ، آن زمانست که ارج آن را نیک فهمیم. اعتماد نیز تا هست چندان بچشم نمیآید و ارجش دانسته نمیشود ولی چون نباشد یا کم باشد ، آنگاهست که گرانمایگیش نیک فهمیده میگردد. پس چه نیک گفتهاند که اعتماد همچون هواست که تا هست بودنش را درنمییابیم و چون نبود و نفس کشیدن به سختی افتاد ارج آن را درمییابیم.
فراهم آمدن اعتماد به زمانی دراز و کوششهای بسیار نیازمندست. ولی از دست رفتنش آسان و در زمانی کوتاه انجام میگیرد.
اعتماد همچنین در ارزیابی متنها ، گفتهها و اخبار ، خود را نمایان میسازد. به کدام نوشته ، سخن و خبر باید اعتماد کرد ، به کدامیک نباید؟
یکی از جاهایی که جستار اعتماد نمایان میگردد آنجاست که ما خود ، آگاهی یکسرهای (مستقیم) نداریم. در چنین جاهایی چه میکنیم؟!..
بیماران نه به افراد عادی بلکه به پزشکان اعتماد میکنند. مدیران به مشاورانشان اعتماد میکنند. کسانی که آگاهی به یک دانشی ندارند به آگاهان آن دانش اعتماد میکنند.
به آنها بعنوان منبع یا مرجع ، اعتماد یافتهایم و از آنها سخنشنوی داریم. از پزشک درباره درمان بیماریمان سخنشنوی داریم. به کتابهای دانشی اعتماد میکنیم زیرا نه تنها چیزی بضد آنها نشنیدهایم ، بوارونه بیش از همه تأیید شنیدهایم. به سازمانهای مرجع و معتبر دولتی همچون بهداشت ، راه ، هواشناسی ، آتشنشانی و مانندهای آن اعتماد میکنیم.
اعتماد را بیشتر «نسبی» دانسته و بکار میبریم. مثلاً میگوییم : «به پاسخهای فلان مشاور (یا کتاب یا خبرگزاری) تنها 60 درصد اعتماد دارم». نتیجه آنکه نه اعتماد صد درصد به سخنی یا نوشتهای درست است و نه بیاعتمادی صرف.
اعتماد را گذشته از درصد باید «موقتی» هم بدیده گرفت. چون شیوهی زندگی پیاپی دیگر میگردد ، آدمیان هم همیشه به یک سان نیستند ، اعتماد به آنها نیز نمیتواند همیشگی باشد. اگر نیک بیندیشیم ، کلاهبرداری یکسره بر اعتمادِ نابجا بنیاد مییابد. یک کلاهبردار نخست میکوشد اعتماد کسانی را بخود بکشد. کلاهبرداری زمانی آغاز میشود که به ادعاهای کلاهبردار اعتماد بیجا کنند.
👇
همین پزشکی مدرن که ما بسیار بیشتر از دستورهای حکیمباشیها به آن اعتماد داریم و دهها بار زیانهای سیگار و کُشندگی آن را برایمان برشماردهاند و امروز دیگر بر همه آشکار گردیده ، در دههی 1950 سیگار را برای آرامش اعصاب سودمند میشمارد. پس دیده میشود که اعتماد نه تنها نسبی بلکه موقت هم هست.
چون سودهای اعتماد را دانستیم زیانهای بیاعتمادیِ بیاندازه روشنتر میگردد.
🔹 پانوشت :
(1) : اعتماد یکی از ستونهای اصلی «سرمایهی اجتماعی» است و ما در نوشتارهامان از جمله دفتر «سرمایهی اجتماعی ایرانیان» به این جستار درآمده نشان دادهایم که چگونه سرمایهی اجتماعی یکی از عوامل اتحاد و در نتیجه نیرومندی یک توده میباشد. در چنان جستاری ارزشِ بیمانند اعتماد میان مردم و نیز میان مردم و حکومت نیک آشکار میگردد.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
چون سودهای اعتماد را دانستیم زیانهای بیاعتمادیِ بیاندازه روشنتر میگردد.
🔹 پانوشت :
(1) : اعتماد یکی از ستونهای اصلی «سرمایهی اجتماعی» است و ما در نوشتارهامان از جمله دفتر «سرمایهی اجتماعی ایرانیان» به این جستار درآمده نشان دادهایم که چگونه سرمایهی اجتماعی یکی از عوامل اتحاد و در نتیجه نیرومندی یک توده میباشد. در چنان جستاری ارزشِ بیمانند اعتماد میان مردم و نیز میان مردم و حکومت نیک آشکار میگردد.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
Telegram
کتابخانه پاکدینی (کتابهای احمد کسروی و یاران او)
✴️ سرمایهی اجتماعی ایرانیان ✴️
🔸 (شایندگی در چیست؟)
در روزهای آینده یک رشته نوشتههایی در زمینهی سرمایهی اجتماعی ایرانیان و ارتباط آن با درماندگیهای کشور در این کانال خواهیم آورد.
این نوشتهها پاسخی است به پرسشهای زیر :
ــ دانشوران ایرانی علل عقبماندگی…
🔸 (شایندگی در چیست؟)
در روزهای آینده یک رشته نوشتههایی در زمینهی سرمایهی اجتماعی ایرانیان و ارتباط آن با درماندگیهای کشور در این کانال خواهیم آورد.
این نوشتهها پاسخی است به پرسشهای زیر :
ــ دانشوران ایرانی علل عقبماندگی…
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 32ـ خود نمیکوشند و بکوشش دیگران نیز رشک میبرند (یک از دو)
در ایران کسان بسیاری هستند که هیچ کوششی در راه توده و کشور نمیکنند و از علاقهمندی بکشور و توده تنها بآن بس میکنند که در این مجلس و آن مجلس گله کنند ، و از حال مردم بد گویند و از کمی خواروبار و گرانی نرخها و نزدیک شدن جنگ و مانند اینها سخن رانده تأسف نمایند و بهمین کار اکتفا کنند. دستهی انبوهی از مردم این حال را دارند و با این غفلت و نادانی روزگار بسر میدهند ، و این نمیدانند که وظایفی در گردن دارند و یک مردی چنانکه باید مقید بخاندان خود باشد و آسایش زن و فرزندان خود را فراهم گرداند باید مقید بکشور و تودهی خود نیز باشد و آزادی و آبادی کشور و آسایش و خرسندی توده را آرزوی خود شناخته در راه آن کوششهایی کند. بخصوص هنگامی که روزهای سختی برای کشور پیش میآید ، و بخصوص هنگامی که یک دستهای بکوششهایی پرداختهاند که باید با آنان همدستی نماید. این نمیدانند که یک چنین واجبی نیز بگردن ایشانست که اگر انجام ندهند در اینجهان پست و بدنام و در آنجهان نزد خدای بزرگ شرمنده و گرفتار خواهند بود.
آری دستهی انبوهی از مردم گرفتار این غفلت و نادانی هستند و بسیار شگفت است که گمان هیچ تقصیری بخود نمیبرند و با یک پیشانی باز با آدم روبرو میشوند. بلکه در دلهای خود ما را که بچنین کوششی برخاستهایم مورد نکوهش میسازند. این یک نمونهی دیگریست که اینان معنی زندگی را نمیدانند و در چهل سالگی و پنجاه سالگی فهم و مایهی کودکان را دارند ، بلکه اگر پردهپوشی ننماییم اینان ارزش آدمیگری را از دست داده خود را همپایهی چهارپایان گردانیدهاند. این شیوهی زندگانی چهارپایانست که سر پایین انداخته میخورند و مینوشند و میخوابند و کام میگزارند و در اندیشهی هیچی نبوده سرنوشت خود را حواله بحوادث مینمایند.
جای بسیار افسوسست که چنین انحطاطی رخ داده ، و افسوسآورتر از این آنست که کسانی باین اندازه هم بس نکرده نه تنها خود بکوششی نمیپردازند و بکوششهای ما همراهی نمینمایند باین تلاشهای ما نیز رشک میبرند و کینهی ما را در دل جا میدهند ، و برخی از آنان از آزار و کارشکنی هم بازنمیایستند و هر کجا کسی را از همراهان ما پیدا کردند خنجر زبان را تیز کرده همچون کژدم که از نیش زدن لذت میبرد زخمهای پیاپی میزنند. گاهی نیز سالوسانه بنزد من میآیند و بنام دلسوزی زبان بشماتت باز میکنند و با این رفتار پست دلهای خود را از رشک و کینه تهی میگردانند.
چند روز پیش یکی بنزد من آمده میگوید : «بسیار لاغر شدهاید» میگویم : من از نخست لاغر بودم و این چند روزه هم بیخوابیها لاغرترم گردانیده. میگوید : «نه! ... اصلاً شما زحمت بیهوده میکشید. این مردم که نخواهند شد ..» از این جمله مقصودش را دریافتم و جلوش را گرفته گفتم : شما با مردم چه کار دارید؟!.. از خودتان گفتگو کنید .. خودتان آیا میشوید یا نه؟!.. ما راه اصلاح را آن میدانیم که هر کسی نخست بخود پردازد. آیا تو خودت میخواهی نیک شوی یا نه؟! ما اکنون در مرحلهی پیراستن اندیشهها میباشیم و میخواهیم نخست باین پراکندگیها چاره کنیم و اینست یک رشته حقایقی را با دلیلهای روشن انتشار میدهیم که در دلها جای گیرد و جانشین آن پندارهای پوچ و پراکنده گردد ـ بگو ببینم تو خودت این حقایق را پذیرفتهای یا نه؟!.. از خودت گفتگو کن ... از آنسوی تو از کجا میگویی این مردم نمیشوند؟!.. چه دلیلی باین گفتهی خود داری؟!.. تاکنون که آزمود که دید نشد؟!.. از هزار سال باین طرف در ایران کدام دستهای برای اصلاح برخاستهاند؟!.. کدام کوششهایی در این باره بکار بردهاند؟!..
👇
🖌 احمد کسروی
🔸 32ـ خود نمیکوشند و بکوشش دیگران نیز رشک میبرند (یک از دو)
در ایران کسان بسیاری هستند که هیچ کوششی در راه توده و کشور نمیکنند و از علاقهمندی بکشور و توده تنها بآن بس میکنند که در این مجلس و آن مجلس گله کنند ، و از حال مردم بد گویند و از کمی خواروبار و گرانی نرخها و نزدیک شدن جنگ و مانند اینها سخن رانده تأسف نمایند و بهمین کار اکتفا کنند. دستهی انبوهی از مردم این حال را دارند و با این غفلت و نادانی روزگار بسر میدهند ، و این نمیدانند که وظایفی در گردن دارند و یک مردی چنانکه باید مقید بخاندان خود باشد و آسایش زن و فرزندان خود را فراهم گرداند باید مقید بکشور و تودهی خود نیز باشد و آزادی و آبادی کشور و آسایش و خرسندی توده را آرزوی خود شناخته در راه آن کوششهایی کند. بخصوص هنگامی که روزهای سختی برای کشور پیش میآید ، و بخصوص هنگامی که یک دستهای بکوششهایی پرداختهاند که باید با آنان همدستی نماید. این نمیدانند که یک چنین واجبی نیز بگردن ایشانست که اگر انجام ندهند در اینجهان پست و بدنام و در آنجهان نزد خدای بزرگ شرمنده و گرفتار خواهند بود.
آری دستهی انبوهی از مردم گرفتار این غفلت و نادانی هستند و بسیار شگفت است که گمان هیچ تقصیری بخود نمیبرند و با یک پیشانی باز با آدم روبرو میشوند. بلکه در دلهای خود ما را که بچنین کوششی برخاستهایم مورد نکوهش میسازند. این یک نمونهی دیگریست که اینان معنی زندگی را نمیدانند و در چهل سالگی و پنجاه سالگی فهم و مایهی کودکان را دارند ، بلکه اگر پردهپوشی ننماییم اینان ارزش آدمیگری را از دست داده خود را همپایهی چهارپایان گردانیدهاند. این شیوهی زندگانی چهارپایانست که سر پایین انداخته میخورند و مینوشند و میخوابند و کام میگزارند و در اندیشهی هیچی نبوده سرنوشت خود را حواله بحوادث مینمایند.
جای بسیار افسوسست که چنین انحطاطی رخ داده ، و افسوسآورتر از این آنست که کسانی باین اندازه هم بس نکرده نه تنها خود بکوششی نمیپردازند و بکوششهای ما همراهی نمینمایند باین تلاشهای ما نیز رشک میبرند و کینهی ما را در دل جا میدهند ، و برخی از آنان از آزار و کارشکنی هم بازنمیایستند و هر کجا کسی را از همراهان ما پیدا کردند خنجر زبان را تیز کرده همچون کژدم که از نیش زدن لذت میبرد زخمهای پیاپی میزنند. گاهی نیز سالوسانه بنزد من میآیند و بنام دلسوزی زبان بشماتت باز میکنند و با این رفتار پست دلهای خود را از رشک و کینه تهی میگردانند.
چند روز پیش یکی بنزد من آمده میگوید : «بسیار لاغر شدهاید» میگویم : من از نخست لاغر بودم و این چند روزه هم بیخوابیها لاغرترم گردانیده. میگوید : «نه! ... اصلاً شما زحمت بیهوده میکشید. این مردم که نخواهند شد ..» از این جمله مقصودش را دریافتم و جلوش را گرفته گفتم : شما با مردم چه کار دارید؟!.. از خودتان گفتگو کنید .. خودتان آیا میشوید یا نه؟!.. ما راه اصلاح را آن میدانیم که هر کسی نخست بخود پردازد. آیا تو خودت میخواهی نیک شوی یا نه؟! ما اکنون در مرحلهی پیراستن اندیشهها میباشیم و میخواهیم نخست باین پراکندگیها چاره کنیم و اینست یک رشته حقایقی را با دلیلهای روشن انتشار میدهیم که در دلها جای گیرد و جانشین آن پندارهای پوچ و پراکنده گردد ـ بگو ببینم تو خودت این حقایق را پذیرفتهای یا نه؟!.. از خودت گفتگو کن ... از آنسوی تو از کجا میگویی این مردم نمیشوند؟!.. چه دلیلی باین گفتهی خود داری؟!.. تاکنون که آزمود که دید نشد؟!.. از هزار سال باین طرف در ایران کدام دستهای برای اصلاح برخاستهاند؟!.. کدام کوششهایی در این باره بکار بردهاند؟!..
👇