آیا سخنان بالا را آگاه کننده و سودمند یافتید؟
Anonymous Poll
90%
آری
5%
نه
5%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
🎬 پاکدینی چه میگوید؟
🔹 9ـ جهانیان تشنهی این کوششهایند
💐
🔹 9ـ جهانیان تشنهی این کوششهایند
💐
آیا سخنان کلیپ بالا را آگاهکننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
88%
آری
6%
نه
6%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 27ـ تندیسههای شاه گذشته (یک از یک)
در این چند روزه دو سه بار بادارهی پرچم تلفن کرده چنین پرسیدهاند : «شنیدیم مدیر پرچم از برداشته شدن مجسمههای شاه سابق ممانعت کرده» و برخی گلهها نموده و ایرادها گرفتهاند.
چنین پیداست که در این باره دروغهایی انتشار دادهاند و اینست ما خود داستان را شرح میدهیم : در یکی از جلسههای روزنامهنویسان با آقای شهردار تهران که روزهای پنجشنبه برپا میشود یکی از روزنامهنویسان چنین عنوان نمود : «مردم نامهها بادارهی روزنامه فرستاده میپرسند که چرا این مجسمهها برداشته نمیشود؟!.. اگر کشور ما مشروطه و دمکراسی است چرا این آثار دیکتاتوری از میان نمیرود؟!..» آقای شهردار پاسخ دادند : «این مجسمهها تنها در تهران نیست که راجع بشهرداری تهران باشد؟! در شهرهای دیگر نیز هست و مطلب راجع بدولت است». نمیدانم همان پرسنده یا کسی دیگری گفت : «ما ایرادمان بمجسمههاییست که در تهرانست. شهرهای دیگر خود بدانند. باید در تهران در انجمن شهرداری این موضوع طرح شود و تصمیم بگیرند که برداشته شود». من که دارندهی پرچم هستم در سخن دخالت نموده چنین گفتم : این موضوع پیش از همه مربوط بشرافت ایران و به نیکنامی ایرانیانست. این شیوهای را که کسانی برای خود برگزیدهاند که یک پادشاهی یا هر کس دیگری تا نیرومند و تواناست بستایشگری پردازند و چاپلوسیها نمایند و با پولهای گزافی تندیسهها ازو برپا کنند ، ولی همینکه از توانایی افتاد این زمان برگشته کینهجویی نمایند و همهی گناهان را بگردن او گزارند و هر روز یک بدگویی دیگری پیش آورند یک شیوهی زشت و ناستودهایست که جز مایهی بدنامی نخواهد بود. مردمی با این شیوه درمیان دیگران سربلند و ارجمند نتوانند گردید.
این رفتاری که امروز برخی روزنامهنویسان پیش گرفتهاند که دیروز آن ستایشگریها را میکردند و امروز این نکوهشها را مینمایند ، باید دید آیا توده هم این رفتار را میپذیرد؟.. آیا راضیست که تودههای دیگر جهان او را دارای چنین شیوه و رفتاری شناسند؟!..
از این سخن من کسانی رنجیدند و اینست در بیرون انتشار دادهاند که من هواداری از شاه گذشته نمودهام. در حالی که من هواداری از تودهی ایران کردم و به نگهداری آبروی آن کوشیدم. نمیدانم من از رضاشاه چه مهربانیها دیده بودم که کنون هوادار او باشم؟!.. من جز از حقایق هواداری ندارم و نخواهم داشت. اینست چگونگی داستان. جز از این هرچه بگویند دروغست.
(پرچم روزانه ش 137)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
🖌 احمد کسروی
🔸 27ـ تندیسههای شاه گذشته (یک از یک)
در این چند روزه دو سه بار بادارهی پرچم تلفن کرده چنین پرسیدهاند : «شنیدیم مدیر پرچم از برداشته شدن مجسمههای شاه سابق ممانعت کرده» و برخی گلهها نموده و ایرادها گرفتهاند.
چنین پیداست که در این باره دروغهایی انتشار دادهاند و اینست ما خود داستان را شرح میدهیم : در یکی از جلسههای روزنامهنویسان با آقای شهردار تهران که روزهای پنجشنبه برپا میشود یکی از روزنامهنویسان چنین عنوان نمود : «مردم نامهها بادارهی روزنامه فرستاده میپرسند که چرا این مجسمهها برداشته نمیشود؟!.. اگر کشور ما مشروطه و دمکراسی است چرا این آثار دیکتاتوری از میان نمیرود؟!..» آقای شهردار پاسخ دادند : «این مجسمهها تنها در تهران نیست که راجع بشهرداری تهران باشد؟! در شهرهای دیگر نیز هست و مطلب راجع بدولت است». نمیدانم همان پرسنده یا کسی دیگری گفت : «ما ایرادمان بمجسمههاییست که در تهرانست. شهرهای دیگر خود بدانند. باید در تهران در انجمن شهرداری این موضوع طرح شود و تصمیم بگیرند که برداشته شود». من که دارندهی پرچم هستم در سخن دخالت نموده چنین گفتم : این موضوع پیش از همه مربوط بشرافت ایران و به نیکنامی ایرانیانست. این شیوهای را که کسانی برای خود برگزیدهاند که یک پادشاهی یا هر کس دیگری تا نیرومند و تواناست بستایشگری پردازند و چاپلوسیها نمایند و با پولهای گزافی تندیسهها ازو برپا کنند ، ولی همینکه از توانایی افتاد این زمان برگشته کینهجویی نمایند و همهی گناهان را بگردن او گزارند و هر روز یک بدگویی دیگری پیش آورند یک شیوهی زشت و ناستودهایست که جز مایهی بدنامی نخواهد بود. مردمی با این شیوه درمیان دیگران سربلند و ارجمند نتوانند گردید.
این رفتاری که امروز برخی روزنامهنویسان پیش گرفتهاند که دیروز آن ستایشگریها را میکردند و امروز این نکوهشها را مینمایند ، باید دید آیا توده هم این رفتار را میپذیرد؟.. آیا راضیست که تودههای دیگر جهان او را دارای چنین شیوه و رفتاری شناسند؟!..
از این سخن من کسانی رنجیدند و اینست در بیرون انتشار دادهاند که من هواداری از شاه گذشته نمودهام. در حالی که من هواداری از تودهی ایران کردم و به نگهداری آبروی آن کوشیدم. نمیدانم من از رضاشاه چه مهربانیها دیده بودم که کنون هوادار او باشم؟!.. من جز از حقایق هواداری ندارم و نخواهم داشت. اینست چگونگی داستان. جز از این هرچه بگویند دروغست.
(پرچم روزانه ش 137)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و سودمند یافتید؟
Anonymous Poll
96%
آری
0%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
Media is too big
VIEW IN TELEGRAM
🎬 پاکدینی چه میگوید؟
🔹 10ـ کوششهای کسروی چهها بود
💐
🔹 10ـ کوششهای کسروی چهها بود
💐
آیا سخنان کلیپ بالا را آگاهکننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
85%
آری
15%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 28ـ چه جدایی میانهی شرقیان و غربیانست؟.. (یک از یک)
چون در گفتارهای گذشته نوشتیم که ایرانیان و دیگر شرقیان باید بخود تکانی دهند و بآلودگیهای خود چاره کنند تا بتوانند با اروپاییان همسری نمایند ، برخی خوانندگان مقصودی را که از این جملهها داشتهایم نفهمیده بایرادهایی برخاستهاند. اینست میخواهیم مقصود را روشن گردانیم :
ما اندیشهی خود را دربارهی اروپا بارها نوشتهایم. اروپاییان با آن پیشرفتی که در زمینهی دانشها و اختراعات کرده و جهان را بتکان آوردهاند در زمینهی «آیین زندگانی» و شناختن سود و زیان و نیک و بد بسیار پس ماندهاند. این بکسانی گران میافتد که یک تن در ایران باروپای بآن شکوه و دستگاه ایراد میگیرد و میگوید اروپاییان «آیین زندگانی» نمیشناسند. ولی چه باید کرد که این یک حقیقتی است و رنجش آنها نیز تأثیری نخواهد داشت. اروپا در راهی که برای زندگانی پیش گرفته بکوچهی بنبستی درآمده و ناگزیر است از آن راه بازگردد.
یکی از گرفتاریهای اروپا همین جنگست که سراسر جهان را بسختی انداخته و چنانکه گفتهایم دانسته نیست که باین زودیها پایان پذیرد و چگونه پایان پذیرد. آیا کدام سو فیروز گردد و با سوی دیگر چه رفتاری پیش گیرد. آنگاه پس از پایان پذیرفتن نیز دنبالههایی خواهد داشت. زیرا اینهمه سربازان که امروز در میدانهای جنگ بسر میبرند بجاهای خود بازگشته کار خواهند خواست و همگی دست نیافته دستههای بزرگی بیکار خواهند ماند. از آنروی کارخانههای بسیار بزرگی که امروز بساختن توپ و تفنگ و تانک و آیروپلان[=هواپیما] و زیردریایی میپردازد پس از پایان جنگ ماشینهای خود را برای بافتن پارچه و ساختن افزارهای زندگانی تخصیص خواهند داد. بدینسان پس از چند سالی از فزونی کالا بازارها ایستاده بار دیگر بحران پیش خواهد آمد. [1]
اینها ایرادهاییست که ما از روی اندیشه و راه خود باروپا میگیریم. با این حال اگر اروپاییان را با آسیاییان بسنجش گزاریم باید گفت آنان گرفتاریشان کمتر از آسیاییان[و] شایستگیشان بزندگانی بیشتر است. زیرا گذشته از دانشها و آگاهیها و هنرها[=صنایع] و کارخانههای بزرگ و فنون جنگ و افزارهای جنگی و مانند اینها که اگر نیک بسنجیم بیمبالغه در اروپاییان صد است و در شرقیان [2] بیش از یک نیست ، از دیدهی نیروهای معنوی نیز آنها بسیار جلوترند.
مثلاً در اروپا مردم یک کشوری هر یکایکشان معنی استقلال کشور و مزایای آن استقلال را میدانند و بآن قیمت مینهند و همگی برای جانفشانی در آن راه آمادهاند و هیچ چیزی آنان را از این اندیشه بازنتواند داشت. ولی در کشورهای شرقی این معنی بسیار کمست ، بسیار ناتوانست. شما همین ایران را ببینید :
در این سرزمین دستههای بزرگی هستند که فرقی میان آزادی کشور با زیردستی بیگانگان نمیگزارند و بدستاویز مسلک یا مذهب با صد بیشرمی اندیشهی خود را بآشکار میآورند. من نمیخواهم آن دستهها را با نامهاشان بشمارم و برای خود دشمن تراشم. خوانندگان خودشان میشناسند.
ببینید ناتوانی فهمها و اندیشهها تا چه اندازه است که سیوشش سالست در این کشور مشروطه گرفته شده و هنوز انبوهی از مردم معنی آن را نمیدانند که اگر شما بپرسید مشروطه چیست و مزایای آن چه میباشد درمیمانند. هنوز پس از سیوشش سال دستههای بزرگی از مردم با مشروطه دشمنند و ریشخند مینمایند و یک شکل حکومتی که بهترین شکلهای آن میباشد اینان از نافهمی و بیخردی گردن بآن نمیگزارند.
اروپاییان گمراهند و راهی را که بآسایش و خوشی تواند رسانید گم کردهاند. ولی تا باین اندازه پستاندیشه و بیخرد نگردیدهاند که در چنین هنگام بیمناک جهان دست روی دست گزارده چشم براه حوادث دوزند و چنین گویند : «شب آبستنست تا چه زاید سحر». نتیجهی آن گمراهیهای اروپا این شده که خود را به رنج و سختی اندازند و کمتر روی آسایش بینند ولی نتیجهی این پستاندیشی ایرانیان و دیگر شرقیان آنست که زیردست و توسریخور دیگران باشند و شرمسار و سرافکنده زندگی نمایند. این دو باهم تفاوت بسیار دارد.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸 28ـ چه جدایی میانهی شرقیان و غربیانست؟.. (یک از یک)
چون در گفتارهای گذشته نوشتیم که ایرانیان و دیگر شرقیان باید بخود تکانی دهند و بآلودگیهای خود چاره کنند تا بتوانند با اروپاییان همسری نمایند ، برخی خوانندگان مقصودی را که از این جملهها داشتهایم نفهمیده بایرادهایی برخاستهاند. اینست میخواهیم مقصود را روشن گردانیم :
ما اندیشهی خود را دربارهی اروپا بارها نوشتهایم. اروپاییان با آن پیشرفتی که در زمینهی دانشها و اختراعات کرده و جهان را بتکان آوردهاند در زمینهی «آیین زندگانی» و شناختن سود و زیان و نیک و بد بسیار پس ماندهاند. این بکسانی گران میافتد که یک تن در ایران باروپای بآن شکوه و دستگاه ایراد میگیرد و میگوید اروپاییان «آیین زندگانی» نمیشناسند. ولی چه باید کرد که این یک حقیقتی است و رنجش آنها نیز تأثیری نخواهد داشت. اروپا در راهی که برای زندگانی پیش گرفته بکوچهی بنبستی درآمده و ناگزیر است از آن راه بازگردد.
یکی از گرفتاریهای اروپا همین جنگست که سراسر جهان را بسختی انداخته و چنانکه گفتهایم دانسته نیست که باین زودیها پایان پذیرد و چگونه پایان پذیرد. آیا کدام سو فیروز گردد و با سوی دیگر چه رفتاری پیش گیرد. آنگاه پس از پایان پذیرفتن نیز دنبالههایی خواهد داشت. زیرا اینهمه سربازان که امروز در میدانهای جنگ بسر میبرند بجاهای خود بازگشته کار خواهند خواست و همگی دست نیافته دستههای بزرگی بیکار خواهند ماند. از آنروی کارخانههای بسیار بزرگی که امروز بساختن توپ و تفنگ و تانک و آیروپلان[=هواپیما] و زیردریایی میپردازد پس از پایان جنگ ماشینهای خود را برای بافتن پارچه و ساختن افزارهای زندگانی تخصیص خواهند داد. بدینسان پس از چند سالی از فزونی کالا بازارها ایستاده بار دیگر بحران پیش خواهد آمد. [1]
اینها ایرادهاییست که ما از روی اندیشه و راه خود باروپا میگیریم. با این حال اگر اروپاییان را با آسیاییان بسنجش گزاریم باید گفت آنان گرفتاریشان کمتر از آسیاییان[و] شایستگیشان بزندگانی بیشتر است. زیرا گذشته از دانشها و آگاهیها و هنرها[=صنایع] و کارخانههای بزرگ و فنون جنگ و افزارهای جنگی و مانند اینها که اگر نیک بسنجیم بیمبالغه در اروپاییان صد است و در شرقیان [2] بیش از یک نیست ، از دیدهی نیروهای معنوی نیز آنها بسیار جلوترند.
مثلاً در اروپا مردم یک کشوری هر یکایکشان معنی استقلال کشور و مزایای آن استقلال را میدانند و بآن قیمت مینهند و همگی برای جانفشانی در آن راه آمادهاند و هیچ چیزی آنان را از این اندیشه بازنتواند داشت. ولی در کشورهای شرقی این معنی بسیار کمست ، بسیار ناتوانست. شما همین ایران را ببینید :
در این سرزمین دستههای بزرگی هستند که فرقی میان آزادی کشور با زیردستی بیگانگان نمیگزارند و بدستاویز مسلک یا مذهب با صد بیشرمی اندیشهی خود را بآشکار میآورند. من نمیخواهم آن دستهها را با نامهاشان بشمارم و برای خود دشمن تراشم. خوانندگان خودشان میشناسند.
ببینید ناتوانی فهمها و اندیشهها تا چه اندازه است که سیوشش سالست در این کشور مشروطه گرفته شده و هنوز انبوهی از مردم معنی آن را نمیدانند که اگر شما بپرسید مشروطه چیست و مزایای آن چه میباشد درمیمانند. هنوز پس از سیوشش سال دستههای بزرگی از مردم با مشروطه دشمنند و ریشخند مینمایند و یک شکل حکومتی که بهترین شکلهای آن میباشد اینان از نافهمی و بیخردی گردن بآن نمیگزارند.
اروپاییان گمراهند و راهی را که بآسایش و خوشی تواند رسانید گم کردهاند. ولی تا باین اندازه پستاندیشه و بیخرد نگردیدهاند که در چنین هنگام بیمناک جهان دست روی دست گزارده چشم براه حوادث دوزند و چنین گویند : «شب آبستنست تا چه زاید سحر». نتیجهی آن گمراهیهای اروپا این شده که خود را به رنج و سختی اندازند و کمتر روی آسایش بینند ولی نتیجهی این پستاندیشی ایرانیان و دیگر شرقیان آنست که زیردست و توسریخور دیگران باشند و شرمسار و سرافکنده زندگی نمایند. این دو باهم تفاوت بسیار دارد.
👇
ببینید فرق تا کجاست : در آمریکا که یکصدوسیملیون مردمست تنها دو حزب هست و تا آنجا که ما میدانیم سومی پیدا نشده. ولی در ایران هر زمان که فرصتی پیش آید در اندکزمانی بیست و سی حزب بیشتر پدید میآید. چرا چنینست؟.. برای اینکه آن آمریکایی معنی حزب را میداند. میداند که حزب برای هوسبازی نیست و برای همدست بودن [و] برهایی کشور کوشیدنست و اینست مادامی که یک حزب دیگری در پیش هست و یک جمعیتی برای چنان کوشش آماده میباشد هر کسی بخود حق نمیدهد که با چند تن دست بهم دهد و یک دستهی نوینی پدید آورد. چه ، میداند که چنان کاری جز خیانت بکشور [3] نیست. با خود میاندیشد که من که امروز گردن بهمراهی با فلان جمعیت نمیگزارم و خودخواهی مانعم میشود دیگران نیز با جمعیتی که من خواهم ساخت همین رفتار را میکنند و نتیجه آن میشود که صدها حزب ده نفری و بیست نفری پدید آید و جز کشاکش و نابسامانی سودی بدست نیاید. [4] آن آمریکایی آن را میداند و میفهمد و اینست حزب در آنجا بیش از دو تا نیست. ولی ایرانی از پستی اندیشه و کوتاهی همت این را نمیداند و آن رفتار را میکند که همگی میدانید و پیداست که چنین کسانی همسری با آنان نخواهند توانست. پیداست که سرنوشتی جز زیردستی پیدا نخواهد کرد. ما نیز همین را میگوییم.
(پرچم روزانه شمارهی 164)
🔹 پانوشتها :
1ـ اشاره به «بحران بزرگ» است که از سال 1929 تا جنگ جهانی دوم بدرازا کشید.
2ـ در آن زمان در شرق تودههایی همچون چینیان و کرهایان هنوز سر برنیفراشته بودند.
3ـ اصل : بخیانت کشور. دو شماره بعد همین جمله در نامهی یک خوانندهای راست گردانیده شده و «خیانت بکشور» آمده.
4ـ از مشروطه باز همیشه بدینسان رفتار شده و امروز حال بسیار بدتری پیدا کرده.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
(پرچم روزانه شمارهی 164)
🔹 پانوشتها :
1ـ اشاره به «بحران بزرگ» است که از سال 1929 تا جنگ جهانی دوم بدرازا کشید.
2ـ در آن زمان در شرق تودههایی همچون چینیان و کرهایان هنوز سر برنیفراشته بودند.
3ـ اصل : بخیانت کشور. دو شماره بعد همین جمله در نامهی یک خوانندهای راست گردانیده شده و «خیانت بکشور» آمده.
4ـ از مشروطه باز همیشه بدینسان رفتار شده و امروز حال بسیار بدتری پیدا کرده.
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
80%
آری
15%
نه
5%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ ارتباط حقایق با اعتماد ـ 1
🖌 کوشاد تلگرام
کوشاد تلگرام : یکی از یاران کلیپی را دربارهی ترجمان و نویسندهی نامداری در «انجمن کتاب سودمند» گزارد که مایهی جدل میان اعضا گردید و این چیزیست که افسوسمندانه در تالارهای گفتگو بسیار رواج دارد و در بیشتر آنها گفتگوشان به توهین و تلخگویی و بدزبانی و البته به رنجش و کینه میانجامد ـ چیزی که ما همیشه از آن پرهیز داریم. در آن هنگام خواستیم پاسخی بنویسیم که جستار روشن شود. ولی دیدیم پاسخ به آن با یک یا چند جمله شدنی نیست و نیاز به زمینهای دارد. روشنتر بگوییم : دانستیم که آن جدل تنها بر سر یک تن نیست که گروهی هوادار و گروهی نکوهندهی او هستند بلکه ریشه در اندیشهها دارد. ریشه در آن دارد که اندیشههای ما ایرانیان از یکدیگر دورست. بنیادی نیست که همه بر سر آن همداستان باشند. نیاز به آن دارد که نیک و بد در میان ما قاعدهای داشته همه از آن پیروی کنیم.
پس چنین نهادیم که گفتگو را از همداستانیها و هماندیشگیها آغاز کرده از آنجا پیش بیاییم.
«یک مردمی که در یکجا میزیند نخست برای آنها یک راهی لازم است که همگی با آن راه زندگی کنند و همگی نیک و بد را از روی یک قاعده بشناسند و دیگر این نباشد که هر کسی به نیک و بد معنای دیگری دهد».
نتیجه آنکه باید همه به یک رشته حقایق باور داشته باشیم. زیرا از روی حقایق است که نیک از بد جدا میگردد و از روی آن ، قانونها و قواعد پدید میآید و بنیاد هماندیشی ، یگانگی ، همدلی و اعتماد میان یک توده گزارده میشود. اگر جز این باشد ، هر کسی رفتار و گفتار و اندیشهی خود را راست و بجا و ازآنِ دیگران را ناراست خواهد دانست و چنان تودهای سامان نخواهد گرفت. همچنین باید از اهمیت «اعتماد» در پدید آوردن آسایش ، سرفرازی و دیگر نیکیها در یک توده آگاه بود.
سرانجام نیاز هست جستار «نیک و بد» میانمان روشن باشد. جُستار رُمان و برخی حقایق دیگر نیز بمیان آید و این گفتگو را گام بگام پیش بریم.
اکنون در گام نخست ، گفتار زیر را از روزنامهی پرچم در سه بخش میآوریم. بیگمانیم که خوانندگان از خواندن این گفتار سود بسیار خواهند برد و بخشی از زمینهای که یاد کردیم فراهم خواهد شد.
👇
🖌 کوشاد تلگرام
کوشاد تلگرام : یکی از یاران کلیپی را دربارهی ترجمان و نویسندهی نامداری در «انجمن کتاب سودمند» گزارد که مایهی جدل میان اعضا گردید و این چیزیست که افسوسمندانه در تالارهای گفتگو بسیار رواج دارد و در بیشتر آنها گفتگوشان به توهین و تلخگویی و بدزبانی و البته به رنجش و کینه میانجامد ـ چیزی که ما همیشه از آن پرهیز داریم. در آن هنگام خواستیم پاسخی بنویسیم که جستار روشن شود. ولی دیدیم پاسخ به آن با یک یا چند جمله شدنی نیست و نیاز به زمینهای دارد. روشنتر بگوییم : دانستیم که آن جدل تنها بر سر یک تن نیست که گروهی هوادار و گروهی نکوهندهی او هستند بلکه ریشه در اندیشهها دارد. ریشه در آن دارد که اندیشههای ما ایرانیان از یکدیگر دورست. بنیادی نیست که همه بر سر آن همداستان باشند. نیاز به آن دارد که نیک و بد در میان ما قاعدهای داشته همه از آن پیروی کنیم.
پس چنین نهادیم که گفتگو را از همداستانیها و هماندیشگیها آغاز کرده از آنجا پیش بیاییم.
«یک مردمی که در یکجا میزیند نخست برای آنها یک راهی لازم است که همگی با آن راه زندگی کنند و همگی نیک و بد را از روی یک قاعده بشناسند و دیگر این نباشد که هر کسی به نیک و بد معنای دیگری دهد».
نتیجه آنکه باید همه به یک رشته حقایق باور داشته باشیم. زیرا از روی حقایق است که نیک از بد جدا میگردد و از روی آن ، قانونها و قواعد پدید میآید و بنیاد هماندیشی ، یگانگی ، همدلی و اعتماد میان یک توده گزارده میشود. اگر جز این باشد ، هر کسی رفتار و گفتار و اندیشهی خود را راست و بجا و ازآنِ دیگران را ناراست خواهد دانست و چنان تودهای سامان نخواهد گرفت. همچنین باید از اهمیت «اعتماد» در پدید آوردن آسایش ، سرفرازی و دیگر نیکیها در یک توده آگاه بود.
سرانجام نیاز هست جستار «نیک و بد» میانمان روشن باشد. جُستار رُمان و برخی حقایق دیگر نیز بمیان آید و این گفتگو را گام بگام پیش بریم.
اکنون در گام نخست ، گفتار زیر را از روزنامهی پرچم در سه بخش میآوریم. بیگمانیم که خوانندگان از خواندن این گفتار سود بسیار خواهند برد و بخشی از زمینهای که یاد کردیم فراهم خواهد شد.
👇
🔶 چند پرسش و پاسخهای آنها ـ 1
شبهای آدینه و روزهای آن که کسانی بنزد من میآیند همیشه پرسشهایی میکنند و پاسخهایی میشنوند و من دوست میدارم که گاهی آنها را در نوشتههای خود بیاورم ، و این خود راهی برای نزدیکی اندیشههاست.
در آدینهی گذشته دو تن بنزد من آمدند و چنین گفتند : «شما بارها در نوشتههای خود نام «حقایق» را میبرید و چنین میگویید که همگی باید حقایق را بپذیرند. ما میخواهیم چند پرسشی از شما کنیم» :
1) آیا در جهان حقایقی هست؟.. بسیاری از دانشمندان بحقایقی قایل نیستند. میگویند در جهان هرچه هست جز فریب نیست. میگویند : هر کسی که نیروی گویندگی و زبان شیوا دارد میتواند مطالبی را بنام حقایق بقبولاند و جمعیتی را پیرو خود گرداند. نه اینکه راستی را حقایقی باشد.
2) بر فرض آنکه حقایقی هست راه درک آنها چیست؟.. چگونه میتوان حقیقت را شناخت؟..
3) آیا میتوان از روی حقایق زندگی کرد و از هرچه نه حقیقت است چشم پوشید؟..
گفتم : بیکایک پرسشها پاسخ میگویم : در جهان حقایق بسیار است. مثلاً گفته میشود : «زمین بگرد خود میگردد» یا «ابر از بخار پدید میآید» یا «آمریکا در غرب اروپاست» و هزارها مانند اینها ، آیا اینها حقایق نیست؟.. اگر مقصودتان در چیزهای نامحسوس است یا در قواعد زندگانیست در آنها نیز حقایقی درمیانست. مثلاً در ایران یک دسته عقیده به «نجوم» دارند و چنین تصور میکنند که هرچه بروی زمین رخ میدهد نتیجهی گردش ستارگان و دوری و نزدیکی آنها با یکدیگر است. بگفتهی شاعر «که سعد و نحس ز تأثیر زهره و زحل است» . یک دستهی دیگری به «بخت» عقیدهمندند و چنین میدانند که کسانی خوشبخت آفریده شدهاند که همهی پیشامدها بسود آنان درمیآید و همواره با خوشی زندگانی میکنند و کسانی بدبخت میباشند که به هر کاری برخیزند جز زیان و اندوه نبینند. یک دستهی دیگری باور به سرنوشت دارند و چنین میپندارند که آدمی هر آنچه خواهد دید پیش از آنکه به اینجهان بیاید به پیشانیش نوشته میشود. یک دستهی دیگری دعا و نذر را مؤثر میشمرند و اینست در گرفتاریها بجای کوشش ، بدعا و نذر و مانند آن توسل میجویند. یک دستهی دیگری جادو و افسون و مانند اینها را دارای تأثیر میشناسند و در کارهای خود باینها تشبث مینمایند. شما اگر کتابها را جستجو کنید پر از این عقیدهها و باورهاست ، اگر گفتار و رفتار مردم را بسنجید همه استنادشان باینهاست. ولی ما میگوییم : اینها همه غلطست ، همه بیپاست ، همه کجاندیشیست ، و راستی (یا حقیقت) آنست که هر کس جز نتیجهی کوشش خود را نمیبرد و نتواند برد و برای این دلیلهای بسیار میآوریم. مثلاً میگوییم : در سال 1918 که جنگ جهانگیر گذشته پایان یافت آلمانیها چون شکست خورده بودند از میان دولتهای بزرگ بیرون رفتند که اگر نمیکوشیدند به همان حال بازمیماندند ولی در نتیجهی کوششهای خود از آن خواری رها گردیدند. همان آلمانها پارسال به روسیه حمله کرده و میگفتند دو ماهه دولت روسیه را از پا خواهیم انداخت. روسها اگر نمیکوشیدند و مردانگی و جانفشانی نمینمودند در اندکزمانی لگدمال میگردیدند. ولی چون کوشیدهاند هنوز یک سال بیشتر است که ایستادگی مینمایند. صدها مانند این میتوان شمرد.
کنون این یکی از حقایق زندگانیست که هر باخردی باید بپذیرد ، و مانندهای آن بسیار است. پس چگونه میتوان گفت که حقایقی نیست؟!.. همان کلمهی فریب که شما بکار میبرید دلیلست که حقایقی هست. زیرا فریب چیست؟.. فریب آنست که دروغی را در جامهی حقیقت نشان دهند. پس باید گفت حقیقتی هست.
اینکه میگویید : هر کس که نیروی گویندگی یا زبان شیوا دارد میتواند مطالبی را بنام حقایق بقبولاند ، میگویم راست نیست. زیرا هواداران «بخت» یا «سرنوشت» یا مانند آنها در ایران شعرای شیوازبان بودهاند که هر یکی عقیدهی خود را با شیواترین زبانی سرودهاند و با اینحال شما میبینید ما با یک تکانی که به خردها میدهیم و اندیشهها را بیدار میگردانیم همهی رشتههای ایشان را پشم میگردانیم. کجیها تا هنگامی پیش تواند رفت که راستیها بمیان نیاید وگرنه همچون یخ در برابر آفتاب خود بخود خواهد گداخت.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
شبهای آدینه و روزهای آن که کسانی بنزد من میآیند همیشه پرسشهایی میکنند و پاسخهایی میشنوند و من دوست میدارم که گاهی آنها را در نوشتههای خود بیاورم ، و این خود راهی برای نزدیکی اندیشههاست.
در آدینهی گذشته دو تن بنزد من آمدند و چنین گفتند : «شما بارها در نوشتههای خود نام «حقایق» را میبرید و چنین میگویید که همگی باید حقایق را بپذیرند. ما میخواهیم چند پرسشی از شما کنیم» :
1) آیا در جهان حقایقی هست؟.. بسیاری از دانشمندان بحقایقی قایل نیستند. میگویند در جهان هرچه هست جز فریب نیست. میگویند : هر کسی که نیروی گویندگی و زبان شیوا دارد میتواند مطالبی را بنام حقایق بقبولاند و جمعیتی را پیرو خود گرداند. نه اینکه راستی را حقایقی باشد.
2) بر فرض آنکه حقایقی هست راه درک آنها چیست؟.. چگونه میتوان حقیقت را شناخت؟..
3) آیا میتوان از روی حقایق زندگی کرد و از هرچه نه حقیقت است چشم پوشید؟..
گفتم : بیکایک پرسشها پاسخ میگویم : در جهان حقایق بسیار است. مثلاً گفته میشود : «زمین بگرد خود میگردد» یا «ابر از بخار پدید میآید» یا «آمریکا در غرب اروپاست» و هزارها مانند اینها ، آیا اینها حقایق نیست؟.. اگر مقصودتان در چیزهای نامحسوس است یا در قواعد زندگانیست در آنها نیز حقایقی درمیانست. مثلاً در ایران یک دسته عقیده به «نجوم» دارند و چنین تصور میکنند که هرچه بروی زمین رخ میدهد نتیجهی گردش ستارگان و دوری و نزدیکی آنها با یکدیگر است. بگفتهی شاعر «که سعد و نحس ز تأثیر زهره و زحل است» . یک دستهی دیگری به «بخت» عقیدهمندند و چنین میدانند که کسانی خوشبخت آفریده شدهاند که همهی پیشامدها بسود آنان درمیآید و همواره با خوشی زندگانی میکنند و کسانی بدبخت میباشند که به هر کاری برخیزند جز زیان و اندوه نبینند. یک دستهی دیگری باور به سرنوشت دارند و چنین میپندارند که آدمی هر آنچه خواهد دید پیش از آنکه به اینجهان بیاید به پیشانیش نوشته میشود. یک دستهی دیگری دعا و نذر را مؤثر میشمرند و اینست در گرفتاریها بجای کوشش ، بدعا و نذر و مانند آن توسل میجویند. یک دستهی دیگری جادو و افسون و مانند اینها را دارای تأثیر میشناسند و در کارهای خود باینها تشبث مینمایند. شما اگر کتابها را جستجو کنید پر از این عقیدهها و باورهاست ، اگر گفتار و رفتار مردم را بسنجید همه استنادشان باینهاست. ولی ما میگوییم : اینها همه غلطست ، همه بیپاست ، همه کجاندیشیست ، و راستی (یا حقیقت) آنست که هر کس جز نتیجهی کوشش خود را نمیبرد و نتواند برد و برای این دلیلهای بسیار میآوریم. مثلاً میگوییم : در سال 1918 که جنگ جهانگیر گذشته پایان یافت آلمانیها چون شکست خورده بودند از میان دولتهای بزرگ بیرون رفتند که اگر نمیکوشیدند به همان حال بازمیماندند ولی در نتیجهی کوششهای خود از آن خواری رها گردیدند. همان آلمانها پارسال به روسیه حمله کرده و میگفتند دو ماهه دولت روسیه را از پا خواهیم انداخت. روسها اگر نمیکوشیدند و مردانگی و جانفشانی نمینمودند در اندکزمانی لگدمال میگردیدند. ولی چون کوشیدهاند هنوز یک سال بیشتر است که ایستادگی مینمایند. صدها مانند این میتوان شمرد.
کنون این یکی از حقایق زندگانیست که هر باخردی باید بپذیرد ، و مانندهای آن بسیار است. پس چگونه میتوان گفت که حقایقی نیست؟!.. همان کلمهی فریب که شما بکار میبرید دلیلست که حقایقی هست. زیرا فریب چیست؟.. فریب آنست که دروغی را در جامهی حقیقت نشان دهند. پس باید گفت حقیقتی هست.
اینکه میگویید : هر کس که نیروی گویندگی یا زبان شیوا دارد میتواند مطالبی را بنام حقایق بقبولاند ، میگویم راست نیست. زیرا هواداران «بخت» یا «سرنوشت» یا مانند آنها در ایران شعرای شیوازبان بودهاند که هر یکی عقیدهی خود را با شیواترین زبانی سرودهاند و با اینحال شما میبینید ما با یک تکانی که به خردها میدهیم و اندیشهها را بیدار میگردانیم همهی رشتههای ایشان را پشم میگردانیم. کجیها تا هنگامی پیش تواند رفت که راستیها بمیان نیاید وگرنه همچون یخ در برابر آفتاب خود بخود خواهد گداخت.
———————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
89%
آری
11%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشهی آن»
🖌 احمد کسروی
🔸 29ـ بکوشید و نومیدی بخود راه ندهید (یک از یک)
یکی از خوانندگان پرچم چنین مینویسد : «سرمقالهی شمارهی 164 پرچم ، بخصوص قسمت اخیر آن بقلب من آتش زد. از بیان تا بیان فرق بسیار است. دیگران نیز از انحطاط شرقیان سخن میرانند ولی شما مطلب را مجسم میگردانید. شرقی و غربی را بترازو گزارده جلو چشم آدم میگیرید اینست آدم دلش آتش میگیرد. ولی از طرف دیگر چه میتوان کرد و در مقابل حقیقت جز تسلیم و اذعان چاره چیست؟..
شما مینویسید : در آمریکا درمیان یکصدوسیملیون مردم تنها دو حزب هست و تاکنون سومی پیدا نشده. ولی در ایران هر زمان که فرصت پیش میآید در اندکزمانی بیست یا سی حزب پدید میآید. علت را تشریح کرده مینویسید : آن آمریکایی معنی حزب را میداند. میداند که حزب برای هوسبازی نیست ، برای آنست که یک جمعی دست بهم دهند و بکارهای کشور پیشرفت دهند ، و اینست مادامی که یک چنان جمعیتی آماده هست هر کسی بخود حق نمیدهد که با چند تنی دست بهم دهد و یک حزب نوینی پدید آورد. زیرا میداند که چنین کاری جز خیانت بکشور نیست. با خود میاندیشد که من که امروز گردن بهمراهی با فلان جمعیت نمیگزارم و خودخواهی مانع من میشود دیگران نیز با جمعیتی که من خواهم ساخت همان رفتار را خواهند نمود ، و نتیجه آن خواهد شد که هر چند تنی خود جمعیت دیگری باشند و یک حزب بزرگ آبرومندی پدید نیاید. آن آمریکایی این را میداند و میفهمد و اینست حزب در آنجا بیش از دو تا نگردیده ولی ایرانی نمیداند و نمیفهمد و اینست باین هوسبازیها میپردازد. در خاتمه از این سخنان خود نتیجه گرفته میگویید : پیداست که چنین کسانی را همسری با آنان نتواند بود. پیداست که سرنوشتی جز زیردستی نخواهند داشت.
این گفتههای شما همچون نیش به دل آدم فرومیرود. ولی درد اینجاست که جز حقیقت نیست و انسان چاره جز پذیرفتن ندارد. کدام یکی از این مطالب قابل رد است؟ آدم چون میاندیشد میبیند حقیقتاً بانحطاط افتادهایم. لیکن شما را بخدا اگر چارهی این را میدانید کوشش دریغ نگویید. بکوشید و خسته نشوید. من تاکنون در نوشتههای شما خلاف حقیقتی ندیدهام ولی از بس موضوع مهم است خواهشمندم علت این را روشنتر گردانید. خدا میداند من در سهم خود حاضرم با جان و مال در راه چاره سعی کنم».
اینست خلاصهی یک نامهی مفصلی که یکی از خوانندگان نوشته و خواستار شده نامش را آشکار ننویسیم. ما در پاسخ میگوییم : چنانکه بارها گفتهایم این درماندگی و آلودگی در ایرانیان طبیعی نیست. ایرانیان نه در ساختمان تنی ، و نه در نیروهای روانی از اروپاییان کمتر نیستند. آنچه ایرانیان را باین حال آلودگی و درماندگی انداخته این اندیشههای پوچ و پریشان و گمراهست و ما برای این دلیلهای دانشمندانه (از راه روانشناسی) یاد کردهایم با این حال در شمارههای آینده یک دلیل دیگری نیز یاد خواهیم کرد تا خواهش نویسندهی این نامه بجا آید.
دربارهی چاره نیز ما گفتهایم و دوباره میگوییم یک راه بیشتر نیست و آن اینکه حقایق انتشار یابد و مردم معنی درست زندگانی را بفهمند و یک راه نوینی برای زندگی ، از روی خرد گشاده گردد. اینست چاره و جز این نیست. این چاره نه تنها برای ایران یا برای شرقیانست ، برای سراسر جهانست. بآن گرفتاریهای اروپا نیز چاره جز این نمیباشد.
امروز ایرانیان بچند گرفتاری سنگینی دچارند :
1) نادانی و نافهمی ـ از بیستملیون مردم هزار تن پیدا نمیکنید که بحقایق زندگی آشنا باشند و هر یکی مغزهاشان پر از پندارهای بیپاست. سیوشش سالست در این کشور مشروطه اجرا گردیده و شاید هزار تن نیست که معنی درست آن را بشناسد. در دیگر زمینهها نیز چنینند.
2) پراکندگی و پریشانی ـ از این بیستملیون ، هزار تن دارای یک راه یا یک مقصد نیستند و شما ده تن را که دارای یک اندیشه باشند درمیان ایشان پیدا نتوانید کرد.
3) پستی و آلودگی خویها ـ از بزرگ و کوچک و زن و مرد گرفتار خویهای پست رشک و کینه و خودخواهی و خودنمایی و مانند اینها هستند و بسیاری از آنان پستترین خویها را دارند.
4) کوتاهی اندیشهها و پستی آرزوها ـ انبوه مردم ـ بخصوص درسخواندگان ـ جز در اندیشهی خوشیهای خود نیستند و کمتر یکی دربند رستگاری توده یا پیشرفت کشور میباشند ، این هایهویها و روزنامهنویسیها و حزبسازیها بیشترش جز بامید سودهای خودشان نمیباشد.
این چهار رشته گرفتاریست که هر یکی برای نابودی یک توده بسست ، هر یکی زیانکارتر از وبا و طاعون میباشد. ولی چارهی همهی اینها یک چیز و آن منتشر کردن حقایق است بدانسان که در بالا گفتیم و این همانست که ما بآن میکوشیم و بیاری خدا گام بگام پیش میرویم.
👇
🖌 احمد کسروی
🔸 29ـ بکوشید و نومیدی بخود راه ندهید (یک از یک)
یکی از خوانندگان پرچم چنین مینویسد : «سرمقالهی شمارهی 164 پرچم ، بخصوص قسمت اخیر آن بقلب من آتش زد. از بیان تا بیان فرق بسیار است. دیگران نیز از انحطاط شرقیان سخن میرانند ولی شما مطلب را مجسم میگردانید. شرقی و غربی را بترازو گزارده جلو چشم آدم میگیرید اینست آدم دلش آتش میگیرد. ولی از طرف دیگر چه میتوان کرد و در مقابل حقیقت جز تسلیم و اذعان چاره چیست؟..
شما مینویسید : در آمریکا درمیان یکصدوسیملیون مردم تنها دو حزب هست و تاکنون سومی پیدا نشده. ولی در ایران هر زمان که فرصت پیش میآید در اندکزمانی بیست یا سی حزب پدید میآید. علت را تشریح کرده مینویسید : آن آمریکایی معنی حزب را میداند. میداند که حزب برای هوسبازی نیست ، برای آنست که یک جمعی دست بهم دهند و بکارهای کشور پیشرفت دهند ، و اینست مادامی که یک چنان جمعیتی آماده هست هر کسی بخود حق نمیدهد که با چند تنی دست بهم دهد و یک حزب نوینی پدید آورد. زیرا میداند که چنین کاری جز خیانت بکشور نیست. با خود میاندیشد که من که امروز گردن بهمراهی با فلان جمعیت نمیگزارم و خودخواهی مانع من میشود دیگران نیز با جمعیتی که من خواهم ساخت همان رفتار را خواهند نمود ، و نتیجه آن خواهد شد که هر چند تنی خود جمعیت دیگری باشند و یک حزب بزرگ آبرومندی پدید نیاید. آن آمریکایی این را میداند و میفهمد و اینست حزب در آنجا بیش از دو تا نگردیده ولی ایرانی نمیداند و نمیفهمد و اینست باین هوسبازیها میپردازد. در خاتمه از این سخنان خود نتیجه گرفته میگویید : پیداست که چنین کسانی را همسری با آنان نتواند بود. پیداست که سرنوشتی جز زیردستی نخواهند داشت.
این گفتههای شما همچون نیش به دل آدم فرومیرود. ولی درد اینجاست که جز حقیقت نیست و انسان چاره جز پذیرفتن ندارد. کدام یکی از این مطالب قابل رد است؟ آدم چون میاندیشد میبیند حقیقتاً بانحطاط افتادهایم. لیکن شما را بخدا اگر چارهی این را میدانید کوشش دریغ نگویید. بکوشید و خسته نشوید. من تاکنون در نوشتههای شما خلاف حقیقتی ندیدهام ولی از بس موضوع مهم است خواهشمندم علت این را روشنتر گردانید. خدا میداند من در سهم خود حاضرم با جان و مال در راه چاره سعی کنم».
اینست خلاصهی یک نامهی مفصلی که یکی از خوانندگان نوشته و خواستار شده نامش را آشکار ننویسیم. ما در پاسخ میگوییم : چنانکه بارها گفتهایم این درماندگی و آلودگی در ایرانیان طبیعی نیست. ایرانیان نه در ساختمان تنی ، و نه در نیروهای روانی از اروپاییان کمتر نیستند. آنچه ایرانیان را باین حال آلودگی و درماندگی انداخته این اندیشههای پوچ و پریشان و گمراهست و ما برای این دلیلهای دانشمندانه (از راه روانشناسی) یاد کردهایم با این حال در شمارههای آینده یک دلیل دیگری نیز یاد خواهیم کرد تا خواهش نویسندهی این نامه بجا آید.
دربارهی چاره نیز ما گفتهایم و دوباره میگوییم یک راه بیشتر نیست و آن اینکه حقایق انتشار یابد و مردم معنی درست زندگانی را بفهمند و یک راه نوینی برای زندگی ، از روی خرد گشاده گردد. اینست چاره و جز این نیست. این چاره نه تنها برای ایران یا برای شرقیانست ، برای سراسر جهانست. بآن گرفتاریهای اروپا نیز چاره جز این نمیباشد.
امروز ایرانیان بچند گرفتاری سنگینی دچارند :
1) نادانی و نافهمی ـ از بیستملیون مردم هزار تن پیدا نمیکنید که بحقایق زندگی آشنا باشند و هر یکی مغزهاشان پر از پندارهای بیپاست. سیوشش سالست در این کشور مشروطه اجرا گردیده و شاید هزار تن نیست که معنی درست آن را بشناسد. در دیگر زمینهها نیز چنینند.
2) پراکندگی و پریشانی ـ از این بیستملیون ، هزار تن دارای یک راه یا یک مقصد نیستند و شما ده تن را که دارای یک اندیشه باشند درمیان ایشان پیدا نتوانید کرد.
3) پستی و آلودگی خویها ـ از بزرگ و کوچک و زن و مرد گرفتار خویهای پست رشک و کینه و خودخواهی و خودنمایی و مانند اینها هستند و بسیاری از آنان پستترین خویها را دارند.
4) کوتاهی اندیشهها و پستی آرزوها ـ انبوه مردم ـ بخصوص درسخواندگان ـ جز در اندیشهی خوشیهای خود نیستند و کمتر یکی دربند رستگاری توده یا پیشرفت کشور میباشند ، این هایهویها و روزنامهنویسیها و حزبسازیها بیشترش جز بامید سودهای خودشان نمیباشد.
این چهار رشته گرفتاریست که هر یکی برای نابودی یک توده بسست ، هر یکی زیانکارتر از وبا و طاعون میباشد. ولی چارهی همهی اینها یک چیز و آن منتشر کردن حقایق است بدانسان که در بالا گفتیم و این همانست که ما بآن میکوشیم و بیاری خدا گام بگام پیش میرویم.
👇
ولی اینجا دو نکتهی مهمی هست : یکی اینکه این مردم همگی نیک نتوانند گردید. بسیاری از اینان درونهاشان تیره گردیده و حقیقت را در آنها تابشی نخواهد بود تا پیراسته گردند و پاک شوند. اینست باید پاکان و نیکان جدا گردند و یک تودهی نوینی پدید آورند ، وگرنه بنتیجهی درستی نخواهند رسید. دیگری اینکه چنین کار بزرگی با دست یک تن و یا چند تن نتواند بود. باید بکوشیم و بهمدستان و یاران بیفزاییم و هر یکی از آنان در این راه کوشش و تلاش دریغ نگویند. باید هزاران آموزگار درمیان توده پراکنده گردند و همگی بنشر حقایق کوشند. از این راهست که بمقصود توانیم رسید. ما اکنون جمعی هستیم ولی باید بسیار بیشتر از این باشیم.
شما رویتان بمن گردانیده میگویید : «بکوشید و خسته نشوید». من هم باید روی خودم را بآن نیکمردانی که از دور و نزدیک با ما همراهی و همدستی مینمایند گردانیده بگویم : «ای نیکمردان بکوشید و خسته نشوید ، بکوشید و نومیدی بخود راه ندهید ، بکوشید و این بدانید که بگرانمایهترین کاری برخاستهاید ، بکوشید و از یاد نبرید که خدا با ماست».
(پرچم روزانه شمارهی 166)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸
شما رویتان بمن گردانیده میگویید : «بکوشید و خسته نشوید». من هم باید روی خودم را بآن نیکمردانی که از دور و نزدیک با ما همراهی و همدستی مینمایند گردانیده بگویم : «ای نیکمردان بکوشید و خسته نشوید ، بکوشید و نومیدی بخود راه ندهید ، بکوشید و این بدانید که بگرانمایهترین کاری برخاستهاید ، بکوشید و از یاد نبرید که خدا با ماست».
(پرچم روزانه شمارهی 166)
——————————
📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشتهشان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.
🌸