آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما میدهند! (شش از نه)
یک چیز که میباید در آخر سخن بگویم آنست که گاهی سعدی و حافظ و دیگران را با شاعران بنام اروپایی ، از شکسپیر و ویکتور هوگو و مانند آنها همسنگ میگیرند ، و آنگاه با ما چنین میگویند : «هر تودهای شاعرانی میدارند که بآنها مینازند ، ما هم باید بشاعران خود بنازیم». بارها دیدهام این سخن را میگویند. بارها دیدهام بسعدی و حافظ و خیام و دیگران نام «مفاخر ملی» میگزارند.
ولی این نیز ناستوده است. زیرا شاعران همه بیکسان نبودهاند. من از شکسپیر آگاهی درستی نمیدارم. تنها برخی از نوشتههای او را خواندهام و ستایش بسیار شنیدهام. اما ویکتور هوگو ، تاریخچهی زندگانی او را خواندهام. نخست هوگو هیچگاه یاوهگویی نکرده. باینمعنی هوس سخنبازی گریبانگیر او نبوده که بنشیند و شعر گوید ، تنها برای آنکه میخواهد شعر گوید. من چنین کاری را از هوگو سراغ نمیدارم. او در زمان خود چیزهایی را دیده و دریافته و دربارهی آن کتابهایی نوشته یا شعرهایی گفته. ما به هوگو ایرادهای دیگری توانیم گرفت ولی یاوهگو نمیبوده. دوم هوگو مرد بسیار غیرتمندی میبوده. آنچه از تاریخچهی زندگانی او بیادم مانده اینست که هوگو یکی از نمایندگان مجلس فرانسه میبوده که چون ناپلئون سوم خواسته جمهوری را از میان برداشته امپراتوری برپا گرداند ، هوگو از کسانی میبوده که ایستادگی سختی نشان دادهاند ، و چون ناپلئون با زور کار خود را انجام داده هوگو ناچار شده از فرانسه بگریزد و هیجده سال در یک جزیرهی بد آب و هوا زندگی کند. گویا در همانجا بوده که کتابی در نکوهش ناپلئون پدید آورده که «ناپلئون کوچولو» نام نهاده.
اگر مردم فرانسه به هوگو ارج گزارند بجاست. ولی او کجا و سعدی و حافظ کجاست؟!. این دو شاعر ایرانی همهی بدیهاشان بکنار ، بسیار چاپلوس و پست بودهاند و هر یکی در زمان خود صدها ستم را دیدهاند و کمترین ایستادی از خود نشان ندادهاند. سعدی همانست که در شیراز مینشسته و نانی و آبی میداشته و میخورده ، و با اینحال خوی پست شاعری او را واداشته که قصیده در ستایش اباقاخان (پسر هلاکو) بگوید و چاپلوسیها کند و برای او هزار سال عمر بخواهد. حافظ همانست که برای چند دینار پول آن ستایش گزافهآمیز پست از همچون شاهیحیا مردی سروده. اینها با این خویهای پست کجا بودهاند و ویکتور هوگو کجا بوده؟!.
ما آرزو نداشتهایم که کسانی از ایرانیان بد باشند و ما بآنها نکوهش نویسیم. چنین هوسی نداشتهایم. ولی این هم نتواند بود که کسانی تا بآن اندازه بد باشند ، و ما از بدیهای آنها چشم پوشیم. بلکه پیروی از دیگران کرده بستایش پردازیم. ما را بسیار بهتر بودی که سعدی و حافظ و خیام و مولوی بد نبودندی و ما نیز یک جمله در نکوهش آنها ننوشتیمی. بسیار بهتر بودی اگر چنین بودی ، افسوس که چنین نبوده ، و ما چون میبینیم شاعرانی بودهاند یاوهگو و زشتخوی وآنگاه بدآموزیهای زهرآلودی را بیرون ریختهاند و از اینسو میبینیم هیاهویی درمیانست و انبوه مردم فریب خوردهاند ناچار میگردیم که زبان باز کنیم و چگونگی را بمردم بفهمانیم.
شما میبینید که ما هیچگاه از فردوسی بد نگفتهایم بلکه بارها ارجشناسی نموده گفتهایم : فردوسی بزبان فارسی نیکی بزرگی کرده. فردوسی همچون دیگران یاوهگویی نکرده. زمینه برای سخنان خود پدید آورده. هوس شاعری خود را در زمینهای بکار برده که آن روز سودمند شمرده میشده. شاهنامه امروز ارج تاریخی نمیدارد ولی آن روز میداشته. آنگاه فردوسی در شعرهای خود بیش از همه بجنگجویی و دلیری و مردانگی ارج میگزارد و خوانندگان را بآنها میخواند و از بدآموزیهای دیگران دوری گزیده. آری فردوسی بشاهدوستی و شاهپرستی نیز ارج میگزارد ولی این گناهی ازو نیست. در زندگانیهای آن روزی «پادشاه را دوست داشتن و باو پاس گزاردن» از نیکیها میبوده. در زندگانی تودهای امروزیست که شاهپرستی بد میباشد.
تنها خردهای که بفردوسی توان گرفت آن گزافههای بیجاست که گاهی در شعرهایش میآورد :
چو کودک لب از شیر مادر بشست
بگهواره محمود گوید نخست
به هر حال ما فردوسی را فیلسوف یا سپهبد و یا پزشک نمیشماریم و همچون دیگران نمیگوییم همه چیز از سخنان او توان درآورد. ما فردوسی را شاعری استاد میشناسیم و خشنودیم که این مرد با شاهنامهی خود بزبان فارسی نیکی ارجداری کرده. زبان فارسی بسیار آلوده است و ما امروز با کوششهای بسیار بپاک گردانیدن آن میکوشیم. در همان حال میباید بگوییم که اگر شاهنامهی فردوسی نبودی از این آلودهتر بودی.
———————————
🖌 احمد کسروی
📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما میدهند! (شش از نه)
یک چیز که میباید در آخر سخن بگویم آنست که گاهی سعدی و حافظ و دیگران را با شاعران بنام اروپایی ، از شکسپیر و ویکتور هوگو و مانند آنها همسنگ میگیرند ، و آنگاه با ما چنین میگویند : «هر تودهای شاعرانی میدارند که بآنها مینازند ، ما هم باید بشاعران خود بنازیم». بارها دیدهام این سخن را میگویند. بارها دیدهام بسعدی و حافظ و خیام و دیگران نام «مفاخر ملی» میگزارند.
ولی این نیز ناستوده است. زیرا شاعران همه بیکسان نبودهاند. من از شکسپیر آگاهی درستی نمیدارم. تنها برخی از نوشتههای او را خواندهام و ستایش بسیار شنیدهام. اما ویکتور هوگو ، تاریخچهی زندگانی او را خواندهام. نخست هوگو هیچگاه یاوهگویی نکرده. باینمعنی هوس سخنبازی گریبانگیر او نبوده که بنشیند و شعر گوید ، تنها برای آنکه میخواهد شعر گوید. من چنین کاری را از هوگو سراغ نمیدارم. او در زمان خود چیزهایی را دیده و دریافته و دربارهی آن کتابهایی نوشته یا شعرهایی گفته. ما به هوگو ایرادهای دیگری توانیم گرفت ولی یاوهگو نمیبوده. دوم هوگو مرد بسیار غیرتمندی میبوده. آنچه از تاریخچهی زندگانی او بیادم مانده اینست که هوگو یکی از نمایندگان مجلس فرانسه میبوده که چون ناپلئون سوم خواسته جمهوری را از میان برداشته امپراتوری برپا گرداند ، هوگو از کسانی میبوده که ایستادگی سختی نشان دادهاند ، و چون ناپلئون با زور کار خود را انجام داده هوگو ناچار شده از فرانسه بگریزد و هیجده سال در یک جزیرهی بد آب و هوا زندگی کند. گویا در همانجا بوده که کتابی در نکوهش ناپلئون پدید آورده که «ناپلئون کوچولو» نام نهاده.
اگر مردم فرانسه به هوگو ارج گزارند بجاست. ولی او کجا و سعدی و حافظ کجاست؟!. این دو شاعر ایرانی همهی بدیهاشان بکنار ، بسیار چاپلوس و پست بودهاند و هر یکی در زمان خود صدها ستم را دیدهاند و کمترین ایستادی از خود نشان ندادهاند. سعدی همانست که در شیراز مینشسته و نانی و آبی میداشته و میخورده ، و با اینحال خوی پست شاعری او را واداشته که قصیده در ستایش اباقاخان (پسر هلاکو) بگوید و چاپلوسیها کند و برای او هزار سال عمر بخواهد. حافظ همانست که برای چند دینار پول آن ستایش گزافهآمیز پست از همچون شاهیحیا مردی سروده. اینها با این خویهای پست کجا بودهاند و ویکتور هوگو کجا بوده؟!.
ما آرزو نداشتهایم که کسانی از ایرانیان بد باشند و ما بآنها نکوهش نویسیم. چنین هوسی نداشتهایم. ولی این هم نتواند بود که کسانی تا بآن اندازه بد باشند ، و ما از بدیهای آنها چشم پوشیم. بلکه پیروی از دیگران کرده بستایش پردازیم. ما را بسیار بهتر بودی که سعدی و حافظ و خیام و مولوی بد نبودندی و ما نیز یک جمله در نکوهش آنها ننوشتیمی. بسیار بهتر بودی اگر چنین بودی ، افسوس که چنین نبوده ، و ما چون میبینیم شاعرانی بودهاند یاوهگو و زشتخوی وآنگاه بدآموزیهای زهرآلودی را بیرون ریختهاند و از اینسو میبینیم هیاهویی درمیانست و انبوه مردم فریب خوردهاند ناچار میگردیم که زبان باز کنیم و چگونگی را بمردم بفهمانیم.
شما میبینید که ما هیچگاه از فردوسی بد نگفتهایم بلکه بارها ارجشناسی نموده گفتهایم : فردوسی بزبان فارسی نیکی بزرگی کرده. فردوسی همچون دیگران یاوهگویی نکرده. زمینه برای سخنان خود پدید آورده. هوس شاعری خود را در زمینهای بکار برده که آن روز سودمند شمرده میشده. شاهنامه امروز ارج تاریخی نمیدارد ولی آن روز میداشته. آنگاه فردوسی در شعرهای خود بیش از همه بجنگجویی و دلیری و مردانگی ارج میگزارد و خوانندگان را بآنها میخواند و از بدآموزیهای دیگران دوری گزیده. آری فردوسی بشاهدوستی و شاهپرستی نیز ارج میگزارد ولی این گناهی ازو نیست. در زندگانیهای آن روزی «پادشاه را دوست داشتن و باو پاس گزاردن» از نیکیها میبوده. در زندگانی تودهای امروزیست که شاهپرستی بد میباشد.
تنها خردهای که بفردوسی توان گرفت آن گزافههای بیجاست که گاهی در شعرهایش میآورد :
چو کودک لب از شیر مادر بشست
بگهواره محمود گوید نخست
به هر حال ما فردوسی را فیلسوف یا سپهبد و یا پزشک نمیشماریم و همچون دیگران نمیگوییم همه چیز از سخنان او توان درآورد. ما فردوسی را شاعری استاد میشناسیم و خشنودیم که این مرد با شاهنامهی خود بزبان فارسی نیکی ارجداری کرده. زبان فارسی بسیار آلوده است و ما امروز با کوششهای بسیار بپاک گردانیدن آن میکوشیم. در همان حال میباید بگوییم که اگر شاهنامهی فردوسی نبودی از این آلودهتر بودی.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
95%
آری
5%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!
🔸بخش ششم
🖌 کوشاد تلگرام
راه زندگی ـ 3
در آخرین تکه از نوشتار «دین : سودمند یا زیانمند؟» شرح کسروی از دین را آوردیم. مثالی را که او برای روشن گردانیدن معنی دین از بهداشت آورده و نیز سنجش دینداری و بیپروایی به دین را ما در دو جدول زیر نشان دادهایم.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🔸بخش ششم
🖌 کوشاد تلگرام
راه زندگی ـ 3
در آخرین تکه از نوشتار «دین : سودمند یا زیانمند؟» شرح کسروی از دین را آوردیم. مثالی را که او برای روشن گردانیدن معنی دین از بهداشت آورده و نیز سنجش دینداری و بیپروایی به دین را ما در دو جدول زیر نشان دادهایم.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
(1) : خدا این جهان و آدمیان را با اختیار خود آفریده ولی اختیار آبادی آن را به آدمیان سپارده. خدا خرد را به آدمیان داده تا بدستیاری آن نیک از بد بشناسند و گرههای زندگی را بگشایند.
(2) : مثلاً جایگاه والایی را كه آدمیان در میان دیگر آفریدگان میدارند دریابند. دریابند که هیچ کاری بیرون از آئین خدا یا آئین جهان شدنی نیست. مثلاً این شدنی نیست که مردهای زنده گردد. نشدنی است که بیماری با زیارت بارگاهی درمان پذیرد. نشدنیست که از میان انگشتان چشمه روان گردد ، نشدنیست که از سنگ شتر درآید. ... «خداپرستی (یا بهتر گویم : دین) میگوید : خدا این جهان را از روی آیینی میگرداند و هر کاری در این جهان راهی میدارد که جز از آن راه نتواند بود : کسی که بیمار است باید پی درمان باشد ، کسی اگر بیچیز است باید بکاری یا پیشهای پردازد و چیزدار گردد ، کسی اگر خشنودی خدا را میخواهد باید به نیکوکاری کوشد. همچنین در دیگر کارها». (کتاب داوری)
(3) : یک مثال آن رفتار دولتهایی است که زیر بار پیمانهای جلوگیری از آلودن محیط زیست نرفتند.
(4) : آدمی دارای دو سرشت یا گوهر است : گوهر جان و گوهر روان. گوهر جان جز دربند خودخواهی نیست و بعکس آن گوهر روان همه درپی نیکوکاریهاست. زندگی او نیز به دو شکل میتواند باشد : یکی زندگی جانی که پیروی از جان و خواستههای آن کند ، و هر کسی جز در پی امیال و هوسهای خود نباشد و با دیگران مبارزه کند که این شکل زندگانی جانوری است. دیگری زندگی روانی است که پیروی از روان و خواستههای آن کند و هر کسی غم دیگران را بخورد و نیکی را برای همه بخواهد ، جویای حقایق باشد ، و آبادی جهان و آسایش و امنیت مردم جهان را آرزو بکند ، و بجای مبارزه و کشاکش با دیگران به همکاری با آنان بپردازد که زندگانی شایستهی انسان همین است.
(5) : مثلاً به جن و فال و جادو و معجزهی امامان و امامزادگان باور داشته باشد. همیشه بیم از جن کند. چون به یک گرفتاری دچار شد بجای آنکه علت آن را جستجو کند ، گمان برآن برد که جادویش کردهاند ...
(6) : آدمیان باین جهان بیاختیار میآیند و بیاختیار میروند ، و هر یکی شصت و هفتاد سال کمابیش زندگی کرده (با دلی پر از ترس و پشیمانی) میمیرند ، و با این ناتوانی بخود مغرور شده گردن راست کرده جهان را مال خود ، و خود را به هر کاری آزاد میشمارند ، و زندگی را جز به کار انداختن هوسها و خصلتهای پست جانی تصور نمیکنند. نه تنها در زمینهی جنگ ، ساخت و آزمایش انواع بمبها و جنگافزارهای نابودگر ، بلکه در بسیاری زمینهها مانند استفاده از ذخایر زیرزمینی ، آبها ، سوختهای فسیلی ، نابودی جنگلها و آلوده کردن محیط زیست هم میتوان رد پای این غرور سرکش را دید.
(7) : آدمیان چون باهم زندگی میکنند و سود و زیانشان به هم مربوط است ، بناچار باید راهی (آئینی) باشد که همگی از آن پیروی کرده هر کسی حدود خود را بشناسد. و اگر نباشد هر کسی تنها نفع خود را دنبال کرده در نتیجه کشاکش بوجود خواهد آمد و رشتهی باهمی و اتفاق گسیخته خواهد شد.
(8) : مثلاً اگر کارخانهدار است باید هرچه میسازد چنان باشد که زود از کار افتد تا خریداران زود زود نیاز پیدا کنند و کارخانه بیکار نماند. اگر کشاورزی میکند بیش از اندازهی مجاز کود شیمیایی بکار برد تا کاشتش هرچه پربارتر شود. اگر دارویی میسازد برای فروشِ بیشتر گزافهها بافد بلکه دروغها گوید. چون افزار جنگ سود هنگفتی دارد ، بکوشد کاری کند که همیشه در میان دیگر کشورها جنگ باشد تا بتواند کالاهای کشندهی خود را بفروشد.
(9) : دربارهی حرفه و داد و ستد و بازرگانی و زناشویی و زندگانی اجتماعی و شیوهی کشورداری یا حکومت حقایق بسیاری هست که افسوسمندانه همهی آنها در زندگانی کنونی از معنی راستش بیرون رفته. مردمان یا این حقایق را نمیدانند یا رعایت نمیکنند.
(2) : مثلاً جایگاه والایی را كه آدمیان در میان دیگر آفریدگان میدارند دریابند. دریابند که هیچ کاری بیرون از آئین خدا یا آئین جهان شدنی نیست. مثلاً این شدنی نیست که مردهای زنده گردد. نشدنی است که بیماری با زیارت بارگاهی درمان پذیرد. نشدنیست که از میان انگشتان چشمه روان گردد ، نشدنیست که از سنگ شتر درآید. ... «خداپرستی (یا بهتر گویم : دین) میگوید : خدا این جهان را از روی آیینی میگرداند و هر کاری در این جهان راهی میدارد که جز از آن راه نتواند بود : کسی که بیمار است باید پی درمان باشد ، کسی اگر بیچیز است باید بکاری یا پیشهای پردازد و چیزدار گردد ، کسی اگر خشنودی خدا را میخواهد باید به نیکوکاری کوشد. همچنین در دیگر کارها». (کتاب داوری)
(3) : یک مثال آن رفتار دولتهایی است که زیر بار پیمانهای جلوگیری از آلودن محیط زیست نرفتند.
(4) : آدمی دارای دو سرشت یا گوهر است : گوهر جان و گوهر روان. گوهر جان جز دربند خودخواهی نیست و بعکس آن گوهر روان همه درپی نیکوکاریهاست. زندگی او نیز به دو شکل میتواند باشد : یکی زندگی جانی که پیروی از جان و خواستههای آن کند ، و هر کسی جز در پی امیال و هوسهای خود نباشد و با دیگران مبارزه کند که این شکل زندگانی جانوری است. دیگری زندگی روانی است که پیروی از روان و خواستههای آن کند و هر کسی غم دیگران را بخورد و نیکی را برای همه بخواهد ، جویای حقایق باشد ، و آبادی جهان و آسایش و امنیت مردم جهان را آرزو بکند ، و بجای مبارزه و کشاکش با دیگران به همکاری با آنان بپردازد که زندگانی شایستهی انسان همین است.
(5) : مثلاً به جن و فال و جادو و معجزهی امامان و امامزادگان باور داشته باشد. همیشه بیم از جن کند. چون به یک گرفتاری دچار شد بجای آنکه علت آن را جستجو کند ، گمان برآن برد که جادویش کردهاند ...
(6) : آدمیان باین جهان بیاختیار میآیند و بیاختیار میروند ، و هر یکی شصت و هفتاد سال کمابیش زندگی کرده (با دلی پر از ترس و پشیمانی) میمیرند ، و با این ناتوانی بخود مغرور شده گردن راست کرده جهان را مال خود ، و خود را به هر کاری آزاد میشمارند ، و زندگی را جز به کار انداختن هوسها و خصلتهای پست جانی تصور نمیکنند. نه تنها در زمینهی جنگ ، ساخت و آزمایش انواع بمبها و جنگافزارهای نابودگر ، بلکه در بسیاری زمینهها مانند استفاده از ذخایر زیرزمینی ، آبها ، سوختهای فسیلی ، نابودی جنگلها و آلوده کردن محیط زیست هم میتوان رد پای این غرور سرکش را دید.
(7) : آدمیان چون باهم زندگی میکنند و سود و زیانشان به هم مربوط است ، بناچار باید راهی (آئینی) باشد که همگی از آن پیروی کرده هر کسی حدود خود را بشناسد. و اگر نباشد هر کسی تنها نفع خود را دنبال کرده در نتیجه کشاکش بوجود خواهد آمد و رشتهی باهمی و اتفاق گسیخته خواهد شد.
(8) : مثلاً اگر کارخانهدار است باید هرچه میسازد چنان باشد که زود از کار افتد تا خریداران زود زود نیاز پیدا کنند و کارخانه بیکار نماند. اگر کشاورزی میکند بیش از اندازهی مجاز کود شیمیایی بکار برد تا کاشتش هرچه پربارتر شود. اگر دارویی میسازد برای فروشِ بیشتر گزافهها بافد بلکه دروغها گوید. چون افزار جنگ سود هنگفتی دارد ، بکوشد کاری کند که همیشه در میان دیگر کشورها جنگ باشد تا بتواند کالاهای کشندهی خود را بفروشد.
(9) : دربارهی حرفه و داد و ستد و بازرگانی و زناشویی و زندگانی اجتماعی و شیوهی کشورداری یا حکومت حقایق بسیاری هست که افسوسمندانه همهی آنها در زندگانی کنونی از معنی راستش بیرون رفته. مردمان یا این حقایق را نمیدانند یا رعایت نمیکنند.
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
90%
آری
10%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما میدهند! (هفت از نه)
یک داستانی که شنیدنیست آنست که در سال 1314 که ما بگفتارنویسی دربارهی شاعران پرداختیم چون دیگران را نکوهیده از فردوسی ارجشناسی مینمودیم و شعرهای گزیدهای را ازو (که دوست دانشمند ما آقای محمد احمد از بصره فرستاده بود) در شمارههای پیمان بچاپ میرسانیدیم ، بسیاری چنین میگفتند : «از فردوسی هم بد خواهد گفت ، حالا صبر کنید». این را بارها بروی من میگفتند ولی جای خشنودیست که ده سال گذشته و ما هنوز از فردوسی بد نگفتهایم. ده سال گذشته و سخنان ما همانست که میبوده.
چون نام فردوسی رفت هزارهی فردوسی بیاد من افتاده. بهتر است چند سخنی هم از آن گویم : در همان سال 1313 [1] بود که دستهی بدخواهان بآهنگ آنکه شور شاعری و یاوهبافی را درمیان ایرانیان هرچه فزونتر گردانند ، از بیشتر کشورهای بنام جهان نمایندگان خواسته جشنی بنام «هزارهی فردوسی» پدید آوردند. نشستها در سالن دارالفنون برپا میشد و من نیز از باشندگان میبودم. مرا شگفت میافتاد که مردان بزرگی از کشورهای دور برخاسته و آمدهاند و انجمنی با این هیاهو برپا گردانیدهاند ، ولی کارهایی که میکنند جز بازیچههایی ـ همچون بازیچههای بچگان ـ نیست.
مثلاً آقای درینک واتر شاعر لندنی برمیخاست و شعرهایی به انگلیسی میخواند که جز چند تن انگلیسی نمیفهمیدند. ولی همانکه یک مصرع میخواند همه دست میزدند و سالن را پر از آوا میگردانیدند. استاد عبدالوهاب مصری برمیخاست و گفتار از «فلسفهی فردوسی» میراند که جز چند تن درنمییافتند. با اینحال همه دست میزدند و آواز به «آفرین» بلند میگردانیدند.
یکی از نمایندگان عراق زهاوی (جمیل صدقی) میبود. این مرد پس از سالها یاوهبافی با عربی و فارسی ناتوان گردیده چشمهایش نمیدید و پاهایش کار نمیکرد و دستهایش میلرزید ولی مغز قافیهبافش همچنان کار میکرد و همچون ماشینی که فنرش دررفته باشد پیاپی شعرها بیرون میریخت.
میدانی باز شده بود که سخنبافان کالاهای ناروای خود را بنمایش گزارند و بنازند و ببالند. فروغی و حکمت و همدستانشان که چنان دستگاهی چیده بودند از شادی در پوست نمیگنجیدند. یک هفته در تهران این نشستها میبود. سپس هم کاروان «شعر و ادبیات» راه افتاد و آهنگ خراسان کرد که من نمیبودم و از کارهاشان آگاه نیستم.
پس از این جشن فردوسی بود که میخواستند در سال 1316 نیز «جشن هفتصدسالهی سعدی» بگیرند. آقای حکمت وزیر فرهنگ بنام همشهریگری با سعدی میخواست این کمشکوهتر از جشن فردوسی نباشد. ولی تا این زمان پیمان کار خود را کرده و آبی را که میبایست بآتش هایهوی ادبیات بپاشد پاشیده بود. از اینرو جشن سعدی با خواری بسیار انجام گرفت. هنوز بسیاری از شیرازیان گِلهی آن را از ما میدارند.
🔹 پانوشت :
1ـ اصل : 1314 ، که لغزش بوده.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما میدهند! (هفت از نه)
یک داستانی که شنیدنیست آنست که در سال 1314 که ما بگفتارنویسی دربارهی شاعران پرداختیم چون دیگران را نکوهیده از فردوسی ارجشناسی مینمودیم و شعرهای گزیدهای را ازو (که دوست دانشمند ما آقای محمد احمد از بصره فرستاده بود) در شمارههای پیمان بچاپ میرسانیدیم ، بسیاری چنین میگفتند : «از فردوسی هم بد خواهد گفت ، حالا صبر کنید». این را بارها بروی من میگفتند ولی جای خشنودیست که ده سال گذشته و ما هنوز از فردوسی بد نگفتهایم. ده سال گذشته و سخنان ما همانست که میبوده.
چون نام فردوسی رفت هزارهی فردوسی بیاد من افتاده. بهتر است چند سخنی هم از آن گویم : در همان سال 1313 [1] بود که دستهی بدخواهان بآهنگ آنکه شور شاعری و یاوهبافی را درمیان ایرانیان هرچه فزونتر گردانند ، از بیشتر کشورهای بنام جهان نمایندگان خواسته جشنی بنام «هزارهی فردوسی» پدید آوردند. نشستها در سالن دارالفنون برپا میشد و من نیز از باشندگان میبودم. مرا شگفت میافتاد که مردان بزرگی از کشورهای دور برخاسته و آمدهاند و انجمنی با این هیاهو برپا گردانیدهاند ، ولی کارهایی که میکنند جز بازیچههایی ـ همچون بازیچههای بچگان ـ نیست.
مثلاً آقای درینک واتر شاعر لندنی برمیخاست و شعرهایی به انگلیسی میخواند که جز چند تن انگلیسی نمیفهمیدند. ولی همانکه یک مصرع میخواند همه دست میزدند و سالن را پر از آوا میگردانیدند. استاد عبدالوهاب مصری برمیخاست و گفتار از «فلسفهی فردوسی» میراند که جز چند تن درنمییافتند. با اینحال همه دست میزدند و آواز به «آفرین» بلند میگردانیدند.
یکی از نمایندگان عراق زهاوی (جمیل صدقی) میبود. این مرد پس از سالها یاوهبافی با عربی و فارسی ناتوان گردیده چشمهایش نمیدید و پاهایش کار نمیکرد و دستهایش میلرزید ولی مغز قافیهبافش همچنان کار میکرد و همچون ماشینی که فنرش دررفته باشد پیاپی شعرها بیرون میریخت.
میدانی باز شده بود که سخنبافان کالاهای ناروای خود را بنمایش گزارند و بنازند و ببالند. فروغی و حکمت و همدستانشان که چنان دستگاهی چیده بودند از شادی در پوست نمیگنجیدند. یک هفته در تهران این نشستها میبود. سپس هم کاروان «شعر و ادبیات» راه افتاد و آهنگ خراسان کرد که من نمیبودم و از کارهاشان آگاه نیستم.
پس از این جشن فردوسی بود که میخواستند در سال 1316 نیز «جشن هفتصدسالهی سعدی» بگیرند. آقای حکمت وزیر فرهنگ بنام همشهریگری با سعدی میخواست این کمشکوهتر از جشن فردوسی نباشد. ولی تا این زمان پیمان کار خود را کرده و آبی را که میبایست بآتش هایهوی ادبیات بپاشد پاشیده بود. از اینرو جشن سعدی با خواری بسیار انجام گرفت. هنوز بسیاری از شیرازیان گِلهی آن را از ما میدارند.
🔹 پانوشت :
1ـ اصل : 1314 ، که لغزش بوده.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!
🔸بخش هفتم
🖌 کوشاد تلگرام
پنج جنبهی دین
از مثالهایی که از همسایگی و رانندگی و بهداشت آوردیم ، تفاوت میان دو شیوهی زندگی : دیندارانه و بیدینانه آشکارتر میگردد. تا اینجا بیش از همه به جنبهی آئین و قانون بودن دین در زندگی پرداخته شد. ولی دین گذشته از آئین بودن ، جنبهها و نتیجههای دیگری هم دارد. بجاست با این نتیجهها نیز آشنا شویم. یک فهرستی از آنها در زیر آمده است :
یکم ، شناخت جهان و حقایق زندگانی
دوم ، زیستن از راه خرد و ارج گزاردن به دانشها
سوم ، پرورش روان و هموار گردانیدن راه زندگانی آدمیانه
چهارم ، به یک شاهراه درآوردن مردمان (جلوگیری از پراکندگیها ، دستهبندیها و کاستن از کشاکشها)
پنجم ، کوشش به نیکی و آبادی جهان.
در بخش پیش ، از جنبهی یکمْ سخن بمیان آوردیم و نمونههای آن را در جدول شمارهی 4 دیدید. باید این را نیز افزود که یک نتیجهی شناخت جهان ، شناختن خدا و همچنین آئین اوست. تا آیین خدا و طبیعت شناخته نگردد ، شناخت خدا کامل نخواهد بود.
این آیین خداست که اگر بیمار شدیم نزد پزشک رویم و برای آنکه بیمار نشویم به دستورهای بهداشتی کار ببندیم. برای آنکه نیازمند و بیچیز نشویم کار کنیم. در تصمیمهای مهم زندگی (مثلاً با فلان کس شریک بشوم یا نشوم ، فلان کالا را بخرم یا نخرم) باید آگاهیهای کافی داشت و جستجوها کرد و از آزمودگان و کاردانان مشورت خواست. آیین خدا اینست که برای هر کاری یک راهی هست و کارها جز از آن راهها انجام نگیرد. اینکه ملایان به مردم یاد میدهند اگر بیمار شدی از گنبدها شفا بگیر ، اگر مرادی داری از آنها بخواه. یا میگویند : اگر ایمان داشته باشی ، بیمار نمیشوی یا یاد میدهند : اگر در تصمیمی دودل هستی استخاره بکن ببین خدا برایت چه خواسته ، اینها نشان میدهد که آیین خدا را نمیدانند.
امروز مردمان این جنبهها را چندان که باید نمیشناسند و به آنها کمتر پروا میکنند. مردم عادی بکنار ، کسانی که خود را سردستهی دینداران میپندارند همچون ملایان ، چون دین و نتیجههای آن در کیشهاشان به این روشنی بازنموده نشده و دین را بیشتر مراسم و عبادات میپندارند و هیچگاه باور نمیکنند اینها که در بالا گفتیم نتیجههای دین باشد. برای مثال به نزد کسروی آمده میگفتند اینکه شما میگویید : حقایق (از جمله حقایق دینی) را باید با عقل درک کرد ، این نشدنی است ، «مگر میشود حقایق را با عقل درک کرد؟! عقول باهم اختلاف دارد».
در حالی که بنیاد دینها تناقضی با خرد نداشته. اینکه محمد پاکمرد عرب به بتپرستان میگفت : «چگونه چیزی را که خود تراشیدهاید میپرستید؟!..» ، «آیا میپرستید چیزی را جز خدا که نه سودی بشما توانند رسانید و نه زیانی؟!..» ، آیا با چنین سخنانی ایشان را به پیروی از خرد نمیخواند؟!
دینها (مثلاً دین زردشت یا اسلام) که مردمان را به کار و کوشش تشویق همیکردهاند ، آیا میتوان پنداشت که به از میان برداشتن بدیها در جهان و کوشش به آبادی آن بیپروا بودهاند؟!. آری ، به این صراحت در آن دینها گفته نشده ولی از نتیجهی گسترش و رواجشان میبینیم که به آبادی جهان و برانداختن ناراستیها و بتپرستیها همیکوشیدهاند.
ما در شگفت شدیم از اینکه دیدیم ملایان از شنیدن این سخنان نه تنها خشنود نمیگردند بلکه برمیآشوبند. نخست بار چنین حالی را در «ویکی فقه» و سپس در «ردیهای» که ملایان به گمان خودشان برای کتاب داوری نوشتهاند دیدیم.
چون کسروی در زمینهی دین در کتاب داوری (ص21) نوشته است :
ردیهنویسان در پاسخ چنین نوشتهاند :
👇
🔸بخش هفتم
🖌 کوشاد تلگرام
پنج جنبهی دین
از مثالهایی که از همسایگی و رانندگی و بهداشت آوردیم ، تفاوت میان دو شیوهی زندگی : دیندارانه و بیدینانه آشکارتر میگردد. تا اینجا بیش از همه به جنبهی آئین و قانون بودن دین در زندگی پرداخته شد. ولی دین گذشته از آئین بودن ، جنبهها و نتیجههای دیگری هم دارد. بجاست با این نتیجهها نیز آشنا شویم. یک فهرستی از آنها در زیر آمده است :
یکم ، شناخت جهان و حقایق زندگانی
دوم ، زیستن از راه خرد و ارج گزاردن به دانشها
سوم ، پرورش روان و هموار گردانیدن راه زندگانی آدمیانه
چهارم ، به یک شاهراه درآوردن مردمان (جلوگیری از پراکندگیها ، دستهبندیها و کاستن از کشاکشها)
پنجم ، کوشش به نیکی و آبادی جهان.
در بخش پیش ، از جنبهی یکمْ سخن بمیان آوردیم و نمونههای آن را در جدول شمارهی 4 دیدید. باید این را نیز افزود که یک نتیجهی شناخت جهان ، شناختن خدا و همچنین آئین اوست. تا آیین خدا و طبیعت شناخته نگردد ، شناخت خدا کامل نخواهد بود.
این آیین خداست که اگر بیمار شدیم نزد پزشک رویم و برای آنکه بیمار نشویم به دستورهای بهداشتی کار ببندیم. برای آنکه نیازمند و بیچیز نشویم کار کنیم. در تصمیمهای مهم زندگی (مثلاً با فلان کس شریک بشوم یا نشوم ، فلان کالا را بخرم یا نخرم) باید آگاهیهای کافی داشت و جستجوها کرد و از آزمودگان و کاردانان مشورت خواست. آیین خدا اینست که برای هر کاری یک راهی هست و کارها جز از آن راهها انجام نگیرد. اینکه ملایان به مردم یاد میدهند اگر بیمار شدی از گنبدها شفا بگیر ، اگر مرادی داری از آنها بخواه. یا میگویند : اگر ایمان داشته باشی ، بیمار نمیشوی یا یاد میدهند : اگر در تصمیمی دودل هستی استخاره بکن ببین خدا برایت چه خواسته ، اینها نشان میدهد که آیین خدا را نمیدانند.
امروز مردمان این جنبهها را چندان که باید نمیشناسند و به آنها کمتر پروا میکنند. مردم عادی بکنار ، کسانی که خود را سردستهی دینداران میپندارند همچون ملایان ، چون دین و نتیجههای آن در کیشهاشان به این روشنی بازنموده نشده و دین را بیشتر مراسم و عبادات میپندارند و هیچگاه باور نمیکنند اینها که در بالا گفتیم نتیجههای دین باشد. برای مثال به نزد کسروی آمده میگفتند اینکه شما میگویید : حقایق (از جمله حقایق دینی) را باید با عقل درک کرد ، این نشدنی است ، «مگر میشود حقایق را با عقل درک کرد؟! عقول باهم اختلاف دارد».
در حالی که بنیاد دینها تناقضی با خرد نداشته. اینکه محمد پاکمرد عرب به بتپرستان میگفت : «چگونه چیزی را که خود تراشیدهاید میپرستید؟!..» ، «آیا میپرستید چیزی را جز خدا که نه سودی بشما توانند رسانید و نه زیانی؟!..» ، آیا با چنین سخنانی ایشان را به پیروی از خرد نمیخواند؟!
دینها (مثلاً دین زردشت یا اسلام) که مردمان را به کار و کوشش تشویق همیکردهاند ، آیا میتوان پنداشت که به از میان برداشتن بدیها در جهان و کوشش به آبادی آن بیپروا بودهاند؟!. آری ، به این صراحت در آن دینها گفته نشده ولی از نتیجهی گسترش و رواجشان میبینیم که به آبادی جهان و برانداختن ناراستیها و بتپرستیها همیکوشیدهاند.
ما در شگفت شدیم از اینکه دیدیم ملایان از شنیدن این سخنان نه تنها خشنود نمیگردند بلکه برمیآشوبند. نخست بار چنین حالی را در «ویکی فقه» و سپس در «ردیهای» که ملایان به گمان خودشان برای کتاب داوری نوشتهاند دیدیم.
چون کسروی در زمینهی دین در کتاب داوری (ص21) نوشته است :
«دین شناختن معنی جهان و زندگانی و زیستن بآیین خرد است. دین آنست که امروز ایرانیان بدانند که این سرزمینی که خدا بایشان داده چگونه آباد گردانند و از آن سود جویند و همگی باهم آسوده زیند و خاندانهایی به بینوایی نیفتند و کسانی گرسنه نمانند و دیهی[=دهی] ویرانه نماند و زمینی بیبهره نباشد ...».
ردیهنویسان در پاسخ چنین نوشتهاند :
«این موضوعات دین نمیخواهد. هر حکومتی وظیفه دارد چه دیندار باشد و چه نباشد چنین کارهایی بکند. حال اگر حکومتی دینی باشد که وظیفهاش بیشتر است». (ص96)
👇
همچنین برای بیشتر مردم زیستن از راه خرد یک چیز والا و روشنی نیست. بسیارشان خواهند گفت : «مگر نه آنست که ما هم زندگیمان از راه خرد است؟!». چون در زندگی همیشه درپی آن بودهاند که دست به کارهایی زنند که سود برند و زیان نکنند ، این احتیاطها را زندگی کردن از روی خرد (عقل) میشناسند. در حالی که خرد این نیست. خرد نیرویی است که ما بدستیاری آن نیک را از بد ، راست را از کج و دروغ بازمیشناسیم. ممکنست کاری بسود ما باشد ولی خرد آن را بد بداند و به سرزنشمان پردازد. مثلاً به کسی بدهکاریم ولی او بیاد نمیدارد یا درگذشته است. خودخواهی میگوید پوشیدهاش بدار و آشکار نکن. ولی خرد این کار را بد میداند و وجدانْ ما را نکوهش خواهد کرد. در شرح بالا دیدیم که اندیشههای سودجویانه که بزیان دیگران بسر آید زیستن از راه خرد نیست و در نتیجه از دین هم نیست.
پس اینکه گفته میشود دین زندگانی به آئین خرد است میباید آن آئین را نیک شناخت تا معنی دین هرچه روشنتر شود.
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
پس اینکه گفته میشود دین زندگانی به آئین خرد است میباید آن آئین را نیک شناخت تا معنی دین هرچه روشنتر شود.
«... هر کسی باید خرد را شناخته ، این بداند که چنین نیروی گرانمایهای درو هست ، و آن را براه اندازد و در کارها رهنمای خود گیرد. هر کسی باید آن را به هوس و خودخواهی چیره گرداند. این بهمه کس بایاست [=واجبست]. خرد در همه جا بسود آدمیان راهنماست. مثلاً آدمیان اگر بسر خود باشند ، هر کسی میخواهد که در زندگی تنها درپی سود خود باشد و از هر راهی که توانست پول و داراک [=مال] اندوزد و بمردم چیرگی یابد و پروای هیچ کسی و هیچ چیزی نکند.
ولی خرد میگوید : آدمیان چون باید در یکجا زیند و بهمدستی یکدیگر نیازمند میباشند ، از اینرو باید هر کسی نه تنها درپی سود خود بلکه درپی سود همگان باشد.
میگوید : اینکه هر کسی تنها درپی سود خود باشد نتیجهاش آن خواهد بود که زندگانی رُویهی[=شکل] نبرد و کشاکش گیرد ، و نتیجهی نبرد و کشاکش نیز رنج و ناآسودگی همگان خواهد بود». (در پیرامون خرد ، بخشهای آخر کتاب)
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
95%
آری
5%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما میدهند! (هشت از نه)
این هم داستانیست که هممیهنان شیرازی ما میپندارند که ستایشها که از سعدی و حافظ میرود مایهی سرفرازی ایشانست ، و ما که از شاعران بد مینویسیم از سرفرازی ایشان میکاهیم.
میباید بآنان بگوییم : آن ستایشها مایهی سرفرازی شما نبوده و نتوانستی بود. در جهان هیچگاه گزافه و دروغ کاری از پیش نبرده. آن ستایشها هیاهوهای فریبآمیزی برای افزودن به بدبختی ایرانیان میبود ، و این مایهی سرافکندگی شما و همهی ایرانیان میگردید که فریب آن هوها را بخورید. کسانی که آن هوها را راه اندخته بودند ، شما را نافهمانی شناخته بودند که بخواستهای بدخواهانهی آنان پی نخواهید برد ، و از درون بزیرکیهای خود بالیده بشما میخندیدند.
چه شما شیرازیان و چه دیگر ایرانیان ، اگر راستیرا در آرزوی سرفرازی میباشید باید بکوشید و باین آلودگیها چاره کنید. باید بکوشید و خود را نیک گردانید. سرفرازی جز در سایهی نیکی و توانایی نتواند بود.
اگر میخواهید کسانی را از مردان تاریخی برگزینید و نامشان را بزبانها اندازید و بآنها نازید چنین کسانی در ایران کم نبودهاند. چه شده که همهی آنها را رها کنید و بچند تن شاعران یاوهگوی چاپلوس بیارج پردازید که هم ریشهی زندگانی خود را براندازید و هم جهانیان را بخود خندانید؟!.
از کشور شما شاهعباس برخاسته ، نادرشاه برخاسته ، کریمخان برخاسته. در زمانهای اخیر ثقةالاسلام برخاسته که برای آنکه نوشتهای را بزیان کشور مهر نکند با دلخواه بالای دار رفته ، حسن پسر هفده سالهی علیمسیو برخاسته که با آن کمسالی بالای دار فریاد «زنده باد ایران» کشیده.
از همان شیراز شما شاهمنصور برخاسته که در تاختهای نامردانهی تیمور یگانه کسی بوده که بالای مردانگی افراشته. لطفعلیخان زند برخاسته که با همهی کمسالی آن دلیریها و بلنداندیشیها را از خود نشان داده.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🖌 احمد کسروی
📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما میدهند! (هشت از نه)
این هم داستانیست که هممیهنان شیرازی ما میپندارند که ستایشها که از سعدی و حافظ میرود مایهی سرفرازی ایشانست ، و ما که از شاعران بد مینویسیم از سرفرازی ایشان میکاهیم.
میباید بآنان بگوییم : آن ستایشها مایهی سرفرازی شما نبوده و نتوانستی بود. در جهان هیچگاه گزافه و دروغ کاری از پیش نبرده. آن ستایشها هیاهوهای فریبآمیزی برای افزودن به بدبختی ایرانیان میبود ، و این مایهی سرافکندگی شما و همهی ایرانیان میگردید که فریب آن هوها را بخورید. کسانی که آن هوها را راه اندخته بودند ، شما را نافهمانی شناخته بودند که بخواستهای بدخواهانهی آنان پی نخواهید برد ، و از درون بزیرکیهای خود بالیده بشما میخندیدند.
چه شما شیرازیان و چه دیگر ایرانیان ، اگر راستیرا در آرزوی سرفرازی میباشید باید بکوشید و باین آلودگیها چاره کنید. باید بکوشید و خود را نیک گردانید. سرفرازی جز در سایهی نیکی و توانایی نتواند بود.
اگر میخواهید کسانی را از مردان تاریخی برگزینید و نامشان را بزبانها اندازید و بآنها نازید چنین کسانی در ایران کم نبودهاند. چه شده که همهی آنها را رها کنید و بچند تن شاعران یاوهگوی چاپلوس بیارج پردازید که هم ریشهی زندگانی خود را براندازید و هم جهانیان را بخود خندانید؟!.
از کشور شما شاهعباس برخاسته ، نادرشاه برخاسته ، کریمخان برخاسته. در زمانهای اخیر ثقةالاسلام برخاسته که برای آنکه نوشتهای را بزیان کشور مهر نکند با دلخواه بالای دار رفته ، حسن پسر هفده سالهی علیمسیو برخاسته که با آن کمسالی بالای دار فریاد «زنده باد ایران» کشیده.
از همان شیراز شما شاهمنصور برخاسته که در تاختهای نامردانهی تیمور یگانه کسی بوده که بالای مردانگی افراشته. لطفعلیخان زند برخاسته که با همهی کمسالی آن دلیریها و بلنداندیشیها را از خود نشان داده.
———————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
✴️ دین : سودمند یا زیانمند؟!
🔸بخش هشتم
🖌 کوشاد تلگرام
شناخت خرد ـ 1
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
🔸بخش هشتم
🖌 کوشاد تلگرام
شناخت خرد ـ 1
«امروز این رنجها که در جهانست و زندگی باین سختی افتاده که هر کسی باید یک نیمروز را بکوشد و بدَوَد و اندوه خورد و با دوست و با دشمن روبرو گردد و دروغ گوید و چاپلوسی کند و فریب دهد و فریب خورد و چهبسا دچار زد و خورد هم گردد ، همهی اینها نتیجهی کشاکش است ، و کشاکش نیز نتیجهی آن میباشد که هر کس تنها سود خود را دنبال میکند. اگر بدانسان که راهنمایی خرد است ، هر کسی درپی سود همگان باشد ، هرآینه (=مسلماً) این رنجها و دشواریها از میان خواهد برخاست ، و هر کسی روزانه بیش از دو ساعت بکوشش و کار نیاز نخواهد داشت.
یک مثل دیگر : امروز تودههای بزرگ جهان هر یکی آرزو دارد که بدیگران چیره گردد و آنها را زیردست خود گردانیده فرمان راند و بر سر آن کشاکشها میرود و خونها ریخته میشود و شهرها ویران میگردد ... خرد میگوید : چنین آرزویی نابجاست ، ناسزاست ، آن را باید بکنار نهاد. میگوید این جهان برای همه است. همهی تودهها باید با آزادی زندگی کنند و هیچ یکی زیردست دیگری نباشد. میگوید : آرزوی چیرگی ، گذشته از اینکه ناسزاست ، این جنگها و خونریزیها را هم درپی میدارد. میگوید : بدانسان که چیرگیفروشیِ یکهها [=افراد] مایهی نابسامانی زندگی میشد و خردمندان گرد آمده قانونها گزاردهاند و دادگاهها برپا گردانیدهاند که از چیرگیفروشی و فزونیجویی یکهها جلو میگیرند ، چیرگیفروشی تودهها و دولتها نیز همانحال را دارد و مایهی نابسامانی جهان میگردد و باید برای رفتار آنها با یکدیگر نیز قانونهایی باشد و دادگاههایی برای جلوگیری از ستمگری دولتها پدید آورده شود و از این راهست که میتوان از جنگها و ویرانیها جلو گرفت.
...
یک مثل دیگر : امروز انبوه مردم کار یا پیشه را جز برای روزی درآوردن نمیشناسند ، و هر کس بخود سِزَنده[=مشروع] میشمارد که هر کاری که خواست پیش گیرد و از هر راهی که توانست روزی درآوَرَد. کمتر کسی از معنی راست کار و پیشه آگاهست ، و کمتر کسی بآنها در معنی راستشان میپردازد.
در ایران فلان مرد رُمان مینویسد و از فروش آن روزی میخورد. بَهمان درویش دستگاه میگسترد و از حقهبازی پول درمیآورد. فلان سالوس بدعانویسی و جادوگری میپردازد. بَهمان سید از مردم نذر میگیرد. فلان مرد در خانهی توانگران دلخکی میکند. بَهمان ملا روضه میخواند. انبوهی از بازرگانان کارشان در بازار جز دست بدست گردانیدن کالاها نیست. از اینگونه فراوانست که بشمار نیاید و هیچ یکی از اینان خود را بدکار و گناهکار نمیشناسند.
ولی خرد میگوید : کار یا پیشه برای روزی درآوردن نیست. بلکه برای بسیج [=تأمین] نیازمندیها و راه انداختن چرخ زندگانیست. آفریدگار که آدمیان را آفریده و باین جهان فرستاده ، به هرچه نیاز خواستندی یافت ، در این سپهر[=طبیعت] گزارده. چیزی که هست آدمیان باید بکوشند و آنها را بدست آورند. خوراک و نوشاک و پوشاک و گستراک [= آنچه گسترند : قالی ، زیرانداز ، موکت ...] و ... کاچال[=اثاثیه] و افزار هرچه باید بود هست ولی بکوششهایی نیاز میباشد و کار و پیشه برای بسیج این نیازمندیهاست. برای راه افتادن چرخ زندگانیست.
آدمیان چون در یکجا میزیند باید با یکدیگر همدستی کنند و هر کسی به نوبت خود به بسیج نیازمندیها و براه افتادن چرخ زندگانی بکوشد ، و باندازهی کوشش و جُربُزهی[=استعدادِ] خود ، رِسَد[=سهم] بردارد.
اینست معنی کار و پیشه. اینست راه روزی خوردن. پس هر کاری یا پیشهای که از اینگونه نیست ناسزا[=نامشروع] ، و پولی که از آن راه بدست آید دزدیست.
از رُمان نوشتن و افسانهی بیپا بافتن ، و از حقهبازی و دعانویسی و جادوگری ، از نذر گرفتن و دلخکی کردن و روضه خواندن و مانند اینها توده را چه سودی تواند بود؟!.. کدام یکی از نیازمندیها بسیجیده تواند گردید؟!.. چه گرهی از کار گشاده تواند شد؟!.. آیا از دست بدست گردانیدن کالا جز گرانی نرخها و زیان مردم چه نتیجه بدست میآید؟.. چرا کالاهایی که ساخته میشود یکسره یا با یک دست بخاندانها فروخته نگردد؟!.. چرا آن بازرگانان بکارهای سودمند دیگری از کاشتن و بافتن و رشتن و مانند اینها نپردازند؟!..» (در پیرامون خرد ، بخشهای آخر کتاب)
——————————
📣 خوانندگان همچنین میتوانند با نواختن بر 💬 در پایین سوی چپ با ما همبستگی داشته پیام یا نوشتارهای خود را در این زمینه بنویسند. تنها خواهش ما اینست که نوشتارها تا جایی که تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده و خواست از آن تنها روشنی مطلب و حقیقت باشد.
📊 نیز در پایین یک دیدگاهپرسی هم آمده که میتوانید در آن شرکت کنید.
🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
96%
آری
0%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان مینویسم.
📖 کتاب «در پیرامون ادبیات»
🖌 احمد کسروی
📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما میدهند! (نه از نه)
در اینجا گفتگوی ما از ادبیات بپایان میرسد. هفت نشست سخن راندیم و نتیجهی آنها چند چیز بوده :
1) «ادب» واژهی عربیست و خواستشان از آن پروای سخنی کردن و آن را نیک و آراسته بزبان راندن میبوده و این خود چیز ارجداریست.
2) سپس کسانی آن را از معنیش بیرون برده بازی کردن با سخن و قافیه بافتن و سجع ساختن را «ادب» نامیده و برای آن فنهایی ـ از معانی و بیان و مانند آن ـ پدید آوردهاند.
3) «ادب» بهمین معنی دوم از عرب بایران رسیده و در اینجا بیش از همه بخش قافیهبافی و شعر آن رواج یافته ، و چون کسانی در اینجا نیز بیاد گرفتن شعرها و نوشتن تاریخچهی شاعران و گفتگو از نیک و بد شعر میپرداختهاند ، این کارها را نیز «ادبیات» نامیدهاند.
4) چون دبستانها بشکل اروپایی برپا گردیده ، در پروگرامها «لیتراتور» را ادبیات ترجمه کردهاند. در حالی که لیتراتور معنی بزرگتری میداشته و بهمهی «چیزهای نوشته» گفته میشده.
5) اکنون اگر ادبیات به همان معنی شعرگویی و سخنبازیست بآن ارجی نتوان گزاشت. اگر بمعنی لیتراتور اروپاییست در آنحال باید بتاریخ و جغرافی و دستور زبان و مانند اینها نیز ارج گزارده شود و در راه آنها نیز کوششها رود.
6) شعر سخنست و سخن (چه نثر و چه شعر) باید بَهر معنی باشد ، باید از روی نیاز باشد. سخن بینیازانه یاوهگوییست.
7) در زمانهای گذشته شعر در ایران گذشته از آنکه یاوهگویی میبوده و شاعران خود آن را خواستی دانسته با نبودن نیازی بآن برمیخاستهاند آلودگیهای پست دیگری ـ از چاپلوسی بپادشاهان ، گزافهگویی ، گدایی ، دشنام و هجو و بدآموزیهای زیانآور ـ داشته است. آنگاه برخی از بدآموزان از خراباتیان و صوفیان و دیگران شعر را افزاری برای بدآموزیهای خود گرفته آلودگی را هرچه بدتر گردانیدهاند.
8) خیام و سعدی و مولوی و حافظ بدآموزان بزرگی بودهاند و هر یکی شعرهای زهرآلود پستی از خود بیادگار گزاردهاند. بویژه حافظ که در بدآموزی از دیگران پافشارتر بوده و شعرهایش زیانمندتر و زهرآلودتر میباشد.
9) ستایشهایی که شرقشناسان از این شاعران کردهاند (و یا میکنند) یا از روی نافهمی بوده یا عنوان بدخواهی و دشمنی داشته است.
10) تکان و هایهویی که در سالهای پیش در ایران بدستاویز ادبیات پدید آوردند جز از روی بدخواهی نمیبود و بیش از همه برای فریفتن جوانان و آلوده گردانیدن مغزهای آنان میخواستند.
اینها کوتاهشدهی گفتههای ما در هفت نشست بوده. اکنون ببینیم چه باید کرد و ما چه میخواهیم. در این باره نیز پاسخ میدهیم.
👇
🖌 احمد کسروی
📝 نشست هفتم : چه پاسخهایی بما میدهند! (نه از نه)
در اینجا گفتگوی ما از ادبیات بپایان میرسد. هفت نشست سخن راندیم و نتیجهی آنها چند چیز بوده :
1) «ادب» واژهی عربیست و خواستشان از آن پروای سخنی کردن و آن را نیک و آراسته بزبان راندن میبوده و این خود چیز ارجداریست.
2) سپس کسانی آن را از معنیش بیرون برده بازی کردن با سخن و قافیه بافتن و سجع ساختن را «ادب» نامیده و برای آن فنهایی ـ از معانی و بیان و مانند آن ـ پدید آوردهاند.
3) «ادب» بهمین معنی دوم از عرب بایران رسیده و در اینجا بیش از همه بخش قافیهبافی و شعر آن رواج یافته ، و چون کسانی در اینجا نیز بیاد گرفتن شعرها و نوشتن تاریخچهی شاعران و گفتگو از نیک و بد شعر میپرداختهاند ، این کارها را نیز «ادبیات» نامیدهاند.
4) چون دبستانها بشکل اروپایی برپا گردیده ، در پروگرامها «لیتراتور» را ادبیات ترجمه کردهاند. در حالی که لیتراتور معنی بزرگتری میداشته و بهمهی «چیزهای نوشته» گفته میشده.
5) اکنون اگر ادبیات به همان معنی شعرگویی و سخنبازیست بآن ارجی نتوان گزاشت. اگر بمعنی لیتراتور اروپاییست در آنحال باید بتاریخ و جغرافی و دستور زبان و مانند اینها نیز ارج گزارده شود و در راه آنها نیز کوششها رود.
6) شعر سخنست و سخن (چه نثر و چه شعر) باید بَهر معنی باشد ، باید از روی نیاز باشد. سخن بینیازانه یاوهگوییست.
7) در زمانهای گذشته شعر در ایران گذشته از آنکه یاوهگویی میبوده و شاعران خود آن را خواستی دانسته با نبودن نیازی بآن برمیخاستهاند آلودگیهای پست دیگری ـ از چاپلوسی بپادشاهان ، گزافهگویی ، گدایی ، دشنام و هجو و بدآموزیهای زیانآور ـ داشته است. آنگاه برخی از بدآموزان از خراباتیان و صوفیان و دیگران شعر را افزاری برای بدآموزیهای خود گرفته آلودگی را هرچه بدتر گردانیدهاند.
8) خیام و سعدی و مولوی و حافظ بدآموزان بزرگی بودهاند و هر یکی شعرهای زهرآلود پستی از خود بیادگار گزاردهاند. بویژه حافظ که در بدآموزی از دیگران پافشارتر بوده و شعرهایش زیانمندتر و زهرآلودتر میباشد.
9) ستایشهایی که شرقشناسان از این شاعران کردهاند (و یا میکنند) یا از روی نافهمی بوده یا عنوان بدخواهی و دشمنی داشته است.
10) تکان و هایهویی که در سالهای پیش در ایران بدستاویز ادبیات پدید آوردند جز از روی بدخواهی نمیبود و بیش از همه برای فریفتن جوانان و آلوده گردانیدن مغزهای آنان میخواستند.
اینها کوتاهشدهی گفتههای ما در هفت نشست بوده. اکنون ببینیم چه باید کرد و ما چه میخواهیم. در این باره نیز پاسخ میدهیم.
👇