پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.58K photos
478 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
🔹 پانوشت :

1ـ نویسنده در کتاب «قانون دادگری» خود (1312) به عیبها و نارساییهای قانونهای عدلیه به گشادی پرداخته و یک رشته قانونهای ساده و آسانی را پیش نهاده است. ایرادهایی را که او در آن کتاب گرفته پس از کشته شدنش قانونگزارانی براست داشته برخی قانونها را از آن ایرادها پیراسته‌اند.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 راه را گم کرده‌اید

🖌 احمد کسروی

🔸 دو از سه


در شماره‌ی پریروز پرچم نوشته‌ی مفصل آقای دادپرور را درباره‌ی آذربایجان بچاپ رسانیدیم. نویسنده‌ی نامبرده از بدی حال آذربایجان شکایت می‌کند : ایمنی از آذربایجان برخاسته ، به بهداشت آنجا نمی‌پردازند ، در شهرها آبادی و خیابان‌کشی بجایی نرسیده ، در شهر تبریز که کرسی یک استان بزرگیست بیش از یک دبیرستان نیست.

اینها همه راست است. به آذربایجان در بیست سال گذشته بی‌پرواییها شده و ستمها رفته و کنون هم گرفتاری پشت سر گرفتاری می‌آید. ولی من بآقای دادپرور پاسخ داده می‌گویم : چاره‌ی این دردها گفتن نیست. نمی‌گویم نگویید و ننویسید. می‌گویم اگر چاره می‌خواهید راهش این نیست.

در آذربایجان غیرتمندان و آزادگان دست بهم دهید و یک جمعیتی گرد آورید و باهم پیمان بندید که پشتیبان و نگهدار آذربایجان باشید و با گفتگو و شور دردها را بشناسید و سرچشمه‌اش را بدانید و چاره‌اش را بفهمید و آنگاه یکدل و یکزبان بدولت پیشنهاد کنید و در اجرایش پافشاری نمایید. اینست راهی که می‌تواند به نتیجه‌ای رساند.

در همان تبریز گروهی از آزادگان و غیرتمندان باین کار می‌کوشند. شما نیز همراهی نمایید و یک دسته‌ی آبرومندی باشید و از سرزمین خود پشتیبانی کنید. آنجا سرزمین شماست و شما مسئول نگهداری و آبادی آنجا می‌باشید. برادرانه همدستی نمایید و وظیفه‌ی خود را پیش گیرید.

تنها از این راه است که به نتیجه توانید رسید وگرنه نه تنها بسخنانتان گوش ندهند و گوش نتوانند داد ، خودتان نومید و فرسوده گردیده بکنار روید.

در جهان هر چیزی یک راهی دارد که اگر از آن راهش نباشد پیش نتواند رفت. دولت نه اینکه نمی‌خواهد بآذربایجان توجهی کند ولی چون کارها از راهش نیست نتیجه بدست نمی‌آید.

همین اکنون گفته می‌شود که برای آذربایجان یک استانداری بفرستند ولی هر کسی را بدیده می‌گیرند نمی‌پذیرد. زیرا یک رشته دشواریهایی در کار می‌بیند و در این هنگام آشفتگی جهان بزیر بار چنان کار سختی نمی‌رود. در چنین هنگامی یک استاندار یا هر کس باید از مردم پشتیبانی و راهنمایی بیند تا بتواند بدشواریها غلبه کند. کو آن جمعیت شایسته‌ای که چنین پشتیبانی تواند؟!..

در یک شهری یا در یک استانی مسئول کارها پیش از همه خردمندان آنجایند ، و این خردمندان هنگامی توانند کاری کنند که باهم ‌اندیشه و دست یکی دارند. شما در آذربایجان بیش از هر کاری بچنین همدستی و هم‌اندیشی نیازمندید.

شما که از دردها و گرفتاریها می‌نالید اگر در سراسر آذربایجان ده‌هزار تن باهم گردید بهمه‌ی آنها چاره توانید کرد ، و نمی‌دانم چرا در اندیشه‌ی چنین کاری نیستید؟.. نمی‌دانم در جایی که چاره در دست خودتانست چرا بدیگران اینهمه فشار می‌آورید؟.. [1]

برای این سخن بهیچ دلیلی یا گواهی از بیرون نیاز نداریم. تاریخ خود آذربایجان بهترین دلیل و گواه است. در سی و اند سال پیش که سالهای نخست مشروطه جریان داشت در تبریز یک جمعیتی بنام آزادیخواهان و مجاهدان ، نه تنها همه‌ی کارهای آذربایجان را پیش می‌بردند بجنبش تهران و دیگر جاها نیز پشتیبانی نشان می‌دادند ، و هیچ کشاکشی درمیان دربار قاجاری و آزادیخواهان رخ نمی‌داد که آذربایجان در آن دخالت نکند و با یک پافشاری قضیه را بسود آزادیخواهان بانجام نرساند. آنهمه نامی که آذربایجان در تاریخ مشروطه‌ی ایران پیدا کرده و همان مایه‌ی احترامش شده جز نتیجه‌ی آن یک جمعیت نبود.

شاید صد تن بیشتر از پیشروان و کاردانان نبودند که دست بهم داده و دیگران را در پشت سر انداخته و آن یگانگی و همدستی را پدید آورده بودند و آن کارهای بزرگ را انجام می‌دادند.

کنون شما باید همان را کنید و همان راه را روید ، و چنانکه نوشتم زمینه نیز آماده گردیده و اگر نمی‌توانید از این راه پیش آیید در آن حال باید گفت : کوتاهی از خودتانست و جای گله از هیچ کس نیست. [2]

👇
🔹 پانوشتها :

1ـ این راهنماییهای دلسوزانه و خردمندانه در سال 1320 گفته شده. خوانندگان این راهنماییها را با پیشامدهای بسیار ناگوار سالهای 1324 و 1325 در آذربایجان یکجا بدیده گرفته به سنجش کشند. آنچه در این گفتارِ کوتاه بدیده می‌آید : راه چاره به دردها ، از راه همدستی آبرومندانه‌ی کوشندگان با هم ، همبستگی ملی و پاسداری به میهن و یکپارچگی کشور است. از آنسو آنچه در آن سالها رخ داد همه به وارونه‌ی اینها بود. افسوس ، افسوس!

2ـ از زمان محمدرضاشاه تاکنون بارها خوانده و شنیده‌ایم که دولتها خواسته‌اند خیابانها را از گدایان پاک گردانیده سامانی بکارشان دهند. از فردای آن روز دولت به گدایان سخت گرفته و چند روزی با‌ هایهوی و بگیر و ببند گذشته و سپس این رشته رها گردیده و همان شده که بوده.

اکنون که هزاران صندوق «کمیته‌ی امداد امام» ، بنیاد فلان و جمعیت بهمان در سراسر کشور سر برآورده و همگی ادعای کمک به بینوایان می‌کنند باز هم این گوشه و آن گوشه گدایان راه بر رهگذران و خودروها می‌بندند. این درماندگی در کار گدایان تنها در تبریز است که دیده نمی‌شود. زیرا در این شهر از پنجاه سال بیشتر ، نیکوکارانی دست بهم داده و با کاردانی به دستگیری از بینوایان و تنگدستان آبرومند پرداخته‌اند و کمکهای مردم را یکسره به آنها می‌رسانند و چون این کار با یک سامان و درستکاری پیش رفته اینست جایی برای گدایان بازنمانده و اگر کسی خیره‌رویی کرده به گدایی برخیزد از مردم شهر پولی درنخواهد یافت.

کار به جایی رسیده که بسیاری آرزو کرده‌اند نیکوکاران تبریز به گدایان تهران نیز پرداخته و این کار را در اینجا هم بسامانی رسانند. حتا شنیده‌ایم از کشوری دیگر آمده از ایشان برای ساماندهی به کار گدایان یاوری خواسته‌اند.

این یک نمونه است که مردم چه کارهای ارجمند و بزرگی انجام توانند داد. افسوسمندانه مردم ما به بیماری نومیدی دچار شده و هر کاری را از دولت چشم دارند. همین چشمداشت از دولت یک نتیجه‌اش امید از خود بریدن است. حال آنکه یک مردمی که در یک زمینه‌ای هم‌اندیش گردیده دست بهم دهند نیروی بس بزرگی خواهند داشت و کارهای بزرگی توانند کرد. لیکن گام نخست آنست که به چنان نیرویی باور دارند و نومید نباشند.



——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
100%
آری
0%
نه
0%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»

🖌 احمد کسروی

📝 7ـ باید درباره‌ی قانون اساسی گفتگوهایی رود : (پنج از هفت)


یک گفتگو که بیگمان در ایران ، دیر یا زود ، پیش خواهد آمد ، این خواهد بود که ایرانیان از اندیشه‌های سوسیالیستی که در اروپا رواج گرفته تا چه ‌اندازه بهره جویند.

در کتاب «سرنوشت» نیز نوشته‌ام ، اندیشه‌های سوسیالیستی از مغزهای نیکخواهان جهان تراویده. کسانی که آسایش و آرامش خود را فدا ساخته بلکه جانهای خود را بخطر انداخته‌اند ، این اندیشه‌ها را بمیان آورده‌اند و مقصودشان این بوده که پستی و بلندی در زندگانی بشر کم گردد و از بدبختیها و رنجها کاسته شود. روزی که آنها این اندیشه‌ها را بمیان آورده‌اند ، رشته‌ی اختیار بیش از همه در دست پولداران و توانگران بوده و اینست مردان نیکخواه گزندها دیده‌اند و رنجها کشیده‌اند. ولی تخمهایی که پاشیده‌اند بروییدن پرداخته و اکنون هنگام بار دادن آنهاست. اکنون در اروپا و آمریکا و دیگر جاها ، جنبشها در همان زمینه پدیدار است. انگلیسها که از خونسردترین و دیرجنب‌ترین توده‌ها شمرده می‌شوند ، ما می‌بینیم آنها نیز تکانی نشان داده‌اند و اکنون حزبی که کابینه تشکیل داده [1] و امپراتوری بریتانی را راه می‌برد ، دارای مسلک سوسیالیست است و گفتگو از دولتی گردانیدن کارخانه‌ها می‌راند.

ما در ایران یکسومان دولت شورویست که سوسیالیستِ تمام بلکه کمونیست است و یکسومان دولت انگلیس است که آن هم پا براه سوسیالیستی نهاده. پس طبیعیست که از آن جنبشها و تکانها متأثر شویم.

آنگاه در جایی که در جهان چنان اندیشه‌های نیکخواهانه هست ، ما چرا نپذیریم؟!.. چرا پیروی ننماییم؟!.. مگر ما دلمان به بیچیزان و سختی‌کشان نمی‌سوزد؟!.. مگر نمی‌خواهیم در توده‌ی ما نیز پستیها و بلندیها کمتر باشد؟!..

در این زمینه اکنون هم گفتگوها در نهان و آشکار هست و این کشاکشها که امروز درمیانست ، بی‌ارتباط بآن موضوع نمی‌باشد. بویژه اگر روزی سخن از تغییر قانون اساسی بمیان آمد بیگمان یکی از موضوعهای جدی که در پیرامونش سخنها خواهد رفت ، این خواهد بود. اینست من در آن باره هم اندیشه‌ی خود را ـ تا اندازه‌ای که فرصت هست ـ برشته‌ی نوشتن می‌کشم :

آنچه من می‌دانم اندیشه‌های سوسیالیستی همه نیکست ، همه از روی منطق است. سرچشمه‌ی زیست بشر ، آب و هوا و زمین و آفتاب تابانست. در هر کجا که اینها هست آدمیان می‌توانند زندگی بسر برند. ما همه‌ی لوازم زندگی را با کوششهای خود ، از این سرچشمه‌های زیست بدست می‌آوریم. از سوی دیگر ، آب و هوا و زمین و آفتاب برای همه است ، تنها برای یک دسته نیست.

پس جهت ندارد که یک دسته از خوراک و پوشاک و دیگر نعمتهای جهان جز بهره‌ی بسیار کمی نیابند و گاهی از لوازم ضروری زندگی هم بی‌بهره باشند ، و یک دسته‌ی دیگر در توی خوشیهای زندگانی غرق باشند. این با هیچ منطقی درست نیست. پس باید باین چاره ‌اندیشیده شود.

در این زمینه‌ها آنچه می‌گویند راستست. من تنها در دو موضوع با اندیشه‌های سوسیالیستی مخالفم و گمان می‌کنم در آن زمینه ، دیگران هم مخالف بوده‌اند :

یکی از آن دو زمینه دولتی شدن همه‌ی کارها و پیشه‌ها و آزاد نبودن مردم در آن باره ، دیگری دولتی شدن همه‌ی زمینها و از میان رفتن مالکیت است.

در موضوع اول من بهتر می‌دانم کار و پیشه آزاد باشد و هر کسی آنچه می‌کوشد نتیجه‌اش بخودش رسد و ترتیب خرید و فروش یا معاوضه کالاها بدانسان که امروز هست پایدار ماند و برای آنکه پستی و بلندی درمیان توده هرچه کمتر گردد (چون نمی‌توان آن را یکباره برداشت) از مفتخواری جلوگیری شده ، مزدها و حقوقها از روی عدالت بوده ، سرمایه‌ها نیز محدود گردد.

در این باره اگر بخواهم مقصود خود را بشرح کامل روشن سازم بسخن درازی نیاز خواهد بود که در اینجا فرصت نیست. اینست بمثلی توسل نموده مقصود خود را در ضمن آن روشن می‌گردانم :

همه می‌دانیم در تهران که نزدیک به یک‌ملیون مرد و زن و بزرگ و کوچک زندگی می‌کنند ، روزانه هزارها خروار نان و برنج و روغن و دیگر خوردنیها مصرف می‌شود ، هزارها متر پارچه بخانواده‌ها می‌رسد ، هزارها جفت کفش خریده می‌شود ـ بهمین ترتیب دیگر کالاها که همه می‌دانیم و بشمردن و یاد کردن نیاز نیست.

اکنون ما اگر بخواهیم همه‌ی این خواربار و پارچه و کفش و کلاه و دیگر کالاها را در یکجا گرد آوریم و از روی حساب بخانواده‌ها سهم دهیم ، جای گفتگو نیست که به یک تشکیلات وسیعی که دست‌کم دوهزار نفر در آن مشغول باشند نیاز خواهیم داشت.

بدیهیست که یک رشته نادرستیها هم درمیان خواهد بود و گله‌های بسیار خواهد برخاست. اداره‌ی کوپن نمونه‌ی کوچکی از آن تشکیلات بود و همه می‌دانیم که چه نادرستیها بمیان آمد.

👇
چیزی که هست من اینها را بحساب نمی‌گزارم. زیرا اینها نتیجه‌ی پستی خویهاست که متأسفانه ایرانیان بآن گرفتار شده‌اند و ما اگر باصلاحات پردازیم ، باید باین پست‌خوییها نیز چاره ‌اندیشیم. این هم بحساب نمی‌گزارم که بالاخره نادرستی در نهاد آدمی هست و به هر طور که باشد از این ترتیب گله‌مندیها خواهد برخاست. این هم بحساب نمی‌گزارم که همه چیز قابل تقسیم نیست و ناچار دشواریهایی درمیان خواهد بود.

من تنها این را در نظر می‌گیرم که اکنون با این ترتیبی که درمیانست ، روزانه کالاها تقسیم می‌یابد ، نان و روغن و برنج و میوه و کفش و کلاه و پارچه و دیگر چیزها بخانواده‌ها می‌رسد ، بی‌آنکه چنان تشکیلاتی درمیان باشد ، بی‌آنکه بکار کردن دوهزار نفر نیاز افتد. [2]

خواهند گفت : در این تقسیم اجحاف است : فلان خانواده روزانه یک مَن [3] روغن می‌خرد و مصرف می‌کند و بفلان خانواده یک سیر [4] هم نمی‌رسد و با نانِ تهی شکمهای خود را پر می‌گردانند. همچنین در دیگر کالاها. از نظر کار و کوشش نیز چنانست : فلان مرد هیچ کاری نمی‌کند و شبان و روزان به تن‌پروری می‌پردازد و فلان کارگر روزانه دوازده ساعت رنج می‌کشد و عرق می‌ریزد. اجحافات باین آشکاری را نمی‌شود که از دیده دور داشت.

می‌گویم : راستست ، این اجحافات هست و از دیده نمی‌توان دور داشت. چیزی که هست ما باید بجای سلب آزادی از کار و پیشه ، دقت کرده ببینیم این اجحافات از کجا ناشی می‌شود و سرچشمه‌ی آن را بدست آوریم و از همان راه جلو گیریم.


🔹 پانوشتها :

1ـ خواست حزب کارگر به رهبری کلمنت اَتلی است که جانشین حزب محافظه کار شده بود.

2ـ پس از فروپاشی شوروی که پرده‌ها کنار رفت و جهانیان به واقعیتهای آن کشور آگاهی یافتند ، یکی از گرفتاریهای او را بوروکراسی سنگینی عنوان کردند که کمر دولت را شکسته بود. سخنان نویسنده در اینجا اشاره به همان بار سنگین بیجا بر دوش دولت است.

3ـ کمابیش سه کیلوگرم.

4ـ کمابیش هفتادوپنج گرم.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 راه را گم کرده‌اید

🖌 احمد کسروی

🔸 سه از سه


اگر نیک اندیشیده شود و حقایق روشن گردد ، اساساً اینگونه پیشنهادها یا یادآوریها بدولت بیهوده و بیجاست ، و برای آنکه سخنم روشن باشد باید «دولت» را معنی کنیم :

چنانکه گفتیم در کشور مشروطه دارالشورا نماینده‌ی توده است ، و این دارالشورا چون تصمیماتی می‌گیرد و قانونهایی می‌گزارد باید بکسانی اظهار اعتماد کند و از آنان هیئتی پدید آورد و اجرای تصمیمات و قانونها و راه بردن کشور را از ایشان بخواهد.

این معنی دولت است و خود یک چیز ساده فهمیده می‌شود. ولی در عمل اشکالهایی پیدا شده ترتیب دیگری پیش می‌آید. باین‌معنی اگر در کشوری اختلاف عقیده نیست و مردم با یکدیگر کشاکش و مجادله ندارند ، یک هیئت دولت ، تا بکارهای بی‌رویه‌ای نپرداخته مورد اعتماد دارالشورا و مردم باشد و با اطمینان و آسودگی بکار پردازد. ولی اگر در کشوری اختلاف عقیده و دسته‌بندی بود ، باید یک حزب نیرومندی پا پیش گزارد و دولت را او برگزیند و خود پشتیبان آن باشد.

اینست راهی که قرنها در کشورهای مشروطه آزموده شده و مجری بوده. کنون شما بگویید حال ایران کدام یک از این دو است؟. آیا آن نخست است و در ایران اختلاف عقیده نیست؟!. آیا می‌توان چنین سخنی گفت؟!. بیگمان نتوان گفت. این کشور پر از اختلاف عقیده است و در سراسر آن هزار تن با یک فهم و اندیشه بآسانی نتوان یافت.

پس می‌ماند دوم ، که یک دسته‌ی نیرومندی پدید آید و به یک دولتی اظهار اعتماد کند و خود پشتیبان آن باشد و پیشرفت کارها را از آن بخواهد.

اساس چاره آنست که با اختلاف عقیده نبرد کنیم و آن را از میان برداریم. ولی چون باین زودی و آسانی نتواند بود چاره جز آن نیست که غیرتمندان و باخردان چه در تهران و چه در دیگر جاها به یک جمعیتی درآیند و یک دسته‌ی نیرومندی پدید آورند و با پشتیبانی از یک دولتی که خود می‌شناسند باین گرفتاریها و دردها درمان کنند.

امروز یگانه راه اینست و باید این را پیش گرفت. وگرنه یک دولتی که بروی کار بیاید چند نقص بزرگی در آن جمع خواهد بود :

نخست : چون از یک جمعیتی بیرون نیامده‌اند هر یکی از وزیران عقیده و اندیشه‌ی جدایی خواهد داشت و با آن دیگران نخواهد ساخت. بجای همدستی با یکدیگر بدشمنی و کارشکنی خواهند پرداخت.

دوم : چون یک مقصد و مرام معینی ندارند ، هر یکی با سلیقه‌ی خود بکارهائی خواهد پرداخت و چه‌بسا خطاهای بزرگی از آنان سر خواهد زد.

سوم : چون پشتیبان ندارند از روز نخست متزلزل بوده و نخواهند دانست که آیا بنگهداری خود کوشند و یا بکارها پیشرفت دهند. بالاخره یک دولتی اگر نیک باشد بَدان با او دشمنی نموده به برانداختنش خواهند کوشید ، و اگر بد باشد نیکان بضدیت پرداخته ریشه‌اش را خواهند کند.

اگر می‌خواهید بآیین مشروطه زندگانی کنید و از سودهای آن بهره‌مند گردید راهش اینست و باید شما نیز این راه را پیش گیرید ـ وگرنه در کنار ایستادن و از دور یک پیشنهادی کردن یا یک ایرادی گرفتن ، یک چیز «من‌ درآورده‌ی» شماست و نتیجه‌ی آن همین تواند بود که می‌بینید : هر روز صد پیشنهاد و یادآوریست که در روزنامه‌ها بچاپ می‌رسد و بهیچ یکی کوچکترین اثری داده نمی‌شود. همیشه مردم از دولت ناله می‌کنند و دولت از مردم شاکی می‌باشد.

این سخنان را بایستی از سی سال پیش بگویند و در دلها جا دهند تا پیشرفت کند و امروز این گرفتاریها و آوارگیها درمیان نباشد. راست است از زمانی که جنبش مشروطه پدید آمد در ایران حزبهایی نیز پیدا شد و برخی از آنها کارهای تاریخی کرد و نامی از خود در تاریخ گزاشت (همچون دسته‌ی مجاهدان تبریز و گیلان). ولی رویهم‌رفته مردم نه معنی مشروطه را درست فهمیدند و نه این موضوع را نیک دریافتند ، و سی و اند سال همه بغلط راه رفته و زندگی کرده‌اند و کنون دیگر عادت شده. ولی باید این عادت را بهم زد و این غلط را از میان برداشت.

یک کلمه باید گفت : شما با حال کنونی و با این بیراهی و پراکندگی [به] هیچ جا نتوانید رسید. چنانکه از سی سال پیش همیشه پس رفته‌اید ، از این سپس نیز پس خواهید رفت. مگر این حال را تغییر دهید و شما نیز راهی را پیش گیرید. می‌دانم کسانی چون این را بخوانند بیاد حزب‌سازیهای بیست و چند سال پیش افتاده بمن ایراد خواهند گرفت که مردم را بچنان کارهایی دعوت می‌نمایم. ولی چنین نیست و من خود از آن کارهای ناستوده سخت بیزارم. ما اگر می‌نویسیم باید غیرتمندان دست بهم دهند هیچگاه مقصودمان آن دسته‌بندیها نیست و خود در شماره‌های آینده روشن خواهیم گردانید که کدام جمعیت را می‌گوییم و چه راهی را پیشنهاد می‌کنیم.

ما امروز ناگزیریم بچنان کاری برخیزیم. اگر پستنهادانی در بیست سال پیش باین نام کارهای ناستوده‌ای کرده‌اند دلیل نخواهد بود که ما در اندیشه‌ی زندگانی نباشیم و بهمدستی و همراهی نکوشیم.

👇
یک توده را همیشه خردمندان ایشان راه می‌برند ، و من نیز روی سخنم با ایشانست. با ماجراجویان و پول‌اندوزانی که دخالت در کارهای توده را وسیله‌ی استفاده گیرند سخنی ندارم و آنان را بنادانیهای خودشان وامی‌گزارم.

(اسفندماه 1320)


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»

🖌 احمد کسروی

📝 7ـ باید درباره‌ی قانون اساسی گفتگوهایی رود : (شش از هفت)


آنچه ما دانسته‌ایم این اجحافات از سه جا ناشی می‌شود : یکی مفتخواری ، دیگری عادلانه نبودن مزدها و حقوقها ، دیگری محدود نبودن سرمایه ، و من درباره‌ی هر کدام چند جمله‌ای می‌نویسم :

1) مفتخواری در این کشور رواج بسیار دارد و راههای مختلفی پیدا کرده. مثلاً فلان کس در خانه می‌نشیند و از دولت مستمری می‌گیرد ، یا خانقاهی باز کرده مریدانش پول می‌آورند ، یا از املاکش می‌رسد و می‌خورد ، یا پول بمرابحه می‌دهد و عایدی دارد. امثال اینها بسیار است ـ یک رشته کارها نیز هست که چون بیهوده است ، در حکم مفتخواریست. مثلاً فلان شخص رُمان می‌نویسد و می‌فروشد ، فلان مرد فال می‌گیرد و پیشگویی می‌کند ، بازرگانان در بازار کالاها را دست بدست می‌گردانند. اینها نیز بسیار است.

این مفتخواران اگر جلوشان گرفته شود ناچار خواهند بود بکار پردازند و باندازه‌ی کوشش خود پول بدست آورند و به همان اندازه از کالاها و از خوشیهای زندگانی سهم یابند و این برخورداریهای بی‌حساب امروزی از میان خواهد رفت.

2) عادلانه نبودن مزدها و حقوقها موضوع مهم دیگریست. یک رشته‌ی بزرگی از اجحافات از این راه تولید می‌شود. از یکسو بکارهای لازم مزد کمتر از اندازه‌ی عدالت داده می‌شود و از یکسو بکارهایی که چندان لازم نیست ، مزد یا حقوق بیش از اندازه منظور می‌گردد. فلان هیزم‌شکن چند ساعت عرق می‌ریزد و صد ریال بیشتر بدستش نمی‌آید و فلان پشت میزنشین عالی‌رتبه که دانسته نیست بکارش چه نیازی هست ، روزانه پانصد ریال حقوق می‌برد. اگر اینها تعدیل شود بدیهیست که رشته‌ی بزرگی از اجحافات از میان خواهد برخاست.

کسی اگر هوش و جُربُزه[=استعداد] بیشتر دارد و از کوششهای خود بتوده سود بیشتر می‌رساند ، باید مزد بیشتر هم ببرد. نمی‌توان گفت که یک پزشک که با دانش خود روزانه ده کسی را از بیماری نجات می‌دهد ، با یک باربر یکسان باشد. اگر یک پزشک روزانه چند برابر یک باربر عایدی داشت و چند برابر او از خوشیهای زندگی بهره یافت ، جای ایراد نیست. جای ایراد آنست که کار کسی کم سود یا بیهوده باشد و مزدهای گزاف گیرد و یا بعکس در برابر کار سودمند لازم ، مزد کم بدست آورد.

3) داد و ستد یا بازرگانی از کارهاییست که بآن نیازمندیم. کسی که کالایی را تهیه می‌کند (مثلاً کشاورزی که گندم می‌کارد و یا کارخانه‌ای که قند می‌سازد) ، چه‌بسا که خود نمی‌تواند یکسره با خانواده‌ها طرف شود و بآنها بفروشد و نیاز بمیانجی پیدا می‌شود. داد و ستد و بازرگانی باین ‌معنی است. باز می‌گویم که در زندگانی توده‌ای بآن هم نیاز داریم. چیزی که هست باید سرمایه محدود باشد که یک کسی نتواند با راه ‌انداختن سرمایه‌ی بسیار بزرگی بخش عمده‌ی خرید و فروش را ویژه‌ی خود گرداند و دست دیگران را بندد.

اکنون یک رشته از اجحافها نیز از این راهست. کسانی سرمایه‌های بزرگی راه ‌انداخته‌اند و روزانه چند برابر نیاز زندگانی خود سود می‌برند و دیگران چون مایه‌شان کمتر است ، باندازه‌ی نیاز هم سهم نمی‌یابند ، و چون از این ترتیب جلوگیری شود و سرمایه محدود گردیده زیر دیده‌بانی گرفته شود ، رشته‌ی دیگر اجحافات نیز از میان خواهد رفت.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «معنی دمکراسی»

🔸 یک نمونه از اندیشه‌های پراکنده

🖌 احمد کسروی

🔸 یک از دو


شما هر رشته از کارهای زندگانی را بگیرید در ایران درباره‌ی آن عقیده‌های متضاد گوناگون هست. من نخواهم توانست در اینجا از یکایک رشته‌ها سخن رانم و اختلافات را درباره‌ی هر کدام جداگانه شرح دهم. برای این کار یک کتاب بزرگی می‌باید. برای روشنی موضوع تنها به یک مثل بس می‌کنم :

حکومت یا سررشته‌داری یکی از کارهای اساسی زندگانیست. چنانکه گفته‌ایم در جایی که بیست‌ملیون یا بیشتر یا کمتر در یکجا زندگی می‌نمایند و یک کشوری را برای خود جایگاه گرفته‌اند یک نیرویی می‌باید که در آن کشور ایمنی را برپا گرداند و از بیگانگان جلو گیرد و باختلافات و دعاوی رسیدگی نماید و بپاکیزگی و تندرستی کوشد و اینگونه کارها بعهده‌ی او باشد. این نیرو حکومت یا سررشته‌داری نامیده می‌شود و چنانکه گفتیم یکی از کارهای اساسی زندگانیست.

در زمانهای باستان در هر کشوری یک پادشاهی بمردم چیره می‌گردیده و این رشته را بدست می‌گرفته و بیش یا کم آن را بانجام می‌رسانیده. حکومت در دست پادشاهان می‌بوده و چون کسانی از آنان مردان کاردان و نیکی بوده‌اند و کشور را ایمن و آباد گردانیده مردم را بآسایش می‌رسانیده‌اند اینست مردم بآنان با دیده‌ی احترام می‌نگریسته‌اند و از اینجا کسانی چنین پنداشته‌اند که پادشاهی یک موهبت خداییست. پادشاه را خدا برمی‌گزیند و رشته‌ی کارها را بدست او می‌سپارد. اینست مردم باید فرمانبرداری کنند و همیشه خشنود و دعاگو باشند و اگر یک پادشاهی ستمگر درآمد از نفرین خودداری کرده از خدا خواهند که او را اصلاح گرداند.

این عقیده تا چند قرن پیش در همه جا رواج داشته. در اروپا پادشاهان خود را گماشته‌ی خدا دانسته چنین می‌گفته‌اند : مردم همه مسئول پادشاهند و پادشاه تنها مسئول خداست. در ایران هم این عقیده رواج بسیار داشته. اینست حدیثها ساخته‌اند : «اَلسُّلْطَانُ ظِلُّ ‌اَللهِ فِی ‌اَلأرْضِ» [معنی : شاه سایه‌ی خدا در زمین است.] و «ان فؤاد السلطان بین اصبعی الرحمن» [معنی ضمنی : آنچه پادشاه می‌کند خواست خداست.] . شاعران تکه‌های بسیاری بشعر کشیده‌اند : «پادشاهان مظهر شاهی حق» یا «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» و «پادشاهان از برای مصلحت صد خون کنند» و «هر عیب که سلطان بپسندد هنر است». اینها کمی از چاپلوسی و کمی از روی عقیده‌های آنروزی بوده است.

این باورها در آن روزها اگر از یکسو زیانی داشته و بر استبداد پادشاهان می‌افزوده از سوی دیگر سودمند بوده و مردم را بآرامش و خاموشی و فرمانبری از پادشاهان ترغیب می‌نموده.

ولی سپس از اروپا کسانی برخاسته چنین گفتند : «مردم گوسفند نیستند که خدا بآنان چوپانی گمارد. این پادشاهان خود با زور و چیرگی و یا به ارث از پدر و عمو پادشاهی یافته‌اند و چگونه می‌توان گفت که خدا آنان را برگزیده؟!.. بویژه که بیشتر آنان ستمگرانی بوده‌اند و جز خوشیهای خود را دنبال نکرده‌اند». اینان حکومت را بمعنی حقیقی آن برگردانیده چنین گفتند : «یک کشوری که بیست‌ملیون یا بیشتر یا کمتر در آن زندگی می‌کنند آنجا خانه‌ی ایشان است که باید خودشان دربند آبادی و ایمنی آن باشند و رشته‌ی کارهای آنجا نیز در دست خود مردم باید بود [(bud) سبک شده‌ی باید بودن است.]. چیزی که هست چون همگی سررشته‌داری نتوانند کرد باید نمایندگانی را از میان خود برگزینند و رشته را بدست ایشان سپرده خود نگهبان باشند ...».

از اینگونه سخنان درمیان مردم پراکنده گردانیدند و اینها چون حقیقت بود در اندک‌زمانی در همه جا انتشار یافت و چنانکه می‌دانیم در اروپا در همه‌ی کشورها شورشهایی پدید آمد و خونها ریخته گردید و از هر راهی بود این حقایق بمرحله‌ی عمل آمد و در سراسر اروپا رشته‌ی حکومت بدست توده‌ها افتاد که با اصول پارلمانی آن را اداره می‌کردند. پادشاهی این زمان معنی دیگری پیدا کرده پادشاه جز نماینده‌ای از توده (یا یک نفر شاخصی) شمرده نگردید و در برخی کشورها بآن نیز نیازی ندیده و پادشاهی را یکباره از میان بردند.

پیداست که این یک پیشرفتی در کار زندگانی آدمیان بود. توده‌ها از زیردستی بیرون آمده آزاد گردیدند ، کشورها رو بآبادی و آراستگی رفت ، از هر باره زندگانی پرمغزتر و پرمعنی‌تر گردید. یک تن پادشاه هرچه نیک باشد و بآبادی کشور کوشد بالاخره یک تن است و آنچه را یک توده می‌تواند از دست او برنمی‌آید.

پس از اروپا نوبت بآسیا رسید که این طرز نوین حکومت را بپذیرد و زنجیرهای استبداد را از هم بگسلد ، و یکی از توده‌هایی که باین کار برخاست ایران بود که با کوششهای بسیار و با دادن قربانیهای فراوان محمدعلی‌میرزا شاه خودکامه‌ی قاجاری را از ایران بیرون راند و حکومت مشروطه را پایدار گردانید.

👇
کنون سی‌وشش سالست که در این کشور حکومت مشروطه یا سررشته‌داری توده بنیاد یافته. ولی سخن در اینجاست که هنوز آن اندیشه‌ی کهن درباره‌ی پادشاهان از این کشور بیرون نرفته و هنوز آن نیز پایدار است. زیرا از یکسو تاکنون معنی درست مشروطه را بتوده‌ی انبوه نفهمانیده‌اند و بیشتر مردم با این اندیشه‌ی نوین آشنا نمی‌باشند. از آنسوی هزارها کتابی که در زمانهای استبداد تألیف گردیده و پر از اندیشه‌های کهن آنزمانی می‌باشد درمیان مردم رواج دارد و توده همیشه سر و کارشان با آن کتابهاست. اینست شما اگر جستجویی کنید خواهید دید یک دسته‌ی انبوهی از مردم هنوز از معنی مشروطه آگاه نیستند و در دلهاشان جز چیزهایی که درباره‌ی پادشاه و پادشاهی از پدرانشان شنیده بوده‌اند نیست. یک دسته‌ی انبوه دیگری ، هم معنی مشروطه را شنیده و در دل جا داده‌اند و هم آن سخنان کهن را در یاد می‌دارند و هنوز آنها را رها نکرده‌اند.

اینک یک نمونه از اندیشه‌های متضادی که در ایران رواج دارد. شما دیدید که در زمان شاه گذشته کسانی همان اندیشه‌ی کهن را بمیان آوردند و پیاپی آنها را تازه گردانیدند و دوباره گوشها را پر از آنها ساختند. آقای رشید یاسمی در جلسه‌ی «پرورش افکار» بدستاویز سخنان بی‌مغز و پوچی که از شعرای چاپلوس و بیهوده‌گوی زمان مغول بازمانده و با زور بافندگیهای خود ، شاه را «فره یزدانی» گردانید و «سرّ بقای ایران» را منتهی بشاه‌پرستی ساخته هرچه گفتگوهای پوچ و مهملی از شعرای گذشته در مغز آکنده بود ، برای دلیل بیرون ریخت. رفیق او آقای نصرالله فلسفی رفت در تبریز و در آنجا کنفرانس «شاه‌پرستی» داد و او نیز آنچه از این گفته‌های کهن در سینه داشت بزبان آورد. تنها این دو تن نبودند. دیگران نیز همین کار را کردند.

پس از سی‌وشش سال هنوز اندیشه‌ها درباره‌ی مشروطه و استبداد یکسره نگردیده. هنوز دانسته نیست ایرانیان کدام یک از این دو نوع حکومت را خواهانند و بروی آن ایستادگی دارند. یکسو در روزنامه‌ها هر روز نام مشروطه برده می‌شود و گفتگو از آزادی و سررشته‌داری توده می‌رود و یکسو کتابهایی که پر از ستایش استبداد است هر یکی پس از دیگری پراکنده می‌شود.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸