پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.58K photos
478 videos
2.28K files
1.75K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
2ـ محمدعلی‌میرزا
3ـ غلامرضا رشید یاسمی
4ـ نصرالله فلسفی
آیا سخنان بالا را آگاه کننده و راست یافتید؟
Anonymous Poll
88%
آری
8%
نه
4%
نه ، علتش را برایتان می‌نویسم.
📖 کتاب «امروز چاره چیست؟»

🖌 احمد کسروی

📝 7ـ باید درباره‌ی قانون اساسی گفتگوهایی رود : (هفت از هفت)


یک دسته گناهها را بگردن پول می‌اندازند. می‌گویند تا پول درمیان است ، جلو اجحافات را نتوان گرفت. [1] می‌گویم :

پول چیست؟.. شما بپول چه معنی می‌دهید؟.. پول افزار مبادله است ، پول برای نگه داشتن حسابست. شما هنگامی که از فلان روستایی یک بارِ گندم می‌خرید و هزار ریال باو می‌دهید ، این معنایش آنست که باندازه‌ی هزار ریال از محصول رنج و کوشش او بهره جسته‌اید که او نیز حق دارد به همان اندازه از محصولهای رنج و کوشش دیگران بهره جوید ، پول برای اینست. اگر پول نباشد شما ناچارید با وسایل دیگری آن حساب را نگه دارید. من نمی‌دانم شما چگونه می‌گویید : تا پول درمیانست جلو اجحافات را نمی‌شود گرفت؟!..

بهتر است شما بیندیشید که اجحافات از کجا برمی‌خیزد؟.. این پستیها و بلندیهای بی‌اندازه چگونه پدید می‌آید؟.. من می‌پرسم : اگر در توده‌ای هیچ کس نتواند بیکار باشد و مفت خورد ، هیچ کس نتواند کاری بیهوده و بی‌سود پیش گیرد ، هر کسی باندازه‌ی ارزش کار خود مزد گیرد ، داد و ستد و بازرگانی محدود باشد بخریدن از تولیدکنندگان و فروختن بمصرف‌کنندگان ، سرمایه‌ها محدود باشد که کسی نتواند بیش از اندازه بکار اندازد ، انبارداری و گرانفروشی ممنوع باشد ـ در چنین توده‌ای آیا باز اجحافات خواهد بود؟!.. آیا زمینه گشاده نخواهد بود که هر کسی باندازه‌ی هوش و جُربُزه‌ی خدادادی و باندازه‌ی کوششی که بکار می‌برد از لوازم زندگانی و خوشیهای آن سهم برد؟!..

من نمی‌دانم شما چرا این سرچشمه‌های اجحافات را رها کرده کینه‌ی پول را در دل جا داده‌اید؟..

می‌گویند : چه علت دارد که ما سیستم سوسیالیستها را درباره‌ی کارها و پیشه‌ها اجرا نکنیم؟.. می‌گویم : نخست در آن سیستم آزادی از دست مردم گرفته می‌شود و میدان برای بکار انداختن هوش و جُربُزه تنگ می‌گردد. مگر همه کس یکسان می‌کوشند؟!.. در یک کاری که چند تن شرکت کرده‌اند ، کسی که دقت بیشتر کند و کارش بهتر است چه‌سان[=چطور] شناخته خواهد شد؟!.. مگر به یکایک مردم دیده‌بان توان گماشت؟!.. دوم چنانکه گفتیم در آن سیستم چه برای دیده‌بانی بکارها و چه برای توزیع کارها به تشکیلات وسیعی نیاز خواهد بود. دولت باید اداره‌ها و مغازه‌های بسیاری تهیه کند. سوم مگر در زندگانی همه چیز درخور تقسیم است؟!..

من نمی‌دانم در شوروی چه کرده‌اند و تا چه ‌اندازه در این زمینه موفق شده‌اند. آنچه شنیده‌ام نتوانسته‌اند چنانکه در اندیشه و تئوری درست می‌آید بکار بندند. شنیده‌ام هنوز پول یکباره از میان نرفته.

در این باره گفتگوهای بسیار شده و در نزد ما روشنست که از این راه‌ها بهتر و آسانتر می‌توان پستیها و بلندیها را در توده کمتر گردانید. با این ترتیب نیازی به بهم زدن نظم و امنیت نمی‌ماند و دارایی کسی از دستش گرفته نمی‌شود. بگفته‌ی آقای دکتر افشار [2] یک «انقلاب سفید» بی‌هایهوی و غوغا انجام می‌گیرد. گذشته از آنکه ایران استقلال خود را از حیث اصول زندگانی نیز نگاه می‌دارد.

آمدیم بموضوع دوم : آنچه من می‌دانم چه درباره‌ی زمینها و چه درباره‌ی دیگر چیزها ، باید مالکیت را نگه داشت.

چیزی که هست باید آن را بمعنی طبیعی و راست خود برگردانید. مالکیت یک موضوع طبیعیست و جز با شرایطی تحقق نمی‌پذیرد و چون در این باره سخن دراز است ، وارد نشده تنها در موضوع زمینها می‌گویم : باید زمینها را در مالکیت کشاورزان نگاه داشت که به هر یکی از ایشان سهم معیّنی داده شود که آباد کنند و بکارند و نتیجه‌اش برای خودشان باشد.

چیزی که هست چه درباره‌ی کشاورزی و چه درباره‌ی داد و ستد و بازرگانی و چه در دیگر موضوعها دولت باید نظارت و راهنمایی داشته باشد.

در اینجا سخن خود را بپایان می‌رسانم. اینهاست آنچه من درباره‌ی چاره‌ی امروزی می‌دانم که بنام هم‌میهنی برای آگاهی ایرانیان نوشتم و اینکه نام خود را پوشیده داشته‌ام برای اینست که برای خودم چیزی نمی‌خواهم. اینها اندیشه‌های منست که نوشتم و در دسترس هم‌میهنان خود گزاردم. آنها بخوانند و بیندیشند و با فهم و خرد خود داوری کنند که اگر راست یافتند بپذیرند وگرنه خودشان دانند. با من و نامم هیچ کاری نیست. [3]


🔹 پانوشتها :

1ـ آگاهان می‌دانند که منشاء این سخن کجاست.

2ـ دکتر محمود افشار نویسنده‌ی سیاسی ـ اجتماعی و بنیادگزار مهنامه‌ی آینده.

3ـ اشاره‌ به این نکته است که در این کتاب و نیز کتاب «سرنوشت» بجای نام نویسنده چنین آمده بود : «بقلم یک ایرانی».


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «معنی دمکراسی»

🔹 یک نمونه از اندیشه‌های پراکنده

🖌 احمد کسروی

🔸 دو از دو


یک روزی در ایران معمول بوده که شاعران شعرسرایی را پیشه‌ی خود گرفته پی کاری یا داد و ستدی نمی‌رفته‌اند ، و کسانی از آنان خود را بدربار یک پادشاهی یا یک حکمرانی بسته با ستایشگری ازو صله و انعام گرفته و از این راه زندگی می‌کرده‌اند. اینان برای آنکه احساسات خودخواهانه‌ی ممدوح را راضی گردانند از هیچ گزافه‌ای بازنمی‌ایستاده‌اند و برای آنکه در ستایشگری بالادست پیشینیان را گیرند ، حقایق را با پندارها و با بافندگیهای شاعرانه‌ی خود بهم آمیخته یک مضمون‌ها ـ یا بهتر گویم یک معجونهای غریبی پدید می‌آورده‌اند. بگفته‌ی خودشان نُه کرسی فلک را زیر پای قزل‌ارسلان می‌گزارده‌اند تا یک صله و انعام بزرگی ازو دریافت کنند.

پیداست که سخنان اینها بسیار سست و بی‌پایه بوده و این بسیار غبن است که امروز مردمی در کارهای زندگانی بگفته‌ی اینها استناد کنند و از آنها پیروی نمایند.

یکی از آن شاعران نظامی گنجه‌ای بوده. این مرد در ستایش یک بهرامشاه حاکم ارزنجان می‌گوید :

با فلک آن دم که نشینی بخوان
پیش من افکن قدری استخوان

کاخر لاف سگیت می‌زنم
دبدبه‌ی بندگیت می‌زنم

ببینید : یک بهرامشاه را چندان بالا می‌برد که با فلک به یک خوانش می‌نشاند. از اینسوی خود را چندان پست می‌کند که شایسته‌ی سگی او نشمارده می‌گوید : «لاف سگیت می‌زنم» و از وی طلب استخوان می‌کند. این نمونه‌ای از بی‌پروایی و گزافه‌گویی اوست. چنین شاعری یک روز هم از روی مبالغه چنین گفته :

پیش خرد شاهی و پیغمبری
چون دو نگینند به یک انگشتری

این گفته بسیار بیپاست. پیغمبری کجا و شاهی کجا؟!.. این سخن در آنزمان هم ناشایا بوده.

به هر حال این بسیار غبن است که کسی امروز در این دوره‌ی مشروطه و حکومت دمکراسی بچنان شعری تمسک نماید و آن را سند گفته‌های خود گرداند. بسیار غبن است که کسی امروز شعرهای فردوسی را بگوشها کشاند و از آنها دلیل بیاورد. امروز پادشاهی بمعنی دیگریست و یک پادشاه دخالتی در کارها ندارد. در زندگانی امروزی نیرو در دست توده‌هاست و اگر سخنی باید گفت از توده‌ها باید گفت. یک کسی اگر می‌خواهد چیزهایی بمردم بیاموزد و یک راهنمائی کند باید از طرز زندگانی توده‌ای و از چگونگی سررشته‌داری آنها گفتگو نماید. نه آنکه همه‌ی اینها را فراموش کند و خود و شنوندگان را بزمان سلجوقیان کشاند و اندیشه‌های بیهوده‌ی آنزمان را تازه گرداند.

این اندیشه‌ها در ایران بود که مردم رو بسوی اروپا آوردند و مشروطه را از آنان گرفتند و با صد رنج و زیان آن را پایدار گردانیدند. اینها بود و مردم نتیجه‌ی آنها را که ویرانی کشور و این بدبختی توده بود می‌دیدند و برای رهایی از آنها بود که آنهمه کوششها را بکار بردند. کنون چه شده دوباره بآنها برگردند؟!.. اگر چنینست که مردم از روی اندیشه‌های فردوسی و نظامی زندگانی کنند دیگر مشروطه چه می‌بایست؟!.. بآن خونریزیها و کشاکشها چه نیاز بود؟!.. دیگر قانون اساسی چه نتیجه دارد؟!.. پارلمان برای چیست؟!.. این وزارتخانه‌ها چه لازم است؟!.. اگر این راستست «چه فرمان یزدان چه فرمان شاه» ، راستست : «پادشاهان مظهر شاهی حق» ، راستست : «صلاح مملکت خویش خسروان دانند» ، پس آن شوریدن بمحمدعلی‌میرزا برای چه بوده؟!.. آن جنگها و خونریزیها چه معنی داشته؟!..

در ایران زمانی که مشروطه شد بایستی یکی از کوششها در این راه باشد که مردم را با معنی درست مشروطه و سررشته‌داری توده آشنا گردانند و مزیت چنین زندگانی را بآنان بفهمانند. این کار از همه لازمتر بود زیرا چنانکه بارها گفته‌ایم فرق مشروطه با استبداد تنها در بودن و نبودن قانون اساسی نیست. یک فرق بزرگ در آمادگی مردم برای زندگانی آزادانه است ، و این آمادگی هنگامی ‌توانستی بود که مردم معنی درست مشروطه را بدانند و مزایای آن را دریابند. می‌بایست سالها روزنامه‌های ایران در این زمینه گفتارها نویسند تا این اندیشه‌ی نوین را در دلها جا دهند و آن باورهای کهن را بیرون گردانند.

ولی در آغاز مشروطه بچنین کاری برنخاستند و سپس نیز جنگها و کشاکشها فرصت نداد و نتیجه آن شد که امروز از یکسو اصول حکومت کشور مشروطه است و قانون اساسی بروی آن نوشته شده و از یکسو دلها پر از باورهاییست که بضد آن می‌باشد.

اگر شما جستجو کنید خواهید دید امروز چند عقیده‌ی ضد هم درباره‌ی حکومت در ایران رواج دارد : یک دسته حکومت را جز بمعنی هزار سال پیش آن نمی‌دانند و با فردوسی و نظامی همباورند. یک دسته حکومت را حق علما دانسته دخالت دولت را چه باستبداد باشد و چه بمشروطه حرام می‌شمارند. یک دسته به پیروی از برخی کشورهای اروپا هوادار دیکتاتوری هستند و بگفته‌ی خودشان مشروطه را کهنه شده می‌شمارند. اینست باورهای گوناگون که شما درمیان مردم توانید یافت.

👇
چنانکه گفتیم : این یک نمونه‌ایست. چون حکومت یا سررشته‌داری یکی از کارهای مهم زندگانیست آن را برای مثل یاد کردیم. وگرنه در همه‌ی رشته‌های زندگانی این تشویش و پراکنده‌اندیشی رواج دارد. در هر یکی از آنها نیز شما چند عقیده‌ی ضد هم را توانید پیدا کرد.

این بخش نخست مبحث ماست. کنون باید به بخش دوم درآییم و رابطه‌ای را که درمیان این اندیشه‌های پراکنده و درماندگیها و بدبختیها توده است شرح دهیم ، و این چیزیست که از شماره‌ی فردا بآن خواهیم پرداخت.

(اردی‌بهشت ماه 1321)


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 آنچه اینجا خواهیم خواند (یک از یک)


در این کتاب تأثیر افکار و باورهای یک ملت بر اقتصادش به گفتگو گذاشته شده است. همچنین جواب سئوالات زیر روشن میگردد :

ـ چه فعالیتی را می‌توان «کار» بحساب آورد؟

ـ چه فعالیتهایی کار نیست ، مفتخوریست؟

ـ به چه کارهایی حرفه میگویند؟

ـ چه نیازی به پول هست؟

ـ چه نیازی به تجارت هست؟

ـ آیا در همه جا به واسطه‌ها (آنها که از تولیدکننده بخرند و بمصرف‌کننده بفروشند) نیاز هست؟

ـ آیا کاسب یا تاجر صاحب کالایی است که خریده؟

ـ تعداد کارمندان اداره‌های دولتی باید چه اندازه باشد؟

ـ آیا پول به ربا دادن مشروع است؟

ـ آیا اجاره دادن زمین مشروع است؟

ـ آیا هر چیزی را می‌توان مالک شد؟

ـ آیا مالکیت زمین شرطی هم دارد؟

ـ آیا کار و کسب برای روزی خوردن و پول درآوردن است؟

ـ علت آنکه مفتخوری در ایران فراوان است چیست؟

ـ چه رابطه‌ای هست میان افکار و باورهای مردم و بیکاره‌ ماندن زمینهای کشاورزی در ایران؟

ـ آیا روستاهای ما باید تا ابد به همین ترتیب فعلی محروم از خدمات بماند؟

ـ ارزش هر شغلی به چیست؟

ـ آیا رفاه و آسایش یک مردمی تنها به اقتصاد ایشان ربط دارد؟

ـ آیا اقتصاد به باورها و افکار و رفتار مردم بستگی دارد یا مستقل از آنست؟

ـ آیا علم اقتصاد راههایی برای جلوگیری از تقلب ، ناراستی ، حیله‌گری ، زیاده‌خواهی در فعالیتهای اقتصادی ارائه کرده است؟

ـ آیا میان شیوه‌های اقتصادی مورد بحث در علم اقتصاد و عدالت و انسانیت ارتباطی هست؟

ـ آیا صنعت و تجارت بخودی خود هدف است؟ اگر هدف نیست پس برای چیست؟

ـ هدف از ماشین و کارخانه چیست؟ آیا در زندگی فعلی ، مردم برای ماشین‌اند یا ماشینها برای مردم؟

ـ همه میدانند کسی که سرمایه‌ی کلانی را به یک صنف بیاورد دست خرده‌پاهای آن صنف را می‌بندد بلکه بیکارشان میگرداند. برای جلوگیری از چنین صدمه‌ای چه باید کرد؟

ـ آیا پول ثروت است؟

ـ آیا پول نیاز به پشتوانه دارد؟

ـ چرا طلا و نقره و پلاتین و جواهرات و عتیقه‌ها گران‌اند؟

ـ باورهای مردم چه اثری روی قیمتها دارد؟

ـ آیا بدون اینکه افکار مردم براه راست بیفتد ، مشکلات اقتصادی با اصلاحات رفع می‌شود؟

ـ آیا هر چیزی که کم شد گران می‌شود؟

ـ آیا میان چاپ اسکناس تازه و اضافی و بالا رفتن قیمتها ارتباطی هست؟

ـ موجودی موزه‌ی جواهرات یا ذخیره‌ی طلای بانک مرکزی چه اثری روی اسکناس چاپ شده دارد؟

ـ دارایی یا ثروت به چه چیز گفته می‌شود و چه چیزها اساس ثروت ملی است؟

ـ حدود پنجاه سال پیش در ایران روستاییان 80 درصد و شهریان 20 درصد جمعیت را تشکیل میدادند. الان روستاییان کمتر از 30 درصد و شهریان بیش از 70 درصد جمعیت را تشکیل میدهند. نسبت شهری و روستایی تقریباً برعکس شده. روستاها خالی و شهرها پر از جمعیت شده‌اند. آیا این برای اقتصاد یک کشوری خوبست؟ اگر خوب نیست چاره‌اش چیست؟

ـ مراکز صنعتی باید در کجاها بوجود آیند؟

ـ آیا درست است که سهم نیروهای کار از تولید ملی یکسان باشد؟ به عبارت دیگر مزدها یکسان باشد؟

ـ آیا مساوات کامل مزدها در میان یک مردمی خوبست و اگر خوبست آیا شدنی است؟

ـ اگر مساوات کامل خوب نیست ، آیا این راهی که امروز هست و بیشترین درآمد مشروع صدها برابر کمترین درآمد است عادلانه می‌باشد؟

ـ در اقتصاد چه راهی را باید پیش گیریم که «حق به حقدار برسد» و عدالت رعایت شود؟

* * *

پس از روشن شدن جواب این پرسشها ، این کتاب فرمولهایی برای یک اقتصاد سالم ، عادلانه و قوی ارائه می‌دهد. اقتصادی که با باورها و افکار صحیح مردم و همچنین قانونهای متکی بر این افکار پشتیبانی شود. اقتصادی که مسلماً می‌تواند بر مشکلات کنونی غلبه کند.

ویراینده


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «معنی دمکراسی»

🔸 پراکنده‌اندیشی چه اثری تواند داشت؟.. (یک از دو)

🖌 احمد کسروی


در چند شماره‌ی پیش نمونه‌ای از پراکندگی اندیشه‌ها را نشان دادیم. کنون می‌خواهیم دنباله‌ی سخن را گرفته پیش رویم. می‌خواهیم رابطه‌ای را که میانه‌ی آن اندیشه‌های پراکنده با بدبختیها و درماندگیهای ایرانیان است روشن گردانیم : این بدبختیها و درماندگیها چه ربطی باندیشه‌های پراکنده دارد؟!.. مگر اندیشه هم می‌تواند یک توده‌ی بزرگی را بدینسان درمانده گرداند؟!.. برای دانستن اینها باید چند چیز را بدیده گرفت :

1)«سرچشمه‌ی کارهای آدمی مغز اوست». شما را به هر کاری مغزتان وامی‌دارد. مرکز اراده مغز است.

2) «مغز تابع اندیشه‌هاییست که در آن جا گیرد». مثلاً فلان پیره‌زن بزیارت سقاخانه می‌رود و نذر بآنجا می‌برد ولی شما بآن ریشخند می‌کنید و اگر بدستتان افتاد آن سقاخانه را ویران خواهید کرد ـ این تفاوت از آنجاست که در مغز او اندیشه‌های دیگر است و در مغز شما اندیشه‌های دیگر. اگر بآن پیره‌زن هم حقایق را یاد داده بگوییم : این سقاخانه‌ها هیچ‌کاره‌ی جهانست. اینها نه تنها به بیماران شفا نتوانند داد ، بلکه سالانه صدها کسان را مبتلای بیماری می‌گردانند ـ وقتی که اینها را باو یاد دهیم ، خواهید دید دیگر او نیز بزیارت سقاخانه نمی‌رود ، و بلکه باید گفت نمی‌تواند رفت [2] . دیگر اراده‌ای که او را بتکان آورده و بسوی سقاخانه روانه گرداند نیست.

3) «اندیشه‌های ضد هم مغز را از کار اندازد». چون دانستیم مغز تابع اندیشه‌هایی است که در آن جا گیرد باید بآسانی بپذیریم که ‌اندیشه‌های ضد هم مغز را از کار می‌اندازد. زیرا این اندیشه‌ها هر یکی آن را بکار دیگری وادارد و آن درمیانه درماند. درست بدان می‌ماند که به یک ترنی دو لوکومتیو ببندند که یکی از جلو باین سو کشد و دیگری از پشت بآن سو ، پیداست که ترن درمیان آن دو بیکاره خواهد ماند.

شما اگر در سر یک سه‌راهی بایستید و یک کسی بآنجا رسیده بپرسد : «راه فلان اداره کدامست» و شما خود یک راهی را نشان دهید و رفیقتان راه دیگری را ، خواهید دید که آن شخص درمانده و نتواند بهیچ یکی از دو راه روانه گردد. از این آزمایش صدها نمونه توان پیدا کرد. [2]

اگر شما این سه مقدمه را نیک اندیشید و باهم بسنجید رابطه‌ای را که درمیان اندیشه‌های ضد هم و پریشان با درماندگیهای ایران است بآسانی خواهید دریافت. این اندیشه‌ها مغزها را از کار انداخته و اراده‌ها را سست گردانیده ، اینست یک توده‌ی بزرگی را درمانده و بیچاره گردانیده. این چیزیست که خودتان بآسانی توانید دریافت. با اینحال ما باز هم دلیلهایی یاد می‌کنیم.

امروز در سراسر جهان هیاهویی برخاسته و توده‌ها ، سختترین نبردها را باهم می‌کنند و در همه‌ی کشورها مردمان بآینده‌ی خود توجه دارند و از هیچ کوششی بازنمی‌ایستند. در همه جای جهان صدا افتاده که باید بکوشیم و کشور خود را نگه داریم و آزادی را از دست ندهیم. اینها جمله‌هاییست که در کشورها تکرار می‌شود ، در ایران نیز این سخنان هر روز گفته می‌شود و با اینحال شما اگر دقت کنید تأثیری از آنها درمیان نیست و ایرانیان با صد بی‌پروائی روز می‌گذرانند. اگر این گفته‌ها در ایرانیان تأثیر داشت بایستی درگام نخست بهمدستی و یگانگی کوشند ، (زیرا گام نخست همه‌ی کوششها آنست) ، و شما می‌بینید که آنچه در ایران نیست ، یگانگی و همدستیست ، بلکه می‌بینید که بجای همدستی بدسته‌بندی‌های بسیار کودکانه می‌کوشند و هر چند تنی در یکجا نشسته یک حزبی پدید می‌آورند. دیگر چه دلیلی بالاتر از این که آن سخنان را در این مردم تأثیری نیست و هیچگاه تکانی در دلهاشان پدید نمی‌آورد.

آیا این از چیست؟.. چرا این مردم باین حال افتاده‌اند؟... چرا اندیشه‌ی خود و فرزندان خود را نمی‌کنند؟..

ما پاسخ این پرسشها را می‌دانیم. بیچاره ایرانیان به یک درد بسیار خطرناکی مبتلا گردیده‌اند. مثلاً در برابر همان سخنانی که درباره‌ی کشور و نگهداری آن گفته می‌شود در مغزها چند رشته تعلیمات ، که همگی بضد آنهاست خوابیده و من برخی از آنها را فهرست‌وار در اینجا می‌شمارم.

1) جبریگری و اعتقاد بقضا و قدر که از بدترین مخدرهاست. این عقیده در کتابها هست ، در شعرها هست ، در زبانها هست ، در سراسر مغزها خوابیده است :

بخت و دولت بکاردانی نیست
جز بتقدیر آسمانی نیست

رضا بداده بده وز جبین گره بگشای
که بر من و تو در اختیار نگشادند

2) عقیده بدفع بلا بوسیله‌ی نذر و طلسم و حرز و دعا. هر زمان که یک خطری رو می‌آورد ، بسیاری از مردم بجای آنکه همدست باشند و بچاره‌ی آن کوشند هر یکی به یک وسیله‌ی نامشروع دیگری می‌پردازند. این نذر می‌کند اگر خودش و خاندانش سالم جَست یک گوسفندی بکشد. آن بسر دعانویس رفته یک دعای دفع بلا می‌گیرد. آن دیگری امید بدعا و توسل می‌بندد. چون این امیدها در دلها خوابیده اینست پروای خطر ندارند و درپی کوشش نمی‌باشند.

👇
3) خراباتیگری و باورهای رندانه که دلها را پر گردانیده :

مِی خور که ندانی ز کجا آمده‌ای
خوش باش که ندانی بکجا خواهی رفت

چون کار نه بر مراد ما خواهد رفت
اندیشه و جهد ما کجا خواهد رفت

روزی که گذشتست ازو یاد مکن
فردا که نیامدست فریاد مکن

بر نامده و گذشته بنیاد مکن
حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

این گفته‌های زهرآلود که با تار و دنبک خوانده می‌شود ، تا ته دلها تأثیر کرده و بدترین زیان را می‌رسانیده.

4) عقیده‌های باطل کیشی : «انسان باید در فکر آخرت باشد این جهان فانیست و به هر نحوی که باشد می‌گذرد». «الدنیا سجن‌المؤمن و جنة‌الکافر [3] » ، «این دولت جابر است نباید باو مالیات پرداخت و سرباز داد» ، «اگر کسی در این جنگها [4] کشته شود مرتد است و بجهنم خواهد رفت».

5) تعلیمات صوفیگری : «انسان باید در فکر تهذیب نفس باشد و به کارهای دنیایی نپردازد» ، «جهاد اکبر مجادله با نفس است. باید کوشید و نفس را کشت. از آدمکشی چه نتیجه تواند بود؟!..».

6) بدآموزیهای مادّیگری : «آدم باید زیرک باشد و پول دربیاورد و زندگانی را با خوشی بسر دهد. من بروم کشته شوم که دیگران استراحت خواهند کرد؟!.. از استراحت آنها بمن چه نتیجه خواهد بود». این نیز سخنیست که از اروپا رسیده و در این سی سال آخر در سراسر ایران انتشار یافته و دلها را پر گردانیده.

7) فریبکاریهای سوسیالیستی : «میهن‌پرستی یعنی چه؟! تمام دنیا یک میهنست و همه‌ی انسانها هم‌میهن می‌باشند». این هم از سخنانیست که در سالهای آخر بزبانها افتاده و دستاویزی بدست یک دسته داده است.

ببینید : در برابر یک سخنی هفت رشته سخنان متناقص که همه بضد آن می‌باشد رواج دارد و گوشها و دلها را پر گردانیده است. آیا اینها تأثیری نباید داشته باشد؟!.. آیا نبایستی مغزها را از کار اندازد و اراده‌ها را بکشد؟!. شما چگونه می‌خواهید که آن سخنانی که درباره‌ی کشور و نگهداری آن می‌گوییم تأثیر کند ولی اینها که با زبانهای مؤثرتر گفته شده و از سالها درمیان توده رواج داشته تأثیر نکند؟!..


🔹 پانوشتها :

1ـ «نمی‌تواند رفت» سبک شده‌ی «نمی‌تواند رفتن» است.

2ـ کسروی در نوشته‌های خود بارها به این نکته تأکید کرده که تعلیمات ناسازگار مایه‌ی بیکارگی فهمها و خردها می‌گردد و کسانی که به دو رشته تعلیمات متضاد (مثلاً شیعیگری و صوفیگری ، یا فلسفه‌ی مادی و خراباتیگری یا بدتر : به چند رشته‌ از آنها) پرداخته ولی زیان آنها را بازنشناخته به هر حال سرگرم آنها بوده‌اند ، دچار آشفته‌اندیشی و پریشان‌حالی می‌گردند. او این حقیقت را با دلیلها و مثالهایی در نوشته‌هایش نشان داده (از جمله در گفتار بالا).
در کتاب «دردها و درمانها» به این زمینه گشاده‌تر پرداخته شده.

3ـ معنی : این جهان زندان دیندار و بهشت بیدین است.

4ـ توجه کنید یکی از آن جنگها که مورد نظر بوده جنگ سپاهیان ایران در برابر بیگانگان در شهریور20 بوده! چرا که مثلاً علما فتوا به آن نداده‌اند یا سودی از آن بدیده نداشته‌اند.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 گفتار یکم : کار و کسب چیست؟.. و چه نیازی به پول هست؟.. (یک از یک)


کار و کسب چیست؟.. چرا هر کدام از ما باید کار و کسبی (حرفه‌ای) راه بیندازیم؟..

در جواب این سؤالات باید بگوییم : خدا چون آدمها را آفریده و زمین را خانه‌ی آنها قرار داده و آنچه برای زندگی نیاز دارند و یا برای خوشی و شیرین‌کامی می‌خواهند ، موادش را در زمین ـ یا بهتر گوییم : در کائنات ـ قرار داده است که آدمها کوشش کنند و رنجی را به خود هموار سازند و هرچه نیاز دارند یا می‌خواهند تدارک کنند و بدست بیاورند. مثلاً برای خوراک ، گندم و جو و برنج و دیگر غلات را بکارند که چون موقعش رسید درو کنند و بکوبند و دانه‌هایش را جدا کرده با آرد کردن و پختن از آن خوراک تهیه کنند. همانطور بوته‌های خربزه و هندوانه و خیار و درختهای سیب و زردآلو و انگور و خیلی چیزهای دیگر مانند اینها را بکارند و پرورش دهند و از میوه‌های آن شیرین‌کام و برخوردار شوند. برای پوشاک و زیرانداز از پشم چهارپایان و از پنبه و از هر چیز دیگر که بشود پارچه ببافند و لباس بدوزند و یا فرش ببافند و زیر پا بیندازند. برای مسکن از سنگ و آجر و چوب و دیگر چیزها خانه بسازند. برای خلاصی از بیماریها ، از گیاهان و درختان و هر چیز دیگر که بشود دارو تهیه کنند. از سنگ و فلز و چوب ، ابزار و اثاث بسازند. نیروهای طبیعت را شناخته از آنها استفاده کنند. مرغان و جانوران خانگی را پرورش داده ، از آنها منصفانه نفع ببرند. اگر بخواهیم بشماریم از این دست چیزها بسیار هست.

پس معلوم شد آدمها برای تهیه‌ی مایحتاج زندگانی به کوششهایی نیاز دارند. از طرف دیگر همه می‌دانیم که این کوششها طوریست که باید گروهی با هم باشند و همدستی کنند : زیرا بیشتر مایحتاج طوریست که برای ساخت و تهیه‌ی آنها به علم و معلومات خاصی نیاز می‌باشد و از دست هر کسی برنمی‌آید و جز با ابزارهای بسیاری ساخته یا تولید نمی‌شود.

مثلاً برای پارچه بافتن و خانه ساختن و لباس دوختن و گندم کاشتن و بسیار مانند اینها هر کدام کاریست که نیاز به علم و آگاهی می‌دارد و گذشته از اینها ابزارهای خاصی نیاز دارد و این نشدنی است که یک خانواده به همه‌ی این کارها مشغول شود و مایحتاج خود را تهیه کند. برای همین ، آدمها مجبورند که همدستی کنند و هر چند نفری تهیه‌ی یک سری از مایحتاج را به عهده بگیرند و آن را کار ویژه‌ی خود بگیرند و از اینجاست که کسب (یا حرفه) به وجود می‌آید. کسب به این دست کارها که به علم و افزارهای ویژه نیاز دارد و کسانی آنها را بگردن می‌گیرند گفته می‌شود.

ما در تاریخ می‌خوانیم که زمانی آدمها در غار زندگی می‌کردند و فقط به خوراک و نوشیدنی و پوشاک نیاز داشته‌اند که اینها را از درختها و بوته‌ها و قنات‌ها و رودها و گاهی از کشتن جانوران تهیه می‌کرده‌اند. در آن زمان کار بسیار کم و کسب کلاً کمیاب بوده. اینست مردمان به اتحاد و همدستی نیاز نمی‌داشته‌اند و یک خانواده می‌توانسته تنها زندگی کند.

ولی آدمیان از همان روز اول رو به پیشرفت می‌داشته‌اند و زندگانیشان زمان به زمان بهتر می‌شده. اینست به تدریج چیزهایی یاد گرفته و ابزارهایی از سنگ و سفال ساخته و به کشاورزی و دامپروری و خانه‌سازی و امثال اینها مشغول شده‌اند که از یک طرف کارها بیشتر شده و از طرف دیگر کسبها به وجود آمده و آدمها کم‌کم نیازمندی خود را به کمک به یکدیگر دریافته ارتباطات بین خانواده‌ها (یا بهتر گوییم : طایفه‌ها) به وجود آورده‌اند و سپس به راهنمایی آدمهای خردمندی که از میانشان ظهور کرده‌اند یک قدم بلندی در راه پیشرفت برداشته ، به تمدن که «با هم زندگی کردن و در کارها همدستی کردن» است آغاز کرده‌اند که در نتیجه‌ از یک طرف کسبها کاملتر و مهمتر شده و هرچه پیشرفت زندگانی بیشتر بوده به اهمیت و جا افتادن آنها افزوده ، و از طرف دیگر چون در تمدن به حکومت نیاز می‌بوده از اینجا یک سری کارهای دیگری از پاسبانی و سربازی و قضاوت و مانند اینها به وجود آمده که خود موضوع دیگری است.

👇
اینهاست کار و کسب و اینست داستان آنها. اما پول ، همانطور که گفتیم هر گروهی از کاسبان یک سری از کالاها را تولید می‌کنند و معلوم است که آنان باید کالاها را با هم معاوضه کنند. آنچه را که تهیه کرده‌اند و بیش از اندازه‌ی نیاز خود می‌دارند به دیگران داده آنچه را که نمی‌دارند و نیاز دارند از آنان بگیرند. از اینجا «خرید و فروش» به وجود می‌آید. صاحبان کالاها چیزهایی را می‌فروشند و آنهایی که ندارند می‌خرند ، و چون بسیاری از کاسبان یا تهیه‌کنندگان کالاها ، خودشان نمی‌توانند کالاهاشان را به یکایک مشتریها بفروشند و این باعث می‌شود آنها از کار و کاسبی بیفتند (مثلاً یک کشاورز نمی‌تواند خربزه‌های خود را به شهر بیاورد و بایستد و به یکایک مشتریها بفروشد) ، از اینجا لازم شده که کسانی در این وسط کالاها را بخرند و بفروشند (واسطه باشند). از کاسبان و تولیدکنندگان یکجا بخرند و به خانواده‌ها و مصرف‌کنندگان کم‌کم بفروشند. همینطور در برخی شهرها که کالاهایی بیشتر باشد کسانی آنها را بخرند و به شهرهای دیگر که نیاز هست ببرند و بفروشند. از اینجا بازار به وجود آمده و به دنبالش یک سری کارهای دیگر نیز به وجود آمده. کارهایی که به آنها نیز نیاز هست.

چون معاوضه‌ی کالا با کالا مشکلاتی دارد از اینجا به چیزی نیاز می‌افتد که وسیله‌ی معاوضه باشد و کار را آسانتر کند. آن چیز پولست. پول از اینجا به وجود می‌آید.

ما در تاریخ می‌خوانیم که در زمانهای قدیم خرید و فروش ، همان معاوضه‌ی کالاها با یکدیگر می‌بوده (پایاپای) (که هنوز نشانه‌هایی از آن وجود دارد و در بازارهای هفتگی روستاهای ایران نیز نمونه‌هایی از آن دیده می‌شود.) ولی چون این کار مشکل می‌بوده پول را به وجود آورده‌اند. و چون طلا و نقره در نزد مردمان ارزشمند ‌بوده و گذشته از آن برای این کار مناسبتر بوده ، آنها را بهتر دانسته‌اند و برای چیزهای کم‌قیمت مس و برنز را انتخاب کرده‌اند. این طور به نظر می‌آید که بار اول کسانی از تاجران در خرید و فروش تکه فلزی یا صدفی را به عنوان نشانه و یا برای نگه داشتن حساب می‌داده‌اند که کم‌کم به رواج آن افزوده شده و پول از همانجا به وجود آمده. این هم داستان پولست.

اینها سخنانیست که دیگران نیز نوشته‌اند و چیزهای تازه‌ای نیست ، و ما به عنوان مقدمه خلاصه‌ی آنها را یادآوری کردیم. ولی ما در این زمینه چند سخنی داریم که در گفتارهای آینده به آنها خواهیم پرداخت.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸