پاکدینی ـ احمد کسروی
7.77K subscribers
8.61K photos
485 videos
2.28K files
1.76K links
🔔 برای پاسخ شکیبا باشید.

کتابخانه پاکدینی
@Kasravi_Ahmad

تاریخ مشروطه ایران
@Tarikhe_Mashruteye_Iran

اینستاگرام
instagram.com/pakdini.info

کتاب سودمند
@KetabSudmand

یوتیوب
youtube.com/@pakdini
Download Telegram
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 گفتار ششم : هر کسی می‌تواند به اندازه‌ی لیاقت و کوشش خود از زندگانی برخوردار شود. (سه از شش)


معنی روشن این قانون آنست که در یک توده کسی کار نکرده سهم نبرد و بیش از آنچه سزاوار اوست برخوردار نشود. بهتر بگوییم : کلاً از مفتخوری و زیاده‌جویی جلوگیری شود ، و باید برای این كار (جلوگیری از مفتخوری و زیاده‌جویی) چند چیز را در نظر گرفت و با شدت و پافشاری به اجرا گذاشت ، و من اینک آن چیزها را می‌شمارم :

1) کار و کسب آزاد باشد که هر کسی بتواند هر کاری را که برای خود بهتر می‌شناسد و آن را بهتر می‌تواند انجام بدهد (جز از کارهای بیهوده) پیش گیرد. کار و کسب آزاد باشد که هر کسی بتواند شایستگی خدادادی و دانشهایی که بدست آورده‌ را نشان دهد و تا می‌تواند به کوشش و دلسوزی بپردازد.

2) از کارهای بیهوده که پیشتر شمرده‌ایم ـ روضه‌خوانی و رمان‌نویسی و ستایشگری و مداحی و نوحه‌خوانی و فالگیری و دعانویسی و ملایی و دست بدست گردانیدن کالاها (واسطه‌گری) و بسیار مانند اینها کلاً جلوگیری بشود. کسانی که به این کارها می‌پردازند کلاهبردار و مجرم شمرده شوند که اگر برنگشتند و دست برنداشتند مجازاتها داده شود.

3) مالکیت به معنی راستش شناخته شده زمینها جز در دست کشاورزان نباشد. هیچ کسی نتواند زمین را اجاره بدهد و از دسترنج کشاورزان زندگانی کند.

4) پول به معنی راست خود شناخته شده از رباخواری جلوگیری بشود. بکارهای بانکی ایراد نداریم. بانکها در کارهای دیگر خود آزاد باشند. ولی پول نزول دادن و از درآمد آن نان خوردن از میان برود.

چون از اینها در پیش از این گفتگو کرده‌ایم در اینجا خلاصه یاد کردم و به شرح نیاز ندیدم. اینها راههای مفتخوریست که باید بسته شود.

5) کسانی که مزد می‌گیرند به اندازه‌ی ارزش کارشان مزد تعیین شود. مثلاً امروز در میان ما خیاط مزد خوب می‌گیرد و زندگانیش به خوبی تأمین می‌شود. برخی از پزشكان که شناخته شده‌اند مزد بیش از اندازه می‌گیرند که گذشته از آنکه با خوشیها زندگی می‌کنند پول‌اندوزی هم می‌کنند. از آن طرف هیزم‌شکن و چاه‌کن و خشت‌زن و مانند اینها مزدشان بسیار کمست. یک هیزم‌شکن که شش ساعت تبر می‌زند و کوفته میشود ، در این موقع گرانی بیش از صد ریال مزد نمی‌گیرد که تنها ناهار و شام او و خانواده‌اش را می‌تواند تأمین کند ، برای رخت و دیگر چیزها سختی باید بکشد.

ما عادت کرده‌ایم که به کارهای هیزم‌شکنی و چاه‌کنی و خشت‌زنی و مانند اینها اهمیت کم بگذاریم و مزدهای کم بدهیم. خود آن کارگران نیز همین حال را می‌دارند. ولی از نقطه نظر حقایق به کارهای آنها در زندگانی نیاز هست و باید اهمیتی که سزاوار است بگذاریم و مزدهایی که شایسته است تعیین کنیم.

مثلاً امروز در تهران که یک خانواده‌ی متوسط روزانه چهارصد ریال خرج‌دارد و با کمتر از آن نمی‌تواند زندگی کند و از طرف دیگر یک هیزم‌شکن در یک روز بیش از پانصد کیلو هیزم نمی‌تواند بشکند ، از اینرو ما باید حداقل به هر صد کیلویی هشتاد ریال مزد بدهیم (در حالی که امروز بیش از بیست ریال داده نمی‌شود). دیگر کارها نیز همین طور است.

6) به دانشمندان و صنعتگران که در راه علم و صنعت می‌کوشند و چیزهای نامعلوم را پیدا می‌کنند و به علوم پیشرفت می‌دهند ، و یا ابزارهای نوینی برای زندگانی اختراع کرده به آسانی زندگانی و خوشی آن اضافه می‌کنند ، گذشته از نیکنامی و مقام عالی که در میان ملت پیدا می‌کنند پاداشهای مناسب داده شود.

7) در خرید و فروش و تجارت ، برای سرمایه اندازه تعیین شود. یعنی کسی آزاد نباشد که هر اندازه که می‌تواند سرمایه به کار بیاندازد و هرچه می‌تواند کالا بخرد و بفروشد. بلکه برای سرمایه اندازه‌ای گذاشته شود که هیچ کس بیش از آن نتواند به گردش بیاندازد. زیرا سرمایه ابزار کار است و یک کسی خواهد توانست با کمک سرمایه ، بسیار کم بکوشد و سود بسیار ببرد. یک کس بی‌استعداد و بی‌لیاقت خواهد توانست دست کسان بااستعداد و لایق را ببندد.

داستان سرمایه را همه میدانند. امروز یکی از گرفتاریهای جهان سرمایه‌دارانند. در اروپا از سالیان دراز ناله‌ها از ستم این گروه بلند است. ما نیز در ایران در این چند سال دیدیم که این گروه چه ستمگرانیند ، چه مصیبتهایی‌اند. دیدیم که چگونه بی‌بیل و کلنگ خانه‌ها را ویران‌ می‌کنند و زنان و بچه‌ها را به بیخ دیوارها می‌کشانند. دیدیم که هرچه پول بیشتر بدست می‌آورند و جمع می‌کنند ، جهنم حرصشان شعله‌ورتر می‌شود و صدای «هَلْ مِن مَزِیدٍ» [=آیا بیش از این هم هست؟] را بلندتر می‌کنند. اینان در ستمگری کمتر از چنگیز و تیمور و صمدخان نیستند.

👇
روشنست که باید از این مصیبت جلوگیری کرد و بحثی که هست در راه جلوگیریست. آنچه ما می‌دانیم نخست باید برای سرمایه‌ها اندازه تعیین شود که هیچ کس بیشتر از آن ، نتواند به گردش بیندازد و چنان نشود که سرمایه‌داران بزرگ به وجود بیایند. در آن حال کسان بسیاری توانند سرمایه‌ای تهیه کنند و به کار خرید و فروش و تجارت مشغول شوند و هوش و استعداد خود را به کار اندازند.

کسانی اگر پول بیشتری ‌دارند مال خودشانست. در راه خوشیهای خود بکار ببرند. ضرر بسیاری نخواهد داشت. ضرر بسیار آنست که آن پولِ بیشتر را در بازار بکار اندازند که باید جلوگیری کرد.

8) باید ماشینها را تا بشود کوچک کرد که هر کسی با سرمایه‌ی کم (سرمایه‌ای که تعیین شود) بتواند یکی را بکار بیاندازد ، ماشینهای بزرگ را جز شرکتها یا دولت به کار نیندازد. زیرا ماشین نیز ابزار کار است و چون آزاد گذاشته شود یک پولدار می‌تواند ماشینهای بزرگی راه بیاندازد و با کوشش کم سودهای هنگفتی بردارد و دست دیگران را که آن اندازه سرمایه نمی‌دارند ببندد. چنانکه اکنون چنانست و ماشین پس از سرمایه ، افزار ستمگری سرمایه‌داران می‌باشد که به کمک آنها ملتها را غارت می‌کنند و نظم زندگانی را بهم می‌زنند. ماشین که باید وسیله‌ی آسایش مردم باشد مایه‌ی رنج آنها شده. روشنست که از ماشین نمی‌توان چشم‌پوشی کرد و تنها راه همانست که گفتیم : ماشینها باید کوچک باشد که هر کسی با سرمایه‌ی کم نیز بتواند از آنها استفاده کند ، و ماشینهای بزرگ جز در دست شرکتها (که هر شریکی به اندازه‌ی تعیین شده سرمایه گذاشته است) و یا در دست دولت که نماینده‌ی ملت است نباشد.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🔸 5ـ چند سخنی با جوانان (یک از یک)

🖌 احمد کسروی


ما چون در پرچم عکسهای پیشروان مشروطه‌خواهی را آورده یاد آنان می‌کنیم ، چنانکه کسانی قدردانی می‌نمایند و خواستارند که در پیرامون هر عکس شرح بیشتری نویسیم ، کسان دیگری از آوردن آنها ناخشنودی می‌نمایند ، و آن را عنوانی برای خرده‌گیری ساخته چنین می‌گویند : «اینها گذشته و رفته».

پیداست که برخی از این خرده‌گیران مایه‌ی کارشان جز رشک نیست. لیکن ما در این میان به یک حقیقت دیگری پی می‌بریم. یک احساس دیگری را درمیان توده‌ی ایران پیدا می‌کنیم.

یک دسته از جوانان چون زمان خود را بهتر از آغاز مشروطه می‌شمارند ، و همچنین از نظر دانش و آگاهی خود را والاتر از آن پیشروان می‌پندارند ، و چون امروزْ خود را در کوششهایی درباره‌ی کشور می‌بینند ، از اینرو خوش نمی‌دارند که بگفتگویی از آن پیشروان پرداخته شود. روشنتر گویم : مردان آن زمان و کارهای آنان را کوچک می‌شمارند. اینست سرچشمه‌ی یک رشته از آن گله‌ها و خرده‌گیریها.

اینان چون از راه سادگی آن حس را پیدا کرده‌اند اینست می‌خواهیم پاسخی بآنان نویسیم و این پرده را از پیش بینش آنان برداریم.

می‌گوییم : راست است که این زمان‌ِ شما با چهل سال پیش فرق دارد. در این چهل سال هم جهان پیش رفته و هم ایران تغییرات بسیاری یافته.

نیز راست است که شما از حیث دانش و آگاهی به پیشروان مشروطه‌خواهی برتری دارید. آنان بسیاری بیسواد بودند و دیگران که سواد داشتند بسیاری از دانسته‌های شما را نمی‌دانستند.

لیکن آنان نیز چیزهایی داشتند که شما امروز ندارید. زیرا آنان باورهاشان استوار و خود یکدل بودند و شما بیشترتان سست‌باور و دودل می‌باشید. آنان با یکدیگر متحد و همدست بودند شما پراکنده و از هم جدا می‌باشید. آنان از آن کوششهای خود به نتیجه‌هایی رسیدند. ولی شما با این حال که دارید بهیچ نتیجه‌ای نخواهید رسید.

آن پیشروان مشروطه که ما نامهایشان می‌بریم بیشترشان معنی درست مشروطه را نمی‌دانستند و از حکومت ملی (یا سررشته‌داری توده) آگاهی نداشتند. همان کسانی که پیشگام گردیدند جز در جستجوی عدالت نبودند و از مجلس شورا بیش از این منظور نداشتند که جایی باشد و کارهای کشور در آنجا به شور گزارده گردد. این معنی را که ما امروز منظور داریم و می‌خواهیم ، کمتر یکی می‌شناختند.

لیکن مشروطه را به همان معنای ناقصی که شناخته بودند از درون دل دوست می‌داشتند و جز بآن علاقه‌مند نبودند. از آنسوی در همه جا همگی با یکدیگر همدست بودند و چون به یک کاری برمیخاستند از همه‌ی شهرها آواز بهم می‌انداختند. در نتیجه‌ی همان استواری عقیده و یکدلی باهم بود که آن کارهای تاریخی را انجام دادند.

شما کارهای آنها را کوچک می‌شمارید ، در حالی که بسیار بزرگ بوده. چون نبوده و ندیده‌اید آگاه نیستید. در یک کشوری که هزارها سال با استبداد بسر داده بود پیشرفت مشروطه بآسانی نتوانستی بود. بویژه با موانع بزرگی که از رهگذر سیاست خارجه درمیان بود و مشروطه‌خواهان ناگزیر بودند که به هر گامی که برمی‌دارند رعایت آن موانع را نمایند. تاریخ مشروطه را بخوانید تا بدانید چه رنجهایی کشیده‌اند و چه گزندهایی دیده‌اند.

از جان‌گذشتگی در راه توده و کشور بزرگترین فداکاریست. چنین فداکاری نباید فراموش گردد. از چنین فداکاری نباید چشم‌پوشی شود. این کسانی که ما در پرچم عکسهاشان می‌آوریم در راه پیشرفت کار توده از جان گذشته بودند و بیشتری از آنان در آن راه کشته گردیدند.

گذشته از همه‌ی اینها ، شما جوانان را با آنان معارضه نباید بود. من نمی‌دانم این حس همچشمی از کجا پدید آمده؟!.. این خود زمینه‌ایست که باید جداگانه مورد بحث واقع شود. شما اگر می‌خواهید بآنان برتری فروشید این خود خطای بزرگی از شما خواهد بود.

آنان در زمان خود کوشیده‌اند و یک بنیادی گزارده‌اند. کنون شما باید بکوشید و آن بنیاد را استوارتر و پایدارتر گردانید. آن وظیفه‌ی آنان بود و این وظیفه‌ی شماست.

این آیین زندگانیست که هر طبقه‌ای در زمان خود بکوشند و نتیجه‌ی کوششهای خود را بدست طبقه‌ی آینده سپارند. آنان کوشیده‌اند و این نتیجه‌ی کوشش ایشانست که در این کشور مشروطه بنیاد یافته. [1] کنون شما باید آن مشروطه را پیشرفت دهید و هرچه استوارتر گردانید. آنان نتیجه‌ی کوششهای خود را بشما سپارده‌اند. شما نیز نتیجه‌ی کوششهای خود را بطبقه‌ی آینده بسپارید.

امروز ما یادی از جانفشانیهای چهل سال پیش می‌کنیم و نامهای آن مردان را بنیکی می‌بریم ، اگر شما نیز جانفشانیها کنید و یک نتیجه‌ای از کوششهای خود بدست دهید چهل سال دیگر کسانی بیاد شما خواهند پرداخت و نامهای شما را بنیکی خواهند برد و عکسهای شما را در روزنامه‌ها بچاپ خواهند رسانید.

👇
این در پاسخ کسانیست که تنها خرده‌گیریشان درباره‌ی یادآوری از گذشتگان می‌باشد ـ اما کسانی که بمشروطه ایراد دارند و آن را نمی‌پسندند پاسخهایی بایراد آنها در شماره‌های پیش داده‌ایم و باز بهنگام خود خواهیم داد.

(پرچم روزانه شماره‌ی 19)

🔹 پانوشت :

1ـ راست است که امروز در کار حکومت که نیک می‌نگریم این شیوه‌ی کشورداری را ننگ هرچه دمکراسی یا به گفته‌ی خودشان مردمسالاری می‌یابیم ، لیکن باید دانست همین اندک «نشانه‌ها» که هست مانند مجلس ، انتخابات ، قانونگزاری ، جداسری (استقلال) نمایشی سه قوه از هم ، روزنامه‌ها و یا برخی آزادیهای خُرد ، همه‌ی اینها میراث همان جنبش مشروطه است وگرنه اگر پادشاهی ناصرالدین‌شاه‌ها و محمدعلی‌شاه‌ها ادامه می‌یافت امروز همین «نشانه‌ها» را نیز نداشتیم. به سخنی دیگر : اگر آن پیشینه‌ی هفتاد ساله‌ی مجلس و قانون اساسی نبود و یا دسته‌های سیاسی و برخاسته از مردم نبودند که گمان می‌کردند با ریشه‌کن شدن دیکتاتوری در سال 57 زمان برپایی دمکراسی فرارسیده ، ملایان بسیار دوست داشتند همین «نشانه‌های دمکراسی» هم نباشد و بجای آن تنها همان «ولایت فقیه» (خلیفه) باشد با یک شماری «والی» و «شرطه» و «قاضی شرع» و «محتسب» که خود منصوبشان کنند و رشته‌ی کارها را بدست گیرند. ولی از ناچاری باین اندازه دمکراسی‌نمایی تن دردادند.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «کار و پیشه و پول (بزبان عادی)

🖌 احمد کسروی

📝 گفتار ششم : هر کسی می‌تواند به اندازه‌ی لیاقت و کوشش خود از زندگانی برخوردار شود. (پنج از شش)


در اینجا سخن ما به پایان می‌رسد. این دفتر چون در زمینه‌ی کار و کسب و پول است جز درباره‌ی آنها سخن رانده نشده. ولی می‌باید یادآوری کنیم که چنانکه در جاهای دیگر روشن کرده‌ایم سختی زندگانی که در قرنهای اخیر در اروپا و آمریکا پیدا شده و به کشورهای آسیا و آفریقا نیز رسیده یک علت بزرگ آن گمراهی «مادیگری» بوده.

به این ترتیب که چون دانشمندان ، جهان را جز همین دستگاه مادی نشناخته‌اند از این خطا به گمراهیهای دیگری افتاده‌اند که از جمله یکی آن بوده که آدم را همپای حیوانات دانسته و او را اصلاح‌پذیر نشناخته و منزلتش را بسیار پست کرده‌اند ، دیگری این بوده که زندگانی را مبارزه شناخته به هر کسی سزاوار دانسته‌اند که در راه خوشیهای خود ، دیگران را لگدمال کند و ملاحظه‌ی کسی و چیزی را نکند.

این گمراهیها که نشر شده و به زبانها افتاده ضررهای بسیاری را به وجود آورده. زیرا از یک طرف مردم را از گرایش به نیکوکاری و ملاحظه‌ی همجنسان بازداشته و از طرف دیگر نفت به آتش حرص سودجویان و پول‌اندوران ریخته و آنها را در بدکاری گستاختر و پافشارتر کرده.

آن بدبختیها که در اروپا رخ داده و میلیونها آدمها را بیکار و گرسنه کرده ، میلیونها زنان و بچه‌ها را بی‌خانمان ساخته ، تنها نتیجه‌ی سرمایه و ماشین نیست ، نتیجه‌ی این بدآموزیهای زهرآلود [مادیگری] هم هست. از اینجاست که برای چاره به بدبختیها باید به این هم پرداخت و این نادانیها و بدآموزیها را نیز از میان برداشت (چنانکه ما به آن می‌کوشیم).

یکی از بحثهایی که بین ما با دانشمندان سوسیالیستی است در همین زمینه است. ما می‌گوییم : شما که خودتان پیرو مادیگری هستید و زندگانی را مبارزه می‌شمارید دیگر چه ایرادی به سرمایه‌داران ‌دارید؟!.. آن سرمایه‌داران هم مبارزه می‌کنند و در راه موفقیت خود میلیونها کسان را لگدمال می‌کنند. دیگر چه شکایتی از ایشان دارید؟!.. اگر در جنگ کسی هزارها نفر از رقیبان و دشمنان را بکشد و نابود کند آیا می‌توان به او ایرادی گرفت؟!.. شما از یک طرف به آنها درس می‌دهید که زندگانی مبارزه است و هر کسی باید جز درپی خوشیهای خود نباشد و ملاحظه‌ی کسی و چیزی نکند ، و از طرف دیگر ایراد می‌گیرید که چرا ماشینهایی راه انداخته‌اند؟!.. چرا هزاران نفر را دچار گرسنگی کرده و میلیونها میلیون ثروت جمع کرده‌اند؟!.. آیا این ایراد از طرف شما چه معنی می‌تواند داشته باشد؟!..

همانطور که گفتم ما چون در این زمینه در کتابهای دیگر از جمله در «ورجاوند بنیاد» سخن گفته‌ایم در اینجا تنها اشاره‌ی کوتاهی می‌کنیم و به آن بس کرده و می‌گذریم.

یک سخن دیگری که باید در این پایان بگوییم آنست که چون این سخنان ما در زمینه‌ی پول و کار و کسب در برخی جمعها به میان می‌آید کسانی از درسخواندگان و از اروپارفتگان چنین می‌گویند : «او که درس اقتصاد نخوانده است». این را یک ایرادی به سخنان ما می‌دانند.

می‌گویم : سخنشان راستست. من نه «درس اقتصاد» خوانده‌ام و نه کتابهای اقتصادی را مطالعه کرده‌ام. اطلاعات من درباره‌ی دیگر علوم کمست و درباره‌ی این علم کمتر. اینست در این دفتر سخنان خود را با زبان ساده نوشته‌ام و یقیناً جلوه‌ی نوشته‌های دانشمندانه را نخواهد داشت. ایکاش من «درس اقتصاد» خوانده بودم. ولی اکنون که نخوانده‌ام این مرا از گفتن سخنانی با دلیلهای بسیار روشن بازنمی‌دارد. آن ایراد آقایان نیز عامیانه است. اگر کسی در یک زمینه‌ای درس نخوانده این دلیل ناراست بودن سخنان او نخواهد بود. چنانکه اگر کسی درس خوانده آن را دلیل راست بودن گفته‌های او نمی‌توان شمرد. سخنی را که کسی می‌گوید ، چه درس‌خوانده و چه درس ناخوانده ، باید دید دلیلش چیست؟!.. کسی هم که ایراد میگیرد باید برای ایرادهای خود دلیل یاد کند.


———————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
📖 کتاب «بدبختیهای توده و ریشه‌ی آن»

🔸 6ـ آزادی یا هرج و مرج ، هوچیگری یا کوشش سیاسی؟! (یک از دو)

🖌 احمد کسروی


گردآورنده : یک صد و اند سال پیش پدران ما که زیر فشار ستم و بیداد قاجاریان کوفته و لگدمال گردیده بودند به ایستادگی قهرمانانه‌ای که تا آن روز بیمانند بود برخاستند و با کوششهایی به پیشوایی دو سید و دیگران نخست خواستار «عدالتخانه» شده ، سپس مشروطه طلبیدند و سرانجام توانستند «فرمان مشروطه» را از مظفرالدین‌شاه بگیرند.

این جنبش از هر دیده که بنگریم جنبش بزرگ و پرارجی بود. می‌توان گفت هر آیین ارجمندی از کشورداری که امروز در این کشور روانست ریشه در جنبش مشروطه دارد. هر پیشرفتی که این مردم پس از قاجاریان کرده‌اند از رهگذر این جنبش بوده. بیشتر کارهایی که رضاشاه در ایران روان گردانید و در کارنامه‌ی او می‌درخشد پایه‌هایش در آن جنبش گزارده شده بود.

لیکن بر آگاهان پوشیده نیست که مشروطه به انجام خود نرسید و پیش از آنکه نتیجه‌های ارجمندتری از آن نمایان گردیده ایران را در رده‌ی کشورهای بزرگ جهان درآورد ، از توان افتاد و از راه خود دور شده به خودکامگی رضاشاه ، محمدرضاشاه و سرانجام ملایان دچار آمد.

چرا چنین شد؟!.. شرح علتهای این سرگذشت پراندوه نیازمند گفتارهای بسیارست و ما در اینجا قصد آن داریم که بدستیاری نوشته‌های پرچم و پیمان آنها را یکایک آشکار گردانیم. نخست در این گفتار می‌خواهیم تنها به ظاهر پیشامدها پرداخته این روشن گردانیم که چگونه شور آتشین مشروطه‌خواهی و خودکامه‌ستیزی کم‌کم به دیکتاتور‌خواهی انجامید.

این تاریخچه یکی از آن جهت سودمندست که به ریشه‌ی دیکتاتوری از نزدیک بنگریم و آن را بهتر بشناسیم و از دیگر سو این پایه‌ایست برای آشنایی با دوره‌های دیگر تاریخ معاصر همچون دوره‌ی فرمانروایی رضاشاه ، «دوره‌ی دمکراسی» (1320 تا 1332) و دوره‌های 1332 تا 1357 و 1357 تا امروز. این گفتارها در اصل تاریخچه‌ای از حزبها بوده و برای آن نوشته شده که نیک و بد حزبها در ایران دانسته گردد و راه را برای دانستن معنی درست حزب بگشاید.

اینها از نوشته‌های پرچم روزانه شماره‌های 44 ، 45 و 46 (اسفند ماه سال 1320) و پیمان سال هفتم شماره‌ی چهارم‌ (مهرماه 1320) گردآوری شده. در این گفتار تاریخهای قمری را به خورشیدی تبدیل کرده‌ایم :


سی و چند سال پیش چون در ایران مردم بیدار شدند و جنبشی بنام مشروطه‌خواهی برخاست خواه‌ و ناخواه حزبها پیدا شد. نخستین حزب در ایران دسته‌ی مجاهدان بودند.

تاریخچه‌ی این دسته بکوتاهی آنست که دو سال پیش از زمان مشروطه گروهی از ایرانیان در باکو ، گرد آمده یک حزبی بنام «اجتماعیون عامیون» پدید آوردند و رئیس ایشان نریمان نریمانوف بود که سپس یکی از کسان بنام گردید.

این جمعیت تازه بکار پرداخته بود که در ایران داستان مشروطه پیش آمد ، و آنان کسانی را از اعضای خود برگزیده برای شرکت در شورش بشهرهای ایران فرستادند که هنوز چند تن از آن کسان در تبریز و دیگر جاها زنده‌اند.

ولی در تبریز در همان ماههای نخست شورش ، چند تن از سردستگان دست بهم داده در خود آنجا جمعیتی بنام «مجاهد» پدید آوردند که چنانکه گفتیم نخستین حزبی در ایران بود.

در آن هنگام بچنین دسته‌ای نیاز سختی بود. زیرا مشروطه تازه آغاز شده و هنوز دربار ایستادگی داشت و یک دسته می‌بایست که آن ایستادگی را بشکند و بمشروطه پیشرفت دهد ، و این کار را مجاهدان کردند. باید گفت این دسته طبیعی‌ترین حزبی بود که در ایران ، در آن دوره‌ی جنبش ، پدید آمد.

این حزب با سادگی بسیار تشکیل یافت و با یک نظم و تندی پیش رفت. نخست تنها در تبریز بودند. سپس در تهران و گیلان و شهرهای دیگر آذربایجان نیز پیدا شدند ، و چنانکه در تاریخ نوشته شده همین حزب بود که با محمدعلی‌میرزا [محمدعلی‌شاه] نبردها کرد و سپس بخونریزیها پرداخت و سرانجام او را از تخت پایین آورد و از ایران بیرون راند. این حزب بود که پایه‌ی مشروطه را در ایران استوار گردانید ـ این حزب بود که قهرمانانی همچون ستارخان و باقرخان و حسین‌خان ‌باغبان و یِفرِمخان و سردار محیی و یارمحمدخان و حیدر عمواُغلی و عظیم‌زاده و میرزاعلی‌اکبرخان و دیگران بیرون داد.

👇
پس از آن ، در سال چهارم مشروطه (پس از فتح تهران) دسته‌ی دمکرات برپا گردید. کسانی که این حزب را بنیاد نهادند حسن نیت نداشتند. آنان با دستهای دیگری می‌جنبیدند و غرضشان آن بود که با پدید آوردن این حزب ، دسته‌ی مجاهدان را که این زمان یک دسته‌ی بسیار نیرومندی گردیده و در سایه‌ی شرکت بانقلاب آبرویی درمیان مردم پیدا کرده بودند ، از اعتبار اندازند ، و به هر حال با حزبسازی اختلاف و کشاکش درمیانه‌ی آزادیخواهان پدید آورند. ولی با این سوءنیت بنیادگزاران ، چون بیشتر کسانی که در آن ابتداء باین حزب درآمدند از پیشروان آزادیخواهان و خود مردان خونگرم و غیرتمندی بودند این حزب نیز رونق و آبروی بسیاری پیدا کرد و در سالهای 1289 و 1290 مرکزیتی باندیشه‌ها داد و در برابر «اعتدالیان» که بیشترشان همان درباریان پیشین بودند و بیش از همه به کند گردانیدن گردش چرخ انقلاب می‌کوشیدند ایستادگی خوبی نمودند ، و در پیشامد بازگشت محمدعلی‌میرزا و در جنگها و نبردهایی که برخاست شایستگی از خود نشان دادند.

اگرچه این بار نیز جنگ را مجاهدان و بختیاریان کردند و با دست اینان بود که ارشدالدوله سردار محمدعلی‌میرزا دستگیر و کشته گردید و خود محمدعلی شکستهای پی‌درپی یافته به استرآباد [گرگان کنونی] گریخت لیکن در پارلمان و در تهران ایستادگی دمکراتها در برابر بدخواهان و پشتیبانی آنان بدولت اثر بزرگی داشت.

سپس چون در همان سال روسیان اُلتیماتم داده سپاه تا بقزوین آوردند و ایران در برابر یک خطر بزرگی واقع شد ، در این پیشامد نیز دمکراتها در اظهار احساسات و ایستادگی شایستگی از خود نشان دادند. اگرچه به یک کاری موفق نشدند (و خود نمی‌توانستند شد) لیکن زبونی ننمودند.

در اهمیت این حزب آن بس که روس و انگلیس نبودن آنان را می‌خواستند ، و چون پس از پذیرفته شدن اُلتیماتم ، مجلس بسته گردید ناصرالملک و وزیران او که فرصت یافته بودند بکندن ریشه‌ی اینان کوشیدند. از آنسوی در تبریز روسیان چند تن از اینان را که میرزا احمد سهیلی و آقا محمد ابراهیم و دیگران بودند بدار کشیدند.

سپس چون در سال1293 جنگ جهانگیر اروپا برخاست و در ایران نیز تبدلاتی رخ داد مجلس بار دیگر باز شد ، در این هنگام نیز دمکراتها جوش و جنب بزرگی از خود نشان دادند و به یک کار بزرگی برخاسته برای جنگ با دو دولت همسایه [روس و انگلیس] از تهران مهاجرت کردند ، و با آلمانها و عثمانی همدست شده با دسته‌های سپاه روس ، جنگ و خونریزی نمودند و دولت مرکزی را بنام آنکه با روس و انگلیس همدست می‌باشد برسمیت نشناخته خود ، در کرمانشاهان دولت دیگری بنیاد نهادند. اینها نیز کارهای حزب دمکراتست. اینها نیز در تاریخ ایران مؤثر افتادند و نامی از خود در آن یادگار گزاردند.

ولی در داستان مهاجرت یک چیزهای ناستوده‌ای رخ داد ، زیرا آلمانها برای پیشرفت مقاصد خود در ایران از دادن پول مضایقه نمی‌کردند و لیره‌های بسیاری سکه زده همراه خود آورده بودند. کسانی از سران مهاجران به پول گرویده رفتار ناستوده‌ای کردند و این مایه‌ی تنفر دیگران شد و درمیانه اختلافها رخ داد.

از آنسوی خود مهاجرت نتیجه‌ی نیکی نداد. یک دسته‌ی بزرگی از ژاندارم ایران و مهاجران در جنگ کشته گردیدند و آخرین نتیجه آن شد که مهاجران پس از دو سال رنج و آوارگی از خاک ایران بیرون رفته در عثمانی و دیگر جاها پراکنده گردیدند.

این نافیروزیها نتیجه آن را داد که بیشتر آزادیخواهان نومید گردیده کناره‌جویی کردند. بخصوص مردان پاکدامنی که جز رهایی این کشور و توده را نمی‌خواستند و درپی سود شخصی نبودند. اینان بیکبار دلسرد شده بکناری رفتند.

این دلسردی و کناره‌جویی آنان نیز نتیجه آن را داد که میدان برای کسان سودجو و آلوده‌دامن باز گردید که بنام آزادیخواهی یا دمکراتی بمیان افتادند و بخودنمایی و سودجویی پرداختند. باید گفت یک «تحولی» در عالم آزادیخواهی پدید آمد و دستگاه تغییر یافت.


——————————

📣 خوانندگان توانند با نواختن بر 💬 پیام خود را در این زمینه بنویسند. بکوشند نوشته‌شان تا تواند بود کوتاه و با دلیل توأم بوده ، خواست از آن روشنی مطلب و حقیقت باشد.

🌸
نریمان نریمانف
محمدعلی‌میرزا
باقرخان و ستارخان و دیگر مجاهدان
حسینخان باغبان
یِفرِمخان ارمنی
عبدالحسینخان معزالسلطان (سردار محیی)