#دیالکتیک به روش خاصی از بحث و مناظره گفته میشود که اول بار #سقراط حکیم در مقابلِ طرف گفتگوی خود در پیش گرفت. هدف وی از این روش، رفع اشتباه و رسیدن به حقیقت بود. روش او به این صورت بود که در آغاز، از مقدمات ساده شروع به پرسش مینمود و از طرف خود در موافقت با آنها اقرار میگرفت. سپس به تدریج به سوالات خود ادامه میداد تا اینکه بحث را به جایی میرساند که طرف مقابلش، دو راه بیشتر نداشت: یا اینکه مقدماتی را که پیش از این در آغاز بحث پذیرفته بود، انکار کند و یا اینکه از ادعاهای خود دست بکشد و به چیزی اعتراف کند که سقراط معتقد است. این روش گفتگو و بحث، امروزه نیز به نام روش دیالکتیکی یا روش سقراطی معروف است.
#افلاطون کلمه دیالکتیک را به روش خاص خود اطلاق کرد که هدفش دستیابی به معرفت حقیقی بود. به عقیده او، از راه سلوک عقلی و همراه با عشق، باید نفس انسانی را به سوی درک کلیات و یا مثل که حقایق عالمند، راهنمایی کرد. او طریقه خاص خود را برای کسب این نوع معرفت دیالکتیک نامید و تمام آثارش را نیز به طریق بحث و گفتگو و به عبارت دیگر به روش دیالکتیکی نگاشت.
اما قبل از همهٔ اینها، حدود پنج قرن پیش از میلاد، فیلسوفی یونانی به نام #هراکلیتوس، نخستین کسی بود که این لفظ را به کار برد. او معتقد بود که عالم همواره در حال تغییر و حرکت است و هیچ چیز پابرجا نیست.
#هگل، فیلسوف مشهور آلمانی با توسل به مفهومی که هراکلیتوس ابداع کرده بود و در ادامه نظریه وی، منطق و روش مخصوص خود را برای کشف حقایق، دیالکتیک نام گذارد. وی، وجود تضاد و تناقص را شرط تکامل فکر و طبیعت میدانست و معتقد بود که پیوسته ضدی از ضد دیگری تولید میشود.
دیالکتیک هگلی بر پایه چهار اصل زیر استوار است:
همه چیز، با توجه به این که در چارچوب زمان قرار دارد، گذرا و محدود است.
همه چیز، متضاد خود را نیز دارد.
هنگامی که نیرویی بر ضد (برابر نهاد) خود غلبه میکند، تغییر رخ میدهد.
تغییر به صورت دایره وار (نفی نفی) نیست، بلکه حالت مارپیچی (دایرهای رو به بالا) دارد
در #مارکسیسم_لنینیسم، واژه دیالکتیک به معنای حرکت و تحول در تمام جنبههای مادی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و طبیعی به کار رفت. بدین ترتیب، فلسفه دیالکتیک در این مکاتب چیزی جز مطالعه طبیعت و جامعهٔ در حال دگرگونی نیست.
#مارکس_انگلس نظرات مادی خود را براساس منطق هگل تشریح و تبیین کردند و از همینجا بود که #ماتریالیسم_دیالکتیک به وجود آمد. در حقیقت، ماتریالیسم دیالکتیک، ترکیبی است از فلسفه مادی قرن هجدهم و منطق هگل که مارکس و انگلس این دو را به یکدیگر مرتبط کردند.
لنین نیز دیالکتیک را با استفاده از قاعده جمع جبری صفر توضیح میدهد
#فلسفه #دیالکتیک
@philosophibisansoor
#افلاطون کلمه دیالکتیک را به روش خاص خود اطلاق کرد که هدفش دستیابی به معرفت حقیقی بود. به عقیده او، از راه سلوک عقلی و همراه با عشق، باید نفس انسانی را به سوی درک کلیات و یا مثل که حقایق عالمند، راهنمایی کرد. او طریقه خاص خود را برای کسب این نوع معرفت دیالکتیک نامید و تمام آثارش را نیز به طریق بحث و گفتگو و به عبارت دیگر به روش دیالکتیکی نگاشت.
اما قبل از همهٔ اینها، حدود پنج قرن پیش از میلاد، فیلسوفی یونانی به نام #هراکلیتوس، نخستین کسی بود که این لفظ را به کار برد. او معتقد بود که عالم همواره در حال تغییر و حرکت است و هیچ چیز پابرجا نیست.
#هگل، فیلسوف مشهور آلمانی با توسل به مفهومی که هراکلیتوس ابداع کرده بود و در ادامه نظریه وی، منطق و روش مخصوص خود را برای کشف حقایق، دیالکتیک نام گذارد. وی، وجود تضاد و تناقص را شرط تکامل فکر و طبیعت میدانست و معتقد بود که پیوسته ضدی از ضد دیگری تولید میشود.
دیالکتیک هگلی بر پایه چهار اصل زیر استوار است:
همه چیز، با توجه به این که در چارچوب زمان قرار دارد، گذرا و محدود است.
همه چیز، متضاد خود را نیز دارد.
هنگامی که نیرویی بر ضد (برابر نهاد) خود غلبه میکند، تغییر رخ میدهد.
تغییر به صورت دایره وار (نفی نفی) نیست، بلکه حالت مارپیچی (دایرهای رو به بالا) دارد
در #مارکسیسم_لنینیسم، واژه دیالکتیک به معنای حرکت و تحول در تمام جنبههای مادی، اجتماعی، اقتصادی، اخلاقی و طبیعی به کار رفت. بدین ترتیب، فلسفه دیالکتیک در این مکاتب چیزی جز مطالعه طبیعت و جامعهٔ در حال دگرگونی نیست.
#مارکس_انگلس نظرات مادی خود را براساس منطق هگل تشریح و تبیین کردند و از همینجا بود که #ماتریالیسم_دیالکتیک به وجود آمد. در حقیقت، ماتریالیسم دیالکتیک، ترکیبی است از فلسفه مادی قرن هجدهم و منطق هگل که مارکس و انگلس این دو را به یکدیگر مرتبط کردند.
لنین نیز دیالکتیک را با استفاده از قاعده جمع جبری صفر توضیح میدهد
#فلسفه #دیالکتیک
@philosophibisansoor
■ برای #مارکس اگاهی از توهم ،شرط ازادی و فعالیت انسانی است.
عذاب دینی ،توامان بیان عذاب واقعی و اعتراض علیه آن است.
دین ناله ی مخلوق مفلوک ،قلب جهان تهی از قلب و معنویت وضعیت عاری از معنویت است.
دین افیون مردم است.
■ #مارکس میگوید:
انسانها برای دستیابی به خوشبختی واقعی ،ناگزیر از امحای دین بعنوان خوشبختی خیالی اند.
نیاز به رهایی از توهم یک وضع،نیاز به رهایی از وضعی است که محتاج توهم است.
از اینرو نقد دین،در اصل نقد ورطه ی شوربختی است که دین هاله ی آنست.
📚 #فراسوی_زنجیرهای_پندار
👤 #اریک_فروم
🗓 صفحه 142
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
عذاب دینی ،توامان بیان عذاب واقعی و اعتراض علیه آن است.
دین ناله ی مخلوق مفلوک ،قلب جهان تهی از قلب و معنویت وضعیت عاری از معنویت است.
دین افیون مردم است.
■ #مارکس میگوید:
انسانها برای دستیابی به خوشبختی واقعی ،ناگزیر از امحای دین بعنوان خوشبختی خیالی اند.
نیاز به رهایی از توهم یک وضع،نیاز به رهایی از وضعی است که محتاج توهم است.
از اینرو نقد دین،در اصل نقد ورطه ی شوربختی است که دین هاله ی آنست.
📚 #فراسوی_زنجیرهای_پندار
👤 #اریک_فروم
🗓 صفحه 142
join us : | کانال فلسفه
@Philosophibisansoor
علم سوم علم تاریخ است. آلتوسر میگوید این قاره توسط مارکس برای نخستین بار کشف شد. قارهی تاریخ دارای قانونمندیهای خودش است، برخلاف تصور شاید همهی ما، تاریخ صرفاً گزارش رویدادها نیست، تاریخ فرایند است، چیز «thing» نیست و این فرایند قوانین خود را دارد؛ در نتیجه تاریخ نه سوژهی انسانی دارد و نه خدایان در آن نقشی دارند، بلکه خود بر اساس قوانین و قانونمندیهای خودش عمل میکند که باید آنها را کشف نمود. نکتهی خیلی اساسی در اینجا این است که اگر تاریخ سوژه ندارد پس چه چیزی آن را حرکت میدهد؟
ادامه در لینک زیر 👇
http://farhangemrooz.com/news/35708/مارکسیسم-و-علم-تاریخ
#مارکس
#تاریخ_فلسفه
#آلتوسر
☯ @philosophibisansoor
ادامه در لینک زیر 👇
http://farhangemrooz.com/news/35708/مارکسیسم-و-علم-تاریخ
#مارکس
#تاریخ_فلسفه
#آلتوسر
☯ @philosophibisansoor
وقتی غربی ها در قرون هیجده و نوزده با سرعت سرسام آوری در حال درنوردیدن افق های جدید فکری، اجتماعی، سیاسی و علمی بودند ایران در جهل مرکب خود پا سفت کرده و چنان به تعطیلات و خواب زمستانی رفته بود که هیچ دلسوخته ای دلش نمی خواست بیدارش کند.
ایران با شاه بنگی و هپروتی نظام صفوی (سلطان حسین) وارد قرن هیجده شد و با تلی از چشمان از حدقه درامده مردم کرمان توسط خواجه عقده ای قاجار این قرن پر آشوب را به اتمام رساند، قرنی که همزمان در آن سوی دنیا شوریده هایی مانند #ولتر و #دیدرو و #روسو در حال پروردن نهال بزرگترین انقلاب تاریخ بودند و در کونیگسبرگ آلمان مردی با قد صد و شصت سانتی در حال نوشتن سخت ترین و عمیق ترین کتب #فلسفی بود. .
ایران به قرن نوزده با فتحعلی شاه و اروپا با ناپلئون سردار ، سوار بر اسب خوش آمد گفت.
اروپای قرن نوزده بود اروپای #هگل و #مارکس ، انقلابهای همه گیر، کمون پاریس و جاه طلبی های ناپلئون و بیسمارک بود و قرن نوزده ایران قرن کشتن قائم مقام فراهانی، امیر کبیر، میرزا سپهسالار، آقاخان کرمانی..
قرن نوزده اروپا قرن استعمار و دزدی ثروت ملل دیگر بود و ایران قرن نوزده، ایران مظفر الدین شاهی که میگفت در زندگی جز جماع، شکار و خوردن همه چیز بیهوده است.
حال انتظار داریم امروز اقتصادمان را با فرانسه، رفاه اجتماعی مان را با انگلیس، صنعت مان را با امریکا، فرهنگ مان را با سوییس، علوم انسانی مان را با آلمان و سیاست مدارانمان را با سیاست مداران اسکاندیناوی بسنجیم.
واقعیتی که باید بپذیریم این است که فاصله فرهنگ ما با انگلیس به همان میزان فاصله تماشاگر ما و آنها با زمین فوتبال است (تماشاگر ما از فاصله پنجاه متری با زمین و در حضور صدها مامور چماق به دست، نارنجک و سنگ و بطری و صندلی به زمین پرت می کند و در انگلیس تماشاگر حاضر در یک متری زمین و بدون حضور مامور و باتوم هیچ شی ای به زمین پرتاپ نمی شود)
واقعیت این است که فاصله صنعت ما با آنها همان فاصله موتور گازی با پورشه و فاصله توسعه انسانی ما همان میزان تفاوت پاکی هوای تهران و مونیخ است.
مغز اكثر ما هنوز همان مغز شاه سلطان حسین و مظفر الدین شاه ، عمل و کردار و نگاه ما همان نگاه شبان و رعیتی هزار ساله است با این تفاوت که به واسطه واردات کالاهای مصرفی بلاد کفر و غرب صاحب موبایل و خودرو و کت شلوار شده ایم.
@philosophibisansoor
ایران با شاه بنگی و هپروتی نظام صفوی (سلطان حسین) وارد قرن هیجده شد و با تلی از چشمان از حدقه درامده مردم کرمان توسط خواجه عقده ای قاجار این قرن پر آشوب را به اتمام رساند، قرنی که همزمان در آن سوی دنیا شوریده هایی مانند #ولتر و #دیدرو و #روسو در حال پروردن نهال بزرگترین انقلاب تاریخ بودند و در کونیگسبرگ آلمان مردی با قد صد و شصت سانتی در حال نوشتن سخت ترین و عمیق ترین کتب #فلسفی بود. .
ایران به قرن نوزده با فتحعلی شاه و اروپا با ناپلئون سردار ، سوار بر اسب خوش آمد گفت.
اروپای قرن نوزده بود اروپای #هگل و #مارکس ، انقلابهای همه گیر، کمون پاریس و جاه طلبی های ناپلئون و بیسمارک بود و قرن نوزده ایران قرن کشتن قائم مقام فراهانی، امیر کبیر، میرزا سپهسالار، آقاخان کرمانی..
قرن نوزده اروپا قرن استعمار و دزدی ثروت ملل دیگر بود و ایران قرن نوزده، ایران مظفر الدین شاهی که میگفت در زندگی جز جماع، شکار و خوردن همه چیز بیهوده است.
حال انتظار داریم امروز اقتصادمان را با فرانسه، رفاه اجتماعی مان را با انگلیس، صنعت مان را با امریکا، فرهنگ مان را با سوییس، علوم انسانی مان را با آلمان و سیاست مدارانمان را با سیاست مداران اسکاندیناوی بسنجیم.
واقعیتی که باید بپذیریم این است که فاصله فرهنگ ما با انگلیس به همان میزان فاصله تماشاگر ما و آنها با زمین فوتبال است (تماشاگر ما از فاصله پنجاه متری با زمین و در حضور صدها مامور چماق به دست، نارنجک و سنگ و بطری و صندلی به زمین پرت می کند و در انگلیس تماشاگر حاضر در یک متری زمین و بدون حضور مامور و باتوم هیچ شی ای به زمین پرتاپ نمی شود)
واقعیت این است که فاصله صنعت ما با آنها همان فاصله موتور گازی با پورشه و فاصله توسعه انسانی ما همان میزان تفاوت پاکی هوای تهران و مونیخ است.
مغز اكثر ما هنوز همان مغز شاه سلطان حسین و مظفر الدین شاه ، عمل و کردار و نگاه ما همان نگاه شبان و رعیتی هزار ساله است با این تفاوت که به واسطه واردات کالاهای مصرفی بلاد کفر و غرب صاحب موبایل و خودرو و کت شلوار شده ایم.
@philosophibisansoor