Audio
#حلقه_متنخوانی #صوت
📚 کتاب ساختار انقلابهای علمی
✒️ اثر تامس کوهن
👤 با حضور علیرضا شفاه(دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
#جلسه_دوم
———————
🆔: @philsharif
📚 کتاب ساختار انقلابهای علمی
✒️ اثر تامس کوهن
👤 با حضور علیرضا شفاه(دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
#جلسه_دوم
———————
🆔: @philsharif
Forwarded from جرئت اندیشیدن(فلسفه علم شریف)
Voice00156.3gp
23.9 MB
Forwarded from جرئت اندیشیدن(فلسفه علم شریف)
Voice00157.3gp
20.1 MB
Audio
#حلقه_متنخوانی #صوت
📚 کتاب ساختار انقلابهای علمی
✒️ اثر تامس کوهن
👤 با حضور علیرضا شفاه(دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
#جلسه_سوم
———————
🆔: @philsharif
📚 کتاب ساختار انقلابهای علمی
✒️ اثر تامس کوهن
👤 با حضور علیرضا شفاه(دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
#جلسه_سوم
———————
🆔: @philsharif
#یادآوری #کلاس_آنلاین
✅ فلسفه اخلاق
👤 ابراهیم آزادگان
❇️ موضوع: اخلاق فمینیستی
📅 سهشنبه ۲۰ خرداد؛ ساعت ۱۴
❗️ جهت شرکت در این حلقه، در زمان جلسه وارد لینک زیر شده و گزینهی "مهمان" را انتخاب بفرمایید:
📎 https://vclass.ecourse.sharif.edu/ch/azadegan
—————————
🆔: @philsharif
✅ فلسفه اخلاق
👤 ابراهیم آزادگان
❇️ موضوع: اخلاق فمینیستی
📅 سهشنبه ۲۰ خرداد؛ ساعت ۱۴
❗️ جهت شرکت در این حلقه، در زمان جلسه وارد لینک زیر شده و گزینهی "مهمان" را انتخاب بفرمایید:
📎 https://vclass.ecourse.sharif.edu/ch/azadegan
—————————
🆔: @philsharif
✅ جلسه دفاعیه دکترای آقای علیرضا کاظمی
🔰 نمرهی پایاننامه: عالی
📅 دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۹
❇️ برای آقای علیرضا کاظمی، آرزوی موفقیت روزافزون داریم.
———————
🆔: @philsharif
🔰 نمرهی پایاننامه: عالی
📅 دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۹
❇️ برای آقای علیرضا کاظمی، آرزوی موفقیت روزافزون داریم.
———————
🆔: @philsharif
Audio
🔴اخلاق فمینیستی
#فایل_جلسه_آخر
#درس_فلسفه_اخلاق
#دکتر_ابراهیم_آزادگان
#خرداد_99
اسلاید جلسه آخر را از لینک زیر دریافت کنید:
📎 https://zaya.io/trmj7
-------------------------------------
🆔 @jorateandishidan
#فایل_جلسه_آخر
#درس_فلسفه_اخلاق
#دکتر_ابراهیم_آزادگان
#خرداد_99
اسلاید جلسه آخر را از لینک زیر دریافت کنید:
📎 https://zaya.io/trmj7
-------------------------------------
🆔 @jorateandishidan
Alireza Kazemi, PhD dissertation defence.mpeg
42.8 MB
#صوت
✅ جلسه دفاعیه دکترای آقای علیرضا کاظمی
🔸 موضوع رساله: هنجارمندی ذهن
🔰 نمرهی پایاننامه: عالی
📅 دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۹
———————
🆔: @philsharif
✅ جلسه دفاعیه دکترای آقای علیرضا کاظمی
🔸 موضوع رساله: هنجارمندی ذهن
🔰 نمرهی پایاننامه: عالی
📅 دوشنبه ۱۹ خرداد ۱۳۹۹
———————
🆔: @philsharif
Forwarded from Philosophy Cafe ♨️ (علی سلطان زاده)
🗯 کانال «صادق کاذب» نظرسنجی جالبی رو به اشتراک گذاشته که توی لینک زیر میتونین ببینین:
https://t.me/sadeghekazeb/277
نتیجۀ پاسخ افراد به این سؤال:
https://t.me/sadeghekazeb/278
توضیحات و تحلیل «صادق کاذب» در مورد نتیجۀ نظرسنجی:
https://t.me/sadeghekazeb/280
من فکر میکنم «بخشی» از توضیح صادق کاذب سادهاندیشیه که به ما تصویر غلطی ارائه میده.
🗯 یکی از مسائلی که توی تاریخ مهمه، اینه که «تو قرن شونزده و هیوده میلادی چه اتفاقی رخ داد که ما میگیم انسان وارد دورۀ مدرن شد؟». مسئله، پیدا کردن علت مدرنیته نیست. یعنی این سؤال به دنبال این نیست که بپرسه «چرا مدرنیته رخ داد؟»؛ بلکه میخواد بپرسه «وقتی ما میگیم بشر وارد دورۀ مدرن شد، منظورمون اینه که بشر چه تغییری نسبت به گذشتۀ خودش کرد؟». صادق کاذب سعی کرده بخشی از این تغییر رو اینطور توضیح بده (از همون لینک بالا):
"یکی از مهمترین رویدادهایی که به «مدرن» شدن جهان انجامید مواجهه با انبوهی از مسائلی بود که در دنیای قدیم وجود نداشت. مواجهه با این مسائل باعث شد انسان در جهان مدرن متوجه شود شهود منبع موثقی نیست. شهود ما میگوید زمین ثابت است. شهود ما میگوید ممکن نیست زمین و ماه که این همه با هم فاصله دارند همدیگر را جذب کنند. ممکن نیست ما حاصل فرایند تکامل باشیم. شهود ما میگوید ما مرکز جهانیم. ممکن نیست کامپیوتر آگاه شود. شهود ما کلاً زر مفت زیاد میزند."
🗯 حرف صادق کاذب اینه که انسان توی دورۀ مدرن به شهودش شک کرد و سعی کرد از شهود استفاده نکنه یا کمتر از شهود خودش استفاده کنه. به نظرم اشتباهه که ما مدل «زمین-مرکزی» بطلمیوسی رو نتیجۀ شهود و مدل «خورشید-مرکزی» کوپرنیکی رو نتیجۀ شواهد بدونیم. قرنها مدل زمین-مرکزی مورد قبول دانشمندا (و نه فقط مردم عادی) بود. هم به این خاطر که دلایل و شواهد، زمین-مرکزی رو تأیید میکرد و هم به خاطر اینکه با این مدل، پدیدههای نجومی مثل کسوف رو پیشبینی میکردن. بطلمیوس (دانشمند قرن دوم میلادی) صرفاً با اتکای به شهود، معتقد نبود که زمین ثابته. دلایلی ارائه میکرد. و به خاطر همین هم حرفهای گالیله تو قرن 17 مورد توافق همگی قرار نمیگیره، چون ادعاهای گالیله از نظر طرفدارای نظام بطلمیوسی نمینونسته به اشکالات پاسخ بده. این حرف رو برای تکتک نظریات علمی پیشامدرن میشه گفت که این نظریات همگی پشتوانۀ تجربی داشتن. در نتیجه، من اینطور «نمیبینم» که عقاید مرکزی سنتی بر پایۀ صرفاً شهود بوده و چون انسان مدرن به شهود (به طور کلی) شک کرد، اون عقاید رو کنار گذاشت.
🗯 از طرف دیگه، توی دورۀ مدرن هم اینطور نیست که شهود کم شده باشه. توی فلسفههای انگلیسی-آمریکایی (یا همون تحلیلی)، کاملاً رایجه که فیلسوفا از «شهود» استفاده میکنن. برای دستیابی به چه چیزی از شهود استفاده میکنن؟ دستیابی به صدق (یا حقیقت). توی موضوعات معرفتشناسی و اخلاق، کافیه به مقالهها و کتابهای فیلسوفای انگلیسی-آمریکایی رجوع کنیم تا حجم ارجاع به شهود رو ببینیم. این فیلسوفا معتقدن شهود اخلاقی امروز ما اینه که بردهداری (حداقل به روش باستانی اون) کار غلطیه؛ شهود اخلاقی امروز ما اینه که شکنجۀ کودک کار غلطیه؛ شهود ما اینه که جهان خارج از ذهن (میز و صندلی و دریا و ...) واقعاً وجود داره و صرفاً ساختۀ ذهن ما نیست؛ شهود ما اینه که برهنگی جلوی جمع و مثلاً نشون دادن قسمتهای خاصی از بدن توی یه مهمونی رسمی کار درستی نیست؛ شهود ما اینه که درختان، محل تجمع ارواح نیست؛ شهود ما اینه که کوه و دریا و ابر و خورشید، ادراک ندارن.
ای کاش صادق کاذب اینطور مینوشت که «در دورۀ مدرن، انسانها شهودهایشان را کنار نگذاشتند یا شهودهایشان را ناموثق ندانستند، بلکه شهودهای خود را عوض کردند». انسان تو همۀ دورههای تاریخی غرق در شهوده.
⚠️ من مجبورم دوتا نکته رو تذکر بدم چون ممکنه بعضی از دوستان برای اینکه بدونن تعریف «شهود» چیه، سرچ کنن و به سایت «تقریباً» نامعتبر ویکیپدیا رجوع کنن (این دوتا نکته، نقد به تحلیل صادق کاذب نیست). تو صفحۀ فارسی این سایت (در مورد شهود)، یه توضیح کوچیکی هم در مورد علم حضوری داده و ممکنه این تصور پیش بیاد که شهودی که اینجا توضیح داده شده، همون علم حضوری از نظر فیلسوفای اسلامیه. چنین تصوری غلطه. نکتۀ دوم اینکه شهودی که اینجا مدنظره، هیچ ارتباطی با کشف و شهود عرفا نداره. 71 درصد افراد با استفاده از کشف و شهود عرفانی، گزینۀ اول رو توی نظرسنجی صادق کاذب انتخاب نکردن؛ شهودی که اینجا مدنظره، با کشف و شهود عرفا متفاوته. چه بسا بسیاری از چیزهایی که عرفا با کشف و شهود بهش برسن، فیلسوفای انگلیسی-آمریکایی (حتی خداباور) اونا رو قبول نکنن، فقط و فقط به این دلیل که «با شهود این فیلسوفا ناسازگاره».
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
@philosophycafe
https://t.me/sadeghekazeb/277
نتیجۀ پاسخ افراد به این سؤال:
https://t.me/sadeghekazeb/278
توضیحات و تحلیل «صادق کاذب» در مورد نتیجۀ نظرسنجی:
https://t.me/sadeghekazeb/280
من فکر میکنم «بخشی» از توضیح صادق کاذب سادهاندیشیه که به ما تصویر غلطی ارائه میده.
🗯 یکی از مسائلی که توی تاریخ مهمه، اینه که «تو قرن شونزده و هیوده میلادی چه اتفاقی رخ داد که ما میگیم انسان وارد دورۀ مدرن شد؟». مسئله، پیدا کردن علت مدرنیته نیست. یعنی این سؤال به دنبال این نیست که بپرسه «چرا مدرنیته رخ داد؟»؛ بلکه میخواد بپرسه «وقتی ما میگیم بشر وارد دورۀ مدرن شد، منظورمون اینه که بشر چه تغییری نسبت به گذشتۀ خودش کرد؟». صادق کاذب سعی کرده بخشی از این تغییر رو اینطور توضیح بده (از همون لینک بالا):
"یکی از مهمترین رویدادهایی که به «مدرن» شدن جهان انجامید مواجهه با انبوهی از مسائلی بود که در دنیای قدیم وجود نداشت. مواجهه با این مسائل باعث شد انسان در جهان مدرن متوجه شود شهود منبع موثقی نیست. شهود ما میگوید زمین ثابت است. شهود ما میگوید ممکن نیست زمین و ماه که این همه با هم فاصله دارند همدیگر را جذب کنند. ممکن نیست ما حاصل فرایند تکامل باشیم. شهود ما میگوید ما مرکز جهانیم. ممکن نیست کامپیوتر آگاه شود. شهود ما کلاً زر مفت زیاد میزند."
🗯 حرف صادق کاذب اینه که انسان توی دورۀ مدرن به شهودش شک کرد و سعی کرد از شهود استفاده نکنه یا کمتر از شهود خودش استفاده کنه. به نظرم اشتباهه که ما مدل «زمین-مرکزی» بطلمیوسی رو نتیجۀ شهود و مدل «خورشید-مرکزی» کوپرنیکی رو نتیجۀ شواهد بدونیم. قرنها مدل زمین-مرکزی مورد قبول دانشمندا (و نه فقط مردم عادی) بود. هم به این خاطر که دلایل و شواهد، زمین-مرکزی رو تأیید میکرد و هم به خاطر اینکه با این مدل، پدیدههای نجومی مثل کسوف رو پیشبینی میکردن. بطلمیوس (دانشمند قرن دوم میلادی) صرفاً با اتکای به شهود، معتقد نبود که زمین ثابته. دلایلی ارائه میکرد. و به خاطر همین هم حرفهای گالیله تو قرن 17 مورد توافق همگی قرار نمیگیره، چون ادعاهای گالیله از نظر طرفدارای نظام بطلمیوسی نمینونسته به اشکالات پاسخ بده. این حرف رو برای تکتک نظریات علمی پیشامدرن میشه گفت که این نظریات همگی پشتوانۀ تجربی داشتن. در نتیجه، من اینطور «نمیبینم» که عقاید مرکزی سنتی بر پایۀ صرفاً شهود بوده و چون انسان مدرن به شهود (به طور کلی) شک کرد، اون عقاید رو کنار گذاشت.
🗯 از طرف دیگه، توی دورۀ مدرن هم اینطور نیست که شهود کم شده باشه. توی فلسفههای انگلیسی-آمریکایی (یا همون تحلیلی)، کاملاً رایجه که فیلسوفا از «شهود» استفاده میکنن. برای دستیابی به چه چیزی از شهود استفاده میکنن؟ دستیابی به صدق (یا حقیقت). توی موضوعات معرفتشناسی و اخلاق، کافیه به مقالهها و کتابهای فیلسوفای انگلیسی-آمریکایی رجوع کنیم تا حجم ارجاع به شهود رو ببینیم. این فیلسوفا معتقدن شهود اخلاقی امروز ما اینه که بردهداری (حداقل به روش باستانی اون) کار غلطیه؛ شهود اخلاقی امروز ما اینه که شکنجۀ کودک کار غلطیه؛ شهود ما اینه که جهان خارج از ذهن (میز و صندلی و دریا و ...) واقعاً وجود داره و صرفاً ساختۀ ذهن ما نیست؛ شهود ما اینه که برهنگی جلوی جمع و مثلاً نشون دادن قسمتهای خاصی از بدن توی یه مهمونی رسمی کار درستی نیست؛ شهود ما اینه که درختان، محل تجمع ارواح نیست؛ شهود ما اینه که کوه و دریا و ابر و خورشید، ادراک ندارن.
ای کاش صادق کاذب اینطور مینوشت که «در دورۀ مدرن، انسانها شهودهایشان را کنار نگذاشتند یا شهودهایشان را ناموثق ندانستند، بلکه شهودهای خود را عوض کردند». انسان تو همۀ دورههای تاریخی غرق در شهوده.
⚠️ من مجبورم دوتا نکته رو تذکر بدم چون ممکنه بعضی از دوستان برای اینکه بدونن تعریف «شهود» چیه، سرچ کنن و به سایت «تقریباً» نامعتبر ویکیپدیا رجوع کنن (این دوتا نکته، نقد به تحلیل صادق کاذب نیست). تو صفحۀ فارسی این سایت (در مورد شهود)، یه توضیح کوچیکی هم در مورد علم حضوری داده و ممکنه این تصور پیش بیاد که شهودی که اینجا توضیح داده شده، همون علم حضوری از نظر فیلسوفای اسلامیه. چنین تصوری غلطه. نکتۀ دوم اینکه شهودی که اینجا مدنظره، هیچ ارتباطی با کشف و شهود عرفا نداره. 71 درصد افراد با استفاده از کشف و شهود عرفانی، گزینۀ اول رو توی نظرسنجی صادق کاذب انتخاب نکردن؛ شهودی که اینجا مدنظره، با کشف و شهود عرفا متفاوته. چه بسا بسیاری از چیزهایی که عرفا با کشف و شهود بهش برسن، فیلسوفای انگلیسی-آمریکایی (حتی خداباور) اونا رو قبول نکنن، فقط و فقط به این دلیل که «با شهود این فیلسوفا ناسازگاره».
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
@philosophycafe
Telegram
صادق کاذب
نظرم را عوض کنم یا نه؟
@sadeghekazeb
@sadeghekazeb
Forwarded from صادق کاذب
🔸در باب تمایز «شهود» و «شواهد» و تعمق در باب جایگاه «شهود» در گذشته و حال و آینده
بخش اول
علی لطف کرده و حرف من در باب «شهود» را نقد کرده. خوشوقتم که آن حرفها «نقد» شده. اگر قرار باشد اتفاق خوبی برای تفکر ما بیفتد از دل همین گفتگوها خواهد افتاد نه از دل دانشگاه (که هایش غیرملفوظ است). سنت فلسفی یا فکری چیزی نیست که از آسمان نازل شود یا کسی در زیرزمین خانه و خلوت خویش آن را بسازد. از دل همین گفتگوهاست که چیزهای خوب و مفید متولد میشود.
و اما بعد...
🔺علی تذکر داده که حرف من حاوی «سادهاندیشی» است فلذا تصویری غلط از «شهود» و «جهان مدرن» ارائه میدهد. به نظر او اولاً چنین نبوده که قدما (پیشامدرنها) فقط به شهودشان دلخوش بوده باشند، بلکه آنها نیز شهود را با شواهد میسنجیدهاند. یعنی قائلان زمینمرکزی برای نظر خودشان «پشتوانۀ تجربی» داشتند و چنین نبوده که ناگهان در دوران مدرن بفهمند «ای دل غافل! شهود ما یک عمر خراب بوده و نمیدانستیم. واحسرتا! چرا شهودم را با شواهد نسنجیده بودم!» به نظر علی، قدما هم به عقل و تجربه وقعی مینهادند و چنین نبوده که فقط به شهود متکی باشند. ثانیاً، اگر فلسفۀ انگلوساکسون امروز را در نظر بگیریم میبینیم نه تنها نقش «شهود» کم نشده که بیشتر هم شده! علی حرفش را چنین خلاصه میکند «ای کاش صادق کاذب اینطور مینوشت که "در دورۀ مدرن، انسانها شهودهایشان را کنار نگذاشتند یا شهودهایشان را ناموثق ندانستند، بلکه شهودهای خود را عوض کردند". انسان تو همۀ دورههای تاریخی غرق در شهوده.»
🔺حرف علی تا حد خوبی روشن و واضح و «ساده» است. سادگی از صفات بارز نظریههای خوب علمی است. سادهنویسی و سادهاندیشی نه تنها مذموم نیست بلکه ممدوح است. صدالبته خطر هم دارد. وقتی آدم ساده بنویسد، طوری که همه بفهمند، احتمال اینکه دیگران بتوانند به او گیر بدهند زیاد میشود. از طرف دیگر، اگر آدم ساده بنویسد ممکن است به «سادهاندیشی» متهم شود. برای جبران کاستیها، و برای پرهیز از سادهاندیشی در مورد سادهاندیشی، من چند نکته را تدقیق میکنم:
🔺منظور از شهود چیست؟ هر کس ممکن است شهود متفاوتی در باب چیستی «شهود» داشته باشد. اما فارغ از شهود عمومی در باب چیستی «شهود»، آنچه امروزه در متون فلسفی و بعضاً علمی با عنوان «اینتویشن» مطرح است بیشتر به حالتی گفته میشود که آدم انگار «بیواسطه» چیزی را مییابد بدون اینکه خودش را درگیر فرایندی استدلالی کرده باشد. مثلاً من رنگ آبی آسمان را «بیواسطه» میبینم بدون اینکه خودم را درگیر این کنم که «رنگ آسمان ناشی از شکست نور در جو زمین است و ویژگیهای خاص گیرندههای نور در چشم انسان. چیزی که من میبینم یک موج الکترومغناطیس است با فرکانس فلان هرتز. چیزی به مثابۀ رنگ آبی آسمانی اصلاً در جهان وجود ندارد. این رنگ آبی که من میبینم توهمی است که ذهنم برای من ساخته...» ممکن (و گاهی البته غیرممکن) است که در تأملی خودآگاهانه برگردم و «شهود» خودم را تجزیه تحلیل کنم. اما در وهلۀ اول انگار جهان خودش را بر من تحمیل میکند. صدالبته من میتوانم شهود خویش را «تربیت» کنم. یک رادیولوژیست شهودش را طوری تربیت کرده که پای شکسته را در عکس «بیواسطه» میبیند، بدون اینکه درگیر یک فرایند پیچیدۀ «آگاهانه» شود (برای بحث حاضر بد نیست اینطور قرار کنیم که: «شهود» یعنی یافتن چیزی بیواسطه و ناخودآگاه که ممکن است بعداً برای آن «شواهدی» جور کنیم اعم از تجربی یا عقلی بهصورت خودآگاه).
🔺شهود ما درمورد ثبات زمین: سوال دربارۀ اینکه قدما برای نظریۀ «زمینمرکزی» چه شهود یا شواهدی داشتند در جای خود سوال خوبی است. اما دخلی به شهود امروز ما ندارد. همین الان (همین الان الان الان!) اگر از ما بپرسند «به نظرت زمین ثابت است یا حرکت میکند؟» احتمالاً اکثر ما میگوییم «به نظرم ثابت است» (صدالبته به یمن آموزش مدرن، شهود ما طوری تربیت شده که ممکن است ناخودآگاه بگوییم «به نظرم متحرک است»). ثبات زمین همانقدر شهودی است که رنگ آبی آسمان. برای درک این نکته که «شهود ما زر مفت زیاد میزند» لازم نیست به ساحت مقدس قدما جسارت کنیم. کافیست «دیده فرو بریم به گریبان خویش».
🔺آیا قدما حالیشان نبود که «شهود» با «شواهد» فرق دارد؟ بله حالیشان بود. از خیلیهای ما هم بهتر حالیشان بود. فلسفۀ یونان با همین تمایز متولد میشود: تمایز ظاهر و باطن، بود و نمود، محسوس و معقول... وقتی پارمنیدس میگوید تغییر و حرکت ناممکن است، شهود حسی خویش را پیش پای شواهد عقلی ذبح میکند. (البته این کار مخصوص یونان نیست و در همۀ سنتها بوده. کما اینکه «شهود عرفانی» با تسامح مساوی است با ذبح «شهود حسی» که میگوید جهان پر است از چیزهای متکثر و متعدد در پای «شهود قلبی» که با ریاضیت و سلوک تربیت شده و میگوید: لیس فی الدّار غیره دیّار).
...ادامه دارد...👇
@sadeghekazeb
بخش اول
علی لطف کرده و حرف من در باب «شهود» را نقد کرده. خوشوقتم که آن حرفها «نقد» شده. اگر قرار باشد اتفاق خوبی برای تفکر ما بیفتد از دل همین گفتگوها خواهد افتاد نه از دل دانشگاه (که هایش غیرملفوظ است). سنت فلسفی یا فکری چیزی نیست که از آسمان نازل شود یا کسی در زیرزمین خانه و خلوت خویش آن را بسازد. از دل همین گفتگوهاست که چیزهای خوب و مفید متولد میشود.
و اما بعد...
🔺علی تذکر داده که حرف من حاوی «سادهاندیشی» است فلذا تصویری غلط از «شهود» و «جهان مدرن» ارائه میدهد. به نظر او اولاً چنین نبوده که قدما (پیشامدرنها) فقط به شهودشان دلخوش بوده باشند، بلکه آنها نیز شهود را با شواهد میسنجیدهاند. یعنی قائلان زمینمرکزی برای نظر خودشان «پشتوانۀ تجربی» داشتند و چنین نبوده که ناگهان در دوران مدرن بفهمند «ای دل غافل! شهود ما یک عمر خراب بوده و نمیدانستیم. واحسرتا! چرا شهودم را با شواهد نسنجیده بودم!» به نظر علی، قدما هم به عقل و تجربه وقعی مینهادند و چنین نبوده که فقط به شهود متکی باشند. ثانیاً، اگر فلسفۀ انگلوساکسون امروز را در نظر بگیریم میبینیم نه تنها نقش «شهود» کم نشده که بیشتر هم شده! علی حرفش را چنین خلاصه میکند «ای کاش صادق کاذب اینطور مینوشت که "در دورۀ مدرن، انسانها شهودهایشان را کنار نگذاشتند یا شهودهایشان را ناموثق ندانستند، بلکه شهودهای خود را عوض کردند". انسان تو همۀ دورههای تاریخی غرق در شهوده.»
🔺حرف علی تا حد خوبی روشن و واضح و «ساده» است. سادگی از صفات بارز نظریههای خوب علمی است. سادهنویسی و سادهاندیشی نه تنها مذموم نیست بلکه ممدوح است. صدالبته خطر هم دارد. وقتی آدم ساده بنویسد، طوری که همه بفهمند، احتمال اینکه دیگران بتوانند به او گیر بدهند زیاد میشود. از طرف دیگر، اگر آدم ساده بنویسد ممکن است به «سادهاندیشی» متهم شود. برای جبران کاستیها، و برای پرهیز از سادهاندیشی در مورد سادهاندیشی، من چند نکته را تدقیق میکنم:
🔺منظور از شهود چیست؟ هر کس ممکن است شهود متفاوتی در باب چیستی «شهود» داشته باشد. اما فارغ از شهود عمومی در باب چیستی «شهود»، آنچه امروزه در متون فلسفی و بعضاً علمی با عنوان «اینتویشن» مطرح است بیشتر به حالتی گفته میشود که آدم انگار «بیواسطه» چیزی را مییابد بدون اینکه خودش را درگیر فرایندی استدلالی کرده باشد. مثلاً من رنگ آبی آسمان را «بیواسطه» میبینم بدون اینکه خودم را درگیر این کنم که «رنگ آسمان ناشی از شکست نور در جو زمین است و ویژگیهای خاص گیرندههای نور در چشم انسان. چیزی که من میبینم یک موج الکترومغناطیس است با فرکانس فلان هرتز. چیزی به مثابۀ رنگ آبی آسمانی اصلاً در جهان وجود ندارد. این رنگ آبی که من میبینم توهمی است که ذهنم برای من ساخته...» ممکن (و گاهی البته غیرممکن) است که در تأملی خودآگاهانه برگردم و «شهود» خودم را تجزیه تحلیل کنم. اما در وهلۀ اول انگار جهان خودش را بر من تحمیل میکند. صدالبته من میتوانم شهود خویش را «تربیت» کنم. یک رادیولوژیست شهودش را طوری تربیت کرده که پای شکسته را در عکس «بیواسطه» میبیند، بدون اینکه درگیر یک فرایند پیچیدۀ «آگاهانه» شود (برای بحث حاضر بد نیست اینطور قرار کنیم که: «شهود» یعنی یافتن چیزی بیواسطه و ناخودآگاه که ممکن است بعداً برای آن «شواهدی» جور کنیم اعم از تجربی یا عقلی بهصورت خودآگاه).
🔺شهود ما درمورد ثبات زمین: سوال دربارۀ اینکه قدما برای نظریۀ «زمینمرکزی» چه شهود یا شواهدی داشتند در جای خود سوال خوبی است. اما دخلی به شهود امروز ما ندارد. همین الان (همین الان الان الان!) اگر از ما بپرسند «به نظرت زمین ثابت است یا حرکت میکند؟» احتمالاً اکثر ما میگوییم «به نظرم ثابت است» (صدالبته به یمن آموزش مدرن، شهود ما طوری تربیت شده که ممکن است ناخودآگاه بگوییم «به نظرم متحرک است»). ثبات زمین همانقدر شهودی است که رنگ آبی آسمان. برای درک این نکته که «شهود ما زر مفت زیاد میزند» لازم نیست به ساحت مقدس قدما جسارت کنیم. کافیست «دیده فرو بریم به گریبان خویش».
🔺آیا قدما حالیشان نبود که «شهود» با «شواهد» فرق دارد؟ بله حالیشان بود. از خیلیهای ما هم بهتر حالیشان بود. فلسفۀ یونان با همین تمایز متولد میشود: تمایز ظاهر و باطن، بود و نمود، محسوس و معقول... وقتی پارمنیدس میگوید تغییر و حرکت ناممکن است، شهود حسی خویش را پیش پای شواهد عقلی ذبح میکند. (البته این کار مخصوص یونان نیست و در همۀ سنتها بوده. کما اینکه «شهود عرفانی» با تسامح مساوی است با ذبح «شهود حسی» که میگوید جهان پر است از چیزهای متکثر و متعدد در پای «شهود قلبی» که با ریاضیت و سلوک تربیت شده و میگوید: لیس فی الدّار غیره دیّار).
...ادامه دارد...👇
@sadeghekazeb
Forwarded from صادق کاذب
🔸در باب تمایز «شهود» و «شواهد» و تعمق در باب جایگاه «شهود» در گذشته و حال و آینده
بخش دوم
🔺اگر قدما هم حالیشان بود که «شهود» لزوماً حرف اول و آخر را نمیزند و شهود لزوماً «منبع موثقی» نیست، پس چه چیزی جهان مدرن را متمایز میکند از پیشامدرن؟ به نظر من فهم این نکته، که در خیلی از جاها شهود با شواهد در تضاد است، در گذشته هم بوده اما در دنیای مدرن «همهگیر» شده است (مثل کرونا). یعنی عدۀ بیشتری از ما به چنین فهمی رسیدهایم. البته نه به این دلیل که باهوشتریم بلکه به علت وفور فرصتهای بیشتر برای فهم این نکته (فهم ما مولود شرایط ماست نه مولود نبوغ ما). «عدم ثبات زمین» امروز برای ما «شهودی» شده است، اما همین چند قرن پیش گالیله ممکن بود سرش را به خاطر این ادعا بر باد دهد.
🔺اگر اینطور است پس تاکید فراوان فلاسفۀ انگلیسیزبان (در سنت تحلیلی) را کجای دلمان بگذاریم؟ به نظرم باید مواظب باشیم در دام «این همه جمعیت فقط سیزده درصده؟» نیفتیم. فلاسفه کلاً جماعتی هستند در حاشیۀ تاریخ اما گمان دارند تاریخ روی انگشت آنها میچرخد. من و تو ممکن است کتابی هشتصد صفحهای در باب هگل بخوانیم و توهم برمان دارد که «هگل است که دنیا را میچرخاند». اشتغال بیش از حد به فلسفه ممکن است این حس (حس شهودی!) را به آدم بدهد که فلسفه خیلی چیز مهمی است یا فلاسفه خیلی آدمهای مهم و تاثیرگذاری هستند. به نظر من چنین نیست. مارکس صد و اندی سال پیش این نکته را فهمید و از خر فلسفه پایین آمد. اما برخی از فلاسفه (بهویژه تحلیلیها) به خر فلسفه چسبیدهاند و پایین هم نمیآیند. هر چه بهشان بگویی «بابا این خر شما لنگ است. بیا سوار قطار علم شو» گوششان بدهکار نیست. این جماعت هنوز امیدوارند با «شهود» خویش لااقل برخی از حقایق عالم را کشف کنند. آزمایش «اتاق چینی» و «اتاق ماری» از مشهورترین بامبولهای این جماعت است برای تبلیغ شهودهایشان. (البته اوضاع اینقدر دراماتیک نیست. من هم دارم تبلیغ شهود خودم رو میکنم در نهایت.)
🔺در سالهای اخیر جنبشی از جانب فلاسفۀ جوان راه افتاده با نام «اکسپریمنتال فیلاسوفی». در ایران گاهی «فلسفۀ تجربی» ترجمه میکنند که خیلی غلطانداز است. آدم یاد دعوای تجربهگراها و عقلگراها میافتد. اما ربط چندانی به آن دعوا ندارد. اینها میخواهند «آزمایش» را وارد استراتژیکترین و آخرین سنگر فلاسفه، یعنی «شهود»، کنند. این گروه از فیلسوفهای جوان قصد دارند این جماعت خرسوار را (که به «آرم چر فیلاسوفی» اشتغال دارند) همراه با خرهایشان بیاورند سوار قطار علم کنند و به تیغ جراحی بسپارند. چطوری؟ با انجام آزمایش روی «شهود» آدمها و نشان دادن اینکه «شهود آدمها کلاً زر مفت زیاد میزند».
▫️نقد علی باعث شد من دقیقتر به این نظرسنجی بازیگوشانه و تحلیل بعدش بیندیشم. خیلی نکته مغفول مانده در این بحث هنوز. اما تمرین خوبیست. امیدوارم این بحثها شهود ما در باب «شهود» را پرورش دهد. فیلسوف واقعی کسی است که همیشه آماده است تا شهود خویش را از بیخ خراب کند و دوباره بسازد. حتی شهود خویش در باب شهود را. حتی شهود خویش در باب شهود خویش در باب شهود خویش را... آماده است تا رخت و لباس خویش را نو کند... نه اینکه در زیرزمین خانه روی مبل لم بدهد و با اتکا بر «شهود» خویش برای عالم و آدم فلسفه ببافد.
@sadeghekazeb
بخش دوم
🔺اگر قدما هم حالیشان بود که «شهود» لزوماً حرف اول و آخر را نمیزند و شهود لزوماً «منبع موثقی» نیست، پس چه چیزی جهان مدرن را متمایز میکند از پیشامدرن؟ به نظر من فهم این نکته، که در خیلی از جاها شهود با شواهد در تضاد است، در گذشته هم بوده اما در دنیای مدرن «همهگیر» شده است (مثل کرونا). یعنی عدۀ بیشتری از ما به چنین فهمی رسیدهایم. البته نه به این دلیل که باهوشتریم بلکه به علت وفور فرصتهای بیشتر برای فهم این نکته (فهم ما مولود شرایط ماست نه مولود نبوغ ما). «عدم ثبات زمین» امروز برای ما «شهودی» شده است، اما همین چند قرن پیش گالیله ممکن بود سرش را به خاطر این ادعا بر باد دهد.
🔺اگر اینطور است پس تاکید فراوان فلاسفۀ انگلیسیزبان (در سنت تحلیلی) را کجای دلمان بگذاریم؟ به نظرم باید مواظب باشیم در دام «این همه جمعیت فقط سیزده درصده؟» نیفتیم. فلاسفه کلاً جماعتی هستند در حاشیۀ تاریخ اما گمان دارند تاریخ روی انگشت آنها میچرخد. من و تو ممکن است کتابی هشتصد صفحهای در باب هگل بخوانیم و توهم برمان دارد که «هگل است که دنیا را میچرخاند». اشتغال بیش از حد به فلسفه ممکن است این حس (حس شهودی!) را به آدم بدهد که فلسفه خیلی چیز مهمی است یا فلاسفه خیلی آدمهای مهم و تاثیرگذاری هستند. به نظر من چنین نیست. مارکس صد و اندی سال پیش این نکته را فهمید و از خر فلسفه پایین آمد. اما برخی از فلاسفه (بهویژه تحلیلیها) به خر فلسفه چسبیدهاند و پایین هم نمیآیند. هر چه بهشان بگویی «بابا این خر شما لنگ است. بیا سوار قطار علم شو» گوششان بدهکار نیست. این جماعت هنوز امیدوارند با «شهود» خویش لااقل برخی از حقایق عالم را کشف کنند. آزمایش «اتاق چینی» و «اتاق ماری» از مشهورترین بامبولهای این جماعت است برای تبلیغ شهودهایشان. (البته اوضاع اینقدر دراماتیک نیست. من هم دارم تبلیغ شهود خودم رو میکنم در نهایت.)
🔺در سالهای اخیر جنبشی از جانب فلاسفۀ جوان راه افتاده با نام «اکسپریمنتال فیلاسوفی». در ایران گاهی «فلسفۀ تجربی» ترجمه میکنند که خیلی غلطانداز است. آدم یاد دعوای تجربهگراها و عقلگراها میافتد. اما ربط چندانی به آن دعوا ندارد. اینها میخواهند «آزمایش» را وارد استراتژیکترین و آخرین سنگر فلاسفه، یعنی «شهود»، کنند. این گروه از فیلسوفهای جوان قصد دارند این جماعت خرسوار را (که به «آرم چر فیلاسوفی» اشتغال دارند) همراه با خرهایشان بیاورند سوار قطار علم کنند و به تیغ جراحی بسپارند. چطوری؟ با انجام آزمایش روی «شهود» آدمها و نشان دادن اینکه «شهود آدمها کلاً زر مفت زیاد میزند».
▫️نقد علی باعث شد من دقیقتر به این نظرسنجی بازیگوشانه و تحلیل بعدش بیندیشم. خیلی نکته مغفول مانده در این بحث هنوز. اما تمرین خوبیست. امیدوارم این بحثها شهود ما در باب «شهود» را پرورش دهد. فیلسوف واقعی کسی است که همیشه آماده است تا شهود خویش را از بیخ خراب کند و دوباره بسازد. حتی شهود خویش در باب شهود را. حتی شهود خویش در باب شهود خویش در باب شهود خویش را... آماده است تا رخت و لباس خویش را نو کند... نه اینکه در زیرزمین خانه روی مبل لم بدهد و با اتکا بر «شهود» خویش برای عالم و آدم فلسفه ببافد.
@sadeghekazeb
Audio
#حلقه_متنخوانی #صوت
📚 کتاب ساختار انقلابهای علمی
✒️ اثر تامس کوهن
👤 با حضور علیرضا شفاه(دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
#جلسه_چهارم
———————
🆔: @philsharif
📚 کتاب ساختار انقلابهای علمی
✒️ اثر تامس کوهن
👤 با حضور علیرضا شفاه(دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
#جلسه_چهارم
———————
🆔: @philsharif
#مقاله #خبر
🔰 مقالهی دکتر علیرضا کاظمی(دانشآموختهی دکتری گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف) با عنوان Commitment, Norm-Governedness and” Guidance” در مجلهی Acta Analytica به چاپ رسید.
————————
🆔: @philsharif
🔰 مقالهی دکتر علیرضا کاظمی(دانشآموختهی دکتری گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف) با عنوان Commitment, Norm-Governedness and” Guidance” در مجلهی Acta Analytica به چاپ رسید.
————————
🆔: @philsharif
#کتاب #خبر
🔰 کتاب دکتر آرش اباذری(عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف) با عنوان “Hegel's Ontology of Power” در انتشارات دانشگاه کمبریج به چاپ رسید.
✅ جهت مشاهدهی کتاب در سایت انتشارات دانشگاه کمبریج، به لینک زیر مراجعه بفرمایید:
📎 https://www.cambridge.org/core/books/hegels-ontology-of-power/723349DD581CF8FDA264F3BA2B3243BF#
—————————
🆔: @philsharif
🔰 کتاب دکتر آرش اباذری(عضو هیئت علمی گروه فلسفه علم دانشگاه صنعتی شریف) با عنوان “Hegel's Ontology of Power” در انتشارات دانشگاه کمبریج به چاپ رسید.
✅ جهت مشاهدهی کتاب در سایت انتشارات دانشگاه کمبریج، به لینک زیر مراجعه بفرمایید:
📎 https://www.cambridge.org/core/books/hegels-ontology-of-power/723349DD581CF8FDA264F3BA2B3243BF#
—————————
🆔: @philsharif
Cambridge Core
Hegel's Ontology of Power
Cambridge Core - Nineteenth-Century Philosophy - Hegel's Ontology of Power
✅ جلسه دفاعیه دکترای آقای جواد درویش
📚 موضوع پایاننامه: فاعلیت الهی در طبیعت
🔰 نمرهی پایاننامه: عالی
📅 دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۹
❇️ برای آقای جواد درویش، آرزوی موفقیت روزافزون داریم.
———————
🆔: @philsharif
📚 موضوع پایاننامه: فاعلیت الهی در طبیعت
🔰 نمرهی پایاننامه: عالی
📅 دوشنبه ۲ تیر ۱۳۹۹
❇️ برای آقای جواد درویش، آرزوی موفقیت روزافزون داریم.
———————
🆔: @philsharif
#دفاع_ارشد
✅ عنوان: آیا تحقیقات عصب شناختی از آسیب های رسانه های اجتماعی حمایت می کند؟
👤 ارائه دهنده: سمیه رسولی
👤 استاد راهنما: دکتر سید حسن حسینی
زمان: پنجشنبه 99/4/5
مکان: سامانه vclass دانشگاه شریف
———————
🆔: @philsharif
✅ عنوان: آیا تحقیقات عصب شناختی از آسیب های رسانه های اجتماعی حمایت می کند؟
👤 ارائه دهنده: سمیه رسولی
👤 استاد راهنما: دکتر سید حسن حسینی
زمان: پنجشنبه 99/4/5
مکان: سامانه vclass دانشگاه شریف
———————
🆔: @philsharif
Audio
#حلقه_متنخوانی #صوت
📚 کتاب ساختار انقلابهای علمی
✒️ اثر تامس کوهن
👤 با حضور علیرضا شفاه(دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
#جلسه_پنجم
———————
🆔: @philsharif
📚 کتاب ساختار انقلابهای علمی
✒️ اثر تامس کوهن
👤 با حضور علیرضا شفاه(دانشجوی دکتری فلسفه علم و فناوری؛ پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی)
#جلسه_پنجم
———————
🆔: @philsharif
Forwarded from . (سید مسعود حسینی)
رایِ هگل در بابِ منزلت فلسفه
(ترجمهی بندِ ۶۷ از کتابِ پدیدارشناسیِ روح)
تکبرِ واهیِ غیرِتعقلمآبانه در بابِ حقایقِ محرز درست به اندازهی رویکرد تعقلمآبانه مانعي برای تحصیلِ فلسفه است؛ صاحبِ چنین حقایقي لازم نمیداند به آنها بازگردد، بلکه آنها را در بنیاد مینهد و باور دارد که میتواند آنها را اظهار کند و نیز از طریقِ آنها حکم و چون و چرا کند. از این منظر، بهویژه لازم است از فلسفهورزی دوباره مشغلهاي جدی ساخته و پرداخته شود. باورِ رایج دربارهی همهی علوم، هنرها، مهارتها، و فنون این است که برای تصاحب کردنِ آنها تلاشي چشمگیر در فراگیری و تمرین لازم است. در مقابل، اکنون به نظر میرسد پیشداوریِ غالب دربارهی فلسفه این است که اگرچه دلیل نمیشود هر آن که چشم و دست دارد و چرم و کارافزار در اختیارش قرار میگیرد بتواند کفش بسازد، ولی همگان بیواسطه میدانند که چگونه فلسفه بورزند و فلسفه را ارزیابی و قضاوت کنند، زیرا از قرارِ معلوم معیارِ این کار را در عقلِ طبیعی یا فطریِ خویش در اختیار دارند ـــ تو گویی معیارِ ساختنِ کفش را در پای خویش ندارند. ـــ چنین مینماید که در اختیار داشتنِ فلسفه دقیقاً عبارت است از فقدانِ دانستهها و تحصیلات، و به نظر میرسد فلسفه در جایي متوقف میشود که آن دانستهها و تحصیلات آغاز میگردند. فلسفه بهطورِ شایع دانشي صوری و تهی از محتوا تلقی میشود، ولی این دیدگاه فاقدِ این بینش است که آن چیزي هم که از حیثِ محتوا در یک دانسته یا یک علم حقیقت نامیده میشود تنها زماني میتواند شایستهی این نام باشد که بهوسیلهی فلسفه ایجاد شود؛ حقیقت این است که علومِ دیگر هر قدر هم که بخواهند با تعقلمآبی و بدونِ فلسفه دست به تلاش بزنند، در غیابِ فلسفه نمیتوانند در خودشان زندگی، روح و حقیقت داشته باشند.
ترجمهی سید مسعود حسینی و محمدمهدی اردبیلی، نشر نی، در دست انتشار.
@Philosophicalhalt
@MorgenHimmel
(ترجمهی بندِ ۶۷ از کتابِ پدیدارشناسیِ روح)
تکبرِ واهیِ غیرِتعقلمآبانه در بابِ حقایقِ محرز درست به اندازهی رویکرد تعقلمآبانه مانعي برای تحصیلِ فلسفه است؛ صاحبِ چنین حقایقي لازم نمیداند به آنها بازگردد، بلکه آنها را در بنیاد مینهد و باور دارد که میتواند آنها را اظهار کند و نیز از طریقِ آنها حکم و چون و چرا کند. از این منظر، بهویژه لازم است از فلسفهورزی دوباره مشغلهاي جدی ساخته و پرداخته شود. باورِ رایج دربارهی همهی علوم، هنرها، مهارتها، و فنون این است که برای تصاحب کردنِ آنها تلاشي چشمگیر در فراگیری و تمرین لازم است. در مقابل، اکنون به نظر میرسد پیشداوریِ غالب دربارهی فلسفه این است که اگرچه دلیل نمیشود هر آن که چشم و دست دارد و چرم و کارافزار در اختیارش قرار میگیرد بتواند کفش بسازد، ولی همگان بیواسطه میدانند که چگونه فلسفه بورزند و فلسفه را ارزیابی و قضاوت کنند، زیرا از قرارِ معلوم معیارِ این کار را در عقلِ طبیعی یا فطریِ خویش در اختیار دارند ـــ تو گویی معیارِ ساختنِ کفش را در پای خویش ندارند. ـــ چنین مینماید که در اختیار داشتنِ فلسفه دقیقاً عبارت است از فقدانِ دانستهها و تحصیلات، و به نظر میرسد فلسفه در جایي متوقف میشود که آن دانستهها و تحصیلات آغاز میگردند. فلسفه بهطورِ شایع دانشي صوری و تهی از محتوا تلقی میشود، ولی این دیدگاه فاقدِ این بینش است که آن چیزي هم که از حیثِ محتوا در یک دانسته یا یک علم حقیقت نامیده میشود تنها زماني میتواند شایستهی این نام باشد که بهوسیلهی فلسفه ایجاد شود؛ حقیقت این است که علومِ دیگر هر قدر هم که بخواهند با تعقلمآبی و بدونِ فلسفه دست به تلاش بزنند، در غیابِ فلسفه نمیتوانند در خودشان زندگی، روح و حقیقت داشته باشند.
ترجمهی سید مسعود حسینی و محمدمهدی اردبیلی، نشر نی، در دست انتشار.
@Philosophicalhalt
@MorgenHimmel
#معرفی_مقاله
🖋 بهزاد خداقلیزاده(دانشجوی ارشد فلسفهی علم)
🔹 همهی ما قبول داریم که یک حاکمیت استبدادی نمیتواند یک جامعهی زیستپذیر را برای شهروندان خود بسازد. در چنین جامعهای وظایفی که شهروندان نسبت به حاکمیت دارند، مانند پرداخت مالیات و شرکت در جنگها، از جانب خودشان تعیین نشده است و عمل به چنین وظایفی نیز از روی اجبار است. چنین زیستناپذیریای ناشی از آن است که اعضای جامعه، کنشهای خود را از جانب خودشان نمیبینند و حاکمیت را به مثابهی یک "دیگری" میبینند. بنابراین به نظر میرسد که اگر اجبار در جامعهای برآمده از یک حاکمیت استبدادی باعث زیستناپذیری آن میشود، آنگاه آزادیای که در برابر این نوع اجبار مستبدانه قرار میگیرد، از شرایط مهم برای تحقق جامعهای زیستپذیر خواهد بود.
🔸 چارلز تیلور در مقالهی "قصدهای متقابل: نزاع لیبرال-جامعهگرا" به دنبال آن است که شرط زیستپذیری را در جامعهای که نظریهی لیبرالیسم فراروندی(Procedural Liberalism) آن را میسازد، بررسی کند. او با در نظر گرفتن تمایز میان مسائل هستیشناختی و مسائل اخلاقی یک نظریهی اجتماعی، توجه ما را به سوی کمبودهای هستیشناختی این نوع از لیبرالیسم جلب میکند. به نظر او برای آنکه آزادی متناظر با یک جامعهی زیستپذیر محقق شود، باید بیگانگی جامعه با امر سیاسی از بین برود و کنشهای آنها در فضای سیاسی معنادار و تاثیرگذار باشد. تیلور استدلال میکند که بدین منظور نمیتوان صرفاً به ارزشهای صرفاً همگرای شهروندان تکیه کرد؛ بلکه به نظر او باید به تمایز پسادکارتی "برای من-برای تو" و "برای ما" توجه کرد و بدینترتیب نتیجه میگیرد که باید ارزشهای مشترک میان شهروندان را در سطح هستیشناسی به رسمیت شناخت. او با بررسی موضوع واترگیت در ایالات متحده، این موضوع را مورد توجه قرار میدهد که هم پویایی جامعهی مدرن و هم پایداری جامعهی مدرن به خاطر وجود چنین ارزشهای مشترکی میان شهروندان است.
❗️ جهت مشاهدهی این مقاله به لینک زیر مراجعه کنید:
📎 https://hup.degruyter.com/view/book/9780674864443/10.4159/harvard.9780674864443.c13.xml
————————
🆔: @philsharif
🖋 بهزاد خداقلیزاده(دانشجوی ارشد فلسفهی علم)
🔹 همهی ما قبول داریم که یک حاکمیت استبدادی نمیتواند یک جامعهی زیستپذیر را برای شهروندان خود بسازد. در چنین جامعهای وظایفی که شهروندان نسبت به حاکمیت دارند، مانند پرداخت مالیات و شرکت در جنگها، از جانب خودشان تعیین نشده است و عمل به چنین وظایفی نیز از روی اجبار است. چنین زیستناپذیریای ناشی از آن است که اعضای جامعه، کنشهای خود را از جانب خودشان نمیبینند و حاکمیت را به مثابهی یک "دیگری" میبینند. بنابراین به نظر میرسد که اگر اجبار در جامعهای برآمده از یک حاکمیت استبدادی باعث زیستناپذیری آن میشود، آنگاه آزادیای که در برابر این نوع اجبار مستبدانه قرار میگیرد، از شرایط مهم برای تحقق جامعهای زیستپذیر خواهد بود.
🔸 چارلز تیلور در مقالهی "قصدهای متقابل: نزاع لیبرال-جامعهگرا" به دنبال آن است که شرط زیستپذیری را در جامعهای که نظریهی لیبرالیسم فراروندی(Procedural Liberalism) آن را میسازد، بررسی کند. او با در نظر گرفتن تمایز میان مسائل هستیشناختی و مسائل اخلاقی یک نظریهی اجتماعی، توجه ما را به سوی کمبودهای هستیشناختی این نوع از لیبرالیسم جلب میکند. به نظر او برای آنکه آزادی متناظر با یک جامعهی زیستپذیر محقق شود، باید بیگانگی جامعه با امر سیاسی از بین برود و کنشهای آنها در فضای سیاسی معنادار و تاثیرگذار باشد. تیلور استدلال میکند که بدین منظور نمیتوان صرفاً به ارزشهای صرفاً همگرای شهروندان تکیه کرد؛ بلکه به نظر او باید به تمایز پسادکارتی "برای من-برای تو" و "برای ما" توجه کرد و بدینترتیب نتیجه میگیرد که باید ارزشهای مشترک میان شهروندان را در سطح هستیشناسی به رسمیت شناخت. او با بررسی موضوع واترگیت در ایالات متحده، این موضوع را مورد توجه قرار میدهد که هم پویایی جامعهی مدرن و هم پایداری جامعهی مدرن به خاطر وجود چنین ارزشهای مشترکی میان شهروندان است.
❗️ جهت مشاهدهی این مقاله به لینک زیر مراجعه کنید:
📎 https://hup.degruyter.com/view/book/9780674864443/10.4159/harvard.9780674864443.c13.xml
————————
🆔: @philsharif
De Gruyter
NINE. Cross-Purposes: The Liberal-Communitarian Debate
NINE. Cross-Purposes: The Liberal-Communitarian Debate was published in Liberalism and the Moral Life on page 159.
#یادداشت
🖋 علی سلطانزاده(دانشجوی دکتری فلسفه علم)
🗯 یکی از مفاهیمی که توی بعضی از نوشتهها و سخنرانیهای امروزی زیاد ازش استفاده میشه، مفهوم «شبهعلم» عه. من تعریف سرراست و دقیق و مشخصی از شبهعلم بلد نیستم. اما اجمالاً میشه شبهعلم رو اینطور تعریف کرد: «آنچه که ظاهر علمی دارد، اما در واقع علمی نیست» (منظور از علم، اون چیزیه که فرنگیا بهش میگن science). همونطوری که از این تعریف مشخصه، تعریف شبهعلم وابسته به تعریف علمه. در نتیجه باید بپرسیم «علم چیست؟». من معتقدم هیچکدوم از تعریفهای تحلیلی و منطقی و روششناختی که از علم میشه (مثلاً علم یعنی «مواجهۀ انتقادی با گزارههای ابطالپذیر» یا علم یعنی «ساختن نظریه بر اساس مشاهدات»)، با تاریخ علم سازگار نیست و مثالهای نقض زیادی رو میشه از رفتار دانشمندا در طول تاریخ علم پیدا کرد که با چنین تعریفهایی سازگار نیست.
🗯 تنها توضیحی که من میتونم در مورد علم بدم، اینه که علم یعنی «اون چیزی که جامعۀ علمی، اون رو به عنوان علم به رسمیت میشناسه». به تبع این توضیح، شبهعلم رو هم اینطور توضیح میدم: «اون نظریات و عقایدی رو که طرفدارانش ادعا میکنن جامعۀ علمی اونو به رسمیت شناخته، اما در واقع جامعۀ علمی اونو به رسمیت نشناخته». نظریۀ تکامل داروینی، امروزه یه نظریۀ علمیه؛ چون جامعۀ علمی به طور عمومی این نظریه رو به عنوان علم در نظر میگیره. اما «کفبینی» یا «طالعبینی» مورد پذیرش جامعۀ علمی نیست. اگه کسی بیاد از طالعبینی دفاع کنه و اینطور تبلیغات «نکنه» که "طالعبینی مورد پذیرش جامعۀ علمی است"؛ من به چنین چیزی شبهعلم نمیگم.
🗯 به نظر من، عقاید و مکاتب و نظریات، به خودیِخود شبهعلم نیستن؛ بلکه با توجه به تبلیغات و دفاعی که طرفداران اون عقاید و ... از اونها میکنن، میشه گفت که اینها شبهعلم هستن یا نه. اگه کسی بیاد و ادعا کنه "قبل از خواب، 20 صلوات بفرستین تا موقع خواب، خون تو رگهای شما به خوبی جریان داشته باشه"، و همچنین ادعا کنه که جامعۀ علمی هم به چنین چیزی معتقده، این شبهعلمه. «صرفاً» به این دلیل که داره به وسیلۀ فریب، چیزی رو به جامعۀ علمی نسبت میده که واقعاً جامعۀ علمی امروز، چنین چیزی رو قبول نداره. اگه ادعای این رو نداشته باشن که جامعۀ علمی این رو قبول داره، من بهش شبهعلم نمیگم.
اما چرا من دارم دعوت میکنم که «شبهعلم» رو اینطور نگاه کنیم؟ چون افراد از مفهوم شبهعلم، استفادۀ ابزاری میکنن تا صداهای رقیب رو خفه کنن. ما به عنوان مخاطب باید نگاه انتقادی به این حرکت داشته باشیم.
🗯 مثلاً تو خیلی از کتابها و سایتهای انگلیسی و فارسی (از جمله سایت «تقریباً» نامعتبر ویکیپدیا)، نظریۀ «طراحی هوشمند» به عنوان یه نظریۀ شبهعلم معرفی شده. وقتی مخاطب به این مطالب رجوع میکنه، با دیدن برچسب «شبهعلم» پیش خودش فکر میکنه "آها، پس طرفدارای طراحی هوشمند روش علمی ندارن و چرت میگن" و از کنار قضیه عبور میکنه. و اینجا دقیقاً اون پدیدۀ «خفه کردن مخالفین» رخ میده. چرا؟ چون کسی مثل ویلیام دمسکی (ریاضیدان، اهل آمریکا، طرفدار نظریۀ طراحی هوشمند) به عنوان یکی از منتقدین داروینیسم صداش شنیده نمیشه.
به این نکته هم دقت داشته باشیم: «شبهعلم» (به این معنایی که گفتم)، پدیدهایه که تو هر جامعه و بستری به وجود نمیاد؛ توی جوامعی که علمگرایی (فرنگیا بهش میگن scientism) حاکمه، به وجود میاد.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
—————————
🆔: @philosophycafe
✅: @philsharif
🖋 علی سلطانزاده(دانشجوی دکتری فلسفه علم)
🗯 یکی از مفاهیمی که توی بعضی از نوشتهها و سخنرانیهای امروزی زیاد ازش استفاده میشه، مفهوم «شبهعلم» عه. من تعریف سرراست و دقیق و مشخصی از شبهعلم بلد نیستم. اما اجمالاً میشه شبهعلم رو اینطور تعریف کرد: «آنچه که ظاهر علمی دارد، اما در واقع علمی نیست» (منظور از علم، اون چیزیه که فرنگیا بهش میگن science). همونطوری که از این تعریف مشخصه، تعریف شبهعلم وابسته به تعریف علمه. در نتیجه باید بپرسیم «علم چیست؟». من معتقدم هیچکدوم از تعریفهای تحلیلی و منطقی و روششناختی که از علم میشه (مثلاً علم یعنی «مواجهۀ انتقادی با گزارههای ابطالپذیر» یا علم یعنی «ساختن نظریه بر اساس مشاهدات»)، با تاریخ علم سازگار نیست و مثالهای نقض زیادی رو میشه از رفتار دانشمندا در طول تاریخ علم پیدا کرد که با چنین تعریفهایی سازگار نیست.
🗯 تنها توضیحی که من میتونم در مورد علم بدم، اینه که علم یعنی «اون چیزی که جامعۀ علمی، اون رو به عنوان علم به رسمیت میشناسه». به تبع این توضیح، شبهعلم رو هم اینطور توضیح میدم: «اون نظریات و عقایدی رو که طرفدارانش ادعا میکنن جامعۀ علمی اونو به رسمیت شناخته، اما در واقع جامعۀ علمی اونو به رسمیت نشناخته». نظریۀ تکامل داروینی، امروزه یه نظریۀ علمیه؛ چون جامعۀ علمی به طور عمومی این نظریه رو به عنوان علم در نظر میگیره. اما «کفبینی» یا «طالعبینی» مورد پذیرش جامعۀ علمی نیست. اگه کسی بیاد از طالعبینی دفاع کنه و اینطور تبلیغات «نکنه» که "طالعبینی مورد پذیرش جامعۀ علمی است"؛ من به چنین چیزی شبهعلم نمیگم.
🗯 به نظر من، عقاید و مکاتب و نظریات، به خودیِخود شبهعلم نیستن؛ بلکه با توجه به تبلیغات و دفاعی که طرفداران اون عقاید و ... از اونها میکنن، میشه گفت که اینها شبهعلم هستن یا نه. اگه کسی بیاد و ادعا کنه "قبل از خواب، 20 صلوات بفرستین تا موقع خواب، خون تو رگهای شما به خوبی جریان داشته باشه"، و همچنین ادعا کنه که جامعۀ علمی هم به چنین چیزی معتقده، این شبهعلمه. «صرفاً» به این دلیل که داره به وسیلۀ فریب، چیزی رو به جامعۀ علمی نسبت میده که واقعاً جامعۀ علمی امروز، چنین چیزی رو قبول نداره. اگه ادعای این رو نداشته باشن که جامعۀ علمی این رو قبول داره، من بهش شبهعلم نمیگم.
اما چرا من دارم دعوت میکنم که «شبهعلم» رو اینطور نگاه کنیم؟ چون افراد از مفهوم شبهعلم، استفادۀ ابزاری میکنن تا صداهای رقیب رو خفه کنن. ما به عنوان مخاطب باید نگاه انتقادی به این حرکت داشته باشیم.
🗯 مثلاً تو خیلی از کتابها و سایتهای انگلیسی و فارسی (از جمله سایت «تقریباً» نامعتبر ویکیپدیا)، نظریۀ «طراحی هوشمند» به عنوان یه نظریۀ شبهعلم معرفی شده. وقتی مخاطب به این مطالب رجوع میکنه، با دیدن برچسب «شبهعلم» پیش خودش فکر میکنه "آها، پس طرفدارای طراحی هوشمند روش علمی ندارن و چرت میگن" و از کنار قضیه عبور میکنه. و اینجا دقیقاً اون پدیدۀ «خفه کردن مخالفین» رخ میده. چرا؟ چون کسی مثل ویلیام دمسکی (ریاضیدان، اهل آمریکا، طرفدار نظریۀ طراحی هوشمند) به عنوان یکی از منتقدین داروینیسم صداش شنیده نمیشه.
به این نکته هم دقت داشته باشیم: «شبهعلم» (به این معنایی که گفتم)، پدیدهایه که تو هر جامعه و بستری به وجود نمیاد؛ توی جوامعی که علمگرایی (فرنگیا بهش میگن scientism) حاکمه، به وجود میاد.
✅ نقد و نظر: @Ali_soltanzadeh
—————————
🆔: @philosophycafe
✅: @philsharif
Telegram
Philosophy Cafe ♨️
#scientism
@philosophycafe
@philosophycafe