#روشنفکری_دینی
#ابوذرشریعتی
⬛️🖌یکی دیگر از مشکلات ما با خانواده ی روشنفکریِ دینی (اصطلاح خانواده ی روشنفکری دینی از سروش دباغ می باشد) این است که تا منتقدی با توجه به تاریخ اسلام و نیز روند بروز و ظهور جریان روشنفکریِ دینی و با استناد به گزاره های تاریخی یا متن مقدس و یا نشان دادن خطاهای هرمنوتیکی و پدیدار شناسانه ی این خانواده و اهل و عیالشان اقدام می کند، فورا همانند طیف دگم مذهب زده (که شریعتی از آنان به آخوندیسم تعبیر میکرد) منتقد را متهم می کنند!
منتهی آخوندیسم متهم به کفر و ارتداد و ضد دینی و ضد ولایی و ... بودن می کرد و این خانواده ی محترم متهم به ایدئولوژیک بودن و از موضعی ایدئولوژیک به نقد پرداختن می نماید!
یعنی هر موضع و منظر و نظری جز از موضع و منظر و نظر خود را دگم می داند چنانچه جناب اشکوری در برابر نقد های جناب نیکفر او را متهم به ایدئولوژیک بودن و دگم بودن می کرد چرا که جناب نیکفر در یک موضع با دیدگاه سنتی قرابتی داشت و بر این باور بود که روشنفکری دینی، دین را بی معنا و بی مبنا کرده و متن را تحریف می کند همانطور که مصطفی ملکیان نیز بر همین رای است (وجود قرابت با طیفی دیگر دلیل بر، بر همان مرام و مسلک بودن نمی باشد هر چندن که نقد نیکفر و ملکیان به هیچ وجه از موضع سنتی و رسمی و علوم قدیمه را به رسمیت شناختن نبوده و یک نقد کاملا جدی و هرمنوتیکی با توجه به موقعیت هرمنوتیکی می باشد، این مغالطه کنه و وجه است که شایسته ی این خانواده نمی باشد،)
این خانواده ی محترم یک واقعیت اجتماعی را چنان فربه می کند که دیگر امور یا اصلا دیده نشود و یا اگر هم دیده شد در تحت و ذیل آن دیده و نگریسته شود! فی المثل بافت مذهبی را چنان فربه جلوه میدهند که گویی جامعه ی ایرانی یک جامعه ی یک دست دینی مذهبی است! در صورتی که جامعه ی ایران یک جامعه ی متکثر است و همانطور که ما مشهدی و کربلایی درایم، سفر به آنتالیا و دوبی و ... هم داریم، همان طور که امام زاده پرست داریم در همان حال اهل موسیقی و طرب و رقص و شادی و ... هم داریم!
در خوش بینانه ترین حالت می توان گفت که کفه ی مذهبی جامعه بر کفه ی غیر مذهبی می چربد اما چنان نیست که بافت جامعه یک دست مذهبی بوده باشد!
روشنفکری دینی یکی از مواردی که به آن استناد کرده و منتقد دینی را متهم به ایدئولوژیک اندیش بودن می کند همین مساله است!
در مرحله ی اول چنین وانمود می کند که جامعه ی ما یک دست مذهبی می باشد
در مرحله ی دوم استناد و استدلال می کند که در اروپا هم دین نفی نشد بلکه اصلاح شد(یعنی او عمدا نقد دین را مساوی نابودی دین و دشمنی کردن با خدا و مردم تلقی میکند)
در مرحله ی بعد چنین نتیجه گیری می کند؛ حال که جامعه ی ما یک جامعه ی یک دست مذهبی است و دین را هم که نمی شود نا بود کرد پس نقد دین برای این موقعیت ما مناسب نبوده و خدا نشناسی و مردم نشناسی و مردم را فراری دادن و روشنفکر را با جامعه منسلخ کردن می باشد!
این در حالی ست که اولا)؛ جامعه ی ایران، یک جامعه ی متکثر است ثانیا)؛ دینداران مقلد و دین داری مقلدانه دین شان را با دلیل به دست نیاورده اند که با دلیل از آن دست بکشند ثالثا)؛ روی سخن نیز با دین داران محقق و دین داری محققانه است و نه مقلدانه و عوامانه که بر اساس تبلیعات و خانواده و ... دین موروثی دارند و دین داری مورثانه! رابعا)؛ اینجا مساله صرفا یک مساله ی سیاسی و مبارزه ی اجتماعی نیست که بگوییم نقد دین مردم را می رماند این یک بحث معرفتی است و ارتباطی با صحنه ی مبارزه یا مبارزات سیاسی ندارد در مبارزات سیاسی اتئیست و دین دار و دین سیتز و ... می توانند در یک جبهه علیه وضعیت موجود نا مطلوب مبارزه کنند و حتی متحد شوند، و یک صدا و در کنار هم و با یکدیگر حق از دست رفته ی خود را صدا زنند و مطالبه کنند! خلط کردن بحثی در حوزه ی معرفت یا فلسفه با حوزه ی سوسیولوژیک، سیاست و مبارزات اجتماعی و سپس به این نتیجه رسیدن که نقد دین چون مساوی است با نفی دین و مردم را رماندن و روشنفکر را از جامعه منسلخ کردن پس به مصلحت نیست، تحریف آشکار واقعیت است، آدرس غلط دادن است و نه روشنفکر بودن و فکر ها را روشن نمودن و آگاهی بخشیدن و تعهد اجتماعی داشتن !
https://t.me/Philosophyyyy
@philsharf
#ابوذرشریعتی
⬛️🖌یکی دیگر از مشکلات ما با خانواده ی روشنفکریِ دینی (اصطلاح خانواده ی روشنفکری دینی از سروش دباغ می باشد) این است که تا منتقدی با توجه به تاریخ اسلام و نیز روند بروز و ظهور جریان روشنفکریِ دینی و با استناد به گزاره های تاریخی یا متن مقدس و یا نشان دادن خطاهای هرمنوتیکی و پدیدار شناسانه ی این خانواده و اهل و عیالشان اقدام می کند، فورا همانند طیف دگم مذهب زده (که شریعتی از آنان به آخوندیسم تعبیر میکرد) منتقد را متهم می کنند!
منتهی آخوندیسم متهم به کفر و ارتداد و ضد دینی و ضد ولایی و ... بودن می کرد و این خانواده ی محترم متهم به ایدئولوژیک بودن و از موضعی ایدئولوژیک به نقد پرداختن می نماید!
یعنی هر موضع و منظر و نظری جز از موضع و منظر و نظر خود را دگم می داند چنانچه جناب اشکوری در برابر نقد های جناب نیکفر او را متهم به ایدئولوژیک بودن و دگم بودن می کرد چرا که جناب نیکفر در یک موضع با دیدگاه سنتی قرابتی داشت و بر این باور بود که روشنفکری دینی، دین را بی معنا و بی مبنا کرده و متن را تحریف می کند همانطور که مصطفی ملکیان نیز بر همین رای است (وجود قرابت با طیفی دیگر دلیل بر، بر همان مرام و مسلک بودن نمی باشد هر چندن که نقد نیکفر و ملکیان به هیچ وجه از موضع سنتی و رسمی و علوم قدیمه را به رسمیت شناختن نبوده و یک نقد کاملا جدی و هرمنوتیکی با توجه به موقعیت هرمنوتیکی می باشد، این مغالطه کنه و وجه است که شایسته ی این خانواده نمی باشد،)
این خانواده ی محترم یک واقعیت اجتماعی را چنان فربه می کند که دیگر امور یا اصلا دیده نشود و یا اگر هم دیده شد در تحت و ذیل آن دیده و نگریسته شود! فی المثل بافت مذهبی را چنان فربه جلوه میدهند که گویی جامعه ی ایرانی یک جامعه ی یک دست دینی مذهبی است! در صورتی که جامعه ی ایران یک جامعه ی متکثر است و همانطور که ما مشهدی و کربلایی درایم، سفر به آنتالیا و دوبی و ... هم داریم، همان طور که امام زاده پرست داریم در همان حال اهل موسیقی و طرب و رقص و شادی و ... هم داریم!
در خوش بینانه ترین حالت می توان گفت که کفه ی مذهبی جامعه بر کفه ی غیر مذهبی می چربد اما چنان نیست که بافت جامعه یک دست مذهبی بوده باشد!
روشنفکری دینی یکی از مواردی که به آن استناد کرده و منتقد دینی را متهم به ایدئولوژیک اندیش بودن می کند همین مساله است!
در مرحله ی اول چنین وانمود می کند که جامعه ی ما یک دست مذهبی می باشد
در مرحله ی دوم استناد و استدلال می کند که در اروپا هم دین نفی نشد بلکه اصلاح شد(یعنی او عمدا نقد دین را مساوی نابودی دین و دشمنی کردن با خدا و مردم تلقی میکند)
در مرحله ی بعد چنین نتیجه گیری می کند؛ حال که جامعه ی ما یک جامعه ی یک دست مذهبی است و دین را هم که نمی شود نا بود کرد پس نقد دین برای این موقعیت ما مناسب نبوده و خدا نشناسی و مردم نشناسی و مردم را فراری دادن و روشنفکر را با جامعه منسلخ کردن می باشد!
این در حالی ست که اولا)؛ جامعه ی ایران، یک جامعه ی متکثر است ثانیا)؛ دینداران مقلد و دین داری مقلدانه دین شان را با دلیل به دست نیاورده اند که با دلیل از آن دست بکشند ثالثا)؛ روی سخن نیز با دین داران محقق و دین داری محققانه است و نه مقلدانه و عوامانه که بر اساس تبلیعات و خانواده و ... دین موروثی دارند و دین داری مورثانه! رابعا)؛ اینجا مساله صرفا یک مساله ی سیاسی و مبارزه ی اجتماعی نیست که بگوییم نقد دین مردم را می رماند این یک بحث معرفتی است و ارتباطی با صحنه ی مبارزه یا مبارزات سیاسی ندارد در مبارزات سیاسی اتئیست و دین دار و دین سیتز و ... می توانند در یک جبهه علیه وضعیت موجود نا مطلوب مبارزه کنند و حتی متحد شوند، و یک صدا و در کنار هم و با یکدیگر حق از دست رفته ی خود را صدا زنند و مطالبه کنند! خلط کردن بحثی در حوزه ی معرفت یا فلسفه با حوزه ی سوسیولوژیک، سیاست و مبارزات اجتماعی و سپس به این نتیجه رسیدن که نقد دین چون مساوی است با نفی دین و مردم را رماندن و روشنفکر را از جامعه منسلخ کردن پس به مصلحت نیست، تحریف آشکار واقعیت است، آدرس غلط دادن است و نه روشنفکر بودن و فکر ها را روشن نمودن و آگاهی بخشیدن و تعهد اجتماعی داشتن !
https://t.me/Philosophyyyy
@philsharf
انجمن علمی فلسفهعلم شریف
#روشنفکری_دینی #ابوذرشریعتی ⬛️🖌یکی دیگر از مشکلات ما با خانواده ی روشنفکریِ دینی (اصطلاح خانواده ی روشنفکری دینی از سروش دباغ می باشد) این است که تا منتقدی با توجه به تاریخ اسلام و نیز روند بروز و ظهور جریان روشنفکریِ دینی و با استناد به گزاره های تاریخی…
آخوند کرواتی کیست؟
مقومه و مولفه ی اصلی آخوند کراواتی راندن دیگران و دیگری از دیالوگ و بستن باب گفتگو است!
یعنی اجازه ی برداشت و فهم دیگر به شما از دین، فرهنگ، سنت، فلسفه، علوم انسانی و ... را نمی دهد و با پوزخندی متکبرانه و تفرعنانه و نگاه عاقل اندر سفیه، با مخاطب مواجه می شود و جالب آن که به نام تفکر انتقادی چنین می کند و باز هم جالب تر آنکه نه هیچ از فلسفه می داند و نه از دین و نه از هرمنوتیک (که علم توجبه اش می نامد) و نه از علوم انسانی!
الف بای فلسفه ی علم را هم نمی داند اما مدام مخاطب را انگیزه کاوی می کند که بله او یا شما احمق هستید و من به شما توهین نمی کنم واقعا باورم این است که احمق هستید و لذا می ابراز میدارم که احمق اید پس هیچ توهینی نکرده ام!
فکر اش را بکنید هر شخصی در دیالوگ دیگری را احمق بپندارد و مدام در یک مکالمه شاهد فحاشی های طرفین گفتگو باشیم! چه می شود!
دیالوگ آخوند کراواتی و شعور و ادب و آداب گفتگوی او جدای از فهم قلیل و نفهمی او نیست! و لذا به هیچ وجه نمی شود با یک چنین شخصی با یک چنان لاجیکی وارد گفتگو شد و هنگامی که باب گفتگو بسته شود باب تک رایی و استبداد گشوده می شود و استبداد و تک رایی هر جا و از هر سمتی که باشد سم است و مهلک! چه استبداد دین ستیزانه باشد یا چه استبداد دینی و دین دارانه!
پ ن: آخوند اینجا منظور کل روحانیان نیست چرا که ما روحانی متفکر و اندیشمند هم داریم، آخوند نماد دگمیت و جزمیت سرسختانه ی جناح مقابل بنیاد گرایی یعنی جریان ستیز با سنت است.
#ابوذرشریعتی
#آخوندکراواتی
@philsharif
مقومه و مولفه ی اصلی آخوند کراواتی راندن دیگران و دیگری از دیالوگ و بستن باب گفتگو است!
یعنی اجازه ی برداشت و فهم دیگر به شما از دین، فرهنگ، سنت، فلسفه، علوم انسانی و ... را نمی دهد و با پوزخندی متکبرانه و تفرعنانه و نگاه عاقل اندر سفیه، با مخاطب مواجه می شود و جالب آن که به نام تفکر انتقادی چنین می کند و باز هم جالب تر آنکه نه هیچ از فلسفه می داند و نه از دین و نه از هرمنوتیک (که علم توجبه اش می نامد) و نه از علوم انسانی!
الف بای فلسفه ی علم را هم نمی داند اما مدام مخاطب را انگیزه کاوی می کند که بله او یا شما احمق هستید و من به شما توهین نمی کنم واقعا باورم این است که احمق هستید و لذا می ابراز میدارم که احمق اید پس هیچ توهینی نکرده ام!
فکر اش را بکنید هر شخصی در دیالوگ دیگری را احمق بپندارد و مدام در یک مکالمه شاهد فحاشی های طرفین گفتگو باشیم! چه می شود!
دیالوگ آخوند کراواتی و شعور و ادب و آداب گفتگوی او جدای از فهم قلیل و نفهمی او نیست! و لذا به هیچ وجه نمی شود با یک چنین شخصی با یک چنان لاجیکی وارد گفتگو شد و هنگامی که باب گفتگو بسته شود باب تک رایی و استبداد گشوده می شود و استبداد و تک رایی هر جا و از هر سمتی که باشد سم است و مهلک! چه استبداد دین ستیزانه باشد یا چه استبداد دینی و دین دارانه!
پ ن: آخوند اینجا منظور کل روحانیان نیست چرا که ما روحانی متفکر و اندیشمند هم داریم، آخوند نماد دگمیت و جزمیت سرسختانه ی جناح مقابل بنیاد گرایی یعنی جریان ستیز با سنت است.
#ابوذرشریعتی
#آخوندکراواتی
@philsharif