پخش ققنوس
1.98K subscribers
30.1K photos
207 videos
52 files
13.6K links
معرفی کتاب پخش ققنوس
Download Telegram
تا حدودی حس می‌کرد توی جالباسی نبوده اما آن بیرون، بار فاش‌گویی‌ها، پشیمانی‌ها و زندگی‌ای که گاهی چنان سخت و ناعادلانه می‌شد او را له می‌کرد. در مدتی که آن‌ها او را از زندان آهنی‌اش خلاص کردند، فهمید تا آن لحظه کاملا کور بوده و دنیای دیگری وجود دارد بسیار سیاه‌تر و مکارتر از دنیایی که او در آن متولد شده بود.
زندگی برای او همچون رود گنگ طولانی و آرام نبود. او تعریف مردم این طرف دنیا را از کودک بسیار شاد یا کودک نمونه هرگز تجربه نکرده بود. اول مرگ مادرش بود و بعد بی‌قیدی پدرش، سپس تجاوزهای جنسی و خشونت‌های مکرری که در جوامعی که قانون شخص قوی‌تر حکم می‌کند بر سر کودکی با صورت و اندامی زیبا می‌آید بدون این‌که بخواهد. او بدون گذراندن دوره کودکی پرت شده بود به نوجوانی‌ای با زشتی‌ها و سختی‌های بیشتر. اما به هر حال سقفی بالای سرش بود و از طرفی مردم دوستش داشتند و پسرعمه‌ها و همسایه‌اش، که او را مثل پسر خودش دوست داشت، به او آموزش می‌دادند. نمی‌دانست آیا باید به قسمت ایمان بیاورد یا نه. در حقیقت، این آدم‌ها شاید بیشتر از آن‌که دوستش داشتند او را می‌ترساندند. به همین دلیل هیچ‌وقت میل به رفتن و ترک کشورش را احساس نکرده بود. گاهی گرسنه می‌ماند، بله، و تاوان آن را جسمش _ در این مورد سبیلش _ می‌داد زیرا همیشه توانسته بود دست‌هایش را از قطع شدن نجات دهد. اما به هر حال مرتاض زندگی را در رنج می‌دید، نه؟ خب پس از چه چیز باید شکایت می‌کرد؟

#سفر_شگفت‌انگیز_مرتاضی_که_در_جالباسی_آیکیا_گیرافتاده_بود
#رومن_پوئرتولاس
#ابوالفضل_الله‌دادی
#ققنوس

@qoqnoosp