پخش ققنوس
1.98K subscribers
30.1K photos
207 videos
52 files
13.6K links
معرفی کتاب پخش ققنوس
Download Telegram
پخش ققنوس
سفر شگفت‌انگیز مرتاضی که در جالباسی آیکیا گیر افتاده بود رومن پوئر تولاس ترجمه‌ی ابوالفضل الله‌دادی نشر ققنوس/ چاپ اول ۹۶/ ۱۸۰۰۰ تومان/ رقعی شومیز/ ۲۹۶ صفحه/ رمان @qoqnoosp
این کتاب داستان مرتاضی هندی به نام آژاتاشاترو لاواش پاتل را روایت می‌کند که در سفری دوروزه از هند به پاریس می‌آید تا از فروشگاه آیکیا تختی میخی بخرد اما در این راه اتفاقاتی برایش رخ می‌دهد که او را به سفری در چهار گوشه اروپا می‌برد. نویسنده در این کتاب در دل روایت داستان مرتاض بع مسائل روز همچون مهاجران غیرقانونی که به بحران نه‌تنها اروپا که دنیا تبدیل شده نیز پرداخته است. او در این راه از تجربه‌های خودش در نیروی پلیس به‌خوبی استفاده کرده:« من در واحد پلیس مرزی کار می‌کردم و آن زمان از نظر من در هر کامیونی که به سمت انگلیس می‌رفت حتما چند تایی مهاجر غیرقانونی پیدا می‌شد. بنابراین بارها برایم پیش آمد که از کامیونی بالا رفتم که مسافران پنهانی را حمل می‌کرد.» یکی از همکارانش در نیروی پلیس که داستان‌هایش را خوانده بود او را با انتشارات le dilettante آشنا می‌کند. او در اینترنت کمی در مورد این انتشارات تحقیق می‌کند و تصمیم می‌گیرد شانسش را امتحان کند. بنابراین دو نسخه دستنویس از کتاب‌هایشرا برای آن‌ها می‌فرستد. یک ماه بعد دومینیک گوتلیه مدیر انتشارات نامه‌ای برایش می نویسد که کتابش را چاپ خواهد کرد، اما باید به بخشی که به مهاجران غیرقانونی اختصاص یافته بیشتر بپردازد. با خواندن کتاب حتما با من هم‌عقیده خواهید بود که داستانی که در مورد مسافران غیرقانونی اروپا روایت می‌شود نمونه‌ای نادر و جذاب از پدیده‌ای است که این روزها به معضلی جهانی تبدیل شده و قربانیان بسیاری گرفته است.
موفقیت این کتاب چنان بوده که کار تولید نسخه سینمایی آن نیز به‌زودی کلید می‌خورد. فیلمنامه این فیلم را قرار است خود رومن پوئرتولاس بنویسد و کارگردانی آن بر عهده هنرمندی ایرانی خواهد بود.

#سفر_شگفت‌انگیز_مرتاضی_که_در_جالباسی_آیکیا_گیر_افتاده_بود
#رومن_پوئرتولاس
ترجمه‌ی #ابوالفضل_الله‌دادی


@qoqnoosp
تا حدودی حس می‌کرد توی جالباسی نبوده اما آن بیرون، بار فاش‌گویی‌ها، پشیمانی‌ها و زندگی‌ای که گاهی چنان سخت و ناعادلانه می‌شد او را له می‌کرد. در مدتی که آن‌ها او را از زندان آهنی‌اش خلاص کردند، فهمید تا آن لحظه کاملا کور بوده و دنیای دیگری وجود دارد بسیار سیاه‌تر و مکارتر از دنیایی که او در آن متولد شده بود.
زندگی برای او همچون رود گنگ طولانی و آرام نبود. او تعریف مردم این طرف دنیا را از کودک بسیار شاد یا کودک نمونه هرگز تجربه نکرده بود. اول مرگ مادرش بود و بعد بی‌قیدی پدرش، سپس تجاوزهای جنسی و خشونت‌های مکرری که در جوامعی که قانون شخص قوی‌تر حکم می‌کند بر سر کودکی با صورت و اندامی زیبا می‌آید بدون این‌که بخواهد. او بدون گذراندن دوره کودکی پرت شده بود به نوجوانی‌ای با زشتی‌ها و سختی‌های بیشتر. اما به هر حال سقفی بالای سرش بود و از طرفی مردم دوستش داشتند و پسرعمه‌ها و همسایه‌اش، که او را مثل پسر خودش دوست داشت، به او آموزش می‌دادند. نمی‌دانست آیا باید به قسمت ایمان بیاورد یا نه. در حقیقت، این آدم‌ها شاید بیشتر از آن‌که دوستش داشتند او را می‌ترساندند. به همین دلیل هیچ‌وقت میل به رفتن و ترک کشورش را احساس نکرده بود. گاهی گرسنه می‌ماند، بله، و تاوان آن را جسمش _ در این مورد سبیلش _ می‌داد زیرا همیشه توانسته بود دست‌هایش را از قطع شدن نجات دهد. اما به هر حال مرتاض زندگی را در رنج می‌دید، نه؟ خب پس از چه چیز باید شکایت می‌کرد؟

#سفر_شگفت‌انگیز_مرتاضی_که_در_جالباسی_آیکیا_گیرافتاده_بود
#رومن_پوئرتولاس
#ابوالفضل_الله‌دادی
#ققنوس

@qoqnoosp