#گروه_انتشاراتي_ققنوس
#فرانسيسکو_خيمنس ،#نویسنده ، در کتاب #مداربسته راز زندگی خود و خانوادهاش را با خوانندگان درمیان میگذارد.
#كودكان و #نوجوانان #نشرآفرينگان
@qoqnoospub
#فرانسيسکو_خيمنس ،#نویسنده ، در کتاب #مداربسته راز زندگی خود و خانوادهاش را با خوانندگان درمیان میگذارد.
#كودكان و #نوجوانان #نشرآفرينگان
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
#گروه_انتشاراتي_ققنوس #فرانسيسکو_خيمنس ،#نویسنده ، در کتاب #مداربسته راز زندگی خود و خانوادهاش را با خوانندگان درمیان میگذارد. #كودكان و #نوجوانان #نشرآفرينگان @qoqnoospub
#فرانسيس_خيمنس #نویسنده در کتاب #مداربسته راز زندگی خود و خانوادهاش را با خوانندگان درمیان میگذارد.
داستانها با اینکه به زبانی ساده بیان شدهاند، اما بسیار لطیف، تکان دهنده و تاثیرگذارند و حس عمیق نویسنده را به خواننده منتقل میکنند.
خواندن این کتاب به خصوص برای نوجوانان و جوانان میتواند الهام بخش و دربردارنده درسهایی از زندگی باشد
داستان زندگی فرانسیس خیمنس ثابت میکند که فقر و نداری دلیلی برای جا ماندن از روند زندگی نیست، بلکه کانون گرم خانوادگی و روابط درست عاطفی بین والدین و فرزندان سرنوشتسازتر از هر چیز دیگر است. تربیت درست، عشق و عزت نفسی که کودک از والدین خود دریافت میکند فقر را کنار میزند و هویتی به کودک میدهد که سرانجام میتواند بر کرسی دانشگاه تکیه بزند و الهامبخش دیگران شود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «وقتی کوچک بودم و در «ال رانچو بلانکو» زندگی میکردیم، که دهکدهای کوچک است در مکزیک واقع بر تپهای خشک و بیآب و علف در چند کیلومتری شمال گوئادالاخارا، واژه مرز را زیاد میشنیدم. اولین بار آن را در اواخر دهه 1940 شنیدم؛ مامان و بابا به من و روبرتو، برادر بزرگترم، گفتند که همین روزها سفر دور و درازی به سمت شمال آغاز میکنیم، از مرز میگذریم و وارد کالیفرنیا میشویم و از این نداری نجات پیدا میکنیم. من هیچ تصوری از کالیفرنیا نداشتم، اما میدیدم هربار که بابا با مامان و دوستهایش در مورد آن حرف میزند، چشمهایش برق میزند. بابا صاف میایستاد، بادی در غبغب میانداخت و میگفت: «همین که از مرز رد بشیم، توی کالیفرنیا وضع زندگیمون بهتر میشه.»...»
فرانسیسکو خیمنس در سال 1943 در «سان پدرو» واقع در «تلاکپاکه» مکزیک به دنیا آمد. این نویسنده کودک و نوجوان در حال حاضر استاد ادبیات در دانشگاه سانتاکلاراست. کتاب «مدارِ بسته»
@qoqnoospub
داستانها با اینکه به زبانی ساده بیان شدهاند، اما بسیار لطیف، تکان دهنده و تاثیرگذارند و حس عمیق نویسنده را به خواننده منتقل میکنند.
خواندن این کتاب به خصوص برای نوجوانان و جوانان میتواند الهام بخش و دربردارنده درسهایی از زندگی باشد
داستان زندگی فرانسیس خیمنس ثابت میکند که فقر و نداری دلیلی برای جا ماندن از روند زندگی نیست، بلکه کانون گرم خانوادگی و روابط درست عاطفی بین والدین و فرزندان سرنوشتسازتر از هر چیز دیگر است. تربیت درست، عشق و عزت نفسی که کودک از والدین خود دریافت میکند فقر را کنار میزند و هویتی به کودک میدهد که سرانجام میتواند بر کرسی دانشگاه تکیه بزند و الهامبخش دیگران شود.
در بخشی از این کتاب میخوانیم: «وقتی کوچک بودم و در «ال رانچو بلانکو» زندگی میکردیم، که دهکدهای کوچک است در مکزیک واقع بر تپهای خشک و بیآب و علف در چند کیلومتری شمال گوئادالاخارا، واژه مرز را زیاد میشنیدم. اولین بار آن را در اواخر دهه 1940 شنیدم؛ مامان و بابا به من و روبرتو، برادر بزرگترم، گفتند که همین روزها سفر دور و درازی به سمت شمال آغاز میکنیم، از مرز میگذریم و وارد کالیفرنیا میشویم و از این نداری نجات پیدا میکنیم. من هیچ تصوری از کالیفرنیا نداشتم، اما میدیدم هربار که بابا با مامان و دوستهایش در مورد آن حرف میزند، چشمهایش برق میزند. بابا صاف میایستاد، بادی در غبغب میانداخت و میگفت: «همین که از مرز رد بشیم، توی کالیفرنیا وضع زندگیمون بهتر میشه.»...»
فرانسیسکو خیمنس در سال 1943 در «سان پدرو» واقع در «تلاکپاکه» مکزیک به دنیا آمد. این نویسنده کودک و نوجوان در حال حاضر استاد ادبیات در دانشگاه سانتاکلاراست. کتاب «مدارِ بسته»
@qoqnoospub