اتفاق همیشه میافتد. انگار هرجا که میروم، حادثه و ماجرا هم میآید. مردم شبیه شپشند- به زیر پوست آدم نفوذ میکنند و همان زیر جا خوش میکنند. زیر پوستتان را آنقدر میخارانید و میخارانید که عاقبت خون از آن جاری میشود، اما هرگز از شر شپشها خلاص نمیشوید. هرجا که میروم میبینم که مردم از زندگیشان کلافی سردرگم میسازند. هرکس برای خودش مصیبتنامهای شخصی دارد. پنداری دیگر این خصلت در خون مردم جاری شده- بداقبالی، دلتنگی، سوگ، خودکشی. فضا آبستن فاجعه، سرخوردگی و بیهودگی است. بِخاران و بِخاران تا آنجا که دیگر پوستی باقی نماند. با اینحال، این صحنه بر من تاثیری فرحبخش و مسرتانگیز دارد. بهجای دلسرد شدن، از آن لذت میبرم. من فریاد میزنم و فجایع بیشتر و بیشتری طلب میکنم، طلبِ مصایبِ عظیمتر، طلبِ ناکامیهای بزرگتر. میخواهم چهار ستون عالم از پاشنه وربیاید، میخواهم همه خودشان را تا سر حد مرگ بخارانند..
#مدار_راسالسرطان
#هنری_میلر #سهیل_سمی
#ققنوس
@qoqnoospub
#مدار_راسالسرطان
#هنری_میلر #سهیل_سمی
#ققنوس
@qoqnoospub