سیاست خُرد نیروها در هنر معاصر:
دربارهی کتاب #سیاست_عشق: #میان_هنر_و_فلسفه
مواجههی میان هنر و فلسفه در قرن بیستم بیش از هر زمان دیگری با فراروی از تاریخ فلسفه،تاریخ هنر،و هم زمان فلسفهی هنر تعاریف رشتهای و دانشگاهی این حوزهها را به پرسش گرفته است.جوزف کوشت josrph kosuth یکی از نظریهپرداز هنر مفهومی در مقالهی «هنر پس از فلسفه»(1969)(در فضایی کاملاً متاثر از مه 68) این مواجهه را تحت الزامات فلسفهی تحلیلی و گزارههای منطقی بررسی میکند،که هنوز به شدت محدود و در صورت بندی های عقلانی زبان بررسی میشوند.با این حال،این دلوز و گتاری هستند که هم زمان با فراروی از فلسفهی تحلیلی و رویکردهای پدیدهشناختی(فلسفهی قارهای) به هنر در افقی پسانیچهای-پسااسپینوزایی گونهای»فلسفه پس از هنر» را معرفی میکنند که با تصرف نیروهای نادیدنی و فراروی از پدیده شناسی احساس و زیبایی شناسی مدرن،تصویر غالب هنر و فلسفه را ویران میکند،و آنها را در وضعیتی متفاوت برمیسازد.این رویکرد جدید که اریک الّییز، فیلسوف معاصر فرانسوی،آن را در مفهوم «عاملیت نموداری»،در فراروی از تعاریف رژیم های زیباشناسی از کانت تا رانسیر،بررسی میکند،سبب میشود هنر به حوزهای برای دگرگونی تعاریف پایهای فلسفه بدل شود،و برعکس.سیاست عشق،این وضعیت معاصر هنر و فلسفه و پیامدهای آن را در آثار هنرمندان ایران و جهان بررسی میکند و آن را در بافت کشف هنر معاصر ایران برای پیوند امر بومی و امر جهانی قرار میدهد که با برگذشتن هم زمان از هنر مدرن و هنر سنتی صورت میگیرد.هنر معاصر ایران از طریق هنرمندانی مانند سهراب سپهری،ابوالقاسم سعیدی،منوچهر یکتایی،مارکو گریگوریان،حسین زنده رودی و... هنر- اندیشهی ایرانی را به «دوران معاصر» وارد میکنند.این هنرمندان در قرن اخیر نخستین کسانی بودهاند که پشتوانههای هنر گذشته و مدرن را با شدن و صیرورت آن در وضعیتی معاصر ارائه کردهاند که سبب بازنویسی تاریخ هنر معاصر از منظری غیرغربی می شود.با این حال،رخداد مهم دیگر آن است که این وضیت با مفاهیم رسمی از سیاست و امر اجتماعی درگیر میشود،به نحوی که هنر آوانگارد قرن بیستم را که هم چنان به بیان الّییز در نوسان میان «هنر سیاسی و سیاست به مثابه هنر» است از نوعی سرگردانی رهایی می بخشد.سیاست عشق،علاوه بر آن که رویکرد متفاوتی از احساس را در روابط بینافردی معرفی میکند با «شخصی زدایی از عشق» به بیان رُنه شرِر،عشق را به حوزهی اجتماعی متصل میکند.این گونه حیات بی نظیر و یگانهی احمد غزالی،مبدع مفهوم سیاست عشق،در دوران معاصر به نحو متفاوتی به جریان می افتد تا با فراروی از عرفان سیاسی،سیاست عرفانی یا عرفان به مثابه سیاست عشق را در رابطه نوین میان هنر و فلسفه قرار دهد.
@qoqnoospub
دربارهی کتاب #سیاست_عشق: #میان_هنر_و_فلسفه
مواجههی میان هنر و فلسفه در قرن بیستم بیش از هر زمان دیگری با فراروی از تاریخ فلسفه،تاریخ هنر،و هم زمان فلسفهی هنر تعاریف رشتهای و دانشگاهی این حوزهها را به پرسش گرفته است.جوزف کوشت josrph kosuth یکی از نظریهپرداز هنر مفهومی در مقالهی «هنر پس از فلسفه»(1969)(در فضایی کاملاً متاثر از مه 68) این مواجهه را تحت الزامات فلسفهی تحلیلی و گزارههای منطقی بررسی میکند،که هنوز به شدت محدود و در صورت بندی های عقلانی زبان بررسی میشوند.با این حال،این دلوز و گتاری هستند که هم زمان با فراروی از فلسفهی تحلیلی و رویکردهای پدیدهشناختی(فلسفهی قارهای) به هنر در افقی پسانیچهای-پسااسپینوزایی گونهای»فلسفه پس از هنر» را معرفی میکنند که با تصرف نیروهای نادیدنی و فراروی از پدیده شناسی احساس و زیبایی شناسی مدرن،تصویر غالب هنر و فلسفه را ویران میکند،و آنها را در وضعیتی متفاوت برمیسازد.این رویکرد جدید که اریک الّییز، فیلسوف معاصر فرانسوی،آن را در مفهوم «عاملیت نموداری»،در فراروی از تعاریف رژیم های زیباشناسی از کانت تا رانسیر،بررسی میکند،سبب میشود هنر به حوزهای برای دگرگونی تعاریف پایهای فلسفه بدل شود،و برعکس.سیاست عشق،این وضعیت معاصر هنر و فلسفه و پیامدهای آن را در آثار هنرمندان ایران و جهان بررسی میکند و آن را در بافت کشف هنر معاصر ایران برای پیوند امر بومی و امر جهانی قرار میدهد که با برگذشتن هم زمان از هنر مدرن و هنر سنتی صورت میگیرد.هنر معاصر ایران از طریق هنرمندانی مانند سهراب سپهری،ابوالقاسم سعیدی،منوچهر یکتایی،مارکو گریگوریان،حسین زنده رودی و... هنر- اندیشهی ایرانی را به «دوران معاصر» وارد میکنند.این هنرمندان در قرن اخیر نخستین کسانی بودهاند که پشتوانههای هنر گذشته و مدرن را با شدن و صیرورت آن در وضعیتی معاصر ارائه کردهاند که سبب بازنویسی تاریخ هنر معاصر از منظری غیرغربی می شود.با این حال،رخداد مهم دیگر آن است که این وضیت با مفاهیم رسمی از سیاست و امر اجتماعی درگیر میشود،به نحوی که هنر آوانگارد قرن بیستم را که هم چنان به بیان الّییز در نوسان میان «هنر سیاسی و سیاست به مثابه هنر» است از نوعی سرگردانی رهایی می بخشد.سیاست عشق،علاوه بر آن که رویکرد متفاوتی از احساس را در روابط بینافردی معرفی میکند با «شخصی زدایی از عشق» به بیان رُنه شرِر،عشق را به حوزهی اجتماعی متصل میکند.این گونه حیات بی نظیر و یگانهی احمد غزالی،مبدع مفهوم سیاست عشق،در دوران معاصر به نحو متفاوتی به جریان می افتد تا با فراروی از عرفان سیاسی،سیاست عرفانی یا عرفان به مثابه سیاست عشق را در رابطه نوین میان هنر و فلسفه قرار دهد.
@qoqnoospub