#نشرهيلا از #گروه_انتشاراتي_ققنوس #داستان_ايراني #ققنوس_پرده_هاي_خاموش اثر #پارسا_حسيني را منتشر كرد
@qoqnoospub
@qoqnoospub
#ققنوس_پرده_هاي_خاموش
اثر #پارسا_حسيني
از #نشرهيلا :
طاهر که استاد ادبیات است، زندگی پرفراز و نشیباش از زمان نهسالگی، با توصیف گذشته بیان میشود. در نهسالگی بدسرپرستی و مشکلات دیگر باعث فرار او از خانه و آشنایی او با حاج پرویز شریعت (پدرخواندهاش) میشود. در روزهای عاشقی در زمان پهلوی بیگناه به زندان میافتد و ...
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
زن لبخندی زد و دوباره سر جایش نشست: «باشه... حالا که اینطوری میخوای... شنیدن هر حقیقتی به این راحتیها که شما فک میکنی نیستها!»
«شما بگو، من¬¬ قول میدم طاقتشو داشته باشم.»
در دلش دلشورة عجیبی داشت ولی کوشید که خودش را خونسرد نشان بدهد حتی اگر بدترین حرفها را از زبان زن شنید. زن با شنیدن این جمله سرش را تکان داد و باقیماندة چای را از میز جلوِ پایش برداشت و یکنفس سرکشید.
«من ساغرم. تا حالا آقا طاهرتون راجع به من چیزی بهتون نگفته؟»
سرور با شنیدن اسم طاهر وا رفت و به مبل تکیه داد. دستانش یخ کرد...
@qoqnoospub
اثر #پارسا_حسيني
از #نشرهيلا :
طاهر که استاد ادبیات است، زندگی پرفراز و نشیباش از زمان نهسالگی، با توصیف گذشته بیان میشود. در نهسالگی بدسرپرستی و مشکلات دیگر باعث فرار او از خانه و آشنایی او با حاج پرویز شریعت (پدرخواندهاش) میشود. در روزهای عاشقی در زمان پهلوی بیگناه به زندان میافتد و ...
در قسمتی از این کتاب میخوانیم:
زن لبخندی زد و دوباره سر جایش نشست: «باشه... حالا که اینطوری میخوای... شنیدن هر حقیقتی به این راحتیها که شما فک میکنی نیستها!»
«شما بگو، من¬¬ قول میدم طاقتشو داشته باشم.»
در دلش دلشورة عجیبی داشت ولی کوشید که خودش را خونسرد نشان بدهد حتی اگر بدترین حرفها را از زبان زن شنید. زن با شنیدن این جمله سرش را تکان داد و باقیماندة چای را از میز جلوِ پایش برداشت و یکنفس سرکشید.
«من ساغرم. تا حالا آقا طاهرتون راجع به من چیزی بهتون نگفته؟»
سرور با شنیدن اسم طاهر وا رفت و به مبل تکیه داد. دستانش یخ کرد...
@qoqnoospub