#رضی_هیرمندی و نگاهش به #پدرگشتگی
همان طور كه كفاش ها قبل از هر چيز كفش شما را از نظر مي گذرانند، ما مترجم ها نيز با خواندن يا شنيدن هر جمله ي دندان گيري -مي خواهد شعار روي ديوار باشد يا نامه ي دلداري - در ذهن خود ترجمه اش مي كنيم . كاريش نمي شود كرد . اين سرنوشتي ست كه ظاهراً خودمان براي خود رقم زده ايم . در تعطيلات عيد نوروز رماني را خواندم كه مثل هر رمان خوبي همراه دائمي ام شد: پدر كشتگي ، نوشته ي سلمان امين را وقتي تمام كردم براي يك لحظه با خود گفتم: اگر اين كتاب به انگليسي نوشته شده بود حتماً وسوسه مي شدم ترجمه اش كنم.
يكي از گفته هاي نابي كه عمراً رهايم نمي كند حرفي ست كه قهرمان داستان در حالت بحران روحي و در حين تماشاي تئاتر خياباني رستم و سهراب فرياد مي كشد : " نكش ، رستم. غلاف كن چاقوتو. فرض كن اصلاً بچه ت نيست ، آدم كه هست. نكشش. "
#پدرکشتگی #سلمان_امین #ققنوس
@qoqnoospub
همان طور كه كفاش ها قبل از هر چيز كفش شما را از نظر مي گذرانند، ما مترجم ها نيز با خواندن يا شنيدن هر جمله ي دندان گيري -مي خواهد شعار روي ديوار باشد يا نامه ي دلداري - در ذهن خود ترجمه اش مي كنيم . كاريش نمي شود كرد . اين سرنوشتي ست كه ظاهراً خودمان براي خود رقم زده ايم . در تعطيلات عيد نوروز رماني را خواندم كه مثل هر رمان خوبي همراه دائمي ام شد: پدر كشتگي ، نوشته ي سلمان امين را وقتي تمام كردم براي يك لحظه با خود گفتم: اگر اين كتاب به انگليسي نوشته شده بود حتماً وسوسه مي شدم ترجمه اش كنم.
يكي از گفته هاي نابي كه عمراً رهايم نمي كند حرفي ست كه قهرمان داستان در حالت بحران روحي و در حين تماشاي تئاتر خياباني رستم و سهراب فرياد مي كشد : " نكش ، رستم. غلاف كن چاقوتو. فرض كن اصلاً بچه ت نيست ، آدم كه هست. نكشش. "
#پدرکشتگی #سلمان_امین #ققنوس
@qoqnoospub