انتشارات ققنوس
در #سیامین_نمایشگاه_کتاب_تهران رونمایی از #نیستدرجهان #داستان_ایرانی #محمداسماعیل_حاجیعلیان @qoqnoospub
محمد اسماعیل حاجی علیان:
دو روز از ماه عسل مان نگذشته بود، خبرمان کردند نیستدرجهان فوت کرده و زود برگردید. برگشتیم. گُلی بدتر از من بود و کارش کشید به فال قهوه و احضار روح. آقاجان آلزایمر گرفته، یک گوشه می نشیند و با نیستدرجهانش حرف میزند. از بچگی اش می گوید تا وقتی که به نیستدرجهان برسد. انگار دنیایش همانجا تمام می شود.
اوایل نمی توانستم بفهمم آقاجان چی می گوید و چکار می کند؟ از در خانه بیرون نمی رفت و فقط به سفیدی دیوار زل می زد. کاغذ دیواری همه ی اتاقها را کندم تا غریبی نکند.
حالا اوضاع کمی فرق کرده است. خودم و گلی را می بینم، حرف های آقاجان را ضبط می کنم تا یادگاری از او داشته باشم. کاری که می خواستم برای نیستدرجهان بکنم و فرصتش ازم گرفته شد.
آقاجان، نیستدرجهانش را دارد و من... نمی دانم منم برسم به سن و سال آقاجان و هفتاد و شش سالم بشود، مثل آقاجان از گُلی می گویم یا نه، دوره زمانه ما عوض می شود؟!
امروز هم گلی با دوستهایش رفته اند دورهمی، روح احضار بفرمایند. من حوصله این بازی ها را ندارم. هِدسِت را توی گوشم می گذارم و پوشه آقاجان و نیستدر را باز می کنم و دوباره از سر گوش می کنم. نمی دانم این چه عادت بدی است که من دارم؟
پاره ای از رمان #نیستدرجهان
#محمد_اسماعیل_حاجی_علیان
#نشر_هیلا
#چاپ_اول_1396
@qoqnoospub
دو روز از ماه عسل مان نگذشته بود، خبرمان کردند نیستدرجهان فوت کرده و زود برگردید. برگشتیم. گُلی بدتر از من بود و کارش کشید به فال قهوه و احضار روح. آقاجان آلزایمر گرفته، یک گوشه می نشیند و با نیستدرجهانش حرف میزند. از بچگی اش می گوید تا وقتی که به نیستدرجهان برسد. انگار دنیایش همانجا تمام می شود.
اوایل نمی توانستم بفهمم آقاجان چی می گوید و چکار می کند؟ از در خانه بیرون نمی رفت و فقط به سفیدی دیوار زل می زد. کاغذ دیواری همه ی اتاقها را کندم تا غریبی نکند.
حالا اوضاع کمی فرق کرده است. خودم و گلی را می بینم، حرف های آقاجان را ضبط می کنم تا یادگاری از او داشته باشم. کاری که می خواستم برای نیستدرجهان بکنم و فرصتش ازم گرفته شد.
آقاجان، نیستدرجهانش را دارد و من... نمی دانم منم برسم به سن و سال آقاجان و هفتاد و شش سالم بشود، مثل آقاجان از گُلی می گویم یا نه، دوره زمانه ما عوض می شود؟!
امروز هم گلی با دوستهایش رفته اند دورهمی، روح احضار بفرمایند. من حوصله این بازی ها را ندارم. هِدسِت را توی گوشم می گذارم و پوشه آقاجان و نیستدر را باز می کنم و دوباره از سر گوش می کنم. نمی دانم این چه عادت بدی است که من دارم؟
پاره ای از رمان #نیستدرجهان
#محمد_اسماعیل_حاجی_علیان
#نشر_هیلا
#چاپ_اول_1396
@qoqnoospub