انتشارات ققنوس
#زندگی_نو اثر #اورهان_پاموک با ترجمه #ارسلان_فصیحی تجدیدچاپ شد @qoqnoispub
من بودم، ای فرشته، آنکه مدتها پس از نیمه شب از خانه خود، مثل بیگانهای ترسو که از خانه کسی دیگر میگریزد، بی سر و صدا بیرون میرفت و در کوچههای تاریک گم میشد. من بودم کسی که از پیادهرو، اشک در چشم و غرق در حس تنهایی، به پنجرههای روشن اتاقش چنان نگاه میکرد که انگار به زندگی شکننده و به هدر رفته آدمی دیگر نگاه میکند. من بودم آنکه در سکوت به پژواک گامهای مصممش گوش میداد و با جوش و خروش به سمت زندگی نو میدوید.
#زندگی_نو
#اورهان_پاموک
#ارسلان_فصیحی
#ققنوس
@qoqnoospub
#زندگی_نو
#اورهان_پاموک
#ارسلان_فصیحی
#ققنوس
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
#انکار_حضور_دیگری #سیاوش_جمادی چاپ دوم هیجده هزار تومان سفارش از طریق کانال تلگرام ققنوس @qoqnoospub
جهانی که با کلمات سیاه بر اوراق سفید جان میگیرد، برای کافکا جهانی بود واقعی که در واقعیت بیرون آزاد نمیتوانست شد. این پاسخی است به این پرسش که کدام آدم عاقلی از زندگی دل میکند تا در میان مشتی کلمه ذرهذره بمیرد. کافکا نمیتوانست حبس و دفن این جهان را به مثابۂ آنچه خوشبختی نامیده میشود تحمل کند. تنها به وقت نوشتن خود را «بیباک، برهنه، نیرومند و شگفتآور » میدید.
@qoqnoospub
@qoqnoospub
داری خوابم می کنی
این و آن
داري با جنس نگات
از من و دل تو رد میشی
داری با رنگ صدات
از من و دل تو رد میشی
آخ داری گيجم میكنی
با دل عجينم میكنی
مست و خرابم میكنی
داری گولم میزنی
شعر و آهنگ از علی بعقوبی
@qoqnoospub
از من و دل تو رد میشی
داری با رنگ صدات
از من و دل تو رد میشی
آخ داری گيجم میكنی
با دل عجينم میكنی
مست و خرابم میكنی
داری گولم میزنی
شعر و آهنگ از علی بعقوبی
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
#هایدگر_و_امر_سیاسی چاپ دوم قیمت هیجده هزار تومان @qoqnoospub
دانشگاه برای هایدگر جولانگاه دایناسورها و کارمندان والامقام فلسفه بود، با این همه او سخت به قفل آن دخیل بسته بود. چه کسی باور می کرد که دیوژن در فرایبورگ از راه به در شود و بر دست های اسکندر بوسه زند؟ آیا او انسانش را یافته و فانوسش را شکسته بود؟ ریشه را در کجا باید جست؟ پاشنۂ آشیل بود یا لعنت گناه نخستین؟ وسوسۂ اهرمن بود یا طینت سگ؟ ریشه در زیر پوستۂ فرهیخته اش شرارت، چون کرمی در سیب، راهی برای فرار می جست؟
#هایدگر_و_امر_سیاسی
@qoqnoospun
#هایدگر_و_امر_سیاسی
@qoqnoospun
انتشارات ققنوس
@qoqnoospub
گروه انتشاراتي ققنوس همزمان با شروع طرح تابستانه كتاب، در فروشگاه خود ميزبان شماست.
به علت محدود بودن بودجه هر كتابفروشي خريد خود را به روزهاي آخر موكول نكنيد.
براي هر شخص تا سقف 1 ميليون ريال 20% براي كتابهاي بزرگسال و 25% براي كتابهاي كودك تخفيف در نظر گرفته شده است.
براي تسهيل در امور ثبت كتابها همراه داشتن كارت ملي الزامي است.
@qoqnoospub
به علت محدود بودن بودجه هر كتابفروشي خريد خود را به روزهاي آخر موكول نكنيد.
براي هر شخص تا سقف 1 ميليون ريال 20% براي كتابهاي بزرگسال و 25% براي كتابهاي كودك تخفيف در نظر گرفته شده است.
براي تسهيل در امور ثبت كتابها همراه داشتن كارت ملي الزامي است.
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
تولدتون مبارک گیتی صفرزاده عزیز @qoqnoospub
گیتی صفرزاده:
این پست جنبه خودتحویل گیری ندارد.
سپاسی است از مهربانترین دوستان دوران میز و نیمکت مدرسه که اینطور تولدم را تبریک گفتند. و ستایشی است برای رفاقت.
اگر برای کسی که می نویسد، بالاترین رویا نزدیک شدن به قلب آدمها باشد، حتما من خوشبخت ترین قلم به دست جهانم؛ با کمترین شمارگان اما عظیم ترین رفاقتها.
جهان بی دوست نماند..
@qoqnoospub
این پست جنبه خودتحویل گیری ندارد.
سپاسی است از مهربانترین دوستان دوران میز و نیمکت مدرسه که اینطور تولدم را تبریک گفتند. و ستایشی است برای رفاقت.
اگر برای کسی که می نویسد، بالاترین رویا نزدیک شدن به قلب آدمها باشد، حتما من خوشبخت ترین قلم به دست جهانم؛ با کمترین شمارگان اما عظیم ترین رفاقتها.
جهان بی دوست نماند..
@qoqnoospub
برشی از رمان مارمولکی که ماه را بلعید. قاسم شکری. نشرققنوس. ... کتابت شد حکایت «فراموشان» در سی و سه نوبت، برابر با مراتب سی و سه گانه ...
@qoqnoospub
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
برشی از رمان مارمولکی که ماه را بلعید. قاسم شکری. نشرققنوس. ... کتابت شد حکایت «فراموشان» در سی و سه نوبت، برابر با مراتب سی و سه گانه ... @qoqnoospub
برشی از رمان مارمولکی که ماه را بلعید. قاسم شکری. نشرققنوس. ... کتابت شد حکایت «فراموشان» در سی و سه نوبت، برابر با مراتب سی و سه گانه فراماسونری، به تاریخ نهصد و پنجاه و نه سال پیش از میلاد مسیح، برابر با سال یازدهم سلطنت سلیمان نبی. بر مریدان من است، آن را میان خشتی خام نهاده، درون چوبِ اقاقی مهر و موم کرده، و جایی که زمین و آسمان به هم می رسند، دور از چشم اغیار، به تابوتِ عهد پنهان کنند.
... و تابوتِ عهد، همان جایی است که هیکل است و هیکل، همان جایی که تابوت عهد است.
متبرک شد به نام من این وجیزه ناچیز:
بزرگ بازرس کل، قبطیِ اعظم: حورام، ملقب به سید جمال الدین اسدآبادی
@qoqnoispub
... و تابوتِ عهد، همان جایی است که هیکل است و هیکل، همان جایی که تابوت عهد است.
متبرک شد به نام من این وجیزه ناچیز:
بزرگ بازرس کل، قبطیِ اعظم: حورام، ملقب به سید جمال الدین اسدآبادی
@qoqnoispub
ققنوس
#سفر_خوش_است_اگر_همسفر_شوی_تو_مرا
یاد استاد #مدیا_کاشیگر
مترجم کتاب گرامی باد
#شازده_کوچولو
#آنتوان_دو_سنت_اگزوپری
@qoqnoospub
#سفر_خوش_است_اگر_همسفر_شوی_تو_مرا
یاد استاد #مدیا_کاشیگر
مترجم کتاب گرامی باد
#شازده_کوچولو
#آنتوان_دو_سنت_اگزوپری
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
@qoqnoospub
شيوۂ «دوازه مرحلهای»:
معتادان عشق
«اگر میخواهی سُر نخوری، به جاهای ليز نرو.» اگر بخواهيم همين اصل را در مورد فرد معتاد به عشق تفسير كنيم، بايد بگوييم: از رفتن به رستورانهايی كه با محبوب خود در آن شام میخورديد پرهيز كن. برای خريد يا ورزش كردن به جای ديگری برو. آوازهايی را كه اغلب با هم زمزمه ميكرديد نخوان. از «افراد، اماكن و اشيايی» كه ممكن است سودای ديدن شخص مورد نظر را در تو ايجاد كنند حذر كن.
@qoqnoospub
معتادان عشق
«اگر میخواهی سُر نخوری، به جاهای ليز نرو.» اگر بخواهيم همين اصل را در مورد فرد معتاد به عشق تفسير كنيم، بايد بگوييم: از رفتن به رستورانهايی كه با محبوب خود در آن شام میخورديد پرهيز كن. برای خريد يا ورزش كردن به جای ديگری برو. آوازهايی را كه اغلب با هم زمزمه ميكرديد نخوان. از «افراد، اماكن و اشيايی» كه ممكن است سودای ديدن شخص مورد نظر را در تو ايجاد كنند حذر كن.
@qoqnoospub
بعدازظهرها زنها جلو ساختمان زندان، با آن سقف سفالی قرمزش، میان سبزهها تنگ هم مینشستند. مثلا سنگین و باوقار بودند؛ مثلا متلکهای مردان زندانی را، که پشت پنجرهی سلولشان جمع شده بودند، نمیشنیدند؛ مثلا نمیدیدند که چطور به سینهشان میکوبیدند. در اصل نه میشنیدند و نه میدیدند، نفس مردها را که حسرت وحشتناک سالها بیزنی از آن استشمام میشد، گرمایشان را که بوی سیگار میداد پس گردنشان، نوک سبیلهای سیاهشان را که از اشتیاق میلرزید روی گلویشان حس میکردند و هار میشدند. آه چه میشد اگر این قفلهای زباننفهم کمی انصاف به خرج میدادند و باز میشدند و این ورزاهای مست به آنها حمله میکردند!
سلول ۷۲، صص ۱۰۷، ۱۰۸.
اورهان کمال
ترجمهی ارسلان فصیحی
@qoqnoospub
سلول ۷۲، صص ۱۰۷، ۱۰۸.
اورهان کمال
ترجمهی ارسلان فصیحی
@qoqnoospub
یوسف علیخانی:
آن مرد با کتاب آمد
چهار سال پیش بود. غرفهی نشر آموت، ردیف دوم نمایشگاه کتاب تهران بود؛ رو به حیاط مصلی.
هر از گاهی سرم را بلند میکردم و به بیرون نگاه میکردم؛...
@qoqnoospub
آن مرد با کتاب آمد
چهار سال پیش بود. غرفهی نشر آموت، ردیف دوم نمایشگاه کتاب تهران بود؛ رو به حیاط مصلی.
هر از گاهی سرم را بلند میکردم و به بیرون نگاه میکردم؛...
@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
یوسف علیخانی: آن مرد با کتاب آمد چهار سال پیش بود. غرفهی نشر آموت، ردیف دوم نمایشگاه کتاب تهران بود؛ رو به حیاط مصلی. هر از گاهی سرم را بلند میکردم و به بیرون نگاه میکردم؛... @qoqnoospub
Baba:
.
آن مرد با کتاب آمد
چهار سال پیش بود. غرفهی نشر آموت، ردیف دوم نمایشگاه کتاب تهران بود؛ رو به حیاط مصلی.
هر از گاهی سرم را بلند میکردم و به بیرون نگاه میکردم؛ به نور. و خستگیام گویی درمی رفت اینطوری.
توی همین سر بلندکردنها بود که متوجهاش شدم؛ تنها و بدون اعوان و انصار، مدام میرفت و میآمد. انگار نه انگار رئیس کل نمایشگاه کتاب تهران است و از آن مهمتر، معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی.
قبل از او بسیاری از مسوولان را دیده بودم و دیدهاید بیتردید که وقتی میخواهند به جایی بروند، دهها نفر را به عنوان نفر دست راست و نفر دست چپ و هماهنگکننده و بادیگارد و عکاس و فیلمبردار و صدابردار و سیاهی لشگر، دنبال خودشان راه میاندازند و در چنین شرایطی، قصهی عاشقی من به مردی آغاز شد که شاید تاکنون یک ساعت هم پیاپی ندیدهام او را، اما با دلم عهد کردهام، در کنار نفسکشیدنهایش، نفس بکشم ، که نفس کشیدن چنین آدمهایی، هوای عَفَن این روزها را سالم میکند.
بعد که پیگیر شدم، فهمیدم خودش کلمه است؛ از کلمههای خوب خدا. و فقط کلمهها میتوانند در کنار کلمههای دیگر بنشینند و جملههای خوب بسازند.
دکتر #سیدعباس_صالحی ، بعدها بدون سر و صدا کارهای بزرگی کرد تا جایی که همه اهالی کتاب که اگر نگوییم با ارشاد و معاونت فرهنگی، قهر بودند، به حکم اجبار کاری، ارتباط داشتند با این مجموعه، همگی متفقالقول شدند که دکتر صالحی، یک فرصت است برای اهالی فرهنگ و هنر.
کمتر دیدهایم، مدیری را که بخندد. دستتان را بفشارد. پای حرفهایتان بنشیند و بشنود (گیرم کاری ازش ساخته نباشد) و دکتر سیدعباس صالحی، گام بلندتری برداشت و این گفتگو را از دالانهای تنگ و تاریک معاونت فرهنگی و ارشاد به خیابانها کشاند؛ به گفتگوهای هفتگی در کتابفروشیها. و هر هفته دیدار از یک کتابفروشی بهانهای می شد برای گفتگوی اهالی فرهنگ با او. شخصا سر مشکلاتی که برای چند کتاب نشر آموت ایجاد شده بود، در دفتر نشر قدیانی، مشکلاتام را بلند فریاد زدم و گاهی خجالت میکشم برای تند شدنهایم. ایشان آرام شنید و بعد دستور داد نوشتند و پیگیر شدند و جالب اینکه بعدا شخصا یا به وسیله رئیس دفترشان پیگیر میشدند که مشکل حل شد یا نه؟
کتابفروشیها، نبض فرهنگ یک مملکت هستند. در یک کتابفروشی فقط کتاب به فروش نمیرود، بلکه سکان فرهنگ و هنر و ادب یک کشور، به دست کتابفروشیها و کتابفروشهاست و همانطور که همه میدانیم طی ده سال گذشته به دلایل مختلف از جمله افزایش به یکباره ی قیمت کاغذ و قطع شدن انواع یارانه های دولتی، قیمت کتاب هم بالا رفت و این روند به سویی میرفت که کتابفروشیها بدل به کبابفروشی بشوند و سالهای سال بعد دل ما کباب بشود که قدر این مکان های مقدس را ندانستیم. دکتر سیدعباس صالحی، با درک این مهم، کتابفروشیها را هدف قرار داد و وسیلهای ابداع کرد به نام "طرح یارانه کتاب" که به جای اینکه یارانه کتاب به ناشران داده شود، مستقیم به مردم تقدیم شد. طرحهای موفق عیدانه و تابستانه و پاییزه کتاب در کنار نمایشگاه کتاب تهران و نمایشگاههای استانی، جان دوبارهای به کتاب و عاشقان این حوزه بخشید که تا روز، روز است و شبها شب میشوند، تنها دو کلمهی روز و شب گواهی بدهند که چنین بود، او رستگار است بیتردید.
دکتر سیدعباس صالحی، مرد آرام ِ حوزه فرهنگ است و قلب ِ رویکردش به این مقوله، سلامت رفتار است که خود در آستانهی دریافت رای اعتماد از نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی بهعنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دوره دوازدهم ریاستجمهوری، در توئیترش نوشته: امیدوارم سلامت را قربانی سیاست نکنم.
پیش پای چنین مردی باید ایستاد. به احترامش، کلاه از سر برداشت و یک دسته کلمهی شیرین و مهربان بر سرش بارید.
یا حق
یوسف علیخانی
https://www.instagram.com/p/BXpqZl9F8KJ/
@aamout
@qoqnoospub
.
آن مرد با کتاب آمد
چهار سال پیش بود. غرفهی نشر آموت، ردیف دوم نمایشگاه کتاب تهران بود؛ رو به حیاط مصلی.
هر از گاهی سرم را بلند میکردم و به بیرون نگاه میکردم؛ به نور. و خستگیام گویی درمی رفت اینطوری.
توی همین سر بلندکردنها بود که متوجهاش شدم؛ تنها و بدون اعوان و انصار، مدام میرفت و میآمد. انگار نه انگار رئیس کل نمایشگاه کتاب تهران است و از آن مهمتر، معاون فرهنگی وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی.
قبل از او بسیاری از مسوولان را دیده بودم و دیدهاید بیتردید که وقتی میخواهند به جایی بروند، دهها نفر را به عنوان نفر دست راست و نفر دست چپ و هماهنگکننده و بادیگارد و عکاس و فیلمبردار و صدابردار و سیاهی لشگر، دنبال خودشان راه میاندازند و در چنین شرایطی، قصهی عاشقی من به مردی آغاز شد که شاید تاکنون یک ساعت هم پیاپی ندیدهام او را، اما با دلم عهد کردهام، در کنار نفسکشیدنهایش، نفس بکشم ، که نفس کشیدن چنین آدمهایی، هوای عَفَن این روزها را سالم میکند.
بعد که پیگیر شدم، فهمیدم خودش کلمه است؛ از کلمههای خوب خدا. و فقط کلمهها میتوانند در کنار کلمههای دیگر بنشینند و جملههای خوب بسازند.
دکتر #سیدعباس_صالحی ، بعدها بدون سر و صدا کارهای بزرگی کرد تا جایی که همه اهالی کتاب که اگر نگوییم با ارشاد و معاونت فرهنگی، قهر بودند، به حکم اجبار کاری، ارتباط داشتند با این مجموعه، همگی متفقالقول شدند که دکتر صالحی، یک فرصت است برای اهالی فرهنگ و هنر.
کمتر دیدهایم، مدیری را که بخندد. دستتان را بفشارد. پای حرفهایتان بنشیند و بشنود (گیرم کاری ازش ساخته نباشد) و دکتر سیدعباس صالحی، گام بلندتری برداشت و این گفتگو را از دالانهای تنگ و تاریک معاونت فرهنگی و ارشاد به خیابانها کشاند؛ به گفتگوهای هفتگی در کتابفروشیها. و هر هفته دیدار از یک کتابفروشی بهانهای می شد برای گفتگوی اهالی فرهنگ با او. شخصا سر مشکلاتی که برای چند کتاب نشر آموت ایجاد شده بود، در دفتر نشر قدیانی، مشکلاتام را بلند فریاد زدم و گاهی خجالت میکشم برای تند شدنهایم. ایشان آرام شنید و بعد دستور داد نوشتند و پیگیر شدند و جالب اینکه بعدا شخصا یا به وسیله رئیس دفترشان پیگیر میشدند که مشکل حل شد یا نه؟
کتابفروشیها، نبض فرهنگ یک مملکت هستند. در یک کتابفروشی فقط کتاب به فروش نمیرود، بلکه سکان فرهنگ و هنر و ادب یک کشور، به دست کتابفروشیها و کتابفروشهاست و همانطور که همه میدانیم طی ده سال گذشته به دلایل مختلف از جمله افزایش به یکباره ی قیمت کاغذ و قطع شدن انواع یارانه های دولتی، قیمت کتاب هم بالا رفت و این روند به سویی میرفت که کتابفروشیها بدل به کبابفروشی بشوند و سالهای سال بعد دل ما کباب بشود که قدر این مکان های مقدس را ندانستیم. دکتر سیدعباس صالحی، با درک این مهم، کتابفروشیها را هدف قرار داد و وسیلهای ابداع کرد به نام "طرح یارانه کتاب" که به جای اینکه یارانه کتاب به ناشران داده شود، مستقیم به مردم تقدیم شد. طرحهای موفق عیدانه و تابستانه و پاییزه کتاب در کنار نمایشگاه کتاب تهران و نمایشگاههای استانی، جان دوبارهای به کتاب و عاشقان این حوزه بخشید که تا روز، روز است و شبها شب میشوند، تنها دو کلمهی روز و شب گواهی بدهند که چنین بود، او رستگار است بیتردید.
دکتر سیدعباس صالحی، مرد آرام ِ حوزه فرهنگ است و قلب ِ رویکردش به این مقوله، سلامت رفتار است که خود در آستانهی دریافت رای اعتماد از نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی بهعنوان وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی دوره دوازدهم ریاستجمهوری، در توئیترش نوشته: امیدوارم سلامت را قربانی سیاست نکنم.
پیش پای چنین مردی باید ایستاد. به احترامش، کلاه از سر برداشت و یک دسته کلمهی شیرین و مهربان بر سرش بارید.
یا حق
یوسف علیخانی
https://www.instagram.com/p/BXpqZl9F8KJ/
@aamout
@qoqnoospub
Instagram
یوسف علیخانی | yousef.alikhani
. آن مرد با کتاب آمد چهار سال پیش بود. غرفهی #نشر_آموت، ردیف دوم #نمایشگاه_کتاب_تهران بود؛ رو به حیاط مصلی. هر از گاهی سرم را بلند میکردم و به بیرون نگاه میکردم؛ به نور. و خستگیام گویی درمی رفت اینطوری. توی همین سر بلندکردنها بود که متوجهاش شدم؛ تنها…