🕸🕸🕸🕸🕸
حداقل دو پاسخ متفاوت به اين پرسش بسيار كهن وجود دارد كه: معنیدارترين و ارزندهترين زندگی ممكن برای بشر چيست؟
پاسخ اول، يعنی مفهوم اصالت، آرمان «تصاحب خويشتن» و «تملك خويشتن» است، با اين شعار كه «آنچه هستی باش».
پاسخ دوم بر «از دست دادن خود» يا «رهايی» تأكيد دارد.
اين بينش دوم، كه فئودور داستايفسكي در داستانهايش آن را میكاود، شما را تشويق میكند كه نگاهتان را از احساسات و احتياجات شخصی خودتان برگيريد و زندگیتان را در راه چيزي عظيمتر وقف كنيد.
اين «امر عظيمتر» ممكن است اراده خداوند، همبستگی اجتماعی، نداهای مقدس، نظم كيهانی يا حتي «وجود» هايدگری باشد.
در مورد پاسخ اول، يعني #آرمان_اصالت، اين پرسش پيش ميآيد كه اين «خويشتن درونی» كه قرار است به آن وفادار باشيم دقيقاً چيست؟
اگر بسياری از ژرفترين و شخصیترين افكار و آرزوهايمان چيزی نباشد جز مُدها و هوسهايی كه رسانهها به خوردمان دادهاند چه؟
اگر كلِ طرحِ اصيلشدن به جای كم كردن يا از ميان بردن مشكلاتی كه در دنيای مدرن با آنها روبهروييم، آنها را تشديد كند چه؟
بنابراين هدف اصلی كتابِ «در جستجوی اصالت» مدحِ اصالت نيست، بلكه به پرسش كشيدن مفروضات ناگفتهای است كه حول اين مفهوم وجود دارد و آن را سرپا نگه میدارد.
روش نويسنده در اين كتاب رديابی بسطِ تاريخی مفهومِ اصالت است، از سقراط تا آگوستين، از شكسپير و گاليله تا فرويد و يونگ، از هولدرلين تا ريلكه، از نيچه تا هايدگر، از خاستگاههای اين مفهوم در قرن هجدهم تا كاربردهای مسئلهدار امروزين.
آرمانِ زيستنِ اصيل در تمام جنبشهايی كه فرهنگِ خودارتقايی مدرن را میسازند، و در همۀ ايدههايی كه مرشدانِ خودياری و ناطقانِ انگيزهبخش تبليغ میكنند، نقشی اساسی دارد. نقد نويسنده بر آرمان اصالت، واكنش جامع اوست به خروجيِ فرهنگِ خودياری.
#در_جستجوی_اصالت
#جان_گيان
@qoqnoospub
حداقل دو پاسخ متفاوت به اين پرسش بسيار كهن وجود دارد كه: معنیدارترين و ارزندهترين زندگی ممكن برای بشر چيست؟
پاسخ اول، يعنی مفهوم اصالت، آرمان «تصاحب خويشتن» و «تملك خويشتن» است، با اين شعار كه «آنچه هستی باش».
پاسخ دوم بر «از دست دادن خود» يا «رهايی» تأكيد دارد.
اين بينش دوم، كه فئودور داستايفسكي در داستانهايش آن را میكاود، شما را تشويق میكند كه نگاهتان را از احساسات و احتياجات شخصی خودتان برگيريد و زندگیتان را در راه چيزي عظيمتر وقف كنيد.
اين «امر عظيمتر» ممكن است اراده خداوند، همبستگی اجتماعی، نداهای مقدس، نظم كيهانی يا حتي «وجود» هايدگری باشد.
در مورد پاسخ اول، يعني #آرمان_اصالت، اين پرسش پيش ميآيد كه اين «خويشتن درونی» كه قرار است به آن وفادار باشيم دقيقاً چيست؟
اگر بسياری از ژرفترين و شخصیترين افكار و آرزوهايمان چيزی نباشد جز مُدها و هوسهايی كه رسانهها به خوردمان دادهاند چه؟
اگر كلِ طرحِ اصيلشدن به جای كم كردن يا از ميان بردن مشكلاتی كه در دنيای مدرن با آنها روبهروييم، آنها را تشديد كند چه؟
بنابراين هدف اصلی كتابِ «در جستجوی اصالت» مدحِ اصالت نيست، بلكه به پرسش كشيدن مفروضات ناگفتهای است كه حول اين مفهوم وجود دارد و آن را سرپا نگه میدارد.
روش نويسنده در اين كتاب رديابی بسطِ تاريخی مفهومِ اصالت است، از سقراط تا آگوستين، از شكسپير و گاليله تا فرويد و يونگ، از هولدرلين تا ريلكه، از نيچه تا هايدگر، از خاستگاههای اين مفهوم در قرن هجدهم تا كاربردهای مسئلهدار امروزين.
آرمانِ زيستنِ اصيل در تمام جنبشهايی كه فرهنگِ خودارتقايی مدرن را میسازند، و در همۀ ايدههايی كه مرشدانِ خودياری و ناطقانِ انگيزهبخش تبليغ میكنند، نقشی اساسی دارد. نقد نويسنده بر آرمان اصالت، واكنش جامع اوست به خروجيِ فرهنگِ خودياری.
#در_جستجوی_اصالت
#جان_گيان
@qoqnoospub
🕸🕸🕸🕸🕸
برای موجود کاملاً زنده، آینده شوم نیست بلکه آبستن نوید است؛
آینده همچون هالهای پیرامون حال را در برمیگیرد، و مرکب از امکانهایی است که همچون داشتههای آنچه اینجا و اکنون است احساس میشوند.
در زندگیای که حقیقتاً زندگی است همۀ چیزها همپوشانی دارند و به هم میآمیزند.
ولی ما اغلب ِاوقات در بیم اینکه آینده چه بر سرمان میآورد زندگی میکنیم و دچار تفرقۀ خاطریم.
حتی وقتی زیاده مضطرب نیستیم، از لحظۀ حال خود لذت نمیبریم؛ زیرا آن را تابع چیزی میکنیم که حضور ندارد.
به سبب تکرر همین وانهادن حال به گذشته و آینده، دورههای شادمانۀ تجربهای که اکنون کامل است زیرا خاطرات گذشته و پیش بینی های آینده را تجربه ای که اکنون کامل است زیرا خاطرات گذشته و پیشبینیهای آینده را در خود جذب میکند، آرمانی زیباییشناختی را بنا مینهند.
#هنر_به_منزلۀ_تجربه
#تجدیدچاپ_شد
#جان_دیویی
ترجمهٔ دکتر #مسعود_علیا
@qoqnoospub
برای موجود کاملاً زنده، آینده شوم نیست بلکه آبستن نوید است؛
آینده همچون هالهای پیرامون حال را در برمیگیرد، و مرکب از امکانهایی است که همچون داشتههای آنچه اینجا و اکنون است احساس میشوند.
در زندگیای که حقیقتاً زندگی است همۀ چیزها همپوشانی دارند و به هم میآمیزند.
ولی ما اغلب ِاوقات در بیم اینکه آینده چه بر سرمان میآورد زندگی میکنیم و دچار تفرقۀ خاطریم.
حتی وقتی زیاده مضطرب نیستیم، از لحظۀ حال خود لذت نمیبریم؛ زیرا آن را تابع چیزی میکنیم که حضور ندارد.
به سبب تکرر همین وانهادن حال به گذشته و آینده، دورههای شادمانۀ تجربهای که اکنون کامل است زیرا خاطرات گذشته و پیش بینی های آینده را تجربه ای که اکنون کامل است زیرا خاطرات گذشته و پیشبینیهای آینده را در خود جذب میکند، آرمانی زیباییشناختی را بنا مینهند.
#هنر_به_منزلۀ_تجربه
#تجدیدچاپ_شد
#جان_دیویی
ترجمهٔ دکتر #مسعود_علیا
@qoqnoospub
کمتر کسی ما را با این گزاره یعنی «شرایطِ عشق» مواجه کرده. عشق چه شرایطی باید داشته باشد؟ عشق در زندگی چقدر اهمیت دارد؟ و از همه مهمتر «عشق ورزیدن به شخصی دیگر چگونه چیزی است؟»
در مسیحیت بالاترین جایگاه متعلق به عشق است. پولس قدیس در نامۀ اولش به قرنتیان، که یکی از اسناد اصلی در تاریخ عشق است، میگوید عشق ورزیدن یعنی که دیگری را محبانه تفسیر کنیم. او میگوید عاشق دیر به خشم میآید و زود از خطا میگذرد. به هر رو پرواضح است که غالب افراد گاهی رقتانگیزند و گاهی بسیار شایسته و به عبارتی هر رابطۀ عاشقانهای احتمالاً نیاز به آن دارد که با هر دوی این دریافتها از عشق مواجه شود. وقتی به روانشناسی و فروید برمیگردیم، میبینیم که آنها معتقدند پندارهای ناخودآگاه دربارۀ اینکه آن دیگری چگونه شخصی است ناشی از اولین عشقهای ما— عشق به پدر و مادرمان، و به شکلی خودشیفتهوار، عشق به خودمان— است.
جان آرمسترانگ در این کتاب ما و خود را در مواجهه با بحثبرانگیزترین تجربۀ بشری یعنی عشق قرار میدهد و از فلسفه، ادبیات و حتی روانشناسی برای تبیین این پدیده بهره میگیرد.
#شرایط_عشق
#جان_آرمسترانگ
#مسعود_علیا
@qoqnoospub
در مسیحیت بالاترین جایگاه متعلق به عشق است. پولس قدیس در نامۀ اولش به قرنتیان، که یکی از اسناد اصلی در تاریخ عشق است، میگوید عشق ورزیدن یعنی که دیگری را محبانه تفسیر کنیم. او میگوید عاشق دیر به خشم میآید و زود از خطا میگذرد. به هر رو پرواضح است که غالب افراد گاهی رقتانگیزند و گاهی بسیار شایسته و به عبارتی هر رابطۀ عاشقانهای احتمالاً نیاز به آن دارد که با هر دوی این دریافتها از عشق مواجه شود. وقتی به روانشناسی و فروید برمیگردیم، میبینیم که آنها معتقدند پندارهای ناخودآگاه دربارۀ اینکه آن دیگری چگونه شخصی است ناشی از اولین عشقهای ما— عشق به پدر و مادرمان، و به شکلی خودشیفتهوار، عشق به خودمان— است.
جان آرمسترانگ در این کتاب ما و خود را در مواجهه با بحثبرانگیزترین تجربۀ بشری یعنی عشق قرار میدهد و از فلسفه، ادبیات و حتی روانشناسی برای تبیین این پدیده بهره میگیرد.
#شرایط_عشق
#جان_آرمسترانگ
#مسعود_علیا
@qoqnoospub
توی پارک با پیرزنی همصحبت شدم. پیرزن لاغر بود و پیراهن سیاهی از پارچهای معمولی با ژاکتی پشمی و خاکستری تن کرده بود و کلاهی سفید با گلدوزی شکوفههای بنفش روی موهای کمپشت و سفید سرش بود.
پرسید: «مال کدوم کشورین آقا؟»
«ایرانیام خانم، ایران.»
پیرزن یکهو کف دو دستش را زد به هم و گفت: «وای... وای خدای من... ایران! ایران خیلی قشنگه. من ایران رفتهم. چهل سال پیش. وقتی شوهرم زنده بود با هم رفتیم. چقدر خوب بود!»
«چطور رفتین ایران؟ کجاهاش رو رفتین؟»
دیگر خودم دوست داشتم حرف بزنم. یک چیز مشترک دوستداشتنی پیدا شده بود.
«خیلی جاها. توی یه شهری... اسمش یادم نیست... یه مرداب پر از نیلوفر بود... یه قایق گرفتیم دم غروب... هیچوقت یادم نمیره...»
چشمهایم را بستم و مرداب انزلی آمد جلوِ چشمهایم با حرکت بیصدای قایق بین نیلوفرها.
«احتمالا انزلی رو میگین.»
«ماه کامل بود... رفتیم لای نیزارها... آب برق میزد... هوا شرجی بود... توی قایق تا صبح خوابیدیم. بهترین خاطرهٔ همهٔ عمرم همون قایقهست.»
اگر من سؤالی نمیکردم، شاید دیگر هیچ حرفی نمیزد. نمیخواست از خاطرهٔ مرداب بیرون بیاید.
#جانِ_وَر
#علی_صالحی_بافقی
#مجموعه_داستان
#بهزودی
@qoqnoospub
پرسید: «مال کدوم کشورین آقا؟»
«ایرانیام خانم، ایران.»
پیرزن یکهو کف دو دستش را زد به هم و گفت: «وای... وای خدای من... ایران! ایران خیلی قشنگه. من ایران رفتهم. چهل سال پیش. وقتی شوهرم زنده بود با هم رفتیم. چقدر خوب بود!»
«چطور رفتین ایران؟ کجاهاش رو رفتین؟»
دیگر خودم دوست داشتم حرف بزنم. یک چیز مشترک دوستداشتنی پیدا شده بود.
«خیلی جاها. توی یه شهری... اسمش یادم نیست... یه مرداب پر از نیلوفر بود... یه قایق گرفتیم دم غروب... هیچوقت یادم نمیره...»
چشمهایم را بستم و مرداب انزلی آمد جلوِ چشمهایم با حرکت بیصدای قایق بین نیلوفرها.
«احتمالا انزلی رو میگین.»
«ماه کامل بود... رفتیم لای نیزارها... آب برق میزد... هوا شرجی بود... توی قایق تا صبح خوابیدیم. بهترین خاطرهٔ همهٔ عمرم همون قایقهست.»
اگر من سؤالی نمیکردم، شاید دیگر هیچ حرفی نمیزد. نمیخواست از خاطرهٔ مرداب بیرون بیاید.
#جانِ_وَر
#علی_صالحی_بافقی
#مجموعه_داستان
#بهزودی
@qoqnoospub
منتشر شد
"اسپری قهوه" ، اولین داستان کوتاه از مجموعه داستان "جانِ وَر" است.
قصه در شهر آبادان اتفاق می افتد و مواجهه ی فرزند یکی از قهرمان های جنگ ایران و عراق با فیلمی سینمایی است که از ماجرای قهرمانی پدرش ساخته می شود.
در این داستان، زندگی فلاکت بار و واقعی پسر ، در مقابل نگاه بیرونی به قهرمانی اسطوره ای پدر، قرار گرفته است. تا حدی که پسر، قهرمانی پدر را بر نمی تابد و حتی او و قهرمانی اش را بدلیل نابود کردن زندگی شان، با کنایه زیر سوال هم می برد. سوالی که ذهن بسیاری دیگر را نیز در مورد جنگ و عواقب آن، مشغول کرده است.
آنچه از جنگ نمادسازی و تبلیغ شده، با آنچه واقعا جنگ به روز بازماندگان و انسانهای گمنام آسیب دیده از جنگ آورده، با رگه هایی از طنزی تلخ و گزنده روایت می شود.
و برای این روایت ضد جنگ، کجا بهتر از آبادان؟
...
#جان_ور
#علی_صالحی_بافقی
#نشر_هیلا گروه انتشارات #ققنوس
@qoqnoospub
"اسپری قهوه" ، اولین داستان کوتاه از مجموعه داستان "جانِ وَر" است.
قصه در شهر آبادان اتفاق می افتد و مواجهه ی فرزند یکی از قهرمان های جنگ ایران و عراق با فیلمی سینمایی است که از ماجرای قهرمانی پدرش ساخته می شود.
در این داستان، زندگی فلاکت بار و واقعی پسر ، در مقابل نگاه بیرونی به قهرمانی اسطوره ای پدر، قرار گرفته است. تا حدی که پسر، قهرمانی پدر را بر نمی تابد و حتی او و قهرمانی اش را بدلیل نابود کردن زندگی شان، با کنایه زیر سوال هم می برد. سوالی که ذهن بسیاری دیگر را نیز در مورد جنگ و عواقب آن، مشغول کرده است.
آنچه از جنگ نمادسازی و تبلیغ شده، با آنچه واقعا جنگ به روز بازماندگان و انسانهای گمنام آسیب دیده از جنگ آورده، با رگه هایی از طنزی تلخ و گزنده روایت می شود.
و برای این روایت ضد جنگ، کجا بهتر از آبادان؟
...
#جان_ور
#علی_صالحی_بافقی
#نشر_هیلا گروه انتشارات #ققنوس
@qoqnoospub