انتشارات ققنوس
Photo
هیس؛ حرفش را نزن
یادداشتی بر رمان «انگار خودم نیستم» نوشته یاسمن خلیلیفرد
مریم عربی
کتاب «انگار خودم نیستم» داستان فروپاشی رابطههاست. روابط دوستی، زناشویی و خانوادگی. داستانی که میتواند در ژانر داستانهای روانشناختی نیز قرار بگیرد. بیشک داستان از منظر روانشناسی و جامعهشناسی نیز حرفهایی برای گفتن دارد. تنهایی انسان مدرن و تحصیلکرده را عریان میسازد، پرده از خانواده و جامعهای برمیدارد که ترس بر همه جوانب زندگی و کار آن محیط شده، سکوت و حفظ آبرو و همسانی با دیگران در جامعه ارمغانی جز تنهایی به بار نمیآورد. انسان در این شرایط با وجودی که به نظر میآید در جمع است و در حال تعامل ولی هرچه بیشتر در خود فرو میرود. این تعامل ساختگی تعاملی است برخاسته از نقاب نه برخاسته از شخصیت خود-آگاه و مستقل. این، درد انسان امروز است. از دست دادن خود-آگاهی و کرختی در برابر جهان و درگیر شدن و فرو رفتن در روزمرگی. چیزی که در ادامه برای من قابل ذکر است جدا از ارزش روانشناختی و جامعهشناسی اثر بوده، بلکه بر توانایی اثر در ساحت یک رمان چندصدایی و میزان موفقیت رمان در دستیابی به آن است. توجه به محتوا و تطابق آن با فرم و ساختار انتخاب شده نیز از نظر دور نمانده است.
داستان تحت سیطره یک روح حاکم یک گزاره قطعی به سوی یک نقطه همگرایی پیش میرود: «هرکس خودش نیست.»
رمان، توصیف ترس است از گفتمان، لب فروبستن. سرخوردگی از تصمیمات برخاسته از عدم شناخت. چه کامروز و لعیا که فکر میکنند به تعبیر خودشان عشق را شناخته و انتخاب کردهاند چه کتی و علیرضا که میپندارند در راه عشق شهامت انجام کاری را داشتهاند که دیگر دوستان شهامت انجامش را ندارند و حتی نازنین و مسعود که وقایع پرده از روابط و عمق عشقشان برمیدارد.
چالش اصلی رویارویی واقعیت زندگی در میانسالی آدمهاست با دنیای آرمانی جوانی. ترس از این فاصله و تردید در انتخابهای گذشته. این مضمون بارها در رفتار هر راوی بازتاب شده همانطور که ایده در اسم رمان و در زبان راویان بارها تکرار شده است.
اندیشه بزرگ و حل نشده عشق در این سه زوج باعث تجلی دیگری و دیدن واقعیت وجودشان در مقابل آرزوهای درونی خود یا در تعامل با دیگران شده است. این تجلی شخصیتها را به درک جدیدی از خویشتن میرساند ولی شخصیتها توانایی رسیدن به درک جدید منجر به کنشی از جهان و دیگران که ناشی از تقاطع و تعامل چند آگاهی مستقل و خود-آیین است، نمییابند. این شناخت در سایه روح ایده حاکم بر اثر فرصت موضعگیری و کنش مستقل به شخصیتها نمیدهد. همه کنشها در راستای پیرنگ چند پردهای و ایده به درستی طراحی شدهاند.
@qoqnoospub
یادداشتی بر رمان «انگار خودم نیستم» نوشته یاسمن خلیلیفرد
مریم عربی
کتاب «انگار خودم نیستم» داستان فروپاشی رابطههاست. روابط دوستی، زناشویی و خانوادگی. داستانی که میتواند در ژانر داستانهای روانشناختی نیز قرار بگیرد. بیشک داستان از منظر روانشناسی و جامعهشناسی نیز حرفهایی برای گفتن دارد. تنهایی انسان مدرن و تحصیلکرده را عریان میسازد، پرده از خانواده و جامعهای برمیدارد که ترس بر همه جوانب زندگی و کار آن محیط شده، سکوت و حفظ آبرو و همسانی با دیگران در جامعه ارمغانی جز تنهایی به بار نمیآورد. انسان در این شرایط با وجودی که به نظر میآید در جمع است و در حال تعامل ولی هرچه بیشتر در خود فرو میرود. این تعامل ساختگی تعاملی است برخاسته از نقاب نه برخاسته از شخصیت خود-آگاه و مستقل. این، درد انسان امروز است. از دست دادن خود-آگاهی و کرختی در برابر جهان و درگیر شدن و فرو رفتن در روزمرگی. چیزی که در ادامه برای من قابل ذکر است جدا از ارزش روانشناختی و جامعهشناسی اثر بوده، بلکه بر توانایی اثر در ساحت یک رمان چندصدایی و میزان موفقیت رمان در دستیابی به آن است. توجه به محتوا و تطابق آن با فرم و ساختار انتخاب شده نیز از نظر دور نمانده است.
داستان تحت سیطره یک روح حاکم یک گزاره قطعی به سوی یک نقطه همگرایی پیش میرود: «هرکس خودش نیست.»
رمان، توصیف ترس است از گفتمان، لب فروبستن. سرخوردگی از تصمیمات برخاسته از عدم شناخت. چه کامروز و لعیا که فکر میکنند به تعبیر خودشان عشق را شناخته و انتخاب کردهاند چه کتی و علیرضا که میپندارند در راه عشق شهامت انجام کاری را داشتهاند که دیگر دوستان شهامت انجامش را ندارند و حتی نازنین و مسعود که وقایع پرده از روابط و عمق عشقشان برمیدارد.
چالش اصلی رویارویی واقعیت زندگی در میانسالی آدمهاست با دنیای آرمانی جوانی. ترس از این فاصله و تردید در انتخابهای گذشته. این مضمون بارها در رفتار هر راوی بازتاب شده همانطور که ایده در اسم رمان و در زبان راویان بارها تکرار شده است.
اندیشه بزرگ و حل نشده عشق در این سه زوج باعث تجلی دیگری و دیدن واقعیت وجودشان در مقابل آرزوهای درونی خود یا در تعامل با دیگران شده است. این تجلی شخصیتها را به درک جدیدی از خویشتن میرساند ولی شخصیتها توانایی رسیدن به درک جدید منجر به کنشی از جهان و دیگران که ناشی از تقاطع و تعامل چند آگاهی مستقل و خود-آیین است، نمییابند. این شناخت در سایه روح ایده حاکم بر اثر فرصت موضعگیری و کنش مستقل به شخصیتها نمیدهد. همه کنشها در راستای پیرنگ چند پردهای و ایده به درستی طراحی شدهاند.
@qoqnoospub
Audio
زخمهها زد راه بر جانم؛
ولی… زخمِ عشق؛ آورده تا کویت، مرا…
خوب شد…
دردم؛ دوا شد…
خوب شد…
دل به عشقت؛
به عشقت، مبتلا شد… خوب شد!
خـوب شـــد…
دردم؛ دوا شـــد…
@qoqnoospub
ولی… زخمِ عشق؛ آورده تا کویت، مرا…
خوب شد…
دردم؛ دوا شد…
خوب شد…
دل به عشقت؛
به عشقت، مبتلا شد… خوب شد!
خـوب شـــد…
دردم؛ دوا شـــد…
@qoqnoospub
💥💥💥💥💥
عزیز دلم می دانی "سیم آخر" چیست ؟
همه خیال می کنند سیم آخرِ ساز، است.
حتی یک نوازنده بی سواد هم روی صحنه زد به سیمِ آخر سازش. گفت: این هم سیم آخر.
اما سیمِ آخر یعنی: وقتی می رفتند قمار، سکه زرشان را که می باختند، جیب شان را می گشتند آخرین سکه سیم را هم به قمار می زدند. می زدند به سیمِ آخر، با امید بردن همه هستی، یا به باد دادن آخرین سکه نیستی.
من هم دلم می خواست در این قمار بزنم به سیمِ آخر، اما گلستان به من گفت: "ببین زری که باختی اصل بود؟"
رفتم توی فکر ...
#تماما_مخصوص
#عباس_معروفی
@qoqnoospub
عزیز دلم می دانی "سیم آخر" چیست ؟
همه خیال می کنند سیم آخرِ ساز، است.
حتی یک نوازنده بی سواد هم روی صحنه زد به سیمِ آخر سازش. گفت: این هم سیم آخر.
اما سیمِ آخر یعنی: وقتی می رفتند قمار، سکه زرشان را که می باختند، جیب شان را می گشتند آخرین سکه سیم را هم به قمار می زدند. می زدند به سیمِ آخر، با امید بردن همه هستی، یا به باد دادن آخرین سکه نیستی.
من هم دلم می خواست در این قمار بزنم به سیمِ آخر، اما گلستان به من گفت: "ببین زری که باختی اصل بود؟"
رفتم توی فکر ...
#تماما_مخصوص
#عباس_معروفی
@qoqnoospub
هوش مصنوعی و علوم شناختی، که به بررسی وضعیت کنونی آن و بیان اندیشههای اخیر سرل در این باره اختصاص دارد.
فلسفه زبان، که در آن سرل با برقراری ارتباط میان ایدههای مختلف، پاسخهایی اصیل به پرسشهایی بنیادی میدهد.
همچنین در این کتاب جستارهایی درباره محدودیتهای تحقیق و تفحص پدیدارشناختی، مسئله ذهنـبدن و نیز چیستی و آینده فلسفه از نگاه جان سرل خواهید یافت.
#فلسفه_در_قرن_جدید
#جان_سرل
#ترجمه_محمد_یوسفی
#نشر_ققنوس
@qoqnoospub
فلسفه زبان، که در آن سرل با برقراری ارتباط میان ایدههای مختلف، پاسخهایی اصیل به پرسشهایی بنیادی میدهد.
همچنین در این کتاب جستارهایی درباره محدودیتهای تحقیق و تفحص پدیدارشناختی، مسئله ذهنـبدن و نیز چیستی و آینده فلسفه از نگاه جان سرل خواهید یافت.
#فلسفه_در_قرن_جدید
#جان_سرل
#ترجمه_محمد_یوسفی
#نشر_ققنوس
@qoqnoospub
💥💥💥💥💥💥
گاهی؛
دلم می خواهد
بگذارم بروم
بی هرچه آشنا...
گوشه ی دوری
گمنام
حوالیِ جایی بی اسم.
#سید_علی_صالحی
@qoqnoospub
گاهی؛
دلم می خواهد
بگذارم بروم
بی هرچه آشنا...
گوشه ی دوری
گمنام
حوالیِ جایی بی اسم.
#سید_علی_صالحی
@qoqnoospub
💥💥💥💥💥💥
بیخوابیام را
یک شب در آغوش تو چاره میکنم
عشق من
بیتابیام را چه کنم ...؟
#عباس_معروفی
@qoqnoospub
بیخوابیام را
یک شب در آغوش تو چاره میکنم
عشق من
بیتابیام را چه کنم ...؟
#عباس_معروفی
@qoqnoospub
💥💥💥💥
ما شک های خود را فرو می خوریم و از گله پیروی می کنیم،
زیرا نمی توانیم خود را پیشگام درک حقایق دشواری بدانیم
که پیش از این ناشناخته بوده است.
#تسلي_بخشي_هاي_فلسفه
#الن_دوباتن
#ققنوس
@qoqnoospub
ما شک های خود را فرو می خوریم و از گله پیروی می کنیم،
زیرا نمی توانیم خود را پیشگام درک حقایق دشواری بدانیم
که پیش از این ناشناخته بوده است.
#تسلي_بخشي_هاي_فلسفه
#الن_دوباتن
#ققنوس
@qoqnoospub
💥💥💥💥
#پري_از _بال_ققنوس
اپیکور به ویژه این دغدغه را داشت که خود و دوستانش بیاموزند که اضطراب ها و نگرانی های خود دربارهی پول، بیماری، مرگ و امور فراطبیعی را تحلیل کنند. اگر کسی به طور عقلانی به میرایی و فناپذیر بودن بیندیشد، به نظر اپیکور، در می یابد که پس از مرگ چیزی جز فراموشی و نسیان وجود ندارد، و «بیهوده است که از قبل نگران چیزی باشیم که چون فرا میرسد مشکلی نمی آفریند.» بی معناست اگر پیشاپیش از حالتی بترسیم که هرگز تجربه نخواهیم کرد: برای کسی که واقعا دریافته باشد در مرگ هیچ چیز هولناکی وجود ندارد، هیچ چیز هراسناکی در زندگی هم وجود ندارد.
#تسلي_بخشي_هاي_فلسفه
#آلن_دوباتن
#ققنوس
@qoqnoospub
#پري_از _بال_ققنوس
اپیکور به ویژه این دغدغه را داشت که خود و دوستانش بیاموزند که اضطراب ها و نگرانی های خود دربارهی پول، بیماری، مرگ و امور فراطبیعی را تحلیل کنند. اگر کسی به طور عقلانی به میرایی و فناپذیر بودن بیندیشد، به نظر اپیکور، در می یابد که پس از مرگ چیزی جز فراموشی و نسیان وجود ندارد، و «بیهوده است که از قبل نگران چیزی باشیم که چون فرا میرسد مشکلی نمی آفریند.» بی معناست اگر پیشاپیش از حالتی بترسیم که هرگز تجربه نخواهیم کرد: برای کسی که واقعا دریافته باشد در مرگ هیچ چیز هولناکی وجود ندارد، هیچ چیز هراسناکی در زندگی هم وجود ندارد.
#تسلي_بخشي_هاي_فلسفه
#آلن_دوباتن
#ققنوس
@qoqnoospub
💥💥💥💥💥💥
از خودم برایت بگویم؟
از خانه، از خیابان شهر، صدای پایِ ما، شب؟
از کجا برایت بگویم
عشق من ،
جایی که تو نیستی، گفتن دارد ...
#عباس_معروفی
@qoqnoospub
از خودم برایت بگویم؟
از خانه، از خیابان شهر، صدای پایِ ما، شب؟
از کجا برایت بگویم
عشق من ،
جایی که تو نیستی، گفتن دارد ...
#عباس_معروفی
@qoqnoospub
In Ke Deltange Toam
Salar Aghili
اینکه دلتنگ توام اقرار میخواهد مگر
اینکه از من دلخوری انکار میخواهد مگر
وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار میخواهد مگر
@qoqnoospub
عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می شویم
اینکه از من دلخوری انکار میخواهد مگر
وقت دل کندن به فکر باز پیوستن مباش
دل بریدن وعده دیدار میخواهد مگر
@qoqnoospub
عقل اگر غیرت کند یک بار عاشق می شویم
💥💥💥💥💥💥💥💥
#پري_از_بال_ققنوس
حقیقت این است که در این دنیا همیشه کسی هست که با کمال میل بخواهد جایش را با شما عوض کند.
بخواهد مثل شما نفس بکشد، مثل شما راه برود، در جایی که شما زندگی می کنید، زندگی کند.
آیا اخیرا خداوند را به خاطر خانواده، دوستان، سلامتی و فرصت هایی که به شما داده است، شکر کرده اید؟
#هر_روز_پنجشنبه_است
#جوئل_اوستین
#شبنم_سميعيان
@qoqnoospub
#ققنوس
#پري_از_بال_ققنوس
حقیقت این است که در این دنیا همیشه کسی هست که با کمال میل بخواهد جایش را با شما عوض کند.
بخواهد مثل شما نفس بکشد، مثل شما راه برود، در جایی که شما زندگی می کنید، زندگی کند.
آیا اخیرا خداوند را به خاطر خانواده، دوستان، سلامتی و فرصت هایی که به شما داده است، شکر کرده اید؟
#هر_روز_پنجشنبه_است
#جوئل_اوستین
#شبنم_سميعيان
@qoqnoospub
#ققنوس
💥💥💥💥💥💥💥💥
#پري_از_بال_ققنوس
فریادهای زده نشده،
یواش یواش،
چین و چروکهای روی صورت میشوند...
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
#ققنوس
@qoqnoospub
#پري_از_بال_ققنوس
فریادهای زده نشده،
یواش یواش،
چین و چروکهای روی صورت میشوند...
#در_انتظار_گودو
#ساموئل_بکت
#ققنوس
@qoqnoospub
❇️ با نامزدهای هشتمین دورهی اهدای نشانهای طلایی و نقرهای لاکپشت پرنده آشنا شوید!
@QOQNOOSPUB
✅ من پنیرم
نویسنده: رابرت کورمیر
مترجم: رویا زنده بودی
ناشر: آفرینگان
۲۴۸ صفحه
۱۷۰۰۰ تومان
گروه سنی: نوجوان
کاربرد: تجربهی فضایی متفاوت، برانگیختن روحیهی پرسشگری
@QOQNOOSPUB
این کتاب داستان یک سفر تمامنشدنی است و داستان قدرتی که پایانی برای آن نیست. قدرت در همه جا نفوذ میکند و حتی از زندگی بچهها هم نمیگذرد. آدام قرار است بستهای را به پدرش برساند. در مسیری طولانی که مجبور است جایی را هم برای اقامت شب در نظر بگیرد. سفر او هر چه پیش میرود بیشتر شبیه فرار به نظر میرسد. آدام یک نوجوان است و اسم واقعیاش آدام نیست.
من پنیرم رمانی است که با کلیشههای معمول رمانهای نوجوان در سالهای اخیر فاصله دارد و البته نزدیک به ۵۰ سال قبل نوشته و منتشر شده است. داستان به دو شکل روایت میشود. یک فصل از زبان شخصیت اصلی یعنی آدام فارمر و یک فصل در گفتوگوی او با فردی میگذرد که به نظر میرسد روانپزشک است. سوال و جوابهای این دو در عین اینکه میخواهند هویت و گذشتهی آدام را روشن کنند مدام گرههای جدید ایجاد میکنند. خواننده هر بار که فکر میکند راز این شخصیت را حدس زده با برگ جدیدی روبرو میشود که قصه را تغییر میدهد. در نهایت رمان در همان نقطهای که شروع شده به پایان میرسد انگار که این قصهای هر روزه از زندگی همهی ماست.
آدام فارمر زمانی با نام پاول دلمونت همراه پدر و مادرش در نیویورک زندگی میکرد. پدر او دیوید روزنامهنگاری بود که توانست یک فساد مهم را در لایههای بالای قدرت کشف کند و همین ماجرا آنها را مجبور کرد با نام و هویت جدیدی در شهر دیگری به طور پنهانی زندگی کنند. اما همهی این وقایع در گذشته اتفاق افتادهاند. گذشتهای نامعلوم که آدام نمیداند چه مدت از آن گذشته و خودش را در بیمارستان روانی میيابد که دارد به سوالات یک روانپزشک پاسخ میدهد. روانپزشک میخواهد ذهن او را منظم کند تا او هویتاش را به یاد بیاورد. اما بین زمانی که آدام راز زندگیشان را کشف کرده تا زمان حال کتاب که در بیمارستان به سر میبرد اتفاقاتی رخ داده که باعث پریشانی آدام شده و او را از زندگی طبیعی محروم کرده است. آنچه که آدام از زندگیاش به وضوح به یاد میآورد دختری به نام ایمی است. آدام میداند که از او دور شده اما یاد این عشق نوجوانانه در دلش زنده است.
قصهای که رابرت کورمیر نوشته لایههای مختلفی دارد و در نقاط مهمی خواننده را در ادامهی داستان شریک میکند: با بخشهای تاریکی از داستان که به زبان شخصیتها نمیآیند اما میتوان آنها را از طریق الگوهای کلی حدس زد؛ قدرت نباید دست کم گرفته شود و نمیتوان به آن اعتماد کرد؛ قدرتی که افسارگسیخته باشد میخواهد زندگیها را نابود کند و جانهایی که آن را تهدید میکنند در امان نیستند.
این قصه پایان تلخی دارد و آدام قرار نیست به پدرش در بیمارستان برسد و آن بسته را به او برساند. آدام قرار نیست به ایمی زنگ بزند. نویسنده که در طول رمان هر جا که لازم است ضربههایی به خواننده وارد میکند در صفحات پایانی ضربههای اصلی را میزند. نویسنده خوب میداند چطور میتوان با یک قصهی پرکشش برای نوجوانان از قدرت و سیاست و فساد گفت. قدرتی که نه زمان میشناسد و نه مکان.
❇️ جمعه، بیست و چهارم مرداد از ساعت ۱۸ در هشتمین دورهی معرفی برگزیدگان نشان لاکپشت پرنده همراه ما باشید.
shorturl.at/kuyLP
@lakposhtparandeh
@QOQNOOSPUB
✅ من پنیرم
نویسنده: رابرت کورمیر
مترجم: رویا زنده بودی
ناشر: آفرینگان
۲۴۸ صفحه
۱۷۰۰۰ تومان
گروه سنی: نوجوان
کاربرد: تجربهی فضایی متفاوت، برانگیختن روحیهی پرسشگری
@QOQNOOSPUB
این کتاب داستان یک سفر تمامنشدنی است و داستان قدرتی که پایانی برای آن نیست. قدرت در همه جا نفوذ میکند و حتی از زندگی بچهها هم نمیگذرد. آدام قرار است بستهای را به پدرش برساند. در مسیری طولانی که مجبور است جایی را هم برای اقامت شب در نظر بگیرد. سفر او هر چه پیش میرود بیشتر شبیه فرار به نظر میرسد. آدام یک نوجوان است و اسم واقعیاش آدام نیست.
من پنیرم رمانی است که با کلیشههای معمول رمانهای نوجوان در سالهای اخیر فاصله دارد و البته نزدیک به ۵۰ سال قبل نوشته و منتشر شده است. داستان به دو شکل روایت میشود. یک فصل از زبان شخصیت اصلی یعنی آدام فارمر و یک فصل در گفتوگوی او با فردی میگذرد که به نظر میرسد روانپزشک است. سوال و جوابهای این دو در عین اینکه میخواهند هویت و گذشتهی آدام را روشن کنند مدام گرههای جدید ایجاد میکنند. خواننده هر بار که فکر میکند راز این شخصیت را حدس زده با برگ جدیدی روبرو میشود که قصه را تغییر میدهد. در نهایت رمان در همان نقطهای که شروع شده به پایان میرسد انگار که این قصهای هر روزه از زندگی همهی ماست.
آدام فارمر زمانی با نام پاول دلمونت همراه پدر و مادرش در نیویورک زندگی میکرد. پدر او دیوید روزنامهنگاری بود که توانست یک فساد مهم را در لایههای بالای قدرت کشف کند و همین ماجرا آنها را مجبور کرد با نام و هویت جدیدی در شهر دیگری به طور پنهانی زندگی کنند. اما همهی این وقایع در گذشته اتفاق افتادهاند. گذشتهای نامعلوم که آدام نمیداند چه مدت از آن گذشته و خودش را در بیمارستان روانی میيابد که دارد به سوالات یک روانپزشک پاسخ میدهد. روانپزشک میخواهد ذهن او را منظم کند تا او هویتاش را به یاد بیاورد. اما بین زمانی که آدام راز زندگیشان را کشف کرده تا زمان حال کتاب که در بیمارستان به سر میبرد اتفاقاتی رخ داده که باعث پریشانی آدام شده و او را از زندگی طبیعی محروم کرده است. آنچه که آدام از زندگیاش به وضوح به یاد میآورد دختری به نام ایمی است. آدام میداند که از او دور شده اما یاد این عشق نوجوانانه در دلش زنده است.
قصهای که رابرت کورمیر نوشته لایههای مختلفی دارد و در نقاط مهمی خواننده را در ادامهی داستان شریک میکند: با بخشهای تاریکی از داستان که به زبان شخصیتها نمیآیند اما میتوان آنها را از طریق الگوهای کلی حدس زد؛ قدرت نباید دست کم گرفته شود و نمیتوان به آن اعتماد کرد؛ قدرتی که افسارگسیخته باشد میخواهد زندگیها را نابود کند و جانهایی که آن را تهدید میکنند در امان نیستند.
این قصه پایان تلخی دارد و آدام قرار نیست به پدرش در بیمارستان برسد و آن بسته را به او برساند. آدام قرار نیست به ایمی زنگ بزند. نویسنده که در طول رمان هر جا که لازم است ضربههایی به خواننده وارد میکند در صفحات پایانی ضربههای اصلی را میزند. نویسنده خوب میداند چطور میتوان با یک قصهی پرکشش برای نوجوانان از قدرت و سیاست و فساد گفت. قدرتی که نه زمان میشناسد و نه مکان.
❇️ جمعه، بیست و چهارم مرداد از ساعت ۱۸ در هشتمین دورهی معرفی برگزیدگان نشان لاکپشت پرنده همراه ما باشید.
shorturl.at/kuyLP
@lakposhtparandeh
💥💥💥💥💥💥
#پري_از_بال_ققنوس
با وجود این همه نابرابریهایی که روزانه با آن مواجهیم، شاید برجستهترین ویژگی این باشد که بتوانیم به کسی حسادت نکنیم.
آدمهایی هستند که داشتههای فراوانشان هیچ دردسری برای ما ایجاد نمیکند،
ولی آدمهایی هستند که مزایای جزئیشان مسبب عذاب دائمی ماست.
ما فقط به آنهایی حسادت میکنیم که حس میکنیم شبیهشان هستیم؛
این بیتناسبی بین ما و دیگران نیست که موجب حسادت میشود، بلکه برعکس، نزدیکی ماست. بیتناسبی زیاد رابطه را قطع میکند یا ما را از مقایسه کردن خودمان با چیزی که دور از دسترسمان است برحذر میدارد یا تأثیرات مقایسه را کاهش می دهد.
#اضطراب_جايگاه_اجتماعي
#آلن_دوباتن
#مريم_تقديسي
#ققنوس
@qoqnoospub
#پري_از_بال_ققنوس
با وجود این همه نابرابریهایی که روزانه با آن مواجهیم، شاید برجستهترین ویژگی این باشد که بتوانیم به کسی حسادت نکنیم.
آدمهایی هستند که داشتههای فراوانشان هیچ دردسری برای ما ایجاد نمیکند،
ولی آدمهایی هستند که مزایای جزئیشان مسبب عذاب دائمی ماست.
ما فقط به آنهایی حسادت میکنیم که حس میکنیم شبیهشان هستیم؛
این بیتناسبی بین ما و دیگران نیست که موجب حسادت میشود، بلکه برعکس، نزدیکی ماست. بیتناسبی زیاد رابطه را قطع میکند یا ما را از مقایسه کردن خودمان با چیزی که دور از دسترسمان است برحذر میدارد یا تأثیرات مقایسه را کاهش می دهد.
#اضطراب_جايگاه_اجتماعي
#آلن_دوباتن
#مريم_تقديسي
#ققنوس
@qoqnoospub
💥💥💥💥💥💥
#پري_از_بال_ققنوس
بر اساس نظريات فمینیستی , تنها مرد خوب مرد مرده است, یا بهتر از آن به طور کلی بی مردی است؛ ب
ا وجود این رز آرزو می کند دوستانش از مردانی که دارند, از این مردانی که قرار است این قدر برای زنان مضر باشند, لذت ببرند. دوستش به او می گوید:«با مردی آشنا شدم» و رز از ته دل از خوشحالی جیغ می زند. شاید به این دلیل که پیدا کردن یک مرد خوب مشکل است, بنابراین اگر زنی واقعاً با مرد خوبی آشنا شود, جا دارد که برایش خوشحال شد. اما پیدا کردن یک مرد خوب خیلی سخت و تقریباً غیر ممکن است, زیرا دیگر هیچ کس نمی داند «مرد خوب» چگونه مردی است. حتی خود مردان هم این را نمی دانند.
یا شاید به این دلیل است که خیلی از مردان خوب را مردخوارانی چون زینیا خورده اند. خیلی از زن ها مردخواری را نمی پسندند... آنها نمی خواهند همه مردها را مردخواران بخورند؛ می خواهند چندتایی باقی بماند تا آن ها هم بتوانند بعضی ها را بخورند.
#عروس_فريبكار
#مارگارت_اتوود
#ققنوس
@qoqmoospub
#پري_از_بال_ققنوس
بر اساس نظريات فمینیستی , تنها مرد خوب مرد مرده است, یا بهتر از آن به طور کلی بی مردی است؛ ب
ا وجود این رز آرزو می کند دوستانش از مردانی که دارند, از این مردانی که قرار است این قدر برای زنان مضر باشند, لذت ببرند. دوستش به او می گوید:«با مردی آشنا شدم» و رز از ته دل از خوشحالی جیغ می زند. شاید به این دلیل که پیدا کردن یک مرد خوب مشکل است, بنابراین اگر زنی واقعاً با مرد خوبی آشنا شود, جا دارد که برایش خوشحال شد. اما پیدا کردن یک مرد خوب خیلی سخت و تقریباً غیر ممکن است, زیرا دیگر هیچ کس نمی داند «مرد خوب» چگونه مردی است. حتی خود مردان هم این را نمی دانند.
یا شاید به این دلیل است که خیلی از مردان خوب را مردخوارانی چون زینیا خورده اند. خیلی از زن ها مردخواری را نمی پسندند... آنها نمی خواهند همه مردها را مردخواران بخورند؛ می خواهند چندتایی باقی بماند تا آن ها هم بتوانند بعضی ها را بخورند.
#عروس_فريبكار
#مارگارت_اتوود
#ققنوس
@qoqmoospub
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
📣یک گفتوگوی بسیار دوستداشتنی و مهیج
✔زهره حسینزادگان در روز چهارشنبه ساعت ۲۱، گفتوگویی خواهند داشت با جناب آقای فهیم عطار نویسندهی بسیار محبوب این دوران...
شما هم در این گفتوگوی جذاب همراه ما باشید...
امروز، بسیاری از افراد با اسم فهیم عطار آشنا هستند، متنهایی که او در فیسبوک، تلگرام و اینستاگرام خود منتشر میکند، بهقدری بر جان و دل مخاطب مینشیند که مخاطب را به همراه همیشگی او بدل میکند.
📚فهیم عطار در سال ۱۳۵۴ به دنیا آمده است.
او که بهطور پراکنده مطالبی در فضای مجازی مینوشت و منتشر میکرد، سرانجام در سال ۱۳۹۲ اولین کتابش را با نام "قابهای خالی"، منتشر کرد.
عطار با انتشار این کتاب توانست تحسین بسیاری از طرفداران و کسانی که او را دورادور میشناختند، را برانگیزد.
موفقیت این کتاب باعث شد تا او در سال ۱۳۹۴ کتاب "وقتی سروها برگ میریزند" را منتشر کند.
فهیم عطار قلم خاصی دارد و به زبانی مینویسد که در عین سادگی، تاثیرگذار است و مانند شناسنامهای به آثارش هویت میدهد...
پ.ن: متن ابتدای ویدیو بخشی از کتاب "وقتی سروها برگ میریزند" میباشد.
@qoqnoospub
✔زهره حسینزادگان در روز چهارشنبه ساعت ۲۱، گفتوگویی خواهند داشت با جناب آقای فهیم عطار نویسندهی بسیار محبوب این دوران...
شما هم در این گفتوگوی جذاب همراه ما باشید...
امروز، بسیاری از افراد با اسم فهیم عطار آشنا هستند، متنهایی که او در فیسبوک، تلگرام و اینستاگرام خود منتشر میکند، بهقدری بر جان و دل مخاطب مینشیند که مخاطب را به همراه همیشگی او بدل میکند.
📚فهیم عطار در سال ۱۳۵۴ به دنیا آمده است.
او که بهطور پراکنده مطالبی در فضای مجازی مینوشت و منتشر میکرد، سرانجام در سال ۱۳۹۲ اولین کتابش را با نام "قابهای خالی"، منتشر کرد.
عطار با انتشار این کتاب توانست تحسین بسیاری از طرفداران و کسانی که او را دورادور میشناختند، را برانگیزد.
موفقیت این کتاب باعث شد تا او در سال ۱۳۹۴ کتاب "وقتی سروها برگ میریزند" را منتشر کند.
فهیم عطار قلم خاصی دارد و به زبانی مینویسد که در عین سادگی، تاثیرگذار است و مانند شناسنامهای به آثارش هویت میدهد...
پ.ن: متن ابتدای ویدیو بخشی از کتاب "وقتی سروها برگ میریزند" میباشد.
@qoqnoospub
🌺🌺🌺🌺🌺🌺
روز جهاني عكاسي گرامي باد
💥💥💥💥💥
مخترع دوربین عکاسی
اگر میدانست
ساعتها حرفزدن با یک عکس بیجان
چه بر سر آدم میآورد
هیچ گاه دست به این چنین اختراعی نمیزد!
البته که عکس های تو جان دارند!
این را حال پریشان من میگوید
وگرنه هیچ دیوانهای
صفحه موبایل را نميبوسد و در آغوش نمیکشد...
#علی_سلطانی
@qoqnoospub
روز جهاني عكاسي گرامي باد
💥💥💥💥💥
مخترع دوربین عکاسی
اگر میدانست
ساعتها حرفزدن با یک عکس بیجان
چه بر سر آدم میآورد
هیچ گاه دست به این چنین اختراعی نمیزد!
البته که عکس های تو جان دارند!
این را حال پریشان من میگوید
وگرنه هیچ دیوانهای
صفحه موبایل را نميبوسد و در آغوش نمیکشد...
#علی_سلطانی
@qoqnoospub