انتشارات ققنوس
5.14K subscribers
1.6K photos
581 videos
108 files
1.13K links
کانال رسمی گروه انتشاراتی ققنوس
آدرس اینستاگرام:
http://instagram.com/qoqnoospub
آدرس فروشگاه:
انقلاب-خیابان اردیبهشت-بازارچه کتاب
آدرس سایت:
www.qoqnoos.ir
ارتباط با ما:
@qoqnoospublication
Download Telegram
کتاب #یتیمان_بزرگسال، نوشته #داریا_بینیاردی به‌تازگی با ترجمه #خشایار_خدیور توسط #نشر_ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شده است.📚

نسخه اصلی این‌کتاب در سال ۲۰۱۵ در شهر میلان چاپ شده و نشر ققنوس امتیاز چاپ ترجمه فارسی آن را از انتشارات موندادوری در ایتالیا خریداری کرده است.

این‌ کتاب مجموعه نوشته‌ها و مقالات داریا بینیاردی نویسنده و روزنامه‌نگار🗞📰 ایتالیایی (متولد ۱۹۶۱) را در بر می‌گیرد که پس از مرگ مادرش نوشته شده‌اند.
فصل اول این‌ کتاب📓 به‌ درخواست سردبیر در هفته‌نامه‌ای که بینیاردی در آن کار می‌کرد، منتشر شد. انتشار این‌مقاله باعث می‌شود موج نامه‌ها و تشویق‌های مختلف به هفته‌نامه مذکور سرازیر شود و پس از آن بینیاردی تصمیم به نوشتن این مقاله به صورت کتاب می‌کند.

✍️جشن امضای کتاب “یتیمان بزرگسال” با حضور مترجم کتاب و مسئول فرهنگی سفارت ایتالیا جمعه ۲۲ آذر در کافه کتاب ققنوس برگزار می‌شود.

منتظر حضور گرمتان هستیم😍

@qoqnoospub
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿

#پري_از_بال_ققنوس

در آخرین پیغامش برایم نوشت که شوهرش، خانه را « بسیار محترمانه» ترک کرده و او هم بسیار ناراحت و هم دیوانه‌وار هیجان‌زده است.
برایش نوشتم :«خودت را دوست بدار. به فردا اطمینانی نیست » او هم شکلک دستی با شست بلندشده را به علامت تائید فرستاد.
گاه برایم پیش می‌آمد که وضعیت بیماری‌ام را بیشتر از دوستان صمیمی‌ام با افرادی که پیش از این غریبه بوده‌اند در میان بگذارم، فقط به این دلیل که دوستانم دور و اطرافم نبودند.
این اتفاقی كه برایم افتاده چیزی نیست که بتوانم در یک ایمیل یا یک پیامک بگويم. حسش را هم ندارم که تماس بگیرم و پیشنهاد ملاقات به دوستانم بدهم.. بنابراین بهتر است به اولین موقعیتی که پیش می‌آید موکولش کنم. گرچه پس از سه ماه ،در آستانه سومین دوره شیمی‌درمانی و بدون مو ، شاید افشای این موضوع بعضی‌ها را بهت زده کند.

کتاب « داستان اضطراب من درباره رویارویی زني است با زندگي و بيماري؛ زني كه شغلی‌انگیزه بخش و همسری دارد که دوستش دارد اما عذابش می دهد و بیماري‌اي که ناگهان می‌تواند همه زیبایی، توانایی و ... را بگیرد ...

#داستان_اضطراب_من
#داریا_بینیاردی
#بهاره_جهانبخش
#ققنوس

@qoqnoospub
انتشارات ققنوس
معرفی کتاب «داستان اضطراب من» روزنامه ایران-دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰ @qoqnoospub
مواجهه تازه‌ با زندگی
✍🏻بهاره جهان‌بخش
مترجم
«داستان اضطراب من»، رمانی‌ است درباره زنی حدود پنجاه‌سال به‌نام لئا که خیلی اتفاقی و غافلگیرکننده متوجه وجود توده سرطانی در سینه‌اش می‌شود. لنا، نویسنده‌ای است که خود دو پسر از دو ازدواجش دارد و پسر همسرش هم با او و همسرش «شالوم» زندگی می‌کند. لئا تمام سال‌های گذشته خود را وقف کار منظم، زندگی، نوشتن و بچه‌ها و همسرش کرده و حالا که این توده بدخیم در مسیر زندگی‌اش قرار گرفته تلاش می‌کند با بازنگری به گذشته، رابطه با والدین – خصوصاً مادر- ازدواج اول و شوهر فعلی‌اش و انتظارات و مشکلات بچه‌ها، دنبال دلایل روانی منجرشده به بیماری خود بگردد. نویسنده در بخش‌های مختلف رمان سعی دارد تأثیر عمیق زخم‌های روحی، دل‌شکستگی و رنجش‌های عاطفی را در بدن و سلامت انسان نشان دهد. «داستان اضطراب من» اتفاقاً داستان زنی مضطرب وسواسی و رنجور نیست که بعد از شنیدن خبر ابتلا به سرطان دست و پایش را گم کرده باشد، بلکه زن میانسال داستان تازه به بهانه فرصت محدودی که پیش رو دارد سعی می‌کند مواجهه تازه‌تری با زندگی را امتحان کند. و همیشه عشق در غم، درد، بیماری، تنهایی و ترس پیدا می‌شود. هرقدر همه اینها در روح انسان عمیق‌تر و کاری‌تر باشند عشق عجیب‌تر و آتشین‌تری بروز خواهد کرد و این را تاریخ عشاق جهان براحتی نشان می‌دهند. لئا در جریان شیمی‌درمانی عاشق می‌شود و بعد باید برای مدت محدود زندگی پیش رو تصمیم بگیرد. این‌که می‌‌خواهد آلام روحی و جسمی را در کنار چه کسی تاب بیاورد. لئا در طول داستان بارها به بیان روشن اقرار می‌کند که هر زمان که شوهرش با او قهرهای طولانی کرده یا او را تحقیر کرده و نادیده انگاشته خودش متوجه شده که اتفاق ناخوشایندی در بدنش در حال روی دادن است. همان چیزی که سرانجام با هیولایی به‌ نام سرطان سربرمی‌آورد.بینیاردی نویسنده کتاب خود تجربه دست‌و‌پنجه نرم‌کردن با سرطان را از سر گذرانده و اول کتاب سعی دارد زندگی شخصی خود را به شکلی قاطعانه از داستان لئای کتابش مبرا کند، اما کمی پیگیری اخبار زندگی شخصی او به‌خوبی نشان می‌دهد لئا چقدر و تا کجاها به بینیاردی شبیه است. همیشه داستان‌ها زمانی به دردآورترین شکل ممکن نگاشته می‌شوند که بیشترین قرابت را با تجربه واقعی نویسنده خود از جهان واقعی و زیست او دارد. و «داستان اضطراب من» خواننده را دچار دردی که لئا با آن دست به گریبان است می‌کند و موجب می‌شود به فکر سلامت روح و تن خود بیفتد پیش از آن‌که خیلی دیر شده باشد.

#داستان_اضطراب_من
#داریا_بینیاردی
ترجمه #بهاره_جهان‌بخش
#نشر_ققنوس

روزنامه ایران-دوشنبه ۴ بهمن ۱۴۰۰
@qoqnoospub
Forwarded from Pajand | پژند
.
یتیمان بزرگسال

راجع به این کتاب می‌نویسم که فکر می‌کنم درد جزء جدایی‌ناپذیر زندگی‌ست. با یادآوری رنج دیگری درون شما چیزی به جوش می‌آید، سرریز می‌شود و با اشکهایتان که دیگر در اختیار شما نیستند بیرون می‌ریزند. اشکهای سرکشی که با بالا رفتن سن بی‌پرواتر از همیشه بیرون می‌ریزند و درون آدم را برملا می‌کنند. دردی که اینجا ازش حرف‌ می‌زنم، درد از دست دادن والدین است که متاسفانه در نهایت تجربه‌اش می‌کنیم و تا ابد باری می‌شود که به دوش می‌کشیم و قلبمان را سنگین‌می‌کند. بعد از آنها دیگر چطور می‌توانیم کسی را فقط با بودنمان آنقدر خوشحال کنیم؟ دیگر چه کسی از تماس ما، حضور ما، سلامتی ما، بودنمان آنقدر ذوق‌زده می‌شود؟ ما می‌مانیم با خاطراتی که التیام‌بخش این دوری‌اند. خاطراتی که مدام کم‌رنگ می‌شوند و هربار چیزی از جزيیاتشان کم می‌شود تا به صفحهٔ سفید برسیم. صفحهٔ سفیدی با تصویری از عزیزمان که‌ کنجی‌اش لم‌ داده و به ما لبخند می‌زند.
#داریا_بینیاردی، کتاب «یتیمان بزرگسال»، زندگی‌نامه‌اش را با یک عکس خانوادگی شروع‌ می‌کند، شخصیت‌ها را معرفی می‌کند و بعد می‌رود سراغ موقعیتهای جذاب زندگی‌اش که پدر و مادرش در خلقشان دخیل بوده‌اند. او از تولد شروع نمی‌کند که در فصلهای آخر از تولدش حرف می‌زند. آنقدر دلپذیر نوشته که پا‌به‌پاش خندیدم و با «میچنه، دمت!» به قهقهه افتادم و با «بابا، راهنما!» یاد پدرم برام زنده شد که این اواخر فراموش می‌کرد راهنما بزند.
خشایار خدیور آنقدر کتاب را خوب ترجمه کرده و این کتاب آنقدر خوب ویرایش شده که وقتی برای مادرم می‌خواندم، یک لحظه هم وقفه نیفتاد توی خواندنم و ثانیه‌ای هم از داستان جدا نشدیم.
#پژندسلیمانی

@maravazkon