.🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁🍁
#پری_از_بال_ققنوس
#از_كتاب_منتشر_نشده
.
مادرم گردن مرغ را با تبر می زند. خون گرم، فواره وار بیرون می جهد. می پاشد به همه ی سر و صورت مادرم. همه جا قرمز شده است. مادرم لحظه ای از سر تا پا می لرزد و از آن لحظه به بعد، دیگر آن آدم سابق نمی شود. توی خواب هم می دانم که مادرم سال هاست ما را ترک کرده است. سال هاست در یک جای دور گم شده است.
.
از داستان #زندگی_جای_دیگری_ست.
از كتاب #بعد_از_هفت_قدم_بلند
نويسنده #راضيه_مهديزاده
#ققنوس
#به_زودي
@qoqnoospub
.
#پری_از_بال_ققنوس
#از_كتاب_منتشر_نشده
.
مادرم گردن مرغ را با تبر می زند. خون گرم، فواره وار بیرون می جهد. می پاشد به همه ی سر و صورت مادرم. همه جا قرمز شده است. مادرم لحظه ای از سر تا پا می لرزد و از آن لحظه به بعد، دیگر آن آدم سابق نمی شود. توی خواب هم می دانم که مادرم سال هاست ما را ترک کرده است. سال هاست در یک جای دور گم شده است.
.
از داستان #زندگی_جای_دیگری_ست.
از كتاب #بعد_از_هفت_قدم_بلند
نويسنده #راضيه_مهديزاده
#ققنوس
#به_زودي
@qoqnoospub
.