نقد و بررسي
بعد از هفت قدم بلند
•نویسنده: راضیه مهدیزاده •تحلیل و نقد: نازنین فروغی
پن۱: مولفههایی که یک نویسنده و آثارش را ماندگار و جاودان میکند برای شخص ِ شما، نه صرفا جامعهی ادبی چیست؟ میگویم "شخص ِ شما" به این دلیل که نویسندههای خوب و قویای هستند که عملا از طرف ناشر نادیده گرفته میشوند و حتی اگر قوی هم باشند، دیده نمیشوند و بعبارتی محکوم هستند به ماندن پشت ِ پرده!
"راضیه مهدیزاده" یکی از نویسندههایی است که به قلمش و نوع پردازش داستانی مخصوص خودش ایمان دارم.
"نویسنده" در یک قارهی دور زندگی میکند ولی با بندبند وجودش وصل است به این قارهای که ما درش زندگی میکنیم و به راحتی از روی داستانهای کوتاه بکر و قوی و خاصش میشود این ادعا را ثابت کرد.
.
پن۲: دومین مجموعهداستان ِ راضیه مهدیزاده "بعد از هفتقدم ِ بلند" مشتمل بر ۱۰داستان کوتاه و گاه نیمهبلند تکیه کرده است به خوی فراموشناشدنی انسان و آن "خاطره". خواه خاطرههایی که برایشان روایت شده است و خواه آنهایی که خودشان تجربه کردهاند.
انسان اگر هرچیزی را فراموش کند محال ِ ممکن است آن زندگیای را که دوست داشته، از یاد ببرد.
"راضیه مهدیزاده" چینش این ۱۰داستان را با درایت انجام داده و از دید من دو داستان "هجدهم مهرماه"(داستان اول) و "چسب زخم" (داستان آخر) با سیاست تمام و اشراف کامل از سوی نویسنده بر پیامی که میخواسته انتقال دهد، درست سر جای خودشان نشستهاند. یعنی باید این مجموعه با این دو داستان شروع میشد و پایان مییافت.
پن۳: بُن و مایه و شالودهی این مجموعه وامگرفته از کتاب قبلی راضیه مهدیزاده است ولی روی عمق مفهومی داستانها وقت بیشتری گذاشته شده است و بهاصطلاح مفهومیتر نوشته شدهاند و بیشتر بر هدف تکیه زدهاند تا صرفا روایت داستانی و از این جهت این مجموعهداستان پختهتر از "قم را بیشتر دوست داری یا نیویورک" است.
درخشانترین داستان از دید من داستان پایانی "چسب زخم" است چراکه مادری کرده است برای نُه داستان دیگر و تکتک آنها را در بطن خودش پرورش داده و خواننده اگر دقیق خوانده باشد متوجه میشود تمام شخصیتهای داستانهای دیگر از زهدان "چسب زخم" جدا شدهاند و تولدی شگرف را تجربه کردهاند؛ تولدی اینبار کاملتر.
پن۴: "مهاجرت" همیشه یکی از دغدغههای تمامناشدنی من است و "بعد از هفتقدم ِ بلند" اگرچه نه به طور مستقیم ولی در حاشیه به آن اشاره کرده و اینبار از تاثیرات گاه مثبت و گاه منفیاش گفته تا اینکه به خود کلمهی "مهاجرت" اشاره کند.
مهاجرت همیشه به معنای ترک وطن نیست و "راضیه مهدیزاده" با مهارت گفته جداشدن از چیزی که وصلهی تو نیست خواه شغل، علاقهی به زور تحمیلشده، درس و و و نوعی مهاجرت به حساب میآید و زمانی که لبیک بگویی به خود ِ واقعیات یک مهاجر موفق بیرونآمده از طوفان/توفان به حساب میآیی و من این تحلیل را از روی داستان "ساز شکسته، قلب شکسته خریداریم" به دست آوردم.
دیگر داستانها با تکیه بر مسئلهی تولد دوباره، مرگی در پی زندهشدن به نوعی دیگر و حتی پردازشی متفاوت از زبان انسانهایی متفاوتتر، از پی هم میروند و این مورد آخری در داستان "سهقطرهخون بعد از هفتقدم بلند" مشهود است. میمانی انسانهایی از جنس فرشتهها صحبت میکنند یا نیرویی خاص دارند که اینطور زبان پرندهها را واکاوی میکنند.
و آن خونهای ریختهشده که نویسنده تاکید بر قطرهقطره بودنشان دارد نشان از ذرهذرهگرفتن ِ جان دارد.
"هفت"! در جایجای داستانها اشارهای غیرمستقیم به عدد "هفت" شده است و خواننده بعد از خواندن با خود میگوید مقدس است؟!
پنآخر: ویرایش کتاب بینقص و روان و عالی. ادوات دستوری درست سر جای خود باعث شد بعد از مدتها لبخند رضایت روی لبهایم نقش ببندد.
امیدوارم ناشرهای عزیز به نویسندههای خوبشان هم توجه کنند که به ولله حق است و حق...
.
#نازنین_فروغی
https://telegra.ph/%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D9%81%D8%AA-%D9%82%D8%AF%D9%85-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF-08-06
بعد از هفت قدم بلند
•نویسنده: راضیه مهدیزاده •تحلیل و نقد: نازنین فروغی
پن۱: مولفههایی که یک نویسنده و آثارش را ماندگار و جاودان میکند برای شخص ِ شما، نه صرفا جامعهی ادبی چیست؟ میگویم "شخص ِ شما" به این دلیل که نویسندههای خوب و قویای هستند که عملا از طرف ناشر نادیده گرفته میشوند و حتی اگر قوی هم باشند، دیده نمیشوند و بعبارتی محکوم هستند به ماندن پشت ِ پرده!
"راضیه مهدیزاده" یکی از نویسندههایی است که به قلمش و نوع پردازش داستانی مخصوص خودش ایمان دارم.
"نویسنده" در یک قارهی دور زندگی میکند ولی با بندبند وجودش وصل است به این قارهای که ما درش زندگی میکنیم و به راحتی از روی داستانهای کوتاه بکر و قوی و خاصش میشود این ادعا را ثابت کرد.
.
پن۲: دومین مجموعهداستان ِ راضیه مهدیزاده "بعد از هفتقدم ِ بلند" مشتمل بر ۱۰داستان کوتاه و گاه نیمهبلند تکیه کرده است به خوی فراموشناشدنی انسان و آن "خاطره". خواه خاطرههایی که برایشان روایت شده است و خواه آنهایی که خودشان تجربه کردهاند.
انسان اگر هرچیزی را فراموش کند محال ِ ممکن است آن زندگیای را که دوست داشته، از یاد ببرد.
"راضیه مهدیزاده" چینش این ۱۰داستان را با درایت انجام داده و از دید من دو داستان "هجدهم مهرماه"(داستان اول) و "چسب زخم" (داستان آخر) با سیاست تمام و اشراف کامل از سوی نویسنده بر پیامی که میخواسته انتقال دهد، درست سر جای خودشان نشستهاند. یعنی باید این مجموعه با این دو داستان شروع میشد و پایان مییافت.
پن۳: بُن و مایه و شالودهی این مجموعه وامگرفته از کتاب قبلی راضیه مهدیزاده است ولی روی عمق مفهومی داستانها وقت بیشتری گذاشته شده است و بهاصطلاح مفهومیتر نوشته شدهاند و بیشتر بر هدف تکیه زدهاند تا صرفا روایت داستانی و از این جهت این مجموعهداستان پختهتر از "قم را بیشتر دوست داری یا نیویورک" است.
درخشانترین داستان از دید من داستان پایانی "چسب زخم" است چراکه مادری کرده است برای نُه داستان دیگر و تکتک آنها را در بطن خودش پرورش داده و خواننده اگر دقیق خوانده باشد متوجه میشود تمام شخصیتهای داستانهای دیگر از زهدان "چسب زخم" جدا شدهاند و تولدی شگرف را تجربه کردهاند؛ تولدی اینبار کاملتر.
پن۴: "مهاجرت" همیشه یکی از دغدغههای تمامناشدنی من است و "بعد از هفتقدم ِ بلند" اگرچه نه به طور مستقیم ولی در حاشیه به آن اشاره کرده و اینبار از تاثیرات گاه مثبت و گاه منفیاش گفته تا اینکه به خود کلمهی "مهاجرت" اشاره کند.
مهاجرت همیشه به معنای ترک وطن نیست و "راضیه مهدیزاده" با مهارت گفته جداشدن از چیزی که وصلهی تو نیست خواه شغل، علاقهی به زور تحمیلشده، درس و و و نوعی مهاجرت به حساب میآید و زمانی که لبیک بگویی به خود ِ واقعیات یک مهاجر موفق بیرونآمده از طوفان/توفان به حساب میآیی و من این تحلیل را از روی داستان "ساز شکسته، قلب شکسته خریداریم" به دست آوردم.
دیگر داستانها با تکیه بر مسئلهی تولد دوباره، مرگی در پی زندهشدن به نوعی دیگر و حتی پردازشی متفاوت از زبان انسانهایی متفاوتتر، از پی هم میروند و این مورد آخری در داستان "سهقطرهخون بعد از هفتقدم بلند" مشهود است. میمانی انسانهایی از جنس فرشتهها صحبت میکنند یا نیرویی خاص دارند که اینطور زبان پرندهها را واکاوی میکنند.
و آن خونهای ریختهشده که نویسنده تاکید بر قطرهقطره بودنشان دارد نشان از ذرهذرهگرفتن ِ جان دارد.
"هفت"! در جایجای داستانها اشارهای غیرمستقیم به عدد "هفت" شده است و خواننده بعد از خواندن با خود میگوید مقدس است؟!
پنآخر: ویرایش کتاب بینقص و روان و عالی. ادوات دستوری درست سر جای خود باعث شد بعد از مدتها لبخند رضایت روی لبهایم نقش ببندد.
امیدوارم ناشرهای عزیز به نویسندههای خوبشان هم توجه کنند که به ولله حق است و حق...
.
#نازنین_فروغی
https://telegra.ph/%D8%A8%D8%B9%D8%AF-%D8%A7%D8%B2-%D9%87%D9%81%D8%AA-%D9%82%D8%AF%D9%85-%D8%A8%D9%84%D9%86%D8%AF-08-06
Telegraph
بعد از هفت قدم بلند
پن۱: مولفههایی که یک نویسنده و آثارش را ماندگار و جاودان میکند برای شخص ِ شما، نه صرفا جامعهی ادبی چیست؟ میگویم "شخص ِ شما" به این دلیل که نویسندههای خوب و قویای هستند که عملا از طرف ناشر نادیده گرفته میشوند و حتی اگر قوی هم باشند، دیده نمیشوند و…