Poshtpardeha tamas:
تفكر، بزرگترين دشمن آنهاست (✍️: دياكو مرادى)
جمهورى اسلامى از اساس با انديشيدن مخالف بوده و به شدت آن را سركوب كرده است، اما آنچه كمتر به آن اشاره شده، نوع انديشيدن تحت لواى يك نظام همسانساز (Compatibility matched) به گونهاى است كه فرد از انديشيدن واقعى دور شده و تبلور انديشه (Crystallization of thought) را تحت اشراف بر مدرک آكادميک مىداند، مقصود تحريف انديشه در اين نظام است. آنچه تمام منتقدين در نظام آموزشى كشور بدان انتقاد كردهاند آموزش و شيوهى تفكر به دانش آموختگان است، چون #استبداد_فقیه، انديشه را بزرگترين خطر براى نظام مىداند.
به زعم فرازهاى تفكرات فلسفی، شايد انديشيدن ياددادنى نباشد، اما آنچه كه ما اقلاً ٣٠ سال از آن بىبهره بودهايم تشويق به تفكر است، كسى كه مىتفكرد نه سكوت مىكند و نه كمک به استمرار #استبداد مىكند. درست است كه هژمونى اين نظام، فضايى براى پيدايش ايدهى تفكر به جامعه نداده، اما آنچه هويداست اين است كه فرار از انديشيدن توسط همهی ما، آب به آسياب دژمن [خامنهاى] ريخته است. افلاطون در رسالهى خود جملهى قابل تعمقى دارد، او بيان مىكند: «هر حكومتى شبيه به مردمانش است». كمتر كسى به ضعفهاى شخصيتى مردم كه عامل اصلى استمرار رژيم غاصب است، پرداخته و عمدهى نقدها غالباً متوجه ساختار فاسد رژيم است. اما چه كسى مىداند كه ما [مردم] عامل اصلى شكلگيرى تودهى فساد بودهايم؟!
شايد خودمان را توجيه كنيم كه رژيم به خاطر ترس خويش، فرصت انديشه را از ما سلب كرده، اما عاملى كه همه ما از رويايى با آن هراسانيم، عدم كوشش فردى ماست. اگر كوشش وجود داشت، تفكر، به «تعهد فردى» منجر مىشد و لازم به پرداخت «تاوانِ زجرآور» نبوديم. تفكر، موجب ايجاد مسئوليت مىشود و چون ما از مسئوليت مىترسيم و والدین ما نيز بر روى اين مقوله، تربيت صحيحى نداشتهاند از آن شانه خالى كردهايم. هدف فعلى ما نيز همین است؛ تمرين بر امورى [تفكر و مسئوليت] كه هرگز آن را انجام ندادهايم. بايد دقت داشت كه هدف از تفكر، خلق معانى بىنظير (Creating unique meanings) نيست، بلكه ابداع شيوههاى انسانى است [قد برفراشتن در مقابل ستم] كه ما را به كمال مىرساند و باعث مىشود فهم تازهاى (Fresh comprehension) از جهان پيدا كنيم.
ايدههاى ما مترصد توليد هستند، يعنى به محضى كه در مورد آنها حرف مىزنيم پديدار شده و قابليت اجرا مىگيرند. توسعهى ميدان سياسى (Political field) براى پيدايش جنبش عظيم مردمى نياز دارد تا تمام جزئيات آن را متصور شده و در مورد آن انديشيد و با ديگران در آن مورد مجادله كنيد. بايد بدون ترس از قضاوت آماده باشيم كه یک ناظر بيرونى (Overseer) به انتقاد از ما بپردازد. نبايد خسته شد كه تفكرات اوليه ما بىحاصل بوده، عميقتر اين است كه: «ما خود را تهيهكننده ميدان تفكر بدانيم». شتابزدگى در تفكر سم است، هر تفكرى در وضعيت نخستین نيازمند زمان است تا به رشد سياسى (Political growth) خود ادامه دهد.
به تمرينمان نوشتن را هم اضافه مىكنيم، تفكر اگر به همراه نوشتن باشد به حقيقت نزديكتر مىشود، تفكراتمان را بر روى كاغذهايى كه نام آن را «كارتهاى عملياتى» مىگذاريم يادداشت مىكنيم. اين كار هم در رسيدن ايده به حقيقت كمک مىكند و هم موجب مىشود پيوستهاى نوينى به ذهن القا شود. مطالعهى خود، شيوهى اتميزه كردن تفكر است، ولى قضاوت در مورد افكار ديگران موجب مىشود از مسير اصلى تفكر منحرف شويم. شناخت در مورد تفكران ديگران را نبايد با قضاوت اشتباه گرفت، ما به تمام تفكرات نيازمنديم، عدم تمايز اين دو به شدت مخرب است. بهترين ايدهها، ايدههايى سازگار با منافع عمومىاند، سختترين قسمت تمرين همین است، «ديگر خواهى» بهجاى «خودخواهى». هرگاه تفكرى سازگار با «منافع جمعى» باشد، آن تفكر حقيقى است. محرز شدن انقلاب مردمى در گروى همین است. تجسم بىطرفانه معيارها (impartial visualization of criteria)، راهگشاى نظريات سياسى براى نيل به آزادی است.
پيدايش ارزش متعالى نهفته (Transcendental value lies) در ايدهها زمانی است كه تمامى تناقضات سياسى (Political contradictions) شناخته شوند و معيارى فراسوى آن تناقضات تبديل به یک الگوى سازمانى شود. تمام ايدههایمان را با ايدههاى ديگرى و با عيار حقيقت [نياز جامعه] مىسنجيم.اگر كمتر بینديشيم چند قدم به عقب رفتهايم، آنچه كه به طور ضمنى به ما، رابطهى با خود و ارتباط با واقعيتهاى بيرونى دلالت ورزد، قادر است به سازگارى بین افراد براى پيدايش انقلاب منتج شود، قطعا اين سازگارى جمعى (Collective adaptation) از توازن برخوردار است و به زودى به نيرويى برانگيزنده (excitant) تبديل مىشود. وعدهى ما كف خيابان؛ آن هنگام كه قوى آن مسئوليت خود را پذيرفته و آماده تغيير رژيم هستيم.
تفكر، بزرگترين دشمن آنهاست (✍️: دياكو مرادى)
جمهورى اسلامى از اساس با انديشيدن مخالف بوده و به شدت آن را سركوب كرده است، اما آنچه كمتر به آن اشاره شده، نوع انديشيدن تحت لواى يك نظام همسانساز (Compatibility matched) به گونهاى است كه فرد از انديشيدن واقعى دور شده و تبلور انديشه (Crystallization of thought) را تحت اشراف بر مدرک آكادميک مىداند، مقصود تحريف انديشه در اين نظام است. آنچه تمام منتقدين در نظام آموزشى كشور بدان انتقاد كردهاند آموزش و شيوهى تفكر به دانش آموختگان است، چون #استبداد_فقیه، انديشه را بزرگترين خطر براى نظام مىداند.
به زعم فرازهاى تفكرات فلسفی، شايد انديشيدن ياددادنى نباشد، اما آنچه كه ما اقلاً ٣٠ سال از آن بىبهره بودهايم تشويق به تفكر است، كسى كه مىتفكرد نه سكوت مىكند و نه كمک به استمرار #استبداد مىكند. درست است كه هژمونى اين نظام، فضايى براى پيدايش ايدهى تفكر به جامعه نداده، اما آنچه هويداست اين است كه فرار از انديشيدن توسط همهی ما، آب به آسياب دژمن [خامنهاى] ريخته است. افلاطون در رسالهى خود جملهى قابل تعمقى دارد، او بيان مىكند: «هر حكومتى شبيه به مردمانش است». كمتر كسى به ضعفهاى شخصيتى مردم كه عامل اصلى استمرار رژيم غاصب است، پرداخته و عمدهى نقدها غالباً متوجه ساختار فاسد رژيم است. اما چه كسى مىداند كه ما [مردم] عامل اصلى شكلگيرى تودهى فساد بودهايم؟!
شايد خودمان را توجيه كنيم كه رژيم به خاطر ترس خويش، فرصت انديشه را از ما سلب كرده، اما عاملى كه همه ما از رويايى با آن هراسانيم، عدم كوشش فردى ماست. اگر كوشش وجود داشت، تفكر، به «تعهد فردى» منجر مىشد و لازم به پرداخت «تاوانِ زجرآور» نبوديم. تفكر، موجب ايجاد مسئوليت مىشود و چون ما از مسئوليت مىترسيم و والدین ما نيز بر روى اين مقوله، تربيت صحيحى نداشتهاند از آن شانه خالى كردهايم. هدف فعلى ما نيز همین است؛ تمرين بر امورى [تفكر و مسئوليت] كه هرگز آن را انجام ندادهايم. بايد دقت داشت كه هدف از تفكر، خلق معانى بىنظير (Creating unique meanings) نيست، بلكه ابداع شيوههاى انسانى است [قد برفراشتن در مقابل ستم] كه ما را به كمال مىرساند و باعث مىشود فهم تازهاى (Fresh comprehension) از جهان پيدا كنيم.
ايدههاى ما مترصد توليد هستند، يعنى به محضى كه در مورد آنها حرف مىزنيم پديدار شده و قابليت اجرا مىگيرند. توسعهى ميدان سياسى (Political field) براى پيدايش جنبش عظيم مردمى نياز دارد تا تمام جزئيات آن را متصور شده و در مورد آن انديشيد و با ديگران در آن مورد مجادله كنيد. بايد بدون ترس از قضاوت آماده باشيم كه یک ناظر بيرونى (Overseer) به انتقاد از ما بپردازد. نبايد خسته شد كه تفكرات اوليه ما بىحاصل بوده، عميقتر اين است كه: «ما خود را تهيهكننده ميدان تفكر بدانيم». شتابزدگى در تفكر سم است، هر تفكرى در وضعيت نخستین نيازمند زمان است تا به رشد سياسى (Political growth) خود ادامه دهد.
به تمرينمان نوشتن را هم اضافه مىكنيم، تفكر اگر به همراه نوشتن باشد به حقيقت نزديكتر مىشود، تفكراتمان را بر روى كاغذهايى كه نام آن را «كارتهاى عملياتى» مىگذاريم يادداشت مىكنيم. اين كار هم در رسيدن ايده به حقيقت كمک مىكند و هم موجب مىشود پيوستهاى نوينى به ذهن القا شود. مطالعهى خود، شيوهى اتميزه كردن تفكر است، ولى قضاوت در مورد افكار ديگران موجب مىشود از مسير اصلى تفكر منحرف شويم. شناخت در مورد تفكران ديگران را نبايد با قضاوت اشتباه گرفت، ما به تمام تفكرات نيازمنديم، عدم تمايز اين دو به شدت مخرب است. بهترين ايدهها، ايدههايى سازگار با منافع عمومىاند، سختترين قسمت تمرين همین است، «ديگر خواهى» بهجاى «خودخواهى». هرگاه تفكرى سازگار با «منافع جمعى» باشد، آن تفكر حقيقى است. محرز شدن انقلاب مردمى در گروى همین است. تجسم بىطرفانه معيارها (impartial visualization of criteria)، راهگشاى نظريات سياسى براى نيل به آزادی است.
پيدايش ارزش متعالى نهفته (Transcendental value lies) در ايدهها زمانی است كه تمامى تناقضات سياسى (Political contradictions) شناخته شوند و معيارى فراسوى آن تناقضات تبديل به یک الگوى سازمانى شود. تمام ايدههایمان را با ايدههاى ديگرى و با عيار حقيقت [نياز جامعه] مىسنجيم.اگر كمتر بینديشيم چند قدم به عقب رفتهايم، آنچه كه به طور ضمنى به ما، رابطهى با خود و ارتباط با واقعيتهاى بيرونى دلالت ورزد، قادر است به سازگارى بین افراد براى پيدايش انقلاب منتج شود، قطعا اين سازگارى جمعى (Collective adaptation) از توازن برخوردار است و به زودى به نيرويى برانگيزنده (excitant) تبديل مىشود. وعدهى ما كف خيابان؛ آن هنگام كه قوى آن مسئوليت خود را پذيرفته و آماده تغيير رژيم هستيم.