"صدای ملّت"
7.96K subscribers
142K photos
69.2K videos
162 files
4.23K links

ولاتلبسوا الحق‌ بالباطل‌ و تکتموا‌ الحق‌ وانتم‌تعلمون‌. حق را با باطل در نیامیزید، حقیقت را که خود می‌دانید پنهان نکنید.

@sedayeslahat
Download Telegram
🔴 #احمد_زیدآبادی

🔸نه مسیح نه یهودا!

دوست و همکاری مطبوعاتی‌ام محمد قوچانی در شمارۀ 13 نشریۀ سیاست‌نامه، مطلبی طولانی در بارۀ زندگی سیاسی و فکری محمد حنیفنژاد با عنوان "مسیح یا یهودا" نوشته که به نظرم نیازمند نقد جدی است.
قوچانی در مطلب خود چهره‌ای از مرحوم حنیفنژاد ترسیم کرده است که خواننده تصور می‌کند آن مرحوم نه فقط جامعِ جمیع نقطه ضعف‌های بشری بوده بلکه با سرک کشیدن به انواع ایدئولوژی‌ها و‌ مرام‌های سیاسی و اعتقادی تاریخ بشر، مخرب‌ترین عناصر آنها را برگزیده و در یک دستگاه مخوف فکری - تشکیلاتی به گونه‌ای سامان داده است که از آن به طور قهری و جبری، جز تیرگی و تباهی و تروریسم و جنایت زاده نمی‌شود!
آیا قوچانی خودآگاهانه در صدد ترسیم این چهره از مرحوم حنیف برآمده یا اینکه مطلب‌اش ناخواسته آن را رقم زده است؟
احتمالاً او خواهد گفت اگر قرار به یافتن مقصری در این زمینه باشد، تقصیر متوجه " منطق پژوهش و اثر فکت‌ها"ست، نه شخص وی که کار پژوهش را به انجام رسانده و فکت‌ها را جمع‌آوری کرده است.
در واقع ،عیب اصلی مطلب قوچانی همان متد پژوهش و نوع چینش فکت‌ها و نحوۀ نتیجه‌گیری از آنهاست. به عبارت دیگر، خواننده در حین مطالعۀ مطلب قوچانی، خود را با یک پژوهشگر مستقل و بی‌طرف روبرو نمی‌بیند، چرا که سرتاسر مطلب مشحون از داوری‌های تند و تیز و عریان سیاسی است و علاوه بر آن، فکت‌ها در بسیاری موارد با نوع نتیجه‌ای که از آنها می‌گیرد، همخوانی ندارد.
از این جهت، مطلب قوچانی نه یک پژوهش علمی که گونه‌ای منازعۀ تلخ سیاسی و عقیدتی با پیروان یک مرام یا طریقت خاص است که او به هر دلیلی از عملکرد آنها بیزار است. این گونه منازعات البته در عالم سیاست و همینطور اندیشه بی‌سابقه نیست؛ اما با پژوهشگری مستقل فاصلۀ روشنی دارد.
در حقیقت، پژوهشگران با سیاه‌ترین و خشن‌تر چهره‌های تاریخ بشر نیز برخوردی چنین یکسویه، انجام نمی‌دهند و در اغلب موارد، واقعیات عینیِ زمینه سازِ اندیشه و عملکرد آنها را با نوعی همدلی تشریح می‌کنند تا خوانندگان آنها با پیچیدگی‌ها و بغرنجی‌های عالم انسانی بیتشر آشنا شوند.
در مطلب قوچانی اما یک مورد همدلی و یا حتی بی‌تفاوتی نسبت به رفتار و اندیشۀ مرحوم حنیف به چشم نمی‌خورد و گویی او اصرار دارد که از هر سخن و عمل او، خشونتی ضد انسانی استخراج کند!
در واقع، با این نوع متد کار و چینش نقل قول‌ها و برداشت شخصی از آنها، می‌توان بزرگترین و درخشان‌ترین شخصیت‌های تاریخ بشر را نیز همانگونه توصیف و تشریح کرد که قوچانی، مرحوم حنیفنژاد را توصیف و تشریح کرده است.
من البته با نقد حنیف و اسطوره‌زدایی از او به منظور پیشگیری از تکرار اشتباهات پیشینیان موافق‌ام، اما این اسطوره‌زدایی اگر همراه با رعایت کامل انصاف و بی‌تعصبی علمی و حتی نوعی همدلی پژوهشگرانه همراه نباشد، خود می‌تواند به آفت‌های تازه‌ای منجر شود.
به هر حال، این روشن است که محمد حنیفنژاد روحیات و خصائل بسیار متفاوتی با فردی مانند مسعود رجوی داشته است. قوچانی این تفاوت را با تکیه بر آنچه "روش دانش الهیات سیاسی" نامیده به کلی نادیده گرفته است و گویی اصرار دارد که نظر واحد به عمل واحد منتهی می‌شود!
طبعاً بین نظر و عمل می‌توان نسبت‌های خاصی برقرار کرد اما تأکید بر اینکه دو فرد انسانی به صرف نظر واحد به عمل واحدی می‌رسند، به نظرم نادیده گرفتن همان اصالت فردیتی است که لیبرالیسم بر اهمیت آن انگشت می‌گذارد!
قوچانی در متن خود از تلاطم فکری حنیف بعد از دستگیری و اذعان به نقطه ضعف‌های خود تا حد ورود به مرحلۀ افسردگی سخن به میان آورده است. آیا می‌توان موردی هم پیدا کرد که مسعود رجوی پس از هر یک از شکست‌های استراتژیک خود، به ضعف و اشتباه خویش اعتراف کرده باشد؟ در واقع مشی حنیف این بوده که مسئولیت هر شکستی را ابتدا متوجه خود کند، اما مشی رجوی این است که خود را مبرای از هر خطایی نشان دهد و مسئولیت تمام ناکامی‌ها را به دوش اطرافیان و پیروان بینوای خود بیاندازد! پس چرا نظر واحد فرضی آنها به عمل واحد آن دو منجر نشده است؟
طبعاً میزان صداقت و خیرخواهی یا ناراستی و خودخواهی آدمیان در عمل آنها تأثیر می‌گذارد. تقریباً تمام شخصیت‌های نامدارِ سالم و سلیم النفسی که با حنیف محشور بوده‌اند؛ در مورد صداقت و پاک‍دلی او و شخصیت مسئله‌دار و خودخواه مسعود رجوی اتفاق نظر داشته‌اند. بنابراین عمل این دو نمی‌توانسته است به یک امر واحد منجر شود. پس می‌توان با طالقانی همدل و همصدا شد که "ای کاش حنیف و سعید اعدام نمی‌شدند" تا روزگار ما بدین سیاهی نمی‌شد!

#سیاست_نامه
#محمد_قوچانی
#محمد_حنیف_نژاد
#مسعود_رجوی

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat
🔴🔴🔴تحولات کج و معوج و بی‌اصولی بازیگران آن!

#احمد_زیدآبادی:

مایک پنس معاون سابق رئیس جمهور آمریکا، در دیدار از کمپ "سازمان مجاهدین خلق" از مقابل عکس‌های بزرگِ محمد حنیفنژاد، سعید محسن و اصغر بدیع‌زادگان عبور کرد و نگاهی هم به چهره‌های این سه شخصیت فقیدِ بنیانگذار سازمان انداخت.
بعید است مایک پنس نداند که این چهره‌ها عمدتاً به قصد "مبارزه با امپریالیسم جهانی به سرکردگی آمریکا" سازمانِ چریکی مسلحانه‌ای را تأسیس کردند که در ادامۀ کار خود چند تن از مستشاران آمریکایی در ایران را ترور کرد و برای سرنگونی دولت متحد واشینگتن در ایران، تمام توان خود را به کار گرفت.
برای مایک پنس اما گذشته چه اهمیتی دارد؟ هیچ! او به حال و آینده می‌‌نگرد و اگر چنانچه در انگیزۀ بازدید او از کمپ سازمان مجاهدین، چیزی بیش از صِرفِ دریافت پول نیز در میان باشد، در بهترین حالت، این سازمان را به عنوان اهرم فشاری علیه جمهوری اسلامی، مناسب کار همکارانش در جناح تندرو حزب جمهوریخواه می‌بیند.
سازمان مجاهدین اما به گذشتۀ خود چگونه می‌نگرد؟ ظاهراً به آن افتخار می‌کند و از "نقش پیشتازی" همیشگی آن به خود می‌بالد. از همین رو، بنیان‌گذاران سازمان را سخت می‌ستاید و عکس‌های آنان را در کمپ خود به نمایش گذاشته است تا مبادا از چشم بازدیدکنندگان دور بمانند.
گیریم چرخش روزگار ماهیت مسائل را تغییر دهد و اولویت‌ها را سر و ته کند، با این حال چه نسبتی می‌توان بین مرحوم حنیف و مرحوم سعید و مرحوم اصغر با مایک پنس و مایک پمپئو و جان بولتون برقرار کرد که سازمان اینطور از بازدید آنان از کمپ خود به وجد و نشاط می‌آید چنانکه گویی "فتحی نمایان" کرده است! پنس و پمپئو از چهره‌های مترقی و یا حتی میانه و متمایل به میانۀ آمریکا نیز به شمار نمی‌آیند. آنها سران افراطی‌ترین جناح‌های محافظه‌کار و پروتستانیسم انجیلی در آمریکایند و جان بولتون هم در دیدگاه‌های سیاسی افراطی خود دستِ کمی از آنها ندارد.
از طرفی، سازمان مجاهدین در طول حیات خونین و پر فراز و نشیب خود، همواره خود را مدافع "آرمان فلسطین" معرفی کرده است. با تمامِ تغییر مواضعی که این سازمان پشت سر گذاشته، هنوز هم خود را حامی مواضع سازمان آزادیبخش فلسطین و الفتح نشان می‌دهد و ظاهراً خواهان تشکیل کشوری مستقل برای فلسطینی‌ها در کرانۀ باختری رود اردن با پایتختی بیت‌المقدس شرقی است. اما به رغم این ادعا، سازمان به استقبال آن دسته از مقام‌های سابق آمریکایی می‌رود که در حمایت از شهرک‌های یهودی‌نشین در کرانۀ باختری بی‌نهایت صریح و گستاخ‌اند و از نگاه ساف و الفتح به عنوان ضدفلسطینی‌ترین نیروهای سیاسی در جامعۀ آمریکا قلمداد می‌شوند.
کار سازمان البته از این حرف‌ها گذشته است و منظور من هم از این نوشتار نقد آنان نیست، بلکه یادآوری تحولات کج و معوجی برای نسل جوان ایران است تا بدانند که بر بازیگران این تحولات، به طرزی رسوا، هیچ اصولی جز قدرت‌خواهی حاکم نیست.
در این میان، اگر به فرض در ایران تحولی انقلابی رخ دهد؛ قاعدتاً پای سازمان هم به ایران گشوده می‌شود و آنگاه این سازمان با این میزان از پرانسیپ سیاسی و به عنوان متحدِ مسیحیان انجیلی حامی سرسخت اسرائیل، قرار است چه مشکلی از انبوه مشکلات این جامعه حل کند؟ این پرسش را از آن دسته "جمهوری‌خواهان" می‌کنم که بدون هرگونه تشکیلاتِ جدّی مختص خود، سازِ انقلابِ دوباره در ایران را کوک کرده‌اند و بعضاً طرح هر پرسشی در بارۀ مخاطرات این مسیر را، به عنوان مانع‌تراشی در راه انقلاب و بعضاً مستوجب سزنش معرفی می‌کنند!
با این همه، به گمان من دولت‌های غربی تا سرحد ممکن از وقوع انقلاب در ایران حمایت نخواهند کرد و اگر هم برخی جناح‌های محافظه‌کار آنها در آمریکا پس از کسب احتمالی دوبارۀ قدرت به این فکر بیفتند، نگاهشان برای تحول نه به این نوع گروه‌ها بلکه به جاهای دیگری است. برای همین است که جان بولتون پس از بارها حضور در اجتماعات پر زرق و برق سازمان مجاهدین و معرفی مکرر آنها به عنوان "آلترناتیو دمکرات" جمهوری اسلامی، نهایتاً هنگامی که با پرسشِ چگونگی تغییر در ایران روبرو شد، نه فقط نامی از سازمان به میان نیاورد، بلکه با صراحت اعلام کرد شاید برخی از سپاهیان روزی علیه جمهوری اسلامی طغیان کنند و آن را تغییر دهند!

#مایک_پنس
#کمپ_مجاهدین
#محمد_حنیف_نژاد
#جان_بولتون

#عضویت_در_کانال
👇👇👇
@sedayeslahat