وقتی مرتکب جنایت شدند، عدل و داد را اختراع کردند و برای عدل و داد کتابهای قطور قانون نوشتند و برای اجرای این قوانین، گیوتین به پا کردند.
#فئودور_داستایفسکی
♦️@seemorghbook
وقتی مرتکب جنایت شدند، عدل و داد را اختراع کردند و برای عدل و داد کتابهای قطور قانون نوشتند و برای اجرای این قوانین، گیوتین به پا کردند.
#فئودور_داستایفسکی
♦️@seemorghbook
📕#دختر_کشیش
✍#جورج_اورول
کتاب دختر کشیش (A Clergyman’s Daughter) اثری است نوشته جورج اورول نویسنده انگلیسی که اولین بار در سال ۱۹۳۵ در شهر لندن توسط Victor Gollancz منتشر شد. این داستان همچون نوشتههای دیگر جورج اورول یک داستان انتقادی است. این کتاب در ایران توسط مهدی افشار به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات سروش اندیشه در سال 1369 منتشر شده است. کتاب در مورد زندگی دختری است که از خانواده خود رانده شده و مجبور به تحمل شرایط سختی می شود ولی علت آن را به یاد نمی آورد.
دوروتی در محیط خشک خانوده و به همراه پدر کشیش خود در یکی از شهرهای حومه لندن در انگلستان زندگی می کند. او مجبور به انجام وظایف زیادی در خانه و کلیسا است. ناگهان در روزی او بر اثر حادثه ای حافظه خود را از دست می دهد و خود را در لندن می یابد. بعد از بازیافتن اندکی از حافظه خود به دیدار خانواده می رود ولی توسط آنها پس زده می شود . بدین ترتیب مجبور می شود زندگی سختی همراه با کار فراوان و سنگین و زندگی در خیابان را تجربه کند…
خلاصه داستان:
دختر کشیش روایت نسل های سوخته ای است که پدرانشان گذر زمان را باور نکرده اند. پدرانی که در تقویم زندگی شان برگه های سال های قرون وسطی پا برجا مانده و طوفان رنسانس و هیاهوی ماشین های بخار انقلاب صنعتی گرد و غبار گذشته ها را نزدوده است. کشیش هنوز گمان می برد با سلطه اش می تواند در باور مردم زمین و کلیسا را محور و مرکز قرار داده و تاج زرین کائنات را مدهوش قدرتش، دایره وار در خدمت. او نا آگاه است از میزان راستین جاذبه ی اطرافش و دیگران را چون منظومه هایی سرگردان و محتاج حضور خود می داند. دختر در این میان حیران است و انگشت بر دهان. نه از میان مردم کسی گالیله وار توانایی نهیب زدن بر او را دارد –که خود آن ها گرفتار نیازهای نخستین خویش اند- و نه خود دختر پس از بودن دراز مدت در محیط افکار و اندیشه های پدرش توانایی استدلال و تفکیک و خلق دنیایی نو. تنها یک راه به کمک او می آید و آن هم فراموشی است. از دست دادن تمامی خاطرات و داشته های از پیش ذخیره کرده و ورود به دنیای خالی از پیش فرض ها و گمان های دیگران.
♦️@seemorghbook
✍#جورج_اورول
کتاب دختر کشیش (A Clergyman’s Daughter) اثری است نوشته جورج اورول نویسنده انگلیسی که اولین بار در سال ۱۹۳۵ در شهر لندن توسط Victor Gollancz منتشر شد. این داستان همچون نوشتههای دیگر جورج اورول یک داستان انتقادی است. این کتاب در ایران توسط مهدی افشار به فارسی ترجمه شده و توسط انتشارات سروش اندیشه در سال 1369 منتشر شده است. کتاب در مورد زندگی دختری است که از خانواده خود رانده شده و مجبور به تحمل شرایط سختی می شود ولی علت آن را به یاد نمی آورد.
دوروتی در محیط خشک خانوده و به همراه پدر کشیش خود در یکی از شهرهای حومه لندن در انگلستان زندگی می کند. او مجبور به انجام وظایف زیادی در خانه و کلیسا است. ناگهان در روزی او بر اثر حادثه ای حافظه خود را از دست می دهد و خود را در لندن می یابد. بعد از بازیافتن اندکی از حافظه خود به دیدار خانواده می رود ولی توسط آنها پس زده می شود . بدین ترتیب مجبور می شود زندگی سختی همراه با کار فراوان و سنگین و زندگی در خیابان را تجربه کند…
خلاصه داستان:
دختر کشیش روایت نسل های سوخته ای است که پدرانشان گذر زمان را باور نکرده اند. پدرانی که در تقویم زندگی شان برگه های سال های قرون وسطی پا برجا مانده و طوفان رنسانس و هیاهوی ماشین های بخار انقلاب صنعتی گرد و غبار گذشته ها را نزدوده است. کشیش هنوز گمان می برد با سلطه اش می تواند در باور مردم زمین و کلیسا را محور و مرکز قرار داده و تاج زرین کائنات را مدهوش قدرتش، دایره وار در خدمت. او نا آگاه است از میزان راستین جاذبه ی اطرافش و دیگران را چون منظومه هایی سرگردان و محتاج حضور خود می داند. دختر در این میان حیران است و انگشت بر دهان. نه از میان مردم کسی گالیله وار توانایی نهیب زدن بر او را دارد –که خود آن ها گرفتار نیازهای نخستین خویش اند- و نه خود دختر پس از بودن دراز مدت در محیط افکار و اندیشه های پدرش توانایی استدلال و تفکیک و خلق دنیایی نو. تنها یک راه به کمک او می آید و آن هم فراموشی است. از دست دادن تمامی خاطرات و داشته های از پیش ذخیره کرده و ورود به دنیای خالی از پیش فرض ها و گمان های دیگران.
♦️@seemorghbook
ذهنت را باز کن و بیاندیش
ریسک تفکر را به جان بخر
اینگونه شادی، حقیقت، زیبایی و آگاهی بیشتری به سمت تو می آید.
#کریستوفر_هیچنز
♦️@seemorghbook
ریسک تفکر را به جان بخر
اینگونه شادی، حقیقت، زیبایی و آگاهی بیشتری به سمت تو می آید.
#کریستوفر_هیچنز
♦️@seemorghbook
➖➖➖➖➖➖➖➖➖➖
#اندکی_تفکر
به دوستی گفتم : چراديگر خروستان نمیخواند؟ !!!
گفت : همسايه ها شاكی بودند كه صبح ها مارا از خواب خوش بيدار میكند ،ما هم سرش را بريديم .
آنجا بود كه فهميدم هر كس مردم رابيدار كند سرش راخواهند بريد . در دنیای که كه همه از مرغ تعريف ميكنند نامی ازخروس نيست، زيرا همه بفكر سيرشدن هستند ... نه بفكر بيدار شدن ...!!!
♦️@seemorghbook
#اندکی_تفکر
به دوستی گفتم : چراديگر خروستان نمیخواند؟ !!!
گفت : همسايه ها شاكی بودند كه صبح ها مارا از خواب خوش بيدار میكند ،ما هم سرش را بريديم .
آنجا بود كه فهميدم هر كس مردم رابيدار كند سرش راخواهند بريد . در دنیای که كه همه از مرغ تعريف ميكنند نامی ازخروس نيست، زيرا همه بفكر سيرشدن هستند ... نه بفكر بيدار شدن ...!!!
♦️@seemorghbook
صبح یعنی آغـــــاز
صبح یعنی پرواز
قد کشیدن در بـــــــاد
فکر رفتن باشیم
چه کسی می گوید
پشت این ثانیه ها
تاریکست گام اگر
برداریم روشنی نزدیکست
♦️ @seemorghbook
صبح یعنی پرواز
قد کشیدن در بـــــــاد
فکر رفتن باشیم
چه کسی می گوید
پشت این ثانیه ها
تاریکست گام اگر
برداریم روشنی نزدیکست
♦️ @seemorghbook
〰〰〰〰〰〰〰〰〰
هرگز نه از دزدان بترسیم؛
نه از آدمکشان!
آنها خطرات بیرونیند..
خطرات کوچکند..
از خودمان بترسیم!
دزدان واقعی، پیش داوری های ما هستند.
آدمکش های واقعی، نادرستی های ما هستند.
چه اهمیتی دارد آنچه سرهای ما را،
یا کیسه های پولمان را تهدید می کند..
نیندیشیم جز در آنچه که روحمان را تهدید می کند!
#ویکتور_هوگو
♦️@seemorghbook
هرگز نه از دزدان بترسیم؛
نه از آدمکشان!
آنها خطرات بیرونیند..
خطرات کوچکند..
از خودمان بترسیم!
دزدان واقعی، پیش داوری های ما هستند.
آدمکش های واقعی، نادرستی های ما هستند.
چه اهمیتی دارد آنچه سرهای ما را،
یا کیسه های پولمان را تهدید می کند..
نیندیشیم جز در آنچه که روحمان را تهدید می کند!
#ویکتور_هوگو
♦️@seemorghbook
جنایت تنها در این نیست که دیگری را بکشی
بلکه گاهی در این است که خود زنده بمانی...!!
#آلبر_کامو
♦️@seemorghbook
بلکه گاهی در این است که خود زنده بمانی...!!
#آلبر_کامو
♦️@seemorghbook
☕ قطعهای از کتاب
سقفِ آزادی رابطه ی مستقیم با قامتِ فکری مردمان دارد....
در جامعه ای که قامتِ تفکر و همت مردم کوتاه باشد، سقفِ آزادی هم به همان نسبت کوتاه می شود...
وقتی سقف کوتاه باشد آدم های بزرگ سرشان آنقدر به سقف می خورد که حذف می شوند، آدم های کوتوله اما راحت جولان می دهند. مردمِ عوام هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله می شوند و سقف ها پایین و پایین تر می آید و مردم بیشتر و بیشتر قوز میکنند تا اینکه کمرها خم می شود و دیگر نمی توانند قد راست کنند!!!
📕#بیچارگان
✍#فئودور_داستایوفسکی
♦️@seemorghbook
سقفِ آزادی رابطه ی مستقیم با قامتِ فکری مردمان دارد....
در جامعه ای که قامتِ تفکر و همت مردم کوتاه باشد، سقفِ آزادی هم به همان نسبت کوتاه می شود...
وقتی سقف کوتاه باشد آدم های بزرگ سرشان آنقدر به سقف می خورد که حذف می شوند، آدم های کوتوله اما راحت جولان می دهند. مردمِ عوام هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله می شوند و سقف ها پایین و پایین تر می آید و مردم بیشتر و بیشتر قوز میکنند تا اینکه کمرها خم می شود و دیگر نمی توانند قد راست کنند!!!
📕#بیچارگان
✍#فئودور_داستایوفسکی
♦️@seemorghbook
عقيدهای كه مردم آن را
از ترس جانشان پذیرفته باشند
زیاد پايدار نخواهد ماند ...
#جورج_اورول
♦️@seemorghbook
از ترس جانشان پذیرفته باشند
زیاد پايدار نخواهد ماند ...
#جورج_اورول
♦️@seemorghbook
📕#فلسفه_دکارت
✍#منوچهر_صانعی
اثر حاضر، به بیان مبانی و محورهای مهم مندرج در فلسفه رنه دکارت فیلسوف مشهور فرانسوی می پردازد. در این نوشتار به تبیین ویژگی های فلسفه دکارت و اصول مربوط به آن در مقابله با شک گرایی فیلسوفان قبل از وی نگاشته شد، پرداخته شده و آراء و اندیشه های فلسفی وی، روش شناسی او در فلسفه و نیز آرای وی در زمینه هستی شناسی، خودشناسی شهودی، خداشناسی عقلی، جهان شناسی فلسفی، روش شناسی شک و نقد فلسفی آن و نیز مباحث مربوط به معرفت شناسی، مورد شرح و بررسی قرار گرفته است. نویسنده ضمن معرفی رساله های فلسفی رنه دکارت در موضوعات مختلف فلسفی، به روش وی در زمینه تبیین مسایل مختلف فلسفه اشاره نموده و دیدگاه وی در زمینه مسایلی مانند: وحدت علوم، ماهیت حکمت، ریاضیات عام، منطق ارسطویی، روش تحصیل علم، تبیین شک و ماهیت آن، جواز ورود شک در فلسفه و ضرورت آن، عمومیت شک، تعابیر دکارت در مورد شکاکیت، چیستی و حقیقت نفس و شناخت آن، حالات و محتویات نفس، آزمایش حقیقت، براهین وی در مورد خداشناسی و صفات خدا، اثبات وجود عالم جسمانی، بررسی نسبت بین نفس و بدن و تعامل آن دو با هم، اتحاد نفس و بدن و برخی دیگر از مسایل مربوط به انسان شناسی را مطرح کرده و با استناد به سخنان فلاسفه غرب و اسلامی به نقد و ارزیابی و شرح این دیدگاه ها پرداخته است.
♦️@seemorghbook
✍#منوچهر_صانعی
اثر حاضر، به بیان مبانی و محورهای مهم مندرج در فلسفه رنه دکارت فیلسوف مشهور فرانسوی می پردازد. در این نوشتار به تبیین ویژگی های فلسفه دکارت و اصول مربوط به آن در مقابله با شک گرایی فیلسوفان قبل از وی نگاشته شد، پرداخته شده و آراء و اندیشه های فلسفی وی، روش شناسی او در فلسفه و نیز آرای وی در زمینه هستی شناسی، خودشناسی شهودی، خداشناسی عقلی، جهان شناسی فلسفی، روش شناسی شک و نقد فلسفی آن و نیز مباحث مربوط به معرفت شناسی، مورد شرح و بررسی قرار گرفته است. نویسنده ضمن معرفی رساله های فلسفی رنه دکارت در موضوعات مختلف فلسفی، به روش وی در زمینه تبیین مسایل مختلف فلسفه اشاره نموده و دیدگاه وی در زمینه مسایلی مانند: وحدت علوم، ماهیت حکمت، ریاضیات عام، منطق ارسطویی، روش تحصیل علم، تبیین شک و ماهیت آن، جواز ورود شک در فلسفه و ضرورت آن، عمومیت شک، تعابیر دکارت در مورد شکاکیت، چیستی و حقیقت نفس و شناخت آن، حالات و محتویات نفس، آزمایش حقیقت، براهین وی در مورد خداشناسی و صفات خدا، اثبات وجود عالم جسمانی، بررسی نسبت بین نفس و بدن و تعامل آن دو با هم، اتحاد نفس و بدن و برخی دیگر از مسایل مربوط به انسان شناسی را مطرح کرده و با استناد به سخنان فلاسفه غرب و اسلامی به نقد و ارزیابی و شرح این دیدگاه ها پرداخته است.
♦️@seemorghbook
یک دلیلِ ساده برای گرایش آدم ها به بیشعوری، این است که افراد با بیشعوری زودتر می توانند به هدف و مقصود خود برسند !
#خاویر_کرمنت
♦️@seemorghbook
#خاویر_کرمنت
♦️@seemorghbook
هر شب شما و تخت خوابتان ۸۵۸،۲۴۰ کیلومتر به دور خورشید و ۶،۲۵۶،۰۰۰ کیلومتر به دور مرکز کهکشان راه شیری سفر ميكنيد ...
"از سفرتون لذت ببرید"
♦️ @seemorghbook
"از سفرتون لذت ببرید"
♦️ @seemorghbook
💠💠💠💠💠💠💠💠💠💠
آزادی؟
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش می برند؟
آن دشتی که برهوتش کرده اند
یا آن شاخه ای
که تخته ی تابوت شد؟
کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمی دانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمی دانم!
آن جویباری که در روز روشن
سرچشمه اش را غارت کردید؟
آن معشوقه ای که در خواب
چشم هایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهارده اش را ربودید؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
#شیرکو_بیکهس
♦️@seemorghbook
آزادی؟
کدامین آزادی؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
سرزمین؟
کدامین سرزمین؟
آن سرزمینی که هر روز به غارتش می برند؟
آن دشتی که برهوتش کرده اند
یا آن شاخه ای
که تخته ی تابوت شد؟
کدامین است؟
آن سنگ و آن خاک و آن چشمه و ریگی
که بند و زندان زاییده است؟
نمی دانم میهن کدام است!
آزادی کدام است،
نمی دانم!
آن جویباری که در روز روشن
سرچشمه اش را غارت کردید؟
آن معشوقه ای که در خواب
چشم هایش را دزدیدید؟
آن ابری که پیش از باریدن
بارانش را به تاراج بردید؟
یا آن ماهی
که شبِ چهارده اش را ربودید؟
آزادی، اسبی ست خسته و لنگان
که هر روز گلوله بارَش می زنند
#شیرکو_بیکهس
♦️@seemorghbook
آنی که ز صبح خنده بر لب دارد
بر قلب کسان بذر محبت کارد
هر روز بخند و شاد باش ای دوست
بگذار جهان بر تو محبت آرد
♦️ @seemorghbook
بر قلب کسان بذر محبت کارد
هر روز بخند و شاد باش ای دوست
بگذار جهان بر تو محبت آرد
♦️ @seemorghbook
در ایتالیا مردی قصد ازدواج داشت.
پس به یک بنگاهی مراجعه کرد که روی آن نوشته بود «بنگاه زناشویی».
مرد در را باز کرد و وارد اتاقی شد که دو در داشت.
روی یکی نوشته شده بود «زیبا» و روی دیگری «نازیبا».
در زیبا را فشار داد و وارد اتاق شد.
دو در دیگر دید، روی یکی نوشته شده بود «کدبانوی خوب» و روی دیگری «شلخته».
او از در کدبانوی خوب وارد شد.
در آن جا دو در دیگر بود که روی یکی «جوان» و روی دیگری «پا به سن گذاشته» نوشته شده بود.
از در جوان وارد شد.
ته اتاق آینه ی دیواری بزرگی دیده می شد که روی آن این جمله نوشته شده بود :
«با چنین ادعا و هوس ها، بهتر است اول خودتان را در این آینه نگاه کنید!!»
♦️ @seemorghbook
پس به یک بنگاهی مراجعه کرد که روی آن نوشته بود «بنگاه زناشویی».
مرد در را باز کرد و وارد اتاقی شد که دو در داشت.
روی یکی نوشته شده بود «زیبا» و روی دیگری «نازیبا».
در زیبا را فشار داد و وارد اتاق شد.
دو در دیگر دید، روی یکی نوشته شده بود «کدبانوی خوب» و روی دیگری «شلخته».
او از در کدبانوی خوب وارد شد.
در آن جا دو در دیگر بود که روی یکی «جوان» و روی دیگری «پا به سن گذاشته» نوشته شده بود.
از در جوان وارد شد.
ته اتاق آینه ی دیواری بزرگی دیده می شد که روی آن این جمله نوشته شده بود :
«با چنین ادعا و هوس ها، بهتر است اول خودتان را در این آینه نگاه کنید!!»
♦️ @seemorghbook
از آدمها نپرسید
"چرا"ناراحتن.....!
برای اشکها و بغضهایشان...
"دلیل"نخواهید..!
بغض های ناخواسته.....
گریه های بی اراده...
دلیل نمیخواهد...!!!
بهانه نمیشناسد...!
یک دل" پر "میخواهد...
و یک" حس" عجیب"...
که نه "او"میتواند توضیح دهد..
و نه "تو"میتوانی درک کنی..
پس "بدون"سوال کنارش باش...!!!
"همین"!!
♦️ @seemorghbook
"چرا"ناراحتن.....!
برای اشکها و بغضهایشان...
"دلیل"نخواهید..!
بغض های ناخواسته.....
گریه های بی اراده...
دلیل نمیخواهد...!!!
بهانه نمیشناسد...!
یک دل" پر "میخواهد...
و یک" حس" عجیب"...
که نه "او"میتواند توضیح دهد..
و نه "تو"میتوانی درک کنی..
پس "بدون"سوال کنارش باش...!!!
"همین"!!
♦️ @seemorghbook