☕️قطعهای از کتاب
نمیدانم دیوارهای اطاقم چه تاثیر زهرآلودی با خودش داشت که افکار مرا مسموم میکرد - من حتم داشتم که پیش از من یکنفر خونی، یکنفر دیوانه زنجیری درین اطاق بوده، نه تنها دیوارهای اطاقم بلکه منظره بیرون، آن مرد قصاب، پیرمرد خنزرپنزری، دایهام، آن لکاته و همه کسانیکه میدیدم و همچنین کاسه آشی که تویش آش جو میخوردم و لباسهائی که به تنم بود، همه اینها دست بیکی کرده بودند برای اینکه این افکار را در من تولید بکنند.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
نمیدانم دیوارهای اطاقم چه تاثیر زهرآلودی با خودش داشت که افکار مرا مسموم میکرد - من حتم داشتم که پیش از من یکنفر خونی، یکنفر دیوانه زنجیری درین اطاق بوده، نه تنها دیوارهای اطاقم بلکه منظره بیرون، آن مرد قصاب، پیرمرد خنزرپنزری، دایهام، آن لکاته و همه کسانیکه میدیدم و همچنین کاسه آشی که تویش آش جو میخوردم و لباسهائی که به تنم بود، همه اینها دست بیکی کرده بودند برای اینکه این افکار را در من تولید بکنند.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
☕️قطعهای از کتاب
ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺟﺰﯾﺮﻩﯼ ﮔﻤﺸﺪﻩﺍﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻭﺟﻮد ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﯾﮏ ﺯﻣﯿﻦ ﻟﺮﺯﻩ ﯾﺎ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻭ ﯾﺎ ﺻﺎﻋﻘﻪﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﻫﻤﻪی ﺍﯾﻦ ﺭﺟﺎﻟﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﻃﺎﻗﻢ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻧﺪ، ﺩﻭﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ میترﮐﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻭ میماﻧﺪﯾﻢ.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
ﺁﺭﺯﻭﯼ ﺷﺪﯾﺪﯼ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﮐﻪ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺩﺭ ﺟﺰﯾﺮﻩﯼ ﮔﻤﺸﺪﻩﺍﯼ ﺑﺎﺷﻢ ﮐﻪ ﺁﺩﻣﯿﺰﺍﺩ ﺩﺭ ﺁﻧﺠﺎ ﻭﺟﻮد ﻧﺪﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺁﺭﺯﻭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﯾﮏ ﺯﻣﯿﻦ ﻟﺮﺯﻩ ﯾﺎ ﻃﻮﻓﺎﻥ ﻭ ﯾﺎ ﺻﺎﻋﻘﻪﯼ ﺁﺳﻤﺎﻧﯽ ﻫﻤﻪی ﺍﯾﻦ ﺭﺟﺎﻟﻪﻫﺎ ﺭﺍ ﮐﻪ ﺩﺭ ﭘﺸﺖ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﺍﻃﺎﻗﻢ ﻧﻔﺲ ﻣﯿﮑﺸﯿﺪﻧﺪ، ﺩﻭﻧﺪﮔﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ ﻭ ﮐﯿﻒ ﻣﯿﮑﺮﺩﻧﺪ، ﻫﻤﻪ ﺭﺍ میترﮐﺎﻧﯿﺪ ﻭ ﻓﻘﻂ ﻣﻦ ﻭ ﺍﻭ میماﻧﺪﯾﻢ.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
☕️ قطعهای از کتاب
فقط با سایهی خودم خوب میتوانم حرف بزنم، اوست که مرا وادار به حرف زدن میکند،
فقط او میتواند مرا بشناسد، او حتما میفهمد.. می خواهم عصاره، نه شراب تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایهام چکانیده به او بگویم:
«این زندگی من است!»
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
فقط با سایهی خودم خوب میتوانم حرف بزنم، اوست که مرا وادار به حرف زدن میکند،
فقط او میتواند مرا بشناسد، او حتما میفهمد.. می خواهم عصاره، نه شراب تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایهام چکانیده به او بگویم:
«این زندگی من است!»
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
☕قطعهای از کتاب
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تأثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید .
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته و در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد؛ چون عموماً عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزء اتفاقات و پیشآمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سَبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آن را با لبخند شکاک و تمسخرآمیز تلقی بکنند. زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی به توسط شراب و خواب مصنوعی بهوسیله افیون و مواد مخدره است؛ ولی افسوس که تأثیر اینگونه داروها موقت است و به جای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید .
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
☕️قطعهای از کتاب
بنظرم آمد که تمام هستی من سر یک چنگک باریک آویخته شده و در ته چاه عمیق و تاریکی آویزان بودم، بعد از سر چنگک رها شدم، میلغزیدم و دور میشدم ولی به هیچ مانعی برنمیخوردم، یک پرتگاه بیپایان در یک شب جاودانی بود...
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
بنظرم آمد که تمام هستی من سر یک چنگک باریک آویخته شده و در ته چاه عمیق و تاریکی آویزان بودم، بعد از سر چنگک رها شدم، میلغزیدم و دور میشدم ولی به هیچ مانعی برنمیخوردم، یک پرتگاه بیپایان در یک شب جاودانی بود...
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
☕️قطعهای از کتاب
از دور ریختنِ عقایدی که به من تلقین شده بود آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم.
تنها چیزی که از من دلجویی میکرد امید نیستی پس از مرگ بود. فکرِ زندگی دوباره مرا میترسانید و خسته میکرد.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
از دور ریختنِ عقایدی که به من تلقین شده بود آرامش مخصوصی در خودم حس میکردم.
تنها چیزی که از من دلجویی میکرد امید نیستی پس از مرگ بود. فکرِ زندگی دوباره مرا میترسانید و خسته میکرد.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
☕️ قطعه ای از کتاب
در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد ... .
این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد ...!
چون عموما عادت دارند این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب به شمار آورند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند .
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد ... .
این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد ...!
چون عموما عادت دارند این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب به شمار آورند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند .
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
☕️قطعهای از کتاب
گاهی دلم میخواست بعد از مرگ دستهای دراز با انگشتان بلند حساسی داشتم تا همه ذرات تن خودم را به دقت جمعآوری میکردم و دودستی نگه میداشتم تا ذرات تن من که مال من هستند، در تن رجالهها نرود.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
گاهی دلم میخواست بعد از مرگ دستهای دراز با انگشتان بلند حساسی داشتم تا همه ذرات تن خودم را به دقت جمعآوری میکردم و دودستی نگه میداشتم تا ذرات تن من که مال من هستند، در تن رجالهها نرود.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
میان چهار دیواری که اتاق مرا تشکیل میدهد و حصاری که دور زندگی و افکار من کشیده، زندگی من مثل شمع خردهخرده آب میشود، نه، اشتباه میکنم - مثل یک کنده هیزمِ تر است که گوشهی دیگدان افتاده و به آتش هیزمهای دیگر برشته و زغال شده، ولی نه سوخته است و نه تروتازه مانده، فقط از دود و دم دیگران خفه شده.
📘#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
📘#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
☕️قطعهای از کتاب
میان چهار دیواری که اتاق مرا تشکیل میدهد و حصاری که دور زندگی و افکار من کشیده، زندگی من مثل شمع خردهخرده آب میشود، نه، اشتباه میکنم - مثل یک کنده هیزمِ تر است که گوشهی دیگدان افتاده و به آتش هیزمهای دیگر برشته و زغال شده، ولی نه سوخته است و نه تروتازه مانده، فقط از دود و دم دیگران خفه شده.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
میان چهار دیواری که اتاق مرا تشکیل میدهد و حصاری که دور زندگی و افکار من کشیده، زندگی من مثل شمع خردهخرده آب میشود، نه، اشتباه میکنم - مثل یک کنده هیزمِ تر است که گوشهی دیگدان افتاده و به آتش هیزمهای دیگر برشته و زغال شده، ولی نه سوخته است و نه تروتازه مانده، فقط از دود و دم دیگران خفه شده.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
فقط با سایهی خودم خوب میتوانم حرف بزنم، اوست که مرا وادار به حرف زدن میکند،
فقط او میتواند مرا بشناسد، او حتما میفهمد.. می خواهم عصاره، نه شراب تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایهام چکانیده به او بگویم:
«این زندگی من است!»
📘#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
فقط او میتواند مرا بشناسد، او حتما میفهمد.. می خواهم عصاره، نه شراب تلخ زندگی خودم را چکه چکه در گلوی خشک سایهام چکانیده به او بگویم:
«این زندگی من است!»
📘#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
☕️ قطعه ای از کتاب
در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد ... .
این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد ...!
چون عموما عادت دارند این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب به شمار آورند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند .
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
در زندگی زخم هایی هست كه مثل خوره روح آدم را آهسته در انزوا می خورد و می تراشد ... .
این دردها را نمی شود به کسی اظهار کرد ...!
چون عموما عادت دارند این دردهای باور نکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب به شمار آورند و اگر کسی بگوید یا بنویسد مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی می کنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخرامیز تلقی بکنند .
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
☕ قطعهای از کتاب
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند، زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدر است...، ولی افسوس که تاثیر این گونه داروها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدايت
♦️@seemorghbook
در زندگی زخمهایی هست که مثل خوره روح را آهسته در انزوا میخورد و میتراشد. این دردها را نمیشود به کسی اظهار کرد، چون عموما عادت دارند که این دردهای باورنکردنی را جزو اتفاقات و پیش آمدهای نادر و عجیب بشمارند و اگر کسی بگوید یا بنویسد، مردم بر سبیل عقاید جاری و عقاید خودشان سعی میکنند آنرا با لبخند شکاک و تمسخر آمیز تلقی بکنند، زیرا بشر هنوز چاره و دوایی برایش پیدا نکرده و تنها داروی آن فراموشی توسط شراب و خواب مصنوعی به وسیله افیون و مواد مخدر است...، ولی افسوس که تاثیر این گونه داروها موقت است و بجای تسکین پس از مدتی بر شدت درد میافزاید.
📕#بوف_کور
✍#صادق_هدايت
♦️@seemorghbook
گویا من طرز حرف زدن با آدم های دنیا، با آدم های زنده را فراموش کرده بودم!
📘#بوف_کور
✍#صادق_هدايت
♦️@seemorghbook
📘#بوف_کور
✍#صادق_هدايت
♦️@seemorghbook