کتابخانه سیمرغ
75K subscribers
14.1K photos
929 videos
7.01K files
496 links
Download Telegram
قطعه‌ای از کتاب

افتخار به عظمت باستانی تا آن حد مفید است که موجب تشویق و پیشرفت مادی و معنوی یک ملت در نبرد آینده او بشود، نه اینکه او را خودپسند و متعصب بار بیاورد و نه اینکه بخواهند با این نوحه سرایی ها او را به خواب غفلت ببرند و در فلاکت خود محکوم بکنند. 
کسی منکر ملیت، زبان و افتخارات گذشته ی ایران نمی باشد. تا همان اندازه که نسبت به زمان و مکان در مسیر تاریخی مقامی برای خود احراز کرده ایم اما تکرار ملت شش هزار ساله و ذکر نام سیروس و داریوش و انوشیروان و سلطان محمود و شاه عباس برای مردم نان و آب نمی شود و عرق وطن پرستی کسی را نمی جنباند و یک قدم هم ما را جلو نمی برد.

📕#اشک_تمساح

#صادق_هدایت


♦️@seemorghbook
📕#نوشته‌هایی_از_صادق_هدایت

#صادق_هدایت

کتاب نوشته هایی از صادق هدایت مجموعه داستانهایی است از هدایت که در کمتر جایی دیده شده، داستانهایی مانند قضیه زمهریر، نمایشگاه شرقی، سعدی آخر زمان، نوشگاه میسر، و ....
در این کتاب همچنین بخشهایی از توپ مرواری و کاروان اسلام آورده شده است

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

به فرنگ‌رفته‌ها و متجددین و قدیمی‌ها همه سر و ته یک کرباس بودند ، فقط عناوین آن‌ها فرق می‌کرد.
پیشتر می‌رفتند نجف حجت‌الاسلام می‌شدند و حالا می‌رفتند فرنگ با عنوان دکتری برمی‌گشتند و کارشان عوام‌فریبی و همه‌ی حواسشان توی شکم و زیرشکمشان بود. همه به فکر خانه سه طبقه و اتومبیل و ماموریت به خارجه بودند.

📕#میهن_پرست

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب

برای اینکه ما به مقصود برسیم باید ملت ناخوش و گشنه و بیسواد و کر و کور بماند و حق خودش را از ما گدایی کنه؛ ولی فراموش نکنید که ظاهرن برای مردم باید اظهار همدردی و دلسوزی کرد چون امروز مد شده، اما در باطن باید پدرشان را درآورد.

📕#حاجی_آقا

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
کافکا نخستین کسی است که وضع نکبت بار انسان را در دنیایی که جای خدا در آن نیست شرح میدهد؛ دنیای پوچی که از این به بعد هیچ فردی نمیتواند پشت گرمی داشته باشد مگر به نیروی خود برای اینکه بتواند سرنوشتش را تعیین بکند، زیرا شیرازۀ همۀ وابستگیهای سنتی از هم گسیخته است و برای اینکه دوباره بوجود بیاید، باید شالوده اش به موجب اصول و انگیزۀ دیگر ریخته شود.

📘#پیام_کافکا

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب

برای اینکه ما به مقصود برسیم باید ملت ناخوش و گشنه و بیسواد و کر و کور بماند و حق خودش را از ما گدایی کنه؛ ولی فراموش نکنید که ظاهرن برای مردم باید اظهار همدردی و دلسوزی کرد چون امروز مد شده، اما در باطن باید پدرشان را درآورد.

📕#حاجی_آقا

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
همیشه کسانی که ناله می‌کنند
مظلوم نیستند ، گرگ ها وقتی
زوزه می‌کشند که خود را برای
دَریدن آماده ‌می‌کنند ...

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
به راهی که اکثر مردم می روند شک کن،
اغلب مردم فقط تقلید می کنند
از متمایز بودن نترس!
انگشت نما بودن بهتر از احمق بودن است.

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
نابینا غصه نخور
در دنيا چیز قشنگی برای دیدن وجود ندارد
ماهم که می بینی خود را به کوری زده‌ايم
باور کن
ماهیها گریه‌شان دیده نمی‌شود
گرگها خوابیدنشان
عقابها سقوطشان
و انسانها درونشان.

#صادق_هدایت
♦️@seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب


‍ نه، اشتباه می‌کنی روح هم میمیرد . این ها همه فرضیات است ،
آنهائی که قوای مادیشان بیشتر است،
بیشتر می‌مانند،بعد کم کم هم می‌میرنند .
چطور بدون تن میشود زندگی جداگانه داشت ؟
همه چیز روی زمین و آسمانها دمدمی،
موقتی و محکوم به نیستی است .
چرا ما بخودمان امید زندگی جاودانی را میدهیم ؟

📕#آفرینان

#صادق_هدایت

♦️ @seemorghbook
📕#آفرینگان

#صادق_هدایت

داستان زیبا، در موردِ زنی به نامِ «زربانو» است که پس از مرگش سایۀ او از او جدا شده و با سایه های دیگر جنازه ها در «استودان» (جایی که مردگان را در آنجا میگذاشتند که ابتدا بدنشان بپوسد و تجزیه شود.. اینگونه دیگر عناصر چهارگانۀ طبیعت آلوده نمیشد) هم صحبت میشوند... این سایه ها در روز هرکدام به هرجایی که دوست دارند میروند و در شب به «استودان» بازگشته و در کنارِ استخوان هایشان میمانند. دو نکتۀ قابلِ توجه در این داستان به چشم می آید، اول اینکه: «صادق هدایت» این نویسندۀ خردگرا در این داستان نامی از "روح" نبرده، بلکه از "سایه" نام برده است
دوم اینکه: این نویسندۀ خردمندِ ایرانی «صادق هدایت»، در این داستان از تعدادِ زیادی نام های اصیل و زیبایِ ایرانی استفاده کرده است .
خلاصه «زربانو» به کمکِ سایه ها و بخصوص سایه ای به نامِ «آذین» که بسیار واقع گرا و خردمند است، متوجه میشود که هرچه در زندگی به او در مورد جهان دیگر و بهشت و جهنم گفته اند و وعده در مورد پاداش به کار نیک داده اند، دروغی بیش نبوده است که مبلغّان دینی تحویل او و امثال او داده اند.

♦️@seemorghbook
صبح زود جارچی راه می افتاد
و بیخود فریاد می کشید؛
مزد آن گرفت جان برادر که کار کرد!
اما کسی که مزد نمیگرفت
کسی بود که کار کرده بود...‌!

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

اما چرا علم شریف تاریخ تکرار میشود؟ برای اینکه وقاحت ها و پستی ها و سستی های بشر هم تکرار می شود.

جانواران بت نمی پرستند، قلدر نمیتراشند و به کثافتکاری های خودشان نمی بالند. برای همین تاریخ ندارند.

صفحات تاریخ بشر با خون نوشته شده، هر قلدری که وقیح تر و درنده تر باشد بیشتر کشتار و غارت بکند و پدر مردم را دربیاورد، در صفحات این تاریخ، عزیز چسانه تر است و به اصطلاح نامش جاویدان میشود.

📕#توپ_مروارید

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
☕️ قطعه‌ای از کتاب

امروز دوره ای نیست که به صرف گذشته تاریخی خود ببالیم و بدون کار و جدیت، حقوقی برای خودمان قائل بشویم.
امروزه وظیفه مان جبران خسارت بیست سال گذشته و باز کردن چشم و گوش ملت و هشیار کردن آنها به حقوق خودشان است.

📕#اشک_تمساح

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
بهشت بزرگ ترین فریب برای جهنم کردن دنیاست.
کشوری که نام قبرستان هایش بهشت است، معلوم است مردمش در چه جهنمی زندگی میکنند....

#صادق_هدایت


♦️@seemorghbook
📕#داش_آکل

#صادق_هدایت

داش آکل" لوطی مشهور شیرازی است که خصلت‌های جوانمردانه‌اش او را محبوب مردم ضعیف و بی‌پناه شهر کرده است. اما کاکارستم که گردن‌کلفتی ناجوانمرد است و به همین سبب، بارها ضرب شست داش آکل را چشیده، به شدت از او نفرت دارد و در پی فرصتی است تا زهرش را به داش آکل بریزد و از او انتقام بگیرد.
در همین حین، حاجی صمد -از مالکان شیراز- می میرد، و داش آکل را وصی خود قرار می دهد. داش آکل، با اینکه آزادی خود را از همه چیز بیشتر دوست دارد، به ناچار این وظیفه دشوار را به گردن می‌گیرد. او با دیدن مرجان، دختر چهارده ساله‌ی حاجی صمد، به وی دل می‌بازد. اما اظهار عشق به مرجان را خلاف رویه‌ی جوانمردی و عمل به وظیفه‌ی خود می‌داند. در نتیجه، این راز را در دل نگه می‌دارد. در عوض، طوطی‌ای می‌خرد، و درد‌ دلش را به او می‌گوید.

♦️@seemorghbook
من از برهنگان
تن فروش بیزار نیستم بلکه
از پوشیدگان شرف فروش بیزارم...

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
این مردم سالهاست که مرتب همان فریب ها را می خورند،

ولی مضحک اینجاست که خودشان را باهوش ترین مردم دنیاهم می دانند!

#صادق_هدایت

♦️ @seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب

فساد نژاد ما از بچه و پیر و جوانش پیداست. همه مان ادای زندگی را در آورده ایم، کاشکی ادا بود، به زندگی دهن کجی کرده ایم! اگر چه به قدر الاغ چیز سرمان نمی شود و همیشه کلاه سرمان می رود، اما خودمان را باهوشترین مخلوق تصور می کنیم. همیشه منتظر یک قلدریم که بطور معجزه آسا ظهور بکند و پیزی ما را جا بگذارد! بیست سال دلقکهای رضا خان تو سرمان زدند، حالا هم صدایمان در نمی آید و همان گربه های مُردنی را جلو ما می رقصانند. این هوش ما در هیچ یک از شئون فرهنگی یا علمی و یا اجتماعی بروز نکرده است، هنرمان لوله هنگ، سازمان وزوز جگر خراش، فلسفه مان مباحثه در شکیات و سهویات و خوراکمان جگرک است. نه ذوق نه هنر نه شادی، همه اش دزدی، کلاه برداری و روضه خوانی! ما در حال تعفن و تجزیه هستیم، از صوفی و درویش و پیر و جوان و کاسب کار و گدا همه منتر پول و مقام هستند، آن هم به طرز بی شرمانۀ وقیحی، مردم هر جای دنیا ممکن است که به یک چیز و یا حقیقتی پایبند باشند مگر اینجا که مسابقۀ پستی و رذالت را می دهند. دورۀ ما دورۀ تحقیر و اخ و تف است!

📕#حاجی_آقا

#صادق_هدایت

♦️@seemorghbook
قطعه‌ای از کتاب

این دنیا دمدمی و گذرنده است . آندنیا همیشگی است .توی پیشانی ما نوشته که باید دست رنج خودمان را بحضرت غول بی شاخ و دم تقدیم بکنیم . تا او بخورد و بنوشد و خوشگذرانی بکند .او عادل و کریم است . او ستون دنیا و عقبی است . ما باید رضایت خاطر گردن کلفتها و قلدران خودمان را فراهم بیاوریم . ما مطیع و منقاد هستیم .اراده آنها اراده آسمان است . ما جان و مال و عرض و ناموس خودمان را کورکورانه در طبق اخلاص میگذاریم و فدای منافع غول بی شاخ و دم میکنیم . ما گوسفندانِ غول بی شاخ و دم هستیم که هم در عروسی و هم در عزای او باید کشته بشویم . این را توی پیشانی ما نوشته اند و از بزرگترین افتخارات ماست! مُقدّر است که آنها از سیری بترکند و ما از گشنگی، زنده باد مُرده های قوم ما! ما برای خاطر مُرده ها زنده هستیم . ما خوش گریه هستیم و گریه بر هر درد بیدرمان دواست! ما از غضب مُرده ها میترسیم . ما مُردار پرستیم . اجی مجی لاترجی!

📕#قضیه_نمک_ترکی

#صادق_هدایت


♦️@seemorghbook