کتابخانه سیمرغ
74.8K subscribers
14.3K photos
952 videos
7.05K files
517 links
Download Telegram
☕️ قطعه‌ای از کتاب

به خیال خودشان می‌توانند مردم را قانع کنند که اوضاع رو‌به‌راه می‌شود، و هر وقت رژیم یک کم عقب‌نشینی می‌کند، می‌گویند «دیدی؟ دارند شرشان را کم می‌کنند.» امّا آن‌ها شرشان را کم نمی‌‌کنند، اگرچه استادیوم‌ها پر از آدم‌هایی بشود که وسط مسابقهٔ فوتبال باهم دم بگیرند «خواهد فرو افتاد».

هر جنایتی، هر افتضاحی فوری فراموش می‌شود و همه‌چیز مثل سابق باقی می‌ماند، دسته‌بندی‌شده و یک‌پارچه، فقط گاهی اوقات تَرَکی این‌جا و آن‌جا می‌افتد که نتیجه‌اش عوض‌شدن این سیاست‌مدار با یکی دیگر است که دقیقاً مثل سَلَف خودش است.

📕 #حکومت_نظامی

#خوسه_دونوسو

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

من خیلی سال است که از چیز دیگری حرف نزده‌م. درست مثل هرکس دیگری توی این مملکت. دیگر یادم رفته از چیزی غیر از بی‌عدالتی، نبود آزادی، فلاکت یا خشونت حرف بزنم. اگر از چیز دیگری حرف بزنم عذاب وجدان می‌گیرم.

📕 #حکومت_نظامی

#خوسه_دونوسو

♦️@seemorghbook
📕#حکومت_نظامی

#آلبر_کامو

آلبرکامو( ۱۹۱۳ - ۱۹۶۰)، نویسنده، فیلسوف و روزنامه‌نگار الجزایری‌تبار فرانسوی و برنده نوبل ادبیات ‌است.
نمایشنامه «حکومت نظامی» که در شهر کادیز اسپانیا آغاز می‌شود، شامل سه بخش است.
این مصیبت طاعونی است که به مثابه مرد یونیفرم پوشی مجسم شده که با یک منشی زن با عنوان مرگ همراه شده است. طاعون بر شهر مسلط می‌شود و مرگ، نام‌ها را تدفین می‌کند. تمثیل روشن است: طاعون، توتالیتاریسم و مرگ، خدمتکار وفادار اوست.
کادیز نیز همانند اُران در رمان «طاعون»، محصور می‌شود.
در بخش دوم می‌بینیم که دیِگو تلاش می‌کند تا مقاومت را سازماندهی کند اما این کوشش با شکست مواجه می‌شود و در قبال این ناامیدی وی گروگان بیگناهی را گرفته و او را تا سطح دشمن خود تنزل می‌دهد.

در قسمت سوم ما شاهد پایداری مؤثرتری هستیم و مرگ کتاب، خود را تسلیم مردمی می‌کند که مشتاقانه اسامی افرادی را که دوست ندارند خط زده و بنابراین این‌گونه دشمن خود را حذف می‌کنند.
چگونه دیه‌گو، خونریزی که یادآور حمله‌های انتقام‌جویانه پس از آزادی‌خواهی است را متوقف کرده و طاعون و مرگ را شکست خواهد داد؟

در بخشی از این نمایشنامه، می‌خوانیم:

« نادا : من نمی توانم به زانو درآیم. یک پای من خشک شده و کج و راست نمی شود.

دیه گو: این یک نوع حماقت بود. دروغ گفتن همیشه حماقت است.

نادا: پسرجان، شرف یعنی چه ؟
دیه گو: شرف یعنی آنچه که مرا سرپا نگه داشته است.
نادا: شرف مانند یک پدیده نجومی است که می‌آید و می رود و چنین چیز غیرثابتی ارزش ندارد، این را هم حذف و نابود کنیم».

♦️@seemorghbook
☕️قطعه‌ای از کتاب

شما مردم را گرسنه نگه داشته‌ايد
و آنها را از هم جدا كرده ايد تا عصيان و شورش آن ها را از بين ببريد... شـما آن ها را ضعـيف و درمانده مى كنيد و وحشيانه نيروی آنها را مى بلعيد و اوقات شان را مشغول مى كنيد تا از وحشت نه جوشش بكنند و نـه مجالى بـراى جوشش داشته باشند. آنها يكجا ايستاده اند و «درجا» مى زنند...
راضى باشيد! عليرغم جمعـيتى كه‌ دارند تنها هستند. من هم تنها هستم.
«همه‌ى ما» تنها هستيم
زيرا ديگران ترسو هستند، امّا با وجـود تنهايى و اسارت، با وجود اينكه مانند آن ها خوار و پسـت شده ام، به شـما اعلام مى كنم كه شما هــيچ نيستيد. و اين كه اين قدرتى كه‌تا چشم كار ميكند گسترش دارد و تا اعماق آسمان را به «سـياهى» و «تاريكى»كشانده است؛
چيزى نيست مگر سايه كوچكى كه بـه روى قطعه خاكى سنگينى می‌كند و بر اثر «بادی‌خشمگين»نابود می‌شود!

📕#حکومت_نظامی

✍🏻#آلبر_كامو

♦️@seemorghbook
📕#حکومت_نظامی

#آلبر_کامو

نمایشنامه «حکومت نظامی» که در شهر کادیز اسپانیا آغاز می‌شود، شامل سه بخش است.
این مصیبت طاعونی است که به مثابه مرد یونیفرم پوشی مجسم شده که با یک منشی زن با عنوان مرگ همراه شده است. طاعون بر شهر مسلط می‌شود و مرگ، نام‌ها را تدفین می‌کند. تمثیل روشن است: طاعون، توتالیتاریسم و مرگ، خدمتکار وفادار اوست.
کادیز نیز همانند اُران در رمان «طاعون»، محصور می‌شود.
در بخش دوم می‌بینیم که دیِگو تلاش می‌کند تا مقاومت را سازماندهی کند اما این کوشش با شکست مواجه می‌شود و در قبال این ناامیدی وی گروگان بیگناهی را گرفته و او را تا سطح دشمن خود تنزل می‌دهد.

در قسمت سوم ما شاهد پایداری مؤثرتری هستیم و مرگ کتاب، خود را تسلیم مردمی می‌کند که مشتاقانه اسامی افرادی را که دوست ندارند خط زده و بنابراین این‌گونه دشمن خود را حذف می‌کنند.
چگونه دیه‌گو، خونریزی که یادآور حمله‌های انتقام‌جویانه پس از آزادی‌خواهی است را متوقف کرده و طاعون و مرگ را شکست خواهد داد؟

در بخشی از این نمایشنامه، می‌خوانیم:

« نادا : من نمی توانم به زانو درآیم. یک پای من خشک شده و کج و راست نمی شود.

دیه گو: این یک نوع حماقت بود. دروغ گفتن همیشه حماقت است.

نادا: پسرجان، شرف یعنی چه ؟
دیه گو: شرف یعنی آنچه که مرا سرپا نگه داشته است.
نادا: شرف مانند یک پدیده نجومی است که می‌آید و می رود و چنین چیز غیرثابتی ارزش ندارد، این را هم حذف و نابود کنیم».

♦️@seemorghbook