📕#چلکاش
✍#ماکسیم_گورکی
چلکاش ، که به راستی چون هرکول نیرومند است، قاچاقچیای است که روستاییی در جستجوی کار را میترساند و در عین حال مجذوبش میسازد. چلکاش آن روستایی را وامیدارد تا او را در سفر دریایی خطرناکی کمک کند؛ کاری که به خوبی پایان مییابد و سود زیادی عاید قاچاقچی میکند...
آسمان کبود سرزمین جنوب را گرد و غبار فراگرفته، تیره و تار ساخته بود. گویی آفتاب سوزان از خلال پرده ای نازک و خاکستری رنگ به دریایی سبز فام می نگریست. سطح محدود لنگرگاه در نتیجه ضربات پاروها و گردش پروانه های کشتی های بخار و پشت گرده ماهی شکل قایق های ترکی و سفاین دیگر شکافته میشد و به واسطه تلاطم دریا عکس خورشید در آن پدیدار نبود.
امواج دریا که در زیر بارهای سنگین که بر دوش می کشید خسته و فرسوده می نمود، چون اژدهای زنجیر شده به کنار لنگرگاه از شدت خشم خود را به بدنه های کشتی ها و ساحل میزد و شکوه می نمود، کف کرده به زباله آلود می گشت...
♦️@seemorghbook
✍#ماکسیم_گورکی
چلکاش ، که به راستی چون هرکول نیرومند است، قاچاقچیای است که روستاییی در جستجوی کار را میترساند و در عین حال مجذوبش میسازد. چلکاش آن روستایی را وامیدارد تا او را در سفر دریایی خطرناکی کمک کند؛ کاری که به خوبی پایان مییابد و سود زیادی عاید قاچاقچی میکند...
آسمان کبود سرزمین جنوب را گرد و غبار فراگرفته، تیره و تار ساخته بود. گویی آفتاب سوزان از خلال پرده ای نازک و خاکستری رنگ به دریایی سبز فام می نگریست. سطح محدود لنگرگاه در نتیجه ضربات پاروها و گردش پروانه های کشتی های بخار و پشت گرده ماهی شکل قایق های ترکی و سفاین دیگر شکافته میشد و به واسطه تلاطم دریا عکس خورشید در آن پدیدار نبود.
امواج دریا که در زیر بارهای سنگین که بر دوش می کشید خسته و فرسوده می نمود، چون اژدهای زنجیر شده به کنار لنگرگاه از شدت خشم خود را به بدنه های کشتی ها و ساحل میزد و شکوه می نمود، کف کرده به زباله آلود می گشت...
♦️@seemorghbook