{شک دکارتی و روش دکارت}
شک دکارتی، روشی بود که فیلسوف عقلگرای فرانسوی «رنه دکارت»، بنیاد نهاد و با روش خود، هموار کنندهء راه فیلسوفان بعد از خود شد و همچنین موجب غلیان خون منجمد در رگهای جریانهای فلسفی پیش از خود شد؛
دکارت معتقد بود که برای کسب معرفتی یقینی، و بهدور از ذرهای خطا، نمیتوان به حواس و تجربه و محسوسات اکتفا و اعتماد کرد، و راه معرفت صحیح و دور از اشتباه، تنها از یقینیات عقلی و تحلیلهای آن میگذرد.
شک دکارتی به ما میگوید که برای داشتن ذهنی با اطلاعات انباشتهء درست و معرفتی تهی از خطا، لازم است تا حداقل یکبار به تمامی اطلاعات و اعتقادات و آموزههای ذهن خود که تا به امروز کسب کردهایم شک کنیم؛
و یا به اصطلاح تمامی سیبهای سبد ذهن خود را خالی کنیم تا بتوانیم راحتتر مجددا سیبهای سالم از گندیده را جدا، و یکی یکی آنها را به ذهن خود بازگردانیم؛
و یا تمامی بنیان ساختمان تفکر ذهن خویش را از ریشه برچینیم و مجددا از نو، آن را مستحکم بسازیم.
دکارت به ما میگوید که حتی اگر در کسب معرفتی، وجود خطا محتمل بود، آن را کاملا کنار بگذاریم و یا در صدد تحقیق برآییم تا بر صدق یا کذب آن یقین حاصل کنیم.
اما دکارت، با وجود تمام اصولی که پایهگذاری کرد، و شکی که بهنام «شک دکارتی» پایهگذار بود، از همان ابتدا به وجود #خدا یقین کامل داشت،
یعنی او تمامی سیبهای ذهن خود را خالی نکرد، بلکه پیشفرضی به نام خدا، را در درون ذهن خویش همواره در طول زندگیاش نگه داشت و بعدها با همان یقین بدیهی انگاشته، برهانهای عقلی ساخت که آنها را اساسا از دو شخصیت:
«قدیس آنسلم» و «توماس آکویناس» وام گرفت.
دکارت تمامی دستگاه فکری بعدی خویش را، بر پایه همان پیشفرض بدیهی گرفته شده، یعنی «خدا»، ساخت و پیش رفت.
دکارت شخصیتی بود که در طول دوران عمر خویش، همواره از بیان و داشتن تفکراتی مخالف با کلیسا، هراس داشت و از آن بر حذر بود، چه که او، سرنوشت مهدوم گالیله را مشاهده کرده بود که چطور به جهت مغایرت تفکرش با اصول کلیسا، مورد تهدید واقع شد و سخنانش را پس گرفت. لذا او همواره فلسفهء خود را با آموزههای کلیسا تطبیق میداد تا مبادا خلاف آن باشد، گرچه با این حال، بازهم یکبار بشدت مورد تهدید واقع شد، اما جان سالم بهدر برد.
#sophie
@shafiAzad
شک دکارتی، روشی بود که فیلسوف عقلگرای فرانسوی «رنه دکارت»، بنیاد نهاد و با روش خود، هموار کنندهء راه فیلسوفان بعد از خود شد و همچنین موجب غلیان خون منجمد در رگهای جریانهای فلسفی پیش از خود شد؛
دکارت معتقد بود که برای کسب معرفتی یقینی، و بهدور از ذرهای خطا، نمیتوان به حواس و تجربه و محسوسات اکتفا و اعتماد کرد، و راه معرفت صحیح و دور از اشتباه، تنها از یقینیات عقلی و تحلیلهای آن میگذرد.
شک دکارتی به ما میگوید که برای داشتن ذهنی با اطلاعات انباشتهء درست و معرفتی تهی از خطا، لازم است تا حداقل یکبار به تمامی اطلاعات و اعتقادات و آموزههای ذهن خود که تا به امروز کسب کردهایم شک کنیم؛
و یا به اصطلاح تمامی سیبهای سبد ذهن خود را خالی کنیم تا بتوانیم راحتتر مجددا سیبهای سالم از گندیده را جدا، و یکی یکی آنها را به ذهن خود بازگردانیم؛
و یا تمامی بنیان ساختمان تفکر ذهن خویش را از ریشه برچینیم و مجددا از نو، آن را مستحکم بسازیم.
دکارت به ما میگوید که حتی اگر در کسب معرفتی، وجود خطا محتمل بود، آن را کاملا کنار بگذاریم و یا در صدد تحقیق برآییم تا بر صدق یا کذب آن یقین حاصل کنیم.
اما دکارت، با وجود تمام اصولی که پایهگذاری کرد، و شکی که بهنام «شک دکارتی» پایهگذار بود، از همان ابتدا به وجود #خدا یقین کامل داشت،
یعنی او تمامی سیبهای ذهن خود را خالی نکرد، بلکه پیشفرضی به نام خدا، را در درون ذهن خویش همواره در طول زندگیاش نگه داشت و بعدها با همان یقین بدیهی انگاشته، برهانهای عقلی ساخت که آنها را اساسا از دو شخصیت:
«قدیس آنسلم» و «توماس آکویناس» وام گرفت.
دکارت تمامی دستگاه فکری بعدی خویش را، بر پایه همان پیشفرض بدیهی گرفته شده، یعنی «خدا»، ساخت و پیش رفت.
دکارت شخصیتی بود که در طول دوران عمر خویش، همواره از بیان و داشتن تفکراتی مخالف با کلیسا، هراس داشت و از آن بر حذر بود، چه که او، سرنوشت مهدوم گالیله را مشاهده کرده بود که چطور به جهت مغایرت تفکرش با اصول کلیسا، مورد تهدید واقع شد و سخنانش را پس گرفت. لذا او همواره فلسفهء خود را با آموزههای کلیسا تطبیق میداد تا مبادا خلاف آن باشد، گرچه با این حال، بازهم یکبار بشدت مورد تهدید واقع شد، اما جان سالم بهدر برد.
#sophie
@shafiAzad