📘#زوال_اندیشه_سیاسی_در_ایران
✍#جواد_طباطبائی
زوال اندیشه سیاسی در ایران / سید جواد طباطبائی
ﻃﯽ ﭼﻨﺪ دﻫﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺘﻔﮑﺮﯾﻦ ﻋﻠﻮم ﺳﯿﺎﺳی، فلسفه، جامعه شناسان و ﺑﺎﻻﺧﺮه روﺷﻨﻔﮑﺮان اﯾﺮاﻧﯽ در ﺧﺼﻮص ﺳﯿﺮ اندیشه سیاسی در اﯾﺮان ﻣﻄﺎﻟﻌﺎﺗﯽ را اﻧﺠﺎم داده اﻧﺪ و ﻧﻈﺮﯾﺎﺗﯽ را ﻣﻄﺮح ﻧﻤﻮده اﻧﺪ. از ﺟﻤﻠﻪ اﺣﻤﺪ اﺷﺮف، ﻋﻠﯽ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ، ﮐﺎﺗﻮزﯾﺎن، ﺳﺮﯾﻊ اﻟﻘﻠﻢ، آﺑﺮاﻫﺎﻣﯿﺎن، عبدالکریم ﺳﺮوش، ﺷﺎﯾﮕﺎن، صادق زﯾﺒﺎ ﮐﻼم، آﺟﻮداﻧﯽ.
در این میان سید جواد طباطبایی پژوهشگر ایرانی فلسفه، تاریخ و سیاست که در سال ۱۳۷۶ موفق به کسب جایزه “نخل آکادمیک” عالیترین نشان علمی فرانسه شده است نظریه زوال اندیشه ی سیاسی در ایران را مطرح کرد که بازخوردهای متفاوتی را در جامعه روشنفکری ایران به همراه داشته است.
وی در این کتاب می کوشد با نگاهی به تاریخ سیاسی ایران و برجسته کردن اندیشه سیاسی، تاریخ زوال اندیشه ی سیاسی در ایران را نشان دهد.اینکه این اندیشه ها اولین بار در جهان توسط چه کسانی مطرح شد، چگونه به ایران آمد، گسترده شد و سپس نابود شد.
طباطبایی در این کتاب نظریه خود را در سه بخش “سیاست در اندیشه یونانی”، “بسط فلسفه سیاسی در دوره اسلامی” و “زوال اندیشه ی سیاسی در ایران” تبیین کرده است.
✨ #منتقدین
نظریه زوال سید جواد طباطبایی با انتقادات فراوانی از سوی محققین اندیشه سیاسی مواجه شده است. مهمترین انتقاد به طباطبایی این است که به جهت تعلق خاطر به هگل تاریخ را از منظری تکامل گرایانه می نگرد. در واقع طباطبایی تاریخ تفکر و اندیشه را کل واحدی در نظر گرفته است که ضرورتاً باید مسیری مشخص را طی می کرد و به نقطه ای مشخص می رسید. به عبارت دیگر دیدگاه طباطبایی پروژه محور است. تمدن های دیگر نیز باید گام در همان مسیری نهند که تمدن غربی آن را طی کرده است و به مدرنیسم ختم شده است. به همین جهت کسانی چون داود فیرحی معتقدند طباطبایی از منظر تجدد سخن می گوید. در دیدگاه طباطبایی حال که در ایران یا جهان اسلام مسیری متفاوت از تجدد پیموده شده است، انحطاط و زوال رخ داده است. برخی نیز معتقدند نظریه طباطبایی در حقیقت مشابه همان نظریه انحطاط آرامش دوستدار است با این تفاوت که لحن دوستدار غیر علمی و همراه با فحاشی است. در میان فعالین سیاسی، هاشم آقاجری در همایشی که به منظور بررسی نظریات طباطبایی برگزار شد وی را به انتحال و سرقت علمی متهم کرد. همچنین حاتم قادری معتقد است آثار طباطبایی سرشار از آرای جزمی، خشونت طلبانه و ایدئولوژیک است. قادری در باب نظریه زوال طباطبایی می گوید: «من این کارها را به پای این می گذارم که قرار است نوعی آرای جزمی توام با ایدئولوژی به خوانندگان و شنوندگان ایرانی که فعلا از فقر منابع و فقر تحقیق و فقر مطالعه رنج می برند، ارائه شود.» داریوش رحمانیان معتقد است یکی از نقاط ضعف جدی نظریه طباطبایی عدم توجه به اصلاح طلبان و متجددان مسلمان نظیر سید جمال اسدآبادی است. رحمانیان میگوید: «ایشان پروتستانتیسم اسلامی را یک شیر بی یال و دم اشکم می داند و به جای بحث درباره آن ها به مباحث حاشیه ای مثل معنای لغوی پروتستانتیسم می پردازد. من از سال ۱۳۷۴۴ که کتاب ابن خلدون منتشر شد، منتظر بودم که نظریه ایشان راجع به اصلاح دینی بخوانم. تا رسیدیم به کتاب حکومت قانون که دیدم در فصل نظریه اصلاح دینی، بسیار ضعیف است و یک خوانش بد از تاریخ است.» مهدی فدایی مهربانی نیز در دو کتاب با عناوین پیدایی اندیشه سیاسی-عرفانی در ایران و حکمت، معرفت و سیاست در ایران (نشر نی) مسیری متفاوت از طباطبایی را پیموده است. کار فدایی مهربانی تحقیقی درباره ماهیت اندیشههای سیاسی در ایران، از مکتب اصفهان تا دوره معاصر است؛ دورهای که به دلیل دوری رسالههای سیاسی از سنجههای یونانی به دوره زوال مشهور شده است. به قول نظریهپرداز زوال اندیشه سیاسی در ایران، حکمت عملی در مباحث تکراری خلاصه شده و درنهایت تبدیل به رسالههای اخلاقی میشود، اما فدایی مهربانی سعی میکند با بررسی صدها رساله و نسخ خطی از نویسندگان آشنا و ناآشنا نشان دهد فاصلهگیری نویسندگان ایرانی از اندیشه سیاسی و مدنی یونانی، نه به مثابه غفلت، بلکه باید بهعنوان ضرورتی گریزناپذیر در متن دورهای از تاریخ اندیشه ایران فهمید شود. او معتقد است خصلت وجودی خرد ایرانی و شیعی به گونه ای است که ضرورتاً در مرحله ای از حیات خود می باید استعلایی و عرفانی می شد و اندیشه سیاسی نیز از این جریان مستثنی نبوده است. فدایی مهربانی در رویکرد حکمی خویش و برای جستوجو در مسیر پیدایی اندیشه سیاسی- عرفانی در ایران بیش از هر کس دیگری ازهانری کربن و پژوهشهای او به مثابه چراغ فراروی خویش بهره برده است. به همین جهت او در فاصله میان دو کتاب فوق کتابی با عنوانایستادن در آن سوی مرگ: پاسخ های کربن به هایدگر از منظر فلسفه شیعی نگاشت که در واقع منظر نگرش وی به موضوع بود.
#درخواستی
✍#جواد_طباطبائی
زوال اندیشه سیاسی در ایران / سید جواد طباطبائی
ﻃﯽ ﭼﻨﺪ دﻫﻪ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻣﺘﻔﮑﺮﯾﻦ ﻋﻠﻮم ﺳﯿﺎﺳی، فلسفه، جامعه شناسان و ﺑﺎﻻﺧﺮه روﺷﻨﻔﮑﺮان اﯾﺮاﻧﯽ در ﺧﺼﻮص ﺳﯿﺮ اندیشه سیاسی در اﯾﺮان ﻣﻄﺎﻟﻌﺎﺗﯽ را اﻧﺠﺎم داده اﻧﺪ و ﻧﻈﺮﯾﺎﺗﯽ را ﻣﻄﺮح ﻧﻤﻮده اﻧﺪ. از ﺟﻤﻠﻪ اﺣﻤﺪ اﺷﺮف، ﻋﻠﯽ ﺷﺮﯾﻌﺘﯽ، ﮐﺎﺗﻮزﯾﺎن، ﺳﺮﯾﻊ اﻟﻘﻠﻢ، آﺑﺮاﻫﺎﻣﯿﺎن، عبدالکریم ﺳﺮوش، ﺷﺎﯾﮕﺎن، صادق زﯾﺒﺎ ﮐﻼم، آﺟﻮداﻧﯽ.
در این میان سید جواد طباطبایی پژوهشگر ایرانی فلسفه، تاریخ و سیاست که در سال ۱۳۷۶ موفق به کسب جایزه “نخل آکادمیک” عالیترین نشان علمی فرانسه شده است نظریه زوال اندیشه ی سیاسی در ایران را مطرح کرد که بازخوردهای متفاوتی را در جامعه روشنفکری ایران به همراه داشته است.
وی در این کتاب می کوشد با نگاهی به تاریخ سیاسی ایران و برجسته کردن اندیشه سیاسی، تاریخ زوال اندیشه ی سیاسی در ایران را نشان دهد.اینکه این اندیشه ها اولین بار در جهان توسط چه کسانی مطرح شد، چگونه به ایران آمد، گسترده شد و سپس نابود شد.
طباطبایی در این کتاب نظریه خود را در سه بخش “سیاست در اندیشه یونانی”، “بسط فلسفه سیاسی در دوره اسلامی” و “زوال اندیشه ی سیاسی در ایران” تبیین کرده است.
✨ #منتقدین
نظریه زوال سید جواد طباطبایی با انتقادات فراوانی از سوی محققین اندیشه سیاسی مواجه شده است. مهمترین انتقاد به طباطبایی این است که به جهت تعلق خاطر به هگل تاریخ را از منظری تکامل گرایانه می نگرد. در واقع طباطبایی تاریخ تفکر و اندیشه را کل واحدی در نظر گرفته است که ضرورتاً باید مسیری مشخص را طی می کرد و به نقطه ای مشخص می رسید. به عبارت دیگر دیدگاه طباطبایی پروژه محور است. تمدن های دیگر نیز باید گام در همان مسیری نهند که تمدن غربی آن را طی کرده است و به مدرنیسم ختم شده است. به همین جهت کسانی چون داود فیرحی معتقدند طباطبایی از منظر تجدد سخن می گوید. در دیدگاه طباطبایی حال که در ایران یا جهان اسلام مسیری متفاوت از تجدد پیموده شده است، انحطاط و زوال رخ داده است. برخی نیز معتقدند نظریه طباطبایی در حقیقت مشابه همان نظریه انحطاط آرامش دوستدار است با این تفاوت که لحن دوستدار غیر علمی و همراه با فحاشی است. در میان فعالین سیاسی، هاشم آقاجری در همایشی که به منظور بررسی نظریات طباطبایی برگزار شد وی را به انتحال و سرقت علمی متهم کرد. همچنین حاتم قادری معتقد است آثار طباطبایی سرشار از آرای جزمی، خشونت طلبانه و ایدئولوژیک است. قادری در باب نظریه زوال طباطبایی می گوید: «من این کارها را به پای این می گذارم که قرار است نوعی آرای جزمی توام با ایدئولوژی به خوانندگان و شنوندگان ایرانی که فعلا از فقر منابع و فقر تحقیق و فقر مطالعه رنج می برند، ارائه شود.» داریوش رحمانیان معتقد است یکی از نقاط ضعف جدی نظریه طباطبایی عدم توجه به اصلاح طلبان و متجددان مسلمان نظیر سید جمال اسدآبادی است. رحمانیان میگوید: «ایشان پروتستانتیسم اسلامی را یک شیر بی یال و دم اشکم می داند و به جای بحث درباره آن ها به مباحث حاشیه ای مثل معنای لغوی پروتستانتیسم می پردازد. من از سال ۱۳۷۴۴ که کتاب ابن خلدون منتشر شد، منتظر بودم که نظریه ایشان راجع به اصلاح دینی بخوانم. تا رسیدیم به کتاب حکومت قانون که دیدم در فصل نظریه اصلاح دینی، بسیار ضعیف است و یک خوانش بد از تاریخ است.» مهدی فدایی مهربانی نیز در دو کتاب با عناوین پیدایی اندیشه سیاسی-عرفانی در ایران و حکمت، معرفت و سیاست در ایران (نشر نی) مسیری متفاوت از طباطبایی را پیموده است. کار فدایی مهربانی تحقیقی درباره ماهیت اندیشههای سیاسی در ایران، از مکتب اصفهان تا دوره معاصر است؛ دورهای که به دلیل دوری رسالههای سیاسی از سنجههای یونانی به دوره زوال مشهور شده است. به قول نظریهپرداز زوال اندیشه سیاسی در ایران، حکمت عملی در مباحث تکراری خلاصه شده و درنهایت تبدیل به رسالههای اخلاقی میشود، اما فدایی مهربانی سعی میکند با بررسی صدها رساله و نسخ خطی از نویسندگان آشنا و ناآشنا نشان دهد فاصلهگیری نویسندگان ایرانی از اندیشه سیاسی و مدنی یونانی، نه به مثابه غفلت، بلکه باید بهعنوان ضرورتی گریزناپذیر در متن دورهای از تاریخ اندیشه ایران فهمید شود. او معتقد است خصلت وجودی خرد ایرانی و شیعی به گونه ای است که ضرورتاً در مرحله ای از حیات خود می باید استعلایی و عرفانی می شد و اندیشه سیاسی نیز از این جریان مستثنی نبوده است. فدایی مهربانی در رویکرد حکمی خویش و برای جستوجو در مسیر پیدایی اندیشه سیاسی- عرفانی در ایران بیش از هر کس دیگری ازهانری کربن و پژوهشهای او به مثابه چراغ فراروی خویش بهره برده است. به همین جهت او در فاصله میان دو کتاب فوق کتابی با عنوانایستادن در آن سوی مرگ: پاسخ های کربن به هایدگر از منظر فلسفه شیعی نگاشت که در واقع منظر نگرش وی به موضوع بود.
#درخواستی