@Shafiazad
ژان پل سارتر،اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر
__
#اگزیستانسیالیسم، فلسفهای است که به هستی یا «وجود» میپردازد، و یکی از مهمترین مکاتب فکری غرب به شمار میرود.میتوان گفت از آن زمان که «انسان» و وضعیتِ برخاسته از شرایط اجتماعی او، مرکز توجه اندیشمندان قرار گرفت، خودِ این «عرصهی توجه»، دائم دستخوش تغییر و دگرگونی شد. به بیانی هر عرصهی توجهی، به مثابه دری بود گشوده به روش، فضا و قلمروی جدید در نحوهی درک و فهمی که پژوهشهای انسانشناسانه میبایست بر مبنای آن انجام گیرد.
دلیل انتخاب ژان پل سارتر (1905ـ 1980)، به عنوان نمونهی موردیِ این مکتب فکری، شهرت وی و شاید حتا بتوان گفت هموزن بودن نام او با این مکتب فکری است.آنچه تحت عنوان «اگزیستانسیالیسمِ سارتر» پیش روی خود داریم، تفکرِ وجودیِ شسته رُفتهی سارتر است و در حقیقت مبتنی بر کتابیست که وی مقولات مورد تأیید اندیشهی خود را با دقت و احتیاط در آن منتشر کرده است،آنهم به دلیل دفاع از تفکرات اگزیستانسیالیستی خود. بنابراین به نظر طبیعی میرسد که در این کتاب خبری ازآن دسته مقولاتی نباشد که هیاهو به پا میکنند منظور همانهایی است که در کتاب «#هستی_و_نیستی» وجود دارند؛ که شاید مهمترین آنها رابطهی است که سارتر بین «آزادی، دیگری، و گناهکاری» میبیند. و بالاخره نکتهی دیگر اینکه، فلسفهی اگزیستانسیالیستیِ وی از بسیاری جهات مدیون آموزههای «بودشناسِ» معروف، مارتین #هایدگر است.
تفسیر سارتر از «اگزیستانسیالیسم» هم بیانگر پیوند با «اصالت بشر» است و هم متضمن تفاوت اومانیسمِ اگزیستناسیالیستی و اومانیسم ایدآلیستیِ قرن هجده؛ وی بزرگترین تفاوت را در نحوهی درک «مفهوم بشر» میداند. به عنوان مثال، یک فرد اگزیستانسیالیست، بر خلاف ایدالیستها معتقد نیست که آدمی از طبیعت و سرشتی «پیشاپیش شکلیافته» برخوردار است. به عبارتی از نظر سارتر چیزی به نام طبیعتِ بشری وجود ندارد، بلکه بر عکس معتقد است که آدمی، آنچیزی است که از خود میسازد. سارتر این اصل را، که در واقع اصلی «درونگرا»ست، (یعنی به خودِ آدمی برمیگردد)، نخستین اصل اگزیستانسیالیسم میداند.ضمن آنکه معتقد است این اصل به بنیانیترین ایدهی اگزیستانسیالیسم راه میبرد؛ منظور همان ایدهی بسیار مهمی است که میگوید: «وجود بر ماهیت مقدم است.»
@shafiazad
ژان پل سارتر،اگزیستانسیالیسم و اصالت بشر
__
#اگزیستانسیالیسم، فلسفهای است که به هستی یا «وجود» میپردازد، و یکی از مهمترین مکاتب فکری غرب به شمار میرود.میتوان گفت از آن زمان که «انسان» و وضعیتِ برخاسته از شرایط اجتماعی او، مرکز توجه اندیشمندان قرار گرفت، خودِ این «عرصهی توجه»، دائم دستخوش تغییر و دگرگونی شد. به بیانی هر عرصهی توجهی، به مثابه دری بود گشوده به روش، فضا و قلمروی جدید در نحوهی درک و فهمی که پژوهشهای انسانشناسانه میبایست بر مبنای آن انجام گیرد.
دلیل انتخاب ژان پل سارتر (1905ـ 1980)، به عنوان نمونهی موردیِ این مکتب فکری، شهرت وی و شاید حتا بتوان گفت هموزن بودن نام او با این مکتب فکری است.آنچه تحت عنوان «اگزیستانسیالیسمِ سارتر» پیش روی خود داریم، تفکرِ وجودیِ شسته رُفتهی سارتر است و در حقیقت مبتنی بر کتابیست که وی مقولات مورد تأیید اندیشهی خود را با دقت و احتیاط در آن منتشر کرده است،آنهم به دلیل دفاع از تفکرات اگزیستانسیالیستی خود. بنابراین به نظر طبیعی میرسد که در این کتاب خبری ازآن دسته مقولاتی نباشد که هیاهو به پا میکنند منظور همانهایی است که در کتاب «#هستی_و_نیستی» وجود دارند؛ که شاید مهمترین آنها رابطهی است که سارتر بین «آزادی، دیگری، و گناهکاری» میبیند. و بالاخره نکتهی دیگر اینکه، فلسفهی اگزیستانسیالیستیِ وی از بسیاری جهات مدیون آموزههای «بودشناسِ» معروف، مارتین #هایدگر است.
تفسیر سارتر از «اگزیستانسیالیسم» هم بیانگر پیوند با «اصالت بشر» است و هم متضمن تفاوت اومانیسمِ اگزیستناسیالیستی و اومانیسم ایدآلیستیِ قرن هجده؛ وی بزرگترین تفاوت را در نحوهی درک «مفهوم بشر» میداند. به عنوان مثال، یک فرد اگزیستانسیالیست، بر خلاف ایدالیستها معتقد نیست که آدمی از طبیعت و سرشتی «پیشاپیش شکلیافته» برخوردار است. به عبارتی از نظر سارتر چیزی به نام طبیعتِ بشری وجود ندارد، بلکه بر عکس معتقد است که آدمی، آنچیزی است که از خود میسازد. سارتر این اصل را، که در واقع اصلی «درونگرا»ست، (یعنی به خودِ آدمی برمیگردد)، نخستین اصل اگزیستانسیالیسم میداند.ضمن آنکه معتقد است این اصل به بنیانیترین ایدهی اگزیستانسیالیسم راه میبرد؛ منظور همان ایدهی بسیار مهمی است که میگوید: «وجود بر ماهیت مقدم است.»
@shafiazad
قسمت اول کتاب
#هستی_و_نیستی
نوشته: #ژان_پل_سارتر
ترجمه: #عنایت_الله_شکیب
راوی: #انار_هراتی
#فایل_صوتی_بزودی
#هستی_و_نیستی
نوشته: #ژان_پل_سارتر
ترجمه: #عنایت_الله_شکیب
راوی: #انار_هراتی
#فایل_صوتی_بزودی
#مارتین_هایدِگِر (Martin Heidegger فیلسوف آلمانی) در پستوی ذهنی خود اینگونە میپندارد کە دنیای مدرن از بیماری روحی جدیدی رنج میبرد و اینکه ""زنده بودن خود را فراموش کردهایم""
از نظر هایدگر دنیای مدرن، ماشینی اهریمنی است که کارش منحرف کردن حواس ما از #هستی و ماهیت حیرت انگیز آن است. این ماشین مدام توجه ما را معطوف کارهای علمی و روزمره میکند، ما را زیر انبوهی از اطلاعات دفن میکند، #سکوت را میکُشد و نمیخواهد تنها باشیم زیرا درک معمای هستی، ترسناک است.
فراموش کردهایم آزاد باشیم و برای خود زندگی کنیم: بدون شک ما چندان آزاد نیستیم. ما در ابتدای زندگی خود،به دنیا افکنده شدهایم: در جامعهی_خاص و محدودی افتادهایم که پر از نگرشهای سفت و سخت، پیشداوریهای قدیمی و نیازهای روزمرهای است که خودمان آن را نساختهایم.
به اعتقاد هایدگر ما برای خود زندگی نمیکنیم. ما خود را به یک موقعیتِ اجتماع ساخته و سطحی محدود میکنیم. هایدگر اسم این حالت را "زندگی برای آنها" میگذارد. ما از نجواهایی که در روزنامهها، تلویزیون و شهرهای بزرگ میشنویم پیروی میکنیم.
وقتی در سال ۱۹۶۱ در جریان یک سخنرانی از هایدگر سوال شد چگونه میتوانیم اصالت خود را بازیابیم؟ هایدگر به اختصار گفت که کافی است وقت بیشتری را در قبرستانها سپری کنیم.
#هایدگر
@ShafiAzad
از نظر هایدگر دنیای مدرن، ماشینی اهریمنی است که کارش منحرف کردن حواس ما از #هستی و ماهیت حیرت انگیز آن است. این ماشین مدام توجه ما را معطوف کارهای علمی و روزمره میکند، ما را زیر انبوهی از اطلاعات دفن میکند، #سکوت را میکُشد و نمیخواهد تنها باشیم زیرا درک معمای هستی، ترسناک است.
فراموش کردهایم آزاد باشیم و برای خود زندگی کنیم: بدون شک ما چندان آزاد نیستیم. ما در ابتدای زندگی خود،به دنیا افکنده شدهایم: در جامعهی_خاص و محدودی افتادهایم که پر از نگرشهای سفت و سخت، پیشداوریهای قدیمی و نیازهای روزمرهای است که خودمان آن را نساختهایم.
به اعتقاد هایدگر ما برای خود زندگی نمیکنیم. ما خود را به یک موقعیتِ اجتماع ساخته و سطحی محدود میکنیم. هایدگر اسم این حالت را "زندگی برای آنها" میگذارد. ما از نجواهایی که در روزنامهها، تلویزیون و شهرهای بزرگ میشنویم پیروی میکنیم.
وقتی در سال ۱۹۶۱ در جریان یک سخنرانی از هایدگر سوال شد چگونه میتوانیم اصالت خود را بازیابیم؟ هایدگر به اختصار گفت که کافی است وقت بیشتری را در قبرستانها سپری کنیم.
#هایدگر
@ShafiAzad