Forwarded from اطلاعرسانی انجمن علمی روانشناسی پیام نور مرکز اردبیل
🔻پنجمین جلسه از سلسله کارگاههای ارتباط موثر با عنوان 《 روابط موثر در بالا بردن سطح علمی و سطح علمی 》 با سخنرانی و تدریس جناب آقای دکتر وحید ضیائی و حضور گرم مخاطبان برگزار گردید.
✅️این کارگاهها با همکاری انجمنهای علمی پیامنور مرکز اردبیل و انجمن مردم نهاد طلوع آفتاب دانایی برگزار میگردد.
🆔️انجمنهای علمی پیام نور مرکز اردبیل
⚜️ @anjoman_elmi_pnu ⚜️
🆔️انجمن مردم نهاد طلوع آفتاب دانایی
⚜️ @TADNGOchannel ⚜️
✅️این کارگاهها با همکاری انجمنهای علمی پیامنور مرکز اردبیل و انجمن مردم نهاد طلوع آفتاب دانایی برگزار میگردد.
🆔️انجمنهای علمی پیام نور مرکز اردبیل
⚜️ @anjoman_elmi_pnu ⚜️
🆔️انجمن مردم نهاد طلوع آفتاب دانایی
⚜️ @TADNGOchannel ⚜️
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
درود بر اردبیل ، درود بر مادران اردبیل ، زنان مهربان و نجیبی که با دلدادگی و سخت کوشی همچنان نور به ظلمات می بخشند .
مفتخرم که کتاب تازه ی بانوان توران قربانی صادق ، مهین تاج جباری طوی ( مادرم ) و رویا علیزاده نیاری را که روایتی از فرهنگ عامه ی آذربایجان و اردبیل است خدمتتان معرفی کنم . با تبریک انتشار این کتاب بزودی آیین معرفی و رونمایی این کتاب برگزار خواهد شد . در نمایشگاه کتاب طهران می توانید از غرفه نشر سارات کتاب را تهیه فرمایید .
این مجموعه روایت هایی داستانی از احوال عروسان و مادران است که با جمله ی مادر شوهرم می گفت آغاز می شود ...
درود بر اردبیل ، درود بر مادران اردبیل ، زنان مهربان و نجیبی که با دلدادگی و سخت کوشی همچنان نور به ظلمات می بخشند .
مفتخرم که کتاب تازه ی بانوان توران قربانی صادق ، مهین تاج جباری طوی ( مادرم ) و رویا علیزاده نیاری را که روایتی از فرهنگ عامه ی آذربایجان و اردبیل است خدمتتان معرفی کنم . با تبریک انتشار این کتاب بزودی آیین معرفی و رونمایی این کتاب برگزار خواهد شد . در نمایشگاه کتاب طهران می توانید از غرفه نشر سارات کتاب را تهیه فرمایید .
این مجموعه روایت هایی داستانی از احوال عروسان و مادران است که با جمله ی مادر شوهرم می گفت آغاز می شود ...
بعضی قاب ها آنقدر ارزشمندند که نصب می شوند روی دیوار خاطراتت و برای آن لحظاتی که تجربه کردی همواره شکرگزاری!
عکس اول را که استوری کردم دوستی پیام داد :
《ادبیات معاصر آذربایجان و ایران در یک قاب ! 》
از او تشکر کردم و در هیجان آن همه شعر غرق شدم :
همیشه می خواستم در فرصتی مغتنم با اردشیر رستمی شعر بخوانم و شعر بشنوم ، 《۳۳ سبو》 را که به او هدیه دادم مجری نازنین خواست را شعری بخوانم ، دیدم شعر جاری ست !
صالح عطایی کنار همسرش شعری ست طوفانی که در خویش سرمست می غرد
نادر الهی شعری ست که زلالی همه ی دشت های آذربایجان با اوست
از مهمانان چقدر چشم تر ، چقدر دل عاشق ، چقدر کلمه بود که شعر فر یاد می کشید و انگار واژه ها مثل بوی عطر سکر آوری همه را مست کرده بودند .
سید حامد و دختر و همسرش ، سعید و علی و یارانشان بقولی : یار مست و جام مست و باده مست !
دیدم جای شعر خواندن نیست ، باید شعر شد .
گفتم :
من کوچه ها و خیابان ها را به نام کسانی که دوستشان دارم ، نام می گذارم
میدان قیام صالح است برایم !
مشکین شهر نادر معلم است !
کارشناسان ، بقاست !
تبریز صالح است و اردشیر ،
تهران هم که خیلی ها !
بعضی قاب ها آنقدر ارزشمندند که نصب می شوند روی دیوار خاطراتت و برای آن لحظاتی که تجربه کردی همواره شکرگزاری!
عکس اول را که استوری کردم دوستی پیام داد :
《ادبیات معاصر آذربایجان و ایران در یک قاب ! 》
از او تشکر کردم و در هیجان آن همه شعر غرق شدم :
همیشه می خواستم در فرصتی مغتنم با اردشیر رستمی شعر بخوانم و شعر بشنوم ، 《۳۳ سبو》 را که به او هدیه دادم مجری نازنین خواست را شعری بخوانم ، دیدم شعر جاری ست !
صالح عطایی کنار همسرش شعری ست طوفانی که در خویش سرمست می غرد
نادر الهی شعری ست که زلالی همه ی دشت های آذربایجان با اوست
از مهمانان چقدر چشم تر ، چقدر دل عاشق ، چقدر کلمه بود که شعر فر یاد می کشید و انگار واژه ها مثل بوی عطر سکر آوری همه را مست کرده بودند .
سید حامد و دختر و همسرش ، سعید و علی و یارانشان بقولی : یار مست و جام مست و باده مست !
دیدم جای شعر خواندن نیست ، باید شعر شد .
گفتم :
من کوچه ها و خیابان ها را به نام کسانی که دوستشان دارم ، نام می گذارم
میدان قیام صالح است برایم !
مشکین شهر نادر معلم است !
کارشناسان ، بقاست !
تبریز صالح است و اردشیر ،
تهران هم که خیلی ها !
کانال رسمی وحید ضیائی
بعضی قاب ها آنقدر ارزشمندند که نصب می شوند روی دیوار خاطراتت و برای آن لحظاتی که تجربه کردی همواره شکرگزاری! عکس اول را که استوری کردم دوستی پیام داد : 《ادبیات معاصر آذربایجان و ایران در یک قاب ! 》 از او تشکر کردم و در هیجان آن همه شعر غرق شدم : همیشه…
بعضی قاب ها آنقدر ارزشمندند که نصب می شوند روی دیوار خاطراتت و برای آن لحظاتی که تجربه کردی همواره شکرگزاری!
عکس اول را که استوری کردم دوستی پیام داد :
《ادبیات معاصر آذربایجان و ایران در یک قاب ! 》
از او تشکر کردم و در هیجان آن همه شعر غرق شدم :
همیشه می خواستم در فرصتی مغتنم با اردشیر رستمی شعر بخوانم و شعر بشنوم ، 《۳۳ سبو》 را که به او هدیه دادم مجری نازنین خواست را شعری بخوانم ، دیدم شعر جاری ست !
صالح عطایی کنار همسرش شعری ست طوفانی که در خویش سرمست می غرد
نادر الهی شعری ست که زلالی همه ی دشت های آذربایجان با اوست
از مهمانان چقدر چشم تر ، چقدر دل عاشق ، چقدر کلمه بود که شعر فر یاد می کشید و انگار واژه ها مثل بوی عطر سکر آوری همه را مست کرده بودند .
سید حامد و دختر و همسرش ، سعید و علی و یارانشان بقولی : یار مست و جام مست و باده مست !
دیدم جای شعر خواندن نیست ، باید شعر شد .
گفتم :
من کوچه ها و خیابان ها را به نام کسانی که دوستشان دارم ، نام می گذارم
میدان قیام صالح است برایم !
مشکین شهر نادر معلم است !
کارشناسان ، بقاست !
تبریز صالح است و اردشیر ،
تهران هم که خیلی ها ! خیلی کوچه ها به اسم خیلی ها ...
سرچشمه خانم ننه است ، ملاهادی عزیز آقا ...
حالا اردشیر عزیز :
امان ...امان ...امان از کوچه هایی که از آن رد شده ایم و حالا نام شان را بر زبان آوردن ، نمی توانیم ...
از کتابشهر اردبیل ، متصدیان و بانیان این جمع ممنونم .
خوشحالم که شعر ، بهانه ی عشق ورزی شد و دوست داشتن بیشترتان .
بعضی قاب ها آنقدر ارزشمندند که نصب می شوند روی دیوار خاطراتت و برای آن لحظاتی که تجربه کردی همواره شکرگزاری!
عکس اول را که استوری کردم دوستی پیام داد :
《ادبیات معاصر آذربایجان و ایران در یک قاب ! 》
از او تشکر کردم و در هیجان آن همه شعر غرق شدم :
همیشه می خواستم در فرصتی مغتنم با اردشیر رستمی شعر بخوانم و شعر بشنوم ، 《۳۳ سبو》 را که به او هدیه دادم مجری نازنین خواست را شعری بخوانم ، دیدم شعر جاری ست !
صالح عطایی کنار همسرش شعری ست طوفانی که در خویش سرمست می غرد
نادر الهی شعری ست که زلالی همه ی دشت های آذربایجان با اوست
از مهمانان چقدر چشم تر ، چقدر دل عاشق ، چقدر کلمه بود که شعر فر یاد می کشید و انگار واژه ها مثل بوی عطر سکر آوری همه را مست کرده بودند .
سید حامد و دختر و همسرش ، سعید و علی و یارانشان بقولی : یار مست و جام مست و باده مست !
دیدم جای شعر خواندن نیست ، باید شعر شد .
گفتم :
من کوچه ها و خیابان ها را به نام کسانی که دوستشان دارم ، نام می گذارم
میدان قیام صالح است برایم !
مشکین شهر نادر معلم است !
کارشناسان ، بقاست !
تبریز صالح است و اردشیر ،
تهران هم که خیلی ها ! خیلی کوچه ها به اسم خیلی ها ...
سرچشمه خانم ننه است ، ملاهادی عزیز آقا ...
حالا اردشیر عزیز :
امان ...امان ...امان از کوچه هایی که از آن رد شده ایم و حالا نام شان را بر زبان آوردن ، نمی توانیم ...
از کتابشهر اردبیل ، متصدیان و بانیان این جمع ممنونم .
خوشحالم که شعر ، بهانه ی عشق ورزی شد و دوست داشتن بیشترتان .
کانال رسمی وحید ضیائی
Photo
دارم تیتر اصلی یکی از مدخل های کتاب 《اردبیلی ها》 را
می نویسم :
《پهلوانی روی ویلچر ! 》
بعد با خود می گویم : پهلوانی به مبارزه با دیو نفس بوده از قدیم و دیو های بیرون !
پهلوانی که شمشیر بر اژدها و دیو سپید می کشیده آزمون بزرگترش گذشتن از خویشتن است ، از نهیب آتش درون .
این پیشتر ها بوده است
رسم پهلوانی معاصر اما بر زمین زدن حریف بوده نه از راه قلدری که قلندری ! جوانمرد بوده آنکه به نام مولا خاک میدان می بوسیده و با زور بازو ، سر به زیر در مقابل خلق االله، دستگیر ضعیف و یتیم و بیکس میشده و آیین ها داشته این پهلوانی !
اما حدیث این مطلع من حرفی دیگر گونه ست :
عنفوان جوانی ورزشکاری باشی _ که به خاطر وطن و عقیده ات راهی خط مقدم شوی و سوت خمپاره ای ۳۸ سال تو را قطع نخاع گردنی کند و خدا می داند و تو _ و فرشته ای که همسرت شده است _ چگونه این همه سال روی تخت دراز کشیده باشی و باز بجنگی و دم نزنی از بی مهری دوست و دشمن، نا وطن و هموطن !
زخم عمیق تری است که بعد از جنگ سر باز میکند از خود جنگ فاجعه بار تر است !
تصور تو وقتی با تسمه به صندلی زندگی بند می شوی و همچنان لبخند و صدایت ، امیدواری و مهرورزی و خیر خواهی برای همه ی دوستان و حتی نامهربانان اطرافت است ، وقتی فروتنانه بهترین جملات را با صمیمانه ترین آرزوها تقدیم میهمانان می کنی ... به 《 وطن 》 می شود امیدوارتر بود ! به روزی که خیلی ها مثل تو باشند !
...
شنبه ی اردیبهشتی از ۱۴۰۳ به نیابت از نویسندگان و شاعران بسیاری که مشتاق دیدارش بودند ، من _ وحید ضیائی _ به همراه فاطمه حقی نویسنده و شاعر جوان به عنوان نماینده ی《مجموعه ادبیات خلاق 》، مهندس اردیبهشتی و اصغر محبوب در منزل 《سردار حاج ناصر دستاری 》 مهمانش شدیم و ساعاتی چند پای صحبت این پهلوان حقیقی نشستیم . کتاب هایی از نویسندگان مجموعه ادبیات خلاق هدیه ما شد به پیشگاه اش و روایت این دیدار ، بغض ها و اشک ها و نغمات آن ورقی از بهترین های زندگی مان شد . درباره ی او بخوانید بعد باور کنید که آیین پهلوانی به میدان داری ای دیگر گونه دیدنی تر است !
دارم تیتر اصلی یکی از مدخل های کتاب 《اردبیلی ها》 را
می نویسم :
《پهلوانی روی ویلچر ! 》
بعد با خود می گویم : پهلوانی به مبارزه با دیو نفس بوده از قدیم و دیو های بیرون !
پهلوانی که شمشیر بر اژدها و دیو سپید می کشیده آزمون بزرگترش گذشتن از خویشتن است ، از نهیب آتش درون .
این پیشتر ها بوده است
رسم پهلوانی معاصر اما بر زمین زدن حریف بوده نه از راه قلدری که قلندری ! جوانمرد بوده آنکه به نام مولا خاک میدان می بوسیده و با زور بازو ، سر به زیر در مقابل خلق االله، دستگیر ضعیف و یتیم و بیکس میشده و آیین ها داشته این پهلوانی !
اما حدیث این مطلع من حرفی دیگر گونه ست :
عنفوان جوانی ورزشکاری باشی _ که به خاطر وطن و عقیده ات راهی خط مقدم شوی و سوت خمپاره ای ۳۸ سال تو را قطع نخاع گردنی کند و خدا می داند و تو _ و فرشته ای که همسرت شده است _ چگونه این همه سال روی تخت دراز کشیده باشی و باز بجنگی و دم نزنی از بی مهری دوست و دشمن، نا وطن و هموطن !
زخم عمیق تری است که بعد از جنگ سر باز میکند از خود جنگ فاجعه بار تر است !
تصور تو وقتی با تسمه به صندلی زندگی بند می شوی و همچنان لبخند و صدایت ، امیدواری و مهرورزی و خیر خواهی برای همه ی دوستان و حتی نامهربانان اطرافت است ، وقتی فروتنانه بهترین جملات را با صمیمانه ترین آرزوها تقدیم میهمانان می کنی ... به 《 وطن 》 می شود امیدوارتر بود ! به روزی که خیلی ها مثل تو باشند !
...
شنبه ی اردیبهشتی از ۱۴۰۳ به نیابت از نویسندگان و شاعران بسیاری که مشتاق دیدارش بودند ، من _ وحید ضیائی _ به همراه فاطمه حقی نویسنده و شاعر جوان به عنوان نماینده ی《مجموعه ادبیات خلاق 》، مهندس اردیبهشتی و اصغر محبوب در منزل 《سردار حاج ناصر دستاری 》 مهمانش شدیم و ساعاتی چند پای صحبت این پهلوان حقیقی نشستیم . کتاب هایی از نویسندگان مجموعه ادبیات خلاق هدیه ما شد به پیشگاه اش و روایت این دیدار ، بغض ها و اشک ها و نغمات آن ورقی از بهترین های زندگی مان شد . درباره ی او بخوانید بعد باور کنید که آیین پهلوانی به میدان داری ای دیگر گونه دیدنی تر است !
This media is not supported in your browser
VIEW IN TELEGRAM
حیرانی رنگ و نقش و نگار طبیعت وقتی به چیره دستی هنرمند از روح کمال جوی او بگذرد ،حاصل خلق زیبایی هایی تمام است
.
امروز پنج شنبه بیست هفت اردیبهشت به بهانه ی نمایشگاه نقاشی دوست هنرمندم علی حسین اوغلی دیداری تازه کردیم با اساتید و دوستان معظم که سالهاست لذت آثار هنری شان را چشیده ذوق واژه به رنگ خیال ایشان آمیخته ایم
.
تصویر اول در معیت استاد ودود مؤذن خواننده ، نقاش ، مجسمه ساز
.
تصویر دوم در کنار دوست هنرمندم علی حسین اوغلی که تابلوهایش به غایت زیبا بودند بطوریکه گاه مرز بین واقعیت و نقش قابل تشخیص نبود
.
سوم محضر استاد مردانه نقاش پیشکسوت اردبیلی
.
چهارم مجموع هنرجویان دوست هنرمندم بانو لیلا سفیدیان که کلاس امروز شان را در ایننمایشگاه برگزار کردند . ترنم جان مان ، هنرجوی نقاشی این بانوی شاعر و نقاش است .
.
دیدار دوستان هنرمند و اهل قلم : دکتر امیر رجبی ، جناب آزاد ، جناب اسعد ، محمد احدی ، پیکر تراشان دوست جنابان عبدی و حسین عباسی پور ، استاد محمد علی احدی ، استاد خراسانی ، بهزاد بایرامی عزیز ، استاد دبستانی ، استاد اسماعیل نسب ، دکتر شاپور نظری ، اتابک سعید دانش و ... باعث بسی افتخار بود
حیرانی رنگ و نقش و نگار طبیعت وقتی به چیره دستی هنرمند از روح کمال جوی او بگذرد ،حاصل خلق زیبایی هایی تمام است
.
امروز پنج شنبه بیست هفت اردیبهشت به بهانه ی نمایشگاه نقاشی دوست هنرمندم علی حسین اوغلی دیداری تازه کردیم با اساتید و دوستان معظم که سالهاست لذت آثار هنری شان را چشیده ذوق واژه به رنگ خیال ایشان آمیخته ایم
.
تصویر اول در معیت استاد ودود مؤذن خواننده ، نقاش ، مجسمه ساز
.
تصویر دوم در کنار دوست هنرمندم علی حسین اوغلی که تابلوهایش به غایت زیبا بودند بطوریکه گاه مرز بین واقعیت و نقش قابل تشخیص نبود
.
سوم محضر استاد مردانه نقاش پیشکسوت اردبیلی
.
چهارم مجموع هنرجویان دوست هنرمندم بانو لیلا سفیدیان که کلاس امروز شان را در ایننمایشگاه برگزار کردند . ترنم جان مان ، هنرجوی نقاشی این بانوی شاعر و نقاش است .
.
دیدار دوستان هنرمند و اهل قلم : دکتر امیر رجبی ، جناب آزاد ، جناب اسعد ، محمد احدی ، پیکر تراشان دوست جنابان عبدی و حسین عباسی پور ، استاد محمد علی احدی ، استاد خراسانی ، بهزاد بایرامی عزیز ، استاد دبستانی ، استاد اسماعیل نسب ، دکتر شاپور نظری ، اتابک سعید دانش و ... باعث بسی افتخار بود