استارتاپهای ایرانی به سرنوشت "کفش ملی" یا "کارخانه ارج" دچار میشوند
حالا که صحبت از دیجیکالا و حاشیههای این استارتآپ است، سری به گذشته بزنیم ببینیم با «مدیریت انقلابی» بر سر چند برند ایرانی در گذشته چه آمد.
۱. رحیم ایروانی در دهه ۱۳۳۰ پس از سفر به کشور چکسلواکی، دو کارشناس و یک دستگاه اتوکلاو با خود به ایران آورد و تولید کفش را تنها با ۳۵ نفر کارگر آغاز کرد.
این کارخانه «کفش ملی» نام گرفت و در آغاز ۱۵۰ محصول مختلف تولید میکرد. با توسعه این کارخانه روزانه ۱۲۵۰۰ جفت کفش در کارخانه کفش ملی توسط ۲۵۰۰ کارگر تولید میشد. کودکان ایرانی دبستان را با شعار «ما میریم به مدرسه / با الفانتن شوهه» آغاز میکردند. الفانتن شوهه همان نماد فیل کفش ملی بود.
بعدها گروه صنعتی ملی به ارزش ۱۱۰ میلیون دلار با بیش از ۸ هزار کارگر و کارمند و با تولید تقریبی ۲۵ میلیون جفت کفش نه تنها برای ایرانیان بلکه برای کشورهای عربی و اتحاد جماهیر شوروی نیز کفش تولید میکرد. بازار آلمان هدف بعدی کفش ملی بود که انقلاب شد.
بعد از انقلاب کفش ملی برای دستیابی به «مدیریت انقلابی» مصادره شد، محل کارخانه تبدیل به انبار شد و صادرات آن به صفر رسید. و البته همین بلاها بر سر کفش بلا و وین هم آمد.
۲. عبدالرحیم جعفری در سال ۱۳۲۸ «انتشارات امیرکبیر» را بنیانگذاری کرد. و در زمان وزارت پرویز ناتل خانلری، کتابهای درسی مدارس را منتشر میکرد. کل کتابهای گروه انتشارات امیرکبیر تا پیش از مصادره، به ۲۸۰۰ عنوان رسید و این انتشارات در دهه ۱۳۵۰ به یکی از بزرگترین ناشران خاورمیانه تبدیل شد.
امیرکبیر و شرکتهای تابعه آن، سیزده فروشگاه کتاب در تهران، یک فروشگاه در مشهد، یک چاپخانه و صحافی و ۲۷۰ نفر کارمند و کارگر داشتند. بعد از انقلاب سرنوشت این انتشارات با مصادره به «مدیریت انقلابی» سپرده شد و در نهایت حالا آنچه که از امیرکبیر باقی مانده حتی به گرد پای امیرکبیر دهه ۵۰ شمسی نمیرسد.
۳. کارخانه ارج در سال ۱۳۱۶ بنیانگذاری شد. در دهه ۱۳۵۰ آبگرمکن برقی، آبگرمکن نفتی، یخچال، بخاری، ماشین لباسشویی و کولر آبی بخشی از تولیدات این شرکت بود. تا سال ۱۳۵۷ این شرکت ۳هزار نفر کارمند داشت و بزرگترین کارخانه صنعتی خاورمیانه بود. بعد از انقلاب شرکت ارج مصادره شد و سرنوشت آن به «مدیریت انقلابی» سپرده شد و در نهایت در سال ۱۳۹۵ این کارخانه رسما تعطیل شد.
از این مثالها بسیار است و محدودیت نوشتن در فضای مجازی هم وجود دارد.
چنین مدیریتهای انقلابی در جوامع مشابهی هم رخ داده است. مثلا تاریخ از چین و شوروی زمان انقلاب هم چنین رخدادهایی ثبت و ضبط کرده است. اما تفاوت در این است که از ویرانههایی که مدیریت انقلابی مثلا در چین برجا گذاشت، «دنگ شیائو پینگ»، معمار چین نوین، ظهور کرد و از ویرانههای مدیریت انقلابی در ایران، در بهترین حالت «محمد خزاعی» رییس سازمان سینمایی کشور، سر بر آورده که «هول حال» میشود و «مدبر انهار»؛ و اگر کشور بر سیاق عقل اداره میشد اکنون ایشان باید در بهترین حالت ممکن، پارکبان خیابانی میشد که سازمان سینمایی کشور در آن قرار دارد.
خلاصه زیاده عرضی نیست غیر از اینکه داستان «دیجیکالا» داستانی تکراری است در این کشور.
نویسنده: فاطمه لطفی- روزنامهنگار
#دیجیکالا #استارتاپ #ارج #کفش_ملی
@tavaanatec
حالا که صحبت از دیجیکالا و حاشیههای این استارتآپ است، سری به گذشته بزنیم ببینیم با «مدیریت انقلابی» بر سر چند برند ایرانی در گذشته چه آمد.
۱. رحیم ایروانی در دهه ۱۳۳۰ پس از سفر به کشور چکسلواکی، دو کارشناس و یک دستگاه اتوکلاو با خود به ایران آورد و تولید کفش را تنها با ۳۵ نفر کارگر آغاز کرد.
این کارخانه «کفش ملی» نام گرفت و در آغاز ۱۵۰ محصول مختلف تولید میکرد. با توسعه این کارخانه روزانه ۱۲۵۰۰ جفت کفش در کارخانه کفش ملی توسط ۲۵۰۰ کارگر تولید میشد. کودکان ایرانی دبستان را با شعار «ما میریم به مدرسه / با الفانتن شوهه» آغاز میکردند. الفانتن شوهه همان نماد فیل کفش ملی بود.
بعدها گروه صنعتی ملی به ارزش ۱۱۰ میلیون دلار با بیش از ۸ هزار کارگر و کارمند و با تولید تقریبی ۲۵ میلیون جفت کفش نه تنها برای ایرانیان بلکه برای کشورهای عربی و اتحاد جماهیر شوروی نیز کفش تولید میکرد. بازار آلمان هدف بعدی کفش ملی بود که انقلاب شد.
بعد از انقلاب کفش ملی برای دستیابی به «مدیریت انقلابی» مصادره شد، محل کارخانه تبدیل به انبار شد و صادرات آن به صفر رسید. و البته همین بلاها بر سر کفش بلا و وین هم آمد.
۲. عبدالرحیم جعفری در سال ۱۳۲۸ «انتشارات امیرکبیر» را بنیانگذاری کرد. و در زمان وزارت پرویز ناتل خانلری، کتابهای درسی مدارس را منتشر میکرد. کل کتابهای گروه انتشارات امیرکبیر تا پیش از مصادره، به ۲۸۰۰ عنوان رسید و این انتشارات در دهه ۱۳۵۰ به یکی از بزرگترین ناشران خاورمیانه تبدیل شد.
امیرکبیر و شرکتهای تابعه آن، سیزده فروشگاه کتاب در تهران، یک فروشگاه در مشهد، یک چاپخانه و صحافی و ۲۷۰ نفر کارمند و کارگر داشتند. بعد از انقلاب سرنوشت این انتشارات با مصادره به «مدیریت انقلابی» سپرده شد و در نهایت حالا آنچه که از امیرکبیر باقی مانده حتی به گرد پای امیرکبیر دهه ۵۰ شمسی نمیرسد.
۳. کارخانه ارج در سال ۱۳۱۶ بنیانگذاری شد. در دهه ۱۳۵۰ آبگرمکن برقی، آبگرمکن نفتی، یخچال، بخاری، ماشین لباسشویی و کولر آبی بخشی از تولیدات این شرکت بود. تا سال ۱۳۵۷ این شرکت ۳هزار نفر کارمند داشت و بزرگترین کارخانه صنعتی خاورمیانه بود. بعد از انقلاب شرکت ارج مصادره شد و سرنوشت آن به «مدیریت انقلابی» سپرده شد و در نهایت در سال ۱۳۹۵ این کارخانه رسما تعطیل شد.
از این مثالها بسیار است و محدودیت نوشتن در فضای مجازی هم وجود دارد.
چنین مدیریتهای انقلابی در جوامع مشابهی هم رخ داده است. مثلا تاریخ از چین و شوروی زمان انقلاب هم چنین رخدادهایی ثبت و ضبط کرده است. اما تفاوت در این است که از ویرانههایی که مدیریت انقلابی مثلا در چین برجا گذاشت، «دنگ شیائو پینگ»، معمار چین نوین، ظهور کرد و از ویرانههای مدیریت انقلابی در ایران، در بهترین حالت «محمد خزاعی» رییس سازمان سینمایی کشور، سر بر آورده که «هول حال» میشود و «مدبر انهار»؛ و اگر کشور بر سیاق عقل اداره میشد اکنون ایشان باید در بهترین حالت ممکن، پارکبان خیابانی میشد که سازمان سینمایی کشور در آن قرار دارد.
خلاصه زیاده عرضی نیست غیر از اینکه داستان «دیجیکالا» داستانی تکراری است در این کشور.
نویسنده: فاطمه لطفی- روزنامهنگار
#دیجیکالا #استارتاپ #ارج #کفش_ملی
@tavaanatec
Ddinstagram
InstaFix
Post might not be available