Forwarded from یادداشتها | فاطمه بهروزفخر
درباره انتخابات
و بهبهانه رأی اعتماد کابینه مسعود پزشکیان
انتخابات تمام شده، کابینه پیشنهادی هم رأی اعتماد گرفت، اما هنوز تیر و ترکش است که میبینی ناغافل بهسمتت میآید.
در کارگاه برندسازی شخصی گفتم آدم یکجایی باید ارزشها و باورهایش را خیلی علنی اعلام کند. از یکجایی به بعد هم یارایِ این را دارد که آنها را ترویج کند. آیا اعلامکردن کافی است؟ نه طبیعتا. باید بتوانی مسئولیت آن را بپذیری و پایِ آن بایستی. چون از یک جایی به بعد هم، وقتی خودت و دغدغههایت را در معرض دیدهشدن و خواندهشدن قرار میدهی، دیگر آدمها نسبت به تو موضعی خنثی ندارند. تو و دغدغههایت، جاذبه و دافعه خواهند داشت. نقد و قضاوت میشوی و اگر پایِ آنها نایستی، این ابرازگری صرف و اعلام با صدای بلندِ بدون ایستادن پایِ آن بدقواره میشود.
در روزهای اخیر، بهویژه امروز که صحبتهای همیشگی پزشکیان داغ شده، همچنان مورد نقدِ دوستانی هستم که جزو تحریمکنندگان رأی بودند.
زخمها و رنجهایی که این دوستانم متحمل شدهاند یا برخی دغدغههایشان، برای من محترم است، اما مسئله آزاردهنده، اصلِ این نقدها و واکنشها نیست. مسئله منطق این گفتوگوها و واکنشهاست. مسئله، تکرار همه مسائل ساده، پیشپاافتاده و بدیهیای است که طوری به ما گوشزد میکنند که انگار ما موقع رایدادن، هیچکدام از اینها را نمیدانستیم.
مسئله اصلی، این سادهانگاریِ منطق و تصمیم تعدادی زیادی آدم است که با دلایل مختلف دست به انتخاب زدند و رأیشان مسعود پزشکیان بوده است. دوستان در گفتوگوهایشان طوری به مسائل ساده و علنی اشاره میکنند که انگار مفاد یک پرونده سری بوده که فقط به دست آنها رسیده و حالا از آنها باخبر شدهاند. ما معنیِ کلمات پرتکرار و کلیدواژههای مسعود پزشکیان را میدانیم. از زمینِ بازیِ کوچکش باخبریم. اینقدر میفهمیم که چرا شواری نگهبان این مهره از جریان اصلاحات را تایید صلاحیت میکند یا این را هم خوب میدانیم که رئیسجمهور منتخب قرار نیست حکم بازیکن مهاجمِ کلیدی را در بازی فینال داشته باشد. نهایت، در این زمینِ بازیِ پیچیده، رئیسجمهور در حکمِ یک نیمکتذخیره است که میشود در اندکزمانهایی به او امیدوار بود؛ نه در همهی نود دقیقهی بازی با حریف. شاید فقط در بزنگاههایی خاص؛ اگر که بالاخره وارد بازی شود.
واقعاً دانستن همه اینها نیازمند تحلیل موشکافانه یا کشف سیاسی خاصی نبود. با علم بر همه اینها و ارجاع هزارباره به دلایل خودم همچنان بر این باورم، کاری را انجام دادم که فکر میکنم در این مقطع، درستترین تصمیم بود.
حالا وقتش شده که بلندگوهای خودتان را که بهواسطه آن، من و امثال من را شهروندان منفعل یا فریبخورده جریانی خاص میدانید، کنار بگذارید. چون همان چیزهایی که شما از آن باخبرید، برای ما هم عیان و روشن است.
دوستی دارم که جوانیاش به امید و دلبستگی به اصلاحات گذشت. برایم نوشته بود، دوست ندارم تو در سیسالگی مثل من اینهمه ناامید شوی، رودست بخوری و خیالِ واهی به روشنایی انتهای مسیر داشته باشی؛ درحالیکه همهچیز پوچ و توخالی است.
برایش نوشته بودم عزیزِ مهربان، دستآخر، مسیر ناامیدی همهی ما هم بهتنهایی و یکه میگذرد. اجازه بده خودم این مسیر را -هرچند که ممکن است سراب باشد- پشتسر بگذارم. شاید حالا وقتِ آن رسیده که ما بهجای طلب اصلاحات، برای اصلاحگرشدن آستین بالا بزنیم. شاید این تغییر ادبیات کمکمان کرد تا دیرتر ناامید شویم.
#ما
و بهبهانه رأی اعتماد کابینه مسعود پزشکیان
انتخابات تمام شده، کابینه پیشنهادی هم رأی اعتماد گرفت، اما هنوز تیر و ترکش است که میبینی ناغافل بهسمتت میآید.
در کارگاه برندسازی شخصی گفتم آدم یکجایی باید ارزشها و باورهایش را خیلی علنی اعلام کند. از یکجایی به بعد هم یارایِ این را دارد که آنها را ترویج کند. آیا اعلامکردن کافی است؟ نه طبیعتا. باید بتوانی مسئولیت آن را بپذیری و پایِ آن بایستی. چون از یک جایی به بعد هم، وقتی خودت و دغدغههایت را در معرض دیدهشدن و خواندهشدن قرار میدهی، دیگر آدمها نسبت به تو موضعی خنثی ندارند. تو و دغدغههایت، جاذبه و دافعه خواهند داشت. نقد و قضاوت میشوی و اگر پایِ آنها نایستی، این ابرازگری صرف و اعلام با صدای بلندِ بدون ایستادن پایِ آن بدقواره میشود.
در روزهای اخیر، بهویژه امروز که صحبتهای همیشگی پزشکیان داغ شده، همچنان مورد نقدِ دوستانی هستم که جزو تحریمکنندگان رأی بودند.
زخمها و رنجهایی که این دوستانم متحمل شدهاند یا برخی دغدغههایشان، برای من محترم است، اما مسئله آزاردهنده، اصلِ این نقدها و واکنشها نیست. مسئله منطق این گفتوگوها و واکنشهاست. مسئله، تکرار همه مسائل ساده، پیشپاافتاده و بدیهیای است که طوری به ما گوشزد میکنند که انگار ما موقع رایدادن، هیچکدام از اینها را نمیدانستیم.
مسئله اصلی، این سادهانگاریِ منطق و تصمیم تعدادی زیادی آدم است که با دلایل مختلف دست به انتخاب زدند و رأیشان مسعود پزشکیان بوده است. دوستان در گفتوگوهایشان طوری به مسائل ساده و علنی اشاره میکنند که انگار مفاد یک پرونده سری بوده که فقط به دست آنها رسیده و حالا از آنها باخبر شدهاند. ما معنیِ کلمات پرتکرار و کلیدواژههای مسعود پزشکیان را میدانیم. از زمینِ بازیِ کوچکش باخبریم. اینقدر میفهمیم که چرا شواری نگهبان این مهره از جریان اصلاحات را تایید صلاحیت میکند یا این را هم خوب میدانیم که رئیسجمهور منتخب قرار نیست حکم بازیکن مهاجمِ کلیدی را در بازی فینال داشته باشد. نهایت، در این زمینِ بازیِ پیچیده، رئیسجمهور در حکمِ یک نیمکتذخیره است که میشود در اندکزمانهایی به او امیدوار بود؛ نه در همهی نود دقیقهی بازی با حریف. شاید فقط در بزنگاههایی خاص؛ اگر که بالاخره وارد بازی شود.
واقعاً دانستن همه اینها نیازمند تحلیل موشکافانه یا کشف سیاسی خاصی نبود. با علم بر همه اینها و ارجاع هزارباره به دلایل خودم همچنان بر این باورم، کاری را انجام دادم که فکر میکنم در این مقطع، درستترین تصمیم بود.
حالا وقتش شده که بلندگوهای خودتان را که بهواسطه آن، من و امثال من را شهروندان منفعل یا فریبخورده جریانی خاص میدانید، کنار بگذارید. چون همان چیزهایی که شما از آن باخبرید، برای ما هم عیان و روشن است.
دوستی دارم که جوانیاش به امید و دلبستگی به اصلاحات گذشت. برایم نوشته بود، دوست ندارم تو در سیسالگی مثل من اینهمه ناامید شوی، رودست بخوری و خیالِ واهی به روشنایی انتهای مسیر داشته باشی؛ درحالیکه همهچیز پوچ و توخالی است.
برایش نوشته بودم عزیزِ مهربان، دستآخر، مسیر ناامیدی همهی ما هم بهتنهایی و یکه میگذرد. اجازه بده خودم این مسیر را -هرچند که ممکن است سراب باشد- پشتسر بگذارم. شاید حالا وقتِ آن رسیده که ما بهجای طلب اصلاحات، برای اصلاحگرشدن آستین بالا بزنیم. شاید این تغییر ادبیات کمکمان کرد تا دیرتر ناامید شویم.
#ما
Forwarded from یادداشتها | فاطمه بهروزفخر
تو چراغِ خود برافروز:
درخواست جمعی از هنرمندان، روزنامهنگاران و فعالان اجتماعی برای توقف اجرای حکم پنج سال زندان الهه محمدی و نیلوفر حامدی.
امضای کارزار: توقف حکم زندان خبرنگاران
#ما
#خواهران_ما
درخواست جمعی از هنرمندان، روزنامهنگاران و فعالان اجتماعی برای توقف اجرای حکم پنج سال زندان الهه محمدی و نیلوفر حامدی.
امضای کارزار: توقف حکم زندان خبرنگاران
#ما
#خواهران_ما