#پریسا
...گفت: "راستش در واقع برای تو نمینویسم. دارم کارهایی را یادداشت میکنم که دلم میخواهد با تو انجام دهم."
کاغذها همهجا پخش و پلا بود؛ دور و برش ، پایین پاهایش، حتی روی تخت. یکی از آن ها را همینطوری برداشتم:
"پیکنیک، چرت بعد از ظهر روی سینهات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازهها، کباب درست کردن روی زغال، سرک کشیدن به روزنامهای که داری میخوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخنهایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهر کردن، کشیدن ریشات، بازی با موهایت، گوش دادن حرفهایت، گرفتن دستهایت، احساس امنیت کردن، پرسیدن اینکه هنوز دوستم داری یا نه ...بچه."
تمام ورقها را جمع کردم و لبهی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست. لبخند میزدم. اما در واقع آنهمه انرژی و آنهمه شور، زبانم را بند آورده بود.
از رمان #دوستش_داشتم
نوشتهی #آنا_گاوالدا
برگردان #ناهید_فروغان
#ادبیات_جهان
@AdabSar
...گفت: "راستش در واقع برای تو نمینویسم. دارم کارهایی را یادداشت میکنم که دلم میخواهد با تو انجام دهم."
کاغذها همهجا پخش و پلا بود؛ دور و برش ، پایین پاهایش، حتی روی تخت. یکی از آن ها را همینطوری برداشتم:
"پیکنیک، چرت بعد از ظهر روی سینهات، رقص، عطر، تماشای ویترین مغازهها، کباب درست کردن روی زغال، سرک کشیدن به روزنامهای که داری میخوانی، وراجی، آواز خواندن برای تو، درخواست چیدن ناخنهایم، کسل شدن، بهانه گرفتن، قهر کردن، کشیدن ریشات، بازی با موهایت، گوش دادن حرفهایت، گرفتن دستهایت، احساس امنیت کردن، پرسیدن اینکه هنوز دوستم داری یا نه ...بچه."
تمام ورقها را جمع کردم و لبهی تخت نشستم تا ببینم ماجرا چیست. لبخند میزدم. اما در واقع آنهمه انرژی و آنهمه شور، زبانم را بند آورده بود.
از رمان #دوستش_داشتم
نوشتهی #آنا_گاوالدا
برگردان #ناهید_فروغان
#ادبیات_جهان
@AdabSar
🍃🌸🍃🌸
@AdabSar
...این همه بیاعتنایی آشکار ما، خویشتنداری و نیز ضعف ما، به گردن پدر و مادرمان است.
اشتباه آنها است یا لطف آنها.
چون آنها ما را با کتاب و موسیقی آشنا کردند.
آنها با ما از چیزهای دیگری سخن گفتند و ما را واداشتند طور دیگری ببینیم...
بالاتر
دورتر
اما هم آنها بودند که فراموش کردند به ما اعتمادبهنفس بدهند. فکر میکردند خود به خود میآید. فکر میکردند ما برای زندگی اندک استعدادی داریم و تعریف و تمجید، خویشتن خویش ما را تباه خواهد کرد.
چنان که فکر میکردند، نشد.
اعتمادبهنفس، خودبهخود پدیدار نشد.
و امروز ما همینیم که هستیم.
مسخرههای باکلاسی هستیم. لب فروبسته در برابر آدمهای خشمگین، با غرشهای خفهشده و میل مبهممان به بالا آوردن...
شاید خامههای روی کیک...
از نسک (کتاب) #گریز_دلپذیر
نویسنده #آنا_گاوالدا
#ادبیات_جهان
@AdabSar
🍃🌸🍃🌸
@AdabSar
...این همه بیاعتنایی آشکار ما، خویشتنداری و نیز ضعف ما، به گردن پدر و مادرمان است.
اشتباه آنها است یا لطف آنها.
چون آنها ما را با کتاب و موسیقی آشنا کردند.
آنها با ما از چیزهای دیگری سخن گفتند و ما را واداشتند طور دیگری ببینیم...
بالاتر
دورتر
اما هم آنها بودند که فراموش کردند به ما اعتمادبهنفس بدهند. فکر میکردند خود به خود میآید. فکر میکردند ما برای زندگی اندک استعدادی داریم و تعریف و تمجید، خویشتن خویش ما را تباه خواهد کرد.
چنان که فکر میکردند، نشد.
اعتمادبهنفس، خودبهخود پدیدار نشد.
و امروز ما همینیم که هستیم.
مسخرههای باکلاسی هستیم. لب فروبسته در برابر آدمهای خشمگین، با غرشهای خفهشده و میل مبهممان به بالا آوردن...
شاید خامههای روی کیک...
از نسک (کتاب) #گریز_دلپذیر
نویسنده #آنا_گاوالدا
#ادبیات_جهان
@AdabSar
🍃🌸🍃🌸